ساده زیستی امام خمینی (ره) (1)

خانه‌ای که حضرت امام در آن زندگی می‌کردند، خانه‌ی متوسطی بود که از خشت ساخته شده بود و هم اکنون نیز موجود است.
چهارشنبه، 8 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ساده زیستی امام خمینی (ره) (1)

 ساده زیستی امام خمینی (ره) (1)
 

 

نویسنده: رسول سعادتمند




 

 

بیست سال اجاره‌نشین بودند

آیت الله جعفر سبحانی:

خانه‌ای که حضرت امام در آن زندگی می‌کردند، خانه‌ی متوسطی بود که از خشت ساخته شده بود و هم اکنون نیز موجود است.
امام تا حدود بیست سال خانه نداشتند. یعنی برای زمانی میان سالهای 1301 تا 1324 خانه‌ی امام اجاره‌ای بود. ایشان خانه را به مدت دو سال اجاره می‌کردند و در آن سکونت می‌گزیدند، بعد صاحبخانه می‌گفت: «من خانه را لازم دارم». پس از آن، ایشان خانه‌ی دیگری پیدا می‌کردند.
در طول شصت و سه سالی که در خدمت امام بودم، غیر از مدتی که از نظر ظاهری ارتباط من با ایشان به خاطر تبعیدشان قطع شد، هرگز ندیدم که ایشان آجری را بر روی آجر بگذارند. (1)

منزل ساده امام در نجف و تهران

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدحسن رحیمیان:

امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند در خانه‌ای محقر و فرسوده در یکی از کوچه‌های شارع‌الرسول همچون صدها طلبه معمولی اجاره‌نشین بودند. بعد از پیروزی انقلاب نیز چه ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران اقامت داشتند، همچون بسیاری از مستضعفان به صورت مستأجر زندگی می‌کردند. خانه کوچکی که امام در جماران اجاره کردند صد و بیست متر مربع مساحت و هفتاد متر زیربنا داشت. (2)

آشپزخانه‌ای به اندازه یک تشک!

خانم خدیجه ثقفی (همسر امام):

وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جور واجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی، چهار دست ظرف غذاخوری، به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر مربع بود، بنشینند. آقا هم از کربلا به منزل محقر و اجاره‌ای خودشان وارد شدند و در آنجا چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانه‌ای به اندازه یک تشک داشت. ما مجبور بودیم موقع کشیدن غذا، دیگ را بگذاریم در حیاط. دو تا اتاق سه در چهار پایین داشت و دو تا اتاق هم بالا که یکی‌شان قابل استفاده نبود. یکی از اتاقها را برای آقا فرش کردیم و خانه‌ی پهلویی را هم برای بیرونی آقا اجاره کردند. اصولاً خانه کوچک و کهنه‌ای بود. (3)

از بیت‌المال نمی‌توانم خرج کنم

حجت‌الاسلام و المسلمین ناصری:

ساختمان بیرونی منزل امام در نجف که ملاقاتهای ایشان در آنجا بود خرابه شده بود. مرحوم آیت‌الله اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام فرمودند: «من از بیت‌المال نمی‌توانم خرج کنم.» آقای اشراقی گفتند من از پول خودم می‌دهم تا اینجا را رنگ کنند. آقای رضوانی هم قبول کردند. وقتی آقا به کربلا رفتند فرصت را غنیمت شمرده اتاق بیرونی را درست کردیم و اطراف آن را هم تشک گذاشتیم. وقتی امام از کربلا برگشتند و در بیرونی نشستند و آنجا را دیدند، اخمهایشان را توی هم کردند و به آقای رضوانی گفتند، من گفته بودم رنگ کنید. ولی نه این طور.» با اینکه ما جز چند تشک که پارچه آن را هم خیلی ارزان خریده بودیم، کاری نکرده بودیم! (4)

در حیات منزل جای قدم زدن نبود

حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری:

منزل امام در نجف، یک خانه کوچک 45 متری بود. برنامه ایشان در آن خانه این بود که نیم ساعت قبل از غروب آفتاب در پشت بام مشغول قدم زدن می‌شدند، زیرا حیاط منزل کوچک بود و جای قدم زدن نداشت. (5)

خانه امام مثل مسکن فقیرترین افراد نجف بود

خبرنگار لوموند فرانسه:

در پیچ یکی از کوچه‌های تنگ نجف که خانه‌هایشان برای آنکه سپری در مقابل تابش سوزان آفتاب باشد، سخت به هم فرو رفته است، مسکن محقر آیت‌الله خمینی قرار دارد. این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است.
در سه اتاق این خانه حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی، حضور داشتند. در این مسکن محقر از قدرت رؤسای شورش و یا رؤسای جبهه‌ی مخالف که در تبعید بسر می‌برند، هیچ نشان و علامتی دیده نمی‌شود.
اکنون ما در حضور آیت الله در اتاقی 2×3 متر و در خانه‌ای هستیم که در دورترین قسمت نجف واقع است. شهری که از لحاظ وضع جغرافیایی یکی از بدترین مناطق کویری عراق است. (6)

داخل منزل سطح بالا نمی‌شوم

حجت‌الاسلام و المسلمین محتشمی‌پور:

وقتی امام در نوفل لوشاتو بودند به دلیل مراجعه زیاد مردم که هر روز شلوغ‌تر می‌شد از نظر جا در مضیقه قرار گرفتند. به جستجو پرداختیم و منزلی را در یکی از محله‌های خلوت پاریس انتخاب کردیم که منزل بسیار جالبی بود، هم از نظر پذیرایی از کسانی که به دیدار امام می‌آمدند جای وسیعی داشت و هم برای سکونت امام خیلی مناسب بود؛ دیگران هم آمدند و پسندیدند. برادرمان آقای مهری پول اجاره را پرداخت اما در همین اثنا امام سؤال کردند که وضع این منزل چطور است، منزلی عادی است یا در سطح بالا؟ عرض کردیم که این منزل در سطح بالاست و خیلی خوب و جالب می‌باشد؛ امام فرمودند: «نه، من داخل یک چنین منزلی که سطحش بالاست نمی‌روم.» (7)

منزل در قسمتهای جنوب تهران باشد

حجت‌الاسلام و المسلمین امام جمارانی:

وقتی امام می‌خواستند به تهران بیایند، قرار گذاشته بودند که در قسمتهای جنوب تهران که مستضعف نشین است، ساکن شوند و جایی باشند که برای پذیرایی ایشان و یارانشان، ورود و خروج جمعیت ظرفیت داشته باشد. به جز مدرسه رفاه هیچ جایی به نظرمان نرسید. امام روز اول و یکی دو روز بعد هم در مدرسه رفاه بودند و بعد از آن به مدرسه علوی منتقل شدند. (8)

این خانه تجملی است

آیت الله محمد یزدی:

در اوایل ورود امام به قم یک روز حاج احمد آقا آمدند و به من گفتند آقا از این خانه ناراحتند. می‌گویند این خانه تجملی است. به من فرموده‌اند که بروید یک خانه تهیه کنید وگرنه من می‌روم خانه خود. خانه‌ی خود ایشان در کوچه پس کوچه بود و رفت و آمد مشکل بود و اصلاً امکان نداشت که در آن جمعیت رفت و آمد کنند. (9)

محل اقامت باید پایین‌تر از توپخانه باشد

امام، زمانی که از پاریس عازم تهران بودند پیغام دادند محل اقامت ایشان در تهران باید پایین‌تر از میدان توپخانه (امام خمینی) باشد نه در قسمت شمال شهر. قبلاً دوستان امام به خاطر هوای مناسب شمال تهران تصمیم داشتند در آن منطقه منزلی را تهیه نمایند که بعد از پیغام امام، مدرسه علوی واقع در میدان بهارستان، خیابان ایران انتخاب شد. در سال 58، که امام پس از پیدایش عارضه‌ی قلبی از قم به بیمارستان قلب تهران اعزام شدند، پس از آن برای مدتی محدود- و به منظور مراقبتهای پزشکی- در خیابان دربند ساکن بودند، ایشان حاضر به ادامه سکونت در آن منطقه نشدند و در منزل یکی از روحانیون در ده جماران ساکن گشتند. بازدیدکنندگان و خبرنگاران جهان بعد از رحلت آن حضرت از سادگی زندگی آن حضرت و محل سکونت محقر ایشان همواره با شگفتی یاد می‌کنند. (10)

این منزل مناسب نیست

حجت‌الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی:

یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم، اینجا بیشتر مرا بیمار می‌کند و من باکی ندارم، اگر وسایل را مهیا نکنید خودم می‌روم. چند مسأله برای بیرون آمدن امام وجود داشت. رفتن امام به قم خیلی بعید به نظر می‌رسید چون امام در قم منزل نداشتند. از طرفی در تهران نیز شورای پزشکی امام، با این شرط موافق بودند که امام در خارج بیمارستان باشند به شرطی که بین منزل امام و بیمارستان قلب فاصله زیادی نباشد. جنوب تهران مشکل آلودگی هوا و فاصله زیاد داشت. تحقیقات زیادی شد، تا اینکه در خیابان دربند یک ساختمان سه طبقه اجاره شد. روزهای اول طبقه همکف پاسداران می‌نشستند. طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم برای دیدار و ملاقات بود. مدتی گذشت امام فرمودند: «این منزل مناسب نیست و من باید از اینجا بروم.» شما شاید منزل را دیده باشید آنجا به درد یک فرد متوسط تهرانی می‌خورد و تنها مسأله خانه، داشتن سنگ در نمای بیرونی آن بود. امام به آقای رسولی فرمودند: «بروید منزلی مانند خانه پدرتان برایم پیدا کنید مشکل شروع شد. تهیه منزل در قسمت شمالی شهر و نزدیک بیمارستان قلب، مثل منزل پدر آقای رسولی یعنی در یک خانه خشت و گلی، کار آسانی نبود. امام تهدید کرده بودند که اگر تهیه نشود می‌روم به قم. تلاش زیادی شد. همه بسیج شدند که یک خانه پیدا کنند که هم خواسته ایشان را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند جا باشد؛ نتیجتاً همین منزل کنونی پیشنهاد گردید که از حسینیه جماران نیز برای ملاقات عمومی استفاده شود. دو منزل که برای امام و دفتر گرفته شد مجموعاً صد و شصت متر زمین داشت. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق یکی برای ملاقاتها با شخصیتها و دیگری برای استفاده و خواب داشت که گاهی که ملاقات کنندگان زیاد می‌شوند، مجبوریم از دیگری استفاده کنیم و دفتر هم با همین کیفیت با چند صندلی مختصر. (11)

حالا راحت شدم

حجت‌الاسلام و المسلمین امام جمارانی:

بعد از مدتی که امام به قم تشریف بردند، دچار حمله قلبی شده به ناچار همان شب به تهران منتقل شدند. چون امکانات کافی برای معالجه‌ی ایشان در قم نبود و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتند، بنا به دستور پزشکان، امام را بلافاصله به بیمارستان قلب منتقل کردند که حدود دو ماه در بیمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشکان از ایشان مراقبت می‌کردند. آنها به هیچ وجه صلاح ندیدند که امام دوباره به قم برگردند و تأکید عجیبی داشتند که در اطراف بیمارستان قلب، منزلی داشته باشند. چندین منزل در اطراف بیمارستان قلب را تفحص کردیم، اما خانه‌ی مناسبی برای امام پیدا نشد. پزشکان تأکید زیادی داشتند که امام در شمال شهر که از هوای مناسبی برخوردار است، سکونت داشته باشند. چون شرایط قلب ایشان طوری بود که حتماً باید در مکانی که از هوای مساعد برخوردار بود، ساکن می‌شدند. خلاصه منزل مناسب در اطراف بیمارستان قلب پیدا نشد و آنها ناچار شدند که تمام تجهیزات مراقبت را در جایی دورتر ترتیب دهند. در نتیجه در خیابان دربند برای امام جایی را گرفتند که چهار ماه در آنجا سکونت داشتند، منتها ایشان از ابتدا در آنجا ناراحت بودند. چون ساختمان بلندی بود که وقتی امام می‌آمدند با مردم ملاقات کنند، مردم را داخل یک کاخ می‌دیدند. البته نمای بیرونی خانه خیلی بزرگ به نظر می‌آمد، در حالی که درون آن چیزی نبود. به همین دلیل امام تأکید داشتند که حتماً منزلی مناسب با وضع خودشان پیدا شود. ولی منزل مناسبی که بتواند آمد و رفت امام را هم تأمین کند، پیدا نمی‌شد. بعد از چهار ماه امام تهدید کردند که: اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم می‌روم.
از یک طرف دکترها بر اقامت امام در تهران تأکید داشتند و از طرفی هم امام تهدید کردند که به قم می‌روند.
یک روز حاج احمد آقا آمده بودند منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می‌خوردیم که به حاج احمد آقا گفتم: «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره‌مان را با حسینیه یکی می‌کنیم تا بتواند خواسته‌های ایشان را برآورده سازد.» ایشان برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند.
حسینیه در جداگانه‌ای داشت و آن را فقط به خاطر امام باز کردند. سه چهار روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود. وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند. بعد از چهار روز تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.» و هفت یا هشت سال در آنجا سکونت داشتند.
یادم است که در آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود، اما ظرف این چهار روز، تمامی اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا حسینیه تکمیل شود و آنجا را برای ملاقات‌های امام مهیا کنند. یادم هست که شبی بیست و هشت اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و هر کس سر در منزل خودش را چراغانی کرده بود. مردم محل اطلاع داشتند که امام تشریف می‌آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان اطلاعی نداشتند. ظرف این چهار روز چراغانیها، تعمیر حسینیه و حتی آسفالت کوچه‌ها و تمام کارهایی که باید بیش از یک ماه طول می‌کشید، انجام شد و امام فرمودند: «اول شب می‌رویم.» این مطلب را فقط من و چند نفر از اطرافیان ایشان می‌دانستیم. ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران شدند. با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی وارد کوچه باریک منتهی به حسینیه شدیم، دیدم که تا چشم کار می‌کرد جمعیت با هیجان عجیبی فریاد می‌زدند «صل علی محمد، رهبر ما خوش آمد.» و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند. وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن می‌نشستند نگاهی کردند، فرمودند: «من حالا راحت شدم. چون این چهار ماه همه‌اش در عذاب بودم.» (12)

در آخر عمر اجاره‌نشین بودند

حجت‌الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی:

دفتر کار امام حدود سه چهار متر است که همه ملاقات‌های خارجی و داخلی در همین جا صورت می‌گرفت و رؤسای جمهور همین‌جا می‎‌آمدند؛ یعنی امام عملاً نشان می‌دادند که چگونه زندگی می‌کنند. لذا تا وقتی که امام رحلت کردند این خانه‌ها اجاره‌ای بود و امام اجاره آنها را پرداخت می‌کردند. (13)

باورشان نمی‌شد که باید روی زمین بنشینند

آقای تیموری:

یک روز یادم می‌آید کلیه مستشاران و کاردارهای خارجی به مناسبتی با لباسهای مخصوص خدمت آقا رسیده بودند. اینها فکر می‌کردند، الآن که به جماران بیایند با یک کاخ و دم و دستگاه آنچنانی مواجه خواهند شد. ما خودمان رفتیم و آنها را راهنمایی کرده و به حسینیه بردیم. وقتی من به آنها گفتم بفرمایید بنشینید، باورشان نمی‌شد که باید آنجا روی زمین بنشینند تا امام بعداً بیایند. (14)

می‌خواهید از من رضاشاه درست کنید؟

آقای مصطفی کفاش‌زاده:

خانه امام متعلق به آقای امام جمارانی است. خوب، چون رفت و آمد زیاد دارند. خانه هم رفت و آمد زیاد دارند، این خانه کوچک است و طبعاً امام نمی‌توانند به کارهای روزمره برسند. بعد از مدتی تصمیم گرفته شد، خانه‌ای جنب اینجا اجاره کنیم، که ایشان به کارهایشان برسند. اول ایشان اکراه داشتند، بعد ما رفتیم یک جایی را اجاره کردیم، یک ساختمان آجری قدیمی بود که فرش نداشت و فرشی هم در منزل امام نبود که آنجا را فرش کنند. من خودم رفتم، پنج- شش تا فرشهای 3×2/5 یا 4×3/5 از فرشتهای بُتّه جقّه‌ای که معمولاً در مساجد پهن می‌کنند و از ارزانترین فرشهای ایران است خریدم و آوردم. فرشها را من وقتی پهن کردم، حاج احمد آقا گفت امام فرموده‌اند مگر می‌خواهید از من رضاشاه درست کنید؟ احمد آقا گفته بودند، اینها ارزانترین فرشهاست و اینها را کفاش‌زاده آورده، شاید امام فکر کردند من از منزل آوردم، این بود که راضی شدند و نشستند، که هنوز هم مورد استفاده است، ما همه این فرشها را هزار و هفتصد تومان خریده بودیم. (15)

این پارچه‌ها را چه کسی خریده؟

حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی:

امام واقعاً در مسایل شرعی دقیقند؛ مثلاً اگر بخواهیم دو متر پارچه بخریم امام ما را صدا می‌زنند و می‌گویند: «این پارچه‌ها را- اشاره به پارچه‌هایی که بین منزل امام و کوچه حایل بود- چه کسی خریده؟ می‌خواهید آخرت ما را چه کار بکنید؟» من گفتم: آقا این پارچه‌ها را که ما نخریده‌ایم. شما رهبر انقلاب هستید، سپاه هم موظف است از شما نگهبانی کند و پارچه را آنها تهیه کرده‌اند. حالا شما خیال می‎کنید که این چند متر پارچه‌ای را که سپاه زده است قیمتش چقدر است که امام به خرید آن اعتراض داشتند. (16)

شیشه نکرده بودند

آیت الله حائری شیرازی:

حیاطی که امام از آن می‌گذرند و به حسینیه می‌آیند، از آنجا که اتاق مخصوصشان است، با پلاستیک سفید و معمولی پوشانده بودند؛ یعنی برای جلوگیری از سرما شیشه نکرده بودند. (17)

شیطان از همین جا سراغ آدم می‌آید

حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی:

روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم، جلو ایوان بیت امام نرده‌ای نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار بودند امام وارد شده، فرمودند: «احمد چه کار می‌کنی؟» عرض کردم برای حفاظت جان علی (نوه امام) که خدای ناکرده به پایین پرت شود از برادران خواسته‌ام نرده‌ای جلوی ایوان نصب کنند و این کار مرسومی در همه خانه‌هاست.
امام فرمودند: «شیطان از همه جا سراغ آدم می‌آید، اول به انسان می‌گوید منزل شما احتیاج به نرده دارد، بعد می‌گوید رنگ می‌خواهد، سپس می‌گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانه بزرگتر می‌خواهد و آرام آرام انسان در دام شیطان می‌افتد.» (18)

پی‌نوشت‌ها:

1. برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج2، ص 50.
2. همان، ص 48.
3. همان، ص 51.
4. همان، ص 48.
5. همان، ص 51.
6. همان، ص 52.
7. همان، ص 55.
8. همان، ص 56.
9. همان، ص 54.
10. همان، ص 57.
11. همان.
12. همان، ص 42-44.
13. همان، ص 58.
14. همان، ص 59.
15. همان، ص 62.
16. همان، ص 63.
17. همان، ص 58.
18. همان، ص 147.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط