یکی از مباحث ارزندهی علم النفس، مسئلهی تغیر و ثبات نفس است. آیا نفس موجودی غیرثابت و تغییر پذیر است یا خیر؟ و در صورت تغییرپذیری، آیا به گونهی دفعی تغییر میکند یا دارای تغیر تدریجی و حرکت است؟ بر فرض پذیرش حرکت، این مسئله مطرح میشود که حرکت نفس عرضی است یا حرکت جوهری نیز دارد؟ پیش از بیان دیدگاهها بیان چند واژه و اصطلاح کلیدی، ضرور به نظر میرسد.
تغیر و ثبات
«ثبات» به معنای بر حال خود باقی ماندن در برابر «تغیر» است که به معنای باقی نماندن بر حال پیشین است. این دو مفهوم به لحاظ منطقی ضد یکدیگرند؛ ضدانی که سوم ندارند؛ زیرا موجود در یک تقسیم به متغیر و ثابت تقسیم میشود که از حیث عقلی سومی برای آنها نیست؛ یعنی موجودی که نه متغیر باشد و نه ثابت نداریم.حرکت و سکون
حرکت، تغیر تدریجی است، و سکون، عدم تغیر تدریجی است در چیزی که قابلیت تغیر تدریجی دارد. بنابراین حرکت و سکون، متقابلاً از نوع عدم و ملکهاند. از این رو میتوان امر سومی را در نظر گرفت که نه ساکن باشد و نه متحرک. بنابراین موجود از این جهت به سه قسم ساکن، متحرک و موجودی که نه ساکن است و نه متحرک تقسیم میشود، و مصداق قسم سوم، واجب تعالی است.***
آیا میتوان واژهی «ثابت» را دربارهی واجب تعالی اطلاق کرد؟ واژهی «ساکن» را چطور؟
***
انواع تغیر
تغیر و دگرگونی بر دو گونه است:1. دفعی: این نوع دگرگونی، تغیری آنی است که در زمان رخ نمیدهد. بنابراین حالت سیلانی و تدریجی ندارد. تغیر دفعی خود بر دو نوع است:
الف) با وجود مابه الاشتراک است که خود دو گونه دارد:
اول: کون و فساد: زوال صورتی از روی ماده، و تکون صورتی جدید به جای آن؛
دوم: زوال و حدوث اعراض: (1) زوال عرضی از روی جوهر، و تکون عرضی جدید به جای آن؛
ب) بدون مابه الاشتراک که این قسم نیز خود بر سه گونه است:
اول: زوال: نابود شدن یک وجود (تبدیل وجود به عدم)؛
دوم: حدوث: پدید آمدن چیزی (تبدیل عدم به وجود)؛
سوم: تجدد امثال: زوال و نابودی وجودی و جانشینی وجودی دیگر (تبدیل وجود به وجود)؛
2. تدریجی: تغیری که سیلانی بوده، طی زمان روی میدهد و به اصطلاح زمان دار است. تغیر تدریجی همان حرکت است که خود به دو نوع تقسیم میشود:
الف) حرکت جوهری: به تغیر تدریجیِ جوهر، حرکت جوهری گویند؛ مانند تبدیل نطفه به علقه، و علقه به مضغه؛
ب) حرکت عرضی: به دگرگونی تدریجی هر یک از اعراض، حرکت عرضی گویند؛
مانند حرکت أینی یک جسم از مکانی به مکان دیگر که بودن موجود در مکان، سیال باشد.
اقسام حرکت
در بیان اقسام تغیر، به ماهیت حرکت اشاره کردیم و گفتیم حرکت همان دگرگونی تدریجی است که بر دو گونهی جوهری و عرضی تقسیم میشود. اکنون به تقسیم دیگری از حرکت میپردازیم:1. حرکت امتدادی: این گونهی حرکت آن است که شخص و حد هر مقطعِ مفروضِ آن، غیر از شخص و حد مقاطعِ سابق و لاحق باشد؛ به گونه ای که حدود و شخصیت سابق در لاحق نیست، هر چند هر دو دارای یک مرتبهی وجود باشند. حرکت امتدادی، خود بر سه قسم است:
الف) اشتدادی: مانند حرکت کمّی بدن انسان در حال رشد که طی زمان اشتداد مییابد؛ به گونهای که کمّ جدید غیر از کمّ پیشین است. این مثال هنگامی روشن میشود که توجه داشته باشیم موضوع حرکت کمّی (بدن) هر هفت تا ده سال به گونهی کامل عوض میشود، و در پی آن، کمّش نیز به کلی تغییر میکند و دیگر شخص کمّ سابق در کمّ لاحق حضور ندارد؛
ب) تضعفی: مانند حرکت کمّی بدن انسان به سمت لاغری؛ برای نمونه جوانی که پیر میگردد و حجم بدنش کم میشود؛
ج) متشابه: مانند همهی حرکتهای أینی که بودن شیء در مکانهای متعدد مشابه است؛ به این صورت که شخص و حد هیچ یک از أینهای سابق در أین لاحق حضور ندارد؛
2. حرکت غیر امتدادی: در این گونهی حرکت، شخص مقطع سابق در لاحق موجود است، هر چند حدش اختلاف مییابد. به دیگر سخن، در حرکت غیرامتدادی، شخصِ وجود سابق باقی است، ولی حدودش فرق میکند؛ به سان موجودی که هستهای مرکزی دارد و لایههایی روی آن میآید یا از آن کم میشود، و به اصطلاح، توسع و تقلّص مییابد. این قسم نیز خود بر دو گونه است:
الف) اشتدادی توسعی: مانند اینکه مَنِ جاهل به عالم تبدیل شود، که مَن همان است، ولی حد و مرز وجودیاش توسعه یافته است. توسع یعنی آن شخص سابق باقی باشد، ولی حد او افزایش یابد. به عبارت دیگر نه شخص او، بلکه حدش تغییر یافته است؛
ب) تضعفی یا تضیقی: مانند کسی که به علت عارضهای علمش را از دست بدهد که در واقع حد او ضیق شده، ولی شخص او باقی است.
***
حرکت در تقسیمی دیگر به امتدادی و غیر امتدادی تقسیم میشود، که اولی به اشتدادی، تضعفی و متشابه، و دومی به دو قسم اشتدادی توسعی و تضعفی یا تضیقی تنوع مییابد.
***
حرکت نفس
اکنون با انواع دگرگونیها، اقسام حرکت و تفسیرهای گوناگونی که صاحب نظران دربارهی تغیرات جوهری مطرح کردهاند، آشنا شدهایم. بنابراین زمینهی بحث دربارهی حرکت نفس فراهم آمده است. آیا جوهر نفس، به سان واجب تعالی، امری ثابت است؛ به گونهای که حتی قابلیت حرکت جوهری نیز در آن راه ندارد و اگر تغییری در آن دیده میشود، تنها تغییر در اعراض آن است یا با وجود تجرد از ماده بازهم دستخوش حرکت جوهری میشود و با تحولات جوهری تغییر میپذیرد؟اندیشه وران بنا بر مبانی فلسفی خویش دیدگاههایی مطرح کرده، و با اقامهی برهانهایی به اثبات نظریهی خویش پرداختهاند.
دیدگاه مشائین: ثبات جوهر نفس و پذیرش حرکت عرضی
مشائیان بر آناند که جوهر نفس ثابت است و هیچ گونه تغییری در آن راه ندارد: نه تغیر دفعی به نحو کون و فساد، و نه تجدد امثال که وجودی جای خود را به وجودی دیگر دهد؛ زیرا نفس مجرد است و در مجرد تغیر راه ندارد؛ و نه تغییر تدریجی که با حرکت جوهری تحول یابد؛ چرا که افزون بر استحالهی تغییر در مجردات، حرکت جوهری نیز محال است؛ خواه در نفس باشد، خواه در جواهر دیگر؛ زیرا حرکت متقوم به موضوع است و جوهر موضوع ندارد. بنابراین در جوهر نفس هیچ تغییری راه ندارد و تغییراتی که در آن مشاهده میشوند، تنها از گونهی حرکت در اعراضاند. بنابراین آنچه محال است، حرکت جوهری است نه حرکت عرضی. از این رو حرکت عرضی نفس، خواه تکاملی باشد، خواه تنازلی، انکارپذیر نیست.به این دو مثال توجه فرمایید:
مثال 1. نفس جاهلی را در نظر بگیرید که با به کارگیری ابزار شناخت، عالم میشود، یا نفسی عالم را که بر علمش افزوده میشود. در این مثال، نفس حرکتِ عرضی دارد. بنابراین در جوهرِ آن تغییری رخ نمیدهد، بلکه اعراض و صفات آن تغییر میکنند؛ یعنی نفس دارای اعراضی میشود که پیش از این فاقد آنها بوده است.
مثال 2. نفس عالمی را در نظر آورید که بر اثر پیری یا ضعف مفرط، علمش کم یا زایل شود. این تغییر نیز در جوهر نفس رخ نمیدهد، بلکه در اعراض آن است؛ یعنی نفس صفتی داشته، ولی آن را از دست داده است.
***
به نظر شما چه فرقی بین دو مثال مزبور هست؟ آیا نوع حرکت در آنها متفاوت است؟
***
ادلهی ثبات نفس
مهمترین مبنای کسانی که نفس را ثابت میدانند، اعتقاد به استحالهی حرکت در مجردات است. بنابراین ادلهی ثبات نفس نیز همان دلیلهاییاند که ثبات مجردات را اثبات میکنند، و نپذیرفتن آنها نیز ملازم با اعتقاد به حرکت جوهری در نفس خواهد بود.دلیل اول: لازمهی تجرد نفس
مقدمهی 1. نفس انسانی به دلیلهایی قطعی، مجرد است، (2) و به اعتقاد ابن سینا فرقی میان زمان پیدایی و بقا نیست؛ زیرا وی برخلاف صدرالمتألهین، حدوث نفس را روحانی میداند، نه جسمانی؛مقدمهی 2. اگر نفس مجرد باشد، ماده ندارد؛ و اگر ماده نداشته باشد، قوه و استعدادی نخواهد داشت؛ زیرا استعداد و قوه از شئون ماده است و نفس چون مجرد است، قوه و استعداد ندارد؛
مقدمهی 3. وقتی نفس قوه و استعداد نداشته باشد، تغییری نیز نخواهد داشت؛ زیرا اگر تغییر کند، بدان معناست که قوه و استعداد آن را از پیش داشته است؛ حال آنکه نفس مجرد از ماده و بنابراین مجرد از قوه و استعداد است؛
مقدمهی 4. با محال بودن تغییر، حرکت نیز محال خواهد بود؛ زیرا حرکت گونهای تغیر (تدریجی) است و با استحالهی تغیر، حرکت نیز محال خواهد شد؛
نتیجه: نفس حرکت ندارد.
بررسی و نقد
نقد 1. مقدمهی دوم بر برهان «قوه و فعل»، که فیلسوفان مشاء آن را پذیرفتهاند، استوار است؛ ولی به نظر ما این برهان به گونهی کامل مخدوش است؛ در نتیجه هر موجودی، خواه مادی باشد، خواه مجرد، در چیزی که دارد، بالفعل است و در چیزی که ندارد، بالقوه. بنابراین مجرد نیز مانند موجود مادی به دلیل امکان اجتماع قوه و فعل نسبت به دو معنا میتواند تغییرپذیر بوده، حرکت داشته باشد. از این رو از راه تجرد نفس نمیتوان بر ثبات آن استدلال کرد؛نقد 2. لازمهی پذیرش حرکت در اعراض نفس، اعتراف به تحقق حرکت در مجردات است؛ زیرا تعین تجرد یا مادیت اعراض با موضوع آنها ارتباط مییابد؛ به این معنا که اعراض موضوعِ مادی، مادی و اعراض موضوع مجرد، مجردند؛ در نتیجه اعراض نفس که ابن سینا تجرد آن را پذیرفته است، مجردند. بنابراین حرکت در اعراض نفس به معنای پذیرش حرکت در مجردات است.
دلیل دوم: ادراک تغیرات
مقدمهی 1. اگر نفس، خود تغییر کند نمیتواند تغییر در مزاج، حواس و حالات را بفهمد؛ زیرا ادراک تغییر به آن است که حالت سابق و لاحق هر دو را درک کنیم. بنابراین نفس باید در حالت سابق و لاحق باقی باشد تا دریابد که حالت سابق به حالت لاحق تبدیل شده است؛ وگرنه فهم حالت سابق برای کسی و فهم حالت لاحق برای کسِ دیگری خواهد بود. بنابراین تبدیل فهم پذیر نخواهد بود؛ زیرا متبدل و متبدلٌ الیه را یک نفر درک نکرده است؛مقدمهی 2. نفس بالوجدان تغییرات در مزاج، حواس و حالات را درک میکند؛
نتیجه: نفس ثابت است.
براساس این استدلال، ابن سینا پیش از آنکه ملاصدرا تغییر در اعراض را تغییر در جوهر بداند، آن را دفع کرده و چنین ادعایی را ناتمام خوانده است.
بررسی و نقد
چنان که در آغاز همین نوشتار اشاره کردیم، حرکت به دو قسم امتدادی و غیر امتدادی تقسیم میشود، و حرکت نفس از نوع دوم است. بنابراین نفس هستهی ثابتی دارد که گاه همان جوهر کوچک، به جوهر بزرگ تبدیل میشود و به همین ترتیب تکامل مییابد، و گاه نیز برعکس. بنابراین با اینکه نفس حرکت میکند، میتواند تغیرات در مزاج، حواس و حالات را نیز دریابد.***
ابن سینا از راه فهم تغییرات گوناگون مزاجی و دیگر تحولات نفسانی به وسیلهی نفس بر امتناع تغییر در خود نفس استدلال کرده است؛ در حالی که این معنا در حرکت غیر امتدادی تأمین میشود و نیازی به ثبات نفس نیست.
***
دیدگاه ملاصدرا: حرکت جوهری نفس
نفس جسمانیة الحدوث است؛ یعنی در آغاز، موجودی مادی است که جسم، مادهی آن است؛ به گونهای که با جسم، اتحاد وجودی دارد؛ به سان هر صورت نوعی دیگر که با مادهاش اتحاد وجودی دارد. از این رو انسان نیز در آغاز پیدایی، نفسی دارد و بدنی، که نفس صورت بدن است و به سان هر صورتی در ماده (بدن) حلول کرده، منطبع در آن است. بنابراین نفس با جسم، به سان هر ماده و صورتی، ترکیب اتحادی دارد؛ پس در هنگام پیدایی مادی است و از این جهت قوه و استعداد دارد؛ زیرا قوه داشتن از شئون ماده است و با وجود قوه و استعداد، حرکت را در ذات و جوهر خود خواهد پذیرفت؛ چه، حرکت خروج شیء است از قوه به فعل، که در نفس چون قوه و استعداد وجود دارد، خروج از قوه به فعل تحقق میپذیرد. بنابراین در جوهر نفس و به تبع آن در اعراضش، حرکت و تغییر امکان پذیر است.هنگامی که نفس ادراک و شعور یافت، از مادیِ محض بودن به موجودی مادی – مثالی تبدیل میشود. همچنین هنگامی که ادراک عقلی یافت، موجودی مادی – مثالی – عقلی خواهد شد. همهی این دگرگونیها طی حیات مادی و زندگی در این دنیا رخ میدهد، که در همهی این مراحل مادی بودن نفس برجاست، و حرکت آن، هم جوهری است و هم عرضی. زمانی نیز که تعلق نفس به بدن پایان یافت و نفس به تجرد محض رسید، و به اصطلاح عرف، با مرگ، از زندگی دنیوی به سوی دیار باقی شتافت، حرکت جوهری و عرضیاش باز میایستد و به موجودی ایستا تبدیل میشود و تا ابد بر این حال باقی میماند.
با این بیان، دیدگاه صدرالمتألهین در واقع به دو مدعا تحلیل میشود که هر یک به دلیل جداگانه نیاز دارد:
الف) وقوع حرکت جوهری و عرضی نفس در حیات مادی؛
ب) استحالهی حرکت در نفس پس از جدایی از بدن.
ادلهی ملاصدرا
مدعای نخست: حرکت جوهری و عرضی نفس در حیات مادی
برای مدعای اول ملاصدرا، دو دلیل میتوان اقامه کرد:دلیل اول ارجاع به وجدان است؛ زیرا هر انسانی با علم حضوری تغییرات تدریجی را در خود مییابد. برای نمونه حالت پیش از علم را در خود مییابد و میبیند که مانند خشتی از خاک، ظلمانی است؛ ولی پس از علم به سان مرواریدی سفید، نورانی شده است. بنابراین حرکت جوهری نفس امری وجدانی است.
دلیل دوم مبتنی بر ادلهی اتحاد عاقل و معقول است که بر حرکت جوهری نفس نیز دلالت دارند؛ زیرا نفس با اکتساب علم، با علم اتحاد وجودی مییابد و این سخن بدان معناست که پیش از اتحاد، استعداد پذیرش آن را داشته است. بنابراین نفس باید مادی باشد تا مادهی فعلیتهای بعدی قرار گیرد؛ و وقتی به آن متصف شد، در واقع فعلیتی جدید مییابد که غیرمادی است. بنابراین نفس، هم مادی است و هم مجرد؛ البته نه به گونهای که از بساطت خارج شود، بلکه به همان وجود واحد بسیط، حقایق و فعلیتهای گوناگون مییابد. (3)
بررسی و نقد
نقطهی اتکای ملاصدرا در استدلال نخست بر علم حضوری است؛ ولی استدلال دوم وی بر مادی بودن نفس تکیه دارد؛ در حالی که جمع این دو امکان پذیر نیست؛ زیرا آنچه با علم حضوری درک میشود، تکامل نفس مجرد است که معلوم به علم حضوری است؛ ولی نفس مادی تنها با علم حصولی درک میشود. بنابراین آنچه بالوجدان درک میشود تنها حرکت نفس مجرد، یا به بیان دیگر، حرکت بُعد مجرد نفس است، نه بُعد مادی آن. بر این اساس آیا معقول است که از سویی حرکت در مجردات محال دانسته شود، و از سوی دیگر، حرکت مرتبهی مجردِ نفس به دلیل وجود ماده در مرتبهی مادی نفس، وجدانی تلقی شود؟دلیل مدعای دوم
مدعای دوم ملاصدرا این بود که حرکت نفس پس از مرگ محال است. دلیلهای این ادعا نیز همان ادلهای هستند که مشائین بر استحالهی حرکت در مجردات اقامه کردهاند.بررسی و نقد
پاسخ ما به استدلالهای اقامه شده بر استحالهی حرکت در مجردات، همان پاسخهاییاند که در نقد دلیل مشائیان مطرح کردیم، و از این رو نیازی به تکرار آنها نیست.دیدگاه برگزیده: حرکت در نفس از آغاز پیدایش تا ابد
نفس با اینکه ذاتاً مجرد است، از آغاز وجود یافتنش تا ابد قابلیت حرکت دارد؛ خواه در مقام فعل مادی باشد، خواه در این مقام، مجرد شود. بنابراین امکان حرکت در نفس همیشه هست؛ چنان که نفس حتی پس از مرگ حرکت جوهری و عرضی خواهد داشت؛ در برزخ باشد یا در عرصهی محشر، در بهشت باشد یا در جهنم؛ یعنی نفس تا نفس است و وجود دارد، میتواند حرکت داشته باشد. البته ممکن است این حرکت در برزخ و قیامت اختیاری نبوده، تکوینی و اجباری باشد.ادلهی دیدگاه برگزیده
دلیل اول
دلیل اول این دیدگاه، بازگشت به وجدان است؛ زیرا ما تحقق حرکتی را که بر اثر نیتها و اعمال حاصل میشود به خوبی در خود مییابیم و روشنترین دلیل بر امکان یک چیز، وقوع آن است.دلیل دوم
ادلهی اتحاد و معقول گواه مدعای مایند؛ زیرا به روشنی بر وقوع حرکت جوهری در نفس دلالت دارند، و اشکالهایی که بر دیدگاههای ملاصدرا و علامه (رحمه الله) وارد بودند، بر این نظریه وارد نیستند؛ چرا که ما اعتقادی به امتناع وجود حرکت در مجردات نداریم و همچنان که در نقد دلیل نخست مشائیان گذشت، ادلهای را که بر امتناع حرکت در مجردات اقامه شده، مخدوش میدانیم. از این رو با اینکه نفس مجرد است، استعداد پذیرش اموری را که فاقد آنهاست، دارد؛ با اینکه دربارهی اموری دیگر دارای فعلیت است.دلیل سوم (دلیل نقلی)
روایات پرشماری، در حد تواتر، بر تغیر و حرکت روح در دنیا، برزخ و قیامت تصریح دارند؛ از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: إذا مات الإنسان انقطع عمله إلاّ عن ثلاث: صدقة جاریة و علم ینتفع به و ولد صالح یدعو له؛ (4) «آن گاه که انسان از دنیا برود، کردار و اعمالش قطع میشود؛ مگر به واسطهی سه چیز: صدقهی جاریه، علمی که از آن سود ببرند و فرزند صالحی که برایش دعا کند».پینوشت:
1. البته این قسم نام ویژهای ندارد. از این رو انتخاب این نام به سلیقهی نگارنده است و شاید بتوان آن را کون و فساد در اعراض نیز نامید.
2. جسمانی یا روحانی (مادی یا مجرد) بودن نفس
3. ر.ک: صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج4، ص 234.
4. تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، ص 105. همچنین ر.ک: ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی العزیزیة، تقدیم شهاب الدین النجفی المرعشی، تحقیق الآقا مجتبی العراقی، ج1، ص 97 و ج3، ص 360 و 383.
یوسفی، محمدتقی؛ (1392)، درس نامهی علم النفس فلسفی، قم: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول