مترجم: دکتر سید حسین سیدی
تفکر به این معناست که انسان تصویری روشن و درست از شیئی محسوس یا غیر محسوس داشته باشد تا حقیقت آن شیء را بفهمد و تا هدف از وجود آن و حکمت آفرینش آن را دریابد؛ و هر چه فکر به شناخت شیء، شناخت یقینی و درست دست یابد، احساس میکند که این شناخت بخشی از وجود او شده است. و اگر شناخت، ظنی و وهمی و متزلزل باشد، ارتباطی با فکر ندارد و جزئی از آن نیست. و چه بسا علل بدبختی و عذاب انسانها به این حالتی که آن را حیرت مینامیم- و خود درک نمیکنند- باز گردد.
خداوند انسان را بر حیوانات به سبب نعمت اندیشه برتری داده است، و اگر قدر و منزلت آن را دریابد و با به کار بستن و رعایت به آن، بزرگش دارد، به بالاترین مراتب ترقی و تکامل میرسد؛ و اگر به آن بی توجهی نشان دهد و ارزش آن را نشناسد، از حیوان پستتر میشود. هر چه نظر به قرآن معطوف شود، به آیاتی برمی خوریم که اندیشه را ارج مینهد و انسانها را وامی دارد تا آن را همراه، راهنما و رهبر خود برگیرند و به آن تکیه کنند، از جمله: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ (1)؛ أَوَلَمْ یتَفَكَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ (2)؛ وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ (3)؛ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ (4)؛ الَّذِینَ یذْكُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (5)؛ به هر نقطه از نقاط مسلمان نشین بنگریم، میبینیم که اندیشه و تفکر بی توجه و بی اهمیت است و خداوند هم هرگز خواری و زبونی آنان را از بین نخواهد برد، مگر جهل را از خود دور نمایند و اندیشه و علم را جایگزین آن سازند.
راغب پس از تعریف فکر (نیروی ابزار علم به معلوم) به تعریف اندیشه ورزی میپردازد و میگوید: «تاخت و تاز آن نیرو برابر دید خرد را گویند که ویژهی انسان است نه حیوان.» یعنی اندیشیدن همان توانایی عقل است؛ و یا همان عقل در صحنهی کار و کوشش است. از سخن او در تعریف اندیشیدن که به نهایت دقت و درستی است، چیزی فروگذار نکرده است، آن جا که میگوید: «تنها در زمانی که تصویری در قلب حاصل میشود، به آن فکر گفته میشود؛ و لذا رؤیت شده است: در نعمتهای خداوند بیندیشید نه در ذات خداوند؛ چون خداوند بالاتر از آن است که به تصویری توصیف شود.» منظور از حصول تصویر در قلب، ایجاد معنابی است که در فکر به منزلهی یقین نازل میشود و گویی جزئی از فکر میشود و از آن جدا نمیگردد. راغب برای برخی از ادبا قولی را میآورد که «یاری جستن از زبان در فهم معنای فکر و روشن کردن دلالت آن» در آن ظاهر میشود و میگوید: «فکر مقلوب فرک است، اما فکر در معانی به کار میرود که همان تفکیک امور است و به قصد دستیابی به حقیقت امور به آنها میپردازد. چنان که انسان لباس، برگ یا بذری را از زواید جدا میکند تا طبیعت آنها را بشناسد و آنها را از هم تفکیک کند. این چنین است فکر که به زیر و رو کردن آزمون اشیاء میپردازد و این کار را تکرار میکند تا به معنایی برسد که آرام گیرد.»
این همان سخنی است که علی (علیه السلام) دربارهی اندیشهورزی فرموده است؛ یعنی «جولان فکر».
ابوحیان توحیدی در المقابسات تعریفی از فکر ارائه میدهد که چندان از تعریف راغب دور نیست، امّا به طریقی دیگر و با توضیحی بیشتر میگوید: «فکر همان سلوک نفس ناطقه به تبیین معانی و شناخت ماهیت آن است.» نفس ناطقه نیز در عبارت، همان عقل نزد راغب و قلب در تعریف جرجانی از تفکر است، آن جا که میگوید: «تفکر همان تصرف قلب در معانی اشیاء برای درک مطلوب است.» گویی جرجانی حس کرد که این تعریف حق مطلب در باب تفکر و حقیقت آن را ادا نمیکند، لذا به ارائهی تعریفهایی میپردازد و قائلان آن را ذکر نمیکند. بر این باوریم اگر آن تعاریف ذکر شود در نشاط تفکر و برخورداری از آن میافزاید و معانی تازهای به آن میبخشد. او میگوید: «تفکر چراغ قلب است که نیکی و بدی و سودها و زیانهایش به واسطهی آن دیده میشود و هر قلبی که در آن اندیشه ورزی نباشد در حقیقت در تاریکیها غوطه ور است. گفته شده است: تفکر همان احضار معرفت اشیاء در قلب است. و گفته شده است: تفکر تصفیهی قلب از سرچشمههای فایدههاست. تفکر چراغ پند گرفتن و کلید آزمودن است. بستان حقایق و بهرهی انوار دقایق است. کشتزار حقیقت و راه ورود به شریعت است. بقای دنیا و زوال آن و میزان بقای آخرت و نعمتهای آن است. دام پرندهی حکمت است. بیان شی ء است، آسانتر از اصل لفظ.»
حکیم سلطان محمد گنابادی میگوید: «فکر، تفکر و نظر، همان انتقال از معلوم به مجهول است.» منظور وی شناخت معقول به واسطهی محسوس یا استدلال است به آنچه که در ماورای معانی مجردی تحت حکم حس در نمیآیند. وی به شرح معانی و مراحل تفکر بیشتر پرداخته، میگوید: «فکر نزدشان همان حرکت از مبادی به مقاصد مطلوب انسان- یعنی مقاصد نافع در آخرت- است؛ و به این معنا از بزرگترین عبادتها و تقربهاست. و فکر مراتب و درجاتی بر حسب اختلاف احوال افراد دارد؛ از جمله: تفکر به حال ویرانی و انتقال از آن به فنای سازنده و ساکنان آن، و از آن به فنای نفس اندیشه ورزی که شبیه سازندگان و ساکنان است؛ و از آن هم به آمادگی را فرا میگیرد. از مراتب فکر همچنین تفکر در آفرینش بدن اوست که مرکب روح آن است و کیفیت ارتباط اجزای آن و پیوند ارکان آن، به طوری که انسان از آن به بهترین وجه بهره مند میشود. و همچنین تفکر در نفس خود و وابستگی آن به بدن و قوا و اجزای آن به غایتی که همان کمال نفس و بدن که همان آسمان و زمین در دنیای کوچک اویند.همچنین، در آفرینش آسمانها و زمین در جهان بزرگ، و کیفیت ارتباط آنها و تأثیر آسمان در زمین و تأثر زمین از آن، و وضعیت آن دو، و وضع ستارگان آسمان و اختلاف آنها در کوچکی و بزرگی و روشنایی، و در حرکت به کندی و تندی، مناطق و شرق و غرب و استقامت، بازگشت و وقوف، وضع زمین به نسبت مناطق ستارگان به طوری که طلوع و غروب آنها و از پی هم آمدن شب و روز در کیفیت و زیادت و نقص و از پی هم آمدن چهار فصل، بهره ی انسانها از آن اوضاع، این که این حکمتها و دقایق آفرینش آسمانها و زمین به انسان بازمیگردد و به نفع اوست؛ و این که انسان که هدف نهایی است و بدن و زندگی حیوانی ماندگار نیست؛ و این که هدف بهره وری از زندگی حیوانی فانی نیست- پس باید مقصود غیر از این زندگی باشد- و بعد از این زندگی، زندگی شریفتر و کاملتر یا عذابی سخت تر از این عذاب وجود دارد.
و یا اندیشه کردن در کردار و گفتارش، این که از چه منبعی سرچشمه گرفتهاند، به چه هدفی بازمیگردد، تا از آنچه که منشأ غیرالهی دارد بپرهیزد؛ و یا به غایتی غیر انسانی باز میگردد. و اندیشه ورزی در خطرات و خیالات آن و این که از چه منبعی ناشی شده است و به چه هدفی باز میگردد؟ یا اندیشیدن در صفات و اختلافش، که از چه جایی است؟ یا اندیشیدن در آیات خداوند و نعمتهای او در آسمانها و زمین در جهان کوچک و بزرگ. یا اندیشیدن در صفات نسبت داده به او- به ویژه جباریت او- و این که از موجودات این عالم چیزی نمیگیرد، مگر آن که بهتر از آن یا مثل آن به او بخشیده است و این که آیهای را نسخ نمیکند و یا به فراموشی نمیسپارد، مگر آن که بهتر از آن یا مثل آن میآورد، چنان که از وضع انسان از ابتدای آفرینش او از غذا و رسیدن وی به انسانیت و زوال وی، از لباس و صورت در هر لحظه، و تصور او به صورت کاملتر و برتر تا ابتدای رشد و بلوغ و یا اندیشیدن در اندیشهی اصطلاحی صوفیان، که نزد شیخ سالک نمایانگر اشتغال به ذکر اوست، به طوری که جز او کسی را نمیبیند و به تدریج از تصرفهای وی در وجود او و جهان بزرگ آگاه میشود. این فکر همان غایت غایتها و نهایت مطلوبهاست و همان آرامش مقرون به یاری و تأیید است.
در حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است: «یک ساعت اندیشیدن از هفتاد سال عبادت بهتر است»؛ چون عبادت ریاضتی است نفسانی و تجربهی روحانی است که خیر آن تنها به عابد برمیگردد؛ اما تفکر علاوه بر این که ریاضت و تجربه است، بهترین تکیهگاه رشد قوهی درک و گسترش عقل و روشن کردن مجهول است و نفع سرشار آن به همهی مردم باز میگردد؛ مثل آن همچون چراغی است که نور را در هر مکانی منتشر میسازد. از علی (علیه السلام) در نهج البلاغه است که فرمودند: «فکر، آیینهی شفاف است.» و یا: «هر کسی که بیندیشد، بصیرت پیدا میکند.» و یا: «اندیشه ورزی تو به تو بصیرت و اعتبار میبخشد. هر کس که چشم اندیشهی او بیدار گردد، به کنه همتش خواهد رسید. هیچ عبادتی همچون اندیشیدن درآفرینش خداوند نیست. اندیشهی آدمی آیینهای است که عمل نیک را از عمل زشت به او مینمایاند.» در کافی است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «بهترین عبادت اندیشه ورزی در خداوند و قدرت وی میباشد.» همچنین فرمود: «عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت، اندیشیدن در امر خداوند است.» چه خوب است اگر مسلمانان به این عبادت زیاد بپردازند و هیچ کاری جز آگاهی و هدایت نسبت به آن نداشته باشند!
پینوشتها:
1- اعراف (7)، آیهی 176: این داستان را برای [آنان] حکایت کن شاید که آنان بیندیشند.
2- روم (30)، آیه ی8: آیا در خودشان به تفکر نپرداختهاند؟ خداوند آسمانها را آفریده است.
3- جاثیه (45)، آیهی 13: و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه از اوست، و آنها را برای شما رام کرد؛ بی گمان در این مایههای عبرتی برای اندیشهورزان است.
4- آل عمران(3)، آیهی 190: مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانههایی [قانع کننده] است.
5- همان، آیه 191: همانان که در همه حال خدا را، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاری میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدهای، منزهی تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم