آموزش دانش پژوهان در بیمارستان‌ها و آزمودن پزشكان در عهد اسلامی

آموزش پزشكی در عهد اسلامی

بیمارستان‌های دوران اسلامی تنها وظیفه‌ی درمانگری بیماران را نداشتند بلكه به نوعی مركز آموزشی-درمانی بودند. تدریس در بیمارستان‌های اسلامی به تقلید از دانشگاه جندی شاپور متداول گردید كه این تدریس پس از انتقال دانش
چهارشنبه، 19 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزش پزشكی در عهد اسلامی
 آموزش پزشكی در عهد اسلامی

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

 آموزش دانش پژوهان در بیمارستان‌ها و آزمودن پزشكان در عهد اسلامی

بیمارستان‌های دوران اسلامی تنها وظیفه‌ی درمانگری بیماران را نداشتند بلكه به نوعی مركز آموزشی-درمانی بودند. تدریس در بیمارستان‌های اسلامی به تقلید از دانشگاه جندی شاپور متداول گردید كه این تدریس پس از انتقال دانش پزشكی از گندی شاپور به بغداد و تمركز علمی در این شهر از قرن سوم هجری به بعد در بیمارستان‌های بغداد متداول گردید. تدریس هم نظری و هم عملی یا به اصطلاح امروزی تدریس به صورت صحبت و سخنرانی (تئوری Theorique) و بالینی (سریری، كلینیكی) بود. تدریس بالینی كه معتبرتر از تدریس نظری بود بدین صورت بود كه عموماً بر بالین بیمار یا بیماران سرپایی به صورت سؤال و جواب برقرار بود و اطبا توضیحاتی از بیمار می‌خواستند، آنگاه پس از ختم معاینات و تشریح بیماری اگر بیمار احتیاج به بستری شدن داشت، بستری می‌شد وگرنه به بیمار دستور معالجه‌ی سرپایی داده می‌شد. (1)
جورج سارتون در كتاب مقدمه‌ای بر تاریخ علم در این باره می‌نویسد: مدارس طب در جهان اسلام در عصر عباسی پدید آمد، آن هم به عهد ابوجعفر منصور كه بسیاری از دانشمندان جهان اسلام را به بغداد فراخواندند. این مدارس دو روش را دنبال می‌كردند؛ نخست روش نظری كه به مطالعه‌ی امراض و چگونگی درمان آنها اختصاص داشت و دوم روش عملی، كه شامل آشنا ساختن دانشجویان قبل از فارغ التحصیلی با روش‌های معاینه و اصول درمان تحت نظر یكی از پزشكان بیمارستان بود. وقتی دانشجو زمان لازم را سپری می‌كرد از او امتحان به عمل می‌آمد و در صورت موفقیت به او گواهی داده می‌شد و می‌توانست زیر نظر دولت به حرفه‌ی پزشكی دست یازد. (2)
بنابراین بیمارستان‌های اسلامی كه تقلیدی از بیمارستان‌های پیش از اسلام در ایران بودند و پزشكان متبحری را از اقصا نقاط دنیای آن روز در خود جای داده بود، مركز آموزشی نیز بود كه دانش پژوهان را برای تحصیل در مكتب پزشكان گندی شاپور و دیگر پزشكان موجود در بیمارستان‌ها در خود جمع می‌كرده است. خلاصه بیمارستان فقط اختصاص به درمان بیماران نداشت بلكه دانشكده‌ی پزشكی بود و شاگردان پزشكی بعد از مدتی تحصیل و كسب تجربه‌ی عملی در پزشكی پس از دادن امتحان و موفقیت در آن طبیب می‌شدند و معمولاً گواهینامه‌ی فارغ التحصیلی پزشكی را یكی از اطبای معروف و رئیس بیمارستان امضا می‌كرد. (3)
در مورد گواهینامه و اجازه نامه‌ای كه به دانش آموختگان پزشكی داده می‌شد، گفتنی است كه در اوایل دوران اسلامی (حدود دو سه قرن نخستین اسلامی) چنین اجازه نامه و امتحانی وجود نداشت، بنابراین پزشكان و معالجان تجربی كه هیچ تحصیل و مدركی نداشته و از طریق دیده‌ها و شنیده‌ها اندك اندوخته‌ای درباره‌ی پزشكی به دست آورده بودند، در شهرها و دهات به معالجه‌ی بیماران می‌پرداختند و اكثر آنها نیز در مورد معالجه‌ی بیماری‌ها و شناخت امراض به اشتباه دچار شده و البته این عده به غیر از افرادی بودند كه با توسل به خرافات و جادو و سحر درصدد درمان بیماری‌ها بودند. این بود كه به تدریج نیاز به داشتن گواهینامه‌ی پزشكی برای طبیبان ضروری گشت. در این باره نخستین كسی كه حرفه‌ی پزشكی را سامان داد و به خاطر توجه به مسائل عامه‌ی مردم، قوانینی خاص برای آن معین كرد، خلیفه المقتدر بالله (خلافت 295-320ق.) بود. (4)
همان طور كه می‌دانیم در این دوره جنبش بیمارستان سازی در بغداد شكل گرفت و تقریباً بیشترین بیمارستان‌های اسلامی در مدت خلافت المقتدر بنا گردید. (5) در این باره آمده است كه سنان بن ثابت بن قره كه رئیس بیمارستان «سیده» و از بنیان گذاران اصلی بیمارستان مقتدری و چند بیمارستان دیگر در بغداد بود، از سوی خلیفه مأمور امتحان اطبا شد و پزشكان موظف گردیدند برای دریافت گواهینامه‌ی پزشكی در محضر وی حاضر گشته و مورد آزمون و آزمایش قرار گیرند، و علت آن نیز اشتباهی بود كه یكی از اطبا درباره‌ی مریضی انجام داده و او را به هلاكت رسانیده بود. به نوشته‌ی قفطی، در این آزمون، سنان بن ثابت به هشتصد و شصت و چند مرد رقعه‌ای مشتمل بر رخصت تصرف داده و جمعی بسیار را نیز فاقد شرایط لازمه برای درمانگری دانست. (6)
لازم به ذكر است كه آزمون گرفتن از پزشكان و محك زدن تخصص و مهارت اطبا در روزگار بسیار كهن در ایران باستان وجود داشته است و این امر را نباید پدیده‌ای نو در جهان اسلام محسوب داشت. نگرشی اجمالی به كتب مقدس ایرانیان باستان، نشانگر این است كه پزشكان باید مهارت خود را ابتدا در معرض نمایش قرار داده و به نحوی تخصص و توانایی خود را در پزشكی ثابت می‌نمودند تا بتوانند در زمره‌ی پزشكان به معالجه و درمانگری بپردازند. در این رابطه آمده است كه یك پزشك ابتدا باید یك دیویسن را مورد معالجه و درمان قرار دهد و اگر توانست وی را درمان كند و امراض را از وی دور بدارد، آنگاه می‌تواند مزدیسنان را نیز معالجه سازد و اگر پزشكی نتواند از عهده‌ی بیمار و بیماری وی برآید او دیگر اجازه‌ی طبابت را نداشته و دست بردن وی در درمانگری غیرقانونی تلقی می‌شود. (7)
با پدید آمدن بیمارستان‌ها در ایران پیش از اسلام و به ویژه ایجاد دانشگاه و بیمارستان گندی شاپور در آغاز دوران ساسانی، پزشكان و دانشمندان علم پزشكی در این مراكز شروع به كار نمودند، و همچنین دانش پژوهان بسیاری برای فراگیری علم پزشكی به این بیمارستان‌ها و به خدمت پزشكان متبحر روانه شدند. اینان با پایان یافتن تحصیل خویش نه تنها مهارت لازم را كسب می‌نمودند بلكه به دلیل دانش آموختگی در مركز مهمی همچون گندی شاپور اعتبار خود را در زمینه‌ی پزشكی دریافته بودند و هر جایی آن‌ها را «جندی سابوری» و «خوزی» می‌نامیدند. (8)
در دوران اسلامی نیز پیش از آنكه در دوران مقتدر به طور عمومی حكم آزمودن اطبا در نزد سنان بن ثابت اعلام گردد هرچند آزمودن اطبا امری فراگیر و در دوران همه‌ی خلفا انجام نمی‌گرفت، اما برخی خلفا به آزمایش اطبا دست می‌زدند و درصدد بودند تا در سپردن خود به اطبا موردنظر اطمینان كافی بیابند. این آزمایش هنگامی ضرورت می‌یافت كه در دربار خلفا بین برخی پزشكان رقابت پیش آمده و یا اینكه در مورد برتری پزشكان درباری (یكی بر دیگری)‌تردید به وجود می‌آمد، در این رابطه آزمودن بختیشوع و پزشك عرب توسط‌ هارون الرشید نمونه‌ی بارزی از این نوع آزمودن پزشكان درباری است. (9) نمونه‌ی دیگری از آزمودن اطبا در تاریخ دوران اسلامی (در روزگار عباسیان)‌ و پیش از خلافت مقتدر عباسی و در دوران خلافت معتصم مربوط به هنگامی است كه افشین درصدد برآمد تا داروسازان و داروفروشان را بیازماید تا معلوم شود كدام یك از آنها صحیح العمل و درستكار و مورد اطمینان می‌باشد. وی همچنین به پیشنهاد زكریا بن الطیفوری (از ابتدای سریانی در ابتدای دولت عباسیان) برای امتحان افراد مذكور به این گونه عمل كرد كه یكی از دفترات اسروشنه (منسوب به اسروشنه از بلاد ماوراءالنهر) را خواست و از آن دفتر بیست نام استخراج نمود و فرستادگانی فرستاد تا از داروفروشان بنام داروی آنها را خریداری نمایند (داروهایی كه وجود خارجی نداشتند). برخی از آنها گفتند كه چنین دارویی نیست و برخی ادعای شناسایی نموده و بهایی را گرفتند و چیزی از دكان خود به فرستاده دادند. پس افشین امر كرد همه را حاضر نمودند و دستور داد فرامینی به نام آن دسته كه منكر وجود چنان دارویی بودند صادر نماید تا در اردوی خود مشغول به كار باشند و بقیه را از اردو اخراج كرد. آنگاه به خلیفه معتصم عباسی گزارش داد و از او خواست چند نفر داروساز به اردو بفرستد كه متدین به دینی باشند، همچنین چند نفر طبیب با ایمان درخواست نمود. (10)
در بیمارستان‌های دوران اسلامی شخصی با عنوان «محتسب» نیز وجود داشت كه وظیفه‌ی اصلی‌اش آزمودن چشم پزشكان و تأیید صحت و سقم مهارت آنان در درمانگری بود. این شخص با توجه به كتبی همچون كتاب معرفه محنه الكحالین (در امتحان چشم پزشكان) (11) و حنین بن اسحاق یعنی عشر مقالات فی العین موظف بود تا چشم پزشكان را بیازماید. (12) و اگر كسی را می‌یافت كه در امتحان به تشریح و دردهای فرعی آن و میزان تركیب داروهای چشمی و خواص داروهای آن آشنایی داشت به او اجازه می‌داد به درمان چشم مردم بپردازد و «نسزد در استفاده از چیزی از ابزار حرفه‌ی خود همچون صنانیر السبّل (13) و الظفره و گال تراش و نشتر فصد و جعبه‌ی دارو و مانند آن زیاده روی كند.» (14)
لازم به ذكر است كه آزمودن اطبا در قلمرو اسلامی تنها منحصر به موارد و زمان‌های محدودی در زمان حكمرانی برخی خلفا بود و آزمودن اطبا به آن صورتی كه در دوره‌ی مقتدر شاهد آن بودیم، در تاریخ دیگر نظیر نیافت و یا لااقل ما در منابع از این موارد نوشته و نشان نمی‌یابیم و باید اذعان داشت كه این امور و وقایع تنها در بخش‌های خاصی از سرزمین اسلامی صورت می‌پذیرفت و پزشكان سایر شهرها و دیگر مناطق مجبور به آزموده شدن نبودند.
با این حال ما سده‌هایی پس از حكمرانی دوران مقتدر به گواهینامه‌هایی در زمینه‌ی پزشكی برمی‌خوریم كه از سوی رئیس جراحان در دارالشفای منصوری (قلاوون) صادر شده است و به قلم علی بن حمد بن محمدعلی جراح از پزشكان دارالشفای مصر در تاریخ صفر سال 1011ق. نوشته شده است (15). این اجازه نامه را باید دومین گواهینامه‌ی پزشكی در دنیای اسلام به شمار آورد. برای آگاهی از محتوای این اجازه نامه‌ها در اینجا گواهینامه‌ی صادره از بیمارستان قلاوون را به استحضار می‌رسانیم. در این متن آمده است كه: «حمد و ثنا و استمداد از خدا و نعت پیغمبر اكرم و آل اصحاب او تا آنجا كه می‌گوید شمس الدین محمد جراح رساله‌ای موسوم به "برء الّام فی صناعة الفصد و الحجام" را كه اصل آن متعلق به استاد فاضل شیخ شمس الدین محمد... موسوم است به نمایة المفاصد فیما یجب علی المفصود و الفاصد" به نظم آورده و آنچه لازمه‌ی تحقیق و تدقیق است معمولی داشته و لفظاً و معنی سخن را ادا كرده است. بنابراین او را مستحق اجازه شمردم و پس از استخاره اجازه دادم كه به معالجات جراحی فصد و كشیدن دندان‌های فاسد بپردازد و از خدا می‌طلبم كه من و او را به انجام اعمال صالح موافق بدارد.» (16)

مدیران و گردانندگان بیمارستان‌های عهد اسلامی

با برپایی بیمارستان‌ها در عالم اسلامی تعداد زیادی پزشك و متخصص در آن مشغول به كار گردیدند و مسئولیت بخش‌های مختلف مراكز درمانی را عهده دار شدند، تا آنجا كه از طریق منابع به دست می‌آید هر بیمارستان در جهان اسلام زیر نظر یكی از بزرگان كشوری (و نه یك پزشك) مثل شاهزادگان و امرای ارتش اداره می‌شد و این سمت افتخاری بود كه به ایشان داده می‌شد.
رئیس افتخاری در كارهای علمی و عملی بیمارستان به پسر ارشد حاكم واگذار می‌شد. این شخص در كارهای عملی و علمی بیمارستان دخالتی نمی‌كرد ولی شخصی را از جانب خود به ریاست بیمارستان انتخاب می‌كرد كه او را «سرور البیمارستان» می‌نامیدند. این شغل نیز یكی از مهم‌ترین مشاغل دولتی به شمار می‌رفت، دارنده‌ی آن از احترام خاصی برخوردار بود و با كمك سه نفر از پزشكان كه ریاست بخش‌های سه گانه‌ی اصلی بیمارستان را برعهده داشتند، به كارهای بیمارستان رسیدگی می‌كرد. این سه نفر عبارت بودند از رئیس بخش عمومی، رئیس بخش چشم پزشكی و رئیس بخش جراحی. (17)
گفتنی است هرچند ریاست افتخاری بیمارستان احتمالاً به بزرگ زاده و یا صاحب منصب والایی واگذار می‌شد، اما این تنها ریاست افتخاری بود و ریاست اصلی و واقعی بیمارستان‌های اسلامی و حتی پیش از آن در ایران باستان با پزشكی بود كه باید او را رئیس الاطبا نام گذاری كرد و او بود كه گرداننده‌ی اصلی بیمارستان و منتظم ساز امور به شمار می‌آمد. عنوان رئیس بیمارستان را «ساعور» می‌نامیدند كه واژه‌ای سریانی است و معنی آن پیشوا «رئیس» و بزرگ طب می‌باشد و عموماً طبیبی است كه از همه‌ی اطباء فاضل و اعلم بوده و چنین سمتی را دارا می‌گشت و آن گونه كه می‌دانیم او كسی بوده كه عموماً اجازه‌ی اشتغال به طبابت را نیز پس از امتحان افراد صادر می‌كرد. (18)
نمونه‌ای از این رؤسای بیمارستان‌های اسلامی، افرادی همچون خاندان بختیشوع می‌باشند كه در بیمارستان بغداد (در اوایل حكومت خلفای عباسی) مشغول به كار بودند و نیز سنان بن ثابت را می‌توان نام برد كه ریاست «بیمارستان مقتدری» و «سیده» و دیگر بیمارستان‌های این دوران را عهده دار بود و همان گونه كه در بخش پیشین (پزشكان بیمارستان‌های اسلامی و در بخش گواهینامه‌ی پزشكی) ذكر گردید وی نه تنها اداره‌ی بیمارستان را برعهده داشت، بلكه آزمون زدن پزشكان و صدور اجازه نامه برای ایشان از وظایف وی به شمار می‌رفت.
برخی منابع رئیس بیمارستان- كه وی یكی از پزشكان بیمارستان و برترین ایشان بود- را با عنوان «متولی» آورده‌اند. (19) اما به نظر می‌رسد كه این عنوان مربوط به دوره‌ی زمانی دیرتری از دوران نخستین اسلامی بوده و مرتبط به زمانی است كه عنوان «ساعور» را برای ریاست بیمارستان به كار می‌بردند و با توجه به اینكه واژه‌ی ساعور سریانی می‌باشد به احتمال زیاد این عنوان مربوط به دورانی است كه پزشكان ایرانی و سریانی و هندی در بیمارستان‌ها سمت اصلی را دارا بوده و عناوینی را به كار می‌بردند كه آنها را به عاریت از بیمارستان‌های موجود در ایران و ممالك دیگر گرفته و به خلافت اسلامی منتقل ساخته بودند. در این بین با گذر زمان واژه‌ی «متولی» كه واژه‌ای كاملاً عربی است به جای واژه‌ی مذكور می‌نشیند. در این زمینه تا آنجا كه می‌دانیم رازی این عنوان را هنگامی داشت كه ریاست بیمارستان ری و بعد هم ریاست (متولی) بیمارستان كهنه‌ی بغداد را عهده‌دار بود. (20)
همچنین در سرزمین‌های مختلف این عناوین (برای ریاست بیمارستان) نیز متفاوت بود. به طوری كه جرجانی هنگامی كه سمت ریاست بیمارستان خوارزم را داشت، در آنجا سمت مزبور را «طی مردار» می‌نامیدند، (21) كه همان «تیماردار» می‌باشد.
رئیس بیمارستان دو معاون داشت كه آنها را «مُشیر» و «قوام» می‌نامیدند. این دو نفر مسئول تنظیم امور مربوط به خدمات كه به طور رایگان در اختیار بیمارستان قرار داده می‌شده بودند. آنها پول وصولی را در اختیار مسئولین دو بخش قرار می‌دادند و آنها وسایل موردنیاز بخش خویش را خریداری می‌كردند. (22) این عنوان در ذكری كه قفطی از سمت سنان بن ثابت در ریاست بیمارستان سیده می‌كند، كاملاً مشهود و گویاست. در این قسمت آمده است كه: «سنان بن ثابت متصدی بیمارستان سیده بود و هركس و هركار را مرتب نمود و خرج آن به دست یوسف بن یحیی المنجّم به مصارف رسید و سنان در این رابطه دخالتی نمی‌كرد.» (23)بنابراین شخص مذكور را باید از معاونان سنان محسوب داشت كه عهده دار مخارج مصرفی بیمارستان و چگونگی مصرف مخارج بوده است.
در هر بیمارستان عده‌ای تحت عنوان طبیب طبایع اشتغال به كار داشتند. از جمله پزشك خون، بلغم، سودا و... و وظیفه‌ی برخی از این پزشكان مداوای زخم‌ها بود و جراحی می‌كردند و به آنها «جرائحی» می‌گفتند كه به اصطلاح امروزی جراح بودند. طبقه‌ی دیگر از كاركنان غنی بیمارستان شكسته بندان بودند كه اینان را «مجبرین» می‌خواندند. این اصطلاح در قدیم در بیمارستان‌ها معمول بوده و به طور كلی به پزشكان و جراحانی گفته می‌شده است كه شكستگی‌ها را درمان می‌كرده‌اند. (24) به طور كلی پزشكان با توجه به تخصصی كه داشتند و با توجه به ابزار و آلاتی كه از آن بهره می‌بردند عناوین جداگانه و خاصی داشتند. پزشك عمومی را «طبایعی» و جراح را «جرائحی» و چشم پزشك كه از كحل یعنی سرمه و «مكحله» (=سرمه كش) استفاده می‌كرد «كحال» نام داشت و به كسی كه فصد می‌كرد و رگ می‌زد؛ «فاصد» و ختنه گر را «خاتن» و شكسته بند را «مجبر» و حجامتگر را «حجام» می‌خواندند كه از شاخ یا لوله‌ی حجامه كه محجمه نام داشت استفاده می‌كرد. همچنین داغ كننده را «كواء» و اماله كننده را «حاقن» می‌گفتند و انجام این اعمال در انسان و حیوان مشترك بود. (25) بدین سان علوم پزشكی اقسامی داشت از قبیل: «علم التشرح»، «اطعمه»، «صیدله» (داروسازی)، «جراحه»، «علم الفصد»، «حجامه»، «علم الباء» (مربوط به قوه‌ی باء)، «علم الاستعانه»، بخواص الادویه و المفردات.» (26)
با نگرش به بحثی كه مجوسی در آخرین فصل كتاب الملكی درباره‌ی بیمارستان‌ها می‌دهد- هرچند از لحاظ دوره‌ی زمانی این زمان جلوتر از زمان موردنظر می‌باشد و بیشتر بیمارستان‌های اسلامی در دوران عباسیان می‌باشد- می‌توان تا حدودی به وظایف پزشكان در بیمارستان‌ها پی برد. در این نوشتار آمده است: «از اموری كه بر محصل این حرفه فریضه و واجب است، یكی آنكه وی باید مرتباً به بیمارستان‌ها و خسته خان‌ها سركشی كند و توجه و مراقبت كاملی از وضع و حالات ساكنان آن به عمل آورد و علائمی كه در آنان بروز كرده و طبیب باید از نظر دقت بگذراند و در نظر آورد كه درباره‌ی این علائم چه خوانده و كدام یك از آنها نشانه‌ی تغییری مطلوب یا نامطلوب است، در صورتی كه این دستورها را به كار بندد در فن خود به درجه‌ای عالی و ممتاز نایل می‌شود.» (27) گفتنی است كه مراجعه به پزشكان درجه یك در روزهای مخصوص امكان پذیر بود و پزشكان به نوبت كشیك داشتند. به طور نمونه جبرئیل بن عبدالله بن بختیشوع (متولد 396ق.) هفته‌ای دو روز در بیمارستان عضدی موظف به كشیك بود. (28)
با نگرشی اجمالی به بیمارستان نوری می‌بینیم وظایفی كه مجوسی برای پزشكان برمی‌شمارد در این نقطه از سرزمین اسلام نیز توسط پزشكان رعایت می‌شده است. بدین گونه كه آمده است: «ابوالمجد بن ابوالحكم بر بالین بیماران بستری در بیمارستان نوری می‌گردیدی و از احوالاتشان می‌پرسید و در كارشان می‌نگریست. بازرسان و عامه‌ی مردم نزد او حضور داشتند و به خدمت بیماران می‌پرداختند. هرچه او برای بیماران و رسیدگی به آنان می‌نوشت بدون تأخیر و سستی پیگیری می‌شد.» (29)
از اشخاص دیگری كه در بیمارستان‌ها مشغول به كار بودند؛ فردی است كه سمت «محتسب» را عهده دار بود این شخص از جمله افراد بزرگ و دادگر و سرشناس نزد صاحبان وظایف به شمار می‌رفت (30)‌و بیشتر نقش آزمون زدن چشم پزشكان را برعهده داشته اما آنچه مشخص نیست این است كه آیا دارنده‌ی این سمت تنها در مقابل این متخصصان پزشكی موظف بوده و یا دیگر پزشكان همچون جراحان و غیره نیز برای دریافت اجازه نامه و آزموده شدن باید به خدمت وی می‌رسیدند یا خیر. همچنین دیگر وظایف این شخص نیز در پرده‌ای از ابهام در نزد ما قرار دارد.
نظارت بر امور بیمارستان و كارمندان و پزشكان آن از سمت‌های دیگری بود كه از طریق منابع بدان آگاهیم. درواقع در هر بیمارستانی شخصی به نام «ناظر بیمارستان» وجود داشت كه نظارت بیمارستان را عهده دار بود. این ناظر عموماً از ارباب قلم انتخاب می‌گردید كه مورد اعتماد سلطان یا خلیفه و یا وزیر یا بانی بیمارستان بوده و شغل وی از مشاغل بسیار مهم در بیمارستان به شمار می‌آمد. به طوری كه از صحائف «تاریخ تمدن اسلامی» مستفاد می‌گردد، شغل نظارت در بیمارستان از اهم مشاغل بیمارستانی بوده است. این سمت را در عهد حاضر با مدیر اداری و مالی بیمارستان‌ها می‌توان مقایسه كرد. این شخص كه كلیه‌ی امور تحت نظر و تصویب وی انجام می‌گرفت، از پزشكان و دانشمندان و ارباب قلم و یا فرماندهان ارتش انتخاب می‌گردید كه فرمان آن از طرف سلاطین و خلفا و وزرا و امرا و ولات صادر می‌شد و این سمت از مشاغل دیوانی مهم محسوب می‌گشت. (31) بنابراین آن گونه كه از وظایف این سمت برمی‌آید وی ناظر امور بیمارستان و فردی بوده كه احتمالاً رؤسای بیمارستان‌ها- كه از صاحب منصبان دولتی بودند- را به عنوان جانشین خود انتخاب می‌نموده تا چگونگی اداره‌ی امور و عملكرد كاركنان و گردانندگان بیمارستان را تحت نظارت خویش قرار دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج2، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص 806-807
2.به نقل از لواسانی، محمدحسن، بدرالسادات، «شهرك دانشگاهی و مجتمع علمی و آموزشی و درمانی ربع رشیدی»، مجموعه مقالات كنگره‌ی بین المللی تاریخ پزشكی در اسلام و ایران، به كوشش قربان بهزادیان، ج1، انتشارات مؤسسه‌ی توسعه‌ی دانش و پژوهش ایران، بی‌تا، ص442.
3.سرمدی، محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان، ج1، انتشارات سرمدی، تهران، 1377، كتاب سیزدهم، ص399.
4.عیسی بك، احمد، تاریخ بیمارستان‌ها در اسلام، ترجمه‌ی نورالله كسایی، علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص44.
5.رك به: بیمارستان‌های عباسیان، بخش «بیمارستان‌های المقتدر و المعتضد» در همین كتاب.
6.قفطی، جمال الدین، تاریخ الحكماء، ترجمه‌ی فارسی از قرن یازدهم هجری، به كوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران، 1371، ص364-365.
7.اوستا، ج2، ص 6-735؛ وندیداد، بند 62-64؛ نیز نك به: كریستن سن، ص552.
8.در حقیقت جندی شاپوریان را همه جا با نام خوزی می‌شناختند. مقدسی در طی گزارشی از اهواز و تفاوت آن با جندی شاپور می‌نویسد: «خوزی‌ها از اهواز به شمال ساكنند. مردم بالاتر از اهواز یعنی "عسكر"، "جندی سابور" و "سوس" خوزی هستند». مقدسی، شمس الدین، 1361، ص604.
9.رك به: ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص325؛ قفطی، همان، ص187. و وضعیت طب و طبابت در دوره‌ی عباسیان (پزشكان ایرانی در دربار خلفای عباسی) در همین كتاب.
10.ابن ابی اصیبعه، همان، ج1، ص 397-398.
11.ابن ابی اصیبعه، همان، ج1، 1349، ص454. این كتاب نوشته‌ی یوحنابن ماسویه می‌باشد كه در خلافت متوكل (243ق.) وفات یافت و نشانگر این است كه جندی شاپوریان از همان ابتدای ورود به عالم اسلامی متد و قوانین و اصولی كه در ایران برای علوم پزشكی و درمانگری رعایت می‌كردند با خود وارد مراكز علمی- درمانی جهان اسلام نمودند و آزمودن اطباء با توجه به كتب مختلف از جمله‌ی این امور بود. كه البته در ابتدا چندان رعایت نمی‌شد.
12.عیسی بك، همان، ص 50-51.
13.چنگك یا قلابی كه چشم پزشكان در درمان بیماری خون آلوده شدن رگ‌ها و ناخنك چشم از آن استفاده می‌كردند. رك به: شیزری، عبدالرحمن بن هنر، نهایة الرتبه فی طلب الحسبه، قاهره، 1946، ص99-98.
14.عیسی بك، همان، ص 50-51.
15.عیسی بك، همان، ص 47-48.
16.مجله‌ی یادگار، «تاریخ مختصر طب الاسلامی»، قاسم غنی، ش6، ص24.
17.الگود،سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536شاهنشاهی، 1352، ص263.
18.رك به: عیسی بك، همان، ص31؛ نجم آبادی، همان، ج2، ص 787-788.
19.قفطی، همان، ص 535-540؛ الگود، همان، 1352، ص263.
20.عیسی بك، همان، 1371، ص31 و 158.
21.جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 1352، ص610؛ الگود، همان، 1352، ص263.
22.الگود، همان، 1352، ص264.
23.قفطی، همان، ص 271.
24.سرمدی، همان، ج1، ص 394-395.
25.غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله كسائی، تهران، یزدان، 1364، ص339؛ به نقل از زاد المعاد، ابن قیم جوزیه.
26.طاش كبری زاده، مفتاح السعاده، تحقیق كامل بكری، ابوالنور، قاهره، ج1، ص347، 350-370؛ نیز نك به: كسائی، نورالله، آداب آموزش پزشكی در ایران اسلامی، مقالات و بررسی‌ها،‌بهار 1369، شماره 49 و 50، ص103.
27.كامل الصناعه الطبیه الملكی، ج2، اهوازی، مصر، چاپ بولاق، 1294ق. فصل آخر؛ نیز بنگرید به براون، ادوارد، تاریخ طب اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، علمی و فرهنگی، تهران، 1371، ص91. در مورد دیگر بخش‌های كتاب ملكی نك به: نجم آبادی، همان، ج2، 1353، ص8-455.
28.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، بیروت، مكتبه الحیاه، 1965م.، ص211؛ بروشكی، محمدمهدی، ربع رشیدی، بررسی روش اداری آموزشی ربع رشیدی، آستان قدس، 1365، ص133.
29.عیسی بك، همان، ص 39-40.
30.عیسی بك، همان، ص 50-51.
31.در این باره رك به: نجم آبادی، همان، ج2، ص 791-794؛ سرمدی، همان، ج1، ص396.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.