نویسنده: لوئیس شیلینگ
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
دلیل تغییر
تغییر در روانکاوی هنگامی رخ میدهد که ناهوشیار، هوشیار شود. این بدان معنی است که «خود» تقویت شود و فراخود کماثر شده و یا حذف گردد و مراجع آگاهی بیشتری از نهاد پیدا کند. در فرایند درمان، بیمار با واقعیات زندگی خود سروکار دارد؛ مانند خیالبافیها که میتواند به خاطر آورده شود. بعبارت دیگر درمان در روانکاوی با عملزدایی و سرکوبی سروکار دارد. به ترتیبی که نیروهای سرکوبگر و کوششهای سرکوب شده هر دو به طور صحیح و مؤثر مورد توجه قرار میگیرند. یکی از اهداف اولیهی درمان روانکاوی این است که بیمار مطالب بیشتری را بیان کند. (فاین 1973)فرایند درمان
روانکاوی معمولاً از سه مرحله عمده عبور میکند آشناسازی (1)، روانرنجوری (نوروز) انتقالی (2) و مرحله پایان (3). فروید این سه مرحله را با مراحل آغاز، میانی و پایانی بازی شطرنج مقایسه کرده است. (استوارت و لوین 1967)آشناسازی
در خلال مرحله اول درمان، تحلیلگر کوشش میکند که به داستان زندگی بیمار، پیببرد یعنی تصویری از تعارضهای عمدهای را که بیمار با آن مواجه است و همچنین راههایی را که برای حل تعارض مورد استفاده قرار داده را به دست آورد. مطلب دوم در این مرحله ایجاد یک ارتباط کاری خوب با بیمار است؛ و از جمله مطالب دیگر، آموزش دادن به بیمار است، که یک بیمار باشد.در ابتدای تحلیل باید بیمار را از قواعد بنیادی مانند تداعی آزاد مطلع ساخت. در خلال مرحله اول، تحلیلگر باید کاملاً مراقب باشد که بیمار از قوانین بنیادی که عموماً به عنوان مقاومت تفسیر میگردد، منحرف نشود. البته حتی مقاومتها نیز، در خلال تداعی آزاد کشف میشوند. (آبلس 1979، استوارت و لوین 1967)
روان رنجوری انتقال
روان رنجوری انتقال، هنگامی تقویت میشود که بیمار بیشتر گرفتار و مشغول زمان حال است تا گذشته و بویژه متوجه فرایند تحلیل میگردد. روانرنجوری انتقال را میتوان با شبکه انتقال متغیر اما مستمر شناسایی نمود که در آن بیمار موضوعات اساسی گذشته را دوباره به یاد میآورد. مطالب جدیدی را که بیمار به یاد میآورد، میتوان مجموعه الگوهایی دانست که بیمار بر آنها تمرکز مجدد یافته و متوجه تحلیلگر میکند و به عنوان پاسخی به کل محیط تحلیل است. اصولاً روان رنجوری انتقال به عنوان یک مانع جدی برای درمان محسوب میشود زمانی که تحلیلگر در مییابد که از آن طریق میتواند تعارضهای اولیه دوران کودکی بیمار و راهحلهای مورد استفاده او را مورد مشاهده قرار دهد آنوقت روان رنجوری انتقال، محور کار تحلیل واقع میشود.در مرحله دوم تحلیل رابطه بین تحلیلگر و بیمار باید بقدری محکم و استوار شده باشد که بیمار بتواند فشارهای روان رنجوری انتقال را تحمل کند. نکته اصلی مورد توجه در این مرحله، این است که آیا بیمار درصدد دستیابی به مشاهده خویش است یا خیر آیا توانایی ارزیابی عینی تجربیات هیجانی خود را دارد؟ (فروید 1966، استوارت و لوین 1967)
مرحله پایانی
این مرحله، زمانی شروع میشود که بیمار بسیاری از موقعیتهای کودکی خود را رها کرده و شروع به حل تعارضهای کودکی خود به شیوهای مؤثر نموده است. زمانی میتوان به اهداف تحلیل دست یافت که بیمار بقدر کافی آزاد شده باشد که بتواند راه خود را تشخیص بدهد. شاید مهمترین کار این مرحله انحلال انتقال مثبت یا منفی است که باعث شده تحلیل تا این مرحله به جلو برده شود.اهداف درمان
اهداف اصلی روانکاوی برطرف نمودن عوارض آسیبها از طریق به هوشیاری در آوردن افکار و احساسات سرکوب شده میباشد. روانکاوی طراحی شده است تا ناهوشیار را به هوشیاری تبدیل کند و موضوعاتی را که قبلاً سرکوب شدهاند را به درون ساختار کلی شخصیت به صورت یکپارچه درآورد. و هر اندازه که این هدف بدست آید بیمار کنترل زندگی خود را دوباره بدست میآورد و بهتر میتواند تصمیمگیری کند و خود و دیگران را به صورت مستقیم، هوشیار و دقیق تجربه کند. این کار ممکن است نیازمند یک تجدیدسازماندهی وسیعی در ساختار شخصیت فرد باشد. اما به هر حال از آنجا که نمیتوان همه نواقص شخصیت را برطرف نمود. تحلیلگر سعی میکند که بیمار را به حالت تعادل برگرداند.از میان معیارهای مؤثر درمان که عمدتاً قابل قبول همگان است موارد زیر را میتوان برشمرد:
الف. نیاز هوشیارانه فرد به رنج کشیدن کاهش مییابد.
ب. بازداریهای نوروتیک کمتر میشود.
ج. نیازهای مربوط به وابستگی کودکانه کاهش مییابد.
د. ظرفیت برای مسئولیت افزایش مییابد.
هـ. در ازدواج، روابط اجتماعی و کار موفقیت کسب میگردد.
و. توانایی خوشحالشدن را دارد. (ابیلز (4) 1979)
آموزش درمانگر
نخستین مؤسسه آموزش روانکاوی در سال 1920 در برلین تأسیس شد. رئیس مؤسسه با مشورت اعضای جامعه روانکاوان برلین افراد را برای آموزش در این مؤسسه انتخاب مینمود و هدف آن تربیت عضو برای این جامعه بود.آموزش به سه مرحله عمده تقسیم شده بود: نخست آموزش چگونگی تحلیل خود این افراد؛ این مرحله یک تا سه سال برای تحلیل شخصی طول میکشید. مرحله دوم، آموزش نظری، مرحله سوم، آموزش عملی بالینی که مشتمل بود بر تحلیل نظارت شده و سمینارهای موردپژوهی.استانداردهای کنونی آموزش روانکاوی
جامعه روانکاوان آمریکا در سال 1980 استانداردهای لازم برای آموزش روانکاو را بیان میکند و معتقد است که برای آنکه فردی واجد شرایط آموزش شود باید از دانشکده پزشکی با معدل «الف» فارغالتحصیل شده باشد و یک سال در یک بیمارستان قابل قبول در رشته روانکاوی، دوره کارآموزی را گذرانده باشد. آموزش روانکاوی شامل چند مرحله است:الف. تحلیل مقدماتی حداقل سیصد ساعت.
ب. مطالعه کتب در نظر گرفته شده (عمدتاً کتب فروید).
ج. دروسی که با نظریه کاربردهای بالینی و روشهای تحلیل مرتبط است که گذراندن این دروس بیش از سه سال طول میکشد.
د. شرکت در سمینارهای موردی و کنفرانسهای بالینی به طور مستمر.
هـ.آموزش پیشرفته در تحلیل کودک.
(لیستی از مؤسسات آموزش قابل قبول این رشته در آمریکا در پایان کتاب آورده شده است.)
کارکرد درمانگر
کار روانکاو عبارت است از آماده ساختن بیمار جهت برخورد با موضوعات کشف شده و حساسیتزدایی موضوعات آزارندهروانی. گاهی این اقدام شکل تعلیم به خود میگیرد و بر آموزش بسیار برای دروننگری متمرکز است تا بیمار از رهنمودهای درونی خود آگاه شود و گاهی نیز این فرایند درگیر کشف مقاومتهای بیمار جهت تحلیل است. در مواقع دیگر روانکاو به طور مستقیم با موضوعات آزارنده روانی سروکار دارد.نقش تحلیلگر این است که گوش بدهد، مشاهده کند و نظر خود را بیان نماید (تفسیر). موضع درمانگر در اینجا یک موضوع آموزشی است که در آن او، هم معلم برای آموزش مفاهیم است و هم بیمار را در یک دنیای ترساننده و عجیب هدایت میکند روانکاوی یک رویکرد حل مشکل است که در آن مشکل بررسی میشود و راهحلهای مختلف آن امتحان شده، و بالاخره راهحلی برای آن یافت میشود. درمان در درجه اول بر عامل عاطفی تأکید دارد و تحلیلگر در تمام مدت با احساسات مراجع سروکار دارد. شناخت و رفتار مراجع ابتدا در رابطه با احساساتی که آنها را بیان میکند و یا انتقال میدهد، درک میگردد. عوامل میان فردی از جمله عوامل اصلی و عمده است که از طریق انتقال نهفته استنباط میشود.
درمانگر باید گرم و پذیرا باشد و قضاوت نکند. یک تحلیلگر، در درجه اول به اهداف درمان توجه دارد و نه بر جریان عادی و معین درمان. او مانورها و مقاومتهای فرآیند انتقال بیمار و ساختار شخص روان رنجور را درک میکند. اشتباهات و خطاهای اساسی و تعیین کننده در روشها به خاطر تفسیرهای ناپخته، ناقص، غیرصحیح و یا غلط نیستند بلکه به خاطر این است که بیمار نمیتواند به تجربهای دست یابد که زندگی او را تغییر دهد و در این راه شکست میخورد. ممکن است که چنین اشتباهاتی به دلیل عدم وجود همدلی و یا استفاده از روش غلط صورت گیرد و البته این روش نیست که اشتباه است، بلکه اشتباه در ایجاد رابطه است. رابطهای که از نظر هیجانی و شخصی برای بیمار بسیار مهم است. (فاین 1973، را در 1977، استراب 1973).
پینوشتها:
1. orientation
2. transference neurosis
3. termination
4. Abeles
شیلینگ، لوئیس؛ (1391)، نظریههای مشاوره، ترجمه سیده خدیجه آرین، تهران: مؤسسه اطلاعات، چاپ دهم