نویسنده: آلن تاملینسن
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Leisure
از نظر بن واژه شناسی، این لغت از فعل لاتین Licere به معنای «اجازه دادن» یا «راحت گذاشتن» مشتق میشود. بنابراین، معنای مجاز بودن در این اصطلاح مستتر است. حتی در تفکر یونانی، مفهوم فراغت با مفهوم کار و زحمت همراه بود؛ از نظر ارسطو، فراغت خود کار جدی و مهمی بود: «ما به کار و تجارت میپردازیم تا فراغتی به چنگ آوریم.» این جملهای است که خود ارسطو نوشته است. در این معنا، فراغت وضعیتی آرمانی است که شهروندان میتوانند خواهان آن باشند و داشتن زندگی فارغالبال مشروط هرچه کمتر شدن الزامات و تضمین این مطلب است که بیشترین اوقات ممکن با آزادی و فراغت همراه است (Berrett, 1989, p. 14).در زبان انگلیسی مدرن و از قرن چهاردهم این اصطلاح به معنای «برخورداری از وقت آزاد» به کار میرفت (william, 1976). تعریف کار رفته رفته محدودتر شد و به صورت اوقاتی که در قبال آن پول دریافت میشد، و به منزلهی کار قابل اندازهگیری و استخدام تعریف شد و فعالیتهای اوقات فراغت فعالیتهایی به شمار آمد که افراد میتوانستند خارج از وظایف و تکالیف کاری به آنها بپردازند. اما در دورهی گذار مهمی که پایههای جامعهی صنعتی مدرن را بنا کرد (دست کم در بریتانیا) کاملاً روشن بود که رابطهی میان کار و فراغت رابطهی هموار و هماهنگی نیست و برای بسیاری از شیفتگان نظم نوین صنعتی، فراغت معضل بالقوهای به حساب میآمد. اگر کارگران صنعتی جدید در ابتدا تفریحات و فراغتهای فرهنگ پیشاصنعتی را دنبال میکردند، شکلهای مطلوب انضباط نوین کاری کاملاً مورد تهدید قرار میگرفت. به همین دلیل است که ممانعت و به حاشیه راندن تفریحات سنتی یکی از پیششرطهای نظم صنعتی نوین بود (Thompson, 1967). شیوههای نوین کار و زندگی روزمره مستلزم شیوههای تازهای از فراغت دانسته میشد: تفریح معقول (فعالیت غیرکاری آبرومند و سازنده) برای کارگران با شکلگیری طبقات در حال تحول بود (Bailey, 1978)؛ و برای بورژوازی نوظهور ویکتوریایی، فرصتها و امکانات در حال گسترشی در بازار روبه رشد مصرف وجود داشت (Campbell, 1978). شکی نیست که فعالیتهای فراغتی در اوایل دورهی صنعتی مدرن، عرصهی مبارزهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود.
افراد واقعاً «فارغالبال» کسانی بودند که به کارکردن نیازی نداشتند: نخبههای ممتازی که برای آنها زندگی در فراغت برنامهی خطیر و مهمی بود، و توانایی و اختیار برای پرداختن به فعالیتی «با فراغت کامل» نشانهی شأن و منزلت بود. این معنای فراغت به منزلهی ابزاری برای مصرف نمایشی یا جلوهفروشانه دستمایهی نخستین رسالهی اصیل جامعهشناختی دربارهی فراغت شد، یعنی اثر ریشخندآمیز تورستاین وبلن به نام نظریهی طبقهی تنآسا (veblen, 1899).
«مسئلهی» فراغت به تناوب، و معمولاً در جریان دورههای ناآرامی دامنگستر با بیکاری، از نو مورد توجه قرار گرفته است. طیف بسیار گستردهای از نویسندگان امریکای شمالی در دههی 1920 با موضوع فراغت سروکار داشتند. هانیکات (Hunnicutt, 1988) شخص محافظهکار را شخصی توصیف میکند که فراغت را «جدیترین مسئلهی اجتماعی و آموزشی» دههی 1920 میداند، و به نقل از مفسر دیگری میگوید «آفلفرد لوید، جامعهشناس دانشگاه میشیگان، فکر میکرد فراغت اساساً راه رسیدن به فرهنگ دموکراتیک است» (p. 104). این اصلاحطلبان خوشنیت آرمانگرایی اومانیستی را به الگوی تفریحات عقلانی پیوند زد. دیگران، همانطور که هانیکات نیز متوجه شده است (1988, p. 130)، فراغت را به منزلهی خلاقیت مینگرند: «جامعه باید فرصت خلاق بودن و یافتن راهی عملی برای هدایت سائقهای جنسی به سمت صورتهای خلاقانه را برای همهی افراد فراهم کند. فراغت این فرصت را عرضه میکند.»
در بریتانیا، جنبش کارگری آن روزگار، فراغت را بیشتر در تعارض با پول میدید تا با سائقهای جنسی (cross, 1986). در دههی 1920، اتحادیههای کارگری ادارهی پست «تقسیم فراغت و بهترشدن زندگی» را «حیاتیتر از پول» میدانستند. اتحادیههای کارگران چاپ نیز همین دیدگاه را داشتند و رنگکاران سه خواستند را دنبال میکردند: گسترش آموزشهای پیش از کار؛ کوتاه شدن هفتهی کاری، و تعطیلات با حقوق (Jones, 1986). در دورهی پس از جنگ جهانی اول کارگران سازمان یافته توانستند اوقات فراغت بیشتری به چنگ آورند و در 1920 هفت میلیون کارگر در بریتانیا شش ساعت و نیم در هفته از ساعات کارشان کم شد، در حالی که یک و نیم میلیون کارگر از امتیاز تعطیلی با حقوق برخوردار شده بودند. قانون تعطیلات با حقوق در سال 1938 به اجرا گذاشته شد.
افراد عاطل و بیکار همیشه جزو اهداف مصلحان اجتماعی بودهاند. افزایش بیکاری در بریتانیا در دههی 1980 دوباره این توجه و علاقه را بیدار کرد و طرحهای فراغت با این امید تغییر و تحول یافت که کمبود کار را جبران و حتی مسئولیت اجتماعی را تقویت کند. با این حال:
امید واگذارکردن اجرای این طرحها به رهبران بیکار که با دریافت مزد یا داوطلبانه حاضر به انجام آن باشند به ندرت به تحقق پیوسته است. ظاهراً افراد بیکار کارهای بسیار مهمتری دارند- یا چنان زندگیهای عجیب و غریب و نابسامانانی را دنبال میکنند که حس میکنند قادر به پایبندشدن به هیچ چیز نیستند. (Glyptis, 1989, p. 157).
در حوزهی آموزش و پرورش، به جوانان طبقهی کارگر غالباً به منزلهی مسئلهای بالقوه نگریسته میشود (clarke and critcher, 1985, p. 129):
در مقابل، برای مسئولان دلسوز آموزش و پرورش، آموزشهای اوقات فراغت در جهت وسعت بخشیدن به ذهن جوانان از طریق آشناساختن آنها با فرصتهای اوقات فراغت سازنده و ارائهی مهارتهای اجتماعی ضروری برای استفاده از فرصتها و امکانات موجود است.
مباحث مربوط به فراغت غالباً حال و هوای فردگرایانه داشته، ولی طنز و کنایهی مطلب در این است که پرداختن به مسئلهی اوقات فراغت در اغلب موارد مفسران لیبرال را به سمت اتخاذ لحن قیممآبانه اخلاقگرایان انتقادی سوق داده است. دیوید ریزمن «بهترین دانشجویان کالجهای ما» را به سبب «توجه جدی به مسائل روز، همراه با مطالعه و رفاقت و غالباً علاقهی زیاد به موسیقی، تئاتر، ادبیات و طبیعت» سرمشق و نمونهی استفادهی تحسینبرانگیز از اوقات فراغت میدانست (Riesman, 1964, pp. 190-). توجه و تأکید جامعهشناختی بر رابطهی کار و فراغت موجب بحث و جدلها و پژوهشهای فراوانی در این باره شده است (parker, 1976; Roberts, 1981)، و کمتر متخصصی پیدا میشود که مخالف این ادعا باشد که «پژوهش در اوقات فراغت باید ... در متن و زمینهی کاستن از طول هفتهی کاری، و همچنین هنجارهای اجتماعی مرتبط با آن، و توازن مطلوبی بین کار و خانواده و فراغت انجام گیرد» (pronovost, 1989, p. 57). بعضی از ابتکاریترین تحلیلهای اجتماعی دربارهی فراغت از دیدگاه فمینیستی بوده است که در آنها غالباً همان مقولههایی را به چالش میکشند که مردان جامعهشناس از آنها استفاده میکنند (Mcintosh, 1981, pp. 93ff; wimbuch and Talbot, 1988)؛ و همینطور از جانب دیدگاههای انتقادی (Horne et al, 1987; Rojek, 1989).
سخن متقاعدکنندهای است که نظریهپردازان اجتماعی دورانساز عصر جدید نه فقط با سرمایهداری و فرایند کار، بلکه همچنین با ماهیت فراغت نیز، البته به صورت تلویحی، سروکار داشتهاند (Rojek, 1985). در بحث و جدلهای مربوط به پستمدرنیسم و جهانی شدن، فراغت به مثابه یکی از کانونهای مهم مورد توجه قرار میگیرد: مصرف کنندگان معاصر، سبکهای زندگی در فراغت را مناسب حال خود آزادانه و با سبک و سیاق هزارتکه و ناهمگونی برمیسازند (Rojek, 1990)- خواه در خانه یا در هر نقطهی دیگری روی نقشهی جهان توریستها (urry, 1990). صنایع مربوط به فراغت و فرهنگ به واقع تجارت عظیمی را میسازند که متخصصان علوم اجتماعی را به تجدیدنظر در مدلهای قدیمی پویش تولید/ مصرف و خصوصاً فرایند مصرف وادار میکند (Tomilnson, 1990 and 1991; warde, 1990). این مسائل همچنین تبلور بحث و جدلهایی است که دربارهی آزادی و محدودیت، عاملیت و ساختار وجود دارد. آیا فراغت حوزهای است که در آن ما آزاد به انتخاب هستیم؟ اگرنه، ماهیت محدودیتهای انتخاب ما چیست؟ مطالعهی اوقات فراغت میتواند صورت تحلیل اجتماعی و همچنین سیاسی را داشته باشد که در آن فرایندها و روابط قدرت و امتیاز روشن میشود. نظم اجتماعی فقط در محل کار برقرار نمیشود یا فقط در محل کار مورد تهدید یا مذاکره و توافق قرار نمیگیرد، بلکه همهی اینها در وقت فراغت نیز صورت میگیرد (Elias and Dunning, 1986)، و در همین حوزهی فراغت است که میتوان هویتهای تازهای را جست و جو و خودمختاری فرهنگی محلی را ابراز کرد (Finnegan, 1989; Bishop and Hoggett, 1986; willis et al., 1990)؛ و در همینجاست که چانهزنیهای میان منافع متعارض و گروههای رقیب میتواند جریان یابد؛ و نابرابریها بازتولید شود و بر شیوههای اقتدار از نو صحه گذارده شود.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.