جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (2)

چنان كه گفتيم ، شهيد در هنگامه تعارض روايات ، تعارضي كه به اختلاف در برداشت هاي فقهي منجر مي شود ، به تقويت جانب يكي از روايات پرداخته و اين طبعاً‌ غيرصحيح بودن طرف ديگر را نشان مي دهد .شايد اين از آن روست كه او در مقام صدورفتوا ،تعارض را غيرقابل جمع ديده و درنتيجه جانب احتياط را گرفته ؛‌گرچه بازهم صراحتاً‌ به
سه‌شنبه، 18 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (2)

جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (2)
جايگاه اسباب نزول درمسالک الافهام (2)


 

نويسنده:الهه شاه پسند




 

د)روايات جعلي اسباب نزول در مسالك الافهام
 

چنان كه گفتيم ، شهيد در هنگامه تعارض روايات ، تعارضي كه به اختلاف در برداشت هاي فقهي منجر مي شود ، به تقويت جانب يكي از روايات پرداخته و اين طبعاً‌ غيرصحيح بودن طرف ديگر را نشان مي دهد .شايد اين از آن روست كه او در مقام صدورفتوا ،تعارض را غيرقابل جمع ديده و درنتيجه جانب احتياط را گرفته ؛‌گرچه بازهم صراحتاً‌ به ساختگي بودن روايت مقابل اشاره اي نمي كند .اما در چند مورد كه شأن نزول به گونه اي به حضرت رسول (ص) مربوط بوده و اثر عملي براي ديگران نداشته ،روايات نادرستي را ذكرمي كند .گرچه شروع نقل با عباراتي چون «قيل » (76/15 ) و « روي » (363/8 ) نشان دهنده اعراض او ازاين گونه روايات است ،اما همين اندازه از نقل ،بدون نقد صريح ،ازدانشمندي فرزانه چون شهيد ثاني مورد انتظارنيست .ازاين موارد مي توان به اين صورت نام برد :

1.ماجراي ازدواج پيامبراكرم (ص) با زينب
 

شهيد دركتاب «النكاح » بحثي دارد با عنوان «خصائص النبي » كه در آن به برخي احكام مختص به پيامبراكرم (ص) درباب ازدواج پرداخته و ازآن جمله عبارتي را به نقل ازعلامه حلي(1) آورده كه مبناي آن يك روايت جعلي اسباب نزول است ،اما اشاره صريحي به رد آن ندارد ؛
«دانشمندان براي حضرت رسول خصوصيات زيادي غيرازاين موارد آورده اند ، تا اينكه برخي كتاب هاي حجيمي در اين باره تصنيف كرده اند . علامه در « التذكره » بيش ازهفتاد مورد از اين قبيل را نام برده . از جمله اينكه وقتي حضرت رسول (ص) در ازدواج با زني رغبت مي كرد ، اگر همسر نداشت ، ‌اجابت اين درخواست بر او واجب بود و ازدواج با او بر ديگران حرام بود و اگر همسر داشت ،‌ طلاق او برهمسرش واجب مي شد ،‌مانند قضيه زيد.»(78/7)
عبارت پاياني نشان مي دهد كه اين سخن بر مبناي سبب نزول نادرستي است كه برخي ذيل آيه 37 سوره احزاب نقل نموده اند . اين آيه به ماجراي ازدواج رسول الله با زينب اشاره دارد ؛
(و اذ تقول للذي انعم الله عليه و انعمت عليه امسك عليك زوجك و اتق الله و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشاه فلما قضي زيد منها وطراً زوجناكها لكي لا يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن وطراً و كان امرالله مفعولاً )(احزاب/37)
«(به خاطر بياور)زماني را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي[به فرزند خوانده ات «زيد»] مي گفتي :«همسرت را نگه دار و ازخدا بپرهيز!» ( و پيوسته اين امر را تكرار مي كردي) و در دل چيزي را پنهان مي داشتي كه خداوند آن را آشكار مي كند و از مردم مي ترسيدي در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي !‌ هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و ازاو جدا شد )،‌ما او را به همسري تو درآورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هايشان -هنگامي كه طلاق گيرند -نباشد و فرمان خدا انجام شدني است (و سنت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود ) .»
مسائل خلاف عصمتي كه برخي ذيل اين آيه به پيامبراكرم(ص) نسبت داده اند ،(2)‌اكثراً برپايه نادرست ازعبارت (و تخفي في نفسك ما الله مبديه و تخشي
الناس و الله احق ان تخشاه )دراين آيه است .با مراجعه به احاديثي ازاهل بيت حضرت رسول (ص) ،تفسيرو سبب نزول صحيح اين عبارت را مي يابيم .به عنوان نمونه حديث مفصلي ازامام رضا(ع) دراين باره وارد شده كه خلاصه اي ازآن به اين صورت است :
«علي بن محمد بن جهم دريك مجلس مناظره كه مأمون با حضورفرقه هاي مسلمان و غيرمسلمان ترتيب داده بود ، ‌از امام رضا(ع) درباره چگونگي سازگاري عبارت «وتخفي في نفسك ما الله مبديه» با عصمت حضرت رسول(ص) پرسيد و ايشان پاسخ فرمود :خداوند نام همسران پيامبردردنيا و آخرت را به ايشان اعلام كرده بود .ازآن جمله زينب بنت جحش بود كه درآن هنگام همسر زيد بن حارثه بود . رسول الله نام او را آشكار نكرد تا منافقان نگويند او زني را ام المؤمنين و يكي از همسرانش مي خواند كه درخانه مردي ديگري است و ازاين گفتار منافقان مي ترسد كه خداوند نازل فرمود :(و تخشي الناس و الله احق ان تخشاه )»(بحراني، 472/4 و 471 )
گذشته ازاين روايت ،مطالبي كه برخي ذيل اين آيه به پيامبراعظم(ص) نسبت داده اند ،‌اموري است كه حتي با اخلاق يك انسان عادي منافات دارد و اسباب هجمه دشمنان اسلام به ايشان را آماده كرده ، ‌علاوه براينها با عقل نيزناهماهنگ است . اگرحضرت رسول رغبتي به ازدواج با زينب داشت ،‌ازابتدا اين امربرايشان ممكن بود ؛‌زيرا او دخترعمه پيامبر بود و چنان كه بعضي روايات مي گويند ، تمايلي به ازدواج با زيد نداشت ،‌ بلكه با تأكيد رسول الله با او ازدواج كرد و اين نشان از آن دارد كه ايشان رغبتي به ازدواج با زينب نداشته اند .به علاوه بلنداي مرتبه اخلاقي پيامبراكرم با اين مطالب سازگارنيست .(3)(فضل الله ، 317/18-316)
ابن كثيرذيل آيه به كساني كه اين مطالب را نقل مي كنند ،‌چنين خرده مي گيرد :
«‌ابن ابي حاتم و ابن جرير دراينجا مطالبي را از گذشتگان نقل مي كنند كه دوست دارم آنها را به خاطرنادرستي شان كناربگذارم .لذا آنها را نقل نمي كنم .»(ابن كثير، 378/6)

2.سحرپيامبر(ص)
 

شهيد دركتاب «القصاص » مسالك به مناسبت بحث درباره چگونگي قصاص كسي كه با سحرموجب قتل ديگري شده ، گفتار علامه حلي ازقول شيخ طوسي به اينكه « سحرامري حقيقي نيست » را آورده و مي گويد :فقها اختلاف دارند كه آيا سحرامري حقيقي است ،يعني در مسحور تأثيرگذار است يا نه ،‌مجرد تخيل است ؟ و در ادامه مي گويد :
«رواياتي هست كه دلالت بر وقوع سحر در زمان رسول الله دارد ، ‌تا آنجا كه گفته شده ايشان سحر شد ،‌ چنان كه گمان مي كرد كاري را انجام داده ، در حالي كه انجام نداده بود . دراين باره بود كه معوذتين نازل شد.» (76/15)
درباره سبب نزول اين سوره دو قول مطرح است :برخي مي گويند لبيد بن اعصم يهودي پيامبر(ص)را سحركرده.(4) اما عده اي معتقدند اين دو سوره تعويذي بوده از جانب خداوند براي رسول الله (ص) كه سخت بيمارشده بودند ؛
«في تفسيرعلي بن ابراهيم حدثني أبي عن بكرمحمد عن أبي عبدالله(ع) قال :كان سبب نزول المعوذتين انه و عك رسول الله صلي الله عليه و آله فنزل عليه جبرئيل بهاتين السورتين فعوذه بهما» (عروسي حويزي ،717/5)
«علي بن ابراهيم از پذيرش از بكر بن محمد از امام صادق(ع) نقل مي كند كه پيامبراكرم به سختي بيمارشد و جبرئيل اين دو سوره را فرود آورد تا ايشان را به وسيله آن دو درامان دارد .»
البته درتفسيرعلي بن ابراهيم به جاي لفظ «وعك»،«وعد» آمده(قمي،450/2) كه به نظر«وعك» صحيح ترباشد ؛اين واژه به معني درد و بيماري در بدن است (ابن منظور،514/10) و طبيعتاً بيماري در بدن هرعلتي مي تواند داشته باشد و قراين زيادي كه سحر را درباره پيامبرمنتفي مي داند ،‌نقش علي سحررا حذف مي كند .
شيخ طبرسي بعد ازنقل داستان لبيد و سحر او مي گويد :
«اين گفتارجايزنيست ، زيرا كسي كه ايشان را به مسحور توصيف كند ،‌گويي كه خود عقلش فاسد شده و خداوند ازاين سخن رويگردان است ؛(قال الظالمون
ان تتبعون الا رجلاً مسحوراً * انظر كيف ضربوا لك الامثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلاً) (اسراء/48-47) وليكن ممكن است آن يهودي كه نامش رفت يا دخترانش در اين كار كوشيده اما موفق نشده باشند و خداوند رسولش را به كاري كه آنها به طور پنهاني كرده بودند ،‌آگاه كرد تا آن سحر را از چاه خارج كنند و اين دليلي باشد بر صدق رسول الله .همچنين چگونه ممكن است بيماري به دليل فعل آنها باشد ،حال آنكه اگرتوان آن را داشتند ،‌پيامبر و بسياري از مسلمانان را از شدت دشمني به قتل مي رساندند .»(طبرسي ،865/10)
دلايل ديگري همچون مكي بودن اين دو سوره و برخورد حضرت رسول با يهوديان در مدينه و مصونيت پيامبر(ص) از هر چيزي كه مصداقي از سلطه شيطان براو باشد،‌طبق نص قرآني (ان عبادي ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين) (حجر/42) :«تو را بربندگان من تسلطي نيست ،‌مگر بر آن گمراهاني كه تو را پيروي كنند .» هم بر بطلان مسئله سحر دلالت دارند .(صدر و رباني ،/109-106)

3.طلاق سوده بنت زمعه
 

شهيد در سبب نزول آيه ( و ان امراه خافت من بعلها نشوزاً‌او اعراضاً‌ فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً‌و الصلح خير ...) (نساء/128) مي گويد :
«ازابن عباس روايت شده كه پيامبراكرم (ص) قصد طلاق سوده را داشت كه او گفت مرا طلاق نده و درشمار همسرانت باقي بگذار،‌ اما نوبتي را براي من قرار نده و آن را به عايشه بده ،‌پس اين آيه نازل شد .»(363/8)
به نظر مي رسد كه اين سبب نزول خالي از اشكال نباشد ؛وقتي در منابع تاريخ و تفسير درباره علت تصميمي كه به پيامبر (ص) نسبت مي دهند ،‌جستجو مي كنيم ، فقط يك علت را ذكرمي كنند و آن پيرشدن سوده است .(5)اين درحالي است كه ما اين رفتار را -كه كسي همسرش را به خاطر كهولت سن طلاق بدهد -درشأن يك مؤمن عادي نمي دانيم ،چه رسد به رسول خدا . رسولي كه (و ما ينطق عن الهوي) (نجم/3) درباره او فرود آمده ، لذا هيچ چيز را بر اراده خدا برنمي گزيند ،طلاق گفتن او هم با اراده الهي است و جزبه خاطر دوري از زينت هاي دنيا نخواهد بود ؛(يا ايها النبي قل لازواجك ان كنتن تردن الحياه الدنيا و زينتها فتعالين
أمتعكن و أسرحكن سراحاً جميلا )(احزاب/28):«اي پيامبر!به همسرانت بگو :‌اگرشما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي خواهيد ،بياييد با هديه اي شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نيكويي رها سازم!»
درباره پيامبري كه دراوج جواني و حسن با بانويي چهل ساله ازدواج كرد ،نمي توان چنين بي پروا سخن گفت .اما اينكه دراين روايت به سن زياد سوده اشاره شده ،قابل تأمل است .درست است كه او بيوه سكران بن عمرو بود و ازاو چند فرزند داشت ( طبري،601/11-600) ، اما به نظرنمي رسد كه شرايطي بسيارمتفاوت از ام سلمه داشته باشد .ام سلمه ،بيوه عبدالله بن عبدالاسد بن هلال ،همراه با ابوسلمه دو بار به حبشه هجرت كرد و در سال چهارم هجري ،بعد از وفات همسرش ، در حالي با حضرت رسول(ص) ازدواج كرد كه چهار فرزند از ابوسلمه داشت.(همان،/604-603) سوده هم طبق نقل طبري همراه با همسرش دردومين هجرت به حبشه شركت داشت و بعد ازبازگشت به مكه ، همسرش را از دست داده (همان،/600) و در دهمين سال پيامبر با ايشان ازدواج كرد و همراه با ايشان به مدينه هجرت نمود .(ذهبي‌ ،288/3)
درباره تاريخ وفات سوده ،دو نظر وجود دارد :1-سال 54 در زمان حكومت معاويه(طبري،600/11 ؛ذهبي،288/3) 2-انتهاي خلافت عمر(ابن كثير،144/7؛ ابن عبد البر،1867/4 ) كه سال 23 هجري است .(ابن جوزي،329/4) و سن او را درهنگام وفات ،80 سال دانسته اند . (مقريزي،34/6)
دراين صورت ،طبق نظر اول ، سوده هنگام وفات پيامبر(ص) 36 سال داشته و طبق نظردوم ، 67 سال .البته اين را هم بايد درنظر داشت كه سوره نساء كه آيه 128 آن مورد بحث ماست ، درطول سال هفتم هجري و درمدينه نازل شده (ابن عاشور،6/4) ، لذا سوده هنگام نزول آيه حدوداً 33 يا 64 ساله بوده است . در حالت اول كه قضيه منتفي است و درحالت دوم ،‌ سن او درهنگام ازدواج با رسول الله 54 سال بوده ، از اين رو كسي نمي تواند ادعا كند كه حضرت رسول به خاطر جواني اش با او ازدواج كرده كه حال به خاطر پيري طلاق گويد .
به نظر مي رسد تنها فايده اين گونه اخبار براي برخي ،اثبات برتري عايشه نسبت به ديگرهمسران رسول الله است .ابن كثير به نقل از عروه درباره اين آيه مي گويد :
«خداوند درباره سوده و زنان مانند او اين آيه را نازل كرد :(و ان امراه خافت من بعلها نشوزاً او اعراضا) و اين به اين خاطر بود كه سوده به سن پيري رسيد و ترسيد كه رسول الله ازاو جدا شود و در نتيجه جايگاهش را نسبت به ايشان از دست بدهد . او كه به علاقه پيامبربه عايشه و جايگاه او نزد پيامبرآگاه بود ، ‌نوبت خود را به عايشه بخشيد و پيامبرهم پذيرفت .» (ابن كثير ،378/2)
آخرين نكته اينكه درسبب نزول اين آيه ، ماجراي ديگري هم نقل شده كه آن را در شأن دخترمحمد بن مسلمه ، همسر رافع بن جريح مي داند كه پا به سن گذاشته بود و همسرش با دختري جوان ازدواج كرد و او ازظلم رافع درحق خود مي ترسيد.(قمي،154/1)(6)

ه)منابع شهيد ثاني در نقل اسباب نزول
 

شهيد ثاني در نقل اسباب نزول به منبع آن اشاره اي نمي كند . فقط گاهي طريق آن را كه روايت خاصه (62/7) يا عامه (61/7) است ذكركرده ، اما با توجه به منبع يابي مصححان كتاب مي توان گفت كه بخش عمده اين روايات از منابع اهل سنت نقل شده اند .بعضي از اين منابع عبارتند از : مسند احمد ، صحيح بخاري ،‌ صحيح مسلم ، سنن ابن ماجه ‌، سنن ابي داود ، ‌سنن ترمذي ، تفسير طبري ،‌ المعجم الكبير طبراني ،جامع الاحكام قرطبي ،‌ الدر المنثور و المستدرك حاكم .
ازمنابع شيعه نيز به تفسيرقمي ، ‌التبيان ، تهذيب ،استبصار ،‌تفسير عياشي ،‌ وسائل الشيعه و مجمع البيان اشاره شده است .

پی نوشت ها :
 

1-عبارت علامه درالتذكره به اين صورت است :
«‌كان اذا رغب(ص) في نكاح امراه فان كانت خليه فعليها الاجابه و يحرم علي غيره خطبتها و للشافعيه وجه انه لا يحرم و ان كانت ذات زوج وجب علي الزوج طلاقها لينكحها كقضيه زيد و لعل السر فيه من جانب الزوج امتحان ايمانه و اعتقاده بتكليفه
النزول عن اهله و من جانب النبي(ص) ابتلاؤه ببليه البشريه و منعه من خائنه الاعين و من الاضمارالذي يخالف الاظهار كما قال تعالي :(و تخفي في نفسك ما الله مبديه)و لا شيء ادعي غض البصرحفظه من المحابه الاتفاقيه من هذا التكليف و ليس هذا من باب التخفيفات كما قاله الفقهاء بل هو في حقه غايه التشديد اذ لو كلف بذلك آحاد الناس لما فتحوا عينهم في الشوارع خوفا !من ذلك و لهذا قالت عايشه لو كان(ص) يخفي آيه لاخفي هذه.» (حلي،/567)
2-ر.ك به :مجمع البيان في تفسيرالقرآن ،563/8 ؛ تفسيرالقرآن العظيم (ابن أبي حاتم) ،3137/9 ؛ جامع البيان في تفسير القرآن ،10/22 ؛الدرالمنثورفي تفسير المأثور،201/5-202؛روح المعاني في تفسيرالقرآن العظيم ،204/11 ؛ كنز الدقائق و بحرالغرائب ،392/10 .
3-همچنين ر.ك به :صدر،موسي ، و رباني ، حسن ، «جعل و تحريف در روايات اسباب نزول »،پژوهش هاي قرآني ،ش 1 ،صص 106-79 .
4-تفسير فرات كوفي ،/619 ؛ تفسير مقاتل بن سليمان،933/4 ؛ بحرالعلوم ، 637/3 ؛ البرهان في تفسير القرآن ،814/5 ؛و براي بررسي سندي اين روايات ر.ك به :صدر ،موسي ، و رباني ، حسن ،«جعل و تحريف در روايات اسباب نزول »‌،پژوهش هاي قرآني ،ش 1 ، صص 106-79.
5-ابن كثير،377/2 ؛التبيان في تفسير القرآن 346/3 ، همچنين ر.ك به :مجمع البيان ،183/3 ؛البحرالمحيط ، 86/4 و الاستيعاب ،1867/4 .
6-همچنين ر.ك به :مجمع البيان ، 183/3 ؛التبيان في تفسيرالقرآن 346/3 و تفسيرالقرآن العظيم (ابن كثير)،380/2 .
 

منابع و مآخذ :
1.قرآن كريم ، با استفاده از ترجمه هاي آيتي ،عبد المحمد ؛‌ پاينده ،‌ابوالقاسم ؛‌ صفارزاده ،طاهره ؛فولادوند ، محمد مهدي ؛مكارم شيرازي ، ‌ناصر .
2.ابن جوزي ،عبدالرحمن بن علي ؛ المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك ،به تحقيق :عبدالقادرعطا ،محمد ؛ عبدالقادر عطا ، مصطفي ، چاپ اول ، بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1412 ق .
3.ابن عاشور ، ‌محمد بن طاهر؛التحرير و التنوير،بي جا ، بي نا ‌، بي تا .
4.ابن عبد البر ،‌ يوسف بن عبدالله ؛ الاستيعاب في معرفه الأصحاب ،به تحقيق :بجاوي ،علي محمد ،چاپ اول ،‌ بيروت ،‌ دارالجيل ، 1412 ق .
5.ابن كثيردمشقي ، اسماعيل بن عمرو ؛ البدايه و النهايه ،بيروت ، دارالفكر ‌، 1407 ق .
6.----- ؛تفسيرالقرآن العظيم ، ‌چاپ اول ،بيروت ،‌دارالكتب العلميه ،1419 ق .7.ابن منظور ، محمد بن مكرم ؛ لسان العرب ، چاپ سوم ، بيروت ، دار صادر ، 1414 ق .
8. بحراني ، سيد هاشم ؛البرهان في تفسير القرآن ،چاپ اول ،تهران ،بنياد بعثت ،‌ 1416 ق .
9.بهرامي ، محمد ،سجادي ، ‌ابراهيم ؛ « آشنايي با دانش اسباب نزول » ، پژوهش هاي قرآني ،ش 2 ، تابستان 1374 ، صص 64-35 .
10.جوادي آملي ، ‌عبدالله ؛‌ تفسيرتسنيم ، چاپ اول ، قم ، اسراء ، 1378 ش .
11.حائري مازندراني ، محمد بن اسماعيل ؛‌ منتهي المقال في أحوال الرجال ، چاپ اول ، قم ‌،مؤسسه آل البيت (ع) ، 1416 ق .
12.حكيم ، محمد باقر؛علوم القرآن ، چاپ چهارم ، بي جا ،‌المجمع العامي لاهل البيت ،1425 ق .
13.حلي ،حسن بن يوسف بن مطهراسدي ؛ ‌تذكره الفقها ، ‌بي جا ، ‌مكتبه الرضويه لاحياء الآثار الجعفريه ، بي تا .
14.خويي ،ابوالقاسم ؛ معجم رجال الحديث ،چاپ پنجم ،بي جا ،‌ بي نا ‌،1413 ق .
15.ذهبي ،‌شمس الدين محمد ؛‌ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام ،به تحقيق :تدمري ،عمرعبدالسلام ،چاپ دوم ،بيروت ، ‌دارالكتاب العربي ، 1413 ق .
16.زرقاني ، عبدالعظيم ؛ مناهل العرفان ،‌ چاپ اول ،بيروت ،‌ دارالاحياء ‌، ‌1416 ق .
17.سبحاني ،جعفر ؛‌ موسوعه طبقات الفقهاء ،بي جا ،‌بي نا ،‌بي تا .
18.سعدي ،ابو جيب ؛القاموس الفقهي لغه و اصطلاحاً ‌،بي جا ،‌ بي نا ، بي تا .
19.شهيد ثاني ، زين الدين بن علي ؛‌ مسالك الأفهام الي تنقيح شرائع الاسلام ، ‌قم ،‌مؤسسه المعارف الاسلاميه ،1413 ق .
20.----- ؛الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه ،به تحقيق كلانتر ،‌ محمد ،‌ چاپ اول ،قم ،كتاب فروشي داوري ، 1410 ق .
21.صدر ،موسي و رباني ،حسن ؛« جعل و تحريف در روايات اسباب نزول » ، پژوهش هاي قرآني ، ش 1 ،‌ بهار 1374 ، صص 106-79 .
22.طبرسي ، فضل بن حسن ؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن ،چاپ سوم ،تهران ،‌ناصرخسرو ،‌1372 ش .
23.طبري ،محمد بن حرير؛تاريخ الأمم و الملوك ،به تحقيق : ابوالفضل ابراهيم ، محمد ، چاپ دوم ، بيروت ، دار التراث ، 1387 ق .
24. عاملي ، ياسين عيسي ؛ الاصطلاحات الفقيه في الرسائل العلميه ، ‌بي جا ، بي نا ، بي تا .
25. عروسي حويزي ، عبدعلي بن جمعه ؛ نورالثقلين ،چاپ چهارم ، قم ، اسماعيليان ، 1415 ق .
26. فضل الله ، محمد حسين ؛‌من وحي القرآن ، چاپ دوم ، بيروت ، دارالملاك للطباعه و النشر ، 1419 ق .
27.فيض ، عليرضا ؛ مبادي فقه و اصول ، تهران ،دانشگاه تهران ، 1376 ش .
28.قمي ،علي بن ابراهيم ؛ تفسيرقمي ، چاپ چهارم ،قم ،دارالكتاب ، 1367 ش .
29.محمود ،عبدالرحمان ؛‌ معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهيه ،‌ بي جا ، بي نا ،‌ بي تا .
30. مسعودي ،‌ محمد مهدي ؛«‌حوزه ارتباط اسباب نزول و تفسير » ، پژوهش هاي قرآني ، ش 1 ، بهار 1374 ، صص 78-35 .
31.مشكيني ، ميرزا علي ؛‌مصطلحات الفقه ،بي جا ‌، بي نا ‌، بي تا .
32.مقريزي ، تقي الدين احمد بن علي ؛ امتاع الأسماع ،به تحقيق :نميسي ، محمد عبد الحميد ، چاپ اول ، بيروت ،‌ دارالكتب العلميه ،1420 ق .
نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.