امام خمینى (رحمت الله علیه) و ولایت فقیه(2)

ولایت فقیه و رابطه «امام و امت‏» امام راحل(قدس سره)، رابطه «مرجع و مقلد» را به رابطه «امام و امت‏» ارتقاء داد و این، تحول بزرگ دیگرى در رابطه فقیه با مردم بود; یعنى اگر مرحوم وحید بهبهانى(قدس سره) توانست رابطه فقیه و مردم را از سطح «محدث و مستمع‏» بودن بالا برد و به سطح «مرجع تقلید و مقلد» برساند، امام راحل(رض) با انقلاب فقهى و فرهنگى‏اش، آن را به اوج خود یعنى رابطه «امام و امت‏» رساند. حضرت امام(رض) امور ذیل را روشن ساخت:
چهارشنبه، 16 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام خمینى (رحمت الله علیه) و ولایت فقیه(2)
امام خمینى (رحمت الله علیه) و ولایت فقیه(2)
امام خمینى (رحمت الله علیه) و ولایت فقیه(2)

نويسنده: آيت الله جوادي آملي

ولایت فقیه و رابطه «امام و امت‏»

امام راحل(قدس سره)، رابطه «مرجع و مقلد» را به رابطه «امام و امت‏» ارتقاء داد و این، تحول بزرگ دیگرى در رابطه فقیه با مردم بود; یعنى اگر مرحوم وحید بهبهانى(قدس سره) توانست رابطه فقیه و مردم را از سطح «محدث و مستمع‏» بودن بالا برد و به سطح «مرجع تقلید و مقلد» برساند، امام راحل(رض) با انقلاب فقهى و فرهنگى‏اش، آن را به اوج خود یعنى رابطه «امام و امت‏» رساند.
حضرت امام(رض) امور ذیل را روشن ساخت:
1 ادله اصلى نبوت و امامت مى‏گوید: انسان‏ها براى رسیدن به كمال شایسته خود، در هر زمانى، نیازمند قانون دینى و سپس نظام اسلامى‏اند.
2 انبیا و ائمه معصومین(علیهم‏السلام)، تنها براى مساله گفتن نیامدند، لیكن طاغوتیان لئام، دست آنان را بستند و آنان را به شهادت رساندند: «ویقتلون الانبیاء بغیر حق‏» [1] ; «یقتلون النبیین بغیر حق‏» [2] ; «وقتلهم الانبیاء بغیر حق‏» [3] . این آیات كه به طور مكرر از شهادت انبیاء(علیهم‏السلام) و مظلومیت آنان به دست طاغوتیان هر عصر خبر مى‏دهد، نشانگر آن است كه انبیاء الهى، ظلم‏ستیز و ظالم‏برانداز بوده‏اند; چنانكه قرآن كریم در این باره مى‏فرماید: «وكاین من نبى قاتل معه ربیون كثیر»[4] ; و چه بسیار پیامبرانى كه با مؤمنین بسیار، به قتال با دشمنان دین مى‏پرداختند.
3 دین، گذشته از مؤلف و مصنف و شارح و ترجمان و مبین، «متولى‏» [5] مى‏خواهد تا با پذیرش تولیت دین، همه احكام آن را احیا كند و آنها را در جامعه عینیت‏بخشد و در عصر غیبت و در نبودن امام معصوم(علیه‏السلام)، فقیه جامع‏الشرایط وظیفه دارد كه علاوه بر تبیین، افتاء، و قضاء، تولیت دین را نیز بر عهده گیرد.
4 ولایت فقیه، جانشین شایسته ولایت و امامت امام معصوم(علیه‏السلام) است و از اینرو، رابطه فقیه جامع‏الشرایط رهبرى با مردم مسلمان، رابطه «امام و امت‏» [6]مى‏باشد.
5 فرق‏هاى بسیار وافرى كه میان امام معصوم و غیرمعصوم وجود دارد، هرگز منقول‏عنه نبوده و نیست و در هیچ مرحله‏اى شخص غیرمعصوم، همتاى معصوم(علیه‏السلام) نخواهد بود.

تحصیلى بودن شرایط ولایت فقیه

یكى دیگر از امتیازهاى برجسته امام خمینى(قدس سره) از دیگر عالمان دین، آن است كه دیگران اگر چه ولایت فقیه را قبول داشتند، ولى غالب آنان، شرایط آن را حصولى مى‏دانستند، اما حضرت امام(رض) كه ولایت را مانند امامت مى‏داند، معتقد است كه شرایط اعمال ولایت دو بخش است; بخشى از آن «حصولى‏» است و بخش مهم آن «تحصیلى‏» مى‏باشد; یعنى باید آن شرایط را به دست آورد و این‏گونه نیست كه اگر مردم حاضر شدند و امكان داشت كه بدون خطر، نظام اسلامى تاسیس شود، فقط در این شرایط حاصل شده، بر فقیه جامع اوصاف رهبرى لازم باشد زمام نظام را به دست گیرد، بلكه بسیارى از شرایط ولایت فقیه، تحصیلى مى‏باشد و مانند وضوء براى نماز است كه باید آن را به دست آورد; نه حصولى مثل استطاعت‏براى حج، كه تحصیل آن واجب نیست; به تعبیر علمى، بسیارى از شرایط ولایت فقیه، «شرط واجب‏» هستند نه «شرط وجوب‏».
امام امت(رض)، چون تشكیل و تاسیس حكومت اسلامى را وظیفه مى‏دانست و از سوى دیگر معتقد بود كه بسیارى از شرایط آن تحصیلى است نه حصولى، در پى تحصیل این شرایط رفت كه این امر، مستلزم زندان رفتن و تبعید شدن و تهمت‏خوردن و مانند آن بود و ایشان همه آن تلخ‏كامى‏ها را به جان خرید و از اینكه در راه رضاى خدا شهید بدهد یا شهید شود، لذت مى‏برد:
«اگر ما ماوراى این عالم را اعتقاد داشته باشیم، باید شكر كنیم كه در راه خدا كشته بشویم و برویم در صف شهدا» [7] ; «چنین كشته شدنى(شهادت) كه افتخار دارد، بزرگ‏ترین آرزوى من است‏» [8] .
اگر در خطبه «شقشقیه‏» این بیان آمده است: «لولا حضور الحاضر وقیام الحجه بوجود الناصر وما اخذ الله على العلماء الا یقاروا على كظه ظالم ولا سغب مظلوم، القیت‏حبلها على غاربها ولسقیت آخرها بكاس اولها» [9] . اگر آن حضرت مى‏فرماید: اگر حضور حاضرین نبود و اگر به سبب وجود یاران، حجت‏بر من تمام نمى‏شد و...، حكومت و زمامدارى را نمى‏پذیرفتم، این سخن را حضرت على(علیه‏السلام) پس از تحمل رنج‏هاى درازمدت و فراوان فرمودند; نه اینكه در اولین قدم گفته باشند; زیرا ایشان از احتجاج به خانه مهاجرین و انصار شروع نمود و مناظره‏ها و تبلیغ‏ها و نقدهاى سازنده بسیار كرد، لیكن شرایط تحصیلى براى ایشان فراهم نشد و پس از سال‏ها رنج، وقتى كه امت‏حاضر شدند با آن حضرت بیعت نمایند، فرمود: «لولا حضور الحاضر...».

محرك قیادى و محرك سیاقى

فرق امام راحل(قدس‏سره) با عالمان دیگر این بود كه آنان مى‏گفتند: «مردم! قیام كنید; حركت كنید; بشورید». نه جامعه دیروز سخن چنین عالمى را گوش داد و نه امروز گوش مى‏دهد. مردم سخن كسى را كه نشسته است و فرمان قیام مى‏دهد گوش نمى‏دهند. امام خمینى(رض) نفرمود: «مردم! بروید»، بلكه فرمود: «من رفتم; شما هم بیایید!». فرق ایشان با دیگران در این بود كه آنان مى‏گفتند بر شما واجب است مبارزه كنید; یعنى آنان «محرك سائق‏» بودند و مى‏خواستند مردم را از پشت‏سر سوق بدهند و لذا مردم نیز گوش نمى‏دادند; اما امام امت(رض)، خود جلو افتاد و سالیان متمادى اهانت و فحش شنید، تبعید و زندان و سختى را تحمل كرد، شهید داد، بخش زیادى از راه مبارزه را به تنهایى طى كرد و مردم را به تاسیس حكومت الهى دعوت نمود و مردم نیز «لبیك یا امام!» گفتند و به دنبال ایشان حركت كردند. حضرت امام(قدس‏سره)، «محرك قیادى‏» بودند و آن دیگران، «محرك سیاقى‏»; آنان مى‏خواستند از پشت‏سر مردم را به حركت‏سوق بدهند،ولى امام،خود «قائد» شد و در پیش مردم به راه افتاد و آنان را رهبرى كرد.
البته در تمام مراحل قیام قیادى امام راحل(رض)، یاران معدودى بودند كه ایشان را در همه حال همراهى مى‏نمودند; به‏ویژه مراجع بزرگوار تقلید كه غفلت از مساعدت، معاضدت، معاونت، مشاورت، و هم‏آوائى آن آیات عظام در تمام مراحل و منازل و مقاصد و مآرب، یا تغافل از آن همه هماهنگى‏ها، اعتسافى است‏بدور از انتصاف و انصاف.
بنابراین، در سایه تحولى كه امام راحل(قدس سره) در فقاهت اسلامى و در فرهنگ مردم ایران ایجاد كرد، مردم بالا آمدند و نه تنها اهل «فرهنگ‏»، كه اهل «آهنگ‏» و قصد شدند و لذا «امت‏»ى شدند كه در پى «امام‏» خود، با حركت توفنده و سیل‏گونه جریان داشت.
بوعلى(رحمه‏الله) در كتاب منطق شفاء، پس از نقل سخنانى از ارسطو، او را به عظمت‏یاد مى‏كند و مى‏گوید: تامل كنید در آنچه این مرد بزرگ گفته است و ببینید كه پس از او تا زمان قریب به هزار و سیصد و سى سال گذشته، آیا كسى آمده است كه تقصیر و كوتاهى او را تصدیق كند و آیا نابغه‏اى پس از او آمده است كه در این فن چیزى را بر گفته‏هاى او اضافه كند؟ هرگز! بلكه او آنچه آورده، تام و كامل است [10] . سبب این تعظیم بوعلى(ره) از ارسطو، علاوه بر جامع‏بودن بیان ارسطو درباره سفسطه و گروه‏هاى سوفسطایى، به لحاظ آن است كه ارسطو، درباره صعوبت اندیشورى و تفكر عقلى، تنها به نصیحت و دستور احتیاطى اكتفا نكرد چنانكه بسیارى از عالمان دیگر چنین كردند، بلكه علاوه بر آن، براى معیار اندیشه درست، طرح و راه عملى را نیز ارائه نمود; عالمان دیگر، مانند كسانى بودند كه به رهنوردان راهى توصیه مى‏كردند كه براى آسیب‏ندیدن پایشان، پوستى را به پاى خود ببندند، ولى به آنان نمى‏گفتند كه این پوست، چگونه پوستى باشد و چگونه بریده شود و چگونه دوخته شود و... اما ارسطو، كفشى راهوار درست كرد تا راهیان كوى اندیشه آن را بپوشند و فرمود: اى سالك كوى اندیشه! در تمام مراحل فكرى، موازین اندیشه را رعایت نما; یعنى توجه كن كه این صغراى تو و آن هم كبرا; بگو: «ا»، «ب‏» است; «ب‏»، «ج‏» است; پس «الف‏»، «ج‏» است. اگر در هر استدلالى، با این قالب‏گیرى و پاى‏افزار حركت كردى، به مقصد مى‏رسى وگرنه درخواهى ماند.
غرض آنكه; اگر امت ایران اسلامى، امام خود را با نظر تكریم و تعظیم یاد مى‏كند، براى آن است كه ایشان، نصیحت تنها نكردند و تنها احكام اسلامى را در كتاب‏هاى علمى ننوشتند، بلكه براى اجراى احكام و معارف دین، طرح عملى دادند. با این شرایط، سازماندهى فقه، به دست‏با كفایت آن رهبر عظیم‏الشان صورت گرفت; بخش قابل توجه و مهم آن، از 15خرداد 1342ه.ش آغاز گشت و در 22بهمن 1357هـ .ش به ثمر نشست.

پی نوشت:

[1] . سوره آل عمران، آیه 112.
[2] . سوره بقره، آیه 61.
[3] . سوره نساء، آیه 155.
[4] . سوره آل عمران، آیه 146.
[5] . «متولى دین‏» كسى است كه خود را سپر دین كند و در برابر خطرها بایستد و در مقابل آسیبها ننالد.وظیفه اولى متولى‏آن است‏كه جانفشانى كند و از هیچ خطرى نهراسد و صحنه را خالى نكند; زیرا اگر صحنه را خالى كرد، دیگر سپر دین و مدافع آن نمى‏تواند باشد.
[6] . فعل ماضى «ام‏» یعنى قصد كرد و «آمم‏» كه اسم فاعل آن است، به معناى قاصد(قصد كننده) است. «امت‏» به مردم و جامعه‏اى گفته مى‏شود كه نه تنها داراى «فرهنگ‏» است، «آهنگ‏» نیز دارد. فرهنگ داشتن، مقدمه آهنگ داشتن است و آهنگ، به معناى قصد و عزم و تصمیم و اراده است. همه فرهنگ‏داران، اهل آهنگ و عزم و قصد و اراده نیستند، ولى همه آهنگ‏مندان، اهل فرهنگ هستند.
[7] . صحیفه نور، ج 1، ص 107.
[8] . همان، ص 577.
[9] . نهج‏البلاغه، خطبه 3، بند 16.
[10] . منطق شفاء; بخش سفسطه، فصل ششم، ص 114.

منبع: با تلخيص از كتاب ولايت فقيه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.