مترجم: سید حسین حسینی
1- تفکر در امری طبق نظر عقل و بنای آن امر به آن که این پسندیده است.
2- طبق آرزو و خواستهی نفسانی که ناپسند است؛ مثل آیهی: فَکَّرَ وَ قَدَّرَ؛ فَقُتِلَ کَیفَ قَدَّرَ (4).
اما مهمترین معنا و دقیقتر و ژرفترین آن، همان است که آیات زیر و نظایر آن به آن اشاره کردهاند: وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا (5)؛ إِنَّا كُلَّ شَیءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (6)؛ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (7).
راغب میگوید: «آنچه که قضا و کتابت در لوح محفوظ به آن پیشی گرفته است.» و حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن اشاره فرمودند: «پروردگار شما از آفرینش و أجل و روزی فارغ شده است.» فرمودند: «هر چیزی به قضا و قدر است حتی دُم و خورجین،» و همچنین فرمودند: «خداوند پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین، تقدیر خلایق را نوشتهاند.» و دیگر حدیثهای درست و مشهور، وقتی از حضرت امیر (علیه السلام) از قدری که در آیات و احادیث آمده است پرسیدند، فرمود: «راهی است تاریک و در آن گام مگذارید.» بار دوم پرسیدند، فرمود: «دریایی است ژرف، واردش نشوید. و بار سوم پاسخ داد: راز خداوند است و خود را به تکلف نیندازید.»
بنابراین، آیا اکنون میتوان از قَدَر، یعنی رازی که عقلها میترسند وارد آن شوند تعریفی ارائه داد؟ جرجانی در تعریفات میگوید: «قَدَر، تعلق ارادهی ذاتی به اشیاء در اوقات معین آن است.» آن گاه، به عبارتی روشنتر میگوید: «تعلیق همهی احوالِ اعیان به زمانی مشخص و سببی معین را قدر گویند.» و به این حد هم بسنده نمیکند و به تعریف سوم میپردازد، گویی این تعریف را روشنتر و واضحتر میداند. میگوید: «قَدَر، خروج ممکنات از عدم به وجود را یکی پس از دیگری، که مطابق با قضاست و قضا در أزل است و قدر هم همچنان هست.» عبدالرزاق کاشانی در کتاب کوتاهی به نام الرسالة فی القضاء والقدر تعریفی شایسته از قدر ارائه میکند و میگوید: «قَدَر عبارت است از: حصول صورت موجودات در عالم نفسانی به شکل جزئی مطابق با آنچه که در موارد خارجی است و مستند به اسباب آن که به واسطهی آن وجوب مییابند و لازمهی اوقات آنند.» وی معتقد است: «عالم نفسانی با جرم آسمانیاش، جایگاه قَدَر است.» چون عالم روحانی جایگاه قضاست، که عالمی است مجرد از اشکال و صور و مواد.» از آن در نفوس جزئی، نقشهایی جزئی محض به شکلها و هیأتهای خاص، مقارن با اوقاتی معین، مقدر به مقادیر و اوضاع مشخص از ملحقات ماده، نقش میبندد.» آن گاه به شکلی روشنتر میگوید: «حصول آن صورت مشخص، در وقت معیّن خود، همان قدر شیء مشخص خارجی است. چنان که خداوند هم فرمود: وَ ما نُنَزِلُهُ إلا بِقَدرٍ مَعلومٍ (8)؛ بدون شک وقوع آن در خارج هنگام حضور آن زمانی ضروری است، و این عالم همان عالم ملکوت است... چنان که جایگاه قضاء همان عالم جبروت میباشد.»
این همخوانی و هماهنگی در اندیشه و گاهی در عبارات نزد دو حکیم بزرگ، عبدالرزاق کاشانی و ملاصدرا، ما را به این باور سوق میدهد که دومی نظر به اولی داشته است وقتی که ملاصدرا در کتاب اسفار اربعة به تعریف قَدَر و یقین جایگاه وجود آن میپردازد: «اما قدر عبارت است از: وجود صور موجودات در عالم نفسانی آسمانی به شکل به جزئی، مطابق با مواد خارجی شخصیِ آن که به اسباب و علل آن مستند است و آن را ایجاب میکند و لازمهی اوقات و مکانهای خاص خود است، و قضا آن را از باب فراگیری عنایت به قضا، فرا میگیرد.»
علامه طباطبایی شرحی لطیف بر این سخن دارد که ما به مقداری که بر روشنگری مفهوم آن کمک میکند، نقل میکنیم. میگوید: «قَدَر کمیت شیء و هندسه و حد آن است؛ و تقدیر آن، تعیین حدود و خاصیات وجودی آن است. به عبارت دیگر، آن است که علتها به معلولها، خصوصیات وجودی و خواص و آثار آن را به آن میبخشند. چون علت و شرایط و موقعیتها و دیگر اسباب فراهم شده در معلول تأثیر میگذارند. و برای آن و دیگر عوامل پیرامون معلول، آثاری در خواص و آثار آن میگذارند. جملگی آن مثل قالبی است که خصوصیات و آثار مقلوب را مشخص میکند. این معنا را در بیش از یک مناسبت در المیزان آورده است و در تفسیر إنّا کُلَّ شیءٍ خَلَقناه بقَدَرٍ (9)، و تفسیر آیهی: وَ ما نُنَزِّلُهُ إلاّ بقدرِ مَعلومٍ، به طریقهای دیگر تکرار میکند و چیزهایی بر آن میافزاید که ناچاریم در این جا بیاوریم. او میگوید: «نزول یعنی همان خلقت که با قَدَر چنان مقارن و پیوستهاند که از هم جدا نمیشوند. قَدَر همان چیزی است که شیء به سبب آن تعین مییابد و به سبب خود متمایز میگردد، که همان خصوصیت وجودی شیء و کیفیت خلقت آن است. با ملاحظه و تأنی در این دو آیه، یعنی: ألَّذی خَلَقَ فَسَوّی؛ وَالَّذی قَدَّرَ فَهَدی (10)؛ ألَّذی أعْطی کُلَّ شَیءٍ خَلَقَه ثُمَّ هَدی (11). در آیهی نخست، ترتیب هدایت را میبینیم که بر مقاصد هستی در آفرینش، استوار ساختن و تقدیر شیء دلالت دارد. آیهی دوم، بر خلقت ویژهی یک شیء که به آن عطا شده است دلالت دارد؛ هر دو آیه بر این دلالت دارند که قَدَرِ یک چیز، همان ویژگی آفرینشی آن است که از آن خارج نیست.
بدین ترتیب، قدر هر چیز وقتی که یک شیء تنزل مییابد و زمانی که نزول آن کامل گردد و وجودش ظاهر شود، برای آن تعیین میشود. پس مشخص شدن قَدَر قبل از ایجاد آن به آن تعین میبخشد. این آیه هم به این مطلب تأویل میشود: و کلُّ شیءٍ عِندَه بمقدارٍ (12)؛ یعنی هر شیء به قَدَری که دارد برایش حاضر و مشخص است، که این به معنای «قدر معلوم» میباشد. همچنین به معنای آیهی: قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدراً (13)؛ یعنی قَدَری که مشخص، معلوم، بدون ابهام و بدون مجهول است و از آن تجاوز نمیکند. در هر حال، قدر بر خود شیء بر حسب علم و مشیت تقدم دارد؛ هر چند که مقارن با آن است و از او در وجود جدایی ندارد.بار دیگر به شرح علامه طباطبایی بر سخن ملاصدرا باز میگردیم که تبیین تفاوت بین قضا و قدر است. از جمله آن که: «قضا از جانب خداوند از قدر خاصتر است چون مایهی فصلِ تقدیر است. پس قدر همان تقدیر است و قضا هم فصل و قطع. برخی از دانشمندان گفتهاند که قادر به مثابهی شیء آماده شده برای کیل است و قضا به مثابهی خود کیلِ، ابوعبیده به عمر، وقتی که از ترس طاعون قصد شام کرده بود، گفت: آیا از قضا میگریزی؟ گفت: از قضای الهی به قدر او میگریزم. این جمله یادآور آن است که قدر، قضا نبوده است و امید است که خداوند آن را دفع نماید و اگر قضا باشد، دفعی بر آن متصوِّر نیست. شاهد این مطلب آیات: وَ کانَ أمرًا مَقضیًّا (14)؛ کانَ عَلی رَبِّکَ حَتمًا مَقضِیٍّا (15) و قُضِیَ الاَمرُ (16) میباشد؛ یعنی فصل و قطع؛ یعنی طوری گشت که جبران آن ممکن نیست.
مسألهی قدر از مهمترین مسائلی است که توفانهایی بزرگ در اندیشهی بشری به ویژه اندیشهی اسلامی ایجاد کرد. در بین مسلمانان، گروهی پیدا شدند که معتقد بودند: ما در اعمالمان- خیر یا شر- مجبوریم و چارهای نداریم اگر اهل بهشت باشیم یا جهنم. خداوند خالق همه چیز است و اوست که برای هر چیز قدر آن را در خیر یا شر تعیین میکند. اینها به نام طرفداران جبر یا مجبرة مشهورند که دلایل طولانی دارند و علیه آنها هم دلایلی قویتر وجود دارد که درست نیست اعتقاد آنها را بپذیریم. و گروهی هم پیدا شدند که به تفویض قائلند؛ یعنی انسان خالق افعالش میباشد هیچ ارتباطی به قدر ندارد. اینها به قدریه معروفند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثشان به آنها نظر داشته است، که فرمود: «القدریة مجوس هذِهِ الاُمّة.» و «با قدریون مجالست نکنید و با آنها به سخن گفتن، نپردازید.» نظر درست همان نظر آنهایی است که معتقدند: «لا جبر و لا تفویض بل منزلة بین المنزلتین و امر بین الامرین،» امّا معنای این سخن چیست؟
معنای این سخن آن است که کلینی از امام صادق (علیه السلام) روایت میکند، که در پاسخ این سؤال فرمودند: «مثل این که، مردی که دچار گناه شده و او را نهی میکنی، ولی توجه نمیکند، و او را به خود وامیگذاری و به آن گناه میپردازد. پس این چنین نیست، وقتی که از تو نپذیرفت و او را به خود وانهادی، تو او را به گناه واداشتی.» همچنین روایت میکند که، شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت: فدایت شوم! آیا خداوند بندگان را به گناه مجبور میسازد؟ فرمود: «خداوند عادلتر از آن است که آنها را به گناه مجبور سازد و سپس عذابشان نماید.» گفت: فدایت شوم! پس به بندگان تفویض کرده است؟ فرمود: «اگر تفویض بود، آنها را امر و نهی نمیکرد، گفت: فدایت شوم! آیا میان آن دوست؟ فرمود: «آری، فراختر از فاصلهی بین آسمان و زمین.»
خوب است، سخن راغب را یادآور شویم که گفته بود: «قَدَر آن است که قضا نباشد و امید است که خداوند آن را دفع کند.» دفع آن یا به دعاست، یا آمرزش، یا شفاعت، یا دیگر وسایل. در این سخن اشارهای است به مفهوم اختیار؛ اختیاری که نه به تفویض میرسد و نه به جبر، بعید نیست که راغب نظری به سخن امام رضا (علیه السلام)، بنا به روایت نویسندهی المحاسن، داشته است: یونس از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده است که حضرت فرمود: «چیزی جز آنچه که خداوند بخواهد و اراده کند و تقدیر و حکم نماید. گفتم: معنای «میخواهد» چیست؟ فرمود: فعل را آغاز کند. گفتم: معنای «اراده کند»؟ فرمود: ثبوت بر آن. گفتم: معنای «تقدیر»؟ فرمود: تقدیر شیء در طول و عرضش. گفتم: معنای «حکم کرد»؟ فرمود: آن گاه که حکم کرد، اجرا میکند و هیچ چارهای از آن نیست.»
پینوشتها:
1- مرسلات (77)، آیهی 22: تا مدتی معین.
2- رعد (13)، آیهی 17: پس رودخانههایی به اندازهی گنجایش خودشان روان شدند.
3- اعلی (87)، آیهی 3: و آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود.
4- مدثر (74)، آیات 18 و 19: [آن دشمن] اندیشید و سنجید، کشته باد چگونه [او] سنجید؟
5- احزاب (33)، آیهی 38: فرمان [خدا] همواره به اندازهی مقرر و متناسب با توانایی است.
6- قمر (54)، آیهی 49: مائیم که هر چیزی را به اندازه آفریدیم.
7- حجر (15)، آیهی 21: ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
8- حجر (15)، آیهی 21: ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
9- قمر (54)، آیهی 49: ما هر چیز را به اندازه آفریدیم.
10- اعلی (87)، آیات 2 و 3: همان که آفرید و هماهنگی بخشید و آن که اندازه گیری کرد و راه نمود.
11- طه (20)، آیهی50: [پروردگار ما] کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، پس آن را هدایت فرموده است.
12- رعد (13)، آیهی 8: و هر چیزی نزد او اندازهای دارد.
13- طلاق (65)، آیهی 3: به راستی خدا برای هر چیزی اندازهای مقرر کرده است.
14- مریم (19)، آیهی 21: و [این] دستور قطعی بود.
15- همان، آیهی 71: این [امر] همواره بر پروردگارت حکمی قطعی است.
16- بقره (2)، آیهی 210: کار [داوری] یکسره شود.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم