مترجم: دكتر انشاءالله رحمتی
برای فهم تحولاتی همه جانبه كه علم متجدد در خصوص نظم طبیعت به بار آورده است، لازم است ابتدا هرچند به اختصار، از اهمیت علوم سنتی دربارهی كیهان و این واقعیت كه آن علوم، برخلاف علم متجدد، فضای [فكری و] گفتاری مشتركی با دین یا ادیان تمدن محلّ نشو و نمای خود داشتهاند، سخن به میان بیاید. درواقع علم متجدد نه فقط فهم فلسفی سنتی و دینی دربارهی نظم طبیعت در مغرب زمین را در محاق افكند، بلكه علوم سنتی را نیز تخریب كرد، و در مغرب زمین، در بهترین حالت آنها را به حاشیهی فعالیت عقلی و اغلب به خرافه یا به حوزهی نهان بینی (1) و باطنی گری دروغین (2) تنزل داد، كما این كه چنین اوضاعی از قرن هفدهم به این سو، نه فقط در انگلستان، بلكه در برّ اروپا نیز مشهود است. (3) اما، علوم سنتی صرفاً علوم نهانی [=خفیّه] بنابر فهم معمول از این علوم نیستند بلكه، علومی ناظر به طبیعت و مبتنی بر اصولی مابعدالطبیعیاند كه با پیشفرضهای فلسفی علم متجدد، تفاوت بارز دارند. ولی به هر تقدیر، علومی دربارهی طبیعتاند كه دیدگاه خاص خود را دربارهی طبیعت دارند و برخلاف تصور مورخان تحصلگرای علم، چیزی بسیار فراتر از طلیعههایی زاید برای علم متجدداند. این علوم، علاوه بر این بنیادهایی هستند كه بعد از آنی كه علم تجربی، جهان بینی علم اسلامی و علم لاتینی قرون وسطایی متأخر را انكار داشت، علم متجدد بر پایهی آنها بنا گردید. بنابراین، علم متجدد صرفاً استمرار علم اسلامی یا لاتینی نیست. تغییری اساسی در جهان بینی یا الگو، علم متجدد را از گذشتهی قرون وسطاییاش، جدا میسازد. با این حال، تا آن جا كه به بسیاری نظریات و یافتهها (4) مربوط است، علم متجدد بر این علوم سنتی بنیاد شده است. تا این اواخر علوم سنتی عمدتاً در مغرب زمین مغفول مانده بود و خرافه یا مراحلی مقدماتی در راه رسیدن به علم متجدد تلقی میشد. حتی دانشمندانی كه جذب آموزههای شرقی شده و میخواهند پیوند دوبارهای میان علم متجدد و حكمت شرقی برقرار دارند، معمولاً فقط به مابعدالطبیعه و روان شناسی شرقی روی میكنند و اغلب علوم سنتی شرقی دربارهی طبیعت را كه در طی هزارهها در آغوش همان حكمتی بالیده است كه این قبیل اشخاص اینك در پی مرتبط ساختن آن با آخرین كشفیات علم متجدداند، به كلی نادیده میگیرند. (5) و با این همه، چیزی چون علم سنتی، هم متمایز از دین و هم متمایز از فلسفه، ولی كاملاً مرتبط با آنها وجود دارد. (6) در این قبیل علوم دیدگاهی ژرف دربارهی طبیعت طرح شده است كه طبیعت را از منظری متفاوت با منظر علم متجدد، مینگرد. از دریچهی این علوم، میتوان وجوه دیگری از طبیعت را مشاهده كرد؛ وجوهی غیر از آنهایی كه علم متجدد به صورتی چنین همه جانبه، موفقیت آمیز و نیز پیروزمندانه مورد مطالعه قرار داده است با این فرض كه وجهی كه بدین سان مورد مطالعه واقع شده، تنها وجه یا جنبهی طبیعت و علم متجدد تنها علم مشروع دربارهی نظم طبیعی است؛ البته چنین ادعایی مبتنی بر منظری تمامیّت خواهانه است كه كمتر حدّ و اندازهی خود را شناخته است و اصولاً تا این اواخر، در مغرب زمین، مورد معارضه جدّی قرار نگرفته است. علوم سنتی بسیار- مصری، چینی، هندی، یونانی، اسلامی و علوم دیگر- و حتی علوم سنتی بسیار در متن سنت واحد، موجود است. این علوم بر اصول مابعدالطبیعی خاصی مبتنی است كه همینها اصول دین و سنتی را نیز كه این علوم در دامن آن بالیدهاند، تشكیل میدهند. درواقع، برخی برای متمایز ساختن این علوم، از «علم ناسوتی» كه پیوندهایش را از امر قدسی گسسته است، چنین علومی را به حقّ «علم مقدس» (7) نامیدهاند. (8)
هریك از تمدنهای بزرگ علوم بسیاری از این دست، از طب گرفته تا نجوم، پدید آوردهاند و همهی این علوم بر فهمی از نظم طبیعت بنا شدهاند كه میان این علوم و دینِ تمدنی كه این علوم متعلق به آنند، مشترك است. در این جا هدف ما، بحث در باب این علوم در حد ذات خود، نیست- این خود نیازمند تحقیقی جداگانه است- بلكه میخواهیم نشان دهیم كه چگونه فضای فكری این قبیل علوم تا آن جا كه به نظم طبیعت مربوط است، با دین مشترك بوده است. (9) چنین بحثی میتواند ماهیت تغییری بنیادی را كه در مغرب زمین پدید آمد، وضوح بیشتری ببخشد؛ این تغییر زمانی اتفاق افتاد كه در این دیار علمی خلق شد كه دیگر دربارهی موضوع نظم طبیعت، با دین هم زبانی نداشت. این واقعیت، هم در نتیجهی تعارضات درونی ناشی از چنین اوضاعی و هم در نتیجه توسعهی لجام گسیختهی نوعی فناوری كه بر آن علم مبتنی بود و به همین دلیل از هر اصلی با ماهیّت دینی منفك شده بود- مگر در موارد نادر كه همین خود دلیل بر اثبات این قاعده است- پیامدهایی بسیار مهم برای حیات بشری داشت.
به عنوان نمونهای از علوم سنتی، صاحب این قلم علم اسلامی را كه بیشتر از دیگر علوم سنتی با آن مأنوس است، برگزید، حال آن كه همچنان واقف است كه هم زبانی میانِ علم و دین در سیاق اسلامی، در جاهای دیگر نیز یافت میشود- فی المثل در چین كه مفاهیم عمدهای چون دائو، یین و یانگ میان دین، فیزیك [=طبیعیات] و طبّ مشترك است، یا در هندوستان كه آموزهی گونهها (10) در آئینها و اعتقادات دینی، یُگه (11) طب و حتی احكام خورد و خوراك یافت میشود.
در مورد علم اسلامی، میتوان فضای فكری مشترك میان آن و دین را تا آن جا كه به نظم طبیعت مربوط میشود، از طریق تحلیل صاحب این قلم از یك مفهوم واحد یعنی مفهوم میزان، اصطلاحی كه در قرآن نیز آمده است، نشان داد. در سورهی الرحمان، خداوند میفرماید: «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ»، «و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت. تا مبادا از اندازه درگذرید. و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مكاهید.» (الرحمن، 7-9). بسیاری از مفسران قرانی این آیه، درصدد تبیین معنای اصطلاح كلیدی المیزان كه به لحاظ ریشهی لغوی مرتبط با «اندازه» یا الوزن است، برآمدهاند. برخی میزان، را به معنای معیاری برای سنجش نتایج عمل آدمی در آخرت و همچنین به معنای لزوم داشتن معیشتی اخلاقاً متوازن در دنیا، تفسیر كردهاند. درواقع بسیاری از تحقیقات اسلامی در زمینهی اخلاق در طی قرون و اعصار با عنوان میزان العمل یا «معیار اعمال بشری» پدید آمدهاند. دیگران این اصطلاح را به معنای بصیرتی كه به كمك آن میتوان تعادلی در همهی ساحات زندگی برقرار داشت، تفسیر كردهاند و آن را با خود قرآن، كه یكی از نامهایش فرقان یا تمیز دادن است، یكی گرفتهاند. درواقع، عنوان یكی از مهمترین تفاسیر قرآن در این قرن [بیستم] به قلم علامه سید محمدحسین طباطبایی، المیزان است. (12)
در برخی مكاتب فلسفهی اسلامی، میزان، مرتبط با توازن خود عالم از طریق آن حكمت الهی است كه هر چیزی را در جای خود حفظ میكند و هر چیزی را بر حسب اندازهی صحیح خلق كرده است، به طوری كه این اصطلاح با نظم جاری در طبیعت ارتباط مییابد.
جابرابن حیان، بنیانگذار كیمیاگری اسلامی، جهان شناسی و طبیعیات تمام و كمالی را بر مبنای مفهوم میزان تدوین كرد كه نه كمیّت، بلكه تمایل نفس عالم [=جان جهان] و توازنِ میان ساحات درونی و بیرونی جوهرهای جسمانی را اندازه گیری میكند. در حقیقت میزان برای همهی كیمیاگری جابر محوریّت دارد (13) و از طریق او تأثیری ژرف بر بسیاری از كیمیاگران بعدی داشته است.بنابراین همان اصطلاحات میزان و وزن یا معیار یا اندازه، مورد استفاده قرار گرفته است ولی طبیعی دانانی مانند بیرونی و خازنی كه رسائلی دربارهی استفاده از میزان فیزیكی برای اندازه گیری اوزان نگاشتهاند، به تبع سنت یونانی و مخصوصاً تحقیقات ارشمیدس، آنها را به معنای طبیعیشان گرفتهاند. تحقیق قرن دوازدهمی ابوالفتح الخازنی، كتاب میزان الحكمه (كتاب معیار حكمت)، دربارهی مكانیك [=علم الحیل] و هیدرواستاتیك [=علم توازن آبها] (14) بحث میكند و نه فقط حاوی دیدگاههای دانشمندان مسلمان متقدم مانند رازی و بیرونی، بلكه حاوی دیدگاههای یونانیانی مانند هیرون و ارشمیدس نیز هست؛ این اثر حتی اگر از منظر تحولات علم متجدد نیز نگریسته شود، تحقیق عمدهای در تاریخ علم است. (15) اگر كسی در آثاری از آثار خازنی گرفته تا آثار جابر، و سپس در آثار مربوط به اخلاق، روان شناسی، معادشناسی و مابعدالطبیعه- كه اصطلاحات میزان و وزن، اصطلاحاتی اساساً برگرفته از قرآن، در همهی آنها به كار رفته است- تأمل كند، به صورتی ملموس و عینی متوجه هم زبانی میان طبیعی دانان، كیمیاگران و فیلسوفان و همچنین مفسران قرآن میشود؛ هرچند هریك از این گروهها بر سطح خاصی از معنای این اصطلاح ذومعانی، تكیه میكنند ولی طنینهای معانی این اصطلاح در سطوح گوناگون برای همه آنها كاملاً واقعی است. نظم طبیعت كه از طریق علوم سنتی مورد مطالعه و تبیین قرار گرفته است، نه فقط با جنبهای از واقعیت منطبق است- كه كارآمدی عملی برخی گونههای طب سنتی كه اینك از سوی بسیاری از غربیان مشتاقانه دنبال میشوند، گواه عینی بر این حقیقت است- بلكه با عالم دینی نیز مرتبط بوده است. این علوم تحت و تابع رشتههای علوم دینی مانند تأویل باطنی، علم كلام یا فقه نبودند. ولی هرگز در مقابل اصول مابعدالطبیعی مشترك میان آنها و دینِ جامعهای كه در آن نشو و نما یافته بودند، نایستادند.
همین فضای گفتاری مشترك در اثر ظهور علم متجدد از هم پاشید؛ در نتیجه دیدگاه دینی دربارهی نظم طبیعت كه همیشه بر رمزپردازی مبتنی بوده است، یا به چیزی فاقد موضوعیت یا به یك اهتمام ذهنی صرف تنزل یافت كه به موجب آن تعالیم كیهانی دینی غیرواقعی یا بیربط جلوه كردند. به علاوه به موجب تخریب بصیرت وحدانی نسبت به عالم، «قوانین طبیعت»، از قوانین اخلاقی منفك گردید و علوم طبیعت اساساً از بنیادهای اخلاق دینی جدا شدند. پیامد این تجزیه و تفكیك، بیگانگی انسان از تصوری دربارهی عالم بود كه ساخته و پرداختهی خود انسان بود ولی جایگاهی غیر انسان وارانگارانه و عینی محض برای آن تصور از عالم قائل شده بود. پیامد دیگرش تسلیم طبیعت به عنوان تودهای عاری از مفاد معنوی بود كه باید از سویی بدون آن كه مجازاتی در انتظار باشد تحلیل و تشریح میشد و از سوی دیگر با حرص و وَلَعی مهار ناشده مورد چپاول و تجاوز قرار میگرفت.
پینوشتها:
1.Occultism نظریات، اعمال و آئینهای مبتنی بر معرفت فرضی یا باطنی به عالم ارواح و نیروهای ناشناخته. در این جا منظور جنبشهای باطنی و نهان گرایی است كه به معنای حقیقی كلمه اهل باطن نیستند و بیشتر بدان تظاهر میكنند.-م.
2.Pseudo-esoterism
3.در دوران ملكه الیزابت شخصیتهایی چون جان دی (Dee) «دانشمند-باطنی مشرب» همچنان در مركز صحنهی فكری قرار داشت، حال آن كه در قرون هجدهم و نوزدهم این شخصیتها اجازهی شركت در هیچ گونه گفتمان فكری را كه در جامعهی انگلیسی جدّی گرفته میشد، پیدا نمیكردند. همین معنا، در مورد آلمان و فرانسه به رغم علاقهی شدیدتر به این قبیل موضوعات صدق میكند. فقط در طی قرن كنونی است كه شخصیتهایی چون اكارتهاوسن (Eckarthausen) و قدیس مارتین Saint Martin خارج از محافل نهان گرایانه به صورت جدی مورد مطالعه قرار گرفته اند. رك:
Antoine Faivre,Accec a l`esoterisme occidentale(Paris:Gallimard,1986).also see his Echartshausen et la theosophie chretienne (Paris:Klincksieck,1969);Pierre Riffard,L`Esoterisme(Paris:Robert Laffont,1990).
این اثر به خاطر كتاب شناسی مفصل اش، اثر ارزشمندی است. نیز رك:
Faivre and Needleman Modern Esoteric Spirituality(New York:Crossroad publications,1992)
باید این گفتهی معروف رنه گنون را به خاطر داشت كه میگوید علوم نهانی نداریم، بلكه علوم نهان شده داریم. علوم سنتی، بریده از اصول مابعدالطبیعی خویش و موجود در عالمی كه این اصول در آن عالم، به صورتی فزاینده مورد انكار واقع شدند، لاجَرم باید به صورت علوم خفیّه درمیآمدند و تا آن جا كه به فهم نظم طبیعت مربوط میشد، ژرفترین مفاد و معنای خویش را از دست میدادند.
4.facts
5.منظور آثار عامه پسندی است از قبیل:
Frithjof Capra`s,The Tao of Physics,(Berkeley,Calif:Shambhala,1975)and The Turning point:Science,Society and the Rising Culture(New York:Simon and Schuster,1982);and Gary Zukav,The Dancing Wu Li Masters:An Overview of the New Physics(New York:William morrow,1979).
به علاوه برخی دانشمندان معاصر به اهمیت عظیم علوم سنتی به عنوان راههای شناخت عالم طبیعت واقف اند. برای مثال رك:
Charles Moraze,Les origines sacrees des sciences medernes(Paris:Fayard,1986).
6.رك: سیدحسین نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمهی حسن میانداری، انتشارات طه، چاپ اول، 1379، فصل هفتم «علوم سنتی».
7.sacred science
8.رك: رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمهی ضیاءالدین دهشیری، امیركبیر، فصل چهارم، «علم مقدس و دنیوی».
بسیاری از كسانی كه ریاضیات و دیگر علوم سنتی مصریان و یونانیان را كشف كردهاند دربارهی علم مقدس یا هندسهی مقدس سخن میگویند. برای مثال رك:
R.A.Schwaller de Lubiez,Sacred science:The King of Pharaonic Theocracy,trans.Ander and Goldialn vanden Broeck(New York:Inner Traditions International,1982);Robert Lowlor Sacred Geometry(New York:Crossroed Publications,1982);Nigel Pennick,Sacred Geometry:Symbolism and Purpose in Religious Structures (Wellingborough,V.K:Turnstone press 1980)
و نیز آثار كیت كریچ لو (Keith Critchlow) به خصوص اثر وی با مشخصات زیر:
Order in Space (London:Thames and Husdon,1970)
9.اشتراك در فضای گفتمانی واحد [یا هم زبانی] به معنای پیروی از دین واحد، بنابر فهم معمول از آن نیست بلكه به این معنا است كه این علوم همانند دین مورد بحث، به ویژه جنبهی حكمی و نه صرفاً ابعاد ظاهری، فقهی و اجتماعی آن، در اصول مابعدالطبیعی واحد و همچنین زبان صوری و رمزی واحد اشتراك دارند.
10.Guna,Gunas، واژهای سنسكریت به معنای «طبقه» یا «رشته». مثلاً در مكتب سامكیه آئین هندو گوتهها مقومات سه گانهی پِرَكریتی یا جوهر مادی محسوب میشوند. تركیبهای مختلف در گوتهها، موجب پدید آمدن جواهر جزئی مختلف میشود. -م.
11.Yoga، واژهای سنسكریت به معنای «انضباط» و در اصطلاح نام یكی از نظامهای سنتی (دَرَ شنه های) فلسفهی هندی است كه بر تأمل و ضبط نفس با هدف نیل به اتحاد روح با ذات الهی مبتنی است. معنای دیگر آن مجموعهای از تمرینات است كه آدمی به كمك آنها نفس و بدنی سالم پیدا میكند و سیطرهاش بر خویش را تحكیم میكند. ظاهر در اینجا معنای نخست مورد نظر است.-م.
12.این تفسیر مفصل بر قرآن به زبان عربی در حدود 24 جلد نوشته شده و بعدها به فارسی ترجمه شده است. اینك ترجمهی انگلیسی آن نیز موجود است. رك:
a-Allamah at-Tabatabai,Al-Mizan:An Exegesis of the Quran(Tehran:World Organism for Islamic Sciences,1983)
13.See Henry corbin.L`Alchimie comme art hieratique9Paris:L,Herne,1986),Part 3,p.195;Poul Kraus,Jabir ibn-Hayyan:Contribution a l`histoire de ides scientifiques dans l`Islam(Paris:les Balles Letters,1986),p.223;Pierre Lory,Alchimie et mystique en terre d`Islam(Paris:Verdier,1989),p.1924,and Syed Nomanul Haq,Names,Natures and Things(Dordrecht and London:Kluwer,1994).
كه این اثر اخیر دربارهی كتاب الاحجار، كه مخصوصاً به آموزهی جابر دربارهی میزان بحث میكند، اهتمام میورزد.
14.Hydrostatics
15.دربارهی بیرونی و خازنی و علم میزان. رك:
S.H.Nasr,Science and Civilization In Islam,(New York:Barnes andWoble,1992,and Cambridge:Islamic Text Society),p.138,and S.H.Nasr,Islamics Science:An Illustrated Study(London:World of Islam Festival Publishing Co.1976),p.143.
در این اثر اخیر سنت میزان و اندازه گیری در علم اسلامی به طور كلی مورد بحث قرار گرفته است.
نصر، سیدحسین، (1393)، دین و نظم طبیعت، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، نشر نی، چاپ پنجم