لغویان در تعریف کلمه گفتهاند: «لفظ وضع شدن برای معنای مفرد.» و «آنچه که بر معنای تام و غیر تام دلالت کند.» نحویان و متکلمان همین را گفتهاند و افزودند: «کلمه بر هر یک از انواع سه گانه، یعنی اسم و فعل و حرف، دلالت میکند.» این تعریفها برای آن است که بتوانیم وارد بحث کلمه در قرآن شویم. در هر آیه که آمده است، اندیشه هایی را القا میکند و آرام نمیگیرد تا آرامش یقین و اطمینان بر آن نازل شود و آن زمانی است که اندیشه را در میان معانی پراکندهی آن که آیات دربردارند، به وحدت بکشاند و معنای واحدی که در ظاهر متعدد هستند، مشخص شود.
همچنین، در آیهی: اَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ (17)؛ و آیهی: وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ (18)، که هیچ یک از مفسران در این که کلمهی طیبه همان اعتقاد حق و ثابت، و کلمهی توحید و شهادت به یگانگی اوست با دیگری اختلاف ندارد. پس بیان وحدانیت و استقامت بر آن، پسندیدهترین حقایق است، که دارای شاخههایی است که بدون مانعی رشد و نمو کرده است؛ مثل عقاید حق فرعی، اخلاق پاک، اعمال شایسته، که مؤمن حیات طیبهاش را به آن زنده میکند و عالم انسانی را به حق آباد میسازد. این همان است که با سیر نظام آفرینش که به ظهور انسانی خلق شده بر اعتقاد حق و عمل صالح، سازگاری دارد. در برابر آن، کلمهی خبیث است؛ یعنی کلمهی شرک که به درختی خبیث تشبیه شده است که از زمین کنده شده و ریشه و قرارگاه ندارد؛ و چون خبیث است تأثیری جز ضرر و شرک ندارد.
اندیشهی بشری همچنان در جستجوی فهم وجه تسمیهی مسیح به کلمه است. یک بار در آیهی: أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ (19)؛ و بار دیگر در آیهی: یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى (20)؛ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ (21)، آمده است. راغب میگوید: «به خاطر هدایت شدن مردم به او همچون هدایت شدن آنها به کلام خداوند است.» و گفته شد: «کلمة الله نامیده شد از آن نظر که نبی گشت، چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر نامیده شد.» این چنین است اعتقاد بقیهی مفسران، که معتقدند منظور از کلمه، نبوت و تشریع و یا بشارت و معجزه است.شریف رضی در کتاب حقائق التأویل فی متشابه التنزیل به این مسأله پرداخته و به آن چیزی افزوده، و به بررسی وجوه خوب و قابل ذکر و نشر دست زده است. وی به بیان رأی خود بعد از ذکر آرای علما پرداخته است. از جملهی این آرا چنین است: خداوند از مسیح (علیه السلام) در کتابهای نازل شدهی قبل از او چند بار آورده و به بعثت او وعده داده و به پیامبری او بشارت. بعد از تولد و بعثت او فرمود: هذهِ کَلِمَتی؛ یعنی همان چیزی است که خبر آن را میدادم. و یا نظر دیگر که میگوید، او پیامبر بود و به واسطهی او هدایت میشدند، چنان که به وسیلهی کلمات خداوند هدایت میشدند؛ لذا او را از باب تشبیه، به کلمهی وضع شده برای بیان و دلالت، کلمه نامید. چون کلمه در حقیقت، عین کلام است، و عیسی (علیه السلام) کلام و از جنس کلام نیست؛ مثل همین او را روح نامید، چون بندگان به واسطهی او در دینهای خود زنده میشوند، چنان که به واسطهی ارواح در بدن زنده میشوند.
دیگری، یعنی مسلم بن بحر میگوید، کلمه از جانب خداوند همان وعد است؛ گویی میفرماید: تو را به وعدهی پیشین خداوند بشارت میدهد. مثل این در قرآن زیاد است. فرمود: لا تبدیلَ لِکَلماتِ اللهِ (22): یعنی آنچه که وعده کرد. و فرمود: وَ لکِن حَقَّت کلمةُ العذابِ عَلَى الکافِرینَ (23). و فرمود و حَقَّ علَیهِمُ القولُ (24)؛ و إذا وَقَعَ القَولُ علیهم (25). قول و کلمه به یک معنایند. شریف رضی با تکمیل این سخن میگوید: «اگر قرار باشد کلمه در این جا به معنای وعده باشد، پس تعبیر از آن به مسیح (علیه السلام) مجازی است، چون جایز نیست که بگوییم، مسیح وعدهی خداوند است؛ مگر این که مرادمان موعود خداوند باشد؛ مثل این که میگوییم: «اللّهُمَ أنتَ أمَلَُنَا و رَجاءُ نا»؛ یعنی مایهی آرزو و امید ما هستی.
از ابوالهذیل علاف حکایت شد که میگفت: «مراد از آن، سخن خداوند کُن است که ایجاد شد. عیسی (علیه السلام) به این نام اختصاص یافت- هر چند که هر مولودی نزد خداوند کُن میباشد- چون هر مولودی غیر از او از طریق منی مردان و حامله شدن و زاییدن به دنیا میآیند، ولی وضع عیسی (علیه السلام) چنین نبود. اختصاص او به این اسم جایز است، به خاطر اختصاص او به این معنا. علامه طباطبایی همین سخن را نقل کرده است، و با تغییری زیبا در آن ما را واداشت تا بار دیگر آن را بیان کنیم. میگوید: «عیسی (علیه السلام) به آن اختصاص یافت- با توجه به این که هر انسانی و حتی هر چیزی به کلمه تکوینی کُن موجود میشوند- چون سایر افراد بشر تولدشان طبق اسباب عادی و مألوف در منی مرد و نطفهی زن است... وقتی وضع عیسی (علیه السلام) چنین نبود و برخی از اسباب عادی و تدریجی را نداشت، وجودش به مجرد کلمهی تکوینی- بدون خلل در اسباب عادی- صورت گرفت، پس همان کلمه است.» اعتقاد دارم که سخن آنها در این موضوع به مرحلهای رسید که فکر، توان گذر از آن را ندارد؛ و چه بسیار به تأمل در آن نیازمندیم.
شریف رضی از قول نظام روایت میکند که عیسی (علیه السلام) از طریق لقب به آن وصف شده است؛ آنگاه ردی بر سخن او دارد که به خاطر ضعف و اشکال سخن نظام، وجهی برای ذکر آن نمییابیم. رضی پس از آن، به نظر خود قویترین وجه را ذکر میکند، و یا قصد دارد که برای خود، بهترین و قویترین وجه را انتخاب کند. معتقد است: به معنای وعدهی خداوند است که آن را وعده کرده است؛ یا او را کلمه نامید چون همان گونه به کلمهی او هدایت میشوند به وسیلهی او هم هدایت میشوند. برای این وجه، دلایل و شواهد قوی ارائه میکند. این کلمه به معنای شریعت و دستورات واجب هم آمده است؛ مثل آیهی: وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (26)؛ و آیهی: یُرِیدُونَ أَنْ یبَدِّلُوا کَلَامَ اللَّهِ (27).
به نظرم، ابن عربی هم چندان دور نرفته است، آنجا که در فتوحات میگوید: «انسان همان کلمهی جامع و نسخهی عالم است.» چرا این چنین نباشد، در حالی که خداوند روحش را در وی دمید و فرشتگان را به سجدهی او واداشت؟ آری بین دو نفخه تفاوتی عظیم است. نفخهی او به مریم، که از آن، عیسای پیامبر که سراسر خیر و ایمان است به وجود آمد؛ و نفخهی او به صلصال که انسان، جامع خیر و شر، کفر و ایمان پدید آمد. بنا به قول ابن عربی، «انسانِ حادث ازلی، و انسان دائمی ابدی و کلمهی فاصلهی جامعه.» بار دیگر با اشاره به دو جنبهی علوی و سفلی، او میگوید کلمهی جامعه، که خداوند به او قدرتی بخشید که در یک نظر به دو درگاه مینگرد و از حق دریافت میکند و به خلق القا میکند.»
پینوشتها:
1- شوری (42)، آیهی 14: اگر حکم پیشین پروردگارت نبود.
2- یونس (10)، آیهی33: بدین سان، حکم پروردگارت تحقق یافت.
3- همان، آیهی 96: کسانی که سخن (حکم) پروردگارت بر آنان تحقق یافته است.
4- غافر (40)، آیهی 6: بدین سان، حکم پروردگارت تحقق یافت.
5- شوری (42)، آیهی 21: اگر حکم فیصله بخشی (پیشین) نبود.
6- اعراف (7)، آیهی 137: [بدین گونه] به خاطر صبری که کرده بودند وعدهی نیکوی پروردگارت در حق بنی اسرائیل تحقق یافت.
7- انعام (6)، آیهی 115: سخن [وعده] پروردگارت به درستی و داد، سرانجام پذیرفته است.
8- مائده (5)، آیهی 3: امروز دین شما را به کمال رساندم.
9- شوری (42)، آیهی 13: در دین شما، هرآنچه به نوح سفارش کرده بود، مقرر داشت.
10- صف (61)، آیهی 8: و حال آن که خداوند کمال بخش نور خویش است، ولو آن که کافران ناخوش داشته باشند.
11- توبه (9)، آیهی 33: او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است، تا آن را بر همهی ادیان پیروز گرداند، ولو آن که مشرکان ناخوش داشته باشند.
12- زمر (39)، آیهی 71: چرا، ولی کلمهی عذاب بر کافران تحقق یافته است.
13- یونس (10)، آیهی 33: بدین سان سخن (حکم) پروردگارت بر نافرمانان تحقق یافته است.
14- انعام (6)، آیهی 89: اگر اینان [معاصران پیامبر] به آن (شریعت الهی) کفر ورزند.
15- زخرف (43)، آیهی 28: و آن [اندیشهی توحید] را سخنی ماندگار در میان أحفاد او قرار داد، باشد که به راه آیند.
16- بقره (2)، آیهی 124: و چون ابراهیم را پروردگارش به شعائری چند آزمود [و آموزش داد] و او آنها را به انجام رساند، فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم.
17- ابراهیم (14)، آیهی 24: آیا ندانستهای که خداوند چگونه مثلی میزند که کلمهی پاک [ایمان] همانند درختی پاک [و پرورده ] است؟
18- همان، آیهی 26: و کلمهی پلید [شرک] همانند درختی است پلید.
19- آل عمران (3)، آیهی 39: خداوند تو را به [فرزندی به نام ] یحیی بشارت میدهد.
20- همان، آیهی 45: ای مریم! خداوند تو را به کلمهی خویش که نامش عیسی مسیح فرزند مریم است، بشارت میدهد.
21- نساء (4)، آیهی 171: جز این نیست که مسیح، عیسی بن مریم پیامبر خدا و کلمهی اوست.
22- یونس (10)، آیهی 64: وعدههای الهی خُلف و خلاف ندارد.
23- زمر (39)، آیهی 71: ولی حکم عذاب بر کافران تحقق یافته است.
24- فصلت (41)، آیهی 25: حکم (عذاب) دربارهی ایشان تحقق یافت.
25- نمل (27)، آیهی 82: و چون حکم (عذاب) بر آنان تعلق گرفت.
26- تحریم (66)، آیهی12: و سخنان و کتابهای پروردگارش را استوار گرفت، و از فرمانبرداران بود.
27- فتح (48)، آیهی 15: میخواهند حکم الهی را دگرگون کنند.