صرفه‌جویی در مصرف برق

ساده زیستی امام خمینی (ره) (5)

امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت بخوانند و لذا ظهرها و شبها در جماعت فیضیه شرکت می‌کردند. یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده بودند چون وقت نماز نرسیده بود در یکی از حجره‌ها جلوس فرمودند. یکی از
چهارشنبه، 8 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ساده زیستی امام خمینی (ره) (5)

 ساده زیستی امام خمینی (ره) (5)
 

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

صرفه‌جویی در مصرف برق

چرا چراغ را روشن گذاشتید؟

آیت الله توسلی:

امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت بخوانند و لذا ظهرها و شبها در جماعت فیضیه شرکت می‌کردند. یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده بودند چون وقت نماز نرسیده بود در یکی از حجره‌ها جلوس فرمودند. یکی از طلاب در حالی که چراغ اتاق را روشن گذاشته بود از اتاق بیرون آمد که در خدمت امام باشد. امام به او فرمودند: «چرا چراغ برق را روشن گذاشتید؟» یکی از آقایان گفت: «می‌گویند در روشنی اسراف نیست.» امام پاسخ دادند: «بیخود می‌گویند!» (1)

چرا دیشب چراغ روشن بود؟

حجت‌الاسلام و المسلمین ناصری:

در نجف گاهی امام شبها از اندرونی بیرون می‌آمدند و اگر چراغی روشن مانده بود خاموش می‌کردند و فردا توبیخ می‌کردند که چرا دیشب چراغ را روشن گذاشتید. (2)

خودشان برمی‌خاستند

حجت‌الاسلام و المسلمین رحیمیان:

امام در مصرف برق بسیار صرفه‌جویی می‌کردند. در اتاق اندرونی که محل استراحت و مطالعه ایشان بود سه لامپ وجود داشت؛ یک لامپ مهتابی یک لامپ صد و یک چراغ بسیار کوچک 15 ولت.
وقتی امام قرآن تلاوت می‌کردند یا گزارشات مختلف را مطالعه می‌کردند دو چراغ مهتابی و صد ولت روشن بود ولی وقتی که مطالعه و تلاوت ایشان قطع می‌شد امام علی‌رغم کهولت سنی که داشتند و برخاستن برایشان مشکل بود، خودشان از جای برمی‌خاستند و لامپ را خاموش می‌کردند و فقط از نور مهتابی استفاده می‌نمودند. آنگاه که به نماز می‌ایستادند نیازی به مهتابی هم احساس نمی‌کردند و فقط چراغ کوچک را در حدی که نور ضعیفی در اتاق باشد روشن نگه می‌داشتند. (3)

اتاق باید پرنور باشد

خانم زهرا مصطفوی:

امام معتقدند اتاق باید پرنور باشد، البته هر وقت از اتاق بیرون می‌روند چراغها را خاموش می‌کنند. (4)

مکرراً می‌دیدم

حجت‌الاسلام و المسلمین رحیمیان:

در اتاق کار امام یک لامپ مهتابی روشن بود که هنگام مطالعه یا نوشتن چون این نور کافی نبود یک لامپ دیگر هم روشن می‌کردیم. مکرراً می‌دیدم که امام از اتاقشان به طرف اندرونی می‌رفتند ولی چند لحظه بعد از میانه راه برگشته لامپ مهتابی را خاموش کرده مجدداً به طرف اندرونی می‌رفتند. با اینکه امام در آن موارد معمولاً بیش از چند دقیقه در اندرونی نمی‌ماندند و دوباره به همین اتاق برمی‌گشتند. (5)

منزل من و اسراف؟

آقای سیدرحیم میریان:

یک روز پیش از ظهر آقا زنگ زدند. خدمت ایشان رفتم، فرمودند: «چراغ داخل حیاط روشن است، آن را خاموش کن.» گفتم چشم. چند روز بعد که باز چراغ روشن مانده بود امام مجدداً زنگ زدند. خدمتشان که رفتم فرمودند: «اگر برای شما مشکل است چراغ را روشن کنید کلید آن را در اتاق من بگذارید من خودم شبها روشن می‌کنم و روزها خاموش می‌کنم.» گفتم نه آقا مشکل نیست. تا مدتی حواسم را جمع می‌کردم که مبادا چراغ در روز روشن بماند. یک روز صبح که امام روی صندلی نشسته و برنامه دست‌بوسی داشتند. چراغ دفتر آقای رسولی روشن بود و یک چراغ هم پشت حیاط منزل امام، اطراف منزل حاج احمد آقا، روشن بود. امام به من که کنار ایشان ایستاده بودم فرمودند که بیا جلو، نزدیک ایشان که رسیدم با عصبانیت به من فرمودند: «در منزل من و فعل حرام؟ در منزل من و اسراف؟» من که مثل بید می‌لرزیدم عرض کردم آقا چه شده؟ فرمودند: چند مرتبه باید بگویم که این چراغها را خاموش کنید مگر شما نمی‌دانید که اسراف حرام است؟» (6)

صرفه‌جویی در همه چیز

خانم مرضیه حدیده‌چی (دباغ):

امام خیلی مقید بودند که اسراف نشود. یعنی چراغ اتاق مطالعه‌شان را نمی‌گذاشتند در غیر وقت مطالعه روشن باشد. چراغ راهرو را روشن نمی‌کردند. می‌گفتند: از آن طرف نمی‌توانم خاموشش کنم روشن می‌ماند. یک دستمال کاغذی را دو قسمت می‌کردند و به صورت نصفه استفاده می‌نمودند. یک لیوان آب را صبح می‌گذاشتند و تا شب از آب همان لیوان استفاده می‌کردند. یعنی باقیمانده آب لیوان را دور نمی‌ریختند، می‌گفتند: اسراف است. یک چیزی روی آن می‌گذاشتند و تا شب آب لیوان را می‌خوردند. (7)

مبادا لحظه‌ای برق اضافه مصرف شود

آقای مصطفی کفاش‌زاده:

وقتی نیمه شبها امام برای نماز شب بلند می‌شدند تا می‌خواستند از اتاق برای وضوگرفتن خارج شوند اول چراغ کوچک داخل اتاق را که روشن بود خاموش می‌کردند و بعد چراغ بیرون را روشن می‌کردند و موقع برگشتن هم عکس این کار می‌کردند که مبادا یک لحظه برق اضافه‌ای مصرف شود. ایشان حاضر نبودند حتی برای یک لحظه دو چراغ با هم روشن باشد. (8)

چراغ دیروز هم روشن بوده، چرا؟

آیت الله حسن صانعی:

روزها امام در یک ساعت ملاقات داشتند، و عده‌ای برای دستبوسی و یا اجرای صیغه‌ی عقد می‌آمدند، امام اینجانب را می‌خواندند، و بنده هم طرف قبول بودم. یک روز امام فرمودند: «در حیاط دفتر، چراغ ایوان روشن است، دیروز هم روشن بوده است چرا؟»
اگر امام ده مرتبه از اتاق خارج می‌شدند، حتی برای دو دقیقه هم که شده هر بار چراغ را خاموش می‌کردند. (9)

اولین چیزی که به ما می‌گفتند

آقای دکتر حسن عارفی:

وقتی امام در بیمارستان قلب بستری بودند صبح که از خواب بلند می‌شدند اولین چیزی که به ما می‌گفتند این بود که چراغ خواب کوچکی را که شبها در اطاق ایشان روشن بود خاموش بکنیم. (10)

این چراغ‌ها چیست که نصب کرده‌اید؟

حجت‌الاسلام و المسلمین فرقانی:

در بیرونی منزل امام در نجف نور به قدر کافی نبود. اما نه حاج آقا مصطفی و نه سایر اعضای بیت هیچ کس حریف آقا نمی‌شد که لامپ و روشنایی بیرونی را قدری اضافه کنند. می‌خواستیم چند مهتابی بخریم و نصب کنیم اما امام راضی نمی‌شدند و حدود دو سال این مطلب طول کشید.
از طرفی در حیاط و بیرونی ایشان یک لامپ صد و بیست بود که هم مصرف آن زیاد بود و هم نور چندانی نداشت و از طرف دیگر قیمت هر عدد مهتابی هم سی الی چهل تومان بیشتر نبود، با این همه امام موافقت نمی‌کردند که چندتایی از آنها خریداری شود.
یک شب که آقا از بیرونی تشریف آوردند که به حرم مشرف شوند خیلی صریح و روشن به ایشان عرض کردم: «حاج آقا، آقایانی که می‌آیند اینجا و در این بیرونی می‌نشینند اینها از تاریکی و کمی نور شکایت دارند، بیرونی هم که مال شما نیست مال مردم است، اجازه بفرمایید چند تا شمعه بگیریم که قدری نور بیرونی بیشتر بشود.» (در نجف عربها به مهتابی شمعه می‌گفتند) امام خیال کردند من می‌گویم چند تا شمع بخریم فرمودند: «بگیرید.» فردای آن روز برق‌کش آوردیم و هشت تا مهتابی در بیرونی، حیاط، چایخانه، راه پله و داخل اتاقها نصب کردیم. وقتی امام ساعت 8/5 شب وارد بیرونی شدند دیدند وضع بیرونی یک جور دیگر است ما هم داخل حیاط نشسته بودیم که ایشان قدری بنشینند و بعد تشریف ببرند بیرون.
آقا طبق معمول پس از نیم ساعت که در بیرونی نشستند برخاستند. از در که بیرون آمدند به طرف حرم راه افتادند کسی هم جرأت نداشت نزدیک یا پشت سر ایشان راه برود. باید صبر می‌کردیم ایشان قدری از ما فاصله بگیرند. امام هیچ کس را پشت سرشان راه نمی‌دادند. قدری که راه رفتند دیدم امام صورت خود را کمی برگرداندند. رفتم جلو فرمودند: «آقای فرقانی» گفتم: «بله؟» گفتند: «چرا نباید به من بگویید؟» گفتم: «عرض کردم، دیشب که خدمت شما گفتم.» گفتند: «دیشب به من چه گفتی؟» گفتم از شما اجازه گرفتم تا شمعه می‌خواهیم بگیریم. امام گفتند: «اینها را می‌گویند شمعه؟» گفتم: «بله، عربها به مهتابی شمعه می‌گویند.» تا این را گفتم فرمودند: «من فکر می‌کردم که شما می‌گویید می‌خواهید شمع بخرید که گفتم مانعی ندارد.» (11)

چون کاری نداشتم چراغ را خاموش کردم

آیت الله سیدمجتبی رودباری:

آقای شیخ محمد فرقانی که از جمله ملازمین امام در غیاب آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی بود در نجف برایم نقل کرد، زمانی که آقای شیخ عبدالعلی به ایران رفته بود و من افتخار ملازمت امام را داشتم، امام به من توصیه فرموده بود که چنانچه کسی با من بعد از نماز مغرب و عشار کار ضروری دارد می‌توانی او را قبل از آمدنم به بیرون هدایت کنی. اتفاقاً یک شب بعد از مراجعت امام از نماز جماعت در بیرونی نشسته بودم که کسی آمد و کار فوری با آقا داشت. من طبق دستور قبلی به اندرونی رفتم، چون اطاق آقا را تاریک دیدم برگشتم. ولی هنوز چند گامی برنداشته بودم که امام مرا مورد خطاب قرار داده فرمودند: «کاری داری؟» عرض کردم بلی، ولی چون چراغ اتاق را خاموش دیدم خیال کردم حضرتعالی در خواب هستید و یا در حال استراحت می‌باشید. امام در پاسخ فرمودند: «خیر چون کاری نداشتم چراغ اتاق را خاموش کردم». (12)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان، ص 110.
2. همان.
3. همان، ص 80
4. همان، ص 109.
5. همان، ص 110.
6. همان، ص 80.
7. همان، ص 108.
8. همان، ص 81.
9. همان.
10. همان، ص 82.
11. همان، ص 86.
12. همان، ص 108.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط