نویسنده: پیتر نولَن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Work
این مفهوم مبهم و پرمناقشه، در جوامع مختلف و در زمینههای تاریخی مختلف، به معنای فعالیتهای مختلفی است. در کلیترین معنا، کار تلاش هدفدار انسان است و موجب دگرگونی طبیعت با صرف تواناییهای ذهنی و جسمی است. اما این تعبیر چندان انطباقی با معنا و تجربهی محدودتر کار در جوامع سرمایهداری امروزی ندارد. برای میلیونها نفر، کار به معنای اشتغال دستمزدی است و بسیاری از فعالیتهایی که طبق تعریف کلی، کار به شمار میآید جزو فعالیتهای فراغتی و غیرکاری توصیف و تجربه میشود.
کار خانگی
خصوصی نمونهی اصلی چنین کارهایی است. کار خانگی (آشپزی، نظافت، بچهداری، و از این قبیل) گرچه برای بقا و تندرستی و تداوم جمعیتهای بشری ضروری است، منزلت اجتماعی پایینی دارد و عموماً به دست زنان و بدون مزد انجام میگیرد. این واقعیت که همین فعالیتها به صورت کار دستمزدی برای هتلها یا شرکتهای خدماتی و تدارکاتی انجام میگیرد، نشان دهندهی این مطلب است که مرز میان کار با مزد و بیمزد (و کار و فراغت) بسیار مغشوش و درهم است. این مرز چگونه تعیین میشود؟در علوم اجتماعی چندین تبیین رقیب و متعارض وجود دارد. در اقتصاد- دست کم در پارادایم نوکلاسیک غالب- معتقدند که ارزشهای نسبی که به فعالیتهای مختلف تولیدی و خدماتی داده میشود و بر اساس آنها پاداش و منزلتی به انجامدهندگان آن فعالیتها تعلق میگیرد، تابع تأثیر و تأثر نیروهای عرضه و تقاضا در بازار است. این واقعیت که زنان بسیاری در کارهای خانهداری خصوصی و بدون مزد تخصص دارند، واکنشی عقلانی به ساختار پاداشهای نسبی دانسته میشود. کار خانگی موجب رضایت خاطر نسبتاً بالایی برای مصرف کنندگان آن میشود (خانواده)، اما اگر به صورت خدمات در بازار عرضه شود دستمزد نازلی دریافت میکند. از این رو، زنان و مردان تصمیم گرفتهاند در فعالیتهای متفاوتی تخصص پیدا کنند، به نحوی که درآمدها (تأمین) خانوار به حداکثر برسد، پس مردان مشاغل نسبتاً پردرآمد و زنان تخصص در وظایف خانگی را انتخاب کردهاند.
در این جا مجال کافی برای نقد مشروح این رهیافت نداریم، ولی کاملاً روشن است که این استدلال صرفاً همانگویی است: ابتدا وجود یک تقسیم کار جنسیتی پیشفرض گرفته میشود و سپس همین پیشفرض برای «تبیین» تقسیم کار میان زنان و مردان (و کار با مزد و بدون مزد) بر اساس قیمتهای نسبی رایج، مورد استفاده قرار میگیرد. و معلوم نمیشود که چرا به انواع مختلف کار اجرتهای متفاوتی تعلق میگیرد، یا خاستگاه و ریشههای نظام کار دستمزدی چیست.
رهیافت جامعهشناسی صنعتی نگرش کاملاً متفاوتی دارد. تعریف و تلقیهایی که دربارهی کار وجود دارد دارای خصوصیت تاریخی و بازتاب ارزشها، مفروضات و روابط قدرت حاکم بر جامعه دانسته میشود. بنابراین، اشتغال دستمزدی در نظام سرمایهداری جایگاه و موقعیت ویژهای کسب میکند که به دلیل ماهیت و ساختار معین روابط تولید در این نظام است. یکی از ویژگیهای معرف سرمایهداری این است که کار نه برای ارضای نیازهای فوری و بیواسطهی تولیدکنندگان و خانوادههای آنان، بلکه برای تولید کالاهایی جهت مبادله در بازار انجام میگیرد.
تحلیل مارکسیستی که تأثیر ژرفی بر مطالعهی کار و روابط کاری گذاشته است، همین بصیرت اساسی را بسط میدهد. طبق دیدگاه مارکسیستی، کار تابع اهداف و مقاصد بازتولید و توسعهی سلطهی مادی و سیاسی طبقهی سرمایهدار است. تودهی جمعیت از ابزارهای تولید و معیشت جدا میشوند و بنابراین مجبور میشوند به سراغ کار دستمزدی بروند تا زنده بمانند. کارگران از طریق نظام کار دستمزدی در معرض استثمار نظاممند قرار میگیرند: مزد برای پیشخرید تواناییها و استعدادهای انسان پرداخت میشود و نه در قبال کمیت معینی از کارهای انجام شده. در فرایند تولید، کارگران تشویق میشوند که ارزشی که آنها وارد فرایند تولید میکنند بیش از ارزش مزد آنهاست. این تفاوت، یا ارزش اضافی، پایه و اساس سود سرمایهدار است.
با این که همهی جامعهشناسان این دیدگاه مارکسیستی نمیپذیرند که سرمایهداری نظام استثمارگری که تجربهی کار و زندگی کارگران را بیمحتوا و تباه میکند، اکثر آنها این دیدگاه سی رایت میلز را میپذیرند که شاید کار «یگانه منبع معیشت، یا مهمترین بخش زندگی درونی فرد باشد؛ کار ممکن است همچون کفارهای پرمشقت، یا ابزار وجود سرورانگیزی تجربه شود؛ همچون مشقتی اجباری یا رشد ماهیت عام انسانی» (Mills, 1951, p. 215). در هر حال نکتهی مهم، روابط و مناسبات اجتماعی حاکم بر انجام و تجربهی کار است.
اخیراً بحث و جدلها حول این پرسش تمرکز یافته که آیا با اصول و احکام نوین اقتصادی و تکنولوژیک معاصر، سازماندهی کار و روابط و مناسبات کار دچار دگرگونی بنیادی میشود یا خیر. بعضی (نک. piore and sabel, 1984) مدعیاند که صور نوین الگوهای دموکراتیک کار کمکم جای نظامهای سلسلهمراتبی اقتداری را میگیرد که بر نظام تولید انبوه کشورهای سرمایهداری و سوسیالیستی، به یکسان، حکومت میکرد. به این ترتیب روایتهای بدبینانهی دههی 1970، که در پی انتشار تحلیل مارکسیستی بسیار پرنفوذ بریورمن (Braverman, 1974) دربارهی گرایشهای انسانیتزدای فرایند کار سرمایهداری، رواج یافته بود جای خود را به تعابیر خوشبینانهتری دربارهی جنبههای بالقوه آزادیبخش سازماندهیهای نوین و انعطافپذیر کار داده است. گفته میشود که کارگران دوباره قدرت خود را در محل کار به دست میآورند، چون کارفرمایان برای نیل به انعطافپذیری و کارایی هرچه بیشتر در تولید، به استعدادهای خلاقانهی کارگران میدان میدهند.
بررسی و ارزیابی شواهد موجود- که هنوز اندک و پراکنده است- نتیجهی واحدی نداشته است. خوشبینیهای جدید هنوز باید داعیههای خود را به اثبات برسانند، اما در درستی این مطلب شکی نیست که با نزدیک شدن به قرن بیستم و یکم، الگوهای سازمان تولید و ساختار کنترل کار تنوع بیشتری پیدا کرده است.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
/ج