گردآورنده: حبیب الله عباسی
-1-
ترح پسر ناحور: برای او ابراهیم زاده شد (1) و در آن هنگام بر رأی تورات سبعینی و یهود عمر او هفتاد سال بود، و همهی مدت عمر او دویست و هفتاد و پنج سال بود. ابراهیم در شهر حران، از جهان رخت بربست. مورفوس پادشاه فلسطین شهر دمشق را بیست سال پیش از تولد ابراهیم بنا کرد. جوسیفوس میگوید آن شهر را عوص بن ارام بنا نمود و از این جا تاریخ سبعینی و عبرانی متفق میشوند. ابراهیم پسر ترح: برای او اسحاق زاده شد و در آن هنگام عمر او هفتاد سال بود، و همهی مدت عمر او صد و هفتاد و پنج سال. چون به سن پانزده سالگی رسید خداوند دعای او را مستجاب کرد و زاغهای دشتی را، که کشتهی مردم کلده را فاسد میکردند، از میان برد. و ابراهیم بتکده را در قریهی کلدانیان آتش زد. برادرش هاران به درون رفت تا آتش را فرونشاند، خود بسوخت و بدین سبب ابراهیم به حران گریخت. در این هنگام شصت ساله بود. پدرش ترح و برادرش ناحور و لوط پسر هاران که برادرزادهی او بود نیز به همراهش بودند. ابراهیم چهارده سال در حران بزیست. سپس خدای تعالی او را خطاب کرد که از این سرزمین که دیار پدران توست به آن جا که فرمانت میدهم برو. ابراهیم زن خود سارا و برادرزادهی خود لوط را برگرفت و به کنعان رفت و با پادشاهان کدرلاعومر جنگ کرد و آنان را مقهور ساخت. به هنگام بازگشتش از جنگ با ملکیصدق کاهن اعظم دیدار کرد و او را تعظیم نمود و ده جامه به او تقدیم کرد و ملکیصدق او را متبرک ساخت. در سن هشتاد و پنج سالگی خداوند او را وعده داد که نسل او را چون شمار ستارگان آسمان فزون کند و ذریهی او را همانند ریگ بیابان و آب دریاها گرداند. ابراهیم بر خدای اعتمادی تمام کرد.ابراهیم در این سال به مصر درآمد. ساعیان از زیبایی زنش سارا به فرعون سخن گفتند. فرعون از ابراهیم پرسید که این زن کیست؟ ابراهیم گفت: خواهر من است، از پدر، نه از مادر. و ابراهیم به دروغ سخنی نگفته بود. زیرا سارا دخترعمویش بود و نیای هر دو به جای پدرشان بود. فرعون سارا را برای خود برگزید ولی با او نزدیکی نکرد و چون دریافت که سارا زن ابراهیم است او را با هدایایی کرامند، که از آن جمله بود هاجر کنیزی مصری سارا، باز پس فرستاد و گفت که از دیار او بیرون رود مباد که بار دیگر در سر او هوایی ناپسند افتد.
ابراهیم را از سارا فرزند نبود. سارا ابراهیم را اجازت داد که هاجر را به زنی گیرد. ابراهیم با هاجر درآمیخت و او اسماعیل را آورد. چون هاجر بزاد و پسری آورد در سارا که سرور او بود، به دیدهی حقارت نگریست. سارا او را از نزد خود براند و به بادیه فرستاد. فرشتهی خدا بر هاجر آشکار شد و گفت: از رحمت پروردگارت مأیوس مباش که خداوند این فرزند تو را مبارک گردانید آنگاه که با پدرش ابراهیم سخن گفت. و پایان این تبریک به زبان سریانی چنین بود: «اکبرته طب طب و عظمته جداً جداً».
من میگویم که: در این الفاظ رازی شکفت در عصر ما پدیدار شد. زیرا اگر حروف آن را به حساب جمل جمع کنیم حاصل آن 656 خواهد شد و در این سال هجری، آخرین خلیفهی عباسی کشته شد و در واقع آن پادشاهی عظیم از میان فرزندان اسماعیل بیرون رفت.
پس از صد سال که از عمر ابراهیم سپری شد، سارا برای او اسحاق را به دنیا آورد. چون اسحاق به نوزده سالگی رسید. ابراهیم او را به کوه نابو فرابرد تا در راه خدا قربان کند و خداوند او را به برهای که در میان درختان گرفتار شده بود بازخرید. بره نماد سید ما یسوع مسیح است که با فداکردن خویش جهان را نجات بخشید. از این رو در انجیل مقدس خود میگوید: ابراهیم آرزو داشت که این روز مرا بنگرد و نگریست و شادمان شد.
گویند که در این سال ملکیصدق بنام اورشلیم را به پایان آورد. چون اسحاق به سی و هشت سالگی رسید مادرش سارا در سن صد و بیست و هفت سالگی از دنیا برفت و ابراهیم قنطورا دختر پادشاه ترک را به زنی گرفت. چون اسحاق به چهل سالگی رسید ایلیعازر خانهزاد ابراهیم به حران رفت و رفقا، زوجهی اسحاق، را برای او آورد.
چون ابراهیم از دنیا رفت او را در کنار گور زنش سارا در مغازهی مضاعفی که از عفرون حیثانی خریده بود به خاک سپردند.
در زمان ابراهیم ملکهی آشور سمیرامیس بود. او از بیم بازگشت طوفان تپهها [= سدها]یی بنا کرد. اسحاق پسر ابراهیم: برای او یعقوبزاده شد و او در آن هنگام شصت ساله بود، و همهی مدت عمرش صد و هشتاد سال بود. پس از بیست سال که از زناشوییاش با رُفقا گذشت رفقا آبستن شد. رفقا از آبستنی خود رنج میبرد. نزد ملکیصدق رفت تا سبب پرسد. ملکیصدق او را دعا کرد و بشارت داد که در درون تو دو امت بزرگ توأمان هستند. و آن که بزرگتر است آن را که خردتر است فرمابردار سازد. و آن خردتر عیسو بود، پدر اذومیان یعنی فرنگان سرخ موی، که فرزندان و او مطیع یعقوب پدر بنیاسرائیل شدند. (2)
پینوشتها:
1. برگرفته از کتاب «تاریخ مختصرالدول» کتابی است در تاریخ عمومی به زبان عربی، تألیفِ ابن عبری (623-685)، دانشمند و مورخ مسیحی یعقوبی.
2. ابن العبری، مختصر تاریخ الدول، ترجمهی عبدالمحمد آیتی، تهران: علمی و فرهنگی، 1377.
سعد، عبدالمطلب سعید؛ ( 1393 )، پدر پیامبران در قرآن، ترجمه: دکتر حبیب الله عباسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.