تشيع در جنوب هند «حيدرآباد» (قطب شاهيان و مير مؤمن استرآبادي) (2)

فرهنگ اسلامي و ايراني که پايه ي آن در دوره ي بهمنيان گذاشته شده بود در زمان سلطنت عادل شاهان و قطب شاهان به اوج خود رسيد. يوسف عادل خان (15-895/1510-1489)، باني اين سلسله، شاعر و مردي دوستدار ادب و فرهنگ بوده است. فرشته او را، که وفائي تخلص داشت، چيره دست ترين شاعر بين شاهان دکن مي داند. وي در سال 908/1502 تشيع را مذهب رسمي سلطنت اعلام کرد و در بيجاپور و گولکنده، مانند ايران صفوي، تشيع مذهب رسمي گرديد و اين امر باعث تقويت روابط سفارتي و فرهنگي بين ايران و دکن گرديد.
يکشنبه، 20 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشيع در جنوب هند «حيدرآباد» (قطب شاهيان و مير مؤمن استرآبادي) (2)
تشيع در جنوب هند «حيدرآباد» (قطب شاهيان و مير مؤمن استرآبادي) (2)
تشيع در جنوب هند «حيدرآباد» (قطب شاهيان و مير مؤمن استرآبادي) (2)

عادل شاهان و قطب شاهان

فرهنگ اسلامي و ايراني که پايه ي آن در دوره ي بهمنيان گذاشته شده بود در زمان سلطنت عادل شاهان و قطب شاهان به اوج خود رسيد. يوسف عادل خان (15-895/1510-1489)، باني اين سلسله، شاعر و مردي دوستدار ادب و فرهنگ بوده است. فرشته او را، که وفائي تخلص داشت، چيره دست ترين شاعر بين شاهان دکن مي داند. وي در سال 908/1502 تشيع را مذهب رسمي سلطنت اعلام کرد و در بيجاپور و گولکنده، مانند ايران صفوي، تشيع مذهب رسمي گرديد و اين امر باعث تقويت روابط سفارتي و فرهنگي بين ايران و دکن گرديد.
اسماعيل عادل شاه (941-915/1534-1510) جانشين وي، بيش از پدر علاقه مند به توسعه اين روابط بود و در نمازهاي جمعه دستها براي طول عمر شاه اسماعيل صفوي (930-905/1524-1501) به دعا بلند مي شد. در عصر وي شهيدي قمي که قبلا به دربار سلطان يعقوب در تبريز وابسته بود و مدتي چند در هرات با مولانا جامي بسر برده بود از گجرات به بيجاپور آمد و ظاهرا آخرين ايام عمر خود را در دربار عادل شاهان بيجاپور گذرانده است.
سلطان قلي قطب الملک (950-917/1543-1512) بنيان گذار سلسله ي قطب شاهان که همعصر اسماعيل عادل شاه بود، بيش از آنکه حامي و سرپرست فرهنگ و هنر باشد يک مدير و فرمانده نظامي بوده و سيد حسين بن روح الله حسيني طبسي، قاضي القضات، شاعر (متخلص به آسان) و نويسنده مرغوب القلوب، ذخيرة الجنة (في اعمال السنة و الادعية و الآداب)، و رساله صيديه در صيد و ذبائح (تأليف 983/1575)، از حمايت وي بهره مند بوده است. جمشيد، جانشين وي، خود شاعر بود و ملا محمد شريف وقوعي نيشابوري شاعر دربار وي بوده است. وقوعي تا وفات ابراهيم قطب شاه (م 988/1580) در خدمت قطب شاهان ماند و کتاب تاريخ خود باعنوان مجمع الاخبار (يا نجم الاخبار) را به نام ولي نعمت خود تأليف نمود. گفته مي شود بعد از رسيدن به دربار اکبر شاه وي آنرا به نام وي تغيير داده است. وي در سال 1002/1593-4 در لاهور درگذشت. مولي محمد بن احمد معروف به جواجکي شيخ شيرازي شرح فصول (الفصول‏ في علم الکلام تأليف خواجه نصير الدين طوسي‏) را به سال 953/1546 که متعلق به دور جمشيد است در گولکنده تأليف نمود. کتابي باعنوان انشاي قاسم طبسي، که مجموعه اي از نامه هاي رسمي و غير رسمي سلطان ابراهيم قطب شاه به شاهان بيجاپور و سلاطين صفوي است، منسوب به قاسم طبسي است که در زمان جمشيد قلي به گولکنده آمد و بيشترين قسمت عمر خود را در سمت منشي دربار در زمان ابراهيم قطب شاه گذراند.
ابراهيم عادل شاه اول (965-941/1557-1535) سني متعصب بود و او سياست مذهبي پدران خويش را برگرداند. آثار فارسي که در اين زمان بوجود آمد عبارت است از فقه ابراهيم شاهي تأليف نظام الدين احمد بن محمد که به نام ابراهيم عادل شاه اول نوشته شده است. براهين قاطعه (ترجمه ي صواعق محرقه ابن حجر) نگارشي است از کمال الدين ابراهيم بن فخر الدين جهرمي که آن هم بنام همان شاه نگاشته شده است. مترجمي ناشناس در دوران حکومت همين ابراهيم عادل ترجمه عجائب المخلوقات و غرايب الموجودات، تأليف قزويني را در شعبان 954/1547 باتمام رساند.
علي عادل شاه اول (987-965/1580-1557) پنجمين سلطان سلسله عادل شاهان، بين سلاطين اين سلسله فرهنگ دوست، به دوستداري علم، و ادب و هنر معروف است. وي که شخصا در ادب و هنر يد طولي داشت بسيار علاقه مند به مطالعه بود و گفته مي شود حتي در ميادين جنگ چهار صندوق پر از کتاب همراه خود مي داشته است. وي بعد از تسنن ابراهيم شاه اول تشيع را دوباره مذهب رسمي گردانيد و سرپرستي "آفاقي ها" را از سرگرفت. شاه فتح الله شيرازي، رفيع الدين شيرازي، افضل خان شيرازي، حکيم احمد گيلاني، مير شمس الدين محمود اصفهاني، شاه ابوالقاسم اينجو و مرتضي خان اينجو بعضي از علماء و شخصيتهاي مشهور دربار وي مي باشند.
معاصر وي از قطب شاهان سلطان ابراهيم قطب شاه (988-958/1580-1550) بود که مرزهاي گولکنده را تثبيت نمود و امنيت شهر ها و راهها را برقرار کرد. به نظر مي رسد که سيد محمد اکبر، فرزند مير محمد باقر داماد (م 1041/1631)، در همين زمان به گولکنده آمده است. همانطوريکه اشاره شد سيد حسين طبسي، معروف به صدر جهان، که تا سال 997/1588 زنده بود، ذخيرة الجنة را در فارسي به نام ابراهيم قطب شاه تأليف نمود. صراط مستقيم و دين قويم به زبان فارسي از نويسنده اي ناشناس در اثبات اهل نجات بودن شيعه است که براي ابراهيم قطب شاه نوشته شده است. ظاهرا حاجي ابرقوهي، شاعر ايراني، در همين دوره در گولکنده بوده و تا زمان محمد قلي زنده ماند. دو کتاب تاريخي که در دوران او نوشته شد عبارت اند از تاريخ ايلچي نظام شاه (975/1564) از خورشاه حسيني و مجمع الاخبار از محمد شريف نيشابوري. در مجموعه اي از نامه هاي رسمي زمان که بوسيله ي قاسم طبسي گردآوري شد، اکثر نامه ها خطاب به همين ابراهيم قطب شاه مي باشد. امير تقي اصفهاني و شاعري به نام معز الدين وفا خان، مصنف پروانه شکار، در عهد ابراهيم قطب شاه به گولکنده آمده اند. محمد اصفهاني، إسماعيل بن ملا عرب شيرازي و تقي الدين محمد صالح بحريني‏ از خوشنويسان مشهور دوره ي ابراهيم شاه بوده اند. عالمي بنام علاء الدين تبريزي در اين زمان بعلتي در گولکنده در زندان بسر مي برد، چه وي نسخه اي از نزهة الارواح را بسال 985/1578 در اسارت نوشته است.
اسم ابراهيم عادل شاه دوم (1035-987/1627-1580) جانشنين علي عادل، در سرلوحه ي شاهان فرهنگ دوست اين سلسله قرار دارد. دوره ي حکومت وي مصادف است با سلطنت شاه عباس اول در ايران (1038-996/1629-1588) و حکومت سلطان محمد قلي قطب شاه (1021-988/1612-1580) در گولکنده، يعني همان زمانيکه جناب مير مؤمن استرابادي در دکن حضور بهم رسانيده و به دست مبارکش شهر حيدرآباد فرخنده بنياد گرديد.
ابراهيم عادل شاه دربار خود را با جمع غفيري از عالمان، محدثان، اديبان، شاعران، مورخان، نقاشان، خوشنويسان، و موسيقي دانان برجسته آراست که از نظر نيکوئي با دربار دهلي و آگره يا اصفهان و قزوين رقابت مي کرد. شيخ خواجکي شيرازي المحجة البيضا في مذهب آل العباء را به نام همين ابراهيم عادل شاه تأليف نمود، در زمان وي محمد هارون عبد السلام متخلص به سلامي مجمع الغرائب را به سال 1027/1618 تأليف کرد و مير رفيع الدين شيرازي تذکرة الملوک را که در تاريخ عادل شاهان است در سال 1017/1608 به پايان رساند. بامر او ابولقاسم فرشته گلشن ابراهيمي، تاريخ معروف خود را به رشته تحرير در آورد و رفيع الدين شيرازي روضة الصفا و حبيب السير را خلاصه کرد. در سايه ي حمايت او ظهوري ترشيزي آثار معروف خود را نگاشت و او و ملک قمي جوايز هنگفتي را براي نوشتن گلزار ابرهيم و خوان خليل از شاه دريافت نمودند. نظير مشهدي در همين عصر (1030/1620) در بيجاپور حضور بهم رسانيده و از کاتبان دربار ابراهيم عادل گرديد. شاه خود به زبان دکني شعر مي گفت و مجموعه اي از سروده هاي دکني را به نام کتاب نورس جمع آوري نمود. وي ذوقي سرشار نيز در فهم و نقد شعر فارسي داشته است. ملک قمي مثنوي منبع الانهار را به خواست شاه با الگوي خمسه ي نظامي سروده است. در دوران حکومت وي مکتب نقاشي بيجاپور که باعث شهرت جهاني هنر نقاشي دکن گرديد به نقطه ي اوج خود رسيد.
يکي از شاعران دربار ابراهيم عادل، محمد هاشم سنجر کاشاني (1021-980/1615-1572) پسر مير حيدر معمائي طباطبائي و داماد ديگر ملک قمي است. وي در سال 999/1590 از کاشان از راه سند به هند آمده به دربار اکبر شاه رسيد و مدتي با شاهزادگان سليم، دانيال و خسرو بسر برد. بعد از گذراندن سالي در زندان گجرات، راهي بيجاپور شد و تا آخر عمر تحت حمايت ابراهيم شاه بسر برد و در آنجا قصائد و مثنويات خود را نوشت.
باقر کاشاني، شاگرد محتشم و برادر کوچک مقصود خورده فروش، شاعر ديگري است که پس از مدتي زنداني بودن بامر شاه عباس و مواجهه با مسائلي راهي هند شد و در دربار ابراهيم شاه مورد استقبال قرارگرفت. وي در بيجاپور مسؤليت اداره ي کتابخانه ي شاهي را نيز به عهده داشت و مثنوي اي را به سبک مخزن الاسرار به ايماي شاه انشاء نمود. شاعري ديگر بنام مير حسن عسکري کاشاني نيز در همين زمان نزديک هشت سال در بيجاپور و گولکنده بسر برده است. آقا محمد نامي تبريزي نيز شاعري است که بعد از مدتي بودن با خان خانان راهي بيجاپور شد. رشيد قزويني شاعري ديگر در بيجاپور است که "نورس" تخلص داشت. ذکري کاشاني (تقي الدين محمد) و عتابي گلپايگاني (مير سيد محمد شاگرد حضوري) از شاعراني هستند که ملازم دربار عادل شاهان بوده اند.
شاعري به نام مقيم شيرازي متعلق به دوره ي محمد عادل شاه (1067-1036/1656-1626) است. وي که در شيراز به دنيا آمد، راهي دکن شده و در بيجاپور اقامت گزيد.
کتاب تاريخيي بفارسي درباره ي سيره ي امامان باعنوان سفينة اهل البيت از مؤلفي ناشناس است که آنرا در سال 1079/1668 به نام علي عادل شاه دوم (1083-1070/1672-1660) نوشته است.

قسمت دوم

عصرسلطان محمد قلي در دکن

محمد قلي قطب شاه، سلطان گولکنده و همعصر ابراهيم عادل شاه دوم، مهم ترين شخصيت ادبي قطب شاهان مي باشد و عهد وي شاهد بزرگترين توسعه در فرهنگ، شعر و هنر بوده و دربار وي مملو از دانشمندان و شاعران برجسته بوده است. مير مؤمن استرآبادي، ميرزا محمد امين شهرستاني، ميرزا رضا قلي بيگ معروف به نيک نام خان، غياث الدين اصفهاني، سراج الدين عارف ايگي، ملا ميرک معين سبزواري (شاعر دربار)، رکن الدين مسعود کاشي (حکيم و شاعر، معروف به رکن مسيح)، مير مجد الدين، محسن همداني، وحشي جوشقاني کاشاني (م1013/1604)، ميرزا محمد شريف کاشي، کامي شيرازي، وجيهي (يا وجهي) و اشرف از شخصيت هاي معروف گولکنده در زمان وي بوده اند. غياث الدين منصف اصفهاني شاعر نيز در همين دوره مدتي در گولکنده بسر برد.
غير از مير مؤمن استرآبادي، عالماني ديگر نيز در اين زمان در گولکنده حضور داشته اند که عبارت اند از شيخ محمد علي شحوري عاملي، مصنف تحفة الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، سيد امير زين العابدين بن عبد الحي موسوي، مؤلف رساله الهيه در اصول دين، و علي بن حسين ابيهي نجفي نگارنده ي حاشيه بر مصباح کفعمي (سال نگارش 1014/1605).
اطبايي مانند تقي الدين محمد (بن صدرالدين علي) طالقاني (يا فارسي) مصنف ميزان الطبائع قطب شاهي، سيد احمد بن علي حسيني (يا حسين) اردستاني مصنف کتاب معالجه امراض، شرح کليات قانون ابن سينا، شرح طب الائمة (ع)، شرح طب النبي (ص) و تفسير قرآن، شمس الدين علي حسيني جرجاني مؤلف ترجمه تذکرة الکحالين، و ميرزا عبد الله طبيب مؤلف الفريد في الطب وابسته به دربار محمد قلي بودند و کتابهاي خويش را براي وي نوشته اند. مؤلفي ناشناس در اين دوره کتاب صوامع الملکوت، در ادعيه، را براي محمد قلي نگاشت.
محمد بن عبد الله نيشابوري، مورخ عهد قطب شاهان و مؤلف مأثر قطب شاهي در دوره ي حکومت محمد قلي به حيدرآباد آمد.
ميرزا محمد امين شهرستاني تا زمان وفات محمد قلي در سمت "مير جمله گي" ماند. وي که بعد از آن به بيجاپور و از آنجا به ايران مراجعت نمود و دوباره به هند بازگشته (1027/1617) وابسته به دربار گورکانيان گرديد. او که امين و روح الامين تخلص مي کرد، شاعري برجسته و صاحب ديواني به عنوان گلشن راز است و مثنويات به سبک خمسه نظامي سروده است.
حکيم عارف ايگي در سال 1014/1605 در عهد محمد قطب شاه از الله آباد به گولگنده آمد. وي ساقي نامه و اندرز نامه را نگاشت که داراي بيش از دو هزار بيت است.
مير محمد مؤمن ادائي (م 1030/1623)، سيدي از يزد، شاعر ديگري است که در اين زمان مدتي در گولکنده بسر برد.
حسين بن علي فرسي منظومه تاريخي باعنوان نسبنامه قطب شاهي را به سال 1019/1611 در عهد محمد قلي تأليف کرد. تاريخي منظوم باعنوان تورايخ قطب شاهي که به نام محمد قلي قطب شاه است در عهد وي نوشته شد و تواريخ قطب شاهي که آن نيز منظوم مي باشد متعلق به همين دوره است. منتخب التواريخ از نويسنده ي مجهول ايراني نيز در همين دوره بسال 1020/1611 تأليف شده است. مترجمي ناشناس نيز کتاب خلاصة الحساب را براي محمد قلي بفارسي نگاشته است.
امير عبد القادر الحسيني الشيرازي از خطاطان نامدار قرآن نيز مربوط به همين دوره ي قطب شاهان ميباشد. اختري يزدي (م 1026/1617) که هيئت دان نيز بوده است، و محمد رضا فکري اصفهاني (م 1002/1593)، ملا عبدالباقي دماوندي، محمد حسن کاشاني متخلص به تجلي، شيخ محمد صفي شيرازي (م 975/1566) که سمت "مير منشي" را داشته، از شاعران اين دوره اند.

مير مؤمن در منابع رجالي و کتابشناسي شيعه

مير مؤمن استرآبادي که کتاب حاضر درباره ي زندگاني و نقش وي مي باشد، از نظر فضائل انساني، جايگاه علمي، مقام و نفوذ سياسي، و آثار فرهنگي و اجتماعي که از وي باقي مانده، برجسته ترين شخصيت عهد قطب شاهان است. علاوه بر تبحر در علوم عقلي و نقلي، وي شاعري چيره دست و وارد در علوم مهندسي و معماري نيز بوده است.
در مستدرکات اعيان الشيعه در ذيل معرفي قطب شاهان، ذکري نيز از مير محمد مؤمن استرآبادي به ميان آمده است:
... و حين أعلن الشاه إسماعيل المذهب الجعفري رسميا للدولة في ايران، تبعه في ذلک قطب الملک في الهند و عمل على نشره و التبليغ عن التشيع سعيا بليغا، و هاجر على عهدهم جمع من ايران إلى الدکن و عملوا على نشر الإسلام و التشيع. و کان أحد کبار الشخصيات العلمية التي هاجرت من ايران إلى الهند على عهد القطب شاهيين هو المير محمد مؤمن الاسترآبادي، و استمر هذا العالم مدة خمسة و عشرين عاما في منصب (وکيل السلطنة) يعمل في نشر الإسلام و التشيع الکثير، و کان يعتبر متبحرا في أکثر العلوم العقلية و النقلية على عهده بل کان من اعلم العلماء في عصره. و استمر القطب شاهيون في حکم هذه المنطقة قرنين من الزمن، و لهم تاريخ في ذلک طويل مفصل.
از وي (1) ديوان شعر فارسي، (2) رساله اي درعروض، (3) رساله اي فارسي درباره ي اصطلاحات مربوط به مقادير و واحدهاي پيمايشي باعنوان ميزان المقادير (يا رساله مقداريه)، و (4) کتاب يا رساله اي باعنوان کثير الميامين به عربي (نسخه اي از ترجمه فارسي آن که بدست شاگردش به نام شاه قاضي احمد استرآبادي انجام گرفت در کتابخانه موزه سالار جنگ موجود است. ولي به نقل آقاي حيدر ضابط از محمد عبدالجبار ملک پوري در محبوب الزمن آن قصيده اي است از قاضي احمد که در وصف محمد قطب شاه سروده شده است) و احتمالا (5) اختيارات قطب شاهي (کتابي در علم طب) بجا مانده است. آقا بزرگ تهراني در معرفي ميزان المقادير و نسخ آن مي گويد:
ميزان المقادير أو" مقدارية" فارسي، للسيد محمد مؤمن الأسترآبادي الذي ألفه في دکن- ظاهرا- للسلطان محمد قطب شاه (989- 1020) و رتبه على مقدمة فيها بيان مجمل من المقصود و فصل في بيان المقادير الاثني عشر المشهور و خاتمة ذات فوائد ثلاث و ذکر في الخاتمة من تحديد الکر و الفرسخ بالأشبار و فوائد أخرى و استفاد في التأليف من الکتب الطبية و الفقهية. أوله: [بعد از حمد و سپاس افزون از حد و مقدار و صلوات و سلام بيرون از عد و شمار چنين گويد راقم اين سطور عبد مأمور مؤمن بن علي الحسيني که قدر و مقدار ...] و آخره: [... وجب که در اين بيان مذکور شد وجبيست که در بزرگ و کوچکى ميانه باشد]. رأيت منه نسخا، منها في مجموعة السيد محمد الخطيب التي فيها فوائد بخط مصنف الرسالة، و قد کتبها تذکارا للدعاء للسيد المشهور صاحب المجموعة في سنة 1031. و المجموعة من وقف الحاج عماد للرضوية کما ذکرنا في (4: 20) ذيل" التذکارات" و نسخة أخرى أيضا في (الرضوية) مجهول الواقف، و نسخه عند الشيخ مهدي شرف الدين في تستر، و أخرى في (دانشگاه 28/ 1257) کتبها علي نقي بن الحاج محمد أمين القاري الساروي في ذي الحجة سنة 1085، و مر للمؤلف" رسالة في العروض" في (15: 157 و 382) و شرح الرسالة و تعليقها الموسوم ب" لعل قطبي" ذکرناه في (18: 327).
آقا بزرگ، رساله ي عروض مير مؤمن را، که به عنوان عيون الشرف موسوم است، نيز معرفي کرده مي نويسد:
رسالة في العروض للمير محمد مؤمن بن علي الحسيني الأسترآبادي المترجم في عالم‏آرا الذي ذهب إلى الهند بعد وفاة الشاه طهماسب و اتصل بسلطانها محمد علي {کذا} قطب شاه و ألف باسمه في 1007 رسالة العروض المکتوب عليها عيون الشرف و لعله اسمها، يوجد مع التعليقة عليها الموسومة ب «لعل قطبي» في مکتبة (سپهسالار) کما في فهرسها ج 2 ص 442 و له رسالة ميزان المقادير الموجودة ضمن مجموعة التذکارات للسيد محمد الخطيب، کما يأتي في الميم و له أيضا تذکار بخطه في المجموعة تاريخه 1031 فيظهر حياته إلى التاريخ و ذکرنا التذکارات في ج 4- ص 20 و قد ذکر الرسالة في نجوم السماء- ص 82 في ذيل ترجمة السيد الشهيد 1088 في بيت الله الحرام، الأمير محمد مؤمن بن دوست محمد الحسيني الأسترآبادي نزيل مکة و الراوي عن السيد نور الدين العاملي و معاصر المحدث الحر و شيخ المجلسي الثاني، و حکى في نجوم السماء عن المجلد الأول من تاريخ عالم ‏آراى عباسي أنه لم يکتب مثله في فنه إلى اليوم، لکنه خلط مؤلف نجوم السماء بين هذا المؤلف و بين الشهيد الذي هو مؤلف رسالة الرجعة
نيز وي در معرفي لعل قطبي که تعليقه اي بر رساله ي عروض بوده، و نسخه اي خطي از آن در کتابخانه ي مدرسه ي سپهسالار موجود است، مي نويسد:
لعل قطبي لنصير الهمداني، المذکور في (9: 1200) حاشية على رسالة العروض الموسومة ب«عيون الشرف» تأليف السيد محمد مؤمن بن علي الحسيني في 1007 الذي کتب باسم محمد قلي قطب شاه و عبر المحشي عن تأليفه هذا ب«لعل قطبي» و عن نفسه بمحمد الشهير ب (نصير الهمداني) و ترجمته في تذکرة النصرآبادي: 166 و ذکر أنه توفي النصير في 1030. راجع (9: 1200 و 15: 257). فرغ من الحاشية عند قراءة الرسالة على مؤلفه في 1021 أوله: [گوهرى غريب بديع که بدستيارى غواص فکر سريع از بحر ضمير کاملان إقليم معنى متواتر مکشوف گردد ...] يوجد نسخة منه في (سپهسالار: 287) بخط من القرن الحادي عشر.

يادي از شهيدي همنام

بالا در ذيل معرفي رساله عروض، آقا بزرگ به خلطي که بعضي از نويسندگان بين مؤلف رسالة الرجعة، يعني امير محمد مؤمن بن دوست محمد حسيني استرآبادي (شهادت به سال 1088/1677)، نزيل مکه که کمي متأخر تر از همنام خويش بوده، و مير محمد مؤمن بن شرف الدين علي استرآبادي نزيل حيدرآباد (متوفي شعبان 1034/1625)، نموده اند، اشاره ميکند. همين خلط باعث شده که بعضي کتاب الرجعة را به مير محمد مؤمن بن شرف الدين علي استرآبادي نسبت دهند، و رساله ميزان المقادير را از امير محمد مؤمن بن دوست محمد بدانند. ميرزا عبدالله افندي در تعليقه بر امل الآمل مي نويسد:
السيد الجليل الأمير محمد مؤمن الأسترآبادي هو صهر مولانا محمد أمين الأسترآبادي، و هو صهر ميرزا محمد الأسترآبادي. و رأيت في بلدة لاهيجان رسالة في المقادير و الأوزان بالفارسية للأمير محمد مؤمن بن علي الحسيني ألفها للسلطان محمد قطب شاه. و يقال انها لهذا السيد، فإنه أمکن أن التمس ذلک السلطان من السيد و هو في مکة. و الحق المغايرة. و له أيضا تعليقات على کتاب المدارک، رأيتها بخطه. مات شهيدا في مکة سنة سبع و ثمانين و ألف في مسجد الحرام لأجل تهمة التغوط بمقام الحنفي فيه، و قد أدرکته في الحجة الأولى، و لعل في السنة التي بعد سنة حجنا.
آقا بزرگ کتاب الرجعة وي را در دو جا از الذريعه معرفي کرده است. در يکي ازآنها مي نويسد:
إثبات الرجعة و ظهور الحجة و الاخبار المأثورة فيها عن آل العصمة (ص) لسيد الجليل ميرزا محمد مؤمن بن دوست محمد الحسيني الأسترآبادي الشهيد في حرم الله سنة 1088 فرغ من تأليفه بمکة المعظمة في شهر رجب سنة 1069 (أوله الحمد لله على نعمائه و الشکر على آلائه إلخ) توجد نسخة منه بخط الحاج المولى باقر بن عبد الکريم الدهدشتي البهبهاني صاحب الدمعة الساکبة عند الحاج الشيخ محمد سلطان المتکلمين ابن المولى إسماعيل الکجوري و أخ الحاج المولى باقر الواعظ بطهران و نسخة في مکتبة راجه فيض‏آباد (الماري) نمره (3) و نسخة ترجع إلى عصر المصنف في خزانة کتب سيدنا الحسن صدر الدين تاريخ کتابتها سنة 1081 و کتب المصنف بخطه الشريف على ظهر تلک النسخة حديثا في التعقيب إلى طلوع الشمس، ذکر أنه وجده بخط عبد الله الصيرفي و لفظه (قال النبي (ص) ألا أدلکم على قوم أفضل غنيمة و أفضل رجعة، قوم شهدوا صلاة الصبح ثم جلسوا يذکرون الله حتى طلعت الشمس فأولئک أسرع رجعة و أفضل غنيمة انتهى) و تاريخ کتابة المصنف لهذا الحديث سنة 1085 و کأنه استدراک منه لأحاديث الرجعة و هذا السيد هو صهر المولى محمد أمين الأسترآبادي و هو غير ميرزا محمد مؤمن العقيلي الأسترآبادي الأصفهاني صهر المولى لطف الله العاملي المنسوب إليه المسجد و المدرسة بأصفهان و والد ميرزا محمد رحيم العقيلي و ميرزا محمد نعيم العقيلي و ليس هو أيضا ميرزا محمد مؤمن الحسيني الأسترآبادي المعظم عند شاه طهماسب الذي توفي سنة 984.
شيخ حر عاملي نيز، که همعصر وي بود و در سال واقعه قتل مظلومانه عالمان شيعه و ايرانيان ديگر بدست ترکها به اتهام تلويث مسجد الحرام در مکه حضور داشت، کتاب يا رسالة الرجعة را از وي مي داند:
[السيد الجليل] الأمير محمد مؤمن الأسترآبادي : ساکن مکة عالم فاضل فقيه محدث صالح عابد شهيد، له رسالة في الرجعة [من المعاصرين].
سيد محسن امين در باره او مي نويسد:
السيد محمد مؤمن الحسيني الأسترآبادي الشهيد المجاور بمکة المکرمة. ذکره في روضات الجنات في ترجمة صاحب المدارک و وصفه بالجليل النبيل صاحب کتاب الرجعة. و في إجازة الشيخ أحمد الجزائري لولده محمد بن احمد أنه يروي عنه المولى محمد باقر المجلسي و المولى عبد الله الشوشتري و يروي هو عن شيخه الأفضل السيد نور الدين علي ابن أبي الحسن أخي صاحب المدارک.
بهر حال به نظر نمي رسد که منبع موثقي کتابي درباره ي رجعت را مير محمد مؤمن استرآبادي نزيل گولکنده منسوب کرده باشد.

دوره ي محمد قطب شاه (1021-1035/1626-1612)

محمد قطب شاه، برادر زاده و داماد محمد قلي، که تحت نگهداشت و تربيت مير مؤمن پرورش يافت، شايد يکي از وارسته ترين اشخاص در تاريخ ملوکيت است. راجع به او که مکه مسجد را در حيدرآباد بنيان نهاد، معروف است که هيچگاه نماز شبش ترک نمي شد. از وي که ترجمه اربعين بهائي را باعنوان لباب الأحاديث قطب شاهى‏ خلاصه کرد ديوان شعري باقي مانده است. مير محمد مؤمن تا اواخر دور محمد قطب شاه در منصب پيشوائي باقي ماند و طبق تحقيق دکتر زور در شوال 1034 چند ماه قبل از وفات محمد قطب شاه چشم از جهان فروبست. با ملاحظه ي کتابهايي که در زمان وي تأليف و ترجمه شد اين امر به وضوح آشکار است که شاه توفيق و علاقه بيشتري از نياکان خويش به ترويج علوم ديني داشته است، و بدين طريق دوره ي جديدي در سلطنت قطب شاهان آغاز شد که در زمان عبد الله به اوج خود رسيد، جرياني که بايد آنرا ثمره ي رهبري حکيمانه ي مير مؤمن شمرد.
چندين کتاب به امر محمد قطب شاه به فارسي ترجمه و يا تأليف شد که بعضي از آنها در منابع آمده است:
ترجمه اربعين شيخ بهائي از ابن خاتون (به عنوان ترجمه قطب شاهي که به سال 1029/1619 پايان يافت)،
ترجمة مصباح الکبير کفعمي از قاضي جمال الدين فضل الله بن صدر الدين الشيرازي،
ترجمه تجريد خواجه نصير الدين طوسي از زين الدين بدخشي (نذير احمد اسم مترجم را ذکر نکرده، ولي مي افزايد که همان مترجم شرحي نيز بر تجريد به عنوان تحفه شاهي نوشته است)،
ترجمه کثير الميامين، تأليف مير مؤمن، به فارسي از شاگردش به نام قاضي احمد (نسخه اي از اين ترجمه در کتابخانه ي موزه ي سالار جنگ موجود است)،
ترجمه کتاب روضة الرياحين يافعي از فضل الله حسيني سمناني باعنوان نزهة العيون (تأليف 1026/1326) ،
زبدة الرموز، ترجمه داستان امير حمزه، از محمد حاجي همداني.
چندين کتاب نيز بامر همين سلطان در حيدرآباد تأليف شد که عبارت اند از:
تفسير قطب شاهي، بفارسي درباره ي آيات احکام، از ملا محمد يزدي، معروف به شاه قاضي، که در شب قدر سال 1021 به اتمام رسيد. ظاهرا همو صاحب ترجمه فقه الرضا (ع) به فارسي است که در سال 1029/1620 خاتمه يافت و بخواست محمد قطب شاه و زير نظر مير محمد مؤمن به انجام رسيده است. وي رساله اي نيز در جمع بين اقوال پيامبر (ما عرفناک...) و امير المؤمنين (لو کشف الغطاء...) دارد که در سال 1031 از آن فارغ شده است.
شرح حديث الغدير، فارسي، ازمولى عبد الله بن عبد الله قزويني، و وفاه النبي‏، به فارسي، از همين مصنف،
دانشنامه شاهي، درباره ي مطالب متفرقه علم کلام بفارسي، ازمولى محمد أمين بن محمد شريف اخبارى استرآبادي متوفى در مکه معظمه (1036)،
کتاب مناقب قطب ‏شاهي‏ يا هدية العالمين نيز درهمين زمان تأليف گرديد.
تاريخ محمد قطب شاه از نويسنده اي ناشناس که حاوي تاريخ قطب شاهان تا سال 1026/1617 است به دستور محمد قطب شاه نوشته شده است.
شيخ هارون جزائري از عالمان و مجتهدان اين دوره است که در حيدرآباد فقه تدريس مي کرد و در سال 1047/1638 در دوره ي عبد الله قطب شاه درگذشت. عالمي بنام مير قطب الدين نعمة الله الدشتکي الشيرازي (م 1023 يا 1028) در اين دوره مأمور به معلمي و تربيت عبدالله پسر محمد قطب شاه شد. عشرتي يزدي (م 1037/1627)، وصالي اردستاني، جلال الدين نيشابوري، علي گل استرآبادي، حمزه استرآبادي، حاجي همداني، ملا حکمي شيرازي، و ميرزا اويس بيگ فطرت از شاعران متعلق به دوره ي محمد قطب شاه هستند.

دوره ي عبد الله قطب شاه (1083-1035/1672-1626)

سرپرستي و حمايت از عالمان و اديبان در دربار قطب شاهان در سلطنت جانشينان محمد قطب شاه يعني عبدالله و ابوالحسن (1098-1083/1687-1672) نيز با شدت بيشتر ادامه داشت. مهمترين شخصيت اين دوره ابن خاتون عاملي است.

ابن خاتون (زنده در سال 1068)

مقام علمي و فعاليت درسي مير محمد مؤمن را از اين امر ميتوان دريافت که شخصي مانند علامه ابن خاتون، شاگر و خواهر زاده شيخ بهائي، شاگرد وي نيز بود و از وي اجازه داشته است. وي بعد از وفات مير مؤمن در سال 1038/1628به منصب وکالت و پيشواي سلطنت منصوب شد. اسم کامل ابن خاتون شيخ شمس الدين أبو المعالي محمد بن سديد الدين علي بن شهاب الدين أحمد بن نعمة الله بن خاتون العاملي العيناثي است.
آل خاتون خانواده اي قديم، علمي و معروف اند. سيد محسن امين، ابن خاتون را که اصالتا از اهل جبل عامل بوده با تفصيل بيشتري معرفي نموده و درباره ي مقام علمي و موقعيت وي در أعيان‏الشيعه مطالبي آوده است:
الشيخ محمد بن علي بن خاتون العاملي الطوسي‏، نزيل حيدرآباد الدکن الشهير بابن خاتون. من أهل القرن الحادي عشر و کان من العامليين الذين هاجروا إلى بلاد إيران و نالوا بها مقامات سامية و هو ابن أخت الشيخ البهائي و لا نعلم هل هاجر أبوه أو أحد أجداده إلى المشهد الرضوي فتزوج هناک أخت الشيخ البهائي فولد له منها المترجم أو أن أباه تزوجها في جبل عامل فولد له منها المترجم ثم هاجر المترجم إلى طوس في عصر خاله الشيخ البهائي، و أحد هذين الأمرين قد حصل.
و قد ذکره السيد علي البلکرامي الهندي المعاصر الموظف في إدارة الآثار القديمة في الهند في کتابه (ماثر دکن) الذي هو بلسان (اردو) و استحصل صورته النادرة من المتحف البريطاني في لندن و هي هذه التي تراها.
کان المترجم من العلماء الأجلاء، رحل من المشهد الرضوي المقدس بطوس إلى بلاد الهند و تولى وزارة السلاطين القطب شاهية في حيدرآباد الدکن و کان هؤلاء السلاطين من الشيعة و کانت طريقة الملوک في ذلک العصر في الهند و إيران أن يولوا الوزارة و الصدارة العظمى أجلاء العلماء. و مات المترجم في بلاد الهند في حيدرآباد و دفن فيها و قبره هناک معروف مشهور مزور و قد أخبرنا بعض المترددين إلى تلک الناحية أن في حيدرآباد قبورا کثيرة للعلماء لا يعرف أسماء أصحابها غير قبر المترجم، و هکذا کان العامليون يهاجرون من مضيعة العلماء جبل عامل إلى ايران و الهند و غيرها و ينالون بها مشيخة الإسلام و القضاء و الوزارة و غيرها.
قال في ماثر دکن في حق المترجم ما تعريبه: هو ابن أخت الشيخ البهائي و کان في أيام ملوک القطب شاهية ملوک حيدرآباد الدکن و قبره الآن في حيدرآباد معروف في جنب القصر الملکي القديم أمام قصر" قدير جنک بهادر" و کذلک قبر زوجته، و يقصد قبره الزائرون کل وقت من قريب و بعيد و قد کان في أيام السلطان محمد قطب شاه السادس من المقربين في الدولة و يرجع إليه في أمور الملک و الملة و له وظيفة (منشئ الملک) و هي تشبه سکرتارية البلاط و کذلک قد بعثه ملک حيدرآباد و معه هدايا و تحف إلى ملک إيران الشاه عباس الصفوي و بعث معه السفير حسين بيک قبجاجي و لما رجع من ايران کان السلطان محمد قطب شاه قد توفي و تولى الملک بعده السلطان عبد الله قطب شاه الملک السابع من سلسلة القطب شاهية فعظمه الملک الجديد غاية التعظيم و أسند اليه منصب الصدارة العظمى و إمارة المملکة بأسرها سنة 1038 ه 1628 م و أعطاه لقب (بيشوا) و لقب (مير جملة) و هذان اللقبان من أعظم ما في الدولة في تلک الأيام و صار المترجم عندئذ ملازما للبلاط في الأوقات الرسمية.
و کان دأبه أنه في کل يوم ياتي إلى المدرسة و يحضر عنده القضاة و العلماء و الشعراء و يلقي عليهم دروسا في التفسير و المعقول و الرياضيات و کان يوم الثلاثاء في کل أسبوع خاصا للمذکرات الشعرية حيث يجتمع کثير من شعراء العرب و الفرس فيتناشدون الشعر أما تاريخ وفاته فغير معلوم على التحقيق لکن الظاهر أنه توفي في زمان الملک عبد الله قطب شاه.
و من الکتابة الموجودة في (تولي مسجد) يظهر أن هذا المسجد من مؤسسات الشيخ ابن خاتون و في المتحف البريطاني في لندن توجد صورة الشيخ بلباسه الخاص و رأيناها في کتاب تاريخ حديقة السلطان القطب شاهية مأخوذا عنها" اه".
و هو تلميذ الشيخ البهائي و مترجم کتاب اربعينه ترجمه في بلاد الهند و لما عاد إلى بلاد ايران سفيرا من ملک حيدرآباد إلى الشاه عباس عرض على استاذه ترجمته المذکورة فکتب استاذه التقريض المشهور عليه سنة 1029 ثم عاد هو في تلک السنة إلى الهند إلى القطب شاهية.
آنگاه اعيان الشيعه چهارتأليف از وي اسم مي برد : (1) تکميل الجامع العباسي، (2) شرح الإرشاد (إرشاد الاذهان إلى‏أحکام الإِيمان از علّامة حلّي) ، (3) ترجمة کتاب الأربعين ، (4) حاشية على الجامع العباسي. و درباره ي ترجمه ي کتاب اربعين شيخ بهائي و تعريفي که شيخ بهائي از ترجمه ي ابن خاتون نمود مطالب جالبي نقل مي کند:
و کتاب الأربعين هو شرح کتاب الأربعين حديثا لخاله البهائي ترجمه من العربية إلى الفارسية رأيته في النجف الأشرف. و قد صنفه باسم السلطان محمد قطب شاه ابن الملک قطب شاه المتقدم ذکره قال في أوله أما بعد فيقول داعي الدولة القاهرة محمد بن علي المشتهر بابن خاتون العاملي عامله الله بلطفه الأزلي لما کان السلطان العادل البازل العارف الغازي في سبيل الله المخلص في حب أهل بيت رسول الله الخاقان الأکرم و الهمايون الأعظم أبو النصر السلطان محمد قطب شاه من أول جلوسه على سرير السلطنة مائلا إلى أن يکون موکبه الهمايوني مشحونا بالعلماء و الفضلاء و تمام رويته منصرفة إلى إحياء المآثر النبوية و ترويج الدين المبين المصطفوي و إنارة مقاصد التفسير و الکلام و إفادة معاني أحاديث خير الأنام و أمالي الأئمة ذوي المقام العالي عليه و عليهم صلوات الله الملک العلام، إلى آخر ما ذکره، و ذکر أنه أمره بترجمة أربعين الشيخ البهائي إلى الفارسية فترجمه و سماه بترجمة قطب ‏شاهي ثم ذکر في سند رواية الشيخ البهائي عن الشهيد الثاني عن الشيخ جمال الدين أحمد بن خاتون ان أحمد ابن خاتون هذا هو جد المترجم بواسطة واحدة و أنه کان في نهاية التبحر في علوم الدين. و الترجمة المذکورة وجدت منها نسخة مخطوطة و في آخرها بلغ العراض بقدر الوسع في اليوم العاشر من جمادى الثانية سنة 1070 في بلدة کشمير کتبه ملک يوسف بن ملک غفر الله ذنوبه. و على النسخة تفويض (تقريظ؟) للشيخ البهائي هذه صورته:
بسم الله الرحمن الرحيم أيها الفاضل العالم الالمعي زبدة الفضلاء العظام و خلاصة الاجلاء الکرام و سلالة الأصفياء الفخام و نتيجة العلماء الاعلام أحسنت أحسنت في توضيح المباني و تنقيح المعاني بعبارات أصفى من الزلال و ألطف من السحر الحلال کاشفة للثام عن حور مقصورات في الخيام و رافعة للنقاب عن وجوه الکواعب الأتراب ألفاظها تزري بالدرر الغوالي و تکسر قيمة الجواهر الغوالي قد جمعت من المزايا ما سلم برهان السلم عدم حصرها و إحصائها و نطق برهان التطبيق بالعجز عن إثبات انقطاعها و انتهائها حتى صار أکثر الکتب المتداولة و الزبر المتناولة تتمنى أن تعرى عن الملابس العربية و تتحلى في الحلل الفارسية فشکر الله مساعيک و أدام معاليک فقد کشفت الأستار عن أبکار الأفکار على نهج قريب تهش اليه الطباع و نمط غريب يکاد يدخل القلوب قبل الأسماع و ليس هذا عجيبا من فطنتک الوقادة و فطرتک النقادة و طبيعتک الالمعية و سجيتک اللوذعية لأنک عنصر دوحة العلم و الکمال و ثمرة شجرة الفضل و الإفضال. کتب هذه الأحرف مؤلف الکتاب أقل العباد محمد المشهور ببهاء الدين العاملي تجاوز الله عن سيئاته في شهر شوال ختم بالسعادة و الإقبال سنة 1022 حامدا مصليا مستغفرا.
آقا بزرگ در ذريعه چندين اثر از وي معرفي مي کند که عبارت اند از: ديوان شعر، شرح بر جامع عباسي (که احتمالا همان "تکميل" و "حاشيه" ذکر شده بر اين کتاب است)، حاشيه بر الفيه شهيد الأول، وجواب رسالة اللغزية البهائية. سيد حسن صدر از کتاب بزرگ وي درباره ي امامت سخن به ميان آورده است، و چندين نسخه از اين تأليف در کتابخانه ي موزه ي سالار جنگ موجود است.

عالمان ديگر

علاوه بر ابن خاتون عالمان ديگر نيز از ايران و مناطق ديگر در حيدرآباد حضور داشته اند:
ميرزاي جزائري (م 1098/1686)، از شاگردان ابن خاتون است. نام وي سيد محمد بن سيد شرف الدين علي بن نعمة الله بن حبيب الله بن نصر الله حسيني جزائري و کتاب وي جوامع الکلم، در کنار بحار مجلسي، وافي فيض کاشاني و وسائل حر عاملي، يکي از مجامع حديثي بزرگ اين دوره محسوب مي شود.
حکيم حسين کرکي عاملي (شيخ حسين بن شهاب الدين بن حسين بن محمد بن حيدر (خاندار) العاملي الکرکي الحکيم‏)، متوفي سال 1076/1665 در حيدرآباد. صاحب اعيان الشيعه شرح حال مفصلي به وي اختصاص داده و تعدادي از اشعار وي را در مدح اهل بيت (ع) نقل کرده است.
شيخ جامعي (حسن بن علي بن احمد بن محمد بن أبي جامع عاملي نجفي) يکي ديگر از شاگردان ابن خاتون و عالمان اين دوره است. وي از شوشتر به حيدرآباد مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شد و در همان شهر نيز وفات يافت. صاحب رياض بعضي از تأليفات او را ديده است.
در اين دوره سيد نور الدين عاملي (بن ابي الحسن حسيني موسوي، م 1068/1657) مؤلف الشواهد المکية في مداحض حجج الخيالات المدنية که رديه اي بر فوائد المدنيه و مذهب اخباري است به نام عبد الله قطب شاه نوشت.
عارفي به نام سيد عماد الدين حسيني معروف به مير محمود در دوره ي حکومت عبد الله قطب شاه از نجف به حيدرآباد آمده بالاي کوهي در نواحي آن اقامت گزيد. وي تا سال انقراض دولت قطب شاهان در سال 1098/1686 زنده بود. مرقد وي بالاي آن کوه هنوز هم زيارتگاه مردم است.
أمير نظام الدين احمد، والد السيد علي خان صاحب سلافه. خانواده وي شيرازي بوده اند و او متولد و بزرگ شده ي حجاز است. وي در سال 1055/1645 وارد دکن شد و بسيار مورد تکريم عبدالله قطب شاه قرار گرفت و مفتخر به دامادي شاه گرديد. حر عاملي درباره ي وي مي نويسد: عالم فاضل عظيم الشأن جليل القدر شاعر أديب، و قد مدحه شعراء زمانه و کان کالصاحب بن عباد في عصره توفي في زماننا بحيدرآباد و کان مرجع علمائها و ملوکها، و کان بيننا و بينه مکاتبات و مراسلات... له ديوان شعر و رسائل متعددة ." رسالة في المعاد الجسماني و النبوة الخاصة و اجازه اي به نام سيد جمال الدين محمد بن عبد الحسين بتاريخ سه شنبه شانزدهم صفر 1064 از آثار او است.
سيد علي خان شيرازي، معروف به ابن معصوم (متولد مدينه منوره بسال 1052 و متوفي 1118 در شيراز) در سن 16 سالگي وارد حيدرآباد شد و تا 33 سالگي (1068 ه- 1085 ه) در آن ديار بسر برد. وي که از بزرگان و اديبان علماي اسلام محسوب مي شود داراي تأليفات متعدد و مشهور مي باشد و شرح حال مفصلي از وي و تأليفاتش در مستدرکات اعيان الشيعه آمده است.
علي ابن طيفور بستامي (م 1100/1688) صاحب چندين اثر ارزشمند در ترجمه و تاريخ است. وي مصنف حدائق السلاطين في کلام الخواقين و آخرين تاريخ نويس دوره ي قطب شاهان است و اظهارات او درباره ي مير مؤمن استرآبادي و مير محمد امين اصفهاني بسيار ارزشمند است.
شيخ عبد العلي بن محمود خادم جابلقي مؤلف شرح الفيه شهيد اول. وي که گفته مي شود دائي ابن خاتون بوده، اين شرح را براي "والي حيدرآباد سليمان ميرزا بن شاه طهماسب" نوشته است. اما از آنجا که ما چنين واليي را در حيدرآباد سراغ نداريم، گمان مي رود که آنرا براي سليمان پسر ابراهيم عادل شاه دوم (1627-1580) فرزند طهماسب برادر علي عادل شاه اول نوشته باشد. اديبي به نام عبد العلي طالقاني ملقب به "ناظر الانشاء" کاتب عبد الله قطب شاه بود و احتمال دارد با سابق الذکر يکي باشد. پسر او عبد العظيم طالقاني نيز جانشين پدر شده سمت دبير الملکي را در عهد ابوالحسن داشته است.
رضي الدين محمد بن محمد امين حسيني تفرشي (م بعد از 1076/1666) مصنف شرح زبدة الاصول به عربي است.
سيد أمير معز الدين محمد بن ظهير الدين محمد حسيني اردستاني معروف به لويزان و مير ميران، شاگرد ابن خاتون. وي مصنف چندين کتاب است، منجمله تفسير سوره هل اتي (سال تأليف 1044)، و هداية العالمين إلى الصراط المستقيم‏ در إثبات إمامت أمير المؤمنين که کشف الحق، کاشف الحق، تحفه بهشت آيين و وسيلة النجاة نيز ناميده شده است (سال تأليف 1058).
مجموعه اي باعنوان خرقه علماء از روزبهان بن عماد اصفهاني در دست است که در سال 1046/1635 در زمان عبدالله قطب شاه تأليف شد و داراي 6 مقاله درباره ي تفسير، حديث، فقه، فلسفه، حکمت و علوم متفرقه است.
بعضي از آثار متعددي که در دوران عبدالله قطب شاه پديد آمد عبارت اند از:
رساله در معرفت نفس به زبان فارسي از مؤلفي ناشناخته،
ترجمه کشکول بهائي، از شيخ احمد شهيدي عاملي به فارسي، که براي عبدالله قطب شاه نگاشت،
کشف الآيات قرآن کريم باعنوان هاديه قطب‏شاهي در استخراج آيات الهى يا الرسالة الواضحة لاستخراج الآيات القرآنية از مولي محمد علي کربلائي، شاگرد ابن خاتون، که به عبدالله قطب شاه اهداء شده است،
نظم لآلي، منظومه اي درباره ي تجويد از ابوالقاسم مشهدي متخلص به ناظم، تأليف سال 1061/1651،
دبستان مذاهب از ذوالفقار آذر ساساني؛ وي در دوره ي عبد الله به حيدرآباد آمد و تحت حمايت ابن خاتون قرار گرفت،
فرهنگ برهان قاطع از محمد حسين بن خلف تبريزي (متخلص به برهان) در سال 1062/1652،
جنگ قطب شاهي که مجموعه اي از آثار اخلاقي و کلامي از مؤلفي ناشناس متعلق به دوره ي عبدالله قطب شاه است،
کتابهاي موميايي، طب فارسي، أسرار الأطباء و شجره دانش (که شامل رساله اي در علم موسيقي است)، رسالة في بيان الحرارة الغريزه به عربي و رساله ي خواص ادويه از حکيم نظام الدين أحمد گيلاني (م 1059/1649) شاگرد مير محمد باقر الداماد، حواشي علي حل مشکلات احاديث کتاب من لا يحضره الفقيه به عربي نيز از تأليفات اوست.
حديقة السلاطين که بيشتر سرگذشت دوران عبد الله قطب شاه را در بردارد از ميرزا نظام الدين احمد صاعدي شيرازي از نزديکان ابن خاتون،
لمعات قطب شاهي از ابن حسين بن جمال الدين، دانشمند دوره ي عبد الله قطب شاه، در باره علم هوا شناسي،
تحفه خاني، ترجمه و شرح خلاصة الحساب از حسين شريف بن حاجي ابراهيم شهروردي، که در 16 صفر 1046/1636 در حيدرآباد پايان يافت و به نام الله وردي خان (م 1069/1656) تأليف شده است.
جامع التمثيل از ميرزا محمد علي حبله رودي، که در سال 1054 (مطابق با: إن المتقين في مقام أمين) تأليف يافت و مکررا در ايران چاپ شده است،
نکات دوام دودمان قطب شاهي از حسين حسيني يزدي، سال تأليف 1054/1633،
عقائد قطب شاهيه، مجموعه اي از مقررات و دستور العملها براي ماه محرم که رعايت آن به دستور عبد الله قطب شاه براي همگان الزامي بوده است،
رياض الصنايع قطب شاهي در علم عروض از الفتي حسيني ساوجي (تأليف 1046/1636)،
روضه گلشن قطب شاهي از مولانا الفتي يزدي، و رساله اي در علم عروض از او،
مآثر قطب شاهي از محمد بن عبد الله نيشابوري که تکمله تاريخ محمد قطب شاه است و حوادث دوره ي وي را تا رحلتش در سال 1035/1625 يادداشت نموده است،
لذت النساء، ترجمه کتاب کوکهـشاستر از محمد قلي جامي از سنسکريت درباره ي امور جنسي (1036/1626)،
عالمي ديگر به نام سيد قاسم بن مير نور الله مثنوي مطلع الشمس در موضوع تجويد را به سال 1045 در حيدرآباد ايراد کرد. مجموعه اي از نامه هاي سلاطين دکن و شاهان صفويه به عنوان مکاتيب زمانه سلاطين صفويه در کتابخانه ي آصفيه ي حيدرآباد موجود است.
شاعراني نيز مانند مير رفيع دستور و محمد قاسم مشهدي متخلص به ارسلان شمس اصفهاني، مير رضي بن مير تراب رضوي مشهدي، سالک يزدي، محمد قاسم قسمت مشهدي، فرج الله شوشتري، مير محمد کاظم حسيني متخلص به کريم (منشي قصيده گنجنامه)، بيان اصفهاني، عبد الله اماني، رونقي همداني، غياث الدين علي منصف تهراني (اصفهاني)، سيد رضا دانش مشهدي، ميرزا ابو تراب فطرت مشهدي (م 1060/1650)، شيخ عبد اللطيف خلقي شوشتري، در اين دوره از ايران آمده، ساکن حيدرآباد شدند.

قسمت سوم

آخرين دوره ي حکومت قطب شاهان

ابوالحسن (1098-1083/1686-1672) داماد عبد الله، آخرين شهريار سلسله قطب شاهان است. جريانات فرهنگي که در دوره ي مير مؤمن پايه ريزي شد و در دوره ي عبدالله توسعه يافت، در زمان ابوالحسن ادامه داشت. علاوه بر کساني که از قبل در حيدرآباد ساکن بوده اند بعضي از عالماني که در اين دوره در حيدرآباد فعاليت علمي داشته اند عبارت اند از:
سيدجمال الدين ابن ابى الحسن حسيني موسوي عاملي (م 1098/1687) او از عالماني است که در دوران سلطنت ابوالحسن قطب شاه در حيدرآباد سمت مرجعيت ديني داشته است.
شيخ مهذب الدين أحمد بن عبد الرضا (بصري)، معاصر حر عاملي، به خراسان رفته مدتي آنجا بسر برد (1080-1068). سپس وي از راه کابل، قندهار و شاهجهان آباد راهي حيدرآباد شد. در اعيان الشيعه فهرستي از 19 تأليفات وي آمد است و طبق بعضي از تفاصيلي که در ذريعه آمده تعدادي از آنها را ميان سالهاي 1085-1081 در حيدرآباد نوشته است.
شيخ جعفر بن کمال الدين بحراني (فرزند محمد بن سعيد بن ناصر بحراني) (متولد 1014/1605 و متوفي 1088/1677 يا 1091/1680) در بحرين به دنيا آمد و در جواني به ايران رفته ساکن شيراز گرديد و در دوره حکومت عبد الله قطب شاه به هند آمده ساکن حيدرآباد شد و در آنجا به رياست علمي نايل آمد.
شيخ احمد بحراني (ابن صالح بن حاجي—يا احمد— ابن علي بن عبد الحسين بن شيبه درازي بحراني جهرمي) (متولد 1075/1664 و متوفي 1124/1712). وي که از آل عصفور بود، بعد از وفات شيخ جعفر به هند آمد و در جاي وي به رياست علمي نايل گرديد. بعد از سقوط حيدرآباد به ايران بازگشت و ساکن جهرم شد. ذريعه رساله البشارة لطلاب الاستخارة را به عنوان تصنيف او نام مي برد.
شيخ احمد بن سلامه نجفي تميمي جزائري نيز که هم دوره ي حر عاملي است، متعلق به همين زمان است. وي مؤلف التحفة السلطانية شرحي بر کتاب الميراث ارشاد الاذهان است که براي عبدالله قطب شاه نوشت (تأليف 1078/1667). او در زمان حر عاملي (م 1104/1692) قاضي حيدرآباد بوده است.
عالمي ديگر به نام شيخ عبد النبي بن أحمد العاملي النباطي نيز در اين زمان در حيدرآباد سمت قاضي را داشته است. احتمالا در همين دوره مغيث الدين محمد بن شمس الدين محمد حسيني طهراني ترجمه ي الدروع الواقيه، تأليف ابن طاؤس، را در اورنگ آباد براي مير منصور نگاشته است.
ميان شخصيتهاي علمي و ادبي اين دوره ميتوان از ملا فرج الله شوشتري (م 1100/1688) نام برد که از مشاهير علماي حيدرآباد بوده است. عبد الرشيد بن نور الدين تستري، که عالمي شيعي بود، در مسافرتي به حيدرآباد با فرج الله و نظام الدين احمد حسيني والد سيد علي خان ملاقات نمود. اما معلوم نيست وي چه مدتي در آنجا بوده، ولي متعاقبا به شوشتر بازگشته است.
چيزي که درباره ي اکثريت عالمان ديني که از ايران يا مناطق ديگر راهسپار دکن شدند جلب توجه مي کند اين است که آنها يا عرب بودند يا بنحوي سوابق عربي داشته اند؛ لذا مي بينيم که اکثر عالماني که بعد از مير محمد مؤمن به حيدرآباد آمدند عاملي و بحراني اند يا جزائري، شوشتري و نجفي.

قرن دوازدهم

با سقوط حيدرآباد در سال 1098/1686 بدست قواي اورنگ زيب عالمگير، امپراتور گورکاني که مصمم بود تمام دکن را زير سلطه دهلي بياورد، يکي از دوره هاي بي نظير در تاريخ تشيع در دکن پايان يافت. ولي با ظهور سلطنت شيعي اود (1273-1145/1856-1732) با مرکزيت لکهنؤ در شمال هندوستان دوره جديدي در تاريخ تشيع در شمال آغاز شد. در سايه ي سلاطين اود عالمان بسياري از خانواده هاي هندي پديد آمدند و رهبري فرهنگي جوامع شيعي هند را بدست گرفتند. با شمار و اعتبار علمي عالمان بومي و نيز آثاري که پديد آوردند و مدارس ديني که تاسيس کردند جامعه شيعي اوده از نظر فرهنگي به رشد نسبي نايل گرديد اگر چه از نظر سياسي فاقد شعور و توانمندي لازم براي مقاومت در برابر توسعه قدرت انگليسيها بود.
نقش اود در توسعه ي روابط با مراکز علمي در عراق و ايران بايد جداگانه مورد بررسي قرار گيرد. ولي به نظر مي رسد که با سقوط حيدرآباد روابط فرهنگي ايران و دکن، که شايد بيش از شمال قويتر و داراي سوابق چندين ساله بود، به سستي گرائيد. لذا در اين دوره چندان اثري از حضور توانمند عالمان ايراني و عراقي در حيدرآباد مانند گذشته در منابع يافت نمي شود. ولي با اين حال ممکن نبود روابطي که در گذشته به چنان قوتي رسيده يکدفعه بکلي معدوم گردد.
قرن دوازدهم هجري در هند قرن هرج و مرج و آشوب است. در اين دوره امپراتوري گورکانيان دچار تزلزل شده و موجب گسترش تسلط انگليسي ها بر اکثر بلاد هند گرديد. ولي بعلت استقرار دولت آصف جاهيان از دهه سوم اين قرن، که اکثر شاهان آنها سنيان معتدل بوده اند، حيدرآباد توانسته است اين دوره ي پرآشوب را با امنيت و آسايش نسبي پشت سر بگذارد.
با پريشاني امپراتوري گورکانيان در شمال سيل نيروهاي تحصيل کرده و کارآمد به حيدرآباد سرازير شد و اين روند کم و بيش تا سقوط دولت آصف جاهان در سال 1948 م ادامه داشت. لذا با وجود دستيابي به نيروي انساني کارآمد و متخصص از شمال چندان نيازي به مهاجرت ايرانيان به آن ديار باقي نماند.
مطالعات لازم براي روشن شدن وضع عمومي شيعيان در دکن بعداز سقوط دولت قطب شاهان و بويژه وضعيت نخبگان آنان صورت نگرفته است. ولي آنچه مسلم است آنها در کنار ديگر مسلمانان و اقوام هندي شئون مذهبي خود را همچنان ادامه داده هويت خويش را حفظ نمودند. شاهد ما در اين مورد کتاب گلزار آصفيه است. در اين کتاب که تاريخ حيدرآباد از ابتداي دوره قطب شاهان تا سال 1260/1844 به رشته تحرير در آمده، گزارش تفصيلي از برگزاري مراسم عزاداري در ماه محرم در آن شهر آمده است. از اين گزارش به وضوح آشکار است که تمام اقشار مردم، از مردم عادي گرفته تا اميران و درباريان و حتي خود پادشاه و خانواده ي سلطنتي، و همه ي اقوام اعم از شيعه و سني و حتي هندوها، در عزاداري حضرت سيد الشهداء عليه السلام شرکت فعالانه داشته اند که شايد در تاريخ کم نظير باشد. روشن است که اين مراسم و فرهنگ عزاداري ميراثي است که از گذشته ي حيدرآباد باقي مانده و در طول يک و نيم قرن بعد از سقوط قطب شاهان همچنان با قوت ادامه يافت. فرهنگ شيعي حيدرآباد، آصفجاهان و متعلقين آنها را که طبقه ي حاکم بوده اند شديدا تحت تاثير قرار داد و اين نفوذ تا آخرين دوره اين سلطنت کاملا آشکار است. تسنني که در اين دوره بر حيدرآباد حاکم بوده "تسنن دوازه امامي" است. به نظر مي رسد سياست هاي تفرقه افکنانه انگليسيها از يک طرف و انتشار افکار ابن تيميه در هند توسط امثال سيد احمد سرهندي که بعدا توسط خانواده ي شاه ولي الله دهلوي و عوامل وهابي به شدت پيگيري شد از سوي ديگر، در تخريب تدريجي اين فرهنگ نقش عمده اي داشته است.
يکي از اديبان شيعي اين دوره که سالها همراه قواي مهاجم در دکن بسر برده است، ميرزا محمد شيرازي (م 1122/1710)، معروف به نعمت خان عالي است که نياکان وي ايراني بودند ولي خود او در هند متولد شده است.
در اين دوره عالمي به نام سيد ناصر بن حسين حسني حسيني نجفي کتابي باعنوان الجداول النورانية في استخراج الآيات القرآنية را به نام اورنگ زيب (م 1118/1707) تأليف کرد. عالم ديگري به نام محمد هادي بن محمد حسيني علوي صفوي ملقب به شاه ميرزا داراي چندين تأليف است: ظفريه (به نام شاه عالم)، مرآة المستهلين (تأليف 1112/1701 در حيدرآباد)، تنبيه الانام في آداب المنام (با شرکت برادرش موسي رضا خان)، و مسلک الابرار في خروج عن الدار. موسي رضا خان نيز داري تأليفات مستقل مي باشد منجمله: التعقيبات العاليه (تأليف 1130/1717) و ثمرة الفؤاد في ادعية الاولاد.
مولى محمد صالح بن محمد باقر روغني قزويني، معاصر حر عاملي، مقامات را براي نعمت خان عالي نوشت.
بسمل بدخشاني شاعري از اين دوره است که وابسته به مبارز خان، استاندار دکن از طرف امپراتور گورکاني، بود. مبارز خان در سال 1137/1724 از آصفجاه اول در جنگ شکست خورد و بسمل نيز همراه وي بقتل رسيد.
شاعر و موسيقي داني به نام ميرزا محمد رضا همداني‏ ملقب به قزلباش خان ومتخلص به أمير (م 1159/1746)، نيز وابسته به مبارز خان بود و مورد عفو اورنگ زيب قرار گرفته و بقيه عمر را در دهلي گذراند.
شاعري ديگر، ميرزا علي نقي ايجاد (1189/1775) همعصر اوست. پدر او احمد علي نقي خان همداني به دکن آمده و در زمان نظام الملک آصفجاه اول به پست ديواني شهر حيدرآباد مصوب گشته بود. باقر علي خان، شاعر و برادر علي نقي ايجاد در اين دوره از مقربان دربار آصف جاهي بود.
دانشمندي به نام شيخ مسيب سبزواري شرح خلاصة الحساب را در حيدرآناد در ماه شوال 1152/1739 به اتمام رساند. محمد علي بن محمد صادق آل کمون حسيني نجاة المؤمنين، در شرح دعاي عديله، را براي حيدريار خان منير الملک، يکي از امراي حيدرآباد، در سال 1154/1741 نگاشت.
شاعري ديگر از اين دوره، ميرزا لطف الله بن حاج شکر الله تبريزي معروف به مخمور تبريزي است که در بندر سورت تولد يافت و به سال 1163/1749 در حيدرآباد درگذشت. وي شاگرد ميرزا حبيب الله اصفهاني از شاگردان آقا حسين خونساري بوده است.
يکي از شاعران ايراني که در نيمه دوم اين قرن از اصفهان به دکن آمد معز تبريزي (ميرزا معز الدين به ميرزا حسن بن محمد صادق) است. وي در سال 1167/1753 از شيراز به بندر تته رسيد و بعد از گردش در شهرهاي هند ساکن اورنگ آباد گرديد و همان جا به سال 1187/1773 درگذشت.
واله خراساني (سيد محمد موسوي) از شاعران ايراني است که در سال 1095/1684 در خراسان به دنيا آمد و ساکن حيدرآباد گرديد. وي به سال 1184/1770 در شهر تريچناپلي درگذشت. بعضي از مؤلفات وي عبارتند از: منظومه اي باعنوان اساس الايمان (تاليف 1145/1732) درباره ي سيره ي امامان شيعه و منظومه اي ديگر باعنوان نجم الهدي.
دانشمندي به نام ابوالحسن جزائري (بن عبد الله بن نور الدين بن نعمة الله بن عبد الله موسوي جزائري تستري) (م 1193/1779) که در طب و حساب هندسه نيز مهارت داشته در ايام جواني سفري به حيدرآباد نمود ولي متعاقبا به شوشتر باز گشت. وي در عهد کريم خان زند به منصب شيخ الاسلامي منصوب شد. سيد رضي بن نور الدين، متخلص به اقدس (1194/1780)، شاعر ودانشمند ديگري از همين خانواده است. وي پدر مير عالم، وزير سکندر جاه آصفجاه سوم (1832-1808)، و پدر زن منير الملک است که بعد از مير عالم به مقام وزارت رسيد.
ما در اين صفحات سعي نموده ايم تا تصويري هر چند نامکمل از فعاليت علمي عالمان، دانشمندان و شاعران مهاجر ايراني در دکن را در طول بيش از شش قرن ارائه دهيم. البته ابعاد ميراث علمي و فرهنگي که بر اساس زبان فارسي بوسيله ي دانشمندان و هنرمندان مسلمان و غير مسلمان در طول اين قرنها در هند بوجود آمد بسيار گسترده است. با هجوم فرهنگي انگليسيها و کنار گذاشتن فارسي بعنوان زبان رسمي و آموزشي از اواسط قرن سيزدهم رابطه ي نسلهاي بعدي با اين ميراث عظيم به تدريج قطع گرديد و زحمات چند صد ساله فرهنگي بر باد رفت.
منبع: www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط