اسباب نزول سوره و آیات قرآن
معناي ظاهري آيه چنين است : گناهي نيست كه ميان آن دو كوه سعي نماييد اين عبارت جواز را مي رساند نه وجوب را ولي با مراجعه به شان نزول آيه روشن مي شود كه اين عبارت براي رفع توهم گـنـاه آمـده است , زيرا پس از صلح حديبيه درسال ششم هجري مقرر شد كه پيامبر اكرم (ص ) و صحابه سال بعد براي انجام مراسم عمره به مكه مشرف شوند و در اين قرار داد چنين آمده بود كه به مدت سه روز مشركان بت هاي خود را از اطراف بيت و هم چنين از روي كوه صفا و مروه بردارند تـا مسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعي را انجام دهند پس از گذشت سه روز بت ها برگردانده شـد بـرخـي از مـسـلمانان به عللي هنوز مراسم سعي را انجام نداده بودند و با بازگرداندن بت ها, چـنـيـن گمان بردند كه با وجود بت ها, سعي ميان صفا و مروه گناه است آيه مذكور نازل شد تا مـسلمانان از سعي خودداري نكنند, زيرااساسا سعي از شعائر الهي است و وجود بت ها امر عارضي اسـت و بـه آن زيـان نـمـي رساند[3]لذا مفهوم اين آيه با مراجعه به شان نزول كاملا واضح و روشن مي شود و مساله جواز يا وجوب سعي در كار نيست , بلكه صرفا «دفع توهم منع» است يعني با وجود بت ها منعي از انجام سعي نيست پس شناخت اسباب نزول نقش اساسي در فهم و پي بردن به معاني بسياري از آيات ايفا مي كند.[4]
راه شـناخت و پي بردن به اسباب نزول بسي دشوار است , زيرا پيشينيان در اين زمينه مطلب قابل تـوجـهـي ثبت و ضبط نكرده اند, جز اندكي كه كاملا چاره سازنيست شايد يكي از علل عدم ضبط دقيق اين بود كه خود به وضع آشنا بودند وديگر نيازي نمي ديدند كه معلومات و مشاهدات خود را بـه عنوان سند براي آينده ثبت كنند بعدها رواياتي در اين زمينه فراهم شد كه بيش تر داراي ضعف سند و غيرقابل اعتماد بوده و احيانا اعمال غرض در كار وجود داشته است به ويژه در دوران تاريك حكومت بني اميه كه از روي غرض ورزي , آيات بي شماري با تنظيم شان نزول هاي ساختگي , طبق دل خـواه تفسير و تاويل شده است از امام احمدبن حنبل دراين باره نقل شده : «سه چيز اصل و پايه درسـتـي نـدارد: روايـاتي كه درباره جنگ هاي صدر اسلام ثبت شده , رواياتي كه درباره فتنه هاي آخرالزمان گفته شده و رواياتي كه درباره تفسير و تاويل قرآن آورده اند» امام بدرالدين زركشي از بـرخي محققين نقل مي كند: «مقصود بيش ترين روايات در اين باره قابل اعتماد نيست , نه اين كه هـمـه آن هـا قـابـل اعتماد نباشند»[5] معروف ترين كسي كه در اين باره رواياتي جمع آوري كرده است , ابوالحسن علي بن احمد واحدي نيشابوري (متوفاي468 )است كه جلال الدين سيوطي (مـتـوفاي911 ) بر او خرده گرفته و مي گويد كه درفراهم كردن روايات ضعيف همت گماشته , صـحيح و سقيم را به هم آميخته وبيش تر روايات خود را از طريق كلبي از ابي صالح از ابن عباس آورده اسـت كـه جـداواهـي و ضـعـيف است [6] سپس خود سيوطي در اين زمينه رساله اي نـگـاشـتـه بـه نام لباب النقول (برگزيده هاي منقول ) كه خود نيز در انتخاب روايات ازروايت هاي ضعيف , مصون نمانده است مثلا درباره آيه «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ماعوقبتم به و لئن صبرتم لـهو خير للصابرين , و اصبر و ما صبرك الا باللّه و لا تحزن عليهم و لاتك في ضيق مما يمكرون , ان اللّه مـع الـذيـن اتقوا و الذين هم محسنون »[7] نوشته است كه پيامبر(ص ) آن گاه كه بر سر نـعـش حمزه ايستاد و او را بدان حالت زار يافت ,فرمود: «لامثلن بسبعين منهم مكانك , هرآينه با هـفـتـاد نفر از آنان (قريش ) همان كنم كه با تو كردند ـ بريدن گوش و بيني و پاره كردن شكم » آن گاه جبرئيل اين آيات رانازل نمود و او را از اين كار منع كرد[8] در حالي كه سوره نحل از سـوره هـاي مـكـي است سال ها پيش از جنگ احد كه در مدينه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد, نازل شده است به علاوه از مقام پيامبر(ص ) كه تربيت شده آيين اسلام است و هم واره عدل و انصاف را در زنـدگـي خـود پيش گرفته , كاملا به دور است كه چنين انديشه ناعادلانه اي را به خود راه دهـد آري آيـات فـوق در مـكه موقعي كه مسلمانان موردشكنجه كفار بودند نازل شد كه هرگز تجاوز نكنيد و بهتر است شكيبا باشيد.[9] سبب نزول يا شان نزول . چـه فـرقي ميان اين دو عبارت وجود دارد؟
بيش تر مفسرين فرقي ميان اين دوقايل نشده اند و هر مـنـاسـبـتـي را كـه ايجاب كرده است آيه يا آيه هايي نازل شود, گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند در صورتي كه ميان اين دو عبارت فرق است , ازاين جهت كه شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي , خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا دربـاره فـرض احـكـام , آيه ياآياتي نازل شود همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند, مثلا مـي گـويـنـد كـه فـلان آيـه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم يا نوح يا آدم نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند اما سبب نزول , حادثه ياپيش آمدي است كـه مـتـعـاقـب آن , آيـه يا آياتي نازل شده باشد و به عبارت ديگر آن پيش آمد باعث و موجب نزول گرديده باشد لذا سبب , اخص است و شان اعم .
تنزيل و تاويل
استفاده فقهي از شان نزول و تنزيل و تاويل .
در روايـات , از ايـن آيـه استفاده ديگري نيز شده است و آن اين كه مي توان نمازهاي مستحبي را در حـالـت سـواره بـه هر سويي كه در حركت است به جاي آورد[13] اين بطن آيه است كه با فهم معصومين (ع ) بدان رهنمون شده ايم . نمونه دوم : در سوره جن مي خوانيم : «و ان المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا»[14] مساجد, يا جـمـع مـسجد به معناي معبد و جاي گاه عبادت است كه معناي آيه بر اين فرض چنين مي شود: مـسـاجـد از آن خـداسـت و كسي را با خدانخوانيد يا جمع مسجد (مصدر ميمي ) يعني عبادت و پـرسـتش است , يعني پرستش جز خدا را نشايد و در مقام عبادت كسي را با خدا نام نبريد بر هر دو فـرض , ظـاهـر آيه از شريك قرار دادن در مقام عبادت منع مي كند ولي طبق روايت صحيحي كه دردسـت داريـم مـعـنـاي ديـگري نيز از آيه استنباط مي شود كه مسجد را شامل «ما يسجدبه » (مـواضـع سـجـود) گرفته است گروهي از مفسرين , مانند سعيدبن جبير و زجاج وفرا گفته اند: مـسـاجـد شـامـل مـواضع سجود (اعضاي سبعه در حال سجود) نيزمي شود كه اين مواضع از آن خداست و خداوند آن ها را به انسان ارزاني داشته است و نبايد براي ديگري به كار گرفت[15]
از امـام مـحمد تقي (ع ) نيز همين تاويل به اين صورت آمده كه در مورد موضع قطع دست دزدي در حـضـور خليفه عباسي ,معتصم باللّه , سؤالي مطرح شد هر كس به فراخور حال خود سخني گفت آن گاه امام (ع ) فرمود: «از بن انگشتان » از مدرك اين فتوي از امام سؤال شد فرمود: «كف دست يـكـي از مـواضع هفت گانه در حال سجود است و از آن خداست و نبايد قطع شود»[16] زيرا عقوبت سارق بايد بر چيزي واقع شود كه از آن خود اوست . راه يافتن به اسباب نزول . چـون اسـباب نزول از راه نقل روايت به دست مي آيد و متاسفانه وقايع و حوادث در گذشته ضبط نـمـي شد, بنابراين غالب روايات منقول چندان منابع قابل اعتمادي نيستند, جز اندكي كه بيش تر آن ها ضعيف السند يا متعارض و متهافت است واحدي در اسباب النزول مي گويد: «جايز نباشد در اسـباب نزول آيات چيزي گفته شود, مگرآن كه روايت صحيح و قابل اعتمادي در دست باشد و از كـسـاني روايت شده باشدكه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند نه آن كه از روي حـدس وگـفـتـه هـاي بـي اساس , سخني گفته باشند» سپس از ابن عباس روايت مي كند كه پـيـامبراكرم (ص ) فرمود: «از نقل حديث بپرهيزيد مگر بدان علم و شناخت صحيح داشته باشيد, زيـرا هر كس بر من و قرآن دروغي ببندد, جاي گاه خود را در آتش فراهم ساخته است » لذا سلف صـالـح از هرگونه سخن درباره قرآن خودداري مي كردندمحمدبن سيرين مي گويد: «از عبيده , يـكـي از سـرشناسان تابعين , درباره تفسير آيه اي از قرآن پرسشي نمودم گفت : رفتند كساني كه مـي دانـسـتـنـد در چه جهت قرآن نازل شده است » يعني علم به اسباب النزول داشته اند واحدي مـي گـويـد: «در اين زمان بسيارند كساني كه در اين زمينه دروغ پردازي هاي فراواني دارند, لذا بـراي رسـيـدن بـه حـقـايـق قـرآن بايد راه احتياط را پيمود»[17] سخن امام احمدبن حنبل درايـن باره گذشت : «ثلاثة لا اصل لها: المغازي و الفتن و التفسير» جلال الدين سيوطي ,با تمام تـوانـي كـه در اين زمينه ها دارد, نتوانسته است بيش از 250 حديث مسند,اعم از صحيح و سقيم جـمع آوري كند,[18] ولي خوشبختانه در مكتب اهل بيت (ع ) روايات فراواني است كه به گونه صـحـيح از طرق ايشان به دست مارسيده است و تا به حال بيش از چهار هزار روايت در اين زمينه جمع آوري شده است.[19] منابعي كه امروزه در دست داريم و براي دستيابي به اسباب نزول مورد استفاده قرار مي گيرند تا حـدودي قـابـل اطمينانند مانند جامع البيان طبري , الدرالمنثورسيوطي , مجمع البيان طبرسي , تـبـيـان شـيـخ طـوسـي و علاوه برآن ها كتاب هايي نيزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است , مانند اسباب النزول واحدي ولباب النقول سيوطي البته در اين نوشته ها صحيح و سقيم در هم آميخته و بايستي باكمال دقت در آن ها نگريست تشخيص درست از نادرست , مخصوصا در مواردتعارض , به يكي از راه هاي زير امكان دارد:
. 1 بايد سند روايت , به ويژه آخرين كسي كه روايت به او منتهي مي شود مورداطمينان باشد يعني يا معصوم باشد يا صحابي مورد اطمينان , مانندعبداللّه بن مسعود و ابي بن كعب و ابن عباس كه در كار قـرآن سـررشـتـه داشـتـه و مـوردقـبول امت بوده اند و يا از تابعين عالي قدر باشد, مانند مجاهد, سـعـيـدبـن جـبـيـر وسـعـيـدبـن مـسـيـب كـه هـرگـز از خـود چـيزي نمي ساختند و انگيزه دروغ پردازي نداشته اند.
2 بـايـد تواتر يا استفاضه (كثرت نقل ) روايات ثابت شده باشد, گرچه با الفاظمختلف ولي مضمونا مـتـحـد باشند و در صورت اختلاف در مضمون , قابل جمع باشند در اين صورت اطمينان حاصل مـي شـود كـه خـبـر مذكور صحيح است , مانندرواياتي كه درباره تحويل قبله و اسباب نزول آيات مربوط وارد شده است .
3 بايد رواياتي كه درباره سبب نزول آيات وارد شده است , به طور قطعي اشكال را حل و ابهام را رفع كـند كه اين خود شاهد صدق آن حديث خواهد بود, گرچه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحديث روايـت صـحيح يا حسن نباشد بيش تر وقايع تاريخي از همين قبيل هستند كه با ارتباط دادن چند واقعه تاريخي به صحت يك جرياني پي مي بريم و آن را مي پذيريم وگرنه از راه صحت اسناد امكان پذيرش نيست در مورد آيه «نسئ » مطلب از همين قرار است . در سـوره تـوبه آمده است : «انما النسي زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلونه عاما و يحرمونه عـامـا لـيـواطـؤا عـدة مـا حـرم اللّه فـيحلوا ما حرم اللّه , زين لهم سؤ اعمالهم واللّه لا يهدي القوم الكافرين ,[20] نسئ (جابه جا كردن و تاخير ماه هاي حرام) فزوني در كفر (مشركان) است كه با آن , كـافـران گـم راه مـي شـونـد يك سال آن را حلال وسال ديگر آن را حرام مي كنند تا به مقدار ماه هايي كه خداوند حرام كرده موافق سازند (و عدد چهار ماه به پندارشان تكميل گردد) و به اين ترتيب آن چه را خداحرام كرده , حلال گردانند اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوندگروه كافران را هدايت نمي كند». جنگ در ماه هاي حرام ممنوع بود و دليل آن , براي به وجود آمدن امنيت درمسير رفت و آمد عرب كـه از دورتـرين نقاط جزيره براي حج در سه ماه ذوالقعده ,ذوالحجه و محرم و در ماه رجب براي اداي عمره به مكه سفر مي كردند,بوده است ولي زورگويان قبايل عرب هرگاه در آستانه پيروزي بـر قـبـيـله ديگر قرارمي گرفتند و احيانا يكي از ماه هاي حرام پيش مي آمد, جاي آن ماه را با ماه ديگرعوض مي كردند مثلا مي گفتند فعلا ماه رجب را از جاي خود برمي داريم و ماه شعبان را جلو مـي آوريـم و بـا ايـن تـوجـيـه به جنگ خود ادامه مي دادند و در احكام الهي و سنت جاري تصرف مي كردند اين شيوه ناپسند در سال نهم هجري به كلي ممنوع شد[21] بنابراين آن چه در سبب نـزول آيـه آمده است با جملات آيه تطبيق مي كند و قرائن و شواهد هم مطلب را تاييد مي كند و از معناي آيه هم رفع ابهام مي كند, گرچه از نظر سند قوي نباشد موارد ديگر را مي توان بر اساس اين قاعده تبيين نمود. حضور ناقل سبب . آيـا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟
بيش تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط كرده اند تا سند روايت از خود واقعه منقطع نباشد, وسند تا وي نيز متصل بوده باشد واحدي مي گويد: «لا يحل القول في اسباب النزول الا بالرواية و السماع ممن شاهدوا التنزيل و وقفوا علي الاسباب و بحثوا عن علمها»[22] ولي ديگران علم قطعي ناقل را به سبب نزول كافي مي دانند و حـضـوراو را در حـادثـه شـرط نـمـي دانـنـد حـاكـم نـيـشابوري در علم الحديث گفته است : «اگـرصحابي اي كه زمان وحي و نزول قرآن را درك كرده است بگويد: آيه كذا در حادثه كذا نازل شـد, ايـن كـلام بـه مـنـزلـه حـديـث مـسـنـد اسـت يـعـني حديث, منقول از پيامبر (ص) تلقي مـي شود»[23] اين قول صحيح تر به نظر مي رسد, زيرا حضور ناقل با فرض قاطع بودن, عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود, شرط نيست وصرفا وثاقت و درستي و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است به همين دليل روايات منقول از ائمه اطهار(ع ) درباره قرآن براي ما اطمينان بخش است و مورد پذيرش قرار مي گيرد.
پي نوشت ها:
[1] . بقره 2: 158.
[2] . جناح معرب گناه است .
[3] . ر ك : تفسير عياشي , ج1 , ص 70.
[4] . ر ك : التمهيد, ج1 , ص 243 به بعد.
[5] . البرهان , ج2 , ص 156.
[6] . ر ك : لباب النقول در حاشيه جلالين , ج1 , ص 11.
[7] . نحل 16: 128 ـ 126.
[8] . ر ك : لباب النقول در حاشيه جلالين , ج1 , ص 213.
[9] . ر ك : التمهيد, ج1 , ص 253 ـ 247.
[10] . الصفار, بصائر الدرجات , ص 196, حديث 7.
[11] . تفسير عياشي , ج1 , ص 11, حديث 4.
[12] . بقره 2: 115.
[13] . ر ك : وسايل الشيعة , ج3 , ابواب قبله , باب 8 و 15.
[14] . جن 72: 18.
[15] . ر ك : تفسير طبرسي , ج10 , ص 372.
[16] . وسايل الشيعه , ج18 , ابواب حد السرقة , باب 4
[17] . اسباب النزول , ص 4.
[18] . ر ك : الاتقان , ج4 , ص 257 ـ 214
[19] . اين روايات به وسيله جناب آقاي برهان جمع آوري شده است و در ده مجلد آماده چاپ است .
[20] . توبه 9: 37.
[21] . ر ك : تفسير طبرسي , ج5 , ص 29
[22] . اسباب النزول , ص 4.
[23] . المستدرك , ج2 , ص 258 و 263 معرفة علوم الحديث , ص 20 ـ 19.