![چه کسی کتابخانهی اسکندریه را به آتش کشید؟ چه کسی کتابخانهی اسکندریه را به آتش کشید؟](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/13850.jpg)
![چه کسی کتابخانهی اسکندریه را به آتش کشید؟ چه کسی کتابخانهی اسکندریه را به آتش کشید؟](/userfiles/Article/1395/12/9/13850.jpg)
ترجمه: دکتر حبیب الله عباسی
شهر اسکندریه از زمان بنیانگذاری، در زمستان 332-331 ق. م طی هزار سال و اندی نقش اساسی در مصر و کشتیرانی در دریای مدیترانه بازی میکرد. این شهر تا آن زمان که در سال 642 م توسط مسلمانان فتح شد، پایتخت مصر بود. پس از آن پایتخت به شهر فسطاط که فرماندهی سپاه، عمرو بن عاص آن را بنا کرد، منتقل شد. با این حال شهر اسکندریه تا امروز همچنان نقش مهمی در تاریخ مصر بازی کرده است.
این شهر از همان زمان تأسیس توسط اسکندر بزرگ و جانشینان وی، بطالسه مرکز جنبشهای فکری بوده است؛ همانانی که تصمیم گرفتند از شهر خویش، منارهای برای فکر و دانش بسازند تا بتواند با آتن، پایتخت یونان رقابت کند. از این رو، مجمع علمی اسکندریه که نام موسون- پرستشگاه خدایان هنرها و علوم- به آن اطلاق میشد، اولین مؤسسهای بود که آوازهاش تا آسمان رسید و کتابخانهی بزرگ نیز بدان اضافه شد.
اندیشهی تأسیس کتابخانه
این اندیشه در آغاز سدهی سوم پیش از میلاد در روزگار پادشاهی بطلمیوس نخست، صاحب لقب سوتر پدیدار شد. همان کسی که تاریخ گواهی میدهد که نه تنها فرماندهی نظامی بیهمتایی بود، بلکه فردی روشنفکر و باهوش نیز بود و همو بود که مهمترین کتاب را دربارهی زندگی اسکندر بزرگ نوشت. شهرت اصلی وی در این است که او بنیانگذار حقیقی دولت بطالسه، پس از درگذشت اسکندر بود، حکومتی که سه سده تداوم داشت. او در فاصلهی سالهای 323-284 ق. م حکمرانی کرد.دیمتریوس یونانی، والری آتنی را به اسکندریه دعوت کرد. او از شخصیتهای نادری بود که به امر سیاست و فلسفه اشتغال داشت و همچنین از شاگردانی مشائی ارسطو بود. وی در سال 295 ق. م به اسکندریه آمد. پیشنهاد تأسیس مدرسهی علمی و کتابخانهای بزرگ با کتابهای بسیار به پیوست آن، از آن وی بود و پادشاه از این ایده استقبال کرد و دیمتریوس والری را به عنوان سرپرست و رئیس این مدرسه- موسون- تعیین کرد. این موسون در محلهی کاخهای پادشاهی که به نام بروخیون مشهور بود، بنا شد و کتابخانهی بزرگ یا «کتابخانهی مادر» بدان ملحق شد تا آن را از کتابخانهی «دختر» که بعداً به معبد سرابیوم ملحق شد، متمایز سازد.
این کتابخانه در روزگار جانشین وی، بطلمیوس دوم، سخت آراسته شد و رونق و رواج بسیاری یافت. سرآمد شاعران اسکندریه- کالیماخوس- به عنوان سرپرست آن کتابخانه تعیین شد. او در تورینة از منطقهی برقة نشو و نما یافته بود و به دلیل تألیف اثر مشهورش، پیناکس (1) بیهیچگونه چون و چرایی بنیانگذار دانش کتابداری به شمار میآید.
این کتاب همان فهرست محتویات این کتابخانه بود که آن را به ده بخش تقسیم کرده بود. با آن که این کتاب به دست ما نرسیده است، اما برخی آگاهیهای اندک از آن توسط نویسندگان بعدی در کتابهایشان نقل شده است. در این آثار اشاره شده که او بنیاد قوانین طبقهبندی کتابها را به شیوهی زیر وضع کرد:
- شعر حماسی و شعر غنایی به طور کلی
- شعر نمایشی بر دو قسم: تراژدی و کمدی
- کتابهای قانون و حقوق
- کتابهای فلسفه
- کتابهای تاریخ
- ادبیات سخنوری
- کتابهای پزشکی
- کتابهای علوم ریاضی
- کتابهای علوم طبیعی
- متفرقهها (2)
شمار کتابها و چگونگی گردآوری آنها:
بطالسه از شیوههای زورگویانه یا غیرزورگویانه برای تهیهی کتاب استفاده میکردند. برای مثال، کتابها را از کشتیهایی که وارد بندر میشد، مصادره میکردند و برای تهیه دستنوشتهای اصلی این کتابها سخت تلاش مینمودند. از مشهورترین حکایتها در این زمینه که پزشک یونانی معروف، جالینوس آن را روایت میکند آن است که بطلمیوس سوم او را روانهی آتن کرد تا دستنوشتهای اصلی نمایشنامههای آیسخولوس و سوفوکلس و اوریپیدس را که در گنجینههای آن شهر نگهداری میشد، به دست آورد تا آنها را در اسکندریه استنتاخ کنند و مجدداً آنها را بازگردانند. برای تضمین اعاده و سلامتی این نسخهها مبلغ 15 تالنتون از نقره به ودیعه نهاد. اما آن چه اتفاق افتاد، این بود که اصل نسخههای خطی را نزد خود در اسکندریه نگه داشت، و دستنوشتههای آن را بازگردانید و از خیر ودیعه گذشت، ودیعهای که اگر به پول امروز محاسبه شود مبلغ قابل توجهی بود.یکی از شارحان قدیم داستانهای آریستوفانس در حاشیهی یکی از نسخههای خطی، مطلبی مینویسد که ما را از شمار نسخههای این کتابخانه آگاه میکند. این حاشیه در نسخهی خطیای است که در کتابخانهی کالیگو رمانو (3) در رم به دست آمده است و اطلاعات ارزندهای در این زمینه دارد. متن گزارش این حاشیه چنین است:
«آن پادشاه بطلمیوس فیلادلفیوس که فیلسوفان و دیگر نویسندگان مشهور را نیک میشناخت، پس از گردآوردن کتابها از همهی گوشه و کنارهای جهان، و پرداخت قیمت آنها از اموال پادشاهی، از دیمتریوس والری برای ساخت دو کتابخانه کمک خواست، یکی بیرون قصر و دیگری در داخل آن. در کتابخانهی بیرون قصر 42000 جلد کتاب وجود داشت و کتابخانهی قصر دربرگیرندهی 400000 جلد و 90 هزار عنوان بود چنان که کالیماخوس یکی از مردان قصر و رئیس کتابخانهی پادشاهی و آراتوسثتنس رئیس همان کتابخانه اندک زمانی پس از وی اظهار میدارند (4)
برابر اطلاعات حاصله از این سند چنین برمیآید که دو کتابخانهی اسکندریه در یک نسل بسیار گسترش یافتند و هر دو کتابخانه بیش از نیم میلیون نسخهی خطی دربرداشتند، به طور مشخص 532800 نسخهی خطی. طبیعتاً کتابخانه به کتابهای یونانی بسنده نکرده، بلکه هرچه که در گنجینهی کتابخانههای مصری در معبدهای مختلف کنار رودخانهی نیل بوده بدان ضمیمه شده است. از طرفی میدانیم بسیاری از معبدهای مصری کهن دارای مدارسی بودند که آموزههای مختلفی مانند آموزش حرفههای متعدد برای تربیت سنگتراشها و مجسمهسازان و تندیسسازان و غیره در آنها آموزش داده میشد. چنان که معبد اصلی دارای کتابخانهای بود که اسناد و کتابهای متنوع و مختلف دینی، سیاسی، علمی و ادبی را شامل میشد و نام سالن کتابخانه «دارالحیاة» بود. این سالن برای آنان به مثابهی فرهنگستان علمی بود.
از مشهورترین کتابخانهها کتابخانهی رمسیس دوم در معبد رمسیوم بود. همان که دیودور سیسیلی در فقرهی مشهوری که معبد را در آن توصیف میکند، بدان اشاره کرده است. توصیف وی با واقعیت مطابقت دارد. وی میگوید: «و پس از آن کتابخانهی مقدسی قرار داده است، که بر آن نام شفای روح اطلاق میشد». آن چه باستانشناس فلندرز پتری (5) در این مکان از معبد بدان دست یافت از جمله اسناد پاپیروسی که به دورهی سلسلهی دوازدهم برمیگردد، صدق سخن دیودور سیسلی را تأیید میکند. در میان این اسناد، قدیمترین نمونههای معروف از آثار نمایشی جهان قرار دارد. از رهگذر این متون نمایشی ثابت میشود که این کتابخانهها دربرگیرندهی کتابهایی در علوم و هنرهای مختلف بوده است. دیودور سیسیلی در این باره تصریح میکند «کسانی که به اختراعهای علمی یا انجام کارهای سودمند میپرداختند، منزلت و مقام بس رفیعی نزد ایزیس و اوزیریس داشتند». نمونههای بسیاری از کتابخانههای دیگر مانند معبد خدای تحوت در ادفو وجود داشته که سالن کتابخانه تاکنون هم باقی مانده است و بر دیوارهای آن، فهرست مهمترین آثار ثبت شده است. به ناگزیر کتابخانهی اسکندریه، همهی محتویات این کتابخانهها را شامل میشده است. (6)
دانشمندانی که از آن کتابخانه بهره بردند: دانشمندان فرهنگستان اسکندریه- موسون- به کتابخانه توجه ویژهای داشتند و از محتویات آن در دانشها و پژوهشها و اکتشافات خود سود میجستند چنان که بخش بزرگی از فعالیت خودشان را صرف تصحیح میراث علمی و تاریخی و ادبی مینمودند.
از جمله کاهن مصری، مانیثون که به تصریح تاریخ یهودی جوسیفوس، تاریخ مصری کهن را بازنویسی کرد و همچنین اقلیدس، نویسندهی کتابهای ریاضی، ارشمیدس، نویسندهی علوم هندسه، آراتوسثنیس که آثاری در علوم ریاضی و نجوم تألیف کرد و محیط دو قطب کرهی زمین را تعیین نمود و نیز از شمار آنان باید به هروفیلوس پزشک که در کالبدشکافی آثاری داشت، و هرون که کاشف نیروی بخار بود اشاره کرد؛ و همچنین فیلون یهودی با آثار فلسفی خود، و افلوطین و فیلسوف اسیوطی و بطلمیوس جغرافیدان در عصر رومانی، ترسیم کننده اولین نقشهی جهان و دیگران و دیگران بسیاری که تاریخ نامشان را ذکر کرده یا نکرده است از این کتابخانه بهره جستند.
رویداد سوزاندن کتابخانه: بسیاری از مورخان تلاش کردهاند، تهمت سوزاندن کتابخانه را هنگام فتح اسکندریه به وسیلهی عمروبن عاص به استناد روایت یک مورخ مسلمان، عبداللطیف بغدادی، که معاصر صلاحالدین ایوبی بود، به مسلمانان نسبت دهند. وی به شماری از سرزمینهای اسلامی مسافرت کرد و به شکل حاشیهای داستان سوزاندن کتابخانه را توسط مسلمانان به دست عمروبن عاص به دستور خلیفهی دوم عمربن خطاب که بیش از یک جمله معترضه نیست، در کتاب خویش الموعظة و الاعتبار (7) روایت کرد. سپس شماری از مورخان مانند قفطی در تاریخ الحکماء، و ابوالفرج ابن العبری در مختصر تاریخ الدول و ابوالفداء در المختصر فی تاریخ البشر و مقریزی و در نهایت جرجی زیدان نیز در سدهی حاضر (8) بر همان راه بغدادی رفتند و انگشت اتهام سوزانیدن کتابخانه را سوی مسلمانان نشانه رفتند. این همه موجب شد تا غربیها به پژوهش دربارهی این تهمت پرداختند و آن را با شواهد و ادلهی بسیار مستحکم نمودند تا عداوت اسلام را به طور کلی با علم و کتاب و تمدن ثابت کنند.
اولین اتهام به ژولیوس سزار برمیگردد که به سال 47 ق. م برای تعقیب فردی از اهالی پمپی که به مصر گریخته بود، در اسکندریه حاضر شد. سزار در اسکندریه با جنگ داخلی دیگری میان ملکه کلئوپاترا و برادرش بطلمیوس چهاردهم مواجه شد. وقتی سزار از کلئوپاترا جانبداری کرد، خود را ناخواسته درگیر این جنگ نمود. مصریان علیه او به فرماندهی اخیلاس اعلان جنگ کردند. سزار در آخرین نوشتهاش مینویسد: «... جنگ با شدت تمام درگرفت یکی از سویههای جنگ، پیروزی شتابان خود را در آن میدید و سویه دیگری نجات خویش را در این جنگ. اما سزار پیروز شد با سوزاندن هر کشتیای که درگیر جنگ بود و حتی کشتیهایی که در لنگرگاه دریایی وجود داشتند؛ زیرا ایشان نمیتوانست با نیروی اندکی، از جبهه جنگی گستردهای دفاع کند و بیدرنگ لشکریان خویش را از کشتیها در فاروس فرود آورد.»
این قسمتی است از آن چه ژولیوس سزار در آن از اقدام خود به سوزاندن هولناک کشتیها سخن میگوید که یا در بندر بودند یا در انبارهای جنگی دریایی. مورخان به این دلیل رومیان را به سوزانیدن کتابخانه متهم کردند زیرا آنان میپنداشتند ساختمان کتابخانه در جوار بندر بوده است، لذا زبانههای آتش به کتابخانه سرایت کرد و تمام محتویات آن، اعم از کتابها و دستنوشتهها را سوزانید.
منابع دیگری نیز به تفصیل بیشتر به این حادثه اشاره میکند، از سوی نویسندگان بعدی، اولین آنها سینیکا بود. او کسی است که حدود نیمهی نخست سدهی اول میلادی دربارهی این اتفاق کتابی نگاشت و شاید از مورخ معروف، لیویوس نقل کرده است. او اشاره میکند که بدون هیچ تردیدی 400000 کتاب در اسکندریه سوزانیده شد، به دلیل «آتشی که سزار در کشتیها برافروخت.» پس از سینیکا، پلوتارک (46- 127 م) یونانی از اهالی خیرونیا میگوید: «وقتی نزدیک بود ناوگان سزار به دست دشمنانش بیفتد، ناگزیر شد که خطر را با آتشسوزی دفع کند، و آتش در انبار جنگی دریایی گسترش یافت و کتابخانهی بزرگ را ویران کرد.»
چنان که نویسندهی رومی، اولوس جیلیوس- 12-169 م. تصریح میکند: «تعداد زیادی کتاب و نسخهی خطی که حدود 700 هزار مجلد بود به وسیلهی پادشاهان بطالسه از کتابخانهی آتن، در مصر جمعآوری و استنساخ شد. لیک همهی این کتابها در جنگ نخستین اسکندریه طعمهی حریق شد، هنگامی که این شهر ویران شد، این ویرانی به عمد نبود، بلکه به طور اتفاقی به وسیلهی سربازان ذخیره حادث شد.»
دیون کاسیوس مورخ در آغاز سدهی سوم میلادی دربارهی این حریق شرح و تفسیری مینویسد و میگوید: «... آتش در مکانهای بسیاری شعلهور شد، انبارهای غله و کتاب را دربرگرفت. آوردهاند کتابهایی که سوخت شمارشان بسیار و ارزششان خیلی زیاد بود».
امیانوس مارسلینوس مورخ سدهی چهارم میلادی، تصریح میکند: «آن جا کتابخانهای وجود داشت که کسی قیمتی بر آن نمیتوانست بنهد، و تمام نویسندگان قدیمی و مورخان بر 700 هزار مجلد کتاب آن اتفاق نظر دارند، و همهی این کتابها در جنگ اسکندریه، نابود گردید وقتی که شهر در روزگار سزار دیکتاتور ویران شد.»
صحت این خبر را مورخ دیگری از سدهی پنجم میلادی یعنی اوروسیوس تأیید میکند. او ضمن سخن خود دربارهی جنگ سزار در اسکندریه میگوید:
«او در اثنای همان جنگ فرمان سوزاندن ناوگان پادشاهی را صادر کرد، ناوگانی که در ساحل لنگر افکنده بود، وقتی این آتش به بخشی از شهر گسترش یافت حدود 400 هزار کتابی که در ساختمان نزدیک آن بود، نیز از بین برد، و این کتابها دلیل یگانهای بود بر کوشش و تلاش مستمر نیاکان. آنان که این شمار بسیار از آثار نبوغ و خلاقیت را جمع کردهبودند.» (9)
مسیحیت نیز از این اتهام که متوجه سزار شد مصون نماند، در آغاز سدهی سوم بعد از میلاد وقتی اسکندریه مورد تعرض خشم امپراطور کاراکالا قرار گرفت، به موسون گزند سختی رساند، و با دانشمندان موسون رفتار سنگدلانهای کرد و تمام امتیازات آنان را لغو، و دانشمندان بیگانه را طرد کرد، و این رویدادها سرآغاز یک رشته فجایع پی در پی بر موسون و مدارس و کتابخانهها بود که تداوم یافت. پس از حدود نیم قرن شهر برای بار دوم در سال 265 م. در معرض ستم و ظلم از سوی جالینوس علیه مسیحیان قرار گرفت و ویرانی سختی به شهر رسید، به ویژه محلهی پادشاهی که موسون در آن قرار داشت، کمتر از ده سال بعد از آن، در سال 272 م موجی از ستم و بیداد به وسیلهی امپراطور اوریلیانوس بر سر این شهر فروریخت، و بعد از آن بیداد امپراطور دقلدیانوس نیز ادامه یافت، وقتی او شهر را مورد تهاجم خود قرار داد، شمار بسیاری از شهروندان آن را کشت و قسمتهای زیادی از شهر را در آتش سوزانید و دستور داد تا همهی کتابهایی را آتش زدند که دربارهی صنعت فلزات قیمتی مانند طلا و نقره بود. توصیف این آتشسوزی به وسیلهی یوحنا انطاکی به دست ما رسیده است. وی میگوید: «همهی این کتابهای باارزش گردآوری شد و بیهیچ مبالاتی در آتش انداخته شد.» وقتی مسیحیت قدرتمند شد، همین نقش را در این تراژدی بازی کرد. مسیحیان نیز تمام کتابهایی را که نسبت اندکی با بتپرستی داشتند، از بین بردند و چه بسا که معبدها را نابود و آنها را به کلیسا تبدیل کردند، به طریق اولی، ساختمان موسون و کتابخانهی مادر دچار چنین سرنوشتی شد.
سرانجام عمروبن عاص و مسلمانان را به آتشسوزی کتابخانه متهم کردند. من در این جا، درصدد دفاع از رومیها یا مسیحیان یا حتی عربها نیستم، بلکه در پی انجام کار بزرگتر و شگرفتری میباشم و آن:
گشودن پروندهی این مسأله از نو:
اطلاعات جدیدی دربارهی رویداد سوزاندن کتابخانهی مادر ارایه میکنیم؛ زیرا پژوهشهای مختلف قدیمی و جدید دو مسألهی بسیار مهم و حساس را، چه بسا از سر عمد نادیده گرفته و ما بر آن هستیم که این دو دقیقهی مغفول مانده را در این پرونده مورد بررسی قرار دهیم، و بدین ترتیب ما مجاز هستیم که این پرونده را از نو مورد پژوهش قرار دهیم.دقیقهی نخست این است که همهی پژوهندگان این نکته را در سخنان خویش دربارهی کتابخانهی موسون تعمیم دادهاند و به آنچه مهمتر است اشاره نکردهاند و آن محتویات کتابخانهی کهنهای است که تحقیقاً همهی میراث علمی ادبی فرعونی را دربرداشت و تا حدودی به اوج کمال خود رسیده بود- و این همه براستی مورد عنایت کامل من و همهی بشریت است. دلیل این عنایت و توجه من، وجود شکاف آشکار میان دانش فراعنه، طی سه هزار سال و آن چه پس از آن، طی دورههای تاریخی بوده است.
بایسته است بپرسیم: تمام این میراث به چه سرنوشتی گرفتار شد؟ اگر مقصود دانشمندانی که دربارهی این آتشسوزی پژوهش کردند، کتابخانهی یونانی در اسکندریه بوده، پس از آن چه گذشت، چنین برمیآید که هر کتاب یونانی که در این کتابخانه بوده نسخهای از آن در سرزمینهای یونانی نیز وجود داشته است. لذا نتیجه میگیریم که بشریت در این آتشسوزی هیچ چیزی را از دست نداده، زیرا مسأله تنها این بود که نسخههایی در این آتشسوزی نابود شده که اصل آن در سرزمین یونان وجود داشته؛ اما اکنون برای ما مهم این است که بدانیم:
دانش و ادبیات و هنرهای مصری کجاست؟ آیا بشریت پس از آن، از ابتدا و نقطهی صفر شروع کرده است؟ البته بایسته نیست که مسأله چنین باشد.
دقیقهی دیگر: متهم ساختن دیگران مانند رومیان، مسیحیان و عربها، نیازهای پژوهش را برآورده نمیسازد، زیرا در آن جا دیگرانی هم بودند که مورد اتهام واقع نشدند؛ چه اسکندریه در آن روزگاران محل سکونت ملتهای مختلفی بود که در این تحقیقات بدانها اشاره نشده است. ما اکنون باید آن را روشن سازیم تا ببینیم میتوانیم دیگران را متهم سازیم یا خیر؟ اگر قضیه چنین باشد، پس چه انگیزههایی در ورای انگشتهای اتهام نهفته است تا آن اندازه که حجت بر آنها تمام شود. و این همه فقط دربارهی کتابخانهی معینی است، و آن کتابخانه دربردارندهی گنجینههای کهن مصری بود ...؟
اصل موضوع این است که این دو نکته باید روشن شود:
1- محتویات کتابخانه علاوه بر آثار یونانی چه بوده است؟
2- دیگر آن که باید مشخص شود چه کسانی از این آتشسوزی بهره میبردند و عامل آن بودند؟
ساکنان اسکندریه: دیودروس میگوید، با استناد به آمار رسمیِ جمعیت اسکندریه در سال 60 ق. م، شمار شهروندان غیر برده در اسکندریه در آن سال به سیصدهزار نفر میرسیده است. لیک بدون تردید، شمار اهالی این شهر افزون بر عدد بوده است؛ زیرا شمار مصریها و یهودیان و بردگان و نیز بسیاری از یونانیان و غیره، بیرون از حساب شهروندان بودند.
آن شهر به طور کلی یونانیها، مقدونیها، ایرانیها، مصریها، یهودیها و گروههای دیگر مانند تراقیها، فروجیها، سوریها و فینیقیها و قاریها و بابلیها و هندیها و عربها را دربرمیگرفت.
یهودیان مهمترین نژاد بیگانه، پس از یهودیان بودند و چند نسل پیشتر قبل از فتح اسکندر، در مصر مستقر شده بودند؛ زیرا گفته میشد که پادشاهان اسرائیلی طی سدهی هفتم سربازان را با اسبان مصری عوض میکردند و سخت به امر بازرگانی و سربازگیری مشغول بودند. مورخ یهودی جوسیفوس به ما میگوید که اسکندر بزرگ یا بطلمیوس نخست هنگام فتح مصر، شماری از یهودیان را در محلهی خاص یهودیان اسکندریه مستقر ساخت. سنگنوشتهها و اسناد پاپیروس و آثار باستانی به پراکنده شدن یهودیان در تمام مصر طی حکومت بطالسه اشاره دارد. در مقبرهی یهودیها در ابراهیمیهی اسکندریه، گورهای یهودیان از روزگار بطالسهی نخستین یافت شده است و از همین زمان معبدهایشان در سراسر مصر گسترش یافت.
یهود به پیشههای متنوعی در مصر مانند کشاورزی و بانکداری و جمعآوری مالیات و سربازگیری مشغول بودند، و برخی از آنان مناصب مهمی را در حکومت مانند افسر، فرمانده و رئیس پلیس و منشی پادشاه عهدهدار بودند همچنین دو فرماندهی سپاه خانم کلئوپاترای دوم یهودی بودند.
یهود به طور کلی در شهر اسکندریه در محلهی چهارم متمرکز شدند، و این محله از بخش شمال شرقی همسایهی محلهی پادشاهی بود. با این همه، شماری از آنان در دیگر محلههای شهر منتشر شدند، و تبدیل به اقلیت بزرگی شدند که از نوعی خودمختاری و دادگاههای ویژهی خود برخوردار بودند، چنانکه در روزگار قیصر به امتیازهای بزرگی دست یافتند. بنابه گفتهی جوسیفوس به دستور قیصر مجسمهای از برنز نصب شد و بر آن نوشته شد که یهودیان پایتخت شهروندان اسکندرانی هستند. (10)
از همهی این گفتارها چنین نتیجه میگیریم که یهودیان با قدرتی که از رهگذر مناصب دولتیشان یا از طریق سربازانشان در ارتش کسب کردند خواه در دورهی بطالسه یا روزگار رومیان، سخت صاحب قدرت و چیرگی شدند. این همه آنان را به انجام کارهای خیلی بزرگ نیز قادر ساخت حتی سوزانیدن کتابخانهی اسکندریه. شاید برخی سربازان یهودی از این فرصت که قیصر ناوگان را در بندر اسکندریه سوزانید، استفاده کردند و به دستور فرماندهان یا خاخامها یا پیشوای اقلیت یهودیان اسکندریه که او جنارخس یا اثنارخس مینامیدند- از فرصت به دست آمده بهره جستند و به درون کتابخانهی کهن که دربردارندهی گنجینههای مصری بود، نفوذ کردند و کتابها را سوزانیدند؛ زیرا سوزاندن کتابها فقط از داخل کتابخانه ممکن بود، در ورای این همه باید انگیزهی بسیار قوی و قانع کنندهای میبود، حداقل برای کسانی که این کار را میکردند.
آیا این باور هست که چنین انگیزهای برای آنان وجود داشته است؟ آیا این انگیزه چندان قوی بوده که آنان چنین خطر کنند و میراث سه هزار سالهی تمدن کهن را از میان ببرند؟
پینوشتها:
1. pinakes.
2. نفس المرجع السابق.
3. collegio Romano.
4. نفس المرجع السابق.
5. flenders petrie.
6. نفس المرجع السابق.
7. کتاب الإفادة و الاعتبار، عبداللطیف البغدادی، تحقیق احمد غسان سبانو، دار قتیبة دمشق، ص 52. بغدادی ضمن توصیف خود از ستون دیوارهای اسکندریه به سال 600 هجری متذکر شده: «معتقدم آن رواقی است که ارسطوطالیس و دنبالهروان وی پس از او در آن تدریس میکردند و آن همان دارالعلمی است که اسکندر کبیر بنا کرد، کسی که آن شهر را بنیان نهاد. و در آن دارالعلم، خزانة کتابهایی بود که عمرو بن عاص به اجازة عمر- به آتش کشاند». ملاحظه شود که بغدادی آگاهی کافی از تاریخ نداشته است، او اصلاً نمیداند ارسطو در چه زمانی میزیسته است و اسکندریه سالهای دراز بعد از وفات ارسطو بنا شد و طبعاً هرگز ارسطو آن را ندیده است.
8. تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان، مراجعة حسین مؤنس، دارالهلال، ج3، ص 44. توجه داشته باشیم که جرجی زیدان رأی خود را تغییر داد و عرب را در آتشسوزی کتابخانه شریک دانست.
9. مکتبة الاسکندریة القدیمة، مصطفی العبادی، الأنجلو، 1977.
10. تاریخ مصر فی عصرالبطالمة، د. ابراهیم نصحی، الأنجلو، 1987، ج2.
سعد، عبدالمطلب سعید؛ ( 1393 )، پدر پیامبران در قرآن، ترجمه: دکتر حبیب الله عباسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.