برگردان: محسن حبیبی
نوشتن کتاب «در اساس هنر و مقصد اجتماعی آن» (1) با مرگ پرودون Pierre- Joseph Proudhon (1809-1863) قطع گردید. این کتاب به وسیله یک شخص خود آموخته با عجله و با کمک موادی پراکنده ویرایش شده است. این شخص تأیید کرده است: «این خارج از توانهای من بود، ولی مسألهی مطرح شده و نمیتوانم آن را انکار کنم» (2) جالبترین فصول این کتاب به «کوربه» (3) و مسأله واقعگرایی اختصاص یافته است.
در این کتاب فصلی راجع به بناهای یادوارهای و تزیینات پاریس وجود دارد، که از تباینها و عبارات «خرده بورژوایی» خاص پروردن خالی نیست، و بر سه انگارهی شهرسازی ترقیگرا تکیه دارد: لزوم مبارزه علیه واپسگرایی به منظور ارتقای شکلی کلّی از موجودیت نو؛ لزوم عقلانی کردن محیط رفتاری؛ نقش صنعت در شهر جدید. (4)
بناهای یادوارهای پاریس
خطر شهر - موزه
شایستگی مردم متمدن است که موزههایی از [آثار] قدیم داشته باشد. این مسأله برای تاریخ، برای درک پیشرفت ما، برای ذکاوت هنر در دورانهای متفاوت، و در نتیجه برای هنر ما و برای درک همبستگی با نیاکانمان اهمیت دارد.در نتیجه، من احیای کلیساها، کاخها و خرید مجسمهها در صورتی که هزینهای سنگین را طلب نکنند، میپذیرم؛ این اشیاء را در موزهها، تالارها حیاطها و باغهایتان بگذارید؛ آنها را در میادین عمومی خود قرار ندهید، [در این میادین] تنها یادوارههای ملتها مجاز به شکل یافتن هستند.
ستون «لوکسور» درمیدان کنکورد چه میکند؟ میبایستی در مرکز حیاط لوور قرار داده میشد.
پس! ببینید ما چه مردمان عجیبی هستیم! با اجازه پاشای مصر، با اصلیّتی عرب یا ترک، که دوران باستان را به مسخره میگیرد، یکی از ستونهای معبد لوکسور را به قیمتی گزاف به دست آوردهایم، آن را در میانه میدان کنکورد برپا کردهایم، این همان شکل عجیبی را دارد که یک محراب در تالار بورس. دقّت بسیار کردهایم که در یک سوی حلقه این یادواره بیهمتا، کتیبهای باشد که سال و حکومتی را نشان دهد که این ستون در زمان آن حکومت به [پاریس] آورده شده و در دیگر سوی ماشینهایی نقش گردیدهاند که به کمک آنها این ستون برپا گردید. [این موضوع] به گونهای انجام شده که به نظر میرسد! این ستون را تنها بدان سبب به پاریس حمل کردهایم تا از این لذّت ببریم که چگونه یک مهندس فارغالتحصیل از مدرسه پلی تکنیک، موفق شده است تا آن را برپا دارد! بیتردید، بر آن نیستیم که تمدن فرانسه را در سطحی پایین از تمدن مصر در پادشاهی میانه (5) قرار دهیم؛ ولی به سختی میتوانم تصور کنم که آنان [فرانسویان] چگونه قادر به انجام چنین حماقتی شدند... چه! بر روی این میدان انقلابی، که تاکنون دو یا سه بار تغییر نام داده است و جایی که صحنههایی بزرگ در آن گذاشته است، ما نتوانستیم چیز دیگری جز دو فوارهی افسانهای، به هر حال زیبا، و یک ستون مصری! برپای داریم...
هنرهای ما، [هنری] سمساری گونهاند. ما از کلیسا، معبدی برای مردان بزرگ میسازیم، بر سر در این کلیسا، وقفنامهای غاصبانه و دروغین مینویسیم، چونکه کلیسای «سوفلو» (6) به «ژنوویو» مقدس (7) اهدا شده بود؛ این کلیسا دومین کلیسای بزرگ پاریس است و برعکس، از معبد افتخار، کلیسایی فرضی تقلید شده از یونانیان را (کلیسای مادلن)، میسازیم، [کلیسایی] بدون ناقوس، بدون نمازخانه، بدون ساعت، بدون شکلی مسیحی. مجموعه بناهای یادوارهای ما نشانگر مردمی هستند که از شعور تهی گشتهاند و ملّیت در آن مرده است. دیگر چیزی از شعور ما باقی نمانده است، نه ایمان، نه اخلاق، نه فلسفه، نه حق اقتصادی. اما [آنچه داریم] تجمّل، مطلقگرایی محض، کج راهی، بیچهرگی، دروغ و تفنّن است.
برای یک شهر عملکردی
آنچه در تزیینات پاریس ارجحیت دارد، عبارت است از میادین وارداتی از انگلیس، لهال (8) و نیمکتهایی بر روی بولوارها، که در این مورد نیز ابتکاری به خرج ندادهایم. حتی یک نمونه در پاریس 1858 وجود نداشت، حال آنکه در همهی جای بروکسل آنها را دیدهام.اگر ارزش تزیینی یک بنای یادوارهای آن باشد که از بیرون مقصود خویش را بیان کند، بیهیچ گفتوگویی، دو شاهکار معماری پاریس، زندان مازاس (9) و لهآل مرکزی هستند.
له هال مرکزی علت جنجال بزرگ محفل دانشگاهی دانشجویان و استاداناند. در حقیقت در آنجا، نه ستون است، نه نیم ستون، نه گیلویی و قرنیز، نه دو پوشه و نه سرستون وجود دارد، نه طاقچهای، نه کتیبهای، نه مجسمهای، نه نقش برجستهای، پیها از سنگ، آهن از کف تا سقف، پوششی است که «لهآل» یادوارهای از بربریت است؛ سرقتی است از هنرمندانی که کارهای شهر و دولت ملک خصوصی آنهاست؛ تغییر جهتی در سفارش دادن به نفع طراحان، قالبسازان و ریختهگران فروتن کارخانه مازییر. (10)
ولی مردم، علیه هنرمندان، در کنار صنعتگران قرار گرفتهاند، و حق هم همین بود.
مطلوب یک بازار، که در آن مواد کاملاً فاسد شدنی انباشته میشود، آن است که بدون سقف باشد، نامساعد بودن شرایط آب و هوایی ما، چنین امکانی را نمیدهد. بهتر آن خواهد بود که پوشش به نوعی معلق بوده، و بسان لامپ، از بالا آویزان گردد؛ در این قست نیز نقطهی اتکایی وجود ندارد [چون سقفی موجود نیست] ستونهایی که برای نگهداری سقف در نظر گرفته شدهاند، میباید کمترین فضای ممکن را اشغال کنند؛ هوای بیشتر، آب بیشتر، این چنین بود برنامه کاربردی و بهداشتی، مهندس لهآل مرکزی آن را فهمیده است: در بنای یادوارهای او هیچ افراطی نیست؛ او تنها سادگی را جست و جو کرده و شکوه و سترگی را یافته است. [بگذار] که آکادمیسینها انباشتی از سنگ را ترجیح دهند، انباشتی کم و بیش متقارن، بدون هوا، بدون نور، با تیفوس دائمی، چون در گونه باستیل یا در زندانی که هنوز در پاریس مقابل کلیسای سنت آگوست وجود دارد، یا دیگر بازارهای پاریس که با دیوارها محصور گشتهاند، اکنون مردم میدانند که یک بنای یادوارهای با سودمندی عامه چیست؛ آنان دیگر فریب حقهبازان بیشعور و بیعقیده، شکل و آرمان را نخواهند خورد.
هدف هنر آن است که به ما بیاموزد که [چگونه] خوشایندی را با سودمندی در همه امور زندگیمان بیامیزیم، و این چنین سادگی اشیاء را برای خود بالا برده و از این ره، بر شایستگی خاص خویش بیفزاییم.
[راجع به] مسکن فردی
اوّلین چیزی که برای ما اهمیت دارد، پرداختن به مسکن است. بزرگترین کار این است که مردم به خوبی مسکن یافته باشند؛ مسألهای بسیار قابل قبولتر از آن که این مردم حاکم یا پادشاه باشند.بنابراین، مسکن شهروند، انسان متوسط، هنوز دریافت نشده است. ما حداقل مسکن را نداریم، همانگونه که حداقل حقوق را نیز نداریم. هنرمندان طلبکار هستند، یعنی کاخها، کلیساها، موزهها، تئاترها و بناهای یادوارهای. هنر آنها به سکنی یافتن ما منجر نمیشود، برعکس، جلال بناهایی که آنان ما را بدان سوی میرانند همزاد فقر گشته است.
من مسأله ارزانقیمتی را به کناری میگذارم، موضوعی که با آن زندگی چیزی جز بردگی نیست - انسانی شریف به من میگفت اگر جمهوری محق نیست، من جمهوری را به سخره میگیرم - من از هنر و شهرها سخن میگویم، اگر هنر و شهرداری بتوانند ما را به گونهای ارزان مسکن دهند، من معماری و شهرداری را به سخره میگیرم. گو اینکه از آن بسیار دور هستیم.
بیهوده در این خانههای غولآسای و کم و بیش باشکوه و هنری جای گرفتهایم. جاظرفیها، گنجهها و میزهای کندهکاری شده، تابلوها، مجسمههای کوچک، پیانوها و غیره چه تعادل زیبایی! این تخیل است که ما به جای واقعیت گرفتهایم.
من موزهی «لورو» «تویلری» «نوتردام» و «کولون» را ارزانتر از بازار خواهم فروخت، برای آنکه در خانه خویش سکنی گزینم، در خانهای کوچک ساخته شده به میل خودم، که تنها ساکن آن خواهم بود، در مرکز قطعه زمینی محصور حدود یک دهم هکتار، که در آن آب، سایه، چمن و سکوت را خواهم داشت، هرگاه بر آن شوم که در آنجا مجسمهای قرار دهم، این مجسمه نه نوعی ژوپیتر خواهد بود و نه نوعی آپولون، این خدایان به کاری نمیآیند؛ همچنان که مناظر لندن، رم، قسطنطنیه و ونیز به درد من نمیخورند: خداوند مرا در اقامت در آن نقاط حفظ کند! من آن چه را قرار میدهم که کم دارم: کوه، تاکستان مرغزار، بزها، گاوها، گوسفندها، دروگرها و آلاچیقها.
چگونه نمیبینی که این افراط کارهای هنری، یادوارههای هنری، هدفی جز این ندارند که از طریق ریشخندی شریر - ما را در فقرمان نگه دارند؟ اگر آموزش ما انجام شده بود، اگر حقوقمان را به کرسی نشانده بودیم، و اگر آزادانه میزیستیم، آیا به مدارس هنری و جایزههای روم نیازی داشتیم؟ آیا این پاریس جدید برایمان تنفرآور نبود؟ ما کمربندهایمان را محکم میبندیم، و در نبود خوراکی واقعیتر، از نمایشها تغذیه میکنیم!
مجموعه زیستی با هزار خرده مالک، که در خانههایشان سکنی گرفتهاند، میکارند و بهره بر میدارند و هر یک میراث، صنعت و سرمایه خویش را ارج نهاده، به خود گرایی مشغولاند و در بین خود به قضاوت مینشینند، این شاهکار سیاسی که تمامی چیزها در مقابل آن ثانوی هستند، آن چیزی است که هرگز نتوانستهایم بدان تحقق بخشیم.
هنرمندان، معلّمان، کشیشان، دانشگاهیان و فیلسوفان همه و همه وظایفشان را بد انجام میدهند، آنان از خود نماد فقر و استیصال ساختهاند.
Du Principe de l"art et de sa destinartion sociale par. P. J. Proudhon, Garnier fréres و Paris, 1865 (Pages 338,345,348,350,352,353).
پینوشتها:
1- Du Principe de L"Art et de sa destination sociale.
2. نامهنگاری جلد سیزدهم، صفحه 132 Correspondance, t. XIII .
3. Courbet.
4. «مهندس در یک ماشین، استحکام، صرفهجویی در نیرو و در یک کلام انگاره را تحسین میکند، اضافه کردن چند زوار به قطعات، هزینهای چند برای رعنایی، تزیین و... برای او هیچ معنایی ندارد. دقّت در معادله، کاربرد دقیق و خوب آن، این است مطلوب او. هدف آرمانی این کارخانهداران و این فلزکاران چیست؟ کیفیت بالای محصول، به حداقل رساندن هزینه تولید». (ص 181).
5. نثر پادشاهی میانه مصر بنا به نام پادشاهان آن به نثر سهزستروی (Sésostris) مشهور است این هنر آفریده دیگری از مصر است که میباید در چهرهسازی رومی و حتی چهرهسازی دورهی رنسانس تأثیر وجود خود را باقی گذارد. (ر ک. به: تاریخ هنر، ترجمه پرویز مرزبان. ص41) (یادداشت م.)
6. Soufflot.
7. Sainte Genevieve.
8. Les Halles centrales که بازار اصلی پاریس را شامل میشده است (م).
9. Mazas
10. Maziéres.
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم