بزرگان از نگاه علامه طباطبایی (ره)
دیگران از منظر علامه
« مرحوم قاضی نمی پذیرفتند که کسی از ایشان عکس بگیرد تا آن که مجبور شدند برای داد و ستدی از خود عکس بیاندازند ( زیرا می بایست عکس روی شناسنامه ایشان می بود. )
روزی [علاقمندان]، پس از درس مرحوم قاضی شماری از همان عکس را که برای شناسنامه انداخته بودند، آوردند تا میان شاگردان پخش کنند و شاگردان برای گرفتن عکس ها از یکدیگر پیشی می گرفتند و هر کس عکس را از دیگری می ربود! شلوغ که شد، آقا فرمودند: « شما اصلاً عقل ندارید! من خودم این جا نشسته ام، شما سر عکس من دعوا می کنید؟! »
علامه طباطبائی پس از نقل این خاطره افزودند: « ما هم یکی از آنان بودیم که در آن جلسه عکس می خواست! »
هنگامی که یکی از مشاهیر فلسفه به قم آمده بود، در مجلسی، چون امام را نمی شناخت از امام پرسید: « شما آقا طباطبائی هستید؟ » علامه فرمودند:
« طباطبائی منم؛ ایشان آیت الله خمینی، استاد من هستند. » همه می دانند که علامه طباطبائی سخن به مجامله نمی گفت. و متخصصان می گفتند:
« تدریس فلسفه امام بر فلسفه علامه مقدم بود. »
علامه طباطبائی، پس از قیام امام راحل، درباره سخنان و اعلامیه های امام گفت: « امام خیلی قاطع کلام خود را می گوید. »
یکی از اهل علم مشهد ـ که مدتی در امر امام راحل دودل بود ـ می گوید.
« یک بار که مرحوم علامه به مشهد آمده بود، درباره امام راحل از ایشان پرسیدم، فرمودند: « این مرد بر ملکوت مسلط است. »
وقتی امام به قم رفته و در کوچه محل سکونت استاد علامه طباطبائی ساکن شده بودند، همسایه های اطراف برای سهولت رفت و آمدها، خانه ها را خالی کرده بودند. علامه نیز به امام عزیز فرمود: « اگر لازم است ما هم خانه مان را تخلیه کنیم؟»
امام به ایشان فرمودند: « همجواری شما برای ما مغتنم است. »
استاد احمدی نقل می کند:
« زمانی که انقلاب پیروز شد، امام در همسایگی علامه مستقر شدند. صوت بلندگوهایی که به منزل محل اقامت امام راحل وصل شده بود، خیلی زیاد بود. روزی خدمت علامه طباطبائی بودم، یک نفر به ایشان گفت: « با این سر و صدا اذیت نمی شوید؟ » مرحوم طباطبائی لبخندی زد و فرمود:
« هر چه از دوست می رسد، نیکوست! » با این که واقعاً اعصابشان ضعیف بود و از سر و صدا ناراحت می شدند. »
حجت الاسلام موسوی می گوید:
« خوشحالی استاد از پیروزی انقلاب اسلامی چنان بود که نمی توانستند از اظهار آن خودداری کنند. روزی به من فرمودند:
« دلم می خواهد رژه ارتشیان در برابر امام را ببینم. »
عرض کردم: « هم اکنون ارتشیان در کوچه اند و چند لحظه دیگر، رژه آنان آغاز می شود. » با هم پشت در منزل آمدیم؛ در را باز کردم و ایشان مدتی طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می فرمودند:
« چقدر جالب است! چقدر جالب است! »
از استاد درباره جنبه های اخلاقی و معنوی آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ پرسیدم، فرمودند: « ایشان اهل زهد و تقوا و عمل هستند. »
همچنین مرحوم علامه، درباره آیت الله بهجت می فرمودند:
« ایشان بنده صالح (خدا)است. » و در نماز آیت الله بهجت نیز شرکت کرده و به ایشان اقتدا می کرد.
« آقا سید هاشم حداد، بسیار شوریده و وارسته است. »
« سید بن طاووس، ابن فهد حلی و سید مهدی بحرالعلوم از کاملان بودند. »
« مرحوم استاد جلد هشت و نه اسفار را خصوصی و برای گروهی خاص از شاگردان خود تدریس کرده و فرمودند:
« خداوند هنوز بحث معاد را روزی اهل علم نکرده است. »
و بنده از ایشان پرسیدم: چرا بر این دو جلد تعلیقه ای ندارید؟
فرمودند: مرحوم صدرا همه سخن آن مباحث را فرموده است؛ و دیگر چیزی باقی نگذاشته تا ما بگوییم! »
آیت الله قاضی می فرمود: « ملاصدرا فخر شیعه است. » و آیت الله کشمیری می فرمود: « ملاصدار دائم الوضو بود و بسیار قوی؛ و مانندش پس از او نیامده است. »
« بنده از اخوی ( آیت الله سید محمد حسن الهی ) استفاده می کنم. »
از بزرگی شنیدم که قواعد و برنامه های سیر و سلوک در دست برادر علامه بیشتر (از علامه) بود.
از گفتنی های دیگر حیات آن مرحوم این است که روزی هنگام تدریس شفای بوعلی، صوت خود ابن سینا را می شنود که مراد خود را از مطلب مورد بحث آن روز بیان می کند!
« آیت الله بهجت از آیت الله طباطبائی نقل کردند که «آیت الله نائینی می گفت: بنده در مراقبه، هیچ کس را همتای سید بن طاووس و ملا فتح علی سلطان آبادی ندیدم. »
به ظاهر، این نقل علامه، دست کم نشان دهنده ارادت او به مرحوم سلطان آبادی اراکی (وفات: 1318ق) است. در هر حال، نقل چند داستان نیز درباره مقام علمی و روحانی مرحوم ملا فتح علی ـ که بسیار ناشناخته مانده ـ مناسب می نماید:
مرحوم شیخ فضل الله نوری(ره) می فرمود:
« خوابی دیدم و برای تعبیر آن نزد ملافتح علی رفتم. همین که مقداری از خواب را برای ایشان بیان کردم، فرمود: « خوب! می دانم؛ بعدش هم این بود و این بود ... » و تا آخر خواب را برای من نقل و سپس تعبیر کرد. »
از مقام علمی وی نیز می توان به این داستان جالب اشاره کرد:
« روزی گروهی از علما، که سید اسماعیل صدر و حاج حسین نوری ـ صاحب مستدرک الوسائل ـ و سید حسن صدر نیز در میان آنان بودند، در منزل مرحوم ملا فتح علی بودند که ایشان آیه
« و اعلموا ان فیکم رسول الله؛ لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتم ولکن الله حبب إلیکم الإیمان ... » را خواند و به تفسیر «حبب ألیکم» پرداخت و پس از تفسیر بلند و طولانی ای که از آن کرد، حاضران، آن معنی و تفسیر را مطابق ظاهر آیه دیدند و در شگفت ماندند که چگونه پیش از این، مطالب یاد شده را از آیه نفهمیده بودند؟!
روز بعد نیز همگی مهمان مرحوم ملا فتح علی شدند و باز آن جناب، همان آیه را به شیوه ای دیگر تفسیر، و مطالب جدیدی را بیان کرد و باز حاضران، معنای جدید را مطابق ظاهر آیه دانستند و در عجب شدند که چه طور خود این معنی را نفهمیده بودند! و همین طور تا سی روز این جلسه ادامه یافت و هر روز ملا فتح علی، تفسیر نو و فهم تازه ای از آیه بیان می کرد و هر چه می فرمود، به نظر بزرگان حاضر در محفل، مطابق ظهور آیه بود و هیچ مخالفتی با ظاهر آیه نداشت، گرچه تفسیرها با هم تفاوت داشت!! »
« عالمان دینی و حوزه ها هم، ملا مهدی نراقی و فرزندش ملا احمد نراقی را نمی شناسند. ارزش و جایگاه این پدر و پسر، در حوزه ها هم مجهول مانده است! و آیت الله بهاء الدینی بر این اعتقاد بود که پسر (ملا احمد) در علمیت از پدر مهم تر بوده است. »
مرحوم امینی ـ صاحب الغدیر ـ در شبانه روز هجده ساعت کار علمی می کرد و ... خیلی با شور و حال بود. استاد علامه طباطبائی می فرمود:
« پس از رفتن به نجف اشرف، چنین حالی یافت. »
و مرحوم امینی می فرمود:
« برای تألیف الغدیر صد هزار کتاب از کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده ام.»!
شیخ عبدالحسین امینی برای اثبات ولایت مولا علی علیه السلام شروع به تحقیق و نگارش در این موضوع کرد، اما وقتی با آن همه مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام در تاریخ و کتاب ها روبه رو شد، می گفت:
« سی سال زحمت کشیدم تا ثابت کنم علی مسلمان است! »
« آقا میلانی فرشته است. » و در برهه ای از زمان، افراد را برای تقلید به ایشان ارشاد می کرد. آیت الله بهاء الدینی نیز می فرمود:
« آقا میلانی از نوادر است. »
مرحوم استاد علی احمدی نقل کرد:
« یکی از اهل علم می گفت: من از تبریز برای زیارت و پابوسی حضرت امام رضا علیه السلام به راه افتادم، اما متأسفانه در طول مسیر ـ که با وسیله عمومی طی می شد ـ چشمم به دختر بدحجابی بود و دلم به او مشغول.
وقتی به مشهد رسیدم، روی تشرف به حرم رضوی علیه السلام را نداشتم همان روزها برای نظافت روضه منوره اقدام شد و زوار از آن جا خارج شدند و تنها آیت الله میلانی و علامه طباطبائی به سوی ضریح می رفتند.
من، همان دم، پشت سر آن دو حرکت کردم و وقتی آن ها مشغول زیارت شدند، از بدبختی و خُسران خودم سخت به گریه افتادم و توبه کردم و در درون، از گناهی که از من سر زده بود، خود را سرزنش می کردم.
مدتی در آن حال بودم که ناگهان آیت الله میلانی ـ بدون این که مرا بشناسد ـ به سمت من برگشت و مرا با نام خودم خواند و فرمود:« آقا فلان! إن الله یحب العبد و یبغض عمله (گاهی) پروردگار بنده ای را دوست دارد اما کردار آن بنده، مورد غضب اوست. »
از یادگاری های حیات سیاسی ایشان هم، می توان به تأیید حکم اعدام حسنعلی منصور (نخست وزیر دستگاه شاه) اشاره کرد و این که مرحوم آیت الله میلانی نیز از عالمانی بود که برای اعتراض به دستگیری امام راحل، مشهد را ترک کرده و برای اعتراض به دستگاه شاه به تهران آمدند و حمایت خود را از امام امت (ره ) اعلام کردند.
و آیت الله بهجت نیز می فرمود:
« در پی درگذشت آقای کوهستانی در آن عالم غوغا برپا شد. »
« مرحوم علامه طباطبائی افتخار می کرد که شاگرد آیت الله محمد حسین اصفهانی بوده است. » در معرفی مقامات مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، همین بس که آیت الله کشمیری می فرمود:
« آقا محمد حسین در جهات توحیدی و عرفانی اگر از مرحوم قاضی بالاتر نبود، پایین تر هم نبود. »
دیگر اینکه « آیت الله محمد حسین اصفهانی زمانی [ به ظاهر در اواخر عمر] می فرمود: « من دیگر هیچ آرزویی ندارم؛ اصلاً دلم نمی خواهد اتفاقی رخ دهد یا کاری انجام دهم. احساس می کنم که دیگر به چیزی دلبستگی ندارم. حتی اینکه مثلاً پسرم را داماد کنم. تنها تربیت شدن مردم را دوست دارم و برای همین هم سر درس و تدریس حاضر می شوم. » و یکی از سه استادی که آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ به آنان تعلق خاطر دارد، همین مرحوم اصفهانی است. ایشان از استادانی است که در سیره اخلاقی آیت الله بهجت بسیار مؤثر بود.
فرمود: « جا دارد که مردم به قصد زیارت آقا ملا علی معصومی همدانی، از
گوشه و کنار و مناطق دور دست، به همدان مهاجرت کنند. »
حتی تجزیه و تحلیلی بر اشعار حافظ نوشته بودند، اما آن ها را از میان بردند. شب های چهارشنبه برای گروهی خاص از شاگردان شرحی بر دیوان حافظ می فرمود، یک نفر شعر را می خواند و علامه تفسیر می کرد. مرحوم علامه به دیوان لسان الغیب تفأل هم می زدند، و به تصحیح و طبع « قدسی» دیوان او علاقه داشتند و می فرمودند:
« حافظ ( در زیبایی و ظرافت بیان و بلندی محتوا در میان شاعران ) دومی ندارد. »
روزی نیز بر مرقد حافظ حاضر شده و آن جا متوجه می شوند که حافظ شیعه بوده است و آن غزل هم که با مصراع « ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش! » آغاز می شود نیز سروده خود حافظ است ( با این که این غزل در نسخه قزوینی ـ غنی نیست). و هنگامی که از ایشان پرسیده می شد: « غیر از خواجه چه کسی از شعرای فارسی زبان اهل کمال، بهتر و زیباتر شعر سروده است؟» جواب می دادند: «خواجه»! هرگز دیده نشد که مرحوم علامه، کسی را در ردیف خواجه حافظ نام ببرند؛ بلکه می فرمودند:
« گفتار خواجه بر طبق حال است؛ ای کاش کسی می توانست غزلیات او را بر طبق حالات سلوکی تنظیم کند! » و همواره می فرمودند: « چه کسی می تواند غزلیات حافظ را شرح کند؟! »
مرحوم آیت الله میلانی اهل ذوق بود. روزی از مرحوم علامه خواست تا یکی از شاگردان خود را برای جلسات انس و معنی معرفی کند. علامه طباطبائی جناب آقای امجد را معرفی کردند. یادم است که آیت الله میلانی از جناب آقای امجد در آن مجلس خواست که اشعار بابا طاهر را بخواند.
بعدها درباره آقا امجد از علامه پرسیدم.
فرمودند: « ایشان قوی است. »
منبع:www.salehin.com
آیت الله قاضی ( ره )
« مرحوم قاضی نمی پذیرفتند که کسی از ایشان عکس بگیرد تا آن که مجبور شدند برای داد و ستدی از خود عکس بیاندازند ( زیرا می بایست عکس روی شناسنامه ایشان می بود. )
روزی [علاقمندان]، پس از درس مرحوم قاضی شماری از همان عکس را که برای شناسنامه انداخته بودند، آوردند تا میان شاگردان پخش کنند و شاگردان برای گرفتن عکس ها از یکدیگر پیشی می گرفتند و هر کس عکس را از دیگری می ربود! شلوغ که شد، آقا فرمودند: « شما اصلاً عقل ندارید! من خودم این جا نشسته ام، شما سر عکس من دعوا می کنید؟! »
علامه طباطبائی پس از نقل این خاطره افزودند: « ما هم یکی از آنان بودیم که در آن جلسه عکس می خواست! »
امام خمینی (ره)
هنگامی که یکی از مشاهیر فلسفه به قم آمده بود، در مجلسی، چون امام را نمی شناخت از امام پرسید: « شما آقا طباطبائی هستید؟ » علامه فرمودند:
« طباطبائی منم؛ ایشان آیت الله خمینی، استاد من هستند. » همه می دانند که علامه طباطبائی سخن به مجامله نمی گفت. و متخصصان می گفتند:
« تدریس فلسفه امام بر فلسفه علامه مقدم بود. »
علامه طباطبائی، پس از قیام امام راحل، درباره سخنان و اعلامیه های امام گفت: « امام خیلی قاطع کلام خود را می گوید. »
یکی از اهل علم مشهد ـ که مدتی در امر امام راحل دودل بود ـ می گوید.
« یک بار که مرحوم علامه به مشهد آمده بود، درباره امام راحل از ایشان پرسیدم، فرمودند: « این مرد بر ملکوت مسلط است. »
وقتی امام به قم رفته و در کوچه محل سکونت استاد علامه طباطبائی ساکن شده بودند، همسایه های اطراف برای سهولت رفت و آمدها، خانه ها را خالی کرده بودند. علامه نیز به امام عزیز فرمود: « اگر لازم است ما هم خانه مان را تخلیه کنیم؟»
امام به ایشان فرمودند: « همجواری شما برای ما مغتنم است. »
استاد احمدی نقل می کند:
« زمانی که انقلاب پیروز شد، امام در همسایگی علامه مستقر شدند. صوت بلندگوهایی که به منزل محل اقامت امام راحل وصل شده بود، خیلی زیاد بود. روزی خدمت علامه طباطبائی بودم، یک نفر به ایشان گفت: « با این سر و صدا اذیت نمی شوید؟ » مرحوم طباطبائی لبخندی زد و فرمود:
« هر چه از دوست می رسد، نیکوست! » با این که واقعاً اعصابشان ضعیف بود و از سر و صدا ناراحت می شدند. »
حجت الاسلام موسوی می گوید:
« خوشحالی استاد از پیروزی انقلاب اسلامی چنان بود که نمی توانستند از اظهار آن خودداری کنند. روزی به من فرمودند:
« دلم می خواهد رژه ارتشیان در برابر امام را ببینم. »
عرض کردم: « هم اکنون ارتشیان در کوچه اند و چند لحظه دیگر، رژه آنان آغاز می شود. » با هم پشت در منزل آمدیم؛ در را باز کردم و ایشان مدتی طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می فرمودند:
« چقدر جالب است! چقدر جالب است! »
آیت الله بهجت ( حفظه الله )
از استاد درباره جنبه های اخلاقی و معنوی آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ پرسیدم، فرمودند: « ایشان اهل زهد و تقوا و عمل هستند. »
همچنین مرحوم علامه، درباره آیت الله بهجت می فرمودند:
« ایشان بنده صالح (خدا)است. » و در نماز آیت الله بهجت نیز شرکت کرده و به ایشان اقتدا می کرد.
سید هاشم حداد (ره)
« آقا سید هاشم حداد، بسیار شوریده و وارسته است. »
سید ابن طاووس، ابن فهد حلی و سید مهدی بحرالعلوم (ره)
« سید بن طاووس، ابن فهد حلی و سید مهدی بحرالعلوم از کاملان بودند. »
ملا صدرا (ره)
« مرحوم استاد جلد هشت و نه اسفار را خصوصی و برای گروهی خاص از شاگردان خود تدریس کرده و فرمودند:
« خداوند هنوز بحث معاد را روزی اهل علم نکرده است. »
و بنده از ایشان پرسیدم: چرا بر این دو جلد تعلیقه ای ندارید؟
فرمودند: مرحوم صدرا همه سخن آن مباحث را فرموده است؛ و دیگر چیزی باقی نگذاشته تا ما بگوییم! »
آیت الله قاضی می فرمود: « ملاصدرا فخر شیعه است. » و آیت الله کشمیری می فرمود: « ملاصدار دائم الوضو بود و بسیار قوی؛ و مانندش پس از او نیامده است. »
آیت الله سید محمد حسن الهی (ره)
« بنده از اخوی ( آیت الله سید محمد حسن الهی ) استفاده می کنم. »
از بزرگی شنیدم که قواعد و برنامه های سیر و سلوک در دست برادر علامه بیشتر (از علامه) بود.
از گفتنی های دیگر حیات آن مرحوم این است که روزی هنگام تدریس شفای بوعلی، صوت خود ابن سینا را می شنود که مراد خود را از مطلب مورد بحث آن روز بیان می کند!
ملا فتح علی سلطان آبادی (ره)
« آیت الله بهجت از آیت الله طباطبائی نقل کردند که «آیت الله نائینی می گفت: بنده در مراقبه، هیچ کس را همتای سید بن طاووس و ملا فتح علی سلطان آبادی ندیدم. »
به ظاهر، این نقل علامه، دست کم نشان دهنده ارادت او به مرحوم سلطان آبادی اراکی (وفات: 1318ق) است. در هر حال، نقل چند داستان نیز درباره مقام علمی و روحانی مرحوم ملا فتح علی ـ که بسیار ناشناخته مانده ـ مناسب می نماید:
مرحوم شیخ فضل الله نوری(ره) می فرمود:
« خوابی دیدم و برای تعبیر آن نزد ملافتح علی رفتم. همین که مقداری از خواب را برای ایشان بیان کردم، فرمود: « خوب! می دانم؛ بعدش هم این بود و این بود ... » و تا آخر خواب را برای من نقل و سپس تعبیر کرد. »
از مقام علمی وی نیز می توان به این داستان جالب اشاره کرد:
« روزی گروهی از علما، که سید اسماعیل صدر و حاج حسین نوری ـ صاحب مستدرک الوسائل ـ و سید حسن صدر نیز در میان آنان بودند، در منزل مرحوم ملا فتح علی بودند که ایشان آیه
« و اعلموا ان فیکم رسول الله؛ لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتم ولکن الله حبب إلیکم الإیمان ... » را خواند و به تفسیر «حبب ألیکم» پرداخت و پس از تفسیر بلند و طولانی ای که از آن کرد، حاضران، آن معنی و تفسیر را مطابق ظاهر آیه دیدند و در شگفت ماندند که چگونه پیش از این، مطالب یاد شده را از آیه نفهمیده بودند؟!
روز بعد نیز همگی مهمان مرحوم ملا فتح علی شدند و باز آن جناب، همان آیه را به شیوه ای دیگر تفسیر، و مطالب جدیدی را بیان کرد و باز حاضران، معنای جدید را مطابق ظاهر آیه دانستند و در عجب شدند که چه طور خود این معنی را نفهمیده بودند! و همین طور تا سی روز این جلسه ادامه یافت و هر روز ملا فتح علی، تفسیر نو و فهم تازه ای از آیه بیان می کرد و هر چه می فرمود، به نظر بزرگان حاضر در محفل، مطابق ظهور آیه بود و هیچ مخالفتی با ظاهر آیه نداشت، گرچه تفسیرها با هم تفاوت داشت!! »
ملامهدی و ملا احمد نراقی (ره )
« عالمان دینی و حوزه ها هم، ملا مهدی نراقی و فرزندش ملا احمد نراقی را نمی شناسند. ارزش و جایگاه این پدر و پسر، در حوزه ها هم مجهول مانده است! و آیت الله بهاء الدینی بر این اعتقاد بود که پسر (ملا احمد) در علمیت از پدر مهم تر بوده است. »
علامه امینی (ره)
مرحوم امینی ـ صاحب الغدیر ـ در شبانه روز هجده ساعت کار علمی می کرد و ... خیلی با شور و حال بود. استاد علامه طباطبائی می فرمود:
« پس از رفتن به نجف اشرف، چنین حالی یافت. »
و مرحوم امینی می فرمود:
« برای تألیف الغدیر صد هزار کتاب از کتابهای اهل سنت را مطالعه کرده ام.»!
شیخ عبدالحسین امینی برای اثبات ولایت مولا علی علیه السلام شروع به تحقیق و نگارش در این موضوع کرد، اما وقتی با آن همه مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام در تاریخ و کتاب ها روبه رو شد، می گفت:
« سی سال زحمت کشیدم تا ثابت کنم علی مسلمان است! »
آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره)
« آقا میلانی فرشته است. » و در برهه ای از زمان، افراد را برای تقلید به ایشان ارشاد می کرد. آیت الله بهاء الدینی نیز می فرمود:
« آقا میلانی از نوادر است. »
مرحوم استاد علی احمدی نقل کرد:
« یکی از اهل علم می گفت: من از تبریز برای زیارت و پابوسی حضرت امام رضا علیه السلام به راه افتادم، اما متأسفانه در طول مسیر ـ که با وسیله عمومی طی می شد ـ چشمم به دختر بدحجابی بود و دلم به او مشغول.
وقتی به مشهد رسیدم، روی تشرف به حرم رضوی علیه السلام را نداشتم همان روزها برای نظافت روضه منوره اقدام شد و زوار از آن جا خارج شدند و تنها آیت الله میلانی و علامه طباطبائی به سوی ضریح می رفتند.
من، همان دم، پشت سر آن دو حرکت کردم و وقتی آن ها مشغول زیارت شدند، از بدبختی و خُسران خودم سخت به گریه افتادم و توبه کردم و در درون، از گناهی که از من سر زده بود، خود را سرزنش می کردم.
مدتی در آن حال بودم که ناگهان آیت الله میلانی ـ بدون این که مرا بشناسد ـ به سمت من برگشت و مرا با نام خودم خواند و فرمود:« آقا فلان! إن الله یحب العبد و یبغض عمله (گاهی) پروردگار بنده ای را دوست دارد اما کردار آن بنده، مورد غضب اوست. »
از یادگاری های حیات سیاسی ایشان هم، می توان به تأیید حکم اعدام حسنعلی منصور (نخست وزیر دستگاه شاه) اشاره کرد و این که مرحوم آیت الله میلانی نیز از عالمانی بود که برای اعتراض به دستگیری امام راحل، مشهد را ترک کرده و برای اعتراض به دستگاه شاه به تهران آمدند و حمایت خود را از امام امت (ره ) اعلام کردند.
آیت الله محمد کوهستانی (ره)
آیت الله طباطبائی فرمودند:
و آیت الله بهجت نیز می فرمود:
« در پی درگذشت آقای کوهستانی در آن عالم غوغا برپا شد. »
آیت الله محمد حسین اصفهانی (ره)
« مرحوم علامه طباطبائی افتخار می کرد که شاگرد آیت الله محمد حسین اصفهانی بوده است. » در معرفی مقامات مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی، همین بس که آیت الله کشمیری می فرمود:
« آقا محمد حسین در جهات توحیدی و عرفانی اگر از مرحوم قاضی بالاتر نبود، پایین تر هم نبود. »
دیگر اینکه « آیت الله محمد حسین اصفهانی زمانی [ به ظاهر در اواخر عمر] می فرمود: « من دیگر هیچ آرزویی ندارم؛ اصلاً دلم نمی خواهد اتفاقی رخ دهد یا کاری انجام دهم. احساس می کنم که دیگر به چیزی دلبستگی ندارم. حتی اینکه مثلاً پسرم را داماد کنم. تنها تربیت شدن مردم را دوست دارم و برای همین هم سر درس و تدریس حاضر می شوم. » و یکی از سه استادی که آیت الله بهجت ـ دام ظله ـ به آنان تعلق خاطر دارد، همین مرحوم اصفهانی است. ایشان از استادانی است که در سیره اخلاقی آیت الله بهجت بسیار مؤثر بود.
آیت الله سید محمد تقی خوانساری (ره)
آیت الله حاج عباس قوچانی (ره)
آیت الله محمد رضا مظفر(ره)
مرحوم مهدی الهی قمشه ای (ره)
ملا علی معصومی همدانی (ره)
فرمود: « جا دارد که مردم به قصد زیارت آقا ملا علی معصومی همدانی، از
گوشه و کنار و مناطق دور دست، به همدان مهاجرت کنند. »
حافظ شیرازی (ره)
حتی تجزیه و تحلیلی بر اشعار حافظ نوشته بودند، اما آن ها را از میان بردند. شب های چهارشنبه برای گروهی خاص از شاگردان شرحی بر دیوان حافظ می فرمود، یک نفر شعر را می خواند و علامه تفسیر می کرد. مرحوم علامه به دیوان لسان الغیب تفأل هم می زدند، و به تصحیح و طبع « قدسی» دیوان او علاقه داشتند و می فرمودند:
« حافظ ( در زیبایی و ظرافت بیان و بلندی محتوا در میان شاعران ) دومی ندارد. »
روزی نیز بر مرقد حافظ حاضر شده و آن جا متوجه می شوند که حافظ شیعه بوده است و آن غزل هم که با مصراع « ای دل غلام شاه جهان باش و شاد باش! » آغاز می شود نیز سروده خود حافظ است ( با این که این غزل در نسخه قزوینی ـ غنی نیست). و هنگامی که از ایشان پرسیده می شد: « غیر از خواجه چه کسی از شعرای فارسی زبان اهل کمال، بهتر و زیباتر شعر سروده است؟» جواب می دادند: «خواجه»! هرگز دیده نشد که مرحوم علامه، کسی را در ردیف خواجه حافظ نام ببرند؛ بلکه می فرمودند:
« گفتار خواجه بر طبق حال است؛ ای کاش کسی می توانست غزلیات او را بر طبق حالات سلوکی تنظیم کند! » و همواره می فرمودند: « چه کسی می تواند غزلیات حافظ را شرح کند؟! »
حاج آقا امجد
مرحوم آیت الله میلانی اهل ذوق بود. روزی از مرحوم علامه خواست تا یکی از شاگردان خود را برای جلسات انس و معنی معرفی کند. علامه طباطبائی جناب آقای امجد را معرفی کردند. یادم است که آیت الله میلانی از جناب آقای امجد در آن مجلس خواست که اشعار بابا طاهر را بخواند.
بعدها درباره آقا امجد از علامه پرسیدم.
فرمودند: « ایشان قوی است. »
منبع:www.salehin.com