بررسی رساله ای سیاسی و انتقادی در فضائل ممالیک تُرک تبار مصر از سده 9ق/15م
در مقاله منتشر نشده دین و دولت در دوره ممالیک، اشاره ای به کتابی داشته ام با عنوان دول الاسلام الشریفة البهیة وذکر ما ظهر لی من حکم الله الخفیة فی جلب طائفة الأتراک الی الدیار المصریة از نویسنده ای به نام ابوحامد محب الدین محمد بن خلیل القدسی الشافعی (د. ۸۸۸ق/۱۴۸۳م) که به کوشش صبحی لبیب و اولریش هارمان از سوی انستیتوی آلمانی در بیروت، ۱۹۹۷م به چاپ رسیده است.این نویسنده چندین کتاب دیگر هم دارد که دو مورد آنها منتشر شده، یکی الفضائل الباهرة فی محاسن مصر والقاهرة (توسط مصطفی السقاء و کامل المهندس، قاهره، ۱۹۶۹م) و دیگری الرد علی الرافضة که این یکی دست کم دو بار چاپ شده است (در بمبئی و نیز در بیروت). کتاب دوم را اولریش هارمان در مقدمه آلمانی خود بر کتاب ذکر نکرده است. در این مقدمه شرح مفصلی از نویسنده و آثار او و نیز اهمیت این کتاب آمده است. از دیگر کتابهای او که تاکنون به چاپ نرسیده، کتابی است در تاریخ الملک الأشرف قایتبای الظاهری با عنوان الدرة المضیة فی خبر الدولة الأشرفیة که آنرا به سلطان اهدا کرده بوده است[۱]. نسخه این کتاب در کتابخانه موزه بریتانیا، شماره ۳۰۲۸ موجود است. از کتابهای دیگر او یکی هم در رابطه با موضوعی است که با کتاب ما ارتباط دارد با عنوان بذل النصائح الشرعیة فیما علی السلطان وولاة الأمور وسائر الرعیة که نسخه آن در کتابخانه برلین (شماره ۵۶۱۸) موجود است و همانطور که از عنوان آن روشن است، در نوع ادبی نصیحة الملوک/مرایا الأمراء قرار می گیرد. این ژانر ادبی در دوره ممالیک بسیار مرسوم بوده و شماری از فقهای آن دوره دست به تدوین این نوع کتابها می زده اند. نمونه های زیادی از این نوع کتابها امروزه در اختیار است و از آنها تعداد قابل توجهی هم به چاپ رسیده است. دلایل تألیف این کتابها متعدد بوده و ریشه در مناسبات فقیهان با دولت مملوکی و نیز میان خود داشته است. تصویری که فقیهان در این دوره از جایگاه حکومت در اسلام و نیز مبنای مشروعیت سلطان و اقتدار سیاسی و اتوریته مذهبی داشته اند، آنان را به تألیف این رساله ها وا می داشته است. البته در کنار این موارد، برخی انگیزه های اخلاقی برای نصیحت سلطان و وا داشتن او به تعامل بهتر با رعیت نیز در این میان دخالت داشته است. همانطور که می شود به خوبی گمانه زنی کرد، گاه نیز فقیهان "سلطانی" در نوشتن این نوع کتابها قصد تقرب به سلطان و یا دفع رقیبان را داشته اند. بررسیهای بسیاری در رابطه با نظام سیاسی و مذهبی دوره ممالیک مصر و شام به زبان عربی و به ویژه در مصر سامان گرفته است، اما از دیگر سو محققان غربی و به ویژه فرانسویان نیز تاکنون مطالعات زیادی در این مورد و به طور کلی تاریخ مصر و شام عرضه کرده اند که اساسا قابل مقایسه با مطالعات آنان در رابطه با ایران نیست. این به دلیل سابقه فرانسه در مصر و شامات است و نیز به دلیل وجود مؤسسات مطالعاتی فرانسه در مصر و کشورهای حوزه شام. من در مقاله دین و دولت در دوره ممالیک، تنها قصد داشته ام به پاره ای از نکات در رابطه با وضعیت فقیهان در این دوره بپردازم و از اینرو بررسی کتابهای ابوحامد القدسی البته در این مورد می تواند یاریگر باشد. نوشته زیر مطالعه ای است درباره کتاب دول الاسلام او که از این نقطه نظر اهمیت دارد.
پیش از آغاز بررسی خود، لازم است این نکته را متذکر شوم که نویسنده ما همانطور که از کتابهای او بر می آید شاگرد مقریزی بوده است، اما از لحاظ علمی البته نه با او و نه با برخی دیگر از دانشمندان برجسته آن عصر مانند ابن حجر عسقلانی و یا سیوطی و امثال آنان قابل مقایسه نیست و از نوشته های او سطح علمی متوسط وی به روشنی پیداست و این مطلب به خصوص با بررسی الرد علی الرافضه او نیز روشن می شود. اما به هر حال از نقطه نظری که ما دنبال می کنیم بررسی کتاب او می تواند عقاید عامیانه پاره ای از فقیهان سنی آن دوره را که با حکومت سلطانی ممالیک مرتبط بوده اند، نشان دهد. در همین دوره البته فقیهانی هم بودند که به سختی از مواضع ممالیک انتقاد و یا دست کم تحفظ خود را ابراز می داشته اند، مانند مقریزی و سیوطی. با این وصف در کتاب دول الاسلام نویسنده با هدفی دوگانه و شاید با زیرکی کوشیده است عقاید خود را در رابطه با سیاست و نسبت آن با شریعت در قالب دفاعیه ای از ممالیک ارائه کند و در عین حال انتقادات خود را نسبت به جامعه دینی و اجتماعی معاصر خود ابراز دارد. این مسئله ویژگی و امتیاز خاصی به کتاب او داده است که شاید تا اندازه ای کم نظیر باشد. البته می دانیم که نویسنده های سیاستنامه شرعی و نصائح الملوک معمولا در قالب این نوع ادبی، انتظارات فقیهان و یا طبقات فرهیخته و روشنفکران جامعه را از قدرت سیاسی ابراز می داشته اند و گاه در همین قالب از وضع موجود انتقاد می کرده و در لباس دفاع گاه زبان انتقادی تندی را نیز به کار می بسته اند.
نویسنده در بخش اول کتاب خود سیر اجمالی دارد در تاریخ دولتهای اسلامی از زمان دولت خلافت راشده تا عصر خود یعنی دولت ممالیک. در این بخش بر شریعت ورزی برخی از خلفا و سلاطین تأکیید کرده و عملا بدین وسیله کوشیده است تا نشان دهد که سلاطینی که نامشان جاودانه مانده است، تا چه اندازه جانب شریعت و خلافت را می داشتند و رعایت فقیهان و عالمان را می کرده اند و دائما در کار ساختن مدارس و تحبیس اوقاف برای آنان بوده اند و خلاصه ساعتی از خدمت به شریعت باز نمی ایستادند؛ یا به جهاد می رفته اند و یا در مجلس سماع حدیث بوده اند و یا دستور می دادند تا مصاحفی مذهب ساخته شود. این مسئله به ویژه در مورد اوصاف نورالدین زنگی و صلاح الدین ایوبی آمده است[۲]. در مقاله دین و دولت در دوره آل زنگی و ایوبیان به این مطلب پرداخته ایم.
در مورد ممالیک البته همه جا به نقش الهی آنان در دفاع از دار الاسلام در برابر مغولان (که خلافت و دودمان عباسی را از میان بردند) از یک سو[۳] و نیز افرنج از دیگر سو اشاره می کند، اما گاهی از آنان برای مواردی مانند تنظیم قضاء بر اساس مذاهب اربعه انتقاد می کند و از نقل رؤیا و مکاشفات در این باره البته ابایی ندارد[۴]. وی طبعا به دلیل شافعی بودن، نسبت به این مذهب تعصب می ورزد و تعصب بر آن را مایه برکت دولت می داند[۵]. نویسنده مشروعیت سلاطین مملوکی را به دلیل اینکه آنان ولایت را از خلیفه عباسی مقیم در قاهره که ولایت اصلی از آنان است، می گیرند، معتبر می داند و آنان را در این امر از دیگر سلاطین اسلام برتر می خواند. از دیگر سو فضیلت برتر آنان را در این امر می داند که ممالیک متولی خدمت حرمین شریفین و نیز متولی ارض مقدسه و مسجد الأقصی هستند و نیز بر مصر و شام حکومت می کنند که به نظر مؤلف بر سایر اقالیم ربع مسکون برترند. از اینرو وی معتقد است که ممالیک فضل و شرفی بر سایر سلاطین دارند[۶].
نویسنده که کتاب خود را به دستگاه حکومت ممالیک و یکی از امرای آنان تقدیم داشته[۷]، از هرگونه ذکر مناقب در وصف سلطان شریعت پناه مملوکی الملک الأشرف غفلت نمی ورزد[۸]. وی بیان مناقب ممالیک و ذکر حکم الهی در آمدن آنان از نقطه ای دور و اقامت گزیدن در مصر و به قدرت رسیدن مملوکان را نتیجه تأملی بی سابقه در این موضوع و برخاسته از الهام ربوبی می داند که در شبی از شبهای ماه شوال سال ۸۸۰ بدو دست داده و توانسته است الطاف خفیه الهی را در ورای رقم تاریخ به درستی درک کند[۹]: "... تفکرت فی حکم الله تعالی وألطافه الخفیة فی جلب طائفة الأتراک الی الدیار المصریة. فألهمنی الله تعالی من ذلک أشیاء فیها مواعظ واعتبار لأولی البصائر والأبصار..." روشن است که وی این کتاب را برای جامعه ای می نویسد که به سختی از این سرنوشت که مصر و شام گرفتار آن شده بود و به یکباره دست تقدیر مشتی غلامان ترک تبار را بر جان ومال و نوامیس مصریان و شامیان مسلط کرده بود، به تنگ آمده بودند و در این میان نویسنده ما می کوشد نشان دهد که غفلت نکنید که این خود از الطاف الهی است برای دار الاسلام. اما از دیگر سو در لابلای این کتاب همواره ضمن ستایش از ممالیک و طائفه ترکان با ارائه مناقب آنان می کوشد انتقادات خود را از وضع موجود و یا پیشنهادهای سازنده خود را نیز عرضه کند و در حقیقت تا اندازه ای دردجامعه را به گوش حاکمان و امرای ترک تبار برساند. اگر اوضاع جامعه استبداد زده و بی قانونی ممالیک را به درستی به خاطر داشته باشیم، به روشنی درمی یابیم که دعوت آنان به التزام به شریعت در حقیقت برای الزام ممالیک به رعایت جانب عدل و وحدت رویه شرعی در تعامل با طبقات مختلف رعیت بوده است و البته این کار به سادگی برای فقیهان امکان پذیر نبوده و نیازمند بوده اند برای دفع واکنش سخت و نامهربانانه حکومت و عوامل آنان، از شیوه هایی مانند انتقاد در قالب دفاعیه بهره گیرند. در جامعه ممالیک، سلطان برای خود اختیاراتی فرا قانونی (خارج از محدوده شریعت و یا اختیارات سلطانی مورد تأیید فقیهان) قائل بود و آنرا برخاسته از "سیاست" می دانست که عموما دایره آن مربوط می شد به نظام جزایی و یا تصرف در اموال و اراضی؛ و شماری از فقیهان البته با این امور مخالف بودند و آنرا برنمی تابیدند. این فقیهان در پاره ای از موارد به سیاستهای دینی ممالیک انتقاد داشتند و دخالتهای آنان را در امور دینی برنمی تافتند. البته این امر در بیشتر اوقات مانعی برای پذیرش مناصب دینی همانند قضاء و یا تولیت تدریس از سوی سلطان نمی شد، بلکه این فقیهان این گونه مناصب را حق طبیعی خود می دانستند. با این وصف تحفظاتی از سوی فقیهان گاه بیگاه نسبت به "حکومت سلطانی" ابراز می شد که ریشه در مناسبات قدرت و مشروعیت و نقش دین و دانش و فرهنگ در این زمینه داشت[۱۰].
نویسنده در بخش اصلی کتاب خود به ذکر الطاف خفیه الهی پیشگفته می پردازد. اولا وی از عرب و فساد احوال آنان، با وجود نعمت اسلام که بدیشان اعطاء شده بود، سخن می راند. اینکه چگونه آنان به واسطه اسلام به برترین فضائل دنیوی و اخروی دست یافتند و بر اقالیم عالم تسلط یافتند. چگونه عجم در برابر عرب خوار شد و خلیفه عمر تاج کسری را بر سر سراقة بن جعشم گذاشت و گفت: "اللهم لک الحمد، أنت سلبت هذا کسری وألبسته سراقة[۱۱]". اما چه فایده که عرب سپاسگذار این نعمت نبود و چون کفر ورزی کرد، خداوند "رعاع الغوغاء وآحاد الدهماء" را بر ایشان مسلط گردانید و چنان شد که "ألحقهم بعد المُلک بالهُلک". جالبتر اینکه "نقلهم من رتبة الملوک الی حالة العبد المملوک"[۱۲]. پس اگر امروز عرب را در این وضع و حال می بینیم که مشتی غلام ترک تبار بر آنان حکومت می رانند به این دلیل است که آنان کفران نعمت کرده اند و باید نتیجه عمل خویش را معاینه ببینند.
اما چرا ممالیک بدین نعمت دست یافتند که مالک الرقاب مصر و شام شوند؟ نویسنده برای پاسخ بدین پرسش، در دنباله به ذکر نعمتهای الهی نسبت به طائفه اتراک و به ذکر نعم الهی بر سایرین به دلیل وجود آنان می پردازد[۱۳]. در قسمت اول یعنی برشماردن نعمتهای الهی در حق طائفه اتراک که مراد از آنان ممالیک مصر و شام است، نویسنده در آغاز به اسلام آوردن ایشان و انتقال آنان از سرزمینهای خود به سرزمین انبیاء و اولیاء یعنی مصر و شامات می پردازد: " ...وجلبهم من بلادهم الشاسعة مکرهین مرغمین بالأسر والرق والقهر من بلاد الهَمج والکفر والضلال الی بلاد الشرائع لدین الله والاسلام و بلاد الأنبیاء والصحابة والعلماء والأولیاء علیهم السلام[۱۴]". آنان در غایت تنگدستی و خواری و ذلت اسارت به این سرزمین پای گذاشتند در حالی که" لایفهمون ولا یعقلون؛ أقرب شبهاً بالحیوانات العُجم غیر الناطقة"؛ اما خداوند به آنان نعمت ایمان را ارزانی داشت و بدین وسیله پاک شدند و از رق کفر خارج گشتند. ممالیک با تمام وجود پذیرای اسلام شدند و آداب شرعی را فرا گرفتند و محاسن سیاست را بدرستی آموختند. اینجاست که نویسنده با ذکر فضایل گوناگون ممالیک در حقیقت بایستنی های حکومت را به آنان گوشزد می کند و در لباس بیان فضائل ایشان، اندرزنامه سیاسی و اخلاقی خود را ارائه می دهد. آنچه در پی این مطلب آمده[۱۵] ضمن اینکه ارزش تاریخی دارد و نشان دهنده وضعیت طبقات جامعه مملوکان و عادات و آداب و رفتارهای آنان است و از این جهت بی نهایت ارزشمند است، در عین حال همانطور که گفتیم جنبه تشویقی نیز داشته و نویسنده در پی آن بوده است که به سلاطین مملوکی و سایر طبقات مملوک نشان دهد که سلطنت آنان زمانی مورد موافقت فقیهان و جامعه مذهبی قرار خواهد گرفت که آنان در اعمال خیر و حمایت متدینان و خاصه فقیهان و عالمان و مدارس علوم دینی و اوقاف و مجاری مالی این مدارس از هر گونه کوششی غفلت نورزند. وی به اخلاقیات و روحیات ساده و در عین حال حساس آنان اشاره کرده و لشکریان ایشان را به دقت از این نقطه نظر توصیف می کند[۱۶]. مؤلف که خود شافعی و اشعری است، کما اینکه با عقاید او کاملا جور در می آید، از اعتقاد مملوکان به اولیاء و صوفیان و اعتقاد به کرامات ایشان ستایش می کند[۱۷]. وی در عین حال با ستایش از اخلاقیات وروحیات خوب مملوکان و سپاهیان آنان، در حقیقت از اخلاق ناپسند هم نژادان خود انتقاد می کند و داشتن آن صفات نیکو را دلیلی می داند که چرا خداوند به آنان دولت داده، در حالی که عرب دچار بد اقبالی شده است. نویسنده می نویسد که برخی از عربان دچار قساوت قلبند و در حکومت فساد می ورزند و تعدی به حقوق مردم می کنند: " ومن الأمثال السائرة: جور الترک ولا عدل العرب[۱۸]". وی حتی از فقیهان و اخلاقیات آنان انتقاد می کند و به ویژه فقیهان عرب را به حسد و کبر متهم می نماید[۱۹]. نویسنده در عین حال نکاتی را نیز در انتقاد از برخی رفتارهای مملوکان مطرح می کند ولی برای اینکه انتقاد او سوء ظنی را ایجاد نکند، همواره می کوشد تبریری نیز از برخی از این رفتارها ارائه دهد و در عین حال این اخلاقیات را مواردی استثنایی که تنها در برخی از غلامان ترک تبار مصر دیده می شده، فرا نماید[۲۰].
وی مملوکان را از مصاحبت رافضیان و "اهل بدعت و گمراهان" برحذر می دارد و آنان را به التزام به مذهب اهل سنت و جماعت فرا می خواند. این امر نشان دهنده آن است که در آن دوره این خطر برای آنان مطرح بوده و شاید به همین دلیل هم وی کتابی در رد بر رافضه داشته است. عبارت وی چنین است: "... ومن هنا یخشی علیهم من ضالّ أو مبتدع من الأعاجم أو نحوهم یستمیلهم الی بدعته ویخرجهم عن طریق الحقّ وسبیل أهل السنة والجماعة _ إما إلی رفض وسبّ للشیخین وللصحابة رضی الله عنهم؛ وإما إلی أقبح من ذلک. والعیاذ بالله فلیحترز...[۲۱]"
از دیگر مطالب این قسمت ستایشی است که از زیبایی ظاهری مملوکان کرده و اینکه خود این کمالی برای آنان است، چرا که از دیدگاه شرع جمال صورت مطلوب و محبوب است[۲۲]. در ادبیات فارسی و عربی از زیبایی صورت و چشمان ترکان مطالب زیادی وجود دارد که حتی در ادب صوفیانه فارسی نیز وارد شده است. باید این کتاب را از نقطه نظر ستایشی که از ترکان می کند با کتابهای مناقب الترک جاحظ و ابن حسّول مقایسه کرد. دیگر ویژگیهای ظاهری آنان، لباس و امثال آن و همچنین احوال مرکب و آداب اکل و شرب ایشان و اوصاف خانه هایشان نیز مورد عنایت نویسنده قرار گرفته است[۲۳].
در قسمت دوم همین بخش، در رابطه با نعمتهای الهی بر مملوکان و بر سایرین به دلیل حضور آنان سخن رفته است: فی تعداد نِعَم الله علیهم وعلی عامة المسلمین بالنسبة الیهم أی بسبب وجودهم الآن بهذه المملکة فی الظاهر للناس[۲۴]. این بخش مهمتر از بخشهای قبلی است، به دلیل اینکه نویسنده در واقع در این قسمت با تفصیل و وضوح بیشتری نظرات سیاسی و انتقادی خود را ابراز داشته است:
وی با انتقاد از جبن و ضعف نفس مصریان، ممالیک را به دلیل اینکه اهل جهاد با ""التتار والفرنج وغیرهم من الخوارج والعُصاة.." اند، ستایش می کند و معتقد است که آنان هم اینک متولی امر جهاد در امت اند و به همین دلیل مستحق سهم خود از بیت المال مسلمین اند و سلاطین مملوک هم باز به همین سبب، به آنان اقطاعات و ارزاق فراوان می دهند. نویسنده آنان را "طائفه منصورة" ای می داند که خداوند در برابر فرنگان برانگیخته و آنان از سرزمین اسلام و به ویژه قدس حمایت می کنند[۲۵]. بنابراین یکی از دلایل مشروعیت ممالیک، امر جهاد است. دیگر اینکه سپاهیان مملوکی موجبات امنیت را برای مردم فراهم کرده اند و مانع از تعدی راهزنان و مفسدان و نیز رعیت بر علیه یکدیگر می شوند، به طوری که با ایجاد رعب زمینه را برای برقرار ساختن امنیت فراهم کرده اند[۲۶]. اگر "ترکان نمک مصرند[۲۷]" به دلیل آن است که با وجود آنان مردم در آسایش به سر می برند. اگر هم دیده می شود که شماری از غلامان ترک (مناحیس الأجلاب من الممالیک العُجم الغُتم) دست به تعدی می زنند و خون برخی را در شیشه کرده اند، اولا به دلیل آن است که این دسته از مملوکان دین ندارند و ثانیا همین امر دست عدالت خداوند است برای عذاب ظالمان و "لئام الناس"[۲۸].
در دنباله نویسنده پس از ذکر مناقب و فضایل ممالیک و نعمتهایی که خداوند به آنان و به دیگران به سبب وجود ایشان عطا کرده است، این نکته را متذکر می شود که اگر این صفات در میان ایشان هست و آنان غالبا مردمانی خوب و اهل کمالاتند، چه خوب است که قدر این نعمتها را به درستی بدانند و پاسدار آن باشند و به ویژه به اهل علم و خیر و صلاح نیکی روا دارند و آنان را به خود نزدیک دارند و آنان را به جای "اهل المُجون والخَلاعة والغناء" که فایده ای در آن نیست، مورد عنایت خویش قرار دهند[۲۹].
پینوشتها:
[۱] نک: دول الاسلام، ص ۹۷-۹۸
[۲] نک: دول الاسلام، ص ۱۷- ۲۴
[۳] نک: دول الاسلام، ص ۲۶و ۲۸-۲۹
[۴]نک: دول الاسلام، ص ۳۵؛ مقایسه شود با: سبکی، طبقات الشافعیة، ۸/۳۲۱؛ سیوطی، حسن المحاضرة، ۲/۱۶۶
[۵] نک: دول الاسلام، ص ۷۴؛ مقایسه شود در همین مورد که مؤلف متذکر شده با گفتار ابن حجر عسقلانی در الدرر الکامنة، ۵/۲۱۴ که از رقابت میان شافعیان و حنفیان و حمایت سلطان از حنفیان سخن رفته است.
[۶] نک: دول الاسلام، ۹۹-۱۰۰
[۷] نک: دول الاسلام، ص ۱-۲
[۸] نک: دول الاسلام، ص ۹۷-۱۰۰
[۹] دول الاسلام، ص ۱-۲
[۱۰] نک: مقاله من با عنوان دین و دولت در دوره ممالیک، در دست انتشار
[۱۱] نک: دول الاسلام، ص ۱۰۱-۱۰۳
[۱۲] مقایسه کنید با گفتار مقریزی در السلوک، ۱/۷-۹، ۱۴-۱۵
[۱۳] دول الاسلام، ص ۱۰۳
[۱۴] دول الاسلام، ص ۱۰۴
[۱۵] نک: دول الاسلام، ص ۱۰۴-۱۰۷
[۱۶] دول الاسلام، ص ۱۰۷ به بعد
[۱۷] دول الاسلام، ص ۱۰۸
[۱۸] دول الاسلام، ص ۱۰۹
[۱۹] دول الاسلام، ص ۱۰۸و ۱۱۰
[۲۰] نک: دول الاسلام، ص ۱۱۱-۱۱۳
[۲۱] دول الاسلام، ص ۱۱۳-۱۱۴
[۲۲] نک: دول الاسلام، ص ۱۱۴-۱۱۶
[۲۳] ص ۱۱۶-۱۱۸ دول الاسلام،
[۲۴] از ص ۱۱۹ به بعد
[۲۵] دول الاسلام، ص ۱۱۸- ۱۲۲
[۲۶] دول الاسلام، ص ۱۲۲-
[۲۷] دول الاسلام، ص ۱۲۴
[۲۸] دول الاسلام، ص ۱۲۵
[۲۹] دول الاسلام، ص ۱۲۶
http://ansari.kateban.com/