برگردان: محسن حبیبی
شارل ژیددو فوریه Charles fourier (1772-1838) میگفت: «فکر نمیکنم که هیچ مردی در این قرن قدرت تصوری بیش از آنکه یک فروشنده ارائه میکند، داشته باشد». الگوی بسیار دقیق پیش - شهرسازی ترقیگرا را به این هدیه مدیونیم.
در ضمن، این مجموعه زیستی آرمانی تنها یک جزء (مشهورترین اجزا) از یک نظام کامل بوده و از آن جداییناپذیر است. بنای کلی فوریه در اساس، نقدی بیرحمانه از جامعه معاصر (1) و اقتصاد آن است. این دیدگاه بدبینانه با مفهومی خوشبیانه از تاریخ تصحیح میگردد. تاریخی که این مراحل پیاپی را پشت سرگذاشته است؛ وحشیگری، بربریت، پدرسالاری و تمدن، که از طریق تحقق مراحل ضمانتگرایی، هم پیوندی و در آخرین مرحله هماهنگی، (2) به اصل بزرگ طبیعی «هماهنگی جهانی»، ختم خواهد شد. تمدن در زمان فوریه حاکم بود او دربارهی این نوشت که [تمدن] چیزی نیست «جز بلایی گذرا»، «یک درد کودکی، چون دندان در آوردن». ولی این مرحله جز از طریق بازسازی بنیادین جامعه قابل گذر نیست، جامعهای، که برای توسعه بخشیدن به تولید، رهاشدن از فقر و تحقق بخشیدن به انسان کامل، (3) باید مشارکت و تعاون را جامه عمل پوشاند.
با یاری جستن از بدویگرایی حاکم بر فالانژها، مناظره توازنهای حاکم بر ترکیب آنها و نفی خانواده در آنها، میتوان فوریه را از پیش شهرسازی ترقیگرا جدا کرد. (4) ولی خصیصههای دیگری به نظر ما بامعناتر هستند: برش مطلقی که مجموعههای زیستی فالانژی با گذشته ارائه میدهد، گونهای که روستا را در خود ادغام میکند، و مخصوصاً خردگرایی و طبقهبندی منظم مکانها و فعالیتها. طبقهبندی نزد فوریه یک مالیخولیای حقیقی است طبقهبندی در مجموعه اصطلاحات خاصی ترجمه میگردد، اصطلاحاتی که خواندن آثار اصلی او را ملالانگیز میکند:
1- نظریه چهار حرکت (1808) Théorie des quatre mouvements
2. مهمترین قرارداد مشارکت خانگی (1822)
Traite de L"association domestique, le plus important.
3. جهان نوصنعتی و شراکتی (1829)
Le Nouveau Monde industriel Sociétaire.
4. شبه صنعت تکه تک شده (1835-1836).
La Fausse industrie morcelée
فالانستر
تمدنها با بیهوده انگاشتن آنچه مربوط به لذت بینایی است، در رقابت برای زشت کردن اقامتگاههایشان به نام شهر و روستا، در جدال هستند. ببینیم که چگونه هنرها توانستهاند، از طریق تزیین و سازگاری، بتدریج به مشارکت رهنمون شوند. (5)در یک شهر ساخته شده تحت نظام ضمانتگرایی، (6) حساس به زیبایی و سازگاری، و در اوضاع و احوالی این چنین، مشارکت متولد میگردد.
در هر دوره اجتماعی، برای ساختن، روشهای مناسب آن موجود است: من فقط سه نمونه نام میبرم:
دوره چهارم، توزیع به گونهای اولیه و شیوه مخدوش، در درون «پاریس» و «روآن» و غیره، خیابانهای تنگ، خانههای متراکم بدون جریان هوا، بدون روشنایی کافی، ناموزونی عمومی بدون هیچ نظمی.
دوره پنجم، توزیع متمدن و شیوه سهلگرا، تنها [سطوح] خارجی را تنظیم میکند، بعضی از ردیف چیدن بناها و تزیین عام، از این جملهاند: خیابان و میادین مختلف شهرهایی چون «پطرزبورگ» «لندن» و «پاریس» که محلههای جدید دارند.
دورهی ششم: توزیع ضمانت شده و شیوهی ترکیبی، درون بناها چون برون آنها تحت سلطه یک نقشه سازگار و آراسته با تضمینهای ساخت قرار میگیرد. این فرصتی برای ارتقای اجتماعی است که نتایج و گستره آن به زحمت به باور میآید.
نوعی از معماری که توانسته باشد در شیوه مرکب اندیشه نماید، خواهد توانست منجی عالم اجتماعی گردد. شایسته است که ماهیت هرگونه دخالتی در امور [دوره] هماهنگی را به عهده هنرها گذاشت. این دوره میباید معماری را انتخاب کند.
نقشه شهر دورهی ششم (7)
میباید سه محوطه بسته ساخت:1- شارستان یا شهر مرکزی؛
2- محلات پیرامونی و کارخانههای بزرگ؛
3- خیابانها و حومه؛
هر یک از این سه محوطهی بسته، ابعاد متفاوتی برای ساختمانها را میپذیرد، که هیچ یک از آنها بدون تصویب انجمن بازرسی عالی شهر نمیتواند ساخته شود، انجمنی که مقررات اجرایی مواضع بنیانی [دوره] ضمانتگرایی را نظارت میکند، مواضعی که ارائه خواهند شد.
سه محوطه، به وسیله پرچینها، چمنزارها، و مزارع از هم جدا گشتهاند. این [عناصر] نمیباید دید را بپوشانند. تمامی خانههای شارستان میباید در قلمرو خود برای حیاط و باغها لااقل همان اندازه زمین خالی داشته باشد که برای بنای ساختمان اشغال میکنند.
فضای آزاد
فضای خالی در محوطه دوم یا در مکان محلات پیرامونی، دو برابر خواهد بود و در محوطه سوم که «حومه» نامیده میشود، سه برابر خواهد شد.تمامی خانهها باید از هم جدا بوده و نمای منظمی در همه سوی را شکل بخشند، نمایی با تزییناتی متناسب بر حسب سه محوطه، دیوارهای مشترک عریان در این نما مجاز نخواهد بود. کمترین فضای جدا کننده بین دو ساختمان میباید حداقل 6 توآز [(هر توآز در حدود دو متر. م)] باشد: برای هر ساختمان سه توآز یا بیشتر، ولی کمتر از 3 توآز هرگز [جایز نیست]؛ و 3 توآز تا حد نقطه جدا کننده و پایین دیوار مشترک محوطه [است].
فضای آزاد
فضای خالی در محوطه دوم یا در مکان محلات پیرامونی، دو برابر خواهد بود و در محوطه سوم که «حومه» نامیده میشود، سه برابر خواهد شد.تمامی خانهها باید از هم جدا بوده و نمای منظمی در همه سوی را شکل بخشند، نمایی با تزییناتی متناسب بر حسب سه محوطه، دیوارهای مشترک عریان در این نما مجاز نخواهد بود. کمترین فضای جداکننده بین دو ساختمان میباید حداقل 6 توآز [(هر توآز در حدود دو متر. م)] باشد: برای هر ساختمان سه توآز یا بیشتر، ولی کمتر از 3 توآز هرگز [جایز نیست]؛ و 3 توآز تا حد نقطه جداکننده و پایین دیوار مشترک محوطه [است].
فضای جداکننده تنها در نقشه افقی محاسبه خواهد شد حتی در جاهایی که شیب [نیز] بسیار تند باشد. فضای جداکننده جلو، پهلو، یا پشت خانه میباید لااقل برابر نصف ارتفاع نمای (8) مربوط باشد، بدین ترتیب خانهای که نماهای جانبی آن تا گیلویی بام 10 توآز (حدود 20 متر باشد)، میباید در فضای جنبی این پهلو یک زمین خالی 5 توآزی (ده متری) وجود داشته باشد که البته شامل فضای جنبی خانه مجاور نمیشود. [فضای همسایه] نیز میتواند همان گستره را داشته باشد. هر گاه دو خانه مجاور یکی 10 توآز ارتفاع داشته باشد و دیگری 8 توآز، بین آنها 4 و 5، یعنی 9 توآز [فضای] جداکننده و زمین آزاد وجود دارد که توسط نرده یا پرچین تقسیم گشته است.
برای جلوگیری از تقلبات در ارتفاع واقعی، مثل دریچه روی شیروانی و طبقات پنهان و برای [به دست آوردن] ارتفاع واقعی دیوار، تمامی فاصلهای که مازاد بر زوایه 12 درجه دایره (زاویه 30 درجه) از پایه (فرضی) شیروانی قرار دارد، [جزء ارتفاع] محاسبه خواهد شد. پوششها، لااقل در پیشانیهای مزین طرفین، میباید عمارت کلاه فرنگی را شکل بخشند. این پوششها در همه جا دارای شیارهایی هستند که آب را تا پایین دیوار و زیر پیادهروها هدایت میکنند.
ارتفاع بناهای مجاور خیابان تا پایه شیروانی نمیتواند از عرض خیابان بیشتر شود، اگر خیابان فقط 9 توآز (18متر) عرض دارد، نمیتوان نمایی به ارتفاع 10 توآز را بر پا داشت، حفظ زاویه 45 درجه برای نقاط گریز دید، در نما ضروری است. اگر زاویه دید بسیار باز شود، همچنان که در کاخهای «ژن» و یا سردر «سن ژروه» وجود دارد، میباید نیمکتی آورده و وارونه رویش دراز کشید، در این حالت حداقل فاصله در پهلوها، مساوی یک هشتم پهنای نمای رو به خیابان میباشد. احتیاطی ضروری برای جلوگیری از تراکم جمعیت در یک نقطه.
خیابانها میباید با نقطه گریزهای روستایی و یا بناهای یادوارهای معماری عمومی یا خصوصی مقابله کنند: یکنواختی شطرنجی در این خیابانها مردود خواهد بود. بعضی از آنها برای جلوگیری از یکنواختی، هلالی (مارپیچی) خواهند بود. میادین میباید لااقل یک هشتم سطح [خیابانها] باشند نیمی از خیابانها باید با درختان متنوع درختکاری شده باشند.
(عرض) خیابانها حداقل 9 توآز (18 متر) است. برای ساماندهی پیادهروها، هرگاه تنها برای عابران پیاده باشند، میتوان عرض آنها را به 3 توآز [6 متر] تقلیل داد، همیشه 6 توآز [12متر] دیگر برای محوطه چمنکاری شده، درختکاری شده و پرچین شده حفظ خواهد شد. بیش از این به این جزییات نمیپردازم، جزئیاتی که در مورد آن هنوز میباید صفحاتی بیشتر نوشته شود تا مجموعه یک شهر [دوره] ضمانتگرایی توصیف شود ولی در همین جا یک نتیجه قابل بررسی داریم، و آن ویژگی خاص چنین شهری است که مشارکت تمامی طبقات، کارگر یا بورژوا و حتی ثروتمند را سبب میگردد.
مسکن جمعی
قبل از هر چیز باید یادآوری کنیم که دیگر نمیتوان خانههای کوچک را بنا کرد، این خانهها به سبب فواصل اجباری بسیار گران تمام میشوند. تنها ثروتمندان میتوانند از چنین لذتی برخوردار شوند. ولی فردی که با اجارهبها سوداگری میکند، مجبور خواهد بود که خانههای بسیار بزرگ و در ضمن بسیار راحت و بهداشتی بسازد [این مسأله] به سبب فاصله دو برابر [ارتفاع 1/2 عرض خیابان. م] دور حیاط بسته، طلب میشود.در چنین بناهایی، بیآنکه بخواهیم به تمام معیارهای اقتصاد جمعی کشیده خواهیم شد، امری که مشارکتهای جزئی بسرعت از آن زاده میشود، برای مثال، اگر ساختمانی 100 خانوار (9) را در خود گرد آورد، در آن 20 مکنده آب برای بیست خانه که هر یک 5 خانوار را سکنی دادهاند، ایجاد نمیشود. در همین حد یک صرفهجویی 19 روی بیست مکنده، یا 9 روی 10 مکنده به دست میآید، با این فرضی که مکنده و آبخورهای آن دارای ابعاد بزرگی باشند. اگرچه حفظ پاکیزگی در خانههای در هم فشرده و خفه کننده مثل خانههای پایتخت ما مشکل است، به همان اندازه در بنایی که فضای آزاد جریان هوا را امکانپذیر میسازد، این حفاظت آسان است. بنابراین آنچه در اینجا اهمیت به سزایی دارد، در حقیقت پرهیز از عیوب غیر بهداشتی است. پراکنش یاد شده، جز از طریق رقابت بین بناهای بزرگ، که این پراکنش با آنها ترکیب شده، ابداعات مشترک را برنخواهد انگیخت. اگر بناها تنها 4 یا 5 خانه 100 خانواری باشند، همچنانکه در پاریس و لندن میتوان یافت، این اجتماعات دور از هم هیچ رقابت اقتصادی نخواهند داشت. اما اگر این به اصطلاح شهر، شامل 100 خانه وسیع باشد که همه همسایگیها به گونهای توزیع شده باشند که برای اقتصاد خانگی آماده باشند، ساکنان این شهر خیلی سریع به صنعت خانگی میپردازند، صنعتی که موضوعی مهم و ضروری برای مردم بوده و از آمادهسازی و تهیه خوراک شروع خواهد شد. دیده خواهد شد که دو یا سه خانوار از 100 خانوار، عرضه کننده غذا خواهند شد و دیگران در دیگر شاخهها به تدارکات خانه مشغول خواهند شد.
به این ترتیب تقسیم کار سازمان خواهد یافت، همین که یک بار در شهر یا محوطه مرکزی این تقسیم اعمال میشود، بسرعت خود را در دو محوطه حاشیهای و حومهای گسترش خواهد بخشید، مکانهای که زمینهای آزاد، دو یا سه برابر، تشکیل اجتماعات بزرگتر را بخوبی ایجاب میکند.
شهر الگو
این بناهای وسیع این مزیّت را دارند که به سبب فواصل مملو از درختکاری، بخوبی تهویه شده و حواس پنجگانه را ارضا میکنند.فرض کنیم که لویی چهاردهم، به جای ساختن ورسای حزنآلود، درپواسی، (10) شهری با معماری موزون ساخته بود، هر کسی میتوانست از آن تقلید کند. امروزه هیچ مالکی در شهر، راضی نمیشود که دیوارهایش را با نرده و پرچین جا به جا کند. گو این که او صد برابر آنچه از دست میدهد را به دست خواهد آورد، چه از دیدن صد باغ لذّت خواهد برد. برای دیگر تمایلات نیز این چنین است. ولی برای داوری کردن در آن، شهری تجربی میباید ساخت.
بنیانگذار [چنین] شهری، افتخاری دوگانه خواهد یافت، از سویی مضحک بودن تمامی پایتختها را عریان خواهد ساخت و از دیگر سوی دنیای اجتماعی را به ناگاه دیگرگونه خواهد کرد.
عیبی که به این مفهوم گرفته شده است، از ذهنیت «مالکیت ساده» حاکم بر [دوره] تمدن ناشی میشود. در این تمدن هیچ اصلی در مورد «مالکیت مشاعی» یا تسلیم تملکهای فردی در مقابل نیازهای مردم حکومت نمیکند.
جامعه اشتراکی (11) نمونه یا فالانژ
بنایی که یک فالانژ در آن میزید، هیچ شباهتی با بناهای ما چه در شهر یا در روستا ندارد. برای پی افکندن یک «هماهنگی» بزرگ 1600 نفری، نمیتوان از هیچ یک از بناهای ما و حتی از قصر بزرگ «ورسای» و یا دیر بزرگی چون «اسکوریان» استفاده برد.مسکنها، درختکاری و اصطبلهای چنین جامعهای میباید به گونهای خارقالعاده از دهکدهها و شهرهای ما متفاوت باشند. [روستاها و شهرهایی] که متأثر از خانوادههایی هستند که هیچ رابطه مشترکی با هم نداشته و علیه هم عمل میکنند، به جای این هرج و مرج خانههای کوچکی که کثافت و شناعت را در شهرها به رقابت وا میدارد، یک فالانژ یا یک بنای منظوم بر پا میگردد.
یک نمونه تجربی
فالانستر یا بنای فالانژ، تجربی، میباید با مواد ارزان ساخته شود، چوب، آجر و غیره. زیرا، و آن را تکرار میکنم، تعیین ابعاد مطلوب، در هر «حلقه زنجیر» یا محل روابط عمومی متأثر از مجموعهها، (12) در هر کارگاه، هر مغازه و یا هر اصطبل، در این نخستین آزمون غیر ممکن است.اگر مثال، بنای یک مرغداری و یا برج کبوتر باشد، قبل از ساختمان، با دقت محاسبه و پیشبینی خواهد شد که فالانژ در این مقیاس میباید چه مقدار مرغ و یا کبوتر را پرورش دهد و آنها را در چند گونه و نوع میباید دستهبندی کند، تا این انواع با جاذبه دیگر همراه شود که حیوانات را تیمار کنند و رقابتهای مجموعه را ممکن سازند.
ولی چون که اوّلین فالانژ نمیتواند هیچ مفهوم عملی داشته باشد، الزاماً در مورد کمیّت ابعاد و تفکیکها خطاهای بسیاری را سبب میگردد، قبل از رسیدن به دادههای دقیق میباید درنگ نمود. اوّلین فالانژ یک طرح اوّلیه خواهد بود، طرحی خام برای تخمین کلی، که سرمایه را 12 برابر شده باز خواهد گردانید. این طرح نوعی قطبنما برای فالانژ خواهد بود که از سال آتی در همه جا پی افکنده خواهد شد.
جدایی عملکردها
مرکز کاخ یا فالانستر میباید به عملکردهای آرام نظیر تالارهای غذاخوری، بورس، شورا، کتابخانه، پژوهش و غیره اختصاص یابد. در این مرکز، معبد، برج فرمان، تلگراف، پستهای ارتباطی، ناقوس تشریفات، رصدخانه و حیاط زمستانی مجهز به گیاهان صمغی قرار دارند، [این حیاط] در پشت حیاط تشریفات واقع شده است.یکی از جبهههای جانبی میباید تمامی کارگاههای پر سرو صدا را گرد هم آورد، کارگاهایی مثل: درودگری، آهنگری و صافکاری. این جناح همچنین باید شامل همهی مجموعههای صنعتی خردی باشد که درگروه بسیار پر سر و صدا قرار میگیرند. این گرد همآوری، اشکالات عمده شهرهای متمدن ما را از میان خواهد برد، آنجا که در هر خیابان تعدادی کارگر صافکار، آهن فروش یا نوآموز قرهنی نواز گردهم آمده و پرده گوش پنجاه خانوار همسایه خود را پاره میکنند.
جبههی دیگر باید کاروانسرهایی با حمامها و ارتباطات خارجیان را در برگیرد، با این هدف که این [کارکردها] مرکز کاخ را اشغال نکنند و مزاحم روابط خانگی فالانژ نگردند. این دوراندیشی جدا کردن خارجیان و متراکم کردن اجتماعات آنان در یکی از جبههها در فالانژ تجربی بسیار اهمیّت خواهد داشت، چه این جایی است که هزاران کنجکاو بدان روی خواهند آورد و برای خویش بهرهای خواهند برد، که من نمیتوانم کمتر از 20 میلیون [فرانک] برآورد کنم.
عملکردهای مشترک
فالانستر میباید علاوه بر آپارتمانهای انفرادی، بسیاری از تالارهای روابط عمومی را نیز شامل شود: این تالارها، حلقههای زنجیر یا مکانهای اجتماع و توسعه مجموعهها نام میگیرند.این تالارها به هیچ وجه به تالارهای عمومی ما شباهت ندارند، که روابط بدون درجهبندی انجام میشود. یک مجموعه به هیچ وجه این بینظمی را مجاز نمیدارد. این مجموعه همیشه 3 یا 4 بخش دارد که به گونهای همجوار سه یا چهار یا پنج مکان را در اختیار دارند. این مسأله توزیع یکسان کارکردهای کارمندان و شرکا را سبب میگردد. هر حلقه زنجیر، معمولاً ترکیبی از 3 تالار اصلی است: یکی برای گروههای مرکز و دو تالار برای جبهههای مجموعه.
افزون بر این، 3 تالار این حلقه باید دفاتری برای اعضای گروهها و انجمنهای مجموعه داشته باشند. برای مثال: در حلقه ضیافت یا تالار غذاخوری، ابتدا 6 تالار کاملاً متفاوت با مساحتهای زیاد لازم است:
1- در جبههی بالائی، [غذاخوری] درجه یک حدود.... 150 [نفر]
2- در مرکز، غذاخوری درجه 2.... 400 [نفر]
3- در جبههی پایینی، غذاخوری درجهی 3.... 900 [نفر]
این 6 سالن کاملاً متفاوت میباید در نزدیکی دفاتر گوناگون برای گروههای مختلفی قرار گیرند که مایل هستند با میزهای خاص از هم مجزا شوند. گاهی پیش میآید که بعضی اجتماعات بخواهند به طور جدا غذا بخورند، آنها باید بتوانند در نزدیکی حلقه، تالارهایی بیابند که غذا خوری اصلی در آنجا قرار گرفته و غذای همان رده را عرصه کند.
اصطبلها، زیر شیروانیها و انبارها در حد امکان میباید در مقابل بنا مستقر شده باشند. فاصله بین کاخ و اصطبلها در اختیار حیاط تشریفات یا میدان اسبدوانی خواهد بود که میباید گسترده و وسیع باشد.
گمان دارم که نمای اصلی فالانستر در پاریس با ابعاد یک طرح تخمینی میتواند در حدود 600 توآز (1200 متر) تثبیت شود که 300 توآز (600متر) آن برای مرکز، حیاط تشریفات، و 150 توآز [300متر] برای هر یک از دو جبهه و قسمتهایی که به مرکز میپیوندد.
باغهای کاخ
در پشت مرکز کاخ، نماهای جانبی دو جبهه میباید، برای فراهم آوردن و بستن یک حیاط زمستانی بزرگ، ادامه یابند. و باغ و گردشگاه درختکاری شده با گیاهان صمغدار و همه فضای سبز را شکل بخشند. این گردشگاه تنها در حیاط بسته قرار داشته و نمیباید به کشتزارها راه یابد. فالانژ به گردشگاه تابستانی نیاز ندارد در فصل 9 خواهیم دید که تمامی بخش گردشگاه است.برای اینکه کاخ یک جبهه بسیار گسترده نداشته باشد، توسعهها و گسترشهایی در نظر گرفته میشود که ارتباطات را کند خواهد کرد، شایسته است که در یک فالانژ بزرگ (درجه پنج یا ده) که جسم ساختمانها در بالها و در مرکز دو برابر گردد، و از فاصله بناهای موازی همجوار، یک فضای خالی به عرض حداقل 15 تا 20 توآز [حداقل 30 تا 40 متر. م] باقی گذاشته شود، این فاصله حیاطهای درازی را شکل میبخشد. عبور از این حیاط از راهروهایی در طبقه یکم که در بالای طبقه همکف و روی ستون قرار دارد - صورت میگیرد. راهروهایی با پنجرههای بسته و تهویه شده بنابر معیارهای دوره هماهنگی.
مدارهای تهویه شده
خیابان سرپوشیده یک روش ارتباط درونی است که به تنهایی برای کوچک شمردن کاخها و شهرهای زیبای دوره تمدن کفایت خواهد کرد. هر کسی که خیابانهای سرپوشیده یک فالانژ را ببیند، زیباترین کاخ دوره تمدن را چونان تبعیدگاه و خانهای احمقانه خواهد یافت که پس از 3000 سال پژوهش در معماری، هنوز بهداشتی و راحت زندگی کردن را نیاموخته است.سردر گمی ما از این بابت تا آن حد است که حتی شاهان نیز، بیآنکه در طاقهای سرپوشیده رفت و آمد کنند، اغلب ایوان سرپوشیدهای ندارند که برای گریز از باران به آنجا بروند. در دوره تمدن نه خیابانهای سرپوشیده ونه خیابانهای زیرزمینی و نه بیستمین بخش لذّتهای مادی شناسایی نمیشوند، بخشی که در دوره هماهنگی، فقیرترین مردمان از آن بهرهمند میگردند.
یک فرد بسیار فقیر دوره هماهنگی، مردی که نه پولی دارد و نه زنجیری، در ایوانی سرپوشیده و خوب گرم شده، سوار بر ماشین میشود. از کاخ به اصطبلها و از طریق زیرزمینهای زینت شده و شنریزی شده در رفت و آمد است. او از محل زندگی خود از طریق خیابانهای سرپوشیده به تالارهای عمومی و کارگاهها میرود، خیابانهایی که در زمستان گرم و در تابستان تهویه میشوند در دوره هماهنگی میتوان در ماه ژانویه بین کارگاهها، اصطبلها، مغازهها، تالارهای رقص غذاخوریها، شوراها و غیره در آمد و شد بود، بیعلم به آنکه باران میآید یا باد میوزد، گرم است یا سرد.
خیابان - رواق
خیابان - رواق، یا ایوانهای سرپوشیده ممتد در طبقه اولی قرار دارد. این راهرو نمیتواند خود را در تطابق با طبقه همکف قرار دهد، طبقهای که در نقاط مختلف به وسیله ساباطها به روی ماشین باز میشود. خیابان - رواقهای یک فالانژ در دو سوی قرار نمیگیرند. آنها به هر یک از بخشهای مسکن ملحق میشوند، تمامی این بخشها دو ردیف اتاق دارد که یک ردیف چشم به صحرا میگشاید و دیگری به خیابان - رواق، بنابراین خیابان میباید تمامی ارتفاع سه طبقهای را شامل شود که درهای ورودی تمامی آپارتمانهای طبقه اوّل، دوّم و سوّم بدان باز میشوند، با پلههایی در فضا برای بالا رفتن به طبقه دوّم و سوّم.Théorie de lUnité universelle ou Traité de l"Association domestique agricole, (13) Paris, 1822, cité d" aprés l" Harmonie universelle et le Phalanstére, exposé par Fourrier, recueil méthodique de morceaux choisis de l" auteur, Librairie Phalanstérienne, Paris, 1849, (Tome l,Pages 176-184,255-259, 261-263).
پینوشتها:
1. انگلس در آنتی دورینگ نوشت «او بیرحمانه فقر مادی و اخلاقی جهان بورژوایی را افشا کرد».
2. دورهی پدرسالاری با کشاورزی و دامداری مشخص شده است. بربریت شاهد جایگزینی ملت به جای تیره و عشیره است. شهرها و امپراتوریها در حالی شکل میگیرند که صنعت توسعه مییابد. تمدن با توسعه بینظیر صنعت خصلت مییابد. ضمانتگرایی با مجموعهای از نهادها (بانکها، دفاتر محاسباتی ناحیهای، مجموعههای روستایی فالانسترها و شهرهای کارگری) مشخص شده است که بین اعضای جامعه همبستگی برقرار میکند. دورهی همپیوندی یا مشارکت ساده و حتی زنجیرهای و دورهی هماهنگی یا مشارکت مرکب همراه است که هر روز بیش از پیش اصل مشارکت را تعمیم میبخشد.
3. تصور این جامعه بدون شک بر مارکس بدون تأثیر نبوده است.
4. تفاوت بین شهر درخشان لوکوربوزیه و فالانستر فوریه در همین جاست.
5. مشارکت، که بین منافع عمومی و خصوصی برخوردی متقابل را ایجاد میکند، از طریق «جذابیت» در جوامع هماهنگ، به خود تحقق میبخشد. مشارکت با قطعه قطعه شدن جوامع قبلی (پدرسالاری، بربریت، مدنیت) در تقابل است، جوامعی که جبر بر آنها حاکم است.
6. این واژه مربوط به مردم شناسی فوریهای است. دوره ضمانتگرا (تضامنی) دوازده حق انسان را اقناع میکند، برای آنها دوازده تضمین داده میشود که مشتمل بر توسعه دوازده انگیزهای است که خصیصههای اساسی انسان را میسازد، پنج انگیزه حسی، چهار انگیزه عاطفی: دوستی، بلندپروازی، عشق و خانوادهگرایی، سه انگیزه توزیعی: سرزندگی (نیاز به تنوع)، اغواگری (نیاز به دسیسه و وسوسه)، بینظمی (نیاز به هیجان) و یکی دیگر سیزدهمین انگیزه «میهنگرایی» که این خود یک نوع وحدتگرایی است.
7. این عنوان از فوریه است.
8. فوریه عادت داشت که با یک عصای اندازهگیری شده در پاریس قدم بزند، با کمک این عصا او نماهای خانهها را دائم اندازه میگرفته است. او ابعاد بناهای یادوارهای مهم و میادین اروپا را میشناخته است.
9. مشارکتهای خانگی یا شهرهای کارگری متعلق به دوره ششم در چارچوب [دوره] تمدن نمیگنجد و هرگاه آنها تعمیم بخشیده شوند، به طور مشخص به ششمین دوره خواهند رسید. «مقدمه ناشران بر کتاب طلایی فوریه «دگرگونیهایی که باید در معماری شهرها داده شوند». پاریس 1849».
Modification à introduire dans l"architecture des villes.
10. Poissy.
11. برای فوریه، عنصر جامعه، «کمون» میباشد. موقعیت در یک کشور را طبیعت جامعهای که به آن کشور تعلق دارد، قابل شناخت میکند. بدین ترتیب برای گذار فرانسه از موقعیت «متمدن» به موقعیت «اشتراکی» چهل هزار کمون متمدن موجود میباید به کمونهای اشتراکی - بافالانستر - تغییر یابند (مأخذ قبلی).
12. گروههای مختلف در استخدام هر صنعتی که باشند، گروهی داوطلب را میسازند که «مجموعه» نامیده میشود. مجموعه گروهها اهرم بزرگ تشکیلات اشتراکی، و کاربندی گنبد تمامی راه حلهای دورهی هماهنگی است.
13. مورد اول نخستین عنوانی است که در مجموعه آثار دیده میشود (45- 1841) در حالی که دومین مورد، عنوانی است که چاپ اول این اثر تحت آن انتشار یافت.
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم