نویسندگان:
جلیل سحابی (1)
هاشم آقابیگپور (2)
جلیل سحابی (1)
هاشم آقابیگپور (2)
چکیده
پدیده جهانی شدن، در دهه 1990 به یکی از بحث انگیزترین مسائل پایان قرن بیستم تبدیل شد و به نظر میرسد در سالهای قرن بیست و یک نیز یکی از مهمترین مباحث علوم اجتماعی باشد. بدیهی است که جهانی شدن از ابعاد گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته و ادبیات گستردهای نیز پیرامون آن انتشار یافته است. این بحثها درباره تعاریف جهانی شدن، تأثیرات آن بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست بینالملل، دولت ملی و نظریههای گوناگون مربوط به علل و ظهور و ماهیت عملکرد آن بوده است. در این جستار ما به بررسی نظری این مسئله در بعد فرهنگی و رابطه آن با هویت قومی میپردازیم.هدف کلی این مقاله، «بررسی نظری بعد فرهنگی جهانی شدن و رابطه آن با هویت قومی» است. به عبارت دیگر، بررسی این مسئله که تشدید روند جهانی شدن چه تأثیری بر هویت قومی دارد.
کلیدواژهها: فرهنگ، جهانی شدن، توسعه و هویت قومی.
مقدمه
از جمله مسائل اجتماعی (3) مهمی که در کشورهای در حال توسعه حل نشده و به صورت یک مشکل باقی مانده است و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته هم حضور دارد، مسائل مربوط به قومیتها (4) میباشد. با توجه به اینکه هویت قومی یک مسئله اجتماعی مهم در کشورهایی است که هنوز نتوانستهاند راه حل مناسبی برای آن بیابند، و این خود در زندگی و مناسبات این کشورها تأثیرگذار است، ضروری است به شیوه جدی به آن توجه شود. تأثیری که قومیت در مناسبات کلی جامعه در چنین کشورهایی میگذارد، تأثیری بسامان نیست. مهمترین نابسامانیای که چنین هویتهایی ایجاد میکنند، مانع شدن آنها در شکل گیری یک هویت جمعی است. بنابراین، مسئله قومیت از آنجا که به هویت ملی ارتباط نزدیکی پیدا میکند، از اهمیت زیادی برخوردار میشود.به علاوه مسئله قومی در جوامع توسعه یافته نیز اهمیت اساسی دارد. به نظر باومن، اجتماعات قومی در پیشرفتهترین جوامع نیز گرایش به حفظ خود دارند: «شهرها در دو دهه اخیر به ویژه در آمریکا آنقدر رشد کردهاند که نواحی قومی و نژادی تقریباً همگون شدهاند؛ تصادفی نیست که ترس از بیگانه آنقدر افزایش یافته که این اجتماعات قومی و نژادی با یکدیگر قطع رابطه کردهاند» (باومن، 1384: 172-168).
جهانی شدن دارای چه ابعاد و مسائلی است که همچنان به آن توجه میشود؟ امروزه جهانی شدن به دلایلی در کشورهای در حال توسعه اهمیت زیادی یافته است. یکی از این دلایل میتواند این مسئله باشد که دولتهای این کشورها نمیتوانند چندان کنترلی بر این پدیده داشته باشند. مثلاً چنانچه توسعهی ارتباطات و فناوری اطلاعات را به عنوان یکی از مؤلفههای اساسی روند جهانی شدن به حساب آوریم، دولت مردان کشورهای در حال توسعه، اساساً نمیتوانند مانع از ورود این اطلاعات و ارتباطات به کشور متبوع خود شوند. از طرف دیگر، بدیهی به نظر میرسد که ارتباطات و توسعهی آن، یکی از متغیرهای مهمی باشد که بتواند بر مسائل گوناگون تأثیر بگذارد. بنابراین، میتوان گفت که جهانی شدن، پدیدهای نیست که بتوان آن را بی اهمیت یا کم اهمیت تلقی کرد. از طرف دیگر، هویت قومی و تشدید آن- به ویژه در کشورهای در حال توسعه- نه تنها حل نشده است، بلکه به صورت یک معضل و مسئله اجتماعی، در حالی ظهور و تشدید است و این کشورها بیشتر در معرض پیامدهای ناشی از جهانی شدن هستند.
با یک جمع جبری از موارد فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که مطالعهی تأثیر جهانی شدن بر هویت قومی- به ویژه در کشورهای توسعه نیافته- میتواند از اهمیت فراوانی برخوردار باشد. از سوی دیگر، مسئله نژاد، قومیت و جنسیت به میزان زیادی جایگزین مطالعات مربوط به طبقه و اقتصاد شدهاند و این تغییر، محصول زوال هژمونی رویکرد سیاست لیبرال مبنی بر کم اهمیت شدن امر نژادی و قومی بوده است. رویکرد سیاست لیبرال در واقع نگاهی معطوف به انکار تبعیض نژادی و قومی در دنیای معاصر است (بالمر، 1381).
1- نقد مطالعات داخلی و خارجی در مورد جهانی شدن و هویت
مطالعات زیادی در ارتباط با تأثیر جهانی شدن بر هویت قومی و ملی انجام گرفته است که به طور خلاصه به چند مورد از آنها اشاره میشود. انتصار عقیده دارد که یکی از چشمگیرترین ویژگیهای جوامع جهان سوم، گسترش نقش کشور به عنوان عامل مستقل در جهت شکل دادن به قدرتهای اجتماعی که ادعای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گروههای قومی را در بر میگیرد، بوده است. جوامع چند قومیتی جهان سوم با افزایش قدرتهای نظامی- تعلیماتی و مدیریتی، کنترل منظم حاشیهای را به دست گرفتهاند. استقلال نسبی حکومت در تقابل با نیروهای اجتماعی دیگر، به حکومت این توانایی را داده است تا هویتهای قومی را در جوامع چند قومیتی تغییرپذیر ساخته و شکل دهد. وی در بخش نتیجه گیری و راه حل کتاب خود با عنوان قومیتگرایی کرد. به دنبال بهترین وسیله برای ارتقای همبستگی اقلیتها در کشورهای چند قومیتی است. به نظر وی، دو راه حل مطلوب وجود دارد: نخست، تأسیس یک ساختار فدرالی مناسب و به دور از تمرکزگرایی که میتواند یک سیستم دموکراتیک و مبتنی بر مشارکت را به وجود آورد. این فرایند باید مرحله به مرحله به اجرا درآید و نباید در کوتاه مدت تحمیل شود. دوم، تغییرات در قوانین انتخاباتی، که بدون استفاده از سیستم فدرالی امکان پذیر هستند، میتواند در راه تأسیس یک سیستم بازنمایی مناسب چاره ساز باشد (انتصار، 1381).پلوس در تحقیقی تحت عنوان ساخت قومیت جهانی شده، به رابطهی بین هویتهای قومی مهاجران هند در هنگ کنگ میپردازد. وی استدلال میکند که هندیهای مهاجر نه تنها ویژگیهای اکثریتهای بریتانیاییها و چینیهای هنگ کنگی را اتخاذ میکنند، بلکه به دنبال گفتگو پیرامون جایگاه خود از طریق هویت قومی به عنوان سرمایههای فرهنگی بودهاند. این هویت قومی به آنها این اجازه و امکان را داده است که دانش، مهارتها و ارتباطاتی را تبلیغ کنند که دیگر اعضای جامعهی هنگ کنگ از آنها برخوردار نبودند. به نظر نویسنده، جهانی شدن مرزهای جغرافیایی را از بین میبرد و از این طریق، فرایندهای فرهنگی جداگانه را متصل میسازد. جهانی شدن همچنین نظرات مردم دربارهی خودشان را تغییر میدهد. با جهانی شدن، روابط بین فرهنگها، مردم، هویتها و مکانها انعطافپذیر شده و هویت یک کیفیت فرار و محلی شده به خود میگیرد. محقق بر این عقیده است که هندیهای هنگ کنگ دست به ایجاد هویتهای قومی ابتکاری میزنند. این هویتهای ابتکاری به آنها اجازه میدهد که در حالی که خود را با ساکنان بریتانیایی هنگ کنگ انطباق میدهند، از ساکنان چینی در این کشور نیز متمایز شوند؛ تا بتوانند آمالی اقتصادی و اجتماعی خود را تحقق بخشند (2005 ,Pluss).
موخاریموف، در تحقیقی تحت عنوان قومیت و مطالعهی روابط بینالمللی در روسیهی پس از شوروی، رویکردهای ذاتگرا و نسبیگرا را در مورد مطالعهی قومیت در روابط بینالملل مورد بررسی قرار میدهد. به نظر وی، ذاتگراها تأثیر قومیت را به عنوان نیروی اصلی سازمان دهندهی سیاست بینالملل به حساب میآورند و به حکومت به عنوان واحدهای عمدتاً قوم پرست نگاه میکنند که از بلندپروازیهای گروههای قومیتی بزرگ ناشی میشود. برای آنها، قومیت یک نیروی محرک در ورای تصمیمات بینالمللی و اقدامات عملی میباشد. طرفداران این رویکرد، دیدگاهی حکومتگرا اتخاذ میکنند، با این تصور که رفتار حکومت در صحنهی سیاست جهانی نیز عمدتاً به وسیله ملاحظات قومی- ملی تعریف میشود. حکومتها بازیگران اصلی مهم و احتمالاً تنها بازیگران در امور بینالمللی هستند. به نوبهی خود، نسبیگراها این تصورات را مورد سؤال قرار میدهند و به دنبال دور نگه داشتن مفهوم قومیت از سیاست هستند. آنها به جای تمرکز بر حکومتها یا گروههای قومی بزرگ در سیاست بینالملل، فرد را به عنوان واحد اصلی تجزیه و تحلیل انتخاب میکنند، استدلال آنها این است که قومیت یک گزینه است و نه یک سرنوشت. به نظر نویسنده، کسانی که طرفدار اندیشههای ذاتگرایی هستند، مقاومت قومی- ملی در برابر جهانی شدن را مورد تأکید قرار میدهند، در حالی که نسبیگراها در مطالعات خود بر روی سازگاری انعطاف پذیر هویتهای قومی با جهانی شدن تأکید میکنند. محقق در نتیجهگیری خود، هم ذاتگرایی و هم نسبیگرایی را در روسیه به شدت در حال توسعه دانسته و پیشرفت در مطالعات قومیت را همراه با توسعهی بیشتر این دو رویکرد همراه میداند (2003 ,Mukharymov).
به طور اساسی انتقادات وارد بر مطالعات داخلی در زمینه جهانی شدن و تأثیر آن بر هویت قومی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که از این قرارند:
• همواره نوعی دغدغه براى بقاى هویتها و فرهنگهای بومی و محلی وجود داشته و خواستار حفظ آن در مقابل امواج قوی جهانی شدن از یک سو و هویت ملی از سوی دیگر میباشند.
• علی رغم باور به تأثیر جهانی شدن بر این هویتها، معتقدند که هویتهای قومی به حیات خود ادامه داده و همچنان ازلی خواهند بود. این دید ازلی انگارانه از هویت با چالشهایی مواجه است که هاروی آن را نقد میکند.
• بسیاری از مطالعات حوزه جهانی شدن در ارتباط با هویتهای قومی فاقد چارچوب نظری قابل اعتنایی بوده و معمولاً سعی در تبیین مسئله بر اساس عوامل دیگر کرده و از سوی دیگر به گزارشهایی تاریخی از پدیده، کفایت شده است.
• مفاهیمی مانند هویت قومی، هویت فرهنگی، هویت ملی و... معادل هم گرفته شده و گاه به جای یکدیگر به کار برده شدهاند. در حالی که این موارد در متون سیاسی و اجتماعی اختلافهایی اساسی با همدیگر دارند.
• در زمینه مطالعات خارجی نیز بسیاری از متفکرانی که در این حوزه کار کردهاند در تلاش هستند جهانی شدن را یک فرایند و نه یک پروژه تلقی کنند و از خصلت ماجراجویانه غربی سخنی به میان نیاورند. از این رو همواره این باور را تبلیغ کردهاند که جهانی شدن دارای دستاوردهای عظیمی برای تمامی بشریت است.
• تلاش شده است تا مسائلی مانند جنگهای داخلی، نسل کشی، مسئلهی پناهندگان و مداخلههای بینالمللی را مسائلی جهانی بدانند در حالی که اکثر این موارد از سوی کشورهای غربی در حق کشورهای توسعه نیافته، مردها در مقابل زنان، و اکثریت در قبال اقلیت انجام پذیرفته است.
• منازعه اصلگرایان و ابزارگرایان در زمینه هویت، عاملی تعیین کننده بوده و این دعوا برای مدتهای مدیدی در این حوزه رواج داشته است، بدون اینکه اصل مسئله تغییری کرده باشد.
• تقلیلگرایی در چند مورد از مطالعات مورد توجه قرار گرفته به ویژه در حوزه مطالعاتی شوروی، تصور بر این بوده که دولت تنها بازیگر عرصه به شمار رفته و عوامل دیگر اهمیتی ندارند. در مقابل همین گروه، عدهای نقش فرد را برجسته کردهاند و سعی در زنده کردن دعوای اولیه جامعه شناسی در زمینه فرد یا گروه و عاملیت یا ساختار دارند.
• هویت قومی در برخی مطالعات (پلوس و هویت قومی مهاجران هند و هنگ کنگ) به عنوان سرمایه فرهنگی قلمداد شده و از سوی دیگر آن را مسئلهای کاملاً سیاسی دانستهاند.
2- تاریخچه جهانی شدن
اصولاً یکی از عمدهترین بحثهای مربوط به جهانی شدن، اختلاف نظر پیرامون ریشهها و زمان آغاز این پدیده و یا به عبارت دیگر، قدیمی بودن و یا نو بودن آن است. هوارد ویاردا معتقد است که جهانی شدن پدیده جدیدی نیست، بلکه همیشه با ما بوده و نمیتوان آن را متوقف کرد. همچنین بخشی از تاریخ جهان است که از طریق آن، پدیدهها تغییر مییابند (2004:138 ,Wiarda). رابرتسون معتقد است که جهانی شدن دارای پیشینه ماقبلی مدرنیته است (127 : 2006 Mittelman).ایمانوئل والرشتاین، از طرفداران نظریه نظام جهانی، بر این باور است که با ظهور نظام جدید سرمایه داری از قرن شانزدهم میلادی، فرایند جهانی شدن نیز آغاز شده و آنچه که امروزه برخی از آن به عنوان پدیده جدید جهانی شدن نام میبرند، چیزی جز اوج گسترش نظام جهانی سرمایه داری و آثار و نتایج آن نیست (2007:187.Brubaker). به باور مالکوم واترز، گرچه اصطلاح جهانی پیشینهای 400 ساله دارد، اما استفاده همگانی از جهانی شدن و جهانی کردن از حدود 1960 میلادی آغاز شده است و فرهنگ وبستر نخستین فرهنگ معتبری بود که در سال 1961 تعاریفی برای Globalism وGlobalization ارائه داد (Waters, 2001:2). سمیر داسگوتا بر این باور است که تاریخچه مفهوم جهانی شدن به سفرهای اکتشافی دریایی در قرن پانزدهم بر میگردد (Dasgupta, 2007:17).
آنتونی گیدنز نیز جهانی شدن را یک پدیده مدرن دانسته و بر این باور است که مدرنیته ذاتاً جهانی است.
3- ابعاد جهانی شدن
معمولاً چندین بعد را برای جهانی شدن ذکر کرده و از رویکردهای مختلفی به آن نگاه میکنند.1 -3- جهانی شدن سیاست
سؤال اصلی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا افزایش مشکلات در مقیاس جهانی مانند عدم ثبات مالی و اقتصادی، تکثیر سلاحهای هستهای، تخریب محیط زیست و تحقیر فرهنگ عامه و به بازی گرفتن مصرف کنندگان باعث به وجود آمدن واکنش سیاسی در سطح جهانی میشود یا خیر، بخش عمدهای از این سؤال درباره این است که آیا قدرت، تا حدودی از سطح کشور به برخی از نهادها یا نظامهای جهانی در حال انتقال است یا خیر، در این مورد، ذکر گفتهای منسوب به دانیل بل مناسب و بجاست: «دولت- ملت آنقدر کوچک است که نمیتواند مشکلات بزرگ زندگی را حل کند و آنقدر بزرگ است که نمیتواند مشکلات کوچک را حل کند» (209: 2005 ,O"Donnel). البتههمه موافق این نظر نیستند.
2 -3- جهانی شدن اقتصاد
از این دیدگاه، جهانی شدن میتواند به مثابه سلطه شرکتهای چند ملیتی بر جهان تعریف شود (30:Dasgupta, Op.cit). جهانی شدن اقتصاد سرمایهداری و به ویژه امور مالی، نمودهای خود را از قبل، یعنی از آغاز قرن بیستم، با بحثهای ولادیمیر لنین، رودلف هیلفردینگ و برخی دیگر از مارکسیستهای دوران معاصر، نشان داده بود و در دهههای شصت و هفتاد، تحلیلهای بسیاری در مورد شاخصهای آن درباره توسعه مفهوم اقتصاد جهانی صورت گرفت. در واقع، پدیده مزبور جدید نیست، آنچه تازگی دارد، شتاب مشخص آن در دهههای هفتاد و به ویژه هشتاد است (ویویورکاو 1381: 83).رایجترین دیدگاهها درباره جهانی شدن از آن اقتصاددانان است که بر پایه همبستگی بیش از پیش اقتصادی و ادغام اقتصادهای ملی در یک اقتصاد و در محدودهی بازار سرمایه داری به آن مینگرند. اگر این گفته لنین را تعمیم بدهیم، در پیشرفتهترین مرحلهی سرمایه داری، سرمایه هنجارها را تحمیلی و برنامههای اجتماعی را طرح میکند (Lee, 2001:62).
3-3- جهانی شدن فرهنگ
امروزه فرهنگ به حوزهای بسیار پیچیده و بحث آفرین تبدیل شده است، زیرا زمانی که فرهنگهای جهانی در درون فرهنگهای محلی رخنه میکنند، پیکربندیهای جدیدی ظهور مییابد که هر دو قطب (جهانی و محلی) را در هم ترکیب میکند و نیروهای متضاد استعمارگری و مقاومت، همگون سازی جهانی و اشکال و هویتهای جدید محلی پدید میآید. رسانههای نوین ارتباطی نظیر شبکههای تلویزیونی ماهوارهای و شبکه جهانی اینترنت، نقش مهمی در شکل دهی فرهنگ جهانی ایفا میکنند.دیوید هلد معتقد است که جهانی شدن فرایندی چند بعدی است و همه جنبههای روابط فرهنگی، سیاست و اقتصاد را در برمیگیرد و اثرات آن را میتوان در جنبههای زندگی اجتماعی مشاهده کرد (Held,2000:15). هلد جهانی شدن فرهنگ را یک نوع امپریالیسم میداند که به وسیله آمریکا و کشورهای غربی به شکل زیرکانهای دنبال میشود. وی مینویسد: یک روش بسیار مهم برای درک جهانی شدن فرهنگ «امپریالیسم فرهنگی» است. این امپریالیسم فرهنگی، تحلیلهایی ساختاریست که خود منبعی است برای دو ملت یعنی آمریکا و کشورهای غربی، فرهنگ مسلط کشورهای غربی و ایالات متحده آمریکا در جریان فرایند یکسان سازی و همگونی، فرهنگهای کوچک و محلی را از بین میبرند و این راهبردی است برای سازش منافع اقتصادی آمریکا و سایر کشورهای غربی (242:Ibid).
رابرتسون بر لزوم برداشتی چند بعدی و کثرتگرا از نظام جهانی تأکید دارد که هویتهای فرهنگی متعدد- چون هویتهای محلی، ملی و ...- عناصر تشکیل دهنده آن هستند. به عبارت دیگر، در مقابل فرایند یکسان سازی، جریان و فرایند تکثر و تنوع نیز حضور جدی و تأثیرگذاری در عرصه روابط بینالملل دارد که گفتمان یکسان سازی و یکپارچه سازی فرهنگی را به چالش میکشاند.
همچنین فوکویاما این اندیشه را مورد نقد قرار میدهد که جهانی شدن منتهی به همگونی میشود و از فرهنگها سنتزدایی کرده و فرهنگهای محلی و ملی را محو میکند. وی اعتقاد دارد که جوامع علی رغم همکاریهای اقتصادی، خصوصیات فردی خود را حفظ میکنند. هر چند که فرایند جهانی شدن در بعضی زمینهها همگرایی ایجاد میکند اما عناصر عمیقتری در فرهنگ کشورها وجود دارد که همگرایی در آنها به آسانی به وجود نمیآید.
به نظر میرسد دیدگاه رومان هرتزوک نسبت به فرهنگ جهانی معقولانهتر باشد. وی چگونگی شکل گیری فرهنگ جهانی را اینگونه بیان میکند: جهانی شدن و نیز پیشرفتهای پیوستهی فنی و افزایش نقش رسانهها، باعث شده که روابط تعاملی و شتابانی بین فرهنگهای مختلف پدید آید که تاکنون در تاریخ سابقه نداشته است. این امر، فرصتهایی را در اختیار ما میگذارد؛ آزادی مبادله اطلاعات، فرهنگها را غنی میکند و مانع میشود که در موزهها خاک بخورند. اما نباید هدف ما یک فرهنگ تودهای جهانی باشد. جهانی شدن، متضمن برآمدن تناقضها نیز هست، که فقط به فرهنگهای بزرگ جهان محدود نمیشود، بلکه کشمکش نیروهای نوگرا و سنتی را در درون فرهنگها نیز در برمیگیرد.
4- جهانی شدن و هویت قومی
در اینجا، ما به بحث اصلی این مقاله، یعنی تأثیر بعد فرهنگی جهانی شدن بر هویت قومی میپردازیم و سپس یک جمع بندی از این مباحث را ارائه میدهیم. در یک تقسیم بندی میتوان گفت: جهانی شدن میتواند سه تأثیر بر هویت قومی داشته باشد؛ اول اینکه جهانی شدن موجب کاهش هویت قومی گردد، دوم اینکه، جهانی شدن هویت قومی را تشدید بخشد و سوم، یک نظر ترکیبی ارائه داد و به طور مستقیم نتوان گفت که هویت قومی چه سرنوشتی خواهد داشت. در ادامه هر یک از این سه دیدگاه مورد ارزیابی قرار میگیرند.1 -4- جهانی شدن و کاهش هویت قومی
این رویکرد، نوید بخشی کاهش منازعات قومی است. اندیشمندانی نظیر تونیس (5) و گیرتز با مثبت خواندن نقش توسعهی فرهنگ و ارتباطات در فرایند دولت- ملت سازی، استقرار همگرایی، وحدت ملی، تسریع روند توسعه و ایجاد فرهنگ جهانی، بر فرایند رو به کاهش ستیزههای قومی تأکید ورزیدهاند (مقصودی، 1379: 134).عدهای بر این باورند که در جریان جهانی شدن، هویتهای قدیمی در حال متلاشی شدن هستند و هویتهای جدید که فرهنگ جهانی را ایجاد میکنند ظاهر میشوند. از معتقدین به این دیدگاه میتوان به تاملینسون اشاره کرد. وی مینویسد: جهانی شدن همچون سیلابی تنوع فرهنگی سراسر جهان را از بین میبرد، ثبات محلی را نابود میکند، انسانها را پس میزند و همچنین تمایزات بین محدودههای فرهنگهای محلی را که هویتهای ما را تشکیل میدهند، محو میکند.
2 -4- نتایج متفاوت جهانی شدن بر هویت قومی
به طور کلی، این رویکرد که متفاوت از رویکردهای دیگر سازماندهی شده است، یا بر مبادی و یا بر نتایج متفاوت در عرصههای روابط قومی، از منظر فرهنگ و ارتباطات پای میفشارد. مبادی متفاوت، بدین صورت که نه ضرورتاً توسعهی و گسترش روابط فرهنگی و ارتباطات در جوامع؛ بلکه شقاق، شکاف و خلأهای فرهنگی و ارتباطی نظیر خلأ عقیدتی پس از کمونیسم یا بحران تمدنها در سطح جهانی در ارتباط با بحرانهای قومی مورد توجه قرار گرفته است. نتایج متفاوت؛ بدین صورت که ضرورتاً بر بروز بحرانهای قومی به عنوان نتیجهی بسط فرهنگ و ارتباطات تأکید نمیشود، بلکه خلق مفاهیم و جوامع جدید مانند جوامع قومی مجازی و اجتماع تصوری، از زاویهی گسترش فرهنگ و ارتباطات مورد توجه قرار میگیرد. از جمله این متفکران میتوان به اندرسون و شایگان اشاره کرد (همان: 5-174).3 -4- جهانی شدن و تقویت هویت قومی
اگر نظریهپردازیهای قدیم، مدرنیزه شدن [در اینجا جهانی شدن] جوامع را عامل استحاله و ادغام گروههای قومی بر میشمردند، نظریهپردازیهای جدید با تغییر 180 درجهای، این فرایند را موجب آگاهی گروههای قومی دانستهاند، عاملی که بدان وسیله در مقابل هویت ملی و جهانی به مقاومت دست یازیدهاند (همان: 117).همان طور که گفته شد جهانی شدن ابعاد مختلفی دارد و این مقاله درصدد است تأثیر بعد فرهنگی آن را بر هویت قومی مورد بررسی قرار دهد. مناسبترین چارچوب برای تحلیل این پدیده چارچوبی ترکیبی است؛ چرا که اساساً به قول گیدنز و بسیاری دیگر از نظریهپردازان این حوزه، ارائه چارچوبی برای تحلیل پدیده جهانی شدن مشکل بوده و بر روی آن اجماع نیست. از سوی دیگر، هر نظریهای تنها بخشی از واقعیت را پوشش داده و ترکیب آنها با همدیگر میتواند به تحلیل بهتر پدیده کمک کرده و ابعاد نهان آن را روشن سازد.
در این رهیافت، افراد مختلفی وجود دارند که علی رغم توجه به جنبه تضعیف هویت قومی در برخی موارد، در نهایت کفه ترازو را به تشدید هویت قومی متمایل کردهاند. به چند مورد از این نظریهپردازان اشاره میکنیم:
1 -3 -4- گیدنز
به نظر گیدنز، یکی از مهمترین تأثیرات صنعتگرایی، دگرگونی فناوریهای ارتباطی بوده است. این تفسیر گیدنز را به جنبه کاملاً بنیادی جهانی شدن میکشاند؛ این جنبه را که در پشت هر یک از ابعاد نهادی جهانی شدن (سامان نظامی جهانی، نظام دولت ملی، اقتصاد سرمایه داری جهانی و تقسیم کار بینالمللی) قرار دارد، میتوان جهانی شدن فرهنگی یا بعد فرهنگی جهانی شدن نامید. فناوریهای ماشینی ارتباطات از زمان پیدایش ماشین چاپ در اروپا، بر همه جنبههای جهانی شدن تأثیر نمایانی گذاشتهاند (گیدنز، 1384: 92).در واقع گیدنز بعد از آنکه بعد اقتصادی جهانی شدن را تشریح میکند تأکید دارد که جهانی شدن، سیاسی و فرهنگی نیز هست و حتی به نظر وی؛ جهانی شدن با «ارتباطات» عجین شده است: در طول سی سال گذشته، مهمترین نیروی دگرگون کننده زندگی ما، بازارهای اقتصادی و یا بهم وابستگی اقتصادی نبوده، بلکه تأثیر ارتباطات بوده است که عموماً تحت عنوان «انقلاب ارتباطات» خوانده میشود (همان: 62).
به زعم گیدنز این تأثیر به شیوهای دیالکتیکی است و در نهایت به پخش مجدد قدرت منجر شده است: «یکی از جنبههای ماهیت دیالکتیکی جهانی شدن، کشاکش میان گرایشهای معطوف به تمرکزگرایی، که در ذات بازاندیشی نظام دولتها وجود دارد از یک سو و حاکمیت دولتهای خاص از سوی دیگر است» (همان: 87).
در این رابطه شکل حکومت تغییر خواهد کرد. جهانی شدن، دولت ملی را تضعیف میکند، به این معنی که قدرت دولتها نسبت به گذشته کاهش یافته است. اما جهانی شدن در جهت عکس نیز عمل میکند؛ یعنی تقاضاهای جدید و نیز امکانات جدیدی برای تجدید حیات هویتهای محلی ایجاد میکند. جهانی شدن دارای اثرات جانبی نیز هست؛ مناطق جدید اقتصادی و فرهنگی ایجاد میکند و گاهی مرزهای دولتهای ملی را در مینوردد (همان: 9-38). از این رو، از نظر گیدنز؛ جهانی شدن امکانی برای هویتهای محلی پدید میآورد و به ویژه بعد فرهنگی آنها را تقویت میکند.
لذا، جهانی شدن عامل افزایش اهمیت منطقهگرایی، ملیگرایی محلی، قومگرایی محلی، عدم تمرکزگرایی و واگذاری قدرت نیز شده است. جهانی شدن موجب تمرکززدایی از قدرت دولت ملی میشود.
بنابراین میتوان گفت: گیدنز در چارچوب رادیکال شدن مدرنیته و مدرنیته متأخر به جهانی شدن میاندیشد و بی بستر شدن نهادهای اجتماعی و جدایی حداکثری زمان و فضا و این هر دو را از مکان، ویژگی عصر جهانی شدن میداند. از نگاه او؛ رشد ملیگرایی در شکل «ملتهای بدون دولت» در این بستر روی میدهد و افراد در پروژههای انعکاسی به عنوان سوژههایی فعال در فرایند گزینش مصالح هویتی خویش درگیر خواهند شد (گل محمدی، 1380: 42-51 و عاملی 1383: 3).
2 -3 -4- نظریه هال
به زعم هال، دولت- ملت امروزه به خاطر فرایندهای فرهنگی به حاشیه رانده شده است. اندیشهها و افکار از طریق ماهواره و اینترنت از مرزهای ملی میگذرند. محصولات فرهنگی از طریق شرکتهای بینالمللی وارد کشورها میشوند و کنترلی از جانب دولت بر روی آنها صورت نمیگیرد. تضعیف دولت- ملت باعث شده که دولتها دیگر آن اعتبار و همگنی و انسجامی که فکر میکردند در نزد مردم دارند، را از دست بدهند. با تضعیف دولت- ملت، واکنشهایی همزمان در دو مسیر به جریان میافتد: از یک سو میل به فرا رفتن از خود و جهانی شدن دارد و از سوی دیگر تمایل به محدود شدن و محلی شدن دارد.3-3 -4- نظریه کاستلز
برای کاستلز نیز ارتباطات نقشی محوری در فرایند هویتیابی ایفا میکند. کاستلز، دو پدیده را ویژگی بارز دوره تاریخی فعلی (عصر اطلاعات) میداند: نخست، فروپاشی دولتهای چندملیتی است که میکوشند حاکمیت کامل خود را حفظ کنند یا تکثر مؤلفههای ملی خود را نفی کنند. این پدیده را میتوان در اتحاد جماهیر شوروی، یوگسلاوی، اتیوپی و چکسلواکی سراغ گرفت. دومین پدیده، این است که ما شاهد ایجاد مللی هستیم که در آستانه تبدیل به دولت متوقف ماندهاند، اما دولت سلف خود را وادار به سازش و واگذاری بخشی از حاکمیت میکنند. این امر در کاتالونیا، ایالت باسک، اسکاتلند و کبک، کشمیر، پنجاب، کردستان یا تیمور شرقی نیز مصداق دارد (کاستلز، 1384: 2-71).به نظر کاستلز نیز عصر جهانی شدن عصر خیزش دوباره هویتهای ملی است. این واقعیت را میتوان هم در مبارزه با دولتهای ملی مستقر و هم در بازسازی فراگیر هویت بر پایه ملیت مشاهده کرد که همواره در برابر یک اجنبی از آن دفاع میشود. به نظر وی، قومیت از منابع اصلی معنا و بازشناسی در طول تاریخ بشر بوده است. در بسیاری از جوامع معاصر، از ایالات متحده گرفته تا کشورهای آفریقایی زیر خط صحرا، قومیت، زیربنای تفکیک اجتماعی و بازشناسی اجتماعی و نیز تبعیضهای اجتماعی بوده است. قومیت همچنین پایه و اساس قیام برای عدالت اجتماعی بوده و هست: نظیر قیام سرخپوستان مکزیک در چیاپاس در سال 1994 و نیز پایه و اساسی منطق غیرعقلانی پاکسازی قومی است، برای مثال، آنچه به دست صربهای بوسنی در سال 1994 انجام شد (همان: 81-45).
4-3-4- نظریه رابرتسون
رونالد رابرتسون به جنبههای اجتماعی- فرهنگی جهانی شدن میپردازد و معتقد است: جهانی شدن علاوه بر جنبههای عینی، واجد جنبهای ذهنی هم میباشد. از نگاه او، صرف وابستگی متقابل و درهم تنیدگی جهانی برای واقعیت یافتن جهانی شدن کافی نیست، بلکه انسانها هم باید از امر جهانی و تعلق به جهانی یکپارچه آگاهی داشته باشند، آگاهی عنصر اصلی جهانی شدن است. «دیگر ویژگی نظریه رابرتسون این است که فرایند جهانی شدن را تابع منطقی مستقل و محتوم نمیداند. برخلاف نظریهپردازان دیگر که جهانی شدن را تابع منطق انباشت سرمایه یا منطق پویش تجدد (مدرنیته، مانند گیدنز)، یا منطق تحولی قدرت هژمونیک میدانند، رابرتسون بر استقلال فرایند جهانی شدن تأکید دارد. به نظر او، این فرایند به واسطه تضاد و ستیز پیش میرود و به همین دلیل از وابستگی متقابل فزاینده جهانی سخن میگوید، نه از همگون و یکپارچهتر شدن جهان» (گل محمدی، 1383: 3-51). جهانی شدن از نگاه او دیالکتیک بین امر محلی و امر جهانی میباشد. رابرتسون بر این باور است که «جهانی شدن در اصلیترین معنای خود، از یکسو متضمن فشردگی تمام جهان و از سوی دیگر متضمن افزایش سریع در خود آگاهی کل جهان است. جهانی شدن معاصر وضعیتی جهانی ایجاد کرده است که تمدنها، منطقهها، دولتها- ملتها، ملتهای محدود به دولتها یا فراتر از آنها هویت خاص خود را بسازند یا دست کم سنتهای خاص خود را به شکل گزینشی به خود اختصاص میدهند» (رابرتسون، 64:1384).به بیان رابرتسون، اگرچه ما امروز شاهد تبدیل مقاومت محلی به حقانیتی سیاسی در برابر امر جهانی هستیم اما حضور فراگیر این پدیده یعنی دفاع از امر محلی یا ترویج آن به پدیدهای جهانی تبدیل شده است. رابرتسون بر این باور است که آنچه امر محلی خوانده میشود، شکل در خود بسته پیشامدرن را ندارد بلکه «تا حد زیادی بر پایه و اساس فرامحلی یا مافوق محلی بنا میشود و تفسیر فوق از این واقعیت و گسترش آن غافل است. به عبارت دیگر، بخش وسیعی از تشویق و حمایت از محل و امر محلی در واقع از بالا یا بیرون صورت میپذیرد. بخش عمده آنچه غالباً امور محلی اعلام میشود، به واقع چیزی نیست، مگر بیان امر محلی برحسب نسخههای تعمیم یافته در مورد محلی بودن، حتی در مواردی که ظاهراً هیچ نسخه خاصی در کار نیست- نظیر مورد صور تهاجمیتر ناسیونالیسم معاصر- باز هم به گمان او، یک عامل فرامحلی در کار است. در اینجا، قصد وی صرفاً تصدیق این نظر است که امروزه پافشاری بر قومیت و یا ملیت در چارچوب اصطلاحات و زبان جهانی هویت و خاص بودن تحقق مییابد» (همان: 213).
5- نتیجهگیری
جهان مدرن به جهان جهانی شده، جهان جهانی- محلی شده و جهان دو جهانی شده تبدیل و تعبیر شده است. اگر در دوره صنعتی، همه حکومتها از منطق یکدست نمودن حمایت میکردند و نوع ایدئولوژی تفاوت چندانی در این امر نداشت؛ امروزه همه به این مسئله اذعان دارند که هویت امری همگون نیست و کاملاً تکه تکه شده و ناهمگون است. بر اساس همین منطق و پذیرش آن رویکرد نسبت به فرهنگهای دیگر نیز دچار تحول شده و بیش از گذشته نسبیت فرهنگی موضوعیت یافته است. بر اساس همین انگاره است که سخن از هویتهای مختلف معنا یافته و به عاملی تأثیرگذار در روند شکلگیری هویتهای قومی منجر شده است. این امر خود متأثر از جریانات جهانی شدن است که از منظر جامعه شناسان خود فرایندی بیشتر فرهنگی و سیاسی است تا اقتصادی، لذا در روند بررسی تأثیر هویت قومی بر بعد فرهنگی جهانی شدن تحولاتی در چارچوبهای پیشین و نگرشهای غالب رخ داده است. در نهایت هم اکثر نظریهپردازان بر این باورند که هویت غربی و آمریکایی در فرایند جهانی شدن با چالش مواجه شده و هویتهای جهان سومی، محلی و قومی جایگاهی ویژه یافتهاند.پینوشتها:
1- دانشجوی دکترای جامعه شناسی توسعه و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد سنندج.
2- کارشناسی ارشد جامعه شناسی.
3- Social Problem
4- Ethnicity
5- Ferdinand Tonnies
الف) منابع فارسی
1. انتصار، نادر، قومیتگرایی کرد، ترجمه عبدالله عبدالله زاده، تهران: انتشارات معرفت ، 1381.
2. بالمر، م وسولوموز، ج، مطالعات قومی و نژادی در قرن بیستم، ترجمه پرویز دلیل پور و سیدمحمد کمال سروریان، پژوهشکده مطالعات راهبردی غیرانتفاعی، 1381.
3. باومن، زیگمونت، عشق سیال: در باب ناپایداری پیوندهای انسانی، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: ققنوس، 1384.
4. رابرتسون، ر. وخندکر، ح، ح، گفتمانهای جهانی شدن: ملاحظات مقدماتی، ترجمه مسعود مظاهری، ارغنون، شماره 25، 1383.
5. عاملی، سعیدرضا، جهانی شدن: نظریهها و مفاهیم، ارغنون، شماره 25: 1383.
6. کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ (قدرت هویت) جلد 2، ترجمه احد علیقلیان، افشین خاکباز و حسن چاوشیان، تهران: طرح نو، 1384.
7. گل محمدی، احمد، جهانی شدن، فرهنگ و هویت، تهران: نشر نی، 1383.
8. گیدنز، آنتونی، چشم اندازهای جهانی، ترجمه محمدرضا جلایی پور، تهران: طرح نو، 1384 .
9. مقصودی، مجتبی، فرهنگی، ارتباطات و تحولات قومی (بررسی نظری )، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوم، شماره 6، 1379.
10. ویویورکا، میشل، چالشهای جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه هوشنگ فرخجسته، مجله سیاسی اقتصادی، شماره 150-149، 1381.
ب) منابع لاتین تحقیق:
1. Brubaker, Pamela, Globalization at What Price? The Pilgrim Press, 2007.
2.Dasgupta, Samir, The Changing Face of Globalization, Sage Publications: New Delhi, 2007.
3. Held, David, A Globlizing World? Culture, Economics, Politics. Routledge: Open University Press, 2000.
4. Held, David & McGrew, Anthony, Globalization Theory: Approaches and Controversies. Polity Press, 2007.
5. Lee, Edwards, The Global Economy: Changing Politics, Society and Family, Paragon House Press, 2001.
6.Mittelman H. James, The Globalization Syndrome, Princeton University Press, 2006.
7. Mukharyamov, M. Nayil, Ethnicity and the Study of International Relations in the post- soviet Russia, 2003: www. elsevier. com/locate/postcomstyd.
8. O’Donnel, Mike, Classical and Contemporary Sociology: Theory and Issues, Hodder & Stuoghton Press, 2005.
9. Pluss, Carolin, Constructing Globalized Ethnicity, Migrants From India in Hong Kong, International Sociology, June, Vol 20 (2), 2005.
10. Waters, M., Globalization. London: Routledge, 2001.
11. Wiarda, J. Howard, Political Development in Emerging Nations: Is There Still a Third World?, Wadsworth Press, 2004.
منبع مقاله :
حاجیانی، ابراهیم؛ (1389)؛ هویت و جهانی شدن، تهران: مجمع تشخیص مصلحت نظام، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ اول