درمانگری و طبابت در بین اعراب پیش از ظهور اسلام

تقریباً اكثر اقوام و ملل در سرآغاز روی آوری به درمان و علاج بیماری‌ها و به طور كلی آسودگی و در امان ماندن از امراض و دردها به تكاپوهایی در این راستا دست زده و اگرچه ابتدا با توسل به خرافات به شیوه‌های غیرعلمی و
سه‌شنبه، 18 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درمانگری و طبابت در بین اعراب پیش از ظهور اسلام
 درمانگری و طبابت در بین اعراب پیش از ظهور اسلام

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

تقریباً اكثر اقوام و ملل در سرآغاز روی آوری به درمان و علاج بیماری‌ها و به طور كلی آسودگی و در امان ماندن از امراض و دردها به تكاپوهایی در این راستا دست زده و اگرچه ابتدا با توسل به خرافات به شیوه‌های غیرعلمی و نادرست درصدد غلبه بر بیماری‌ها برآمدند، اما به تدریج ریشه‌ی ماورایی امراض را (البته تا حدودی) نادرست پنداشته و علل آن را در زمین و اطراف خود جستجو كردند. البته در بین برخی ملل و اقوام منشأ آسمانی امراض و دردها همچنان پایدار ماند، اما راه‌هایی كه در رفع بیماری‌ها پیش گرفته شد تا حدودی علمی گشته و صرف نظر از منشأ بیماری‌ها كه آسمانی تلقی می‌شد، علاج آنها در زمین و از بین گیاهانی كه از زمین می‌رستند و توسط مردمان آگاه به دانش درمانگری، متصور گشت. به طور نمونه در بین ایرانیان باستان هرچند بیماری فراورده‌ای اهریمنی تلقی گشته و نتیجه‌ی غلبه‌ی اهریمن بر انسان متصور شد، اما در مقابل آن راهكاری بود بدین گونه، كه انسان‌های اهورایی (مؤمن و معتقد) با جستجو در بین گیاهان و با توسل به اندیشه می‌توانستند بر امراض غلبه كنند. بنابراین هرچند امراض اهریمنی بود اما اهورامزدا برای هر درد و بیماری گیاهی را آفریده بود كه آدمی وظیفه داشت به جستجوی آن بپردازد و در مقابل انگره مینو (اندیشه‌ی بد و مخرب) و خواسته‌ی وی بایستد.
این دست شستن از خرافات و گرایش به شیوه‌ی علمی برای درمان بیماری‌ها در بین ملل و اقوام متمدن دنیای كهن مسیری مشخص را پیموده و اگرچه برخی سریع‌تر و بهتر به آنچه امروزه دانش پزشكی می‌نامیم دست یافتند (البته تا حدودی)، برخی دیگر مسیر طولانی‌تری را انتخاب نموده و مدت بیشتری را در دنیای بدوی و خرافاتی سپری نموده و هنوز تا مدت‌ها جادوگران و افراد ناآگاه اما زیرك را به عنوان معالجان بیماران تصور می‌نمودند.
در بین اقوام و ملل متمدنی كه نه تنها به علم پزشكی و دانش درمانگری دستیابی موفقیت آمیزی داشتند، بلكه نخستین گام‌های مؤثر در این عرصه را برداشته و خدمت بسزایی به مردمان آن روزگار و حتی دوره‌ی معاصر ما نمودند، از مردم بین النهرین، ایران، هند، مصر، یونان و روم باید سخن به میان آورد. البته لازم به ذكر است كه هریك از اقوام و ملل مذكور كاملاً راهی منحصر به فرد و مجزا را نپیموده و از تجربه و دانش و آگاهی یكدیگر استفاده‌ی وافر بردند و تنها در گرو این تبادلات علمی بود كه دانش پزشكی سرعت افزون‌تر و مسیر كوتاه‌تر را در جاده‌ی درمانگری پیمود.
با ذكر این مقدمه در اینجا لازم است به اقوامی نیز اشاره گردد كه به دلایل مختلف در مسیر تبادلات علمی تمدن‌های مختلف قرار نگرفته و نه تنها پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در علوم، به ویژه دانش پزشكی ننموده، بلكه تا قرن‌ها همچنان در همان گام‌های اولیه‌ای كه اقوام بدوی روزی برای نائل آمدن به علم و آگاهی برداشتند، باقی ماندند و هنوز آن می‌اندیشیدند كه طفلی نوآموز و ناآگاه درباره‌ی بیماری خود و علل آن می‌اندیشد. یكی از برجسته‌ترین و مشخص‌ترین این اقوام كه با پذیرش دین جدید، حالی دیگرگونه یافت و با گذشت ایام توانست خود را در معرض علوم قرار دهد و خودآگاه یا ناخودآگاه از آن تأثیر پذیرد و تا حدودی بهره مند گردد، اعراب بدوی ساكن در غرب ایران بود؛ عربستان.
هنگام بحث از جنوب شبه جزیره‌ی عربستان، گفته می‌شود كه این منطقه از صدها سال پیش از میلاد مسیح دارای تمدن قابل ملاحظه‌ای بوده است. اما به راستی آیا این تمدن جز آنچه با معماری و كشاورزی مربوط است، پیشرفتی داشته یا نه؟ و آیا حكومت‌های این منطقه دانشمندانی بوده‌اند كه درباره‌ی دیگر علوم نظری و یا عملی تحقیقی كرده باشند؟ حسن ابراهیم حسن پاسخ این پرسش را منفی اعلام می‌دارد. (1)
آنچه مسلم است این است كه در بین اعراب دوران جاهلیت افتخاری به جز قوم و قبیله و جنگ و خونریزی نبود و اصولاً مردم این سرزمین چیزی نداشتند كه بتوان بدان نام علوم نهاد. معلومات و اطلاعات آنها بسیار ناچیز بود.
ابن خلدون در مباحثات خویش در این باب، اعراب را ملتی وحشی معرفی كرده و می‌نویسد: «... عادات و موجبات وحشیگری چنان در میان آنان استوار است كه همچون خوی و سرشتی است كه به هر كجا پای نهادند، عمران و تمدن از آن ممالك رخت بربست و به ویرانه‌های مظاهر تمدنش ضروریات زندگی بدویشان استوار گردید.» (2)
بدیهی است كه چنین بداوت فكری و توحش و جهالت بدوی باب هرگونه سخن درباره‌ی تعلیم و تربیت عرب پیش از اسلام را سد می‌كند. تعلیم و تربیت در بسیط بیابان و ذهن انسان بدوی مقوله‌ای فاقد معنا بود. معرفت و دانش عرب پیش از اسلام بادیه نشین، از تجربیات زندگانی روزانه‌ی آنان و سنت‌های نیاكان به دست می‌آمد كه در انساب و ایام العرب انعكاس می‌یافت. تظاهرات ذهنی آنان نیز در مرتبه‌ی شعر ریشه داشت و از تخیل و احساس صرف، و نه معرفت و عرفان فراتر نمی‌رفت. از این رو می‌توان از فكر و فرهنگ عرب بادیه نشین به فكر و فرهنگ قبیله‌ای یاد كرد كه جوهر آن همان بداوت و فرهنگ بدوی بود. (3)
فرهنگ شفاهی از دیگر شاخصه‌های بدوی است. زیرا هنر خط و صنعت كتابت همچون دیگر هنرها و صنایع حصول و پیشرفتشان وابسته به وضع تمدن ملت‌ها و تابع عمران آنان است. (4) بنابراین بیشتر اعراب، بی‌سواد و فاقد فرهنگ مكتوب بودند.
درواقع پیش از ظهور اسلام تعداد باسوادان در عربستان بین ده تا هفده نفر بود و الفبای ناقص عربی در آن هنگام تنها برای رفع نیاز تجار و واسطه و برای ثبت حساب‌ها، قراردادها و قروض و نوشتن متن‌های كوتاه كارایی داشت. (5)
در میان قوم عرب آنچه در این زمینه در عربستان رایج بود، اطلاعات بسیار مختصری از همان بابلیان و صابئین كه در میان اعراب به مانند یهودیان و نصاری در اقلیت قرار داشتند، بوده است. حجاز، منطقه‌ی شمالی و شرق شبه جزیره، كسانی بوده‌اند كه به سبب همسایگی ایران و متصرفات امپراتوری روم از دانش‌های متداول در حوزه‌ی آن دو قدرت بزرگ آگاهی داشته‌اند. اما مسلم است كه عربستان پیش از اسلام در تأسیس و یا گسترش این نوع دانش‌ها كمترین سهمی نداشته است. علم طب در این دوران شامل اوراد و عزایم، جهت راندن علل بیماری‌ها كه به عقیده‌ی آنان اجنه و شیاطین بودند، می‌باشد. (6)
اعراب در درمان‌ها دو راه بیشتر نداشتند؛ یكی از راه كاهن و عراف و دیگری از طریق دارو و درمان. كاهنان بیماران را با جادو و طلسم درمان می‌كردند و در كعبه برای شفای آنان قربانی می‌نمودند و عزایم و اوراد و دعا می‌خواندند. اعراب اورادی داشتند كه برای بیرون كردن ارواح خبیث به كار می‌بردند و امراضی كه به گمان آن‌ها از حلول ارواح خبیثه حاصل شده بود، با اخراج آنها بیمار شفا می‌یافت. معمولاً برای تب‌ها عزایم می‌خواندند و جهت اخراج جن و شیاطین طلسم به كار می‌بردند. همچنین اعراب قدیم بر این باور بودند كه اگر در موقع ترس مانند الاغ نعره بزنند از آنها رفع شر خواهد شد. دیگر آنكه گمان می‌كردند خون پادشاهان، دیوانگی را رفع می‌كند. (7)
به دیگر سخن در میان اعراب بدوی اعتقاد عمومی و وسیله‌ی معالجه، منحصر به همان خواندن اوراد و ادعیه بود كه غالباً در پایان آن از آبِ دهانِ خواننده‌ی ورد یا دعا به بیمار داده می‌شد. مثالی از این عمل اخیر در كتب آمده است كه یكی از شعرا به نام جریر دختر خود ام غیلان را به یك ساحر ابلق نام كه آن دختر را به همین كیفیت از باد سرخ رهانیده بود، به زنی داد. (8)
هرچند سراسر علم پزشكی اعراب بدوی را خرافات و سحر و جادو دربرگرفته بود، اما آمد و شد اقوام متمدنی همچون بابلی‌ها، ایلامی‌ها، ایرانیان، مصریان و همچنین همجواری یا برخی اقوام همانند كلیمی و نصاری‌ها و رفت و آمد تجار و بازرگانان عرب به دیگر سرزمین‌های اطراف و نیز ورود برخی بازرگانان ممالك و اقوام همسایه به حوزه‌ی زیستی اعراب باعث برخی تغییر و تحولات در عرصه‌ی درمان بیماری‌ها و نگرش به امراض در بین اعراب گشته بود، اما نمی‌توان این تأثیرپذیری را بسیار بارز و برجسته قلمداد نمود.
با نگرش به مكتوبات اعراب كه ملموس‌ترین و مشهورترین آنها، اشعار ایشان می‌باشد. درمی‌یابیم كه اشارات شعرای عرب به بیماری‌ها نیز آنچنان محدود است كه فاقد هر نوع ارزش علمی بوده و به هیچ وجه من الوجوه نمی‌توان آنها را مأخذ یك بررسی علمی قرار داد و نتیجه گیری به عمل آورد. (9)
اما در آن ایام عده‌ی زیادی از یهودی‌ها در شهرها و دهات عربستان زندگی می‌كردند و این امكان كاملاً وجود دارد كه شعرای عرب با آگاهی اندكی كه به مطالب تورات و بعدها انجیل درباره‌ی بیماری‌ها داشتند، از آنها در اشعار خود استفاده می‌كردند. آشنایی به برخی از داروها و خواص گیاهان (عقاقیر) و برخی شربت‌ها و حجامت و داغ كردن (كی: از مثل معروب عرب در «آخرالدوا، الكی» استنباط می‌شود كه آخرین درمان نزد عربان داغ كردن بوده است) و برخی اوقات قطع اندام‌ها با آهن (كارد یا چاقو) و آتش انجام می‌پذیرفت. (10)
بنابراین اگرچه اعراب به مانند بسیاری از اقوام قدیم بیماری‌ها را از ضرر و آزار و زیان‌هایی می‌دانستند كه از ارواح خبیثه به انسان می‌رسیده و برای از بین بردن آن یعنی بیرون راندن آن به راندن شیاطین و اجنه می‌پرداختند و تمام همِّ آنها این بود كه این ارواح خبیثه را از خود دور می‌گرداندند و آنگاه كه پس از ذكر اوراد و ادعیه و عزایم و اذكار توفیق می‌یافتند، خود را بسیار موفق می‌دانستند. (11)
اما گذشت زمان و آمد و شد اقوام فوق الذكر سبب گردید كه تحولاتی در این زمینه (هرچند بسیار ابتدایی) صورت پذیرد و این تغییرات آن گونه كه از پژوهش‌ها برمی‌آید بدان گونه بوده است كه اعراب برای درمان برخی بیماری‌های پوستی معالجات بسیار محدودی را می‌دانسته‌اند و در مورد بیماری‌های جلدی خود، ‌روی آن قطران می‌مالیدند و علاوه بر این ماده، در برخی نقاط از نفت نیز استفاده می‌كردند. در این باره میمون بن قیس معروف به «العشی» نقل می‌كند كه توانسته بود زخم خطرناكی را با مالیدن نفت بر روی آن درمان كند.(12)
دارو خوراندن اعراب به بیماران تا حدودی شبیه به معالجه‌ی مصریان و سایر ملل قدیم بود. بدین صورت كه از گیاهان دارویی و شربت‌ها برای معالجات استفاده می‌كردند، به خصوص عسل را برای بیماری‌های شكم بسیار سودمند می‌دانستند. لیكن بیشتر معالجات آنها بر پایه‌ی خون گرفتن و داغ كردن بود. (13) آنها تیغ را در آتش می‌گداختند و با آن عضو فاسد را قطع كرده و داغ می‌زدند؛ این عملی بود كه در نزد همسایگان اعراب به ویژه ایرانیان پیش‌ترها مورد استفاده قرار می‌گفت. (14) این راهكار برای دردهای مفاصل كهنه، جلوگیری از برخی خونریزی‌ها، سیاه زخم، دانه داغ و جای دست یا انگشت بریده در بین مردم ایرانی كاربرد داشت.
دانش پژوهان و علاقه‌مندان حرفه‌ی پزشكی از اقوام و ملل مختلفی به جندی شاپور مركز درمانی و علمی روی می‌آوردند و البته با توجه به نزدیكی این مركز به سرزمین اعراب، تأثیرپذیری اعراب از دانش و دانش آموختگان گندی شاپور نیز مسلم و مشخص می‌نماید. در آن دوره با سخت گیری‌ای كه رومیان بر افكار آزاداندیشانه‌ی فیلسوفان می‌كردند، برخی از آنها به آسیای صغیر گریخته و مدرسه‌ی طبی تأسیس نمودند و چون در آسیای صغیر هم دست از آزار نسطوریوس (15) و پیروانش برنداشته شد، لذا او و پیروانش به شهر جندی شاپور در ایران گریختند و مدرسه‌شان را در این شهر بنا نمودند و در مدت دو قرن دانشمندان این مدرسه طب را تدریس و امراض را معاینه و كتاب‌های یونان قدیم را به سریانی و عربی ترجمه نمودند. (16)
درواقع اعراب جاهلیت از همجواری برخی یهود و نصاری استفاده‌ی وافر در امر پزشكی بردند و یكی از جرقه‌ها و محركه‌های پزشكی و رونق آن در عربستان از این ناحیه بود.
در بین این افراد، نخستین كسی كه در تاریخ طب عرب به نامش برمی‌خوریم، اهرن است. اهرن بن اعین الطبیب (650م.) كسی است كه نخستین بار نام آبله را در كتابی سریانی نوشت و بعد توسط ماسرجویه بصری كلیمی طبیب به عربی ترجمه و ذكر گردید. این پزشك اهل اسكندریه و از طبیب‌های نامی نصاری است كه نزدیك پیدایش اسلام به هنگام پادشاهی هراكلیوس می‌زیسته، كتابش دارای سی مقاله بوده و دو مقاله هم ماسرجیس مترجم به آن افزوده است. (17) پس از وی مشهورترین پزشك عرب ابن حزیم، از قبیله تیم الرباب كه مهارت او در پزشكی میان عرب‌ها ضرب المثل می‌باشد و هر پزشك كارشناس را با ابن حزیم برابر می‌داشتند. (18) اوس بن حجر شاعر، وی را پزشك می‌نامد و ضمناً به علت رعایت وزن، كلمه «ابن» را از نام او حذف كرده است. وی را پزشكی حاذق می‌دانستند و نام او از جهت داغ كردن استادانه زخم حكم مثل را پیدا كرده بود: «اطب بالكیّ من ابن حذیم.» (19)
اما عامل اصلی تحرك و پیشرفت علم پزشكی و رونق درمانگری در دنیای آن روز، مركز علمی- آموزشی گندی شاپور بود كه نه تنها با تبادلات علمی كه در آن مركز صورت می‌گرفت باعث تحول در امر پزشكی دنیای كهن می‌گردید، بلكه پزشكان متبحری را نیز در خود آموزش داده و به مناطقی می‌فرستاد كه از این حرفه بهره‌ی بسیار اندكی داشتند. در این میان در بین اعراب از افرادی كه در مركز علمی- درمانی جندی شاپور به تحصیل پرداخته و باعث بهبودی برخی از هم میهنان خود گشت، حارث بن كلده بن عمروبن علاج ثقفی بود. این شخص در طائف زاده شد و مدتی برای تحصیل معلومات خویش به جندی شاپور سفر كرد. وی پس از اتمام مدرسه‌ی پزشكی جندی شاپور به فارس بازگشت و زمانی در آنجا به طبابت مشغول شد و ثروتی اندوخت، سپس به عربستان بازگشته و به معالجه و درمان بیماران پرداخت. (20)
حارث در ایران هنرهای دیگری همچون موسیقی را آموخت و با انوشیروان نیز ملاقاتی داشت. (21) درواقع طبیبان بزرگ عرب، همگی از محصلان و دانش پژوهان جندی شاپور بودند و توانستند در بین اعراب صاحب نام و جایگاه خاصی گشته و پزشكی حرفه‌ی درمانگری را تا حدود بسیاری از خرافات تنیده بدان در سرزمین عربستان بزدایند. به طوری كه آمده حارث در میان اعراب به منزله‌ی بقراط و بلكه بالاتر از او متصور گشت. (22)
از دیگر پزشكان نامی اعراب جاهلیت كه در جندی شاپور دانش آموخت و در آستانه‌ی ظهور اسلام و در سال‌های اولیه‌ی آن به اعراب بدوی و مسلمان خدمت بسزایی نمود، ابن ابی ارمثه تمیمی بود. وی از جراحان مشهور اعراب بود. (23)
از دیگر پزشكان عرب و غیرعرب كه در دوران جاهلیت و عصر ظهور اسلام نقش بارزی را در رونق پزشكی در بین اعراب ایفا نمودند و صاحب نام بودند، می‌توان به نضربن حارث بن كلده ثقفی، عبدالملك بن ابجر كنانی، ابن اثال طبیب دمشقی، ابوالحكم دمشقی، عیسی بن حكم دمشقی، تیاذوق طبیب و زینب طبیبه بنی أود اشاره نمود (24)، كه برخی از آنها به طور مستقیم و غیرمستقیم دانش آموخته‌ی جندی شاپور و دیگر مراكز موجود در ایران و یا تحت تأثیر طبیبان و دانش پزشكی یونانی- رومی بودند (25). در اینجا گفتنی است كه به دلیل اینكه اعراب به اسب و شتر خویش علاقه مند بودند، بعضی از پزشكان عرب تنها به معالجه اسب و شتر مشغول می‌شدند و به واقع بیطار (دامپزشك) بودند تا پزشك. در این بین عاص بن وائل از دامپزشكان نامی دوره جاهلیت بوده است. (26)
درواقع با ترجمه‌ی كتاب‌های پزشكی توسط پزشكان جندی شاپور و دانشمندان نسطوری به زبان عربی و سریانی و همچنین با آمد و شد اعراب به مراكز درمانی- آموزشی و ممالك مشهور و پیشرو در دانش پزشكی، بذر طب عربی یا به عبارت بهتر طب امپراتوری اسلامی افشانده شد و به وسیله‌ی این ترجمه‌ها تحصیل طب یونانی و همچنین ایرانی برای عرب زبانان میسر گردید و فرهنگ نوزاد عربی از این ترجمه‌ها استفاده‌ی شایان نمود. (27)
با یك نظر اجمالی به كتب پزشكی قدیمی عربی همچون فردوس الحكمه متوجه می‌گردیم كه لغات سریانی و فارسی عجیبی در آن یافت می‌شود و واژگانی كه برای برخی بیماری‌ها، همانند «سنوریا یا سورتا» (به معنی سردردی كه تمام سر را فراگیرد) به كار رفته است، مشخص می‌گردد كه این لغات كاملاً فرآورده‌ای غیرعربی بوده و احتمالاً از كلمات مستعمل در جندی شاپور می‌باشد كه پس از اندكی لغات مترادف و مناسب عربی تازه درآمده و بدیع جایگزین آن‌ها شده است. (28)
با وجود این و با توجه به اینكه تأثیرپذیری و طبابت اعراب از ملل همسایه و دانش آموختگان مراكز علمی مشخص و بارز بود، اما به دلیل منزوی بودن اعراب بدوی و شرایط زیستی و نحوه‌ی زندگی آنها و همچنین طرز تفكر اعراب درباره‌ی علم و علوم كه بیشتر آنها را متمایز از ملل متمدن آن روزگار قرار داد، اعراب بدوی نتوانستند قدم‌های باثباتی در عرصه‌ی دانش پزشكی بردارند و به گفته‌ی برخی پژوهشگران «علم طب در نزد اعراب در هنگام پیشرفت كار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كه مصادف با اوایل قرن هفتم میلادی است بسیار بدوی و ساده بود.» (29)

پی‌نوشت‌ها:

1.ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج1، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، اسلامیه، 1339، ص512.
2.ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه‌ی ابن خلدون، ج1، ترجمه‌ی پروین گنابادی، علمی و فرهنگی، تهران، 1375، ص286-288 و 800.
3.نك به: شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مركز نشر دانشگاهی، تهران، 1362، ص210.
4.ابن خلدون، همان، ج2، ص 828.
5.سلطان زاده، 1364، ص51.
6.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج2، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص117.
7.جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 5 جلد، ترجمه علی جواهر كلام، تهران، امیركبیر، 1352، ص413؛ سرمدی، محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان از آغاز تا عصر حاضر، كتاب سیزدهم، انتشارات سرمدی، تهران، 1386، ص78.
8.براون، ادوارد، تاریخ طب اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، علمی و فرهنگی، تهران، 1383، ص49.
9.الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536شاهنشاهی، 1352، ص103.
10.نجم آبادی، همان، ج2، ص 118.
11.نجم آبادی، همان، همان جا.
12.الگود، همان،‌1352، ص104.
13جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 1352، ص 412.
14.سرمدی، محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان، ج1، انتشارات سرمدی، تهران، 1386، ص79.
15.Nestorius مؤسس فرقه‌ای مسیحی بود.
16.گارلند، جوزف، تاریخ پزشكی، ترجمه‌ی علی اكبر مجتهدی، چاپخانه‌ی شفق، 1341، ص65.
17.پرتو، علی، گنجینه دارو و درمان، اصول تداوی و تاریخچه‌ی پزشكی و پیدایش دارو و درمان‌ها، بی‌نا، تهران، 1317، ص36.
18.عبدالحلیم، منتصر، «فی تاریخ الطب عند العرب»، زبان و ادبیات، مجمع اللغة العربیه (مصر)، رمضان، 1391، ص 46.
19.سزگین، محمدفؤاد، تاریخ نگارش‌های عربی (پزشكی، داروسازی و جانورشناسی)، ج3، ترجمه مؤسسه نشر فهرستگان، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص273.
20.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص 278؛ و نیز نك به: ابن عبری، مختصر تاریخ دول، ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی، علمی و فرهنگی، تهران، 1377، ص123.
21.ابن ابی اصیبعه، همان، همانجا؛ ابن جلجل، سلیمان بن حسان طبقات الاطباء و الحكماء، ترجمه‌ی سیدمحمد كاظم امام، دانشگاه تهران، تهران، 1319، ص125.
22.ابن قیم الجوزیه، شمس الدین محمد بن ابی بكر ایوب الزرعی الدمشقی، الطب النبوی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [1377ق= 1957م.=] 1336، ص115.
23.ابن ابی اصیبعه، همان، ص 297؛ ابن جلجل، همان، 1349، ص128؛ و نیز جرجی زیدان، همان، ص413.
24.سرمدی، همان، 1386، ص79.
25.در بخش‌های بعدی به این پزشكان پرداخته خواهد شد.
26.حلبی، علی اصغر، تاریخ تمدن اسلام (بررسی‌های چند در فرهنگ و تمدن اسلامی)، تهران، اساطیر، ص217؛ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 1386ش، ص412-413.
27.جوزف گارلند، همان، ص62. در مورد اطلاعات بیشتر درباره‌ی چگونگی این ترجمه‌ها و مترجمان كتب پزشكی رك به: بخش «جندی شاپور و پزشكان آن پس از اسلام» در همین كتاب.
28.براون، همان، ص 69.
29.دینشاه، جی جی بابای ایرانی، اخلاق ایران باستان، انتشارات زرتشتیان ایران، بمبئی، 1309، ص36.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.