نویسنده: میشل مافزولی
مترجم: حسن چاوشیان
مترجم: حسن چاوشیان
PRIVACY
برای درک این مفهوم میتوانیم آزمایشگاه کیمیاگری را تصور کنیم که مأمن فرایندهای خلاقانهی کوچک و ظریفی است که زندگی روزمره را قطع میکند و موجب «بازآفرینی» من و حفظ حس هویت میشود که بیوجود آن انعطافپذیری و مقاومت شخص غیرممکن است. این پدیده در پیمایشی که روی جوانان انجام گرفت به وضوح دیده میشود. این پیمایش در تحلیل آنچه «هجرت درونی» مینامید، نشان میداد که افراد چگونه به جستوجوی «گوشههای دنج» برمی آیند تا بتوانند در اوقاتی از روز از دنیای بیرون فاصله بگیرند (Duvignaud, 1975, p. 233). میتوان این تحلیل را بسط داد و نشان داد که این گوشههای دنج و حریمهای خصوصی، حتی اگر جزئیات مربوط به جلوههای مختلف آن قابل پیشبینی نباشد، در هرحال از عوامل ثابت و همیشگی در همهی ساختارهای اجتماعی است. در پشت سنت «smucke dei heim» («خانهات را آذین کن») در کشورهای شمال اروپا، باغچههای کارگران یا شیفتگی به محصولات باسمهای، که همگی بهطور جامع مطالعه شدهاند، حتی صرفنظر از علاقه به اصطبلها و کلبههای روستایی، همان جستوجو و تکاپو را میتوان احساس کرد. یعنی پناهبردن به زاهدان «قلمرو شبانه» و به عبارت دیگر پناه بردن به خلوتگاهی که به رغم همهی انواع اسطورههای ترقی و پیشرفت یا به نشانهی سرپیچی از آنها همچنان استمرار دارد (ــ مدرنیسم و پستمدرنیسم).
باید به خاطر بسپاریم که این عزلتگزینی التیامبخش از جهان، بیارتباط با چیزی نیست که «بازگشت به دامنِ طبیعت» نامیده میشود (ارنست یونگر) و دربرگیرندهی سلسلهی کاملاً مشخصی است از تبار دور و درازی که از «رابین هود» گرفته تا گروههای مقاومت زیرزمینی تاریخ مدرن و چریکهای شهری کنونی جزء آن هستند. این شکلهای افراطی رفتار اجتماعی، حقیقت بسیاری از رفتارهای اجتماعی عادیتر را برملا میکند. آنها نشان دهندهی سازوکاری هستند که از طریق آن افرادی که به لاک تنهایی رخوتآمیز خود خزیدهاند میتوانند گرد هم آیند و هویتی جمعی خلق کنند و به مصاف تجاوزکاریهای گوناگون واقعیت بیرونی بروند. در لابهلای تار و پود زندگی روزمره، و ایمن از حوزهی سیاست با همهی شعارها و بازیهای قدرتاش، حاکمیت اجتماعی استقرار مییابد. حتی شاید بتوان گفت که تمامی نیرو و قوت آن از پنهان و مستور بودناش مایه میگیرد، همچون نیرویی غیبی که هیچ ربطی به قدرت سطحی و ظاهری ندارد.
یکی از نمونههای خلوت و حریم خصوصی را میتوان در «فرهنگ فقیران» دید که ریچارد هاگارت (Hoggart, 1957) با ظرافت و فراست بالایی توصیف کرده است. بدنهی عظیم بذلهگوییها، پند و اندرزها، ضربالمثلها و زبان عامیانه، نمایشهای طنز یا ادبیات عامهپسند، از سوی بسیاری از ناظران به درستی فضایی اجتماعی قلمداد شده که از سنت مقاومت نیرومندی حفاظت میکند (ــ فرهنگ تودهای). این را هم باید افزود که کارساز بودن چنین مقاومتی دقیقاً به این دلیل است که سرکشیها و نافرمانیهای آن فقط در سطح نمادین میتواند به صورت معنادار تحقق یابد، جایی که به صورت عوامل اجتماعی شدن ظاهر میشوند. آنها اسم رمزهایی هستند که بازشناسی دوجانبه به واسطهی آنها ممکن میشود. بازشناسی خویشتن از طریق بازشناسیِ گروه. و این از واقعیات کهن انسانشناختی است؛ قومنگاران به طور مستند نشان دادهاند که «شالاکو» های سرخپوستان زونی، کوندومبلیها (باهایا) و کولاها (ملانزی)، اگر فقط به همین چند مثال اکتفا کنیم، چه چیزی را در ساختاریابیهای اجتماعی خود بازنمایی میکنند.
به قول گاستون باشلار، نوعی «بوطیقای» خلوت شخصی وجود دارد که اگرچه هرگز رسماً بازشناسی نشده، تأیید و مشروعیت نیافته، منشأ پرقدر اجتماعی شدن باقی میماند. این «بوطیقا» برساخته از همهی فعالیتهای اجتماعی تکراری و یکنواخت، مثل به ملاقات کسی رفتن، گفتوشنودهای رایج، آشپزی، قدمزدن، گشتوگذار برای خرید لباس و از این دست است که افراد از طریق آنها خود را متعلق به گروه اجتماعی خاصی بازمییابند. این بازیابی یا حس هویت، که هرگز متجانس و ثابت نیست، در جریان و سیلان دائمی است، اما با این حال، در میان کثرت جلوهها و نمودهایش، تار و پودهای ضخیم و محکمی میریسد که با همهی بافتها و رنگهای گوناگون، ردای مقاومت در زندگی مأنوس روزمره از آنها دوخته میشود. لوکاچ در روح و صورتها (Lukács, 1910) در تلاش برای تفکر و تأمل دربارهی این اجتماع متلون ولی مستحکم، از «همجوشی درونی» سخن میگوید که خود را در تغزل روابط انسانی متجلی میسازد.
تغزلی که در آوازههای موسیقی عامهپسند و در داستانهای تخیلی واقعگریز و در قصههای مجلهها برای دختران نوجوان یافت میشود، از این جهت بسیار آموزنده و روشنگر است. مدلول و محتوای این تغزل چندان مهم نیست، بلکه دال آن است که اهمیت دارد. چیزی که گفته میشود چندان اهمیتی ندارد، مادامی که چیزی باشد که بتواند به اجتماع ساختار بدهد، شکلی از ساختاریابی که کنج خلوت زهدان مانند و مستور محلهی همسایگان یا دهکده نقش مهمی در دستیابی به آن دارد. از اینرو میتوان دید که پناه بردن به خلوت شخصی امری به غایت عمومی است و بازنمود تجدید و ترمیم پیوند یا اجتماع است که در طول تاریخ بشر میتوان آن را سراغ گرفت و بیوجود آن هیچ یک از تبلورهای زندگی اجتماعی (تمدنها، رسوم، نهادها، حکومتها) ممکن نبود تحقق یابد. اما با اینکه تبلورهای مذکور موجب پیدایش نوعی تاریخنگاری شدهاند که میتواند آنها را تدوین و تقریر کند، خلوت و عزلتی که سنگبنای آنهاست هیچ ضمانتی برای تداوم بقا ندارد غیر از سختجانی و پایندگی خویش. این همان نیروی هاویه، سلطنت سایهها، شب تاریک روح و سیاهچالهی اخترشناسی است. قرنها و اسطورههای مختلف هر نامی که به آن داده باشند، این زیرلایهی همیشه فروکوفتهی زندگی اجتماعی همچنان در قالب تناسخهای تازه و مثل همیشه نیرومند، متفکران پرتلاش و روشناندیش را به مصاف میطلبد. به نظر میرسد که امروز شاهد رستاخیز بسیار نیرومند «حریم خصوصی» هستیم و این واقعیتی است که جامعهشناس نمیتواند به آن بیاعتنا بماند.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
/ج