بیمارستان‌ها و درمان‌گاه‌ها در دوران آل بویه

در دورانی كه سامانیان با بازماندگان صفاری در ری و سیستان و با علویان و دولت اطروش و پسرانش در طبرستان و با قدرت نوظهور تركان در خوارزم و ماوراءالنهر در نبردهای پیاپی بودند، پسران بویه كه سه تن به نام‌های
پنجشنبه، 20 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیمارستان‌ها و درمان‌گاه‌ها در دوران آل بویه
 بیمارستان‌ها و درمان‌گاه‌ها در دوران آل بویه

 

نویسنده: حمید كاویانی پویا




 

نگرش شاهان آل بویه به علم پزشكی و پزشكان

در دورانی كه سامانیان با بازماندگان صفاری در ری و سیستان و با علویان و دولت اطروش و پسرانش در طبرستان و با قدرت نوظهور تركان در خوارزم و ماوراءالنهر در نبردهای پیاپی بودند، پسران بویه كه سه تن به نام‌های عمادالدوله ابوالحسن علی، ركن الدین حسن و معزالدوله ابوالحسن احمد بوده و القاب خود را از خلفا اخذ كرده بودند، با سرداران شمال ایران همكاری نموده و تحت حكمرانی مرداویج به امارت‌هایی در ایران دست یافتند (321ق.) آنها به این حكمرانی محدود اكتفا نكرده و با طغیان علیه مرداویج و برادرش وشمگیر حكمرانان شمال و مركز ایران، ایالاتی همچون بلاد فارس و جبل و كرمان را گرفته و سپس از جانب شرقی و شمالی سرزمین خلافت را در نواحی بغداد احاطه كردند (1)‌و در ایامی كه دستگاه خلافت بیمارش ده بود و موالی و بركشیدگان بر آن فرمان می‌راندند، بر اهواز غلبه نمود و با حركت به سوی واسط و بصره بغداد را متصرف و خلیفه را خلع و خلیفه‌ی دیگری را به دلخواه خویش بر تخت نشاندند (327ق.). آل بویه با سوار شدن بر موج خروشان قدرت توانستند به قدرت و اقتدار قابل ملاحظه‌ای در ایران و مركز خلافت اسلامی دست یافته و با غلبه بر سامانیان و آل زیار قدرت بلامعارض سرزمین‌های پهناوری از ممالك اسلامی در ایران و عراق گردند. این شكوه و سیر دستیابی به قدرت با روی كار آمدن عضدالدوله پسر برادر عمادالدوله مؤسس دولت آل بویه و جاه طلبی وی در كسب قدرت و غلبه بر قلمرو عموزادگان خویش، به نقطه‌ی مطلوبی در دولت آل بویه رسید (2)‌ و در روزگار همین شاه افزون طلب (حكومت 338ق.) و در سایه‌ی حمایت وی بود كه دانش پزشكی به نقطه‌ی عطفی در تاریخ میانه‌ی ایران اسلامی دست یافت.
عضدالدوله نخستین فرمانروا (338ق./ 949م.) بود كه در اسلام عنوان «شاهنشاه» یافت و اگرچه وی دربار شیراز را داشت اما بغداد را بیاراست و كانال‌ها را كه ویران شده بود، اصلاح كرد. در بسیاری شهرهای دیگر نیز مسجد و بیمارستان و بناهای عمومی بنیاد نهاد. عضدالدوله قسمتی از دارایی دولت را برای اعمال خیر اختصاص داد. (3) وی بزرگ‌ترین فرمانروای دودمان بویه در ایران و عراق بود، كه از سال 367ق./977م. زمام كلی امور دارالخلافه‌ی عباسی را در دست گرفت و از جمله حكمرانان ایرانی است كه قاطبه‌ی تاریخ نگاران و تذكره نویسان به دانش دوستی و ادب پروری و حمایت‌های چشمگیر از دانشمندان اشاره كرده‌اند، او كه به وجود استادانی در دربار خویش و بهره گیری از دانش ایشان مباهات می‌نمود، زبده‌ترین طبیبان معاصر خود همچون علی بن عباس مجوسی اهوازی- كه كتاب جامع طبی كامل الصناعه را به نام «الملكی» برای او نوشت- و نیز جبرئیل بن عبدالله بن بختیشوع را در دربار و همراه خود نگاه داشت و از تجارب و توصیه‌های درمانی آنان برخوردار می‌شد. (4)
درواقع عضدالدوله به عمران و آبادانی بلاد تحت فرمانروایی خود توجه خاص مبذول داشت و نخستین پادشاه دوران اسلامی بود كه در دوران پرتلاطم و آشفته‌ی دولت‌های نیمه مستقل در ایران كه هریك به دنبال دریافت منشور حكومت از بغداد برای مشروعیت حكومت خویش بود و دستیابی به قدرت و قلمرو را فرای همه‌ی امور می‌دانستند، در راستای رفاه عمومی و رونق به علوم، به ویژه فن پزشكی، نه تنها دانشمندان و پزشكان را در كنف حمایت خود قرار داد و در دربار خویش از پزشكان و دانشمندان مجرب استفاده نمود، بلكه شهرهایی همچون شیراز و بغداد را بیاراست و بیمارستان‌های بزرگ و مجهزی در این شهرها بنا نهاد و عده‌ی زیادی طبیب و كارمند و خادم در آنجا مشغول به كار نمود. (5) وی در تجهیز و تكمیل این بیمارستان‌ها و به ویژه بیمارستان شیراز و بغداد، چنان كوشید كه به قول برخی مورخان در جهان بی‌نظیر می‌نمود و در كتابخانه‌ی عظیم بیمارستان عضدی شیراز همه‌ی كتاب‌ها گرد آورده شد به طوری كه هیچ كتابی نبود كه تدوین شده باشد اما نسخه‌ای از آن در كتابخانه‌ی عضدی شیراز یافت نشود. (6)
عضدالدوله برای احداث بیمارستان‌ها هزینه‌ی فراوان تقبل نمود. در این بین معروف‌ترین بنای او كه بیمارستان مشهور بغداد بود و به نام «بیمارستان عضدی» شهره شده و بنای آن در سال 368ق./ 978م. پایان گرفت برای خزانه‌ی دولت آل بویه صد هزار دینار خرج برداشت. در حالی كه در این بیمارستان بیست و چهار پزشك بیماران را معالجه می‌كردند و هم ایشان گروه مدرسان دانشكده‌ی طب كه به بیمارستان پیوسته بود را نیز تشكیل می‌دادند. (7)
بنیاد كتابخانه‌ی نفیس و بی‌مانند شیراز و بغداد كه مجهز به ابزار و آلات پزشكان زبردست بود و نیز اقدامات عمرانی و بهداشتی و بازسازی ویرانی‌ها و حمایت مالی و تعیین حقوق و مستمری برای عموم دانشمندان از طبقه‌ی پزشكان و فقیهان و منجمان و مهندسان و غیره از جمله كارهای بزرگی است كه نام عضدالدوله را در زمره‌ی دانش دوستان و حامیان اطبا و دانشمندان قرار داده و نام وی را جاودان ساخته است. (8) درباره‌ی دانش دوستی و دانش پروری عضدالدوله چنان گفته‌اند كه حتی ندیمان او دارای معلومات كاملی از شعر و ادب و محاضرات بود و از علم بی‌بهره نبوده‌اند. (9) تسخیر بغداد توسط آل بویه و گزینش خلفای عباسی توسط امیران بویه‌ای باعث گردید كه بغداد و دربار خلافت نیز تا حدود بسیاری همان رویه و مرامی را در پیش گیرد كه دربار بویه در ایران از آن برخوردار بود، در نتیجه در دربار شیراز و دربار بغداد در روزگار آل بویه و به ویژه در روزگار حكمرانی عضدالدوله نگرش به دانشمندان و اقدامات بشردوستانه و حمایت از علوم و عالمان تقریباً یك خط سیر و شیوه را دنبال می‌نمود و ساخت بیمارستان عظیم و مجهز شیراز و بغداد كه هر دو نام «بیمارستان عضدی» داشت، نمونه‌ای از نگرش پادشاه آل بویه (عضدالدوله) به هر دو مركز به یك دید بود.
بنابراین بغداد و درباریان خلفای عباسی نیز در دانش دوستی و ادب پروری پیرو عضدالدوله بودند و در این راستا بود كه افرادی همچون سنان بن ثابت طبیب مشهور این دوران و علی بن عیس بن الجراح كه سمت وزارت دربار عباسی را داشت در اندیشه‌ی رفاه عمومی حتی به زندان‌ها نیز پزشكانی گسیل داشته تا بیماران را معاینه و برای آنان دارو تجویز نمایند. (10) و همچنین پزشكانی بسیار به روستاهای دورافتاده و دهاتی كه دچار بیماری‌های مسری شده بودند،فرستاده و به آنان سفارش می‌نمودند تا «پزشكانی برای بیماران و زخمیان و اسرای مسلمان و خرمی معین كرد (11) و هر روز به دیدن بیماران بروند و دارو و وسایل لازم در اختیارشان بگذارند و درمان بیماران را مجاناً انجام دهند و در این بین تا بنیان كن نشدن بیماران، پزشكان از محل خود نبایستی خارج شده و پس از معالجه‌ی انسان، حیوانات را نیز مورد مداوای خود سازند.» (12) اهمیت یك چنین اقدامی با توجه به شواهد و دلایلی كه از تبعیضات آن عصر در دست می‌باشد، عجیب به نظر می‌رسد و نشانگر نگرش آل بویه به علم و دانش و رفاه مردم و تلاش در عمارت بناهای خیریه همچون بیمارستان و مراكز آموزشی-درمانی می‌باشد.
علم دوستی و ادب پروری و تكاپو در عمارت و حفظ مركز درمانی و دیگر بناهای عمومی تنها به دوران پادشاهی عضدالدوله محدود نماند، بلكه پس از عضدالدوله برخی از پادشاهان دیگر دیلمی به مانند بهاءالدوله و فرزندش شرف الدوله در كار بیمارستان كوشش‌ها كردند و موقوفات زیادی بر بیمارستان وقف نمودند. (13) ابن عبری در مورد این دوران كه شرایط برای رشد و شكوفایی طب فراهم شده بود می‌نویسد: «...بدین ترتیب این گونه مطالعات و تفكرات كه مرده بودند، جانی تازه یافتند و مشتاقان این حقایق كه پراكنده بودند بار دیگر انجمن آراستند. جوانان به تحصیل و مطالع تشویق شدند و پیران به ارشاد و تربیت مأمور گشتند، میدان آزاد و وسیع شد و بازار قابلیت‌ها كه قبلاً خریداری نداشت، گرم و رایج گردید.» (14) در این شرایط بیمارستان‌ها غالباً از طریق موقوفاتی كه اكثراً از سوی مؤسسات آنها و یا پادشاهان وقف می‌شد و یا اموالی كه صاحبان قدرت و امیران و متمولین می‌بخشیدند، اداره می‌شد و حقوق پزشكان و گردانندگان بیمارستان‌ها و هزینه‌ی دارو و درمان و بستری شدن بیماران و تغذیه‌ی آنان نیز به همین شیوه تأمین می‌گردید.
از محتوای نوشتارها مشخص می‌گردد كه در دوران میانه‌ی ایران، نه تنها خدمات بیمارستان‌ها مجانی بوده است بلكه به افراد فقیر و بی‌بضاعت نیز پس از بهبودی مالی نیز داده می‌شد و این رفتار بستگی به حمایت پادشاهان و متمولین و صاحبان قدرت داشت تا با حمایت خویش از پزشكان و پرداخت حقوق كاركنان و مستخدمین بیمارستان‌ها آنها را به درمان بیماران و خدمت به دردمندان ترغیب و ملزم سازند و شاهان آل بویه و همچنین برخی حكمرانان سلجوقی و خوارزمشاهی در این امر پشتكار و علاقه‌ی قابل ملاحظه‌ای داشتند و البته برخی نیز در این دوران (قرون میانه‌ی ایران) تنها درصدد جلب ادیبان و علما بودند كه تمجیدگر و ستایش گوی آنها باشند و دربار غزنویان (به ویژه دربار محمود غزنوی) نمونه‌ی بارزی از این رفتار بود. بدین گونه كه ابن سینا طبیب و دانشمند معروف، كه در دربار نوح بن منصور سامانی فعالیت داشت و سپس به دربار خوارزمشاه در خوارزم رفته بود و شهرتی بسزا یافته بود، توسط سلطان محمود غزنوی با نامه‌ای آمرانه به دربار غزنوی فراخوانده شد و به دلیل سرپیچی از فرمان مورد تعقیب قرار گرفت. (15)
درواقع این نافرمانی افرادی همچون ابن سینا و دیگر پزشكان روزگار از فرمان غزنوی به قیمت جان برخی از این اطبا تمام شد. (16)
به این دلیل بود كه دربار شاهانی همچون محمود بسیار متفاوت از دربار ادب پرور آل بویه در نزد دانشمندان و پزشكانی همچون ابن سینا و خاندان بختیشوع تلقی می‌شد و به این دلیل بود كه دربار عضدالدوله پزشكان حاذق و بنامی همچون رازی، ابن سینا، مسكویه و جبرئیل بن بختیشوع، و مجوسی اهوازی و ثابت بن سنان در خود پذیرفته بود. اما دربار محمود از داشتن پزشكی همچون ابن سینا محروم شده و این اطبا و دانشمندان دربه دری و گریز از این دربار به محل حكمرانی فرمانروایی دیگر را به بودن در دربار سلطان محمود ترجیح می‌دادند و تسامح و تساهلی كه می‌توانستند در آن ببالند و علوم خویش را گسترش دهند را به دربار پرنعمت اما متحجرانه‌ی غزنوی ترجیح می‌دادند. از این رو بود كه دربار بویه به لحاظ بهره مندی از اطبا و دانشمندان بسیار غنی‌تر از دیگر دربارهای دوران میانه گردید.
درواقع به هنگامی كه دربار آل بویه بین بیماران مسلمان و غیرمسلمان تفاوتی قائل نگشته و تا نقاطی دوردست پزشكانی را برای درمان بیماران می‌فرستاد (17)، دربار غزنوی «در جهان انگشت در كرده و قرمطی می‌جست؟» و نه تنها در امارت و آبادانی و بنای مراكز درمانی نمی‌كوشید بلكه متمولین را به بهانه‌هایی همچون قرمطی بودن مجبور به پرداخت قسمتی از دارایی خویش به دربار غزنوی می‌نمود. (18) و ده‌ها هزار تن را به اتهام «رافضی بودن» و «معتزلی بودن» گرفته، قتل عام كرده و در این میان تقریباً تمامی تأسیسات علمی را كه بازمانده‌ی دوران برمكی‌ها بود و امیران دیلمی نیز آنها را بازسازی كرده بودند، منهدم كرد و كتابخانه‌ی بزرگ را كه دارای ده‌ها هزار عنوان كتاب در زمینه‌های مختلف علمی بود، ویران كرد و كتاب‌هایش را بیرون آورده و به آتش كشید. (19)
بنابراین با این رویكرد شاهان دوران میانه بود كه در دربار دولت‌هایی همچون آل بویه و شخص عضدالدوله و برخی شاهان سلجوقی و خوارزمشاهی شاهد تعدد پزشكان متبحر و مشهور و در نتیجه پیشرفت و رونق علم پزشكی می‌باشیم و در دوره‌ای حتی از امارت درمانگاه و بیمارستانی خبری در منابع نمی‌بینیم.

بیمارستان‌های آل بویه

پسران بویه كه پس از جدا شدن از مرداویج هركدام در قلمرویی حكومت را به دست گرفتند، هر سه با یكدیگر متحد و همگام بودند و از ركن الدوله فرمان می‌پذیرفتند و تحت این اتحاد بود كه توانستند بغداد را تصرف نموده و خلفا را تحت فرمان خویش درآورند (اقدامی كه پیش از آن یعقوب لیث موفق به آن نگشته بود).
با تصرف بغداد، كوچك‌ترین فرزند بویه معزالدوله (احمد بن بویه) نخستین فرد از آل بویه بود كه دست به امور عمرانی زده و در این راستا نخستین بیمارستان توسط آل بویه تأسیس گشت و در واقع نشانگر خوی و خصلت عمران گر و بشردوستانه‌ی این دولت نوظهور بود. این بیمارستان در سال 355ق. در محلی كه به زندان جدید بغداد معروف بود، بنا گردید و معزالدوله برای آن اوقافی معین نمود كه سالانه پنج هزار دینار بود. اما بخت آن را نیافت تا سرانجام عمارت ساختمان را ببیند و پیش از اتمام بنای بیمارستان درگذشت. (20)
این اقدام معزالدوله باعث گردید كه پس از وی، عضدالدوله كه به سنت ایران علاقه‌ی فراوان داشته، برای خود عناوین ایرانی قائل شده و به شیوه‌ی ایرانیان باستان تاج گذارده و تخت می‌آراست. درواقع عضدالدوله فناخسرو بن ركن الدوله (372ق.) بزرگ ترین پادشاه آل بویه، نخستین كسی است كه در اسلام خویشتن را شاهنشاه نامید. وی پس از سال 367 پس از شكست دادن پسرعمویش، عزالدوله بختیار وارد بغداد شد و خلیفه الطائع دستور داد برای او در منبرها خطبه بخوانند و سه بار به هنگام نماز در خانه طبل زنند و چنین چیزی قبل از وی مرسوم نبود. (21) در عمارت بیمارستان مجهز و توجه به پزشكان و علم پزشكی گوی سبقت را از تمامی پادشاهان ایرانی پیش از خود ربوده، باعث تحولی در دوران خود در بیمارستان سازی گردید كه یادآورد دوران «جنبش بیمارستان سازی در بغداد» به دوران مقتدر (جلوس 295ق.) می‌باشد.

بیمارستان‌های عضدی

عضدالدوله پس از اینكه توسط ركن الدوله به شاهی نشانده شد به عمارت و آبادانی در پایتخت خود شیراز پرداخت. وی قبل از عزیمت به بغداد و جدال با فرزند معزالدوله برای تسلط بر مركز خلافت در شیراز بیمارستان بزرگی بنا كرد، كه مورخین تاریخ بنای آن را در حدود 362-360ق. قلمداد نموده و از فعالیت آن یاد كرده‌اند. (22)
این بیمارستان وابسته به دانشگاه و مركز آموزشی آن شهر بوده و درواقع خود دانشگاهی بود كه در آن فلسفه، نجوم،‌ طب، شیمی و ریاضیات تدریس می‌گردید (23) و دارای كتابخانه‌ای بود كه به قول مقدسی همه گونه كتاب كه تاكنون تألیف شده در آن موجود بود (24)و همچنین گزارش می‌دهد كه پوشاك‌های برد [شیراز] و بیمارستان آن مشهور است و بیمارستان مذكور با موقوفات بسیار مجهز به ابزار و آلات و پزشكان زبردست و پرستاران و مواجب گیران بوده كه «مانند آن را در هیچ جای نمی‌توان یافت.» (25)
عضدالدوله كه دست به كار بیمارستان در قلمرو خود گشته بود، تنها به پایتخت باشكوه خود، شیراز بسنده نكرده و در نقاطی دیگر همچون اصفهان نیز با تأسیس بیمارستان شیراز دست به عمارت بیمارستانی زد. به گزارش مقدسی، این بیمارستان همچون بیمارستان شیراز از مسجد جامع دور بود و در حالی كه درباره‌ی بیمارستان شیراز می‌نویسد «بیمارستانی با موقوفات بسیار بود با وسایل مجهز و پزشكان حاذق و پرستاران و این بیمارستان از مسجد جامع اصفهان دور و بیمارستانی مجهز بود كه پزشكان و پرستان ماهر و مواجب بگیرانی در آن مشغول به كار بودند.» (26)
با تصرف بغداد توسط عضدالدوله (367ق.) و سلطه یافتن بر امور مركز خلافت اسلام و خلفا، وی در آنجا نیز دست به كار بنای بیمارستان مجهزی همچون بیمارستان شیراز گردید. بیمارستان عضدی بغداد در سال 368ق./ 979م. و در جانب غربی بغداد اندكی بالاتر از محلی كه قصر در آنجا قرار داشت، بنا گردید. (27)
ابن ابی اصیبعه در مورد بنای بیمارستان عضدی بغداد می‌آورد كه: «برخی گویند رازی در زمره‌ی كسانی بود كه برای بنای بیمارستان عضدی جمع شدند و عضدالدوله در مورد مكانی كه می‌بایستی در آنجا بیمارستان را احداث كند با وی مشورت كرد و رازی به برخی از غلامان دستور داد تا قطعاتی از گوشت را در نواحی مختلف بغداد بیاویزند و سپس جایی را مشخص كنند كه گوشت به سرعت در آن تغییر ماهیت نداده و بو نمی‌گیرد. پس آن مكان را برای آن كار در نظر گرفت.» (28) وی می‌افزاید كه: «... كمال الدین ابوالقاسم بن ابی تراب كاتب بغدادی مرا گفت: عضدالدوله وقتی بیمارستان عضدی را بنا كرد در احوال اطبا تحقیق نموده (در بین بیشتر از صد طبیب) و دانست كه رازی از همه دانشمندتر است. بنابراین او را رئیس (ساعور)‌بیمارستان عضدی نمود. (29) داستان مزبور با وجود آنكه در بسیاری از كتب ذكر شده است، نمی‌تواند حقیقت داشته باشد زیرا آخرین تاریخی كه برای مرگ رازی گفته شده است پنجاه سال زودتر از تاریخی است كه عضدالدوله تصمیمی به ساختن بیمارستان مزبور گرفت. (30) ابن ابی اصیبعه نیز در مورد داستان بنای بیمارستان عضدی بغداد و دست داشتن رازی در محل بنا، تردیدی نموده و می‌آورد كه: به نظر من آنچه صحیح می‌باشد، آن است كه زمان رازی پیش از عضدالدوله بوده و رازی در بیمارستان قبل از تجدید بنای آن توسط عضدالدوله رفت و آمد داشته است. (31)
باری- همان گونه كه از سخن ابن ابی اصیبعه نیز برمی‌آید- برخی از پژوهشگران عمارت بیمارستان عضدی بغداد را به نوعی بازسازی و یا تكمیل كننده‌ی ساختمان بیمارستانی می‌دانستند كه پیش از آن بنا شده بود. به این ترتیب كه «در سال 329ق. بجكم سردار ترك و امیرالامرای بغداد به پیشنهاد سنان بن ثابت پزشك معروف بغداد در كنار غربی دجله بر روی تپه‌ای زیبا شروع به ساخت بیمارستانی نمود كه البته در این كار موفق نشده و كار ساختمان ناتمام ماند و مدت‌ها بعد عضدالدوله آن را از نو ساخت.» (32) بنابراین برخی ایجاد بیمارستانی كه با نام «بیمارستان عضدی» معروف گردید را مسبوق به سابقه دانسته و مدعی وجود بیمارستان در محل مذكور می‌نمایند و این شاه بویه‌ای را تنها احیاكننده و تكمیل كننده‌ی بنای نامبرده معرفی می‌كنند. (33) البته همان گونه كه در بالا دیدیم، ابن ابی اصیبعه نیز در توصیفی كه در مورد بنای بیمارستان و دخالت رازی در آن می‌نماید، می‌آورد كه: «رازی در بیمارستان، قبل از تجدید بنای آن توسط عضدالدوله، رفت و آمد داشته است.» (34) این جمله هرچند نشانگر اعتقاد ابن ابی اصیبعه به وجود بیمارستانی و فعالیت آن قبل از عضدالدوله داشته است اما با وجود این، نویسنده هیچ گاه به وجود بیمارستان (در همان مكانی كه بیمارستان عضدالدوله ساخته شد) قبل از اقدام عضدالدوله به ساخت بیمارستان موردنظر اشاره‌ای نكرده و احتمالاً منظور نویسنده‌ی طبقات الاطباء از بیمارستان بغداد بیمارستانی می‌باشد كه توسط منصور و یا‌ هارون بنا شده بود و در زمان واثق دچار آتش سوزی بزرگی گشته و مناطق بزرگی از آن از بین می‌رود. در حقیقت همان طور كه برخی منابع تاریخی نیز اشاره دارند، عضدالدوله در بغداد بیمارستان‌هایی را كه در گذشته بنا شده و رو به ویرانی رفته و یا تكمیل نشده بود را مرمت و كامل نمود. (35) اما هیچ یك از منابع به بیمارستان عضدی به عنوان بیمارستانی كه قبلاً به صورت ناقص موجود بوده و عضدالدوله تنها تكمیل بخش آن بوده باشد، اشاره‌ی مستقیمی ندارند.
درواقع با بنا شدن بیمارستان عضدی كه مدت سه سال به طول انجامید- در مكانی كه شهر قدیمی و مدور بغداد درست پشت سر آن واقع شده و در مقابل دجله به سوی خلیج فارس پیش می‌رفت و در سمت چپ آن دروازه‌ی خراسان و جاده‌ی اصلی ایران كه از روی پل بزرگی می‌گذشت و از وسط بازار یحیی رد می‌شد و در سمت چپ قصر زبیده و گورستان باب الدیر قرار داشت كه از آن میان قبر «معروف كرخی» هنوز باقی است و نشان می‌دهد كه حد جنوبی بیمارستان كجا بوده است (36)- مركز آموزشی پزشكی از بخش غربی شهر به بخش شرقی آن انتقال پیدا كرد و از آن پس دیگر مطلبی در تواریخ راجع به بیمارستان قدیمی بغداد كه دچار سانحه‌ی آتش سوزی گشت، دیده نمی‌شود و با اینكه احتمالاً با ساخته شدن بیمارستان جدید، بیمارستان قدیم به كلی از بین نرفت و همچنان به معالجه‌ی بیماران بی‌بضاعت و مردم فقیر شهر اختصاص یافت (37)، اما تجهیزات و پزشكان شاغل در بیمارستان عضدی رونقی بدین بیمارستان داد كه دیگر توجه عموم و خواص به این نقطه جلب گردید و بیمارستان قدیم بغداد اندك اندك از رونق افتاد.
باری، عضدالدوله كه به عمران و تأسیسات عام المنفعه در كشور علاقه داشته و بیمارستان‌ها، پل‌ها و بناهایی كه سود همگانی داشت را بنا نمود (38)، دستور داد در نزدیكی بیمارستان در محله‌ی دروازه‌ی بصره بازاری ساختند و آن را وقف بیمارستان كه دارای زیربنایی به مقیاس بیست و پنج هزار آجر بود (39)، نمودند. علاوه بر اینها املاك و اموال بسیاری را به عنوان منبع درآمد، وقف بیمارستان كردند. (40) همچنین در بیشتر اراضی پیرامون بیمارستان كه به «قصر الخلد» معروف بود، باغ‌ها برای بیمارستان احداث كردند و مال فراوانی صرف آن نمودند. آمار ذكر شده حاكی از آن است كه «سالیانه هزار دینار وقف بیمارستان بود» (41) و چنان شد كه به هنگام اتمام آن در سال 368ق. به حدی دارای تجهیزات بود كه «در جهان از نظر نظم و ترتیب بی‌همتا» و «بیان از شرح آن ناتوان است» (42)، و تا سده‌ها بعد همچنان مورد وصف مورخین گشت. (43)
آمده است كه به هنگام اتمام ساخت بیمارستان عضدی، عضدالدوله به تماشای آن رفت، دیوانه‌ای در بند بود. به امیر گفت: «ای امیر، اگر نه همه‌ی كارهای شما باشگونه است، دیوانه تویی بر من بند حرام است. عضدالدوله گفت در من چه دیوانگی دیدی؟ دیوانه گفت اول آنكه مال از عاقلان می‌ستانی و بر دیوانگان صرف می‌كنی، دوم آنكه شفا دادن به امر خداست تعالی و تو دارالشفا می‌سازی و خود را شفارساننده می‌پنداری. برتر از این دیوانگی چه باشد!» (44) آن طور كه از این نوشتار برمی‌آید در بیمارستان عضدی بغداد (45) نیز بخشی برای مراقبت از دیوانگان و بیماران روانی وجود داشته است. (46)
بیمارستان عضدی از بزرگ‌ترین بیمارستان‌ها بود كه بغداد به خود دیده بود و تنها ملاحظه‌ی فهرست پزشكان و رؤسای بیمارستان عضدی، آشكارا میزان عدم تعصب در مسائل علمی در آن روزگار- كه آن را می‌توان الگو و اقتباس شیوه‌ی كار بیمارستان جندی شاپور دانست- را برای ما روشن می‌كند. (47)گفته می‌شود در بیمارستان عضدی به هنگام تأسیس بیست و چهار پزشك در رشته‌های جراحی، شكسته بندی، چشم پزشكی، خون گیری و عمومی به طبابت می‌پرداختند و جبرئیل بن عبدالله بن بختیشوع برای هفته‌ای دو شبانه روز كشیك ماهانه سیصد درهم حقوق می‌گرفت. (48)
بیمارستان عضدی پس از مرگ عضدالدوله همچنان به فعالیت خود ادامه داده و رونق گذشته‌ی خود را تا حدود بسیاری حفظ نمود، زیرا اخلاف بنیان گذار این بیمارستان به ویژه بهاءالدوله به كار بیمارستان رسیدگی كرده و شاهانی همچون شرف الدوله در كار آن كوشش‌ها نمود و موقوفات بسیاری بر بیمارستان وقف كردند و این مؤسسه به بهترین وجه ممكن اداره می‌شد. (49)
این بنیاد معروف توسط جانشینان و حكمرانان و مردم نیكوكار پس از عضدالدوله مورد رسیدگی واقع شد و موقوفاتی بدان افزوده گشت و در این میان قریه‌ی «دپاها» از نواحی نهرالملك بغداد از جمله اراضی‌ای بوده كه ابوطاهر سعید حاجب سباشی (408ق.) بر بیمارستان وقف كرد و مالیات قابل ملاحظه‌ی آن به مصرف و هزینه‌های جاری بیمارستان رسید. (50)
به طور كلی با مرگ عضدالدوله هرچند بیمارستان عضدی اندكی رونق خود را از دست داد اما این امر موجب نشد كه چیزی از اشتهار پزشكان عالی قدر آن كه اكثراً ایرانی بودند كاسته شود و پزشكانی همچون ابوالحسن سعید بن هبة الله، رشید الدین ابوسعید بن یعقوب عیسوی، ابوالحسن هبة الله ابوالعلا سعید بن ابراهیم در آنجا به مداوا و ریاست بیمارستان می‌پرداختند و علاوه بر آن بر آبادانی بیمارستان نیز افزوده شد به طوری كه در سال 1068م. این مؤسسه توسط شخصی خیرخواه به نام عبدالملك مورد تعمیر قرار گرفت كه موقوفاتی هم برای آن معین ساخت و این امر موجب شد به تعداد پزشكان آن به بیست و هشت نفر افزایش یابد و سه انباردار بدان افزوده گشت. (51)
اما كار بیمارستان به همین منوال پیش نرفت و با گذر ایام حوادثی گریبانگیر آن شده و كار آن با وقفه روبرو شده و در رونق و فعالیت پزشكان بیمارستان مشكلات و مصائبی پیش آمد. بدین نحو كه در سال 449ق. گرسنگی و بیماری وبا در بغداد بیداد می‌كرد و مردم گرسنه، مجبور به خوردن گوشت مردار و لاشه‌ی سگ شدند (52) و این امر باعث ركودی در حال بیمارستان عضدی شد و اعتبار بیمارستان به علت نقصان مخارج آن به وضع بدی درآمد. خلیفه‌ی وقت، القادر بامرالله و سلطان وقت طغرل بیك (449ق.) اوضاع بیمارستان را بررسی كرده و مشخص گشت كه بدون دوا و شربت است و اوضاع آن كساد می‌باشد و دلیل این بود كه شخصی یهودی معروف به ابن الهارونی بر بیمارستان دست انداخته و موقوفات را به نفع خود برداشته است، لذا دست او را كوتاه و به تعمیر دوباره‌ی بیمارستان پرداختند. (53)
بنابراین هنوز بیمارستان بغداد در دوران سلجوقی به حیات و رونق گذشته ادامه می‌داد و هنوز تا زوال فاصله‌ی زیادی داشت. اما اوضاع بیمارستان سیری یكنواخت را تا زوال پشت سر نگذارد بلكه یك بار دیگر همچون قحطی و بیماری سال 448ق. وقایع طبیعی در احوال بیمارستان و كاركنان آن مشكلاتی پدید آورد. در این پدیده كه آن را می‌توان به نحوی بلای طبیعی نامید در بغداد مكرراً باران شدید بارید (569ق.) كه باعث سرازیر شدن سیل و در نتیجه طغیان آب دجله گردید و عواقب آن دامان بیمارستان عضدی بغداد را نیز فراگرفت و آن را تا حدودی مخروبه ساخت (54). این اتفاق نتوانست چندان آسیبی جدی به بیمارستان رساند و دیگر باره خرابی‌ها مورد ترمیم و به صورت نخست درآمدند. ابن جبیر كه در سال 580 از بغداد دیدن كرد، توصیفی از این بیمارستان می‌آورد. بدین نحو كه «بین محله‌ی شارع و باب البصره، بازار بیمارستان (مارستان) است و پزشكان روزهای دوشنبه و چهارشنبه از بیماران در این بیمارستان دین می‌كنند.» (55) این توصیف نشانگر برپایی و فعالیت بیمارستان تا سده‌ی هفتم می‌باشد. اما جاری شدن سیل بار دیگر در سال 1159م. هم تكرار شد و دجله طغیان نموده و آب عمارت را دربرگرفت و آنگاه در سال 1173م. بیمارستان برای بار سوم در معرض امواج خروشان دجله به مراتب شدیدتر از دو نوبت قبل قرار گرفت (56) و گویا به سبب این سیل بود كه ابن بلخی در احوال این بیمارستان متذكر شد كه در اواسط عصر سلجوقی كار بیمارستان به سستی گراییده است. (57) با تمام این بلایا و كم كاری‌های صورت گرفته در مورد بیمارستان عضدی بغداد، همچنان این مؤسسه برپا بوده و فعالیت می‌نمود و حتی پس از خاتمه‌ی واقعه‌ی سیل سال 1173م. اقداماتی برای توسعه‌ی بیمارستان صورت گرفت و بخش جدیدی به نام «سوق المارستان» (بازار بیمارستان) بین بنای اصلی و دروازه‌‌ی بصره بدان افزوده شد. این بازار در حقیقت در محلی ساخته شد كه سابقاً «قصر الخلد» بود و در انتهای آن بازار كتاب فروش‌ها و كاغذفروش‌ها قرار داشت. (58)
در حقیقت بیمارستان به طور مكرر مورد بازسازی واقع شد اما طغیان دجله بسیار از رونق آن كاست و در كسادی این مركز سهم عمده‌ای داشت و البته بنای بیمارستان‌های دیگر در بغداد و شهرهای دیگر ممالك اسلامی و رو آوردن پزشكان مشهور بیمارستان عضدی بغداد به آن بیمارستان‌ها و عدم توجه كافی به جریان امور بیمارستان عضدی از دلایل عمده‌ی دیگری بود كه در رو به ویرانی تدریجی رفتن بیمارستان مذكور، دخالت مؤثر داشت، زیرا به طوری كه می‌دانیم در حدود سال 1233م. خلیفه مستنصربالله تصمیم گرفت كه بیمارستان جدیدی در محل دانشكده‌ی مستنصریه واقع در شرق بغداد بنا كند و این امر می‌تواند سبب كم اهمیت گشتن و كاستی رونق بیمارستان عضدی گشته باشد. (59)
با وجود این، علت اصلی ویرانی و تخریب بیمارستان عضدی بغداد را باید در نتیجه‌ی حمله‌ی مغولان به ایران و ورود هلاكوخان به بغداد دانست. زیرا وقتی هلاكو در سال 656ق./ 1258م. بغداد را به خاك و خون كشید، این بیمارستان را مركز ستاد خود كرد و از آن پس ویرانی بیمارستان مذكور آغاز شد.
هجوم مغول با حمله‌ی هلاكو به بغداد در سال 656ق. هرچند باعث اختلال در كار بیمارستان شد اما تخریب كامل آن را سبب نگردید. بلكه این مؤسسه در دوره‌‌ی حكمرانی علاء الدین عطاملك جوینی (681ق.) بر بغداد و در نتیجه‌ی اقدامات عمرانی و مرمت سازی ویرانه‌ها توسط وی، دیگرباره رو به اصلاح رفت و در امور بیمارستان سروسامانی ایجاد شد.(60)
در این دوره با تصدی عمید زین الدین بر موقوفات و نظارت در كار بیمارستان و بركناری سعدالدوله بن صفی الدوله از این سمت در سال 682ق.، بیمارستان نظم و استقراری دوباره یافت. (61) اما این نظم و سر و سامان در كار بیمارستان، سال‌های بسیاری به عمر بیمارستان نیفزود و پس از گذر حدود چهل سال، بیمارستان دیگر جز مخروبه‌ای بیش نبود.
توصیف ابن بطوطه در سال 728ق. به كلی نشانگر احوال این بیمارستان مجهز و معروف در هنگامی است كه وی از این مكان دیدار می‌نماید. وی در این باره می‌آورد كه: «جانب غربی بغداد كه پیش از این آبادترین نقاط بغداد بوده اكنون ویرانی بر آن راه یافته و بیمارستان عضدی كه نخست به صورت كاخ بزرگی در كنار دجله بین باب البصره و محله‌ی الشارع قرار داشته، اكنون ویرانه‌هایی است كه تنها دیوارهای مخروبه‌ی آن برجای مانده است.» (62)
همان طور كه شاهدیم، سرانجام بیمارستان عضدی بغداد با حمله‌ی وحشیانه‌ی مغولان و سیل‌های مخرب رو به ویرانی گذارد و دیگر به جز مخروبه‌ای از آن باقی نماند (63)، اما بیمارستان همتای وی كه در شیراز پایتخت عضدالدوله و اندكی پیش از بنای بیمارستان عضدی بغداد بنا شده بود، با وجود گذر مغولان بر آن، سرنوشتی همچون بیمارستان گندی شاپور كه در ساخت و تشكیلات از آن الگوبرداری شده بود، یافت. بدین نحو كه مدت‌ها پس از تصرف بغداد هنوز در شیراز بیمارستان عضدی برپا بوده و اگرچه در زمان‌های مختلف در كار آن مؤسسه اخلال ایجاد شد، (64) اما هنوز در روزگار حمدالله مستوفی و در قرن هشتم «اهالی شیراز كه در خیرات ساعی‌اند» بدان موقوفاتی افزوده و «هرچند از این موقوفات، كم به منصب استحقاق می‌رسد در كار آن ركودی حاصل به وجود نیامده است.» (65)

دیگر بیمارستان‌های عضدالدوله و شاهان بویه

همان گونه كه در آغاز بخش پیشین ذكر شد، عضدالدوله به غیر از بیمارستان عضدی شیراز و بغداد به بنای بیمارستان‌های دیگر در ایران نیز همت گمارد كه از جمله‌ی آن‌ها، كه همزمان با عمارت بیمارستان عضدی شیراز آغاز به احداث شد، «بیمارستان اصفهان» بود. متأسفانه از این بیمارستان اطلاع زیادی در دست نیست. طبق گفته‌ی ابن ابی اصیبعه (66)، «ابن مندویه اصفهانی» از اطبای بنام شهرهای ایران بوده و اعمال مشهوری در صنعت طب داشته است و برای افرادی كه به صنعت طب اشتغال داشتند، كتابی تألیف كرده و در این بیمارستان به درمان بیماران مشغول بوده است. بنابراین چون ابن مندویه اصفهانی معاصر عضدالدوله دیلمی بوده، می‌توان گفت كه این بیمارستان در سده‌ی چهارم هجری قمری وجود داشته و یا به احتمال قوی در دوره‌ی سلسله‌ی آل بویه بنیان گذاری شده است. (67) گفتنی است كه مقدسی بیمارستان اصفهان را آبادتر از بیمارستان شیراز توصیف می‌كند. (68)
از مركز درمانی دیگر در دوران آل بویه بیمارستانی است كه در «فیروزآباد» قرار داشته است. ابن بلخی در این باره می‌نویسد: «در فیروزآباد مسجد جامع و بیمارستان نیكو ساخته‌اند و صاحب عادل در آنجا دارالكتبی ساخته است، سخت نیكو كه به هیچ جایی مانند آن نیست.» (69) آن گونه كه از نوشته‌ی ابن بلخی برمی‌آید، این بیمارستان قبل از صاحب عادل احداث شده است و با توجه به سابقه‌ای كه عضدالدوله در احداث بیمارستان داشته است، به نظر می‌رسد كه این بیمارستان نیز در زمان عضدالدوله دیلمی ساخته شده باشد. (70)
در دوران پایانی دولت آل بویه در «گرگان» نیز بیمارستان خوبی توسط بهاءالدوله بنا شد كه ریاست آن مدتی با جرجانی بود و در همین سمت بود كه او در یادداشت‌های خود نوشت: «بعد از تصدی من به این پست، تعداد مراجعین به بیمارستان آنقدر زیاد شد كه دیگر وقتی برای اتمام تألیفاتم باقی نماند.» مثال دیگر در این مورد شهر «بریز» است (71)، كه در چند كیلومتری جنوب شیراز قرار داشت و در سال‌های قرون وسطا دانشكده‌های حقوق، نجوم و طب آن در سراسر ایران شهرت فراوان داشت. هربرت كه در سال 1628م. از آنجا عبور كرده است، نوشته كه دانشكده‌ی مزبور هنوز دائر بوده است. (72)
اما خارج از خاك ایران زمین، بیمارستان‌های دیگری كه در دوران آل بویه و به دست وزرای بویهی ساخته شد، از «بیمارستان ابوغالب فخرالملك محمدبن علی بن خلف» (356-407ق)- وزیر بهاءالدوله ابونصربن عضدالدوله و سلطان ابوشجاع فناخسرو بن بهاءالدوله- می‌توان سخن به میان آورد. شخص مذكور از بزرگ‌ترین وزرا و دانشمندان آل بویه بعد از ابوالفضل بن عمید و صاحب بن عباد است كه در سال‌های حیات خویش در بغداد بیمارستانی كم نظیر تأسیس نمود. (73) در «واسط» نیز در سال 413ق. «بیمارستانی توسط مؤیدالملك ابوعلی حسن بن حسن رخجی» وزیر شرف الدوله بن بهاءالدوله بنا گردید. مؤیدالملك داروهای گیاه درمانی را در این مركز درمانی فراهم آورد و موقوفات بسیاری را جهت نگهبانان و پزشكان و دیگر كاركنان در نظر گرفت. (74)

تشكیلات داخلی بیمارستان‌های آل بویه

بیمارستان‌هایی كه در قلمرو اسلامی بنیاد گشت بر پایه‌ی اصول و دارای تشكیلاتی بود كه شكل چیدمان و تكامل یافته‌ی آن نشانگر مقدمه‌ و سابقه‌ی این تشكیلات پیش از ظهور اسلام بود و درواقع بیمارستان‌های دوران اسلامی بهره مند از همان سلسله مراتب و ساختارهایی بودند كه پیش از آنها بیمارستان‌های ایرانی و از جمله بیمارستان گندی شاپور از آن بهره مند بود و همان گونه كه در بخش‌های بیمارستان‌های امویان و عباسیان ذكر گردید به دلیل آنكه پزشكان و گردانندگان بیمارستان‌های اسلامی همان متصدیان و پزشكان بیمارستان‌های ایرانی بودند، لاجرم ساختار و تأسیسات و تجهیزات بیمارستان‌های قلمرو اسلامی نیز رونما و الگوبرداری مستقیمی از بیمارستان‌های ایرانی به شمار می‌رفت. لازم به ذكر است كه بیمارستان‌های اسلامی و گرته برداری سازندگان آنها از بیمارستان‌های ایرانی پیش از اسلام تنها محدود به دو سه قرن نخستین اسلامی نبود، بلكه درواقع عمارت بیمارستان‌ها در اسلام همچون زنجیره‌ای بود كه حلقه‌ی نخستین آن را بیمارستان‌های ایرانی تشكیل می‌دادند و این زنجیره همچنان در طی گذر قرن‌ها همواره مستحكم بوده و دچار گسست نگشت و حتی تا سده‌های پنجم و ششم می‌شد منشأ و الگوی بیمارستان‌های اسلامی را (چه در حوزه‌ی خلافت عباسیان و چه خارج از این محدوده) جستجو نموده و در این جستجو به بیمارستان‌های ایرانی پیش از اسلام و مهم‌ترین آنها، بیمارستان و مركز آموزشی گندی شاپور نائل آمد و مشخص ساخت كه بیمارستان‌های اسلامی تا حدود بسیاری دارای همان ساختار و مشخصات بودند كه بانیان و متصدیان آنها، این تشكیلات را از قلمرو و محل آموزش و اشتغال اولیه‌ی خود، گندی شاپور به دنیای اسلام منتقل ساخته‌اند.
به نوشته‌ی محمدی ملایری تا مدت‌ها پس از اسلام، آنچه ما امروز هیئت فنی و تعلیماتی می‌خوانیم تابع بیمارستان جندی شاپور بود، زیرا اداره كنندگان و پزشكان مركز علمی- درمانی پس از اسلام از جندی شاپور بودند و مسلماً كتاب‌هایی هم كه در آنجا تدریس می‌شد و مورد استفاده‌ی اطبا و داروسازان آنجا بوده، عموماً كتاب‌هایی بوده كه در جندی شاپور تدریس می‌شده و یا آنكه به وسیله‌ی جندی شاپوریان به عربی ترجمه و یا تألیف می‌شده است. و اگر در نظر بگیریم كه بیمارستان رشید و بیمارستان معتضدی- كه پس از وی به همان رویه در بغداد تأسیس گردید- نمونه‌هایی بودند كه بعدها سرمشق مؤسساتی از این قبیل در عالم اسلام گردیدند، این مطلب روشن‌تر می‌گردد كه چگونه سنت‌های علمی و اداری بیمارستان جندی شاپور در عالم اسلامی همچنان ادامه یافت و روش تعلیم آنجا كه از آن جمله تلفیق دروس نظری و عملی بود در مراكز طبی و درمانی اسلام رواج یافت. (75)
اما در دوران آل بویه كه بیمارستان‌های عظیم و مجهزی در ایران و قلمرو خلافت عباسی احداث گردید نیز می‌توان شیوه‌های درمانی و نهادهای پزشكی‌ای را مشاهده كرد كه روزی جندی شاپوریان از آنها در بیمارستان مشهور خود استفاده می‌بردند. در حقیقت همان گونه كه از منابع برمی‌آید نخستین گزارش از بیمارستان عظیم و مجهز احداثی در قلمرو ایران پس از اسلام مربوط به دوران آل بویه و روزگار حكمرانی عضدالدوله دیلمی در قرن چهارم هجری قمری می‌باشد (76)، كه این بیمارستان عظیم به مانند سایر بیمارستان‌های دوره‌ی اسلامی به شیوه‌ی بیمارستان عظیم جندی شاپور اداره می‌گشت و در آن كلیه‌ی آلات و ابزار پزشكی و انواع داروهای آماده، استفاده می‌شد. (77)
در حقیقت مكتب طبی شیراز با برخورداری از اندوخته‌های فرهنگی ملی و نظریات طبی جندی شاپور (و مكاتب تحت تأثیر آن كه البته تبادلات علمی نیز با این مركز داشتند، همچون اسكندریه و یونان) و با ایجاد ارتباط نزدیك با طب هندی (از طریق جندی شاپور و جندی شاپوریان) و عنایت خاص به سه اصل الف- اهمیت تجربه و كار در بیمارستان، ب-توجه به طب عملی به عنوان ركن دوم طب در مقابل طب نظری؛ ج- توجه به اخلاق پزشكی به عنوان یك ضرورت در فن پزشكی، پا به عرصه‌ی وجود و فعالیت گذاشت. (78)
گشایش بخش‌های تخصصی و استخدام متخصصان در رشته‌های مختلف پزشكی، ابداع شیوه‌های درمانی، تألیف و ترجمه و شرح آثار بزرگ طبی و داروسازی، تأسیس داروخانه‌ی مجهز به انواع داروها و مهیا ساختن ابزار و آلات جراحی و ایجاد كتابخانه‌ی ارزنده، رسیدگی به امر بهداشت و درمان، آزمون پزشكان و داروسازان شاغل در بلاد و اعزام پزشكان ممتاز برای درمان بیماری‌های صعب العلاج به نقاط دوردست و مراكز حكمرانان (79)، از جمله مزایا و ویژگی‌های بیمارستان عضدی (و شیراز و بغداد)‌بوده كه حدود 350 سال به دور از محدودیت‌های نژادی و قومی و مذهبی از بهترین امكانات و استعدادهای موجود آن روزگار برای عالی‌ترین اهداف انسانی در خدمت به انسان‌ها بهره گرفته است. (80)
در مورد تشكیلات بیمارستان عضدی كه تا حدودی نیز نشانگر تجهیزات و تأسیسات و سلسله مراتب بیمارستان‌ها در قلمرو آل بویه می‌باشد،‌ آمده است كه به امر عضدالدوله (در بیمارستان عضدی بغداد) عده‌ای طبیب و مدیر و انباردار و خادم و صندوق دار (حسابدار) به خدمت گماشته شدند و به علاوه در بیمارستان از دارو و گیاهان طبی و آنچه در آن محتاج بود، جمع آوری گردید. (81) عضدالدوله در این راستا برای كارهای درمانی، پزشكان، خدمتكاران، انبارداران و سرپرستان هزینه‌ی فراوانی تعیین كرد و انواع داروها و گیاهان درمانی را به بیمارستان فرستاد. (82)
درواقع در بیمارستان‌های دوران آل بویه همچون بیمارستان‌های پیش از آنها و یا بیمارستان‌های موجود در بغداد (كه البته رونمایی از بیمارستان جندی شاپور بودند) متولی یا «ساعور» مدیر و رئیس داخلی بیمارستان بود و بر امورات بیمارستان و سایر پزشكان ریاست داشت، در اینجا نیز هر بیماری كه به تشخیص پزشك می‌بایست بستری می‌شد به بخش ویژه‌ی بیماری خود انتقال می‌یافت كه در این بخش‌ها علاوه بر طبیبان عمومی، چشم پزشكان دانشمند، گروهی از شكسته بندان و جراحان نیز وجود داشتند. (83) هریك از پزشكان و متخصصان مشهور، به تناسب اهمیت بیماری و تعداد بیماران، چند پزشك و خدمتگزار داشت و عده‌ای كارگزار نیز با عناوین گوناگون؛ وكیل، ناظر، خزانه دار، دربان و... در بیمارستان‌ها خدمت می‌كردند. (84)
در دوران آل بویه و همچنین دوران سلجوقی و خوارزمشاهی به بیماران بیمارستان‌ها دو دست لباس داده می‌شد كه یكی را به هنگام روز و دیگری را شبانگاه می‌پوشیدند. این البسه تابستان‌ها نازك و زمستان‌ها ضخیم بودند و به بیماران مستمند پس از بهبودی پول داده می‌شد كه می‌توانستند با آن مدتی زندگی كنند تا كاری بیابند. لباس بیماران به هنگام مراجعه به بیمارستان از ایشان گرفته می‌شد و به هنگام ترك بیمارستان به ایشان مسترد می‌گشت. به این ترتیب در محیط بیمارستان فقیر و غنی لباسی مشابه هم در بر می‌كردند و تحت درمان یكسان قرار می‌گرفتند و این امر شامل خارجیانی كه در خارج از مرز ایران و در مراكش بیمار می‌شدند نیز می‌گردید. (85)
به طور كلی روش كار در مورد بیماران بستری در بیمارستان‌های قرون چهارم و پنجم اندكی با آنچه امروز رایج است، تفاوت داشت. اگر بیماری یك بیماری شدیدتر از آن تشخیص داده می‌شد كه به صورت سرپایی مداوا گردد، به قسمت مخصوص بیماری‌های بستری فرستاده می‌شد. در هریك از این قسمت‌ها یك یا چند پزشك متخصص خدمت می‌كرد و تعداد پزشكان هر بخش بستگی به اهمیت بیماری‌های مختلف در هر محل داشت. اگر چنین تشخیص داده می‌شد كه شخص مریض، مبتلا به چند بیماری مختلف است، یك جلسه‌ی مشاوره‌ی طبی تشكیل می‌گردید و در مورد بیماری مشخص تحقیق و تبادل نظر به عمل می‌آمد. (86)
در بیمارستان عضدی نیز جایی برای ختنه كردن كودكان در نظر گرفته شده بود. در حالی كه پیش از این ختنه كردن به صورت پراكنده و نامنظم انجام شده و مكان مشخصی برای این امر در بیمارستان‌ها قرار نداشت. طبق آمار سال 449ق.، 381 كودك در بیمارستان عضدی (بغداد) ختنه شدند و ختنه گران 1870 رطل نان مزد روزانه داشتند. (87)
بنیامین یهودی كه در سال 556ق./ 1160م. از بغداد دیدار كرده بود از بیمارستان عضدی به عنوان بزرگ‌ترین مراكز بغداد یاد كرده و نوشته كه این مركز بنای بزرگی به نام «دارالمارستان» داشته كه دیوانگان و گرمازدگان تا بهبودی كامل در آنجا نگهداری و درمان می‌شدند. (88) وی می‌افزاید كه كمك‌های مالی و داروهای ارسالی همه‌ی مراكز پزشكی بغداد و به ویژه بیمارستان عضدی، از گنجینه‌های سلطنتی تأمین می‌شود و هنگام مرخص شدن بیماران بینوا، كمك هزینه‌ای نیز به آنان پرداخت می‌شده است (89). باری بیمارستان عضدی بغداد را نیز از جمله بیمارستان‌هایی باید محسوب داشت كه در سال 556ق. یعنی حدود دویست سال پس از بنیان گذاری (372ق. احداث شد) همچنان از بزرگ‌ترین و مجهزترین بیمارستان‌های بغداد و حكومت اسلامی به شمار می‌آمده است.
در بیمارستان عضدی داروخانه‌ی مجهزی نیز می‌بایست موجود بوده باشد، زیرا از این مركز فهرستی دست نویس از برنامه‌های غذایی و داروهای تجویزی به دست آمده كه هم اكنون در موزه‌ی بریتانیا نگهداری می‌شود. (90)
اما با توجه به اینكه سازمان اداری و علمی بیمارستان‌های ایران دوره‌ی اسلامی از گندی شاپور نشئت گرفته و به جهان اسلام انتقال یافت و اینكه مركز درمانی گندی شاپور دارای مركز پیشرفته و بزرگ آموزشی نیز بوده است و در آن پزشكان و اساتید مجرب پزشكی مشهوری علاوه بر درمانگری به كار تعلیم به دانش پژوهان پزشكی نیز اشتغال داشتند، به تبع آن مراكز درمانی بزرگ در جهان اسلام مكانی برای آموزش و تعلیم علم طب نیز بوده‌اند. تدریس در كلاس معمولاً با خواندن بخشی از كتاب درسی آغاز می‌شد و درس را غالباً یكی از دانشجویان برجسته كلاس می‌خواند كه «معید» درس استاد بود. وظیفه معید تكرار درس استاد با صدای رسا و توضیح مطالب مشكل پس از پایان درس بود. در كلاس درس و محیط آموزشی دانشجویان از آزادی كامل برخوردار بودند و تا آن زمان كه این حق طبیعی برای استاد و دانشجو تأمین و محفوظ بود و جوّ آزاد علمی با خودكامگی‌ها و اهداف فرقه‌ای و سیاسی آلوده نشده بود كاروان علوم اسلامی همچنان در طریق تحقیق پیش می‌رفت و دانش پژوهان با استادان به بحث و جدل علمی می‌پرداختند و حتی چنانچه اشتباهی رخ می‌داد گوشزد می‌كردند به گونه‌ای كه رازی در مقدمه كتاب براءالساعه می‌نویسد: روزی از اینكه به دانشجویان گفته بود فلان بیماری را می‌توان یك ساعته درمان كرد تعدادی سخت با وی مخالفت كرده بودند. رازی برای اثبات دعوی خود فلان كتاب را نوشت و در آن به شرح بیماری‌هایی پرداخت كه یك ساعته قابل علاج هستند. (91)
درواقع در آن زمان چون آموزش طب نیز در بیمارستان انجام می‌شد، دانشجویان پزشكی به همراه طبیب و تحت نظر وی به معاینه‌ی بیماران می‌پرداختند و آنان با اصول معاینه و تشخیص، كیفیت دارو و درمان و... را می‌آموختند. در این باره ابن ندیم از معاصران زكریای رازی می‌گوید: رازی در مطب خود می‌نشست و زیر دستش شاگردانش بودند و زیر دست آنها شاگردان ایشان و بعد از آنها شاگردان دیگری می‌نشستند. چون بیماری وارد می‌شد به اولین كسی كه ملاقات می‌كرد حال خود را تقریر می‌كرد، اگر او به تشخیص طبی نمی‌رسید، بیماری را به دسته‌ی دیگر حواله می‌داد، اگر این دسته هم از تشخیص عاجز می‌شدند به دسته‌ی بالاتر رجوع می‌كردند تا وقتی كه بالاخره به استاد می‌رسید و او شخصاً بیمار را معاینه می‌كرد و در آن موضوع صحبت می‌شد. (92) رازی همچنین عادت داشت كه از بیماران خود در بیمارستان عیادت كند و اظهارات ایشان را در حضور پرستان و دانشجویانی كه در پی او در بخش‌های مختلف در حركت بودند بشنود تا از تمامی روش‌های درمانی كه او به كار می‌برد و كلیه‌ دستورهایی كه برای دوا و غذا می‌دهد یادداشت بردارند. رازی پس از پایان بازدید به تالار مجلل بیمارستان می‌آمد و مواردی را كه مشاهده كرده بود با دانشجویان مطرح می‌ساخت و از آنان توضیح می‌خواست. آنگاه سه ساعت در بخش می‌ماند و به خانه برمی‌گشت. (93)
درباره‌ی متون درسی گفتنی است كه در مراكز پزشكی كهن كتبی همچون فصول بقراط، مرشد رازی و مسائل حنین بن اسحاق در سال نخست تحصیل تدریس می‌شد و در سال‌های دوم به بعد كتاب ذخیره ثابت بن قره و كتاب منصور رازی و كتاب ذخیره سید اسماعیل جرجانی را می‌خواندند و در دوره‌های عالی تألیفات: سته عشر (16 كتاب) جالینوس، حاوی رازی، الملكی علی بن عباس اهوازی، صد باب ابوسهل و مهم‌تر از همه قانون ابن سینا را مطالعه می‌كردند. (94)
بدان گونه كه گزارش شده است در بیمارستان ری كه سال‌ها پیش از بیمارستان بغداد تأسیس شده بود كار پزشكان براساس سلسله مراتب بود، تا آنجا كه پزشكان تازه كار می‌توانستند بیمار را معالجه كنند به استاد مراجعه نمی‌شد. اما بیماران بالینی را استاد با دقت مورد معالجه قرار می‌داد. (95)صرف نظر از این مطلب، گفتنی است كه علاوه بر برقراری كرسی درس در بیمارستان‌ها و تعلیم علم طب به علاقه مندان این رشته، نكته‌ای كه از سخن‌های ابن ندیم و قفطی می‌توان دریافت وجود سلسله مراتبی در بین پزشكان بیمارستان‌ها می‌باشد، به گونه‌ای كه پزشكان درجه اول و دوم و حتی درجه سوم به نسبت مهارت و تخصص‌شان دسته بندی شده و هریك به تبحر و علم خویش واقف می‌باشند، و در این میان پزشكان بسیار مشهور (درجه اول) به اموری چون تدریس و درمانگری در مورد بیماران صعب العلاج و احتمالاً داروسازی و تدوین رساله و كتب مشغول بوده و پزشكان درجه دوم و سوم به كار درمانگری در مورد بیماری‌های عمومی اشتغال داشتند و هر بیمار ابتدا به این پزشكان مراجعه نموده و تنها در صورت ناتوانی این اطبا از درمان، به سراغ پزشكان درجه اول بیمارستان‌ها رفته و مورد درمان واقع می‌گشتند و تنها از این طریق بوده كه پزشكان معروف و مشهوری همچون رازی و ابن سینا می‌توانستند علاوه بر تدریس به نگارش كتب و رسالات نیز بپردازند و در غیر این صورت تمامی وقت آنها صرف معالجه‌ی بیماران می‌گشت و این مانع از امورات دیگر آنها در زمینه‌ی خدمت به علم پزشكی می‌شد.
در زمینه‌ی آموزش پزشكی گفته شده كه در مجموع مطالعه بر روی بیمار و تحقیقات در بیمارستان و مطب، در آن دوره كه فراگرفتن علوم غالباً نظری بوده، در آموزش پزشكی واجب و ضروری محسوب می‌گردیده است. بنابراین بیمارستان تنها اختصاص به درمان بیماران نداشت بلكه دانشكده‌ی پزشكی نیز بود و شاگردان طب بعد از مدتی تحصیل و كسب تجربه عملی در پزشكی پس از دادن امتحان و موفقیت در آن طبیب می‌شدند و معمولاً گواهینامه‌ی فارغ التحصیلی پزشكی را یكی از اطبای معروف و رئیس بیمارستان امضا می‌كردند (96)، و همان گونه كه می‌دانیم در دوره‌ی مذكور (ال بویه) پزشكانی حضور داشتند و به كار طبابت مشغول بودند كه شهره‌ی عام و خاص بوده و تا قرن‌ها بعد نیز در زمینه‌ی پزشكی از نوشته‌ها و معلومات ایشان استفاده می‌شد. این پزشكان در دوره‌ای می‌درخشیدند كه دوران احداث بیمارستان‌های عظیم و مجهزی همچون بیمارستان‌های عضدی در بغداد و شیراز و مراكز مهمی در دوران آل بویه بود و با تصدی گری در بیمارستان‌های آن روز (مانند: ری، شیراز و غیره) علم پزشكی را به مرتبه‌ی والایی از پیشرفت رسانیدند.

پی‌نوشت‌ها:

1.در این باره رك به: ابن مسكویه رازی، ابوعلی احمد، تجارب الامم، ترجمه‌ی علینقی منزوی، ج5، توس، تهران، 1376، ص373-374؛ و نیز ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، تصحیح دكتر محمد یوسف دقاقه، ج7، بیروت، لبنان، دارالكتب العلمیه، طبع اول، 1407ق./ 1987م.، ص90-91.
2.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه‌ی ابن خلدون، ترجمه‌ی پروین گنابادی، تهران، بنگاه نشر و ترجمه‌ی كتاب،1375، ج3، ص720-710؛ و نیز ابن اثیر، همان، ج7، ص 377؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوك و الامم، ج7، دایرة المعارف عثمانیه، حیدرآباد دكن، 1358، ص113-116.
3.حتی، همان، ص 607.
4.ابن جوزی، همان، 1358ق، ص867؛ ابن مسكویه، تجارب الامم، ج2، مكتب المثنی، مصر، 1332ق/ 1914م.، ص404-408.
5.ابن كثیر، همان، ج1، ص 299؛ ابن مسكویه، همان، 1376، ص477.
6.مقدسی، 1361، ص 641 و 668.
7.حتی، همان، ص607.
8.در این باره رك به: مقدسی، همان، ج2، 1361، ص 605-607.
9.ثعالبی، ابومنصور عبدالملك بن محمد، لطائف المعارف، آستان قدس رضوی، مشهد، 1368، ص225؛ محدثی، احمد، تاریخ طب در دوره‌ی آل بویه، احرار، تبریز، 1377، ص44-45.
10.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص 301.
11.سعید نفیسی، «تاریخ بیمارستان‌های ایران»، شیر و خورشید سرخ ایران، سال3، ش 9-10، 1329-1330ش، ص21؛ فقیهی، علی اصغر، آل بویه؛ اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم آن عصر، انتشارات صبا، تهران، 1357، ص737.
12.قفطی، جمال الدین، تاریخ الحكماء، ترجمه‌‌ی فارسی از قرن یازدهم هجری، به كوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران، 1371، ص269-270. عماد الدین كاتب محمد، تاریخ دولة آل سلجوق، اختصار فتح بن علی بنداری، مصر 1318/1900، ص124.
13.نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران، ج2، چاپ هنربخش، تهران، 1341، ص776-777.
14.ابن عبری، مختصر تاریخ دول، ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی، علمی و فرهنگی، تهران، 1364، ص 243.
15.همان، ص 273.
16.ابوسهل در این گریز از دست غزنویان در بیابان از تشنگی هلاك گردید (همان، ص271).
17.ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج1، ترجمه‌ی سید جعفر غضبان و محمود نجم آبادی، دانشگاه تهران، تهران، 1349، ص301؛ و نیز رك به: نفیسی،سعید، «تاریخ بیمارستان‌های ایران»، شیر و خورشید سرخ ایران، سال3، ش 9-10، 1329-1330ش، ص21.
18.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه‌ی ابن خلدون، ترجمه‌ی پروین گنابادی، تهران، بنگاه نشر و ترجمه‌ی كتاب،ج3، 1383، ص600-604.
19.منتظم، 6/15، ص125-126؛ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، تصحیح دكتر محمد یوسف دقاقه، ج7، بیروت، لبنان، دارالكتب العلمیه، طبع اول، 1407ق./ 1987م.،ج9، ص 401.
20.ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوك و الامم، ج7، دایرة المعارف عثمانیه، حیدرآباد دكن، 1358، ص33.
21.رك به: ابن جوزی، همان، ج7، 1358، ص113-116. و نیز ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج7، طبع اول، 1407ق/ 1987م.، ص377.
22.ابوالعباس معین الدین ابی الخیر زركوب شیرازی، شیرازنامه، به كوشش اسماعیل واعظ جوادی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1350، ص51.
23.جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، امیركبیر، ص610؛ الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران و سرزمین‌های خلافت شرقی، ترجمه‌ی باهر فرقانی، امیركبیر، تهران، 2536شاهنشاهی، 1352، ص 249.
24.مقدسی، ابوعبدالله محمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه‌ی علی نقی منزوی، شركت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361،ج1، ص 224، ج2، ص642-668.
25.مقدسی، همان، 1361، ص642.
26.مقدسی، احسن التقاسیم، ص642.
27.ابن جبیر كه در سال 580 از بغداد دیدن كرده، در سفرنامه‌ی خود در این باره می‌نویسد: «بیمارستان مشهور میان محله شارع و باب البصره قرار دارد و آب دجله در بیمارستان جریان دارد». رحله ابن جبیر، بی‌تا، ص180؛ الگود، همان، 1352، ص 233.
28.ابن ابی اصیبعه، همان، 1349، ص309.
29.ابن ابی اصیبعه، همان، ص 310.
30.الگود، همان، 1352، ص 232.
31.الگود، همان، همان جا.
32.مستوفی، حمدالله بن ابی بكر بن احمد، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیركبیر، 1363، ص344؛ آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج2، ترجمه‌ی ذكاوتی قراگزلو، امیركبیر، تهران، 1356، ص117-118.
33.مستوفی، همان، 1363، ص416.
34.ابن ابی اصیبعه، همان، 1349، ص310.
35.مستوفی، تاریخ گزیده، 1363، ص 345.
36.الگود، همان، 1352، ص234.
37.الگود، همان، ص 114-115.
38.ابن اثیر، الكامل، ترجمه‌ی علی‌هاشمی، ج15، مطبوعات علمی، تهران، 1344، 1355، ص142.
39.مصطفی جواد و احمد سوسه، دلیل خارطه بغداد، عراق، مجمع علمی عراق، 1378ق/ 1958م.، ص141، 607/1.
40.فرای، ر.ن.، تاریخ ایران كمبریج، ج4، ترجمه‌ی حسن انوشه، امیركبیر، تهران، 1371، ص248.
41.ابوشجاع، ذیل تجارب الامم، ج1، مصر، 1332ق/ 1914م.، ص68؛ مستوفی، همان، 1363، ص415.
42.فقیهی، همان علی اصغر، آل بویه؛ اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم آن عصر، انتشارات صبا، تهران، 1357، ص 751. به نقل از: ابن خلكان، وفیات الاعیان، به كوشش احسان عابی، ج1، دار صادر، بیروت، 1297/1987، ص457.
43.رك به: مجمع التواریخ و القصص، ص394.
44.مستوفی، همان، 1363، ص416.
45.و یا دارالشفایی كه عضدالدوله برای بیماران روانی، مجزا از بیمارستان عضدی احداث كرد.
46.از طرفی دیگر در كتب مختلف به دیوانگان اهل معرفت در این بیمارستان و برخی بیمارستان‌های دیگر می‌توان برخورد. از جمله اینكه ذكر گردیده است «ابوبكر بن انبازی در بیمارستان باب المحول (بغداد) دیوانه‌ای را دید كه در علم قرات قرآن نظیری نداشت. و نیز در المجانین نیشابور، جوانی با كمال و شعردان نگهداری می‌شد. در این بین از افراد معروفی كه به واسطه‌ی اختلال حواس در تیمارستان از آنها مواظبت می‌شد، احمد بن یحیی بلاذری، مورخ معروف (نویسنده‌ی كتاب‌های فتوح البلدان و انساب الاشراف) است كه در اواخر عمر به نوعی جنون مبتلا شد و تا آخر عمر در بیمارستان به سر برد. فقیهی، همان، ص753.
47.درواقع در این بیمارستان تنی چند از پزشكان غیرمسلمان یكی پس از دیگری ریاست بیمارستان عضدی را برعهده گرفتند كه از جمله‌ی آن‌ها: ابوالحسن بن سنان بن ثابت بن قره صابی بود كه در حدود سال 439ق. پیشوای ترسایان بیمارستان بوده است و دیگری امین الدوله بن تلمیذ كه تا هنگام وفات (560ق.)‌پیشوایی ترسایان را برعهده داشت. رك به: غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه‌های بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله كسائی، تهران، یزدان، 1364، ص172. به نقل از: مایرهوف، من الاسكندریه الی بغداد، ص93.
48.فقیهی، علی اصغر، آل بویه، تهران، صبا، 1357، ص747-749.
49.نجم آبادی، همان، ج2، ص 776-777.
50.بغدادی، صفی الدین، مراصد الاطلاع علی اسما الامكنه و البقاع؛ ج2، بیروت، دارالجیل، 1412ق./1992م، ص512؛ ابن جوزی، همان، ج7، 1358ق، ص288؛ كسایی، ص401.
51.بغدادی اصفهانی، تاریخ سلسله‌ی سلجوقی، ترجمه‌ی جلیلی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1356، ص40؛ الگود، همان، 1352، ص245.
52.ابن اثیر، همان، ج16، 1344-1355، ص34.
53.نجم آبادی، همان، ج2، ص 777-778.
54.ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد جزری، الكامل فی التاریخ، ترجمه‌ی ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، ج1، تهران، مؤسسه‌ مطبوعاتی علمی، 1371، ص108.
55.ابن جبیر، همان، ص 180.
56.الگود، همان، 1352، ص 245.
57.ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح گای لسترنج و نیكلسوف، دنیای كتاب، تهران، 1363، ص133.
58.الگود، همان، 1352، ص247. كاغذ در محلی به نام «سوق الحسام» ساخته می‌شد كه مابین دروازه‌ی سوریه و دروازه‌ی كوفه واقع بود و از بیمارستان قدیم چندان فاصله‌ای نداشت. عضدالدوله این بازار را تعمیر كرد و در حالی كه در آن موقع قسمت اعظم آن ویرانه بود مورخین نوشته‌اند كه در بخش كتابفروشی سوق المارستان بیش از صد مغازه‌ی كتابفروشی وجود داشته است. الگود، همان، همان جا.
59.درواقع نمی‌توان با سخن دكتر الگود مبنی بر اینكه بنای بیمارستان مستنصریه (640-623ق.) دلیلی بر عدم رونق و استفاده‌ی بیمارستان عضدی بوده است. موافق بود (الگود، همان، 1352، ص248). زیرا بنای بیمارستان در بغداد هیچ دلیلی بر عدم وجود بیمارستانی دیگر در بغداد نمی‌تواند باشد زیرا ما در دوره‌ی مقتدر چندین بیمارستان را شاهد می‌باشیم كه تقریباً به طور همزمان و در یك دهه‌ی زمانی بنا شده‌اند و همگی از فعالیت و رونق برخوردارند.
60.كتبی، محمد بن شاكر، فوات الوفیات، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، ج2، مطبعه السعاده، مصر، 1951م.، ص75.
61.ابن فوطی، كمال الدین، الحوادث و التجارب الناضه فی المائه السابعه، مطبعه العربیه، بغداد، 1351ق.، ص 433.
62.ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه‌ی محمدعلی موحد، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1337، ص216-217.
63.ابن فوطی نیز فعالیت بیمارستان عضدی را تا سال 626 تأیید نموده و تا بدین تاریخ بیمارستان را در رونق و قید حیات توصیف می‌نماید. رك به: ابن فوطی، الحوادث الجامعه و التجارب النافع فی مائه السابعه، بیروت، لبنان، دارالفكر الحدیث، 1407ق./ 1987م.، ص7.
64.لسترنج، همان، ص 268-269.
65.مستوفی، همان، ص 115.
66.ابن ابی اصیبعه، همان، 1965م.، ص 461.
67.نجم آبادی، همان، ج2، ص 768.
68.مقدسی، همان، 1385، ص 642.
69.ابن بلخی، فارسنامه، به كوشش علی نقی بهروزی، اتحادیه‌ی مطبوعاتی فارس، شیراز، 1342، ص184.
70.رك به: تاج بخش، حسن، تاریخ دامپزشكی و پزشكی ایران، ج1، دانشگاه تهران، تهران، 1372، ص 98.
71. بریز كه اینك به صورت دهی باقی مانده است از دهستان‌های حومه‌ی بخش مركزی لار بوده و در 36 كیلومتری شمال غربی این شهر واقع است.
72.به نقل از: الگود، همان، 1352، ص249-250. Herbert. A.R.Relation of some years Travaili,p.36
73.ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام، تومری، دارالكتاب عربی، بیروت، 1414ق./1994م.، ص170.
74.ابن كثیر دمشقی، همان، ج12، 1428-1429ق/ 2007م، ص15؛ و نیز رك به: ابن كثیر، همان، ج8، 1407ق./1987م، ص138.
75.محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، دانشگاه تهران، تهران، 1350، ص21.
76.سامی، علی، شیراز شهر جاویدان، انتشارات نوید، شیراز، 1363، ص457.
77.خضری، عبدالعزیز، جعفری، محمود، «مروری بر بیمارستان‌های شیراز در بستر اعصار و قرون»، مجموعه مقالات كنگره‌ی بین المللی تاریخ پزشكی در اسلام و ایران، ج1، به كوشش قربان بهزادیان، انتشارات مؤسسه توسعه‌ی دانش و پژوهش ایران، بی‌تا، ص417-418.
78.محدثی، همان، ص 62.
79. درباره‌ی سنان بن ثابت و آزمون وی از اطباء و گسیل نمودن پزشكان به مناطق مختلف مواردی هستند كه دوران آل بویه را در پزشكی و رونق طبابت معروف و خاص نموده است. رك به: قفطی، همان، ص 267-265.
80.كسایی، نورالله، فرهنگ نهادهای آموزشی در ایران (از روزگار باستان تا تأسیس دولت صفوی)، دانشگاه تهران، تهران، 1383، ص399. D.M.Dunlop,Encyclopedia islam,IV,1224,P.399
81.نجم آبادی، همان، ج2، ص 775.
82.ذهبی، همان، 1414ق/ 1994م.، ص473. (حوادث 351-380).
83.ابن ابی اصیبعه در این باره می‌نویسد: عبیدالله گفته پدرم جبرئیل در شیراز به خدمت عضدالدوله درآمد و از طبیبان مخصوص او گردید و در ضمن از جمله طبیبان عمومی بیمارستان بود و گفت در بیمارستان علاوه بر اینان از چشم پزشكان دانشمند، ابونصر حلی و از جراحان ابوالخیر و ابوالحسن بن تفاح و گروهی از شكسته بندان بودند كه ابوصلت از همه‌ی آن‌ها مهم‌تر محسوب می‌شد (رك به: ابن ابی اصیبعه، همان، ج1، 1349، ص368).
84.ابن جوزی، همان، ج7، ص112.
85.الگود، همان، 1352، ص255.
86.در این باره رك به: الگود، همان، 1352، ص258.
87.ابن جوزی، همان، ج8، 1358، ص251؛ مصطفی جواد و احمد سوسه، همان، 1378ق/ 1958م.، ص145؛ كسایی، همان، 1383، ص403.
88.كسایی، همان، 1383، ص403.
89.كسایی، همان، همان جا.
90.الگود، همان، 1371، ص210؛ كسایی، همان، 1383، ص402.
91.الگود، تاریخ پزشكی ایران، 1352، ص346.
92.در این باره ابن ندیم و قفطی می‌آورند كه محمدبن زكریا سری بزرگ و پهن داشت و در مجلسی می‌نشست، فرود او شاگردان و فرود ایشان شاگردان شاگردان نشستی و چون كسی از خارج درآمدی سؤالی داشتی، بایستی از شاگردان شاگردان بپرسد و اگر جواب آن نزد ایشان نباشد، به شاگردان بی‌واسطه رفع كنند و اگر نزد ایشان نیز نبودی، این وقت «رازی»‌خود به سخن درآمدی (رك به: ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه‌ی محمدرضا تجدد، ج1، انتشارات اساطیر با كمك مركز بین المللی گفتگوی تمدن‌ها، تهران، 1381، ص531؛ قفطی، همان، ص375).
93.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران، امیركبیر، 1366، ص531؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، بیروت، مكتبه الحیاه، 1965، ص416.
94.بنگرید به: نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، تصحیح محمد قزوینی، معین، تهران، ابن سینا، 1341، ص87؛ ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، تهران، امیركبیر، 1366، ص517؛ مقالات فروزانفر، به كوشش عنایت الله مجیدی، تهران، دهخدا، 1351، ص150.
95.زرین كوب، عبدالحسین، كارنامه اسلام، شركت سهامی انتشار، تهران، 1348، ص52.
96.سرمدی،محمدتقی، تاریخ پزشكی و درمان در جهان، ج1، انتشارات سرمدی، تهران، 1377، ص399.

منبع مقاله :
كاویانی پویا، حمید، (1393)، بیمارستان‌ها و مراكز درمانی در ایران: با رویكردی به پزشكان و وضعیت پزشكی از آغاز تا دوران مشروطه، تهران: امیركبیر، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط