بزرگترین مركز درمانی در ایران باستان

گندی شاپور (پارسی میانه، وه اندیك شاپوهر Weh-Andoik-Sabuhr در كتیبه‌ی پارسی میانه Shpywhry Why-ndywk وه اندیك شاپور؛ به معنای بهتر از انطاكیه شاپور) یا جندی شاپور، شهر كهن و تاریخی ایران زمین
دوشنبه، 17 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بزرگترین مركز درمانی در ایران باستان
 بزرگترین مركز درمانی در ایران باستان

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

نام، قدمت و اهمیت گندی شاپور

گندی شاپور (پارسی میانه، وه اندیك شاپوهر Weh-Andoik-Sabuhr در كتیبه‌ی پارسی میانه Shpywhry Why-ndywk وه اندیك شاپور؛ به معنای بهتر از انطاكیه شاپور) (1) یا جندی شاپور، شهر كهن و تاریخی ایران زمین در خوزستان می‌باشد، كه در مورد مكان دقیق و قدمت آن اختلاف نظرات گوناگون وجود دارد. جندی شاپور در خوزستان واقع بود و یكی از ولایات آن به حساب می‌آمد. از نظر تقسیمات سیاسی خوزستان قدیم جغرافی نویسان اسلامی اختلاف نظر دارند، لیكن همگی آنان جندی شاپور را یكی از ولایات آن می‌دانند.
اصطخری در كتاب مسالك و ممالك كه برای خوزستان هفده ولایت قایل است می‌نویسد: «شهرهایی كه در خوزستان واقع شده‌اند، یكی اهواز است كه نام آن هرمزد شهر است و آن ولایتی است بزرگ كه سایر ولایات بدان نسبت داده می‌شود، و عسكر مكرم و شوشتر و جندی شاپور و رامهرمز و سوق، ایذج، نهر تیری، حومه‌ی زط و خابران و این دو، یك ولایت است. حومه‌ی بنیان و سوق سنبیل و مناذر كبری و مناذر صغری و جبی و طیب و كلیوان و این‌ها شهرهایی هستند كه هریك را كوره است.» (2)
برخی از جغرافی دانان ولایات خوزستان را هفده و برخی هفت ولایت نوشته‌اند، كه گندی شاپور جزء یكی از آن ولایات است. جندی شاپور شهری واقع در خوزستان می‌باشد. در 18 كیلومتری خاوری دزفول و 50 كیلومتری شمال باختری شوشتر و 30 كیلومتری شرق شهر تاریخی شوق قرار داشت و آن در 32 درجه‌ی عرض شمالی بود. (3) مؤلف حدود العالم و اصطخری می‌نویسد كه از شوشتر تا گندی شاپور یك منزل و از آنجا تا شوش نیز یك منزل می‌باشد. (4) به گفته‌ی شهبازی نیز در عصر ساسانیان، گندی شاپور یكی از چهار شهر مهم خوزستان بود كه سه شهر دیگر آن كركا (Karka) (ایران خوره شاپور)، شوش و شوشتر می‌باشد. در ادامه می‌نگارد كه مكان گندی شاپور با ویرانه‌های گسترده‌ی جنوب شاه آباد، روستایی در 14 كیلومتری جنوب شرقی دزفول، منطبق شده بود. (5)
با بررسی منابع درمی‌یابیم كه اكثر مورخان و محققان مكان گندی شاپور را در نزدیكی شوق و شوشتر می‌پندارند.
اما در مورد قدمت و بنای این شهر همانند مكان آن، از اقوال و نظرات گوناگونی برخورداریم، كه در این مورد به نقل نوشته‌های مورخان درباره‌ی چگونگی بنای این شهر عظیم تاریخی می‌پردازیم.
بنا به قول اكثر مورخان گندی شاپور به دست شاپور اول پسر اردشیر ساسانی تأسیس و بنا گردیده است. در متن پهلوی شهرستان‌های ایران از گندی شاپور بدین گونه سخن به میان آمده است كه شهر گندی شاپور و شهر ایران كرد را شاپور اردشیر ساخت و آنجا را «پلاباد» نام نهاد. (6)
مقدسی در مورد بنای این شهر می‌نویسد: «شاپور بن اردشیر پادشاه شد و با رومیان جنگ كرد و گروه بسیاری از ایشان را اسیر گرفت و آنجا را به شهر سابور در فارس و دو شهر جندی شاپور و تستر در اهواز آورد.» (7) یعقوبی و دینوری نیز درباره‌ی این شهر می‌نویسند: ‌«چون شاپور پسر اردشیر پادشاه شد به سرزمین روم لشكر كشید و شهرهای "قالوقیه" و "قبه و قیه" را گشود و در میان رومیان كشتار بسیار كرد و به عراق برگشت و به سوی اهواز رفت تا جایی را انتخاب كند كه برای اسیرانی كه از روم با خود آورده بود، شهری بسازد و آنان را در آن مسكن دهد. شاپور شهر جندی شاپور را ساخت كه نام آن به زبان خوزی "نیلاط" است و اهل خوزستان به آن نیلاب می‌گویند.» (8)
گردیزی نیز در این باره می‌نویسد: «شاپور در قسطنطنیه آتشگاهی بنا كرد و شهر جندی شاپور به میسان (از توابع بصره) ‌بنا كرد.» (9) طبری و بلعمی نیز بنای این شهر را به دست شاپور می‌دانند و می‌آورند كه مردم گندی شاپور، «به از اندیشاپور» (به از انطاكیه)، را به نام سرپرست بنا كه «بیل» می‌باشد «بیل آباد» می‌خوانند. (10)
برخی مورخان دیگر اسلامی بنای این شهر را به دست شاپور اول و برای دختر والریانوس، امپراتور روم دانسته‌اند. آن گونه كه ابن عبری نیز می‌گوید: «چون شاپور دختر والریانوس، قیصر روم را به زنی گرفت، شهری برای او مانند بیزانس در ایران بنا كرد و آن را جندی شاپور نامید.» (11) فردوسی شاعر حماسه سرای بزرگ ایرانی همچنین در چگونگی پدید آمدن این شهر می‌آورد:

نگه كرد جایی كه بود خارسان... از او خرم یكی شارسان
كجا گندی شاپور خوانی ورا... جز این نام نامی نرانی ورا
در خوزیان دارد این بوم و بر... كه دارند هركس بر او گذر
از او تازه شد كشور خوزیان... پر از مردم و آب و سود و زیان
یكی شارسان بود آباد بوم... كه پرداخت بهر اسیران روم (12)

همان گونه كه گفتیم در مورد بنا و وجه تسمیه‌ی جندی شاپور نظرات و اقوال گوناگونی وجود دارد كه آوردن این نظرات و اقوال مورخان و جغرافی دانان اسلامی در حوصله‌ی این بحث نمی‌گنجد. لیكن نكته‌ی قابل ملاحظه در تمامی كتب تاریخی كه توسط مورخان اسلامی و نیز با توجه به مدارك باستان شناسی ارائه شده، این می‌باشد كه این شهر بی‌شك توسط شاپور اول بنا گردیده و متعلق به دوران اوست. در ضمن این ساسانیان بودند كه این شهر را به حد اعلی و توسعه و آبادی خود رساندند، به گفته‌ی شهبازی ساسانیان بودند كه با ایجاد سیستم عظیم آبیاری در این شهر و گسترش فوق العاده‌ی آن توانستند جمعیت فراوانی را به این شهر جذب كنند. (13) این شهر همچنین ارجاعی به پیروزی اخیر شاپور بر امپراتور روم، والرین سوم (260-253م.) بود كه با ادعای برتری این شهر بر آنتیوخ- كه یك شهر همنام با (گندی شاپور) در سوریه بود مطرح گردید. در نتیجه اقدام شاپور برای بنای این شهر مطابق با كرونولوژی بحث گردیده‌ی جنگ‌های رومی و فتوحات آنتیوخ (واقع در ارونتس) می‌باشد. (14)
از گفته‌های اغلب مورخان و جغرافی نویسان برمی‌آید كه نام اصلی گندی شاپور (وه اندیو شاپور veh-Andivi-I-Shah Shahpuhr) یعنی «بهتر از انطاكیه‌ی شاپور» و به عبارت دیگر «شهر شاپور بهتر از انطاكیه» بوده است و معرب این اسم «جندی سابور یا جندی شاپور» می‌باشد. (15) بنابراین گندی شاپور با تبدیل معروفی كه در عربی معمول است یعنی تبدیل «گ» به «ج» به جندی شاپور بدل شده است. (16)
شهر گندی شاپور بعضی اوقات اهمیت پیدا كرده و گاهی اوقات هم محل اقامت شاهان بوده است. به گفته‌ی مسعودی، شاهان ساسانی از شاپور اول تا هرمزد دوم در آن اقامت كرده‌اند. (17) بنا به گفته‌ی شهدای سریانی، شاپور دوم گاهی در آن سكونت می‌گزیده است و همچنین بنابر آن گاهی این شهر پایتخت خوزستان (Susiana) محسوب می‌شد و گفته شده است كه كاخ شاهی در «بیت لاپات» است. در دولت ساسانی خوزستان دومین سرزمین و گندی شاپور دومین شهر شاهنشاهی بود. بنای این شهر به دست شاپور اول، از اینجا معلوم می‌گردد كه در آن دروازه‌ای به نام «دروازه‌ی مانی» وجود داشته است. (18)
مانی مدتی دراز در گندی شاپور (جندی شاپور-بیت لاپات) زندانی بود و مورد شكنجه‌های بی‌رحمانه قرار گرفت. به حكم بهرام، مانی را زنده پوست كندند و بعد آن را به دو تیر نصب كرده در گندی شاپور برای مردم عرضه داشتند. پوست مانی را از كاه پر كردند و بر یكی از دروازه‌های گندی شاپور آویختند، كه از این دوره تاكنون آن را دروازه‌ی مانی می‌نامند. (19) بنا به قولی، پس از آنكه پوست مانی را از كاه پر كردند، مدتی در بالای یكی از دروازه‌های گندی شاپور یا دیواره‌ی مریض خانه و یا در ورودی خیمه‌ی پادشاه آویزان كردند. (20)

مركز آموزشی-درمانی جندی شاپور

بنابر آنچه گفته شد، شهر گندی شاپور توسط شاپور اول، پسر اردشیر و جانشین او بنا گردیده است، كه درواقع شاپور نام خود را با گذاردن بر این شهر- به عنوان مؤسس آن- به یادگار گذاشت. این شهر در اثر توجه پادشاهان مذكور از ابتدا مركز صنایع و كانون دانشمندان شد؛ ولیكن جندی شاپور به واسطه‌ی سه رویداد مهم و عمده در تاریخ مشهور گردید؛ یكی تأسیس دانشگاه و دانشكده‌ی پزشكی به عنوان بزرگ‌ترین مركز آموزشی و درمانی و بیمارستان معروف و مهم آن، و دیگر تبدیل آن به یك مركز صنایع، و بالاخره اعدام مانی در این شهر (21).
شهر گندی شاپور كه به عنوان یك سكونتگاه در آغاز پادشاهی ساسانیان پدید آمده بود و حتی به لحاظ بازرگانی و اقتصادی و موقعیت‌های ارتباطی دارای امتیازاتی بود، به مرور بزرگ‌ترین مركز علمی و فرهنگی جهان باستان را در خود پدید آورد. قفطی می‌نویسد: «چون شاپور پس از تصرف سوریا و دست یافتن بر انطاكیه با قیصر روم صلح كرد، دختر قیصر را خواستگاری نمود و پیش از عروسی برای آن دختر شهر گندی شاپور را به شكل قسطنطنیه ساخت و هنگامی كه دختر را به ایران آورد، از هر صنفی از اصناف كه بدان‌ها محتاج بود با او همراه شدند و از آن جمله، پزشكان دانشمندی بودند كه چون به این شهر آمدند، شروع به آموختن دیگران كردند و پیوسته به این كار ادامه می‌دادند، تا اینكه ایرانیان در فضل و هنر سرآمد اقران گشتند.» (22) به جرئت می‌توان گفت كه جندی شاپور شهرت خود را به سبب آموزشگاه و بیمارستانی كه در آن به وجود آمده بود به عنوان بزرگ‌ترین مركز علمی شرق، به دست آورد. این بیمارستان و دانشگاه در طول تاریخ فرهنگی ایران از اهمیت والایی برخوردار بود. درواقع توجه شاهنشاهان ساسانی به این شهر موجب پیشرفت علمی و فرهنگی این شهر گردید، كه نقش كرتیر موبد موبدان، در این میان در پیشبرد گام‌های فرهنگی قابل توجه است. كرتیر موبد موبدان طبرستان بود كه شاپور یكم او را به تیسفون فراخواند. (23)
كرتیر با آگاهی‌های وسیع دینی و نفوذ روحانیت در شمال ایران مورد توجه شاپور قرار گرفت، كه پس از ورود به پایتخت او را گرامی داشت و به سمت موبد موبدان سراسر ایران منصوب كرد. موبد كرتیر با گام‌های فرهنگی شاپور در تیسفون و گندی شاپور هم صدا شد و او بود كه در برپایی آموزشگاه آكادمیك دینی ویژه‌ی شناسایی هرچه بیشتر فلسفه‌ی دین زرتشتی در بیرون شهر گندی شاپور اقدام كرد و در گسترش علم دینی در شهر گندی شاپور با رومیان همكاری كرد و دین زرتشتی را به آنها شناساند.
كرتیر برای نخستین بار، كتابخانه‌ی بزرگی را بنا نهاد كه در حقیقت پایه‌ی اصلی جنبش‌های فرهنگی بعدی در گندی شاپور شد. او به برخی از موبدان اختیار داد تا با برخی از دانشمندان سوری و یهودی و مسیحی مصاحبه نموده و آنها را به كوچ به گندی شاپور تشویق كنند. دیری نپایید كه در گندی شاپور شماری از دانشمندان و فلاسفه به خصوص پزشكان حاذق گرد آمدند و گندی شاپور می‌رفت تا به یك مركز علمی تبدیل شود. (24)
در این میان علاوه بر فعالیت‌های كرتیر در گندی شاپور، مانی نیز كه در خوزستان پیروان بسیاری داشته (25) و بنیان گذار مكتب مانی (مانویت) بود نیز در زمان شاپور یكم برای گسترش علوم پزشكی و نجوم و ریاضی در گندی شاپور فعالیت می‌كرد و به این منوال مورد توجه شاپور بود. این در حالی بود كه عده‌ی مانویان به ویژه در گندی شاپور زیاد بوده است. (26) زیرا هنگامی كه مانی در زمان بهرام یكم وارد شهر گندی شاپور شد كه مركز مهم پزشكی به شمار می‌رفت، ورود او به ورود عیسی به اورشلیم شباهت داشت و آشوب فراوانی را برانگیخت. (27)
در مورد قدمت بیمارستان در جندی شاپور گفتنی است كه فردوسی درباره‌ی به دار آویختن مانی در شهر جندی شاپور واژه‌ی بیمارستان را به كار برده است و از دیوار بیمارستانی كه مانی در پیش آن به دار آویخته شد، ذكری به میان می‌آورد كه می‌رساند در آن زمان حداقل بیمارستانی در گندی شاپور وجود داشته است.

بیاویختند از در شارسان... دیگر، پیش دیوار بیمارسان (28)

سارتون نیز بنیاد این بیمارستان را به پیش از قرن پنجم و حتی پیش از قرن چهارم میلادی می‌رساند. (29) در برخی از منابع و مآخذ آمده است كه در فاصله‌ی سال‌های 250-271م. (درگذشت شاپور اول) به جز آموزش پزشكی در گندی شاپور، بیمارستانی نیز وجود داشته كه علاوه بر آموزش پزشكی و گیاه درمانی از بیماران شهرهای مجاور خود نیز پذیرایی می‌شد و بیماران درمان و شفا می‌یافتند.
گندی شاپور از همان اوایل مركزیت علمی یافت و به نقل از برخی مورخان شاپور فرمان داد تا عده‌ای كتب یونانی را به پهلوی ترجمه و آنها را در شهر مذكور گرد آورند. (30)
بنابراین می‌توان گفت در همان زمانی كه شاپور، جندی شاپور را در خوزستان بنا كرد، دانشكده‌ی پزشكی و بیمارستان آن را نیز تأسیس نمود. در این بین اگر بخواهیم تاریخی برای این سازمان علمی- آموزشی گندی شاپور تعیین نماییم، می‌توان این چنین گفت كه سال 250م. مناسب‌ترین تاریخ خواهد بود. (31) از آن تاریخ به بعد و در دوران شاهنشاهان دیگر ساسانی، به ویژه خسرو انوشیروان آن سازمان بزرگ فرهنگی و بهداشتی رو به توسعه و ترقی نهاد.
پس از درگذشت شاپور یكم ساسانی (271م.) به دلیل تعصبات شدید موبد كرتیر، در زمان هرمزد اول و دوم و حمایت یك طرفه از مدارس دینی مزدیسنی بقیه‌ی سازمان‌های علمی از آن جمله، مراكز پزشكی كه برخی از آنها به دست خود او بنیان گذاری شده بود، بی‌توجه ماند. حتی برخی از سازمان‌های علمی و دینی وابسته به رومیان و سریانیان ناتوان گشتند و شماری از آنها به تدریج تعطیل شد. (32)
درواقع از شاپور اول تا هرمزد پسر نرسی شاهنشاهان ساسانی در گندی شاپور اقامت داشته و این شهر فرهنگی- اقتصادی، جنبه‌ی حكومتی و پایتختی پیدا كرده بود. (33) اما در زمان هرمزد دوم جندی شاپور از رونق افتاد و دیگر جایگاه زمستانی شاهان ساسانی نبود، بلكه رفته رفته به صورت ویرانه درآمد. پس آنگاه كه نوبت به شاپور دوم ساسانی (310م.) رسید، مجدداً نورانی شد و تا بدانجا رسید كه از سال 350- 379م. چنان رونقی گرفت كه جهان علم و دانش آن روز را شگفت زده كرد. به طوری كه شاپور دوم در اوایل حكومت خود فقط به مدت سی سال به مرمت سازمان‌های علمی ویران شده پرداخت كه البته در این جنبش فرهنگی پیروز شد. (34)
در سال 310م. شهبانو افرادخت، مادر شاپور دوم پایتخت خود را شهر گندی شاپور اعلام كرد، همین اقدام او موجب گسترش گندی شاپور شد. شاپور دوم به گسترش علوم و رونق دانشگاه و بیمارستان گندی شاپور تا به حدی تأكید می‌ورزید كه برخی از مورخان، احداث این مركز علمی را به وی نسبت می‌دهند. (35)
سخن شاپور دوم در باب گشایش دانشگاه گندی شاپور شایان توجه است: شاپور دوم در روز گشایش دانشگاه- كه بر سر درگاه دانشگاه نوشته شده- چنین می‌گوید: «ما با شمشیر خود بر كشورهای متجاوز پیروز شدیم و با دانش و دانایی خویش بر مغزها و اندیشه‌ها چیره می‌شویم. به همین دلیل امروز مراكز علمی این دانشگاه هم ردیف مراكز علمی جهان رقم می‌خورد، نمونه‌ی آن آمدن شما پزشكان و استادان و فلاسفه و دانشمندان جهان هستید كه در این شهر ساكن خواهید بود و ما شما را گرامی می‌داریم كه به بشر خدمت می‌نمایید.» (36) این گفتار شاپور اندیشه‌ی غالب بر آن روزگار درباره‌ی علم و دانش و اهمیت دادن به كسب آن را تا حدودی می‌رساند، كه گندی شاپور در زمان شاپور دوم دیگر بار به پیشرفت و توسعه‌ی قابل توجهی دست یافت و شاپور دوم به مرمت سازمان‌های علمی ویران شده پرداخت، چنان كه وی تئودوسیوس، پزشك مخصوص خود را در گندی شاپور جای داد و ریاست این دانشگاه را به او سپرد (37). بنابراین از ابتدای قرن چهارم میلادی در این شهر مركز آموزشی- پزشكی پدید آمده بود و در سال‌های بعد به مرور رونق بیشتری یافت.
پس از نبرد شاپور دوم با رومیان و دست یافتن به فتوحاتی، رومیان ناچار به صلح با او شدند. صلح با رومیان فضای علمی و فرهنگی گندی شاپور را توسعه داد. آنگاه دانشمندان جهان به ویژه پزشكان یونانی، سریانی، مصری و یهودی به مركز درمانی گندی شاپور فراخوانده شدند.
شاپور دوم برای گسترش علوم در ایران، به ویژه در مركز درمانی گندی شاپور، به آرامیان توجه زیادی نشان داد و آنها را تشویق به سكونت در خوزستان كرد، به همین جهت پس از فتوحاتش در بین النهرین امتیازات فراوانی به آن‌ها داد، كه این امر موجب كوچ بی‌شماری از سریانیان به خوزستان شد كه در بین آنها پزشك و داروساز نیز بودند. با ورود این جماعت به خوزستان مركز درمانی جندی شاپور رونق زیادی به خود گرفت كه بسیار چشمگیر بود، و چون آوازه‌ی آن به دیگر كشورهای مجاور رسید بیش از صد پزشك و استاد از كشورهای مجاور وارد گندی شاپور شدند و در مركز درمانی آن مشغول به كار گشتند. (38)
علاوه بر آن شاپور دوم به بازسازی كتابخانه‌ی گندی شاپور كه در زمان شاپور اول پایه گذاری و بعد ویران شده بود، پرداخت و در اندك زمانی آن را به عظمت رسانید، كه این دانشگاه و بیمارستان كتابخانه‌ی بزرگی با هزاران كتاب به چند زبان برای استفاده‌ی دانشجویان و محققان داشت. (39) در سال‌های پایانی پادشاهی شاپور دوم، همزمان با بنای دانشكده‌ی پزشكی، بناهایی نیز برای درمان بیماری‌ها و رده‌ی سالمندان ساخته شد تا پژوهندگان علم طب بتوانند به طور بالینی به آموزش پزشكی بپردازند، زیرا در این تالارها، بیماران و سالخوردگان را معالجه و درمان می‌كردند. (40)
دانشكده‌ی پزشكی و مركز درمانی گندی شاپور كه در زمان شاپور دوم به حد اعتلای خود رسیده بود و پس از او از توسعه و رونق خود بازمانده بود، كمی پیش از سلطنت خسرو انوشیروان در زمان قباد یكم دوباره موردتوجه این شاهنشاه واقع گشت. مقارن با دومین سال سلطنت قباد، مدرسه‌ی ایرانیان الرها برای جلوگیری از تبلیغات نسطوریان به وسیله‌ی امپراتور زنون به كلی تعطیل شد و تدریس در هر رشته‌ای متوقف گردید (489م.). بنابراین پزشكان آن به سوی گندی شاپور روی آوردند، چرا كه گندی شاپور از سال‌های قبل دارای دانشگاه و بیمارستان بود و هم مراكز مذهبی ترسایان به شمار می‌رفت و مدت‌ها بود كه پیروان مذهب نسطوری در آنجا تشكیلاتی داشتند. به این ترتیب پس از نشر مذهب نسطوری در ایران، بیت لاپات كه سابقه‌ی ممتد در نشر عیسویت داشت یكی از بزرگ‌ترین مراكز مذهبی ایران و از مهم‌ترین مركزهای تجمع علمای عیسوی و محل تعلیم طب یونانی و آمیزش آن با طب ایرانی و هندی شد. (41)
قباد در سال هشتم شهریاری خود از سلطنت خلع شد، در این بین ترسایان نسطوری به او كمك نمودند كه دوباره به سلطنت بازگردد. در مقابل قباد نیز به پاس این خدمت، مقدم فراریان را گرامی داشت و علمایی كه از الرها آمده بودند، ترجمه‌ی سریانی كتاب‌های بقراط، جالینوس، افلاطون و ارسطو را با خود همراه آورده و در گندی شاپور به تعلیم آنها پرداختند. (42) بنابراین دانشگاه و مركز درمانی جندی شاپور كه پس از شاپور دوم از رونق افتاد، در زمان قباد دوباره به اندك رونقی دست یافت و بسته شدن مدرسه‌ی ایرانی در الرها به رونق آن كمك شایانی نمود.
اما پیشرفت واقعی و اعتلای دانشگاه و بیمارستان گندی شاپور به حق می‌توان گفت كه در زمان خسرو انوشیروان عادل (579-531) بود. ظهور انوشیروان درخشان‌ترین دوره‌ی علمی و فرهنگی ساسانیان به حساب می‌آید، چرا كه او به توسعه‌ی علوم در ایران می‌اندیشید. انوشیروان توانست در سایه‌ی صلح ده ساله با رومیان و در زمان پیروزی جنگی‌اش بر آنان (540م.) حوزه‌های علمی گندی شاپور را بازسازی نماید و بیمارستان بزرگی كه از پیش بود را گسترش و وسعت دهد. (43) به ویژه اینكه او به توسعه‌ی علوم پزشكی می‌اندیشید و بدان بها می‌داد و در این راستا اقدامات بسیار اساسی صورت داد تا بدان پایه كه نه فقط در سال 533م. بلكه این بار در سال 540م. رشته‌های علوم پزشكی مجتمعاً به صورت یك دانشكده‌ی عظیم شامل مدارس طب و بهداشت و گیاه درمانی و جراحی و حتی دام پزشكی و چشم پزشكی و دندان پزشكی به وجود آمدند. (44)
توجه انوشیروان به بیمارستان و دانشگاه گندی شاپور و كوشش او برای اعتلای آن تا به حدی بود كه برخی از مورخان احداث این دانشگاه (به ویژه بیمارستان) را به او نسبت می‌دهند. به طوری كه جرجی زیدان در مورد تأسیس این بیمارستان می‌نویسد: «خسرو انوشیروان علاوه بر علوم یونان، علوم هند را نیز از سنسكریت به فارسی ترجمه كرد و در جندی شاپور برای معالجه‌ی بیماران و آموزش طب بیمارستان دایر كرد. بیمارستان جندی شاپور شهرت بی‌نظیری در دنیای آن روز پیدا كرد و در دوره‌ی اسلامی نیز اهمیت خود را حفظ نمود. مختص آنكه ایرانیان پیش از اسلام به فلسفه و طب اشتغال داشتند و از این رو فكری عالی پیدا كردند و نامشان در سراسر جهان بلند شد.» (45)
انوشیروان با توجه فوق العاده‌ای كه به فرهنگ و تمدن ایران داشت، در گسترش علوم كوشش زیادی نمود. چنان كه دانشگاه گندی شاپور را به یك شهر دانشگاهی بزرگ جهانی تبدیل نمود و تا جایی رسید كه گندی شاپور به نام «شهر علم» در جهان شناخته شد. (46) چنان كه می‌توان گفت تأسیس واقعی دانشكده‌ی پزشكی این دانشگاه در زمان او اتفاق افتاد، و در دوره‌ی او بود كه بیمارستان گندی شاپور بازسازی و جایگاه درمانی و بهداشت مردم سراسر ایران و حتی مردم كشورهای مجاور گردید. در دوران انوشیروان نهضت فرهنگی اوج می‌گیرد. در این زمان پزشكان بسیاری از بیزانس به مركز آموزشی و درمانی گندی شاپور آمدند تا به تدریس و تعلیم بپردازند و گندی شاپور مخصوصاً به عنوان یك مركز طبی بزرگ اهمیت یافت. (47)
لیكن در نیمه‌ی قرن پنجم میلادی واقعه‌ای اتفاق افتاد كه بر اعتبار و اهمیت علمی جندی شاپور بیفزود و آن مهاجرت عده‌ای از مسیحیان نسطوری از آسیای صغیر بود كه در این شهر اقامت گزیدند و چون در بین ایشان دانشمندان و پزشكان هم یافت می‌شدند و ایشان با خود كتاب‌های چندی در طب و فلسفه آورده بودند و گندی شاپور را كه از هرگونه تعصبی آزاد می‌دیدند، در دانشگاه آن به تدریس پرداختند، از این رو رونق دانشگاه و مركز درمانی گندی شاپور افزایش یافت. (48) انوشیروان شماری از پزشكان نسطوری را با رفاه كامل استخدام كرد و آنها را به گندی شاپور اعزام داشت. آنها با دانش‌های خود و همكاری با رده‌ی موبدان به طبابت پرداختند، می‌توان گفت كه پزشكان نسطوری بودند كه بیمارستان گندی شاپور را بازسازی علمی كردند، و پزشكان و جراحان ایرانی بودند كه در بیمارستان گندی شاپور به مداوای بیماران پرداختند. (49)
اما انوشیروان در مركز آموزشی گندی شاپور، فقط به علوم پزشكی توجه نمی‌نمود درواقع با اینكه در گندی شاپور، بیشتر توجه به دانشكده‌ی پزشكی و علم طب بود ولیكن از علوم دیگر مانند فلسفه، الهیات، نجوم و... غافل نبودند و به تدریس و آموزش این علوم پرداختند. درواقع در زمان انوشیروان دانش حكمت و الهیات... به گونه‌ای رشد كرد و به جایی رسید كه فلاسفه‌ی جهان به سوی گندی شاپور رهسپار شدند؛ انوشیروان همچنین به كتابخانه‌ی گندی شاپور اهمیت می‌داد چنان كه كتابخانه‌ی گندی شاپور به طور شگرفی رشد یافت. به نوشته‌ی خاورشناسان معاصر انگلیسی، «جهان چیزی شبیه به كتابخانه‌ی گندی شاپور را به خود ندیده بود.» (50)
از اقدامات خسرو اول، برگزاری مناظره و مباحثاتی بین پزشكان و دانش آموختگان گندی شاپوری برای نمودار ساختن بهترین متد درمانی و انتخاب برترین پزشكان بود. در این راستا در سال 550م. نخستین همایش (گردهمایی) پزشكی به دستور انوشیروان در گندی شاپور برگزار شد كه در آن هزاران پزشك و شخصیت‌های مذهبی از كشورهای مختلف شركت داشتند. (51) قفطی درباره‌ی مباحثات این گردهمایی پزشكی می‌نویسد كه: «در سال بیستم از مُلك كسری، اطباء گندی سابور به امر مَلِك جمع شدند و میان ایشان سؤالات و جوابات و مناظرات واقع شد و سخن هركس را ثبت و ضبط نمودند.» وی در ادامه‌ی گزارش می‌آورد كه: «جلسه توسط جبرئیل درستبد، پزشك مخصوص شاه اداره می‌شد. دیگر شركت كنندگان مهم عبارت بودند از السوفسطایی و یوحنا و جماعت او.» (52) جبرئیل یا گبرئیل (53) عنوان «درستبد» (54) را- كه همچنین Drustbed نوشته می‌شود- دارا بود. این مباحثه درباره‌ی پزشكی و فلسفه نشانگر وضع و موقعیت گندی شاپور به عنوان مركز آموزشی می‌باشد. همچنین آمده است كه به تاریخ 612م. به تحریك جبرئیل طرفدار اصلی مونوفیزیستی‌ها (55) در دربار ساسانی، یك كنفرانس پزشكی (شورایی) متشكل از اسقف‌های نسطوری برای مباحثه در دربار، به دوران برخورد مونوفیزیستی‌ها و نسطوریان (56)، كه هر دو به پرویز تمایل داشتند تشكیل گردید. (57) و اما مشخص نیست كه آیا این كنفرانس هیچ ارتباطی با شورای پزشكی ذكر شده توسط قفطی دارد یا خیر؟ زیرا در اینجا با دو جبرئیل روبروییم، كه یكی از آنها نیم قرن قبل در 555 در دربار خسرو اول حضور داشته است و هرچند تاریخ این گزارش قفطی را برخی سال 610م. ذكر می‌كنند (58) اما چنین می‌نماید كه براساس برخی متون تاریخی می‌توان به دو گردهمایی و مناظره و مباحثه‌ی پزشكی معروف در دوران خسرو اول و دوم معترف بود. كه در این میان واپسین مباحثه پزشكی در دوران نزدیك به پایان امپراتوری ساسانی اتفاق افتاده است و تنها 26 سال بعد در سال 636 گندی شاپور توسط نیروهای مسلمین تسخیر گردید. هرچند بیمارستان تحت امپراتوری اسلامی از نو به حیات خود ادامه داد. (59)
در دانشگاه و مركز درمانی گندی شاپور، علاوه بر طب و رشته‌های وابسته به آن نیز، گیاه شناسی و داروسازی تدریس می‌شدند. دوره‌های آموزشی- پزشكی در گندی شاپور متفاوت بود. بیشترین دوره‌های سال‌های آموزشی- پزشكی مربوط به گیاه درمانی یا پزشك داخلی (اوروبئیشه زو) و سپس جراح (كره توئیشه زو) و بعد از آن پزشك دیوانی (داتوبئیشه زو) بود. ضمناً دوره‌های تخصص مانند دوره‌های بیماری‌های پوست، شكسته بندی، خیزها (ورم بدن)، بیماری‌های چشم، دندان پزشكی و... بودند.(60)
اصولاً در دانشكده‌ی پزشكی گندی شاپور، رشته‌های طب از لحاظ تئوری و اصولی از طب ایران باستان سرچشمه می‌گرفت، كه البته با طب بقراط و در برخی موارد با طب مصری و چینی همراه بود. به عبارت دیگر آموزش رشته‌های پزشكی در گندی شاپور مخلوطی از طب باختر و خاور بود، و از این رو كامل‌ترین روش آموزش طب در جهان آن روز بود. در این دانشگاه نیز علوم چشم پزشكی و دندان پزشكی و دام پزشكی تدریس می‌شد. (61) در مورد دام پزشكی نیز كتاب‌هایی از زبان پهلوی ترجمه شد كه نام آنها در فهرست ابن ندیم آمده است. (62)
در دانشكده‌ی پزشكی گندی شاپور آموزش بهداشت جایگاه ویژه‌ای داشت و جزء دروس طب در اكثر رشته‌های آن موجود بود، این آموزش شامل محیط زیست و بهداشت فردی و گروهی و مبارزه با انتشار بیماری‌ها می‌شد. (63)
خسرو انوشیروان كه علاقه‌ی زیادی به علم و دانش از خود نشان می‌داد می‌خواست با گرد آوردن دانشمندان و پزشكان لایق بر شكوه دربار و اهمیت كشور خویش بیفزاید و نیز برای پیشرفت آموزشگاه و بیمارستان گندی شاپور هم گام‌های بلندی برداشت. ظاهراً ترتیب و تنظیم طبقه‌ی پزشكان و تشكیلات داخلی ایشان به طوری كه در بعضی از آثار اسلامی دیده می‌شود از عصر انوشیروان سرچشمه می‌گیرد؛ رئیس طبقه‌ی پزشكان ملقب به «درست پد» بود و چون دانشمندترین ایشان به این مقام برگزیده می‌شد، از این رو علاوه بر اینكه پزشك مخصوص شاهنشاه بود، ریاست بیمارستان گندی شاپور را نیز برعهده داشت. (64)
بر پایه‌ی برخی منابع تاریخی گاهی مجالس امتحان و آزمایش برای پزشكان برگزار می‌شد و پزشكان پس از گذراندن امتحانات لازم، موفق به اخذ اجازه‌نامه‌ی پزشكی می‌شدند. (65) از كسانی كه دارای سمت درست پد بودند، برزویه‌ی حكیم می‌باشد، كه او سمت «ایران درست پد» را داشته است. (66) (ابن مقفع این كلمه را در رأس اطبای فارس ترجمه كرده است). او با برخی از پزشكان هندی برای پیشبرد علوم دانشگاه گندی شاپور به هند سفر نمود كه بر سرمایه‌ی علمی مركز آموزشی و درمانی آن بسی بیفزود.
در بیمارستان و مركز آموزشی گندی شاپور طبیبان ایرانی چندی به تعلیم و طبابت اشتغال داشتند، كه مهم‌ترین آنها خاندان آل بختیشوع، آل ماسویه و آل حنین و ابن سرابیون می‌باشند- كه آنها پرچمدار پیشرفت علم در جندی شاپور و از حاذق‌ترین اطبای ایرانی بودند كه برخی از آنها در دوره‌ی اسلامی در دربار خلفای اسلامی به فعالیت پرداختند.
اما نكته‌ای كه بیان آن در اینجا لازم می‌نماید و همواره مورد اختلاف مورخان و محققان بود، زبان تدریس پزشكی در گندی شاپور می‌باشد. برخی زبان تدریس علوم و به ویژه علوم پزشكی در این دانشگاه را سریانی یا آرامی (67) و برخی تعلیمات آن را به زبان یونانی می‌دانند، كه زبان پارسی در قسمت داروسازی مشاهده می‌گردد. (68) اما در این باره كه كلاً طب در جندی شاپور به زبان آرامی یا یونانی تدریس می‌شده، هیچ گونه دلیل و مدركی در دست نیست و در هیچ یك از منابع تاریخی نه اسمی از زبان آرامی می‌بینیم و نه اثری از آن را می‌یابیم. (69)
كلمان هوار نیز مدعی است كه زبان تدریس در گندی شاپور، زبان آرامی بوده است، اما به قول دكتر محمدی ما هیچ دلیلی در دست نداریم كه به گفته‌ی وی دایر بر اینكه علم طب در جندی شاپور به زبان آرامی تدریس می‌شده، تصدیق كنیم، و نمی‌دانیم دلیل این نظریه چیست، زیرا اگر زبان آرامی در ایران كاربرد داشته، آن در دوره‌ی هخامنشیان و در كارهای دیوانی بوده، ولی در روزگار ساسانیان مخصوصاً در آنچه مربوط به آموزشگاه باشد، در هیچ یك از منابع تاریخی نه اسمی از زبان آرامی می‌بینیم و نه اثری از آن را می‌یابیم. (70)
ادوارد براون نیز معتقد است: «گو اینكه آموزش و تدریس طب در دانشگاه جندی شاپور كلاً به زبان یونانی باشد، در این نكته تردید نیست كه عامل فارسی نیز به طور غیرمرئی مخصوصاً در رشته‌ی داروسازی وجود داشت و این در اسامی ادویه زبان عرب كه از ریشه‌ی فارسی هستند به خوبی آشكار است.» (71)
با این حال احتمالاً آموزشگاه و بیمارستان جندی شاپور پیش از دوره‌ی انوشیروان رنگ مسیحی و یونانی داشته و گذشته از آنكه پزشكان آنجا بیشتر از سوریان نسطوری و یا رومیان بودند كتاب‌هایی هم به زبان سریانی و یا یونانی تدریس می‌شد. ولی از روزگار انوشیروان به بعد نمی‌توان این امر را پذیرفت زیرا نمی‌توان تصور كرد كه جندی شاپور در این عصر رنگ ایرانی به خود نگرفته و زبان رسمی آن زبان ایرانی نشده باشد. (72) چرا كه از دوره‌ی انوشیروان به بعد سعی می‌شد تا كتاب‌ها را به زبان پهلوی بنویسند. قفطی می‌گوید جورجیس بن بختیشوع رئیس بیمارستان جندی شاپور برای معالجه‌ی منصور خلیفه‌ی عباسی به بغداد احضار شد و چون به حضور خلیفه رسید او را به زبان فارسی و عربی دعا كرد. همه‌ی این‌ها دلیل بر این است كه از زمان انوشیروان به بعد زبان علمی جندی شاپور، زبان پارسی بوده است. (73)
اولیری نیز زبان تدریس دانشگاه گندی شاپور را زبان پهلوی می‌داند كه دانشجویان سرزمین‌های بیگانه به هنگام ورود به جندی شاپور آن را فرامی‌گرفتند و با آن زبان تعلیم می‌یافتند. اما منابع هندی (سانسكریت)، یونان و سریانی هم مورد استفاده قرار می‌گرفت و این زبان‌ها نیز تكلم و تدریس می‌شد. (74) سارتون نیز به همین منوال اعتقاد دارد. زبان پهلوی زبان رسمی و دینی دولت ساسانی بود و پزشكان گندی شاپور نیز به كار می‌بردند. (75) پزشكان جندی شاپور همچنین به هنگام ورود به شهر بغداد به زبان پارسی تكلم می‌كردند و حتی بعد از آموختن زبان عربی این زبان را با لهجه‌ی سریانی و خوزی تكلم می‌نمودند. (76)
استادان دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور را مركب از سه دسته دانسته‌اند، مسیحیان سریانی كه ساكن و تبعه‌ی ایران بودند و اكثریت را شامل می‌شد، ایونیانی كه زبان پهلوی و مذهب ایرانی داشتند و سوم علمای هند ساكن ایران. (77) در این بیمارستان با بهره گیری از روش‌های پیشرفته، كه از شیوه‌های یونانیان و هندی‌ها و سریانیان برتر بود به ریشه‌یابی علل و عوامل بروز بیماری‌ها و درمان آن می‌پرداختند. درواقع دانشگاه و بیمارستان جندی شاپور میراث دانش اسكندریه و انطاكیه و یونان و روم است، (78) كه در آنجا پزشكان ایرانی و هندی و مصری و یونانی و رومی به تعلیم و تعلم پرداخته و از دانش یكدیگر بهره می‌بردند.
با گذر از این مبحث گفتنی است كه بیمارستان گندی شاپور تا عصر اسلامی همچنان پابرجا بود و این بیمارستان و آموزشگاه در تمام دوره‌ی ساسانی مورد عنایت و سرپرستی كافی قرار می‌گرفت‌، و حتی بنیاد و شالوده‌ی آن تا حدی استوار بود كه بیش از دو سه قرن پس از سقوط حكومت ساسانیان و در دوره‌ی اسلامی به حیات خود ادامه داد و حتی بیمارستان‌های بغداد به همان شیوه‌ی بیمارستان گندی شاپور و توسط پزشكان این بیمارستان احداث گردید. (79)
اما درباره‌ی تشكیلات بیمارستانی جندی شاپور با رجوع به منابع نخستین اسلامی و مطالعه‌ی مباحث آنها درباره‌ی اوضاع داخلی بیمارستان‌های اسلامی می‌توانیم به چگونگی ساختار و تشكیلات داخلی بیمارستان جندی شاپور پی ببریم، زیرا كه بیمارستان‌های دوره‌ی اسلامی تقلیدی مستقیم از بیمارستان گندی شاپور بود و مؤسسان واقعی آن و گردانندگان بیمارستان‌های اسلامی همان جندی شاپوریان بودند. بنابراین طبق الگوبرداری مستقیمی كه بیمارستان‌های اسلامی از بیمارستان‌های ایرانی و به ویژه بیمارستان جندی شاپور داشتند می‌توان این گونه پنداشت كه روش كار و تقسیمات فنی در بیمارستان‌های مهم ایرانی (به خصوص مركز درمانی جندی شاپور) به صورت اتفاقی و بدون نظام نبوده است، بلكه سازمانی كاملاً پسندیده داشته و جریان كارها به شیوه‌ای منظم پیش می‌رفته است. (80) این بیمارستان‌ها به دو بخش جداگانه‌ی مردان و زنان تقسیم می‌شد و هر بخش به تمام ابزار و آلات پزشكی و خدمتكاران و فراشان مرد و زن و مأموران... مجهز بود. در هریك از این دو بخش چند تالار برای بیماری‌های گوناگون وجود داشت. تالاری برای جراحی، تالاری برای بیماری‌های داخلی و...(81)
تالار بیماری‌های داخلی خود دارای چند بخش بود: بخشی برای مبتلایان به تب (محمومین)، بخشی برای ممرومین یعنی بیماران مبتلا به بیماری مانیا یعنی جنون هفتگی و بخشی برای مبرودین یعنی مبتلایان به نفخ و بخشی برای مبتلایان به اسهال و... (82)
تالارهای بیمارستان فراخ و آب در آن جاری بود. بیمارستان داروخانه‌ای به نام «شرابخاناه»داشت كه رئیس آن را رئیس داروخانه می‌خواندند. بنا به گفته‌ی ابن ابی اصیبعه، بیمارستان را رئیسی با عنوان ساعور (83) اداره می‌كرد (كه در ایران نام درست پد را دارا بوده است) (84) و هر بخش رئیسی مستقل داشت. رئیس بخش جراحی، رئیس چشم پزشكان و... علاوه بر آن فراشان زن و مرد و بازرسان كه هركدام مستمری كافی و بسیار داشتند نیز در بیمارستان كار می‌كردند. (85)
این تشكیلات بیمارستان‌های بغداد كه توسط ابن ابی اصیبعه نقل می‌گردد تا حدود بسیاری همان تشكیلاتی می‌باشد كه بیمارستان جندی شاپور از آن برخوردار بوده است، چرا كه بانیان آن پزشكان ایرانی گندی شاپور بودند.
بنابر آنچه گفته شد، بیمارستان گندی شاپور در ازای تاریخ پر فراز و نشیب خود خدمات ارزنده‌ی علمی و فرهنگی و آموزشی بسیاری به ابنای بشر در آن روزگار نموده بود كه در تاریخ ثبت است. این بیمارستان و مركز آموزشی آبشخور بیمارستان‌های ایجاد شده در دوره‌ی اسلامی بود. به طوری كه در سال 88هـ. ولید بن عبدالملك به تقلید از بیمارستان‌های جندی شاپور، در دمشق دستور داد تا بیمارستانی ساختند (86)، كه این نخستین بیمارستان احداث شده‌ی دوره‌ی اسلامی بود كه تقلیدی كاملاً مستقیم از بیمارستان جندی شاپور بود.
نخستین بیمارستان‌های اسلامی در قلمرو عباسیان به نام‌های بیمارستان بغداد كه به دستور هارون الرشید و به سرپرستی بختیشوع- رئیس بیمارستان گندی شاپور- احداث گردید، و سپس بیمارستان برامكه بودند كه هر دو كاملاً به سبك بیمارستان جندی شاپور با همان تشكیلات به وجود آمدند و توسط پزشكان گندی شاپوری اداره می‌شدند. (87)
در این بیمارستان‌ها به شیوه‌ی ایرانیان، داروخانه كه گاهی شربت خانه نامیده می‌شد، وجود داشت و داروسازانی در آنجا به تهیه‌ی داروها و حتی تعلیم دانشجویان مشغول بودند. علاوه بر درمان بیماران، علم پزشكی نیز تدریس می‌شد و فارغ التحصیلان گواهی نامه دریافت می‌نمودند. (88)
در سخن آخر باید گفت كه آموزشگاه و مركز درمانی گندی شاپور به اندازه‌ای پیشرفته بود كه گاه مورخان آن را «شهر بقراط» نامیده‌اند و به عقیده‌ی بسیاری از مورخان، نه تنها جانشین دارالعلم اسكندریه شد، بلكه از لحاظ علم طب از یونان هم كامل‌تر گردید. (89)
دكتر محمدی به درستی آورده است كه آموزشگاه جندی شاپور در تاریخ عمومی فرهنگ به خصوص در تاریخ طب قدیم مقامی بس ارجمند داشت و جندی شاپور این مزیت را دارا بود كه در آموزشگاه و بیمارستان آن، دانشمندان دنیای متمدن و پزشكان آن زمان كسانی از هر ملت و كشوری در آنجا گرد آیند، كه این پیوند و آمیزش به گونه‌ای كه در جاهای دیگر نظیر نداشته، صورت می‌گرفت. (90)
دانشگاه گندی شاپور در ایران پدید آمد اما به لحاظ تعلیم و تعلم طب، همه‌ی ملت‌ها می‌توانستند از آن برخوردار شوند. استادان و پزشكان این مراكز آموزشی و درمانی از قومیت‌های گوناگون بودند و بیمارستان جندی شاپور نخستین بیمارستانی بود كه وابسته به یك مركز آموزشی در جهان پدید آمد. دانشكده‌ی آن را می‌توان كهن‌ترین دانشكده‌ی پزشكی در جهان دانست كه همراه این دانشكده، بیمارستان، بخش‌های داروسازی و داروشناسی نیز بوده است- كه الگوی بسیاری از بیمارستان‌ها در جهان آن عصر بود كه به قول سارتون، بیمارستان‌های قرون وسطا در اروپا با آنكه دارای منشأ یهودی و بیزانسی بودند اما ریشه در دانشگاه جندی شاپور داشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Brnburg.Lutz Richter, "History and Medical School", Encyclopedia Iranica,VOL. XI,P.133
2.اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالك و ممالك، به اهتمام ایرج افشار، علمی و فرهنگی، تهران، 1368، ص93.
3.شهروینی، مهربان، دانشگاه گندی شاپور در گهواره‌ی تاریخ، پورشاد، تهران، 1381، ص48.
4.حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، دانشگاه تهران، بی‌تا، ص139؛ اصطخری، همان، ص94.
5.Shahbazi Shahpur,Gondessapur The History,Encyclopedia Iranica,VOL.XI ,P.131
6.عریان، واژه‌نامه‌ی پهلوی، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1377، ص48.
7.مقدسی، ابوعبدالله محمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه‌ی علی نقی منزوی، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361، همچنین انتشارات كومش، تهران، 1385، ص518.
8.دینوری، اخبار الطوال، ترجمه‌ی محمدصادق نشات، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، ص73، یعقوبی، احمد بن یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه‌ی ابراهیم آیتی، ج1، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343، ص195.
9.گردیزی، زین الاخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، دنیای كتاب، 1363، ص23.
10.طبری، محمد جریر، تاریخ طبری، ج2، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، چ2، بنیاد فرهنگ ایران، 1352، ص592؛ بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ بلعمی، به تصحیح محمدتقی بهار، تهران، 1353، ص 896.
11.ابن عبری، مختصر تاریخ دول، ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی، علمی و فرهنگی، تهران، 1377، ص70.
12.فردوسی، حكیم ابوالقاسم، شاهنامه‌ی فردوسی، براساس نسخه‌ی ژول مول، الهام، تهران، 1385، ص1060-1061.
13.Shahbazi,ibid,p.131
14.Brnburg,ibid,p.132
15.طبری، همان، ج2، ص592-593؛ مجمل التواریخ و القصص، مؤلف گمنام، تصحیح محمدتقی ملك الشعراء بهار، كلاله خاور، تهران، بی‌تا، ص64.پیگولوسكایا، همان، ص236؛ و نیز رك به: Brnburg,ibid,p.134
16.نولدكه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه‌ی عباس زریاب، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1358، ص71.
17.مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، ج2، 1374، ص248.
18.نولدكه، همان، ص71.
19.یعقوبی، همان، ص 198.
20.تمدن ایرانی، اثر چند تن از خاورشناسان، ترجمه‌ی عیسی بهنام، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1337، ص215.
21.سرمدی، محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان، ج1، انتشارات سرمدی، تهران، 1377، ص187.
22.قفطی، جمال الدین، تاریخ الحكماء، ترجمه‌ی فارسی از قرن یازدهم هجری، به كوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران، 1371، ص93.
23.سامی، ك. حمارنه، «نظرات ابن ماسویه‌ درباره‌ی طب درمان و آسیب شناسی»، مجموعه مقالات كنگره‌ی بین المللی تاریخ پزشكی در اسلام و ایران، ج1، مؤسسه‌ی دانش و پژوهش ایران، 1375، ص88.
24.جرجی زیدان، تاریخ تمدن، ج3، ترجمه‌ی علی جواهركلام، امیركبیر، تهران، 1352، ص123؛ شهروینی، همان، ص51-52.
25.البته این كثرت پیروان طبیعی می‌نماید زیرا عقاید كم و بیش نزدیك ساكنان این منطقه به عقاید مانی، نزدیكی به محل دعوت ظهور این اندیشمند و همچنین تنوع اقوام این مناطق، موجب ایجاد زمینه‌های پذیرش عقاید او شده است.
26.امام اهوازی، سیدمحمدعلی، تاریخ خوزستان، انجمن آثار و مفاخر ملی، تهران، 1379، ص89-90.
27.دریایی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب فر، توس، 1385، ص63-64.
28.فردوسی، همان، 1094.
29.Sarton,G."Introduction to the history of socience",VOL.I,Baltimore,1927,p.435
30.شهروینی، همان، ص 49-57
31.Sarton,Ibid,p.434
32.صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران، ابن سینا با همكاری فرانكلین، تهران، 1322، ص 56.
33.مسعودی، همان، ج1، ص 248؛ امام اهوازی، همان، ص86.
34.مقدسی، 1361، ص135.
35.قفطی، همان، ص 184-185.
36.شهروینی، همان، ص570.
37.ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه‌ی محمدرضا تجدد، ج1، انتشارات اساطیر با كمك مركز بین المللی گفتگوی تمدن‌ها، تهران، 1366، ص36.
38.محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، 1374، ص232.
39.سلطان زاده، حسین، تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، آگاه، تهران، 1364، ص32.
40.عیسی بك، احمد، تاریخ بیمارستان‌ها در اسلام، ترجمه‌ی نورالله كسایی، علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص 61.
41.Gul Russell,GREECE x.GREEK MEDICINE IN PERSIA,Encyclopedia Iranica,VOL.XI,Edited by;Yarshater Ehsan,New York,2003,p.344
42.امام اهوازی، سیدمحمدعلی، تاریخ خوزستان، انجمن آثار و مفاخر ملی، تهران، 1379، 89-90.
43.جرجی زیدان، همان، ص 527.
44.شهروینی، ص138-140.
45.جرجی زیدان، همان، ص 528؛ ممتحن، همان، ص 42-43.
46.شهروینی، همان، ص 127. نیز نك:
Azizi,Gondishapur School of Medicine:The Most Important Medical Center in Antiquity,p.117
47.sarton,vol.i ,ibid,435
48.براون، ادوارد، تاریخ طب اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص22-2؛ محمدی ملایری، همان، 1365، ص232؛ و نیز
Chabot,Jean Baptiste,ed.Synodicon orientale ou recuelle de synodes nestoriens.Paris:Imprimerie ationale,1902,p.562-5
49.شهروینی، همان، ص141.
50.براون، همان، 1371، ص20؛ شهروینی، همان، ص 287.
51.Berenborg,Lutz Richter,"BOKTISO",Encyclopedia iranica,VOL.IV,Edited by:Ehsan yarshater,NewYork,1990,p.336.Aziz,M.H."Gondishapur School of Medicine:The Most Important Medical Center in Antiquity",Archives of Iranian Medicine,Volume 11,Number 1,January 2008,p.117.118
52.قفطی، اخبارالحكماء، ص184.
53.Gabriel
54.Dorostabad
55.مونوفیزیست‌ها (Moniphystites) /یعقوبی‌ها فرقه‌ای مسیحی بودند كه به یكتایی ذاتی خداوند معتقد بودند.
56.Nestorians
57.Synodicon orientale,ed.J.B.Chabot,Paris,1902,pp.562-5
58.Berenborg,"BOKTISU",Ibid,336
59.Taylor,Gail Marlow,The Physicians of Jundishapur,University of California,Irvine sasanika,11, 2010,p.9.Berenborg,BOKTISO,Ibid
60.خدابخشی، سهراب، پزشكی در ایران باستان، مؤسسه‌ی انتشارات فرهنگی فروهر، تهران، 1376، ص47 و 52.
61.شهروینی، همان، ص 156.
62.ابن ندیم، همان، 1366، ص558.
63.خدادادیان، اردشیر، دین اشكانیان، نشریه‌ی بررسی‌های تاریخی، خرداد و تیر 1357، ش76، ص315.
64.محمدی ملایری، همان، 1374، ص224-235
65.سلطان زاده، همان، ص32.
66.محمدی ملایری، همان، 1374، ص 235.
67.براون، همان، 1371، ص22.
68.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج1، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص 452.
69.محمدی ملایری، همان، 1365، ص242-243.
70.همان.
71.براون، همان، ص55.
72.براون، همان.
73.قفطی، همان، ص 218؛ و نیز رك به: ابن ندیم، همان، ص 536.
74.اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه‌ی احمد آرام، جاویدان، تهران، 1342، ص112.
75.سارتون،جورج، تاریخ علم، ترجمه‌ی احمد آرام، چاپ تابان، تهران، 1357، ص 2076.
76.امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ خوزستان، امیركبیر، تهران، 1331، ص257 و 268. به نقل از ابن ابی اصیبعه.
77.ابن ندیم، همان، 1366، ص 421.
78.نجم آبادی، همان، ج2، ص 48.
79.برای اطلاعات بیشتر در این مورد رك به: جرجی زیدان، همان، 241 و 281. ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص 185؛ و نیز عیسی بك، همان، ص54.
80.عیسی بك، همان،‌ص30.
81.ابن ابی اصیبعه، همان، ج2، ص242.
82.ابن ابی اصیبعه، همان، ج2، ص 309.
83.ساعور، پیشوای نصارا در طب، در سریانی به معنی كسی كه از احوال بیماران پرسش می‌كند رك به: كاویانی پویا، حمید، «نخستین بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران پیش از اسلام»، مجله‌ی اخلاق و تاریخ پزشكی، دوره‌ی سوم، شماره‌‌ی 3، تابستان 1389، ص20.
84.چون دانشمندترین پزشكان به مقام درست پد برگزیده می‌شد، از این رو علاوه بر اینكه پزشك مخصوص شاهنشاه بود، ریاست بیمارستان گندی شاپور را نیز برعهده داشت. رك به: محمدی ملایری، همان،‌1376، ص235.
85.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، نزار رضا، دار مكتبه الحیاة، 1965م.، ص155.
86.یعقوبی، همان، ج2، ص 247.
87.جرجی زیدان، ص 281-285؛ عیسی بك، همان، ص54. فرشاد، مهدی، تاریخ علم در ایران، امیركبیر، تهران، 1366، ص874.
88.تاج بخش، حسن، تاریخ دامپزشكی و پزشكی ایران، ج2، دانشگاه تهران، تهران، 1372، ص 118.
89.صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی و تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم، ج1، دانشگاه تهران، تهران، 1336، ص93.
90.محمدی ملایری، همان، 1365، ص238.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.