مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (2)

در عمل این طور باشد که مردم ببینند که این استانداری که آمده است در اینجا، آمده است خدمت کند به مردم، مشغول خدمت به مردم است. خوب، وقتی مردم ببینند که کسی مشغول به خدمت است دیگر دعوا ندارند با او. دعوا آن جا پیدا
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (2)

 مردمی بودن مسئولان در کلام امام خمینی (2)
 

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

صلاح مسئولین کشور، در مراوده و دوستی با مردم

در عمل این طور باشد که مردم ببینند که این استانداری که آمده است در اینجا، آمده است خدمت کند به مردم، مشغول خدمت به مردم است. خوب، وقتی مردم ببینند که کسی مشغول به خدمت است دیگر دعوا ندارند با او. دعوا آن جا پیدا می‌شود که ببینند آمده است که مردم را داغ کند. آمده که با هر وسیله‌ای اخاذی کند. آمده است قدرت خودش را تثبیت کند. وقتی مردم دیدند که یک نفری می‌خواهد قدرت خودش را تثبیت کند، مردم با او مخالف می‌شوند. و حالا هم می‌گویند مردم، مثل آن وقت نیست که عقده بشود. حالا اینها عقده‌ها شکافته شده است. حالا دیگر اجازه نمی‌دهند به کسی که بخواهد این کار را بکند. این جز آبرویزی خود آنها چیز دیگری بار نمی‌آورد. ...
در هر صورت من عرضم به آقایان این است که منحصر به شما هم نیست، به هر کس که هست این است که توجه کنید به اینکه هم صلاح خود شماست و هم صلاح کشور شماست و هم صلاح ملت است که شما با مردم دوست باشید. مردم احساس کنند که اینها دوستهای آنها هستند که آمده‌اند. برای اینکه مثلاً فرض کنید که ژاندارمری مثل آن وقت نباشد که مردم از ترس او نمی‌توانستند عبور کنند نه از دست دزدها! مثل- عرض می‌کنم که- شهربانی نباشد که مردم از ترس آنها نمی‌توانستند اظهار بکنند که یک کسی به ما چه کرده است. شاید شما آن وقت در شهربانی نرفته باشید یا رفته باشید شاید هم. در این کلانتریها که مردم کار داشتند، عزا می‌گرفتند. اگر، بخواهند بروند توی کلانتری، آیا چه خواهد شد؟ یک مظلومی می‌خواهد برود آن [ستمی] که به او شده است، آن ظلمی که شده است به او بگوید، به اینها بگویند. عزا می‌گرفتند چطور ما برویم توی اینجا. این مثل از حبس بدتر بود برای اینها. اینها یک [وحشت] عجیبی، یک ارعاب عجیبی کرده بودند. بنابراین بود که ایجاد خوف بکنند در مردم. ارعاب کنند مردم را که کسی در ذهنش هم نیاید که مخالفت کند. این بساط بنابراین بوده است. حالا یا تعلیم بالاتر بوده است یا خودشان؛ شیطنت خودشان.
در هر صورت ما برای خاطر حفظ یک کشوری، برای خاطر استقلال یک کشوری که باز یک قدرتهایی نیایند دوباره در کشور ما و بخواهند چه بکنند؛ باید مردم را نگه دارید. و مردم را با هم جوش بدهید؛ یعنی صحبتهایی که می‌کنید، در مجالسی که مردم دارند، بروید صحبت کنید برای مردم و مردم را آگاه کنید که این بساطی که فرض کنید بعضی از روشنفکرها می‌خواهند درست بکنند، این بساط، بساطی است که اگر اشتباه کرده‌اند خوب، اشتباه. و اگر یک نقشه‌ای در کار هست که یک همچو کارهایی بشود، نقشه‌اش را به هم بزنند. مردم با هم باشند. آقا، مردم تا حالا در این چند سال آخر که چقدر اینها زحمت کشیده‌اند. مردم خیلی خوب‌اند. مردم ما واقعاً خوب‌اند. شاید نظیر ملت ایران در هیچ جا نباشد. ماها بدیم. آنها خیلی خوب‌اند. من گاهی در ذهنم این معنا می‌آید که اگر در آخرت من خودم را می‌گویم من جهنم بروم آن کسی که برای من یک کاری کرده، به خیال اینکه من آدم هستم، برای من یک کاری کرده است در بهشت باشد. می‌گویند بهشت مشرف به جهنم است. می‌بینند آنها را. خوب من چه جواب بدهم به او؟ اینها به من بگویند که ما برای تو مثلاً «الله اکبر» گفتیم. تظاهر کردیم، تو جوری بودی که رفتی جهنم و ما برای خاطر تو بهشت رفتیم. تو خودت ملعون بودی، رفتی جهنم. این مردم خوب‌اند. این خوبها را نگه دارید. این مردم خوب را با خودتان همراه کنید. وقتی تمام استانها، اشخاصی که در استانداری هستند، تمام این استاندارها بنا را بر این بگذارند که کارهای خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالی کنند به مردم که حکومت اسلامی، حکومت خدمت است. پیغمبراکرم خدمتگزار مردم بود با اینکه مقامش آن بود ولی خدمتگزار بود. خدمت می‌کرد. آن قصه مالک اشتر را من کراراً گفته‌ام. عبور می‌کرد از جایی. سردار اول اسلام بود. از یک جایی عبور می‌کرد. یک کسی نشناخت و یک فحشی داد. یک چیزی گفت. وقتی رد شد آن کسی که آنجا نشسته بود گفت؛ تو او را شناختی؟ گفت نه. گفت: مالک اشتر بود. دوید مردک، دید رفته مسجد، رفته مسجد نماز می‌خواند. رفت عذرخواهی کرد. گفت: من نیامدم مسجد الّا اینکه برای تو طلب مغفرت بکنم. این یک کلمه ببینید چه می‌کند با قلب آن آدم. (1)

آسیب‌ناپذیری، در حاکمیّت بر قلوب

شما آقایان کوشش کنید، شما سران کشورها کوشش کنید، و به دیگر سران کشور هم سفارش کنید که آنها هم نظیر ایران حکومت بر قلوب مردم بکنند. اشکال مسلمین این است که در بسیاری از حکومتها حکومت بر ابدان است، آن هم با فشار؛ و لهذا موفق نیستند. اگر ما حکومت بر ارواح بکنیم و سران کشورهای اسلامی حکومت بر ارواح بکنند و قلوب ملتها را به دست بیاورند، با این کثرت جمعیت و با این مخازن زیاد اینها آسیب‌پذیر نخواهند بود؛ و بر همه کشورهایی که بخواهند به آنها تعدی کنند، مقابله می‌کنند و هیچ کشوری با ملتها نمی‌تواند مقابله کند. کشورها با دولتها مقابله می‌کنند و با ارتشهایی که قلوب مردم با آنها نیستند.
شما کوشش کنید و به دوستان خودتان بگویید که کوشش کنند که قلوب مردم را به دست بیاورند. همان‌طوری که در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حکومت بود. حکومت صدر اسلام؛ حکومت بر قلوب بود. و لهذا با جمعیتهای کم بر امپراتوریهای بزرگ غلبه کردند. (2)

با ملت بودن و بدون ملت بودن

شما مردم را برای پشتیبانی از خود لازم دارید. دولت بدون پشتیبانی مردم نمی‌توانند کار بکند و هر یک از ادارات و وزارتخانه‌ها باید این مسئله را مدنظر داشته باشند که برای خدا، مردم را راضی نگه دارند. و اگر شما تاریخ پنجاه سال سلطنت را ملاحظه کنید، آن وقت تکلیف خودتان را می‌دانید که با ملت بودن چیست و بدون ملت بودن چیست. همه ما باید برای خدمت به توده‌هایی که در طول تاریخ همیشه محروم بوده‌اند، کوشش کنیم. و دولت باید آنها را مقدم بدارد و مغزهایی را که مشغول به کارند تشویق بکند. و دولت باید این فرصت را، که در این کشور افرادی پیدا می‌شوند که خودشان می‌توانند کارها را انجام بدهند، غنیمت بشمارد و به تدریج، إن شاءالله، به آن جایی برسند که ما دیگر به خارج احتیاجی نداشته باشیم. و مسلماً اینها تشویق می‌خواهند و شما باید به این فکر باشید که برای خدا کار کنید تا نتیجه کارتان تا ابد باقی بماند. و بدانید هر کاری که شما انجام دهید و ملت از آن استفاده اسلامی و فرهنگی بکند، برای شما فایده دارد، اگر شما هم نباشید. (3)

نقش ملت در پشتیبانی از دولت

شما که در شهربانی کاشان هستید، آن هم که در شهربانی قم است، آن هم که رئیس شهربانی کل است، آن هم که رئیس ارتش کل است، آن هم که رئیس ژاندارمری کل است، آن هم که رئیس دولت است، اینها توجه داشته باشند که آنکه می‌تواند اینها را نگه دارد و حفظ کند ملت است. ملت می‌تواند این قدرتها را حفظ کند. اگر ملت پشتیبان این جمعیت شد، اینها همه کاری می‌توانند بکنند. و اگر ملت یکوقتی نارضایتی پیدا کرد، اگر امروز صحبت نکنند، چند روز دیگر صدایشان درمی‌آید؛ چند وقت دیگر صدایشان درمی‌آید. آن روزی که ملت صدایش دربیاید، دیگر نمی‌تواند یک قدرتی با آن مقابله بکند. از این جهت، باید همه ما توجه به این معنا داشته باشیم که آنچه ملت را راضی می‌کند این است که ببینند که شهربانی برای آنهاست؛ نه شهربانی ضد آنهاست. در زمان طاغوت، مردم شهربانی را، ارتش را، ژاندرمری را، دولت را، تا برسد به خود آن آدم، ضد خودشان می‌دیدند. اگر هم فرض کنیم یک شهربانی یا یک رئیس شهربانی بود که این موافق با ملت بود، نمی‎‌توانست عملی بکند که مردم از او احساس کنند که این موافق است، و لهذا خوب و بدش در نظر همه مردم بد بود؛ و آن پایگاهی که باید از آن اول تا آخر داشته باشد، درملت آن پایگاه را از دست داد. وقتی بنا شد که پایگاه ملت از دست رفت، و نتوانستند هم جوری بکنند که دولت اعاده‌اش بکنند، این است که فرومی‌ریزد. (4)

داشتن پایگاه مردمی، رمز پایداری نظام

این الآن برای شما و ما و همه قشرهای دولت و ملت، و خصوصاً قشرهایی که قوای انتظامی هستند، این باید یک سرمشق و یک الگو باشد که ببینیم یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمی‌تواند بایستد سرپای خودش. یک قدرت ولو بزرگ نباشد اگر پایگاه ملی داشته باشد، این غلبه می‌کند. کوشش کنید که پایگاه ملی برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید باید به مردم فشار بیاورید. هرچه صاحب‌منصب ارشد باشد باید بیشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند که هر درجه‌ای که این بالا می‌رود با مردم متواضعتر می‌شود. اگر یک همچو کاری شد و یک چنین توجهی به مسائل شد و یک همچو عبرتی از تاریخ برای ما شد، هر قوه‌ای پایگاه ملی پیدا می‌کند؛ و پایگاه ملی حافظ اوست؛ حفظ می‌کند او را. شهربانی هر شهری اگر چنانچه در خدمت مردم باشد؛ اینطور نباشد که مردم وقتی اسم کلانتری را بشنوند بلرزند به خودشان! وقتی بخواهند بروند طرف کلانتری مثل اینکه طرف حبس دارند می‌روند یا طرف کشتارگاه می‌روند که عدالت توی آن هست، جایی می‌روند که ظلم در آن نیست، جایی می‌روند که با مردم دوست هست، نه دشمن، اگر اینطور شد، دلهای مردم متوجه می‌شود. مردم زود راضی می‌شوند، مردم نفوسشان اینطور است که زود راضی می‌شوند. یک نوازش از یک نفر صاحب منصب برای مردم کافی است که تا مدتها اینها دلشان راضی باشد از او. (5)

حکومت بر دلها، تنها راه اقتدار دولتها

کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است؛ ملت از شما راضی است؛ قدرت در دست شما باقی می‌ماند، و مردم هم پشتیبان شمایند؛ اگر یک کسی بیاید بخواهد به شما یک تعدی بکند، ملت به او حمله می‌کند. به خلاف اینکه اگر مردم دیدند که اینها با آنها نیستند، اینها دشمن آنها هستند، اگر یک کسی بیاید، یک دزدی بیاید بخواهد به شما حمله کند، آنها کمکش هم می‌کنند. این یک مطلبی است که الآن ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت باید عبرت بگیریم؛ و بدانیم که اگر پایگاه داشت این مرد بین مردم، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هرگز این قدرت به هم نمی‌خورد؛ هرگز مخالفت با او نمی‌شد؛ لکن مع‌الأسف همه قدرتش را روی هم گذاشت بر ضد مردم. به طوری که اگر می‌رفت به زیارت حضرت رضا، هر که می‌شنید می‌گفت که دارد حقه بازی می‌کند! اگر قرآن طبع می‌کرد و بین مردم منتشر می‌کرد، دست هر کس می‌آمد می‌گفت که این مثل قرآن معاویه است! این برای این است که عمل نشان نداد به مردم؛ یک عملی که با آن عمل بتواند پایه برای خودش درست بکند. او آن قدرت بالا بود؛ فرق نمی‌کند؛ شما هم که در کاشان هستید و در آنجا یک اداره‌ای دارید همین معنا در آنجا هم جاری است؛ آن برای همه ملت بود، شما برای ملت کاشان هستید؛ قم هم برای قم هست؛ تهران هم برای تهران هست. این یک مسئله کلی است برای همه ما که فکر این باشیم که برای ملتمان بفهمد ملت که ما خدمتگزار ملت هستیم؛ ملت ادراک کند که ما خیر او را می‌خواهیم، وقتی آن را ادراک کرد که ما همه خیر ملت را می‌خواهیم، ملت هم پشتیبان ماست.
إن شاء الله خدا همه شما را حفظ کند. همه موفق باشید و همه خدمتگزار باشید و در این خدمتگزاری بدانید که هم رضای خدا را تحصیل کردید؛ و هم رضای ملت که رضای خداست تحصیل کردید. (6)

سبب عمده شکست کشورها

عمده شکستهایی که کشورها می‌خورند برای پوسیدگی است که از باطن خودشان پیدا می‌شود. ارتششان از آنها جدا می‌شود؛ ملت پشت به آنها می‌کند. همین پیروزی که شما مشاهده کردید. در ایران، دیدید که ملت پشت کرده بود به دستگاه و فریاد می‌کرد «نمی‌خواهیم». ارتش هم از همین ملت بودند، ژاندارمری هم از همین ملت بودند، اینها برادر بودند، می‌دیدند که نمی‌شود مخالفت کرد؛ نمی‌شود تا آخر سرکوبی کرد ملت را، این است که پیوستند به ملت. خرابیها مال این است که یک مملکتی قوای انتظامی‌اش را جدا کنند از ملت؛ ارتشش از ملت جدا باشد؛ به طوری که ملت وقتی که ارتش را ببیند از آن فرار کند؛ ارتش هم در ذهنش این باشد که باید سرکوبی کند ملت را! ژاندارمری‌اش هم همین طور. شهربانی‌اش هم همین‌طور. اداراتش هم همین‌طور. وقتی بنا شد که یک کشوری اینطور حالش شد که ملت علی حده شدند و دولت با همه بساطش هم علی‌حده، این دولت پشتیبان ندارد. ملت باید پشتیبان دولتها باشد. دولتی که پشتیبان ندارد شکست خواهد خورد. همه دولتهایی که در خارج شکست می‌خورند و مال خودمان هم دیدیم که رژیم سلطنت اصلاً به هم خورد برای همین بود که تفاهم مابین ملت و رژیم نبود. اگر ملت با رژیم تفاهم داشتند، این مسائل پیش نمی‌آمد؛ اصلاً الآن شما مشغول کار خودتان بودید؛ ما هم مشغول کار خودمان، این مسائل روی همین زمینه پیش آمد که دولتها در مقابل ملت می‌ایستادند و جبهه می‌گرفتند، ملت هم در مقابل دولت همین طور بود، وقتی اینطور شد، نمی‌تواند دوام داشته باشد. ممکن است سر نیزه تا یک مدتی باشد، اما دوام نمی‌تواند داشته باشد. اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اینها خودشان را خدمتگزار آنها بدانند، آنها خودشان را پشتیبان اینها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بکنند، یک همچو ملت و دولتی هیچ وقت شکست نخواهد خورد. تا اینطور هستید که با ملت هستید، تا اینطور هستید که توجه به خدا داشته باشید، شکست برایتان نیست. (7)

خروج مسئولان از مردمی بودن، منشأ آسیب‌پذیری نظام

شما هرچه خوف دارید، از خودتان بترسید. از اینکه مبادا خدای نخواسته مسیر، یک مسیر دیگر بشود و راه، یک راه دیگری باشد و توجه به این چیزی که الآن هست، از دست برود و مردمی بودن از دستتان برود. از این بترسید که اگر خدای نخواسته یک وقت این قضیه پیش آمد و شما از آن مردمی بودن بیرون رفتید و یک وضع دیگری پیدا کردید و خیال کردید حالایی که من نخست وزیرم، حالایی که من رئیس جمهورم، حالایی که من وزیر کذا هستم، باید چه و چه و چه باشم، آن وقت بدانید که آسیب می‌بینید؛ یعنی، آن وقت است که خارجیها به شما طمع می‌کنند.
آنها می‌دانند که از چه راه باید یک کشوری را به تباهی بکشانند. آنها می‌دانند که باید از راه خود حکومت، از راه خود دولت، از راه خود مجلس، از راه خود اینها، این کارها را انجام بدهند. (8)

حفظ پشتوانه مردمی توسط مسئولان

شما باید کوشش کنید همه‌تان، هر کس در هر وزارتخانه هست باید کوشش کند که اجزای این وزارتخانه، افرادی که در آن وزارتخانه هست، وضع روحی‌اش جوری باشد که با مردم بسازد. مردم باز احساس نکنند که در این وزارتخانه هم وقتی ما بخواهیم کارمان را به وزیر بدهیم، باید یک مدتی دم در بایستیم و یک مدتی آن مأمور و آن مأمور و آن مأمور، تا برسانند ما را به آنجا، آنجا هم پشت در بایستیم. نه، این وضع اگر یک وقت خدای نخواسته دیدید دارد این‌طور می‌شود، بدانید که دارید رو به تباهی می‌روید، قدم دارید برمی‌دارید رو به تباهی. آن روزی شما قوی هستید که این بقال سر محله و آن مؤمن توی مسجد و آن کسی که در جاهای بزرگ و اعیان و اشراف فرض کنید هست، برای شما این طور نباشد که برای او یک کاری بکنید، برای این نکنید. اینها را مقدم بر آنها بدانید؛ اینهایی که شما را به وزارت رسانده‌اند، با اینکه وزارت الآن یک چیز مهمی نیست پیش شما اینهایی که قدرتمندها را بیرون کردند، اینهایی که همه اشخاصی که مقدرات یک کشور در دستشان بود و ما را و شما را و همه کشور را به تباهی کشیده بودند، آنها را بیرون زدند، اینها را باید ما قدرشان را بدانیم؛ یعنی نگه‌شان داریم. برای خدا، برای اسلام، برای حیثیت خودتان، برای حیثیت کشورتان، باید این سر و پا برهنه‌ها را نگه‌شان دارید؛ اینهایی که بعد از همین که هر شهیدی شما پیدا می‌کنید، آن طور برایش تظاهرات می‌کنند، آن طور برایش عرض بکنم به سر و سینه خودشان می‌زنند، که می‌بیند نشان می‌دهند. یک همچو ملتی را باید با همین وضع نگه داشت و این به دست امثال شماست که این طور باقی بماند. اگر یک وقت سرخورده بشوند از دولت و خیال کنند که دولت دارد برای خودش یک کارهایی انجام می‌دهد و برای ما نیست و چطور، آن وقت هست که شما هر کدامتان خدای نخواسته از بین بروید، یک کسی برایتان فاتحه نمی‌خواند. شما کاری بکنید که بعد از مردنتان هم این طور وضع مردم باشد با شما؛ بعد از شهادت هم اگر نصیبشان شد مردم با شما این جور باشند. پیش خدا، این ارزش دارد. وقتی خدای تبارک و تعالی دید که یک جمعیتی ایستاده‌اند و فریاد می‌زنند، توی سرشان می‌زنند که رجایی چه، خدا به رجایی رحم خواهد کرد. اگر خدای نخواسته هم آن یک اشکالاتی در آن باشد، به همین، خدا رحم می‌کند. خوب، مؤمن، چهل تا مؤمن شهادت بدهند به خوبی یک کسی، خدا قبول می‌کند این را؛ برای اینکه یک آدمی است که چهل نفر مؤمن این را به خوبی شناخته‌اند، وقتی به خوبی شناختند، خداوند عفو می‌کند؛ فرضاً از اینکه یک جمعیتهایی این طوری بریزند در خیابان و آن طور و به سر و سینه‌شان بزنند برای آنها. ارزش آقای رجایی، ارزش آقای باهنر، ارزش آقای بهشتی (9) و ارزش این ائمه جمعه مظلوم ما (10) به این نبود که یک مثلاً دستگاهی دارد، ارزششان به این بود که «خودی» بودند، با مردم بودند، برای مردم خدمت می‌کردند، مردم احساس کرده بودند که اینها برای آنها دارند خدمت می‌کنند و لهذا آن همه تبلیغاتی که با دستهای فاسد بر ضد مرحوم بهشتی بالخصوص آنقدر کارها کردند و نسبت به مرحوم رجایی هم، آن آدم فاسد (11) آنقدر پافشاری کرد و اذیت کرد، مردم اعتنایی هیچ به او نکردند و همان طور با آنها رفتار کردند. مردم همان طور آن تلافیهایی که در آن وقت سر آن مظلوم درآمد، مردم درست کردند، بعد از فوت ایشان آن طور کردند. و همه شما باید وضعتان یک همچو وضعی باشد. و من امیدوارم که همه این وضع را توجه به آن بکنید و حفظش بکنید. بخواهید اسلام حفظ بشود. این وضع را باید حفظ بکنید. بخواهید که ایران حفظ بشود. همین را باید حفظش کنید. بخواهید خودتان محفوظ بمانید. همین را باید حفظ کنید. (12)

همگامی ملت با دولت

من امیدوارم که بشود إن شاء الله. یک صبغه اسلامی پیدا بکند. یک شبیهی؛ یک قدری شباهت به حکومت اسلام باشد. و اگر باشد امیدواریم که بشود همه‌اش، اما هرچه بتوانیم، اگر بشود، یک مملکت آرامی که هیچ کس به این فکر نیست که به دیگری تعدی بکند. نه دولت به ملت؛ نه ملت به دولت. و مردم هم از روی رضا و رغبت مالیاتی که برای حفظ خودشان است، برای حفظ سرحدات خودشان است، برای خودشان با رضا و رغبت می‌دهند. هر کسی فرض کنید که یک کسی گوسفند دارد، ده هزار گوسفند دارد، اگر یک نفر بیاید بگوید من اینها را حفاظت می‌کنم، خوب، بداند این امین است و حفظ می‌کند، این از روی رضا و رغبت به او اجرت می‌دهد، چیز می‌دهد که حفظش کند. یک کسی که خودش نمی‌تواند حفظ کند، آن اشخاصی که بیاید بگویند ما حفظش می‌کنیم، خودش از روی رضا و رغبت به او پول می‌دهد. خوب، یک مملکتی است که مردم که نمی‌توانند این مملکت را اداره بکنند و حالا که نمی‌توانند اداره کنند، خوب یک طایفه‌ای باید اداره کنند؛ سرحداتش را حفظ کنند؛ جهات دیگرش درست بشود. خوب، یک همچنین مملکتی مملکت خود مردم است، و دولت می‌خواهد حفاظت کند آن را، انتظامات را ایجاد کند، شهرداری می‌خواهد شهر را آباد کند، دولت می‌خواهد راهها را درست بکند، و این چیزی است که مال خود مردم است و به دسترس خود مردم، برای خود مردم دارد انجام می‌دهد، وقتی اینطور شد، خود مردم با رضا و رغبت دیگر دو دفتر هم درست نمی‌کنند! می‌دهند برای اصلاح امورشان. و اگر یک دغل هم پیدا بشود، آن وقت کم می‌شود. اینطور نیست که همه باشند. کم می‌شود. (13)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ج13، ص 382 تا 385.
2. همان، ج14، ص 180.
3. همان، ج16، ص 493 تا 494.
4. همان، ج7، ص 510 تا 511.
5. همان، ص 511 تا 512.
6. همان، ص 512 تا 513.
7. همان، ج9، ص 144 و 145.
8. همان، ج16، ص 446.
9. شهید سیدمحمدحسینی بهشتی.
10. شهیدان: قاضی طباطبایی، مدنی، صدوقی، دستغیب و اشرفی اصفهانی.
11. ابوالحسن بنی صدر.
12. صحیفه امام، ج16، ص 447 تا 449.
13. همان، ج8، ص 233 تا 234.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط