ازدواج امیر المؤمنین علی علیه السلام با أم البنین
پس از آنکه امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم یعنی سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل بن ابی طالب را که آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسری از تبار دلاوران بر گزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام را در کربلا یاری کند (1) .عقیل، ام البنین کلابیه را برای حضرت علیه السلام برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کلاب، در شجاعت بی مانند بودند (2) . بنی کلاب از حیث شجاعت و دلاوری در میان عرب زبانزد بودند، و لبید درباره آنان چنین سروده است: «ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم» و کسی بر این ادعا خورده نمیگرفت . «ابو براء»، همبازی نیزهها (ملاعب الأسنة)، که عرب در شجاعت مانند او ندیده بود، از همین خاندان است (3) .
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگاری نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر، خشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر شتافت و او نیز با سر بلندی و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندی هیمشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسرش عقلی سترگ، ایمانی استوار، آدابی والا و صفاتی نیکو مشاهده کرد و او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.
ام البنین، و دو سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
ام البنین بر آن بود که جای خالی مادر دو سبط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دو ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسین علیهما السلام، را در زندگی آنها پر کند، مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را میدیدند، و رنج فقدان مادر را کمتر احساس میکردند. ام البنین ، فرزندان دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بر فرزندان خود که نمونههای والای کمال بودند مقدم میداشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان میکرد.
تاریخ جز این بانوی پاک کسی را به یاد ندارد که به اصطلاح فرزندان هووی خود را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. لیکن ام البنین علیها السلام توجه به فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فریضهای دینی میشمرد، زیرا خداوند متعال در کتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (4) ، و آنان امانت و ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند (5) .ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید.
گویند همان روزی که پای در خانه مولا علیه السلام گذاشت، حسنین علیهما السلام هر دو مریض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب به محض آنکه وارد خانه شد خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت (6) . چنانکه گفته میشود خود نیز پس از چندی به مولا پیشنهاد داد که به جای فاطمه، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند، تا حسنین علیهما السلام از ذکر نام اصلی او توسط مولا علیه السلام به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا سلام الله علیها، نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد !
اهل بیت علیهم السلام، و ام البنین
محبت بی شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فداکاریهای فرزندان او در راه سید الشهدا علیه السلام، در تاریخ بی پاسخ نماند. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانی نسبت به آنان چیزی فرو گذار نکردند .«شهید»، که از فقهای قله پوی شیعه است، میگوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وی محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی آنان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا و موقعیتی ارزنده قائل بودند. زینب کبری علیها السلام پس از رسیدن به مدینه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت. چنانکه در اعیاد نیز، برای ادای احترام، به محضرش مشرف میشد.
رفتن نواده رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، شریک نهضت حسینی و قلب طپنده قیام امام حسین علیه السلام یعنی زینب کبری نزد ام البنین علیها السلام و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والای ام البنین علیها السلام نزد اهل بیت علیهم السلام است.
ام البنین واسطه فیض الهی
این بانوی بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهی ویژه دارد، و بسیاری از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتی والاست و اگر دردمندی او را به درگاه حضرت باری تعالی شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد.لذا به هنگام سختیها و درماندگیها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار میدهند. البته بسیار هم طبیعی است که ام البنین علیها السلام نزد پروردگار مقرب باشد، زیرا وی فرزندان و پارههای جگر خود را خالصانه در راه خدا و استواری دین حق تقدیم داشته است (7) . در خلال کراماتی که در بخش سوم کتاب حاضر آمده، با جلوههایی از مقام والای ام البنین علیها السلام در عالم معنا آشنا خواهیم شد.سلسله نسب ام البنین علیها السلام
وی فاطمه (8) ، دختر حزام (9) بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن است.مادر او شمامه (10) از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب میباشد و جدههایش عبارتند از:
جده اول:عمره دخت طفیل بن مالک احزم بن جعفر بن کلاب.
جده دوم:کتبه دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن کلاب.
جده سوم:ام خشفت دخت ابی معاویة فارس هرار بن عبادة بن عقیل بن کلاب.
جده چهارم: فاطمه دخت جعفر بن کلاب (11) .
جده پنجم: عاتکه دخت عبد الشمس بن عبد مناف بن قصی، جده حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که « عمدة الطالب» نام او را فاطمه دانسته است.
جده ششم: آمنه دخت وهب بن عمیر بن نصر بن قعین بن حرث بن ثعلبة بن ذودان بن اسد بن خزیمه .
جده هفتم: دخت جحدر بن ضبیعه اغر بن قیس بن ثعلبیة بن عکایة بن صعب بن علی بن بکر بن وائل بن ربیعة بن نزار، جد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
جده هشتم: دخت ملک بن قیس بن ثعلبه.
جده نهم: دخت الرأسین: خشین بن أبی عصم بن سمح بن فزاره(در«قاموس اللغة» خشین بن لای، و در «تاج العروس» لای بن عصیم آمده است).
جده دهم: دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان.
اینان جدههای ام البنین علیها السلام، مادر ابو الفضل العباس علیه السلام، هستند که ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین از ایشان یاد کرده است. تاریخ گواهی میدهد که پدران و داییهای ام البنین علیها السلام در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب میشدهاند و مورخان آنان را به دلیری و جلادت در هنگام نبرد ستودهاند. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بودهاند، آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود میآوردهاند. اینان همانانند که عقیل به امیر المؤمنین علیه السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نشود» (12) .
امیر المؤمنین علیه السلام نیز مقصودش از آن پرس و جو آن بود که زنی را به همسری خویش برگزیند که زاده دلاوران عرب باشد، چرا که مسلم است سرشت و خصایص اجداد به فرزندان منتقل میشود، و فرزندان نیز آن ویژگیها را به نسلهای بعدی منتقل میسازند. بر این اساس است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «دایی به منزله یکی از دو زوج است (یعنی دایی نیز، چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل مؤثر است) پس برای جایگاه نطفه خود همسری شایسته برگزینید».
در اینجاست که میبینیم در وجود شریف ابو الفضل علیه السلام دو گونه شجاعت در هم آمیخته است: .1 شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده، ..2 شجاعت عامری که از جانب مادرش ام البنین علیها السلام ارث برده است، زیرا که در میان تیره مادریش جدی پیراسته چون عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب (جد ثمامه مادر ام البنین) بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را «ملاعب الأسنة» یعنی کسی که سر نیزهها را به بازی میگیرد، مینامیدند. این لقب را نخستین بار حسان در باب او به کار برد، چون دید که یک تنه با شجاعاتی که او را احاطه کرده بودند پیکار میکند، و لذا گفت: «وی سر نیزهها را با دستش به بازی گرفته است».
نیز از اوس بن حجر نقل شده که درباره عامر گفته است:
یلاعب أطراف الأسنة عامر
فراح له حظ الکتائب أجمع (13)
عامر سر نیزهها را به بازی میگیرد، پس او در کارآیی و توان نظامی، به تنهایی نیروی یک لشگر را در خود جمع دارد.
عامر بن مالک همان کسی است که برادر زادهاش، عامر بن طفیل، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزتری داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگری بستاند. بدین منظور، هر یک،یکی از پسران خود را نزد مردی از بنی وحید به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نیز از آن هنگام دایر گردید). چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: برای تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر، زیرا من با آن چهل «مرباع» را به دست آوردهام (14)
مرباع، ربع غنائم جنگییی بوده است که پس از پیروزی یک قوم بر قوم دیگر، در زمان جاهلیت به رئیس قبیله میرسید. این نعلین، مخصوص رئیس و پیشوای قوم بوده که در ایام نبرد آن را میپوشیده است، و الا مزیتی نداشته که برای تعیین افتخار و مباهات به نسب به کار رود.
دیگر از اجداد مادری حضرت ابو الفضل علیه السلام، عامر بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کلاب، برادر عمره: جده اول ام البنین علیه السلام میباشد که فوقا از او یاد شد. او گرامیترین مردم در عصر خود و نام آورترین شجاعان و دلاوران عرب بود. حتی گویند که: هر گاه یکی از اعراب نزد قیصر روم میرفت قیصر به او میگفت: تو با عامر بن طفیل چه نسبتی داری؟ اگر وی میان خود و عامر نسبتی بر میشمرد، گرامیش میداشت.
وصله و احسان به او میکرد، و الا روی خوش به او نشان نمیداد (15)
نیز از اجداد مادری ام البنین علیها السلام، عروة الرحال فرزند عتبة بن جعفر بن کلاب،پدر کبشه: جده دوم این بانو میباشد. عروه با پادشاهان رفت و آمد بسیار داشت و او را نزد آنها پایگاه و منزلتی رفیع بود، و به همین خاطر هم او را «رحال» (یعنی جهانگرد) نامیدهاند .
از دیگر نیاکان ام البنین، طفیل: فارس قرزل است که پدر عمره (جده اول این بانوی بزرگوار) میباشد. او نیز در شجاعت و قهرمان سالاری زبانزد همگان بوده و با «ملاعب الأسنة»، ربیعه، عبیده، و معاویه (پسران جعفر بن کلاب) برادر بوده است.
گویند: یک روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امیر مشهور عرب) وارد شدند و مشاهده کردند که یکی از یاران و همنشینان امیر، موسوم به ربیع بن زیاد عبسی، با امیر مشغول غذا خوردن است. آنان مطلع شده بودند که ربیع نزد حاکم از ایشان سعایت کرده است.
لبید، کوچکترین فرزند ربیعه (یکی از برادران یاد شده)، اشعاری در مدح طائفه و عموهای خویش و ذم ربیع بن زیاد سرود که نعمان و دیگر همنشینانش بر او انکار نورزیدند، و این به لحاظ شرافت و بزرگمنشی غیر قابل انکار آنان بود. حتی پس از این ماجرا، امیر آن شخص سخن چین را از خود راند و ابیاتی در توبیخ او سرود.
ام البنین علیها السلام همسری جز امیر المؤمنین علی علیه السلام برنگزید!
گروهی از مورخین بر آنند که امیر المؤمنین علیه السلام با ام البنین علیها السلام، دختر حزام عامریه، بعد از شهادت حضرت زهرا علیها السلام ازدواج نمود (16) .دستهای دیگر میگویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است. (17) اما در هر حال، مسلم است که این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبری علیها السلام صورت گرفته است، زیرا تا فاطمه علیها السلام زنده بود خداوند ازدواج با دیگر زنان را بر امیر المؤمنین علیه السلام حرام نموده بود (18) .ام البنین دارای چهار پسر به نامهای: عباس، عبد الله، جعفر و عثمان گردید که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام میباشد. این بانوی بزرگوار، بعد از امیر المؤمنین علی علیه السلام مدتی طولانی زنده بود و با کسی نیز ازدواج نکرد، همچنانکه امامه و اسماء بنت عمیس و لیلی نهشلیه چنین نمودند و این چهار زن آزاده، کمال وفاداری را در حق شوی و سرورشان امیر المؤمنین علی علیه السلام انجام دادند (19) . حتی یک بار مغیرة بن نوفل و یک بار نیز ابو هیاج بن سفیان از امامه خواستگاری کردند، اما او امتناع ورزید و حدیثی از علی علیه السلام نقل کرد که همسران پیامبر و جانشینش بعد از مرگ ایشان نباید به همسری کسی در آیند، بر پایه این سفارش، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با کسی ندادند (20) .
در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنین علیها السلام به مقام و موقعیت اهل بیت علیهم السلام همین بس که نوشتهاند: چون به ازدواج امیر المؤمنان علیه السلام در آمد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیمار بودند، و او بسان مادری دلسوز و پرستاری مهربان به مراقبت و د لنوازی از آنان پرداخت، و چنین امری از همسر سرور اهل ایمان، که از انوار معارف حضرتش بهرهها گرفته، در بوستان علوی تربیت یافته و به آداب و اخلاق مولای متقیان علیه السلام مؤدب و متخلق شده، شگفت نیست.
فرزندان ام البنین علیها السلام
اول از همه، قمر بنی هاشم علیه السلام متولد گردید، و بعد بترتیب: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستی گذاشتند.فرزندان ام البنین ـ همگی ـ در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیها السلام از طریق عبید الله بن قمر بنی هاشم بسیار میباشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت اسرای آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیها السلام او را ملاقات کرد و فرمود: ای بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: ای ام البنین، خدای تعالی ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین علیها السلام فرمود: از حسین مرا خبر ده. بدینگونه، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیها السلام پیاپی از امام حسین علیه السلام خبر میگرفت وی گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحهای کشید و گفت: ای بشیر، رگ قلبم را پاره کردی! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.
مامقانی گوید: این شدت علاقه، کاشف از بلندی مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل میشمارد.
به نوشته علامه سماوی در ابصار العین: ام البنین علیها السلام همه روزه به بقیع میرفت و مرثیه میخواند، به نوعی که مروان ـ با آن قساوت قلب ـ ـاز ناله و گریه ام البنین علیها السلام به گریه میافتاد و اشکهای خود را با دستمال پاک میکرد. نیز هنگامی که زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وی تسلیت میدادهاند، این ابیات را سرود :
لا تدعونی ویک ام البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
و الیوم أصبحت و لا من بنین
أربعة مثل نسور الربی
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
تنازع الخرصان أشلائهمفکلهم أمسوا صریعا طعین
یا لیت شعری أ کما اخبروا
بأن عباسا مقطوع الیدین
یعنی ای زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید، مرا فرزندانی بود که به سبب آنها ام البنینم میگفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست دادهام. آری، من چهار باز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزههای خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روی خاک افتاده بودند. ای کاش میدانستم آیا این خبر درست است که دستهای فرزندم قمر بنی هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟!
مخوان جانا دگر ام البنینم
که من با محنت دنیا قرینم
مرا ام البنین گفتند، چون من
پسرها داشتم ز آن شاه دینم
جوانان هر یکی چون ماه تابان
بدندی از یسار و از یمینم
ولی امروز بی بال و پرستم
نه فرزندان، نه سلطان مبینم
مرا ام البنین هر کس که خواند
کنم یاد از بنین نازنینم
به خاطر آورم آن مه جبینان
زنم سیلی به رخسار و جبینم
به نام عبد الله و عثمان و جعفر
دگر عباس آن در ثمینم
یا من رأی العباس کر
علی جماهیر النقد
و وراه من أبناء حیدر
کل لیث ذی لبد
نبئت أن ابنی اصیب
برأسه مقطوع ید
ویلی علی شبلی و مال
برأسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی
یدیک لما دنی منک أحد
حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه: هان ای کسی که فرزند عزیزم، عباس، را دیدهای که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدروار،حمله میکند و فرزندان دیگر علی مرتضی، که هر یک نظیر شیر شکاری هستند، در پیرامون وی رزم می کنند، آه که به من خبر دادهاند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است. ای وای بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتی بر فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت، کدام کس را جرأت بود که به وی نزدیک شود؟!
فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبید الله بن عباس بن امیر المؤمنین علیه السلام نیز، که از تبار قمر بنی هاشم است، مرثیه ذیل را در سوگ جد خود سروده است:
إنی لأذکر للعباس موقفه
بکربلاء و هام القوم یختطف
یحمی الحسین و یحمیه علی ظمأ
و لا یولی و لا یثنی فیختلف
و لا أری مشهدا یوما کمشهده
مع الحسین علیه الفضل و الشرف
اکرم به مشهد أبانت فضیلته
و ما أضاع له أفعاله خلف
و چه زیبا سروده است شاعر بزرگ اهل بیت علیهم السلام مرحوم سید جعفر حلی «ره» در مدح حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام:
وقع العذاب علی جیوش امیة
من باسل هو فی الوقایع معلم
ما راعهم إلا تقحم ضیغم
غیر ان یعجم لفظه و یدمدم
عبست وجوه القوم خوف الموت
و العباس فیهم ضاحک متبسم
قلب الیمین علی الشمال و غاص فی
الأوساط یحصد للرؤوس و یحطم
بطل تورث من أبیه شجاعة
فیها انوف بنی الضلالة ترغم
حامی الظعینة أین منه ربیعة)
أم أین من علیا أبیه مکدم
فی کفه الیسری السقاء یقله
و بکفه الیمنی الحسام المخذم
حسمت یدیه المرهقات و انه
و حسامه من حدهن لأحسم
فغدا یهم بأن یصول فلم یطق
کاللیث إذ أظفاره تتقلم
أمن الردی من کان یحذر بطشه
أمن البغات إذا أصیب القشعم
و هوی بجنب العلقمی فلیته
للشاربین به یدان العلقم (21)
کمیت شاعر چه خوش سروده است:
و ابو الفضل إن ذکرهم الحلو
شفاء النفوس من أسقام
قتل الأدعیاء إذ قتلوه
أکرم الشاربین صوب الغمام (22)
یعنی: و ابو الفضل (یکی از جوانمردان بود) که یاد شیرین آنها شفای درد هر ددرمندی است .
آن که زنا زادگان را کشت و در آن هنگامی که او را کشتند، و بزرگوارترین کسی که از آب باران آشامید.
شاعری دیگر درباره عباس بن علی علیه السلام چنین سروده است:
أحق الناس أن یبکی علیه
فتی أبکی الحسین بکربلاء
أخوه و ابن والده علی
أبو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شیء
و جادله علی عطش بماء (23)
یعنی: شایستهترین کسی که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانی است که (شهادتش) حسین علیه السلام را در کربلا به گریه انداخت.
یعنی برادر و فرزند پدرش علی علیه السلام که همان ابو الفضل بود و به خون آغشته گشت .
و کسی که با او مواسات کرد و چیزی نتوانست جلو گیر او (در این مواسات) گردد، و با اینکه خود تشنه آب بود (اب نخورد و)به آن حضرت کرم کرد.
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
أم البنین مضطر نالد چو مرغ بی پر
گوید به دیده تر، دیگر پسر ندارم
زنها!مرا نگویید أم البنین از این پس
من ام بی بنینم، دیگر پسر ندارم
مرا ام البنین دیگر مخوانید
به آه و نالهام یاری نمایید
بنالم بهر عباسم شب و روز
شده آهم به جانم آتش افروز
به دشت کربلا آن مه جبینم
شنیدم بود سقای حسینم
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
حسینش تشنه بود، از آب لب بست
گذشت از آب و کسب آبرو کرد
به سوی خیمهها با آب رو کرد
ز نخلستان چو بر سوی خیم شد
به دست اشقیا دستش قلم شد (24)
شنیدم آنکه جدا شد ز قامت عباس
دو دست، بر اثر ظلم قوم حق نشناس
به چشم راست خدنگش رسیده از الماس
چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل یاس
پینوشتها:
1ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128
2ـ الاصابة: صفحه 375 ج 1، معارف ابن قتیبه: صفحه 92،اغانی: صفحه 50 ح .15
3ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128
4ـ سوره شوری، آیه 23، (قل لا اسالکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی).
5ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتا رسول الله» (امالی صدوق: صفحه 85 و ینابیع الموده: صفحه 166 و احقاق الحق: جلد 10 صفحه 595 الی صفحه 626 و ارشاد مفید صفحه 180).
6ـ زندگانی حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام: صفحه .21
7ـ عمدة الطالب و در تاریخ الخمیس: جلد 2 صفحه 317 نامشان (وایسی) گفته شده است.
8ـ در اصابه: جلد 1 صفحه 37 و معارف ابن قتیبه: صفحه 92 «حرام» با رای بدون نقطه آمده است، ولی در تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن الفداء و غین (حزام) با زاء ثبت شده است.
9ـ در عمدة الطالب از او به نام «لیلی» یاد کرده است.
10ـ در اغانی: جلد 15 صفحه 50 (خالده) آمده است.
11ـ سردار کربلا: ترجمه العباس مرحوم مقرم، صفحه 154، از انتشارات مؤسسه الغدیر، چاپ اول سال 1411 ق.
12ـ رساله ابن زیدون در حاشیه شرح صفدی بر لامیة العجم: جلد 1 صفحه .130
13ـ اغانی: جلد 15 صفحه 50، بلوغ الأرب: جلد 1 صفحه .317
14ـ سمط اللئالی: جلد 2 صفحه 89، مجمع الأمثال: جلد 2 صفحه .23
15ـ تاریخ طبری: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء: جلد 1 صفحه .181
16ـمناقب ابن شهر آشوب: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء : جلد 1 صفحه .181
17ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .93
18ـ کشف الغمة: صفحه 32، الفصول المهمة: صفحه 145، مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه 76، مطالب السؤول: صفحه .63
19ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .76
20ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمی، جلد 6 صفحه .133
21ـ سفینة البحار: مرحوم محدث قمی، ج 6 صفحه .134
22 و 23ـ ترجمه مقاتل الطالبیین: صفحه 81 و .82
24ـ از فائز تبریزی.
چهره درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس علیه السلام