چرا تأخير؟!
نويسنده: حجت الاسلام دکتر مرتضي آقاتهراني
حضرت در انتظار ظهور است، ما آماده ي ظهور نيستيم!
امام سجاد عليه السلام در مناجات خود با خداوند متعال مي فرمايند: « و أنا يا سيدي عائذ بفضلک، هارب منک اليک متنجز ما وعدت من الصفح عمن أحسن بک ظنا» (1) و من اي آقايم به فضل تو پناهنده شده و از تو به سوي خودت گريخته ام و خواستارم آنچه وعده کردي از چشم پوشي نسبت به کسي که به تو خوش گمان است، عمل کني».
البته نسبت به يک چيز بايد سوءظن داشت و آن نفس آدمي است. در حالي که بسياري از افراد، به خود خوش بين هستند و گويا از خود چيزي طلب دارند! اين گونه افراد، انتظار دارند ديگران در مقابل آنها کرنش کنند. از سوي ديگر، نسبت به خداوند بدبين اند و بدي هاي زندگي را از خدا مي دانند. با اندکي دقت مي توان دريافت که چنين تفکري آرام آرام انسان را دچار مشکل عقيدتي مي کند. طبيعي است که چنين انسانهايي به خداوند توکل نمي کنند، تسليم او نمي شوند و در خصوص آنچه رخ مي دهد، راضي نيستند.
اما انسان مؤمن اين گونه نيست. او بيش از همه، به نفس خود بدبين است. فردي مانند يوسف عليه السلام مي فرمايد: «ما ابرئ نفسي؛ من نفس خود را تبرئه نمي کنم». (3)
و حال آنکه حضرت يوسف عليه السلام جرمي انجام نداده بود. بعد از آن که عمل زليخا افشاء شد و حضرت يوسف از زندان آزاد شد و واقعيت ماجرا را سؤال کردند، فرمود: « انّ النفس لأماره بالسّوء الا ما رحم ربي» (4) نفس قطعاً به بدي امر مي کند، مگر کسي را که خدا رحم کند. اوامر نفس به بدي ها، ممکن است مرا زمين زده يا بزند.
انحراف و اشتباهي در رفتار و گفته ي خداوند نيست. بنابراين در مواردي که سخن از خوف خدا به ميان مي آيد، در حقيقت خوف از نفس و اعمال انسان است و بايد نسبت به لطف و رحمت و احسان خداوند اعتماد داشت و اميدوار بود. حتي اگر مرتکب گناهي شده ايم، بايد به خدا خوش بين باشيم که او توبه ي ما را مي پذيرد، يعني به توبه ي خود ظنين و تنها به بخشش او اميدوار باشيم.
در روايت ديگري نيز آمده است: « لا يحسن ظنّ عبد مؤمن بالله الا کان الله عند ظنّ عبده المؤمن لانّ الله کريم بيده الخيرات » (5) فرد مؤمن به خدا خوش گمان نشد مگر اينکه خداوند هم با او به ظن او عمل کرد. او کريم است و همه ي خيرها به دست اوست.
خدا حيا مي کند که بنده خوشبين به او باشد، ولي خداوند خلاف ظنّ و اميد او عمل کند. پس به خدا خوشبين باشيد و به او رغبت کنيد.
گويا مشکل از سوي آقاست، و حال آن که او همواره معصوم علي الاطلاق بوده و هست و ما بايد در تفکرات واعمال خود تجديدنظر کنيم. اگر ما سرباز خوبي بوديم، ظهور اين همه به تأخير نمي افتاد. بيش از 1711 سال از عمر حضرت گذشته است. اين نشان از بردباري حضرت دارد. معلوم مي شود ما آماده ي ظهور نيستيم. نسل ها مي آيند و مي روند، و حضرت هر روز و هر روز در انتظار ظهور است.
غصه هاي دين و دنيا و گناهان دوستان و محبين را او تحمل مي کند. از پدر مهربان، مهربان تر است. برخي از پدر و مادرها مي دانند اگر کوچک ترين مشکلي براي فرزند آنها پيش بيايد، از درون غصه مي خورند و به کسي نمي گويند. امام مي بيند که چه استعدادهايي را در خود از بين مي بريم:
مرا دردي است اندر دل اگر گويم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
در مثل مي گويند: « بي خبري، خوش خبري است»، اما امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف که بي خبر نيست. او نه تنها مشکلات ما، بلکه مشکلات قرن هاي گذشته را نيز ديده و تحمل کرده است.
حضرت آيت الله بهجت حفظه الله مي فرمود: « کسي به خدمت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مشرف شده بود، امام به او فرموده بود: «شهيد ثاني غذاي مرجعيت را نخورد». عجب! بعد از 400 سال، آقا ناراحت هستند که مرحوم شهيد ثاني مورد اذيت و آزار بودند و در جامعه، او را محترم ندانستند.
پس بکوشيم خار چشم و مانع ظهور نباشيم. هر کس خود را بنگرد و سعي کند پيش از ديگران، خود را بسازد. مخصوصاً کساني که متعلق به حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند، مراقبت بيشتري کنند. لااقل ما به حضرت حسن ظن داشته باشيم و کم کاري ها، کوتاهي ها و مشکلات جامعه را از خود بدانيم. طوري نشود که به خاطر ما حضرت قلبش را بگيرد. آيا اگر ما بفهميم که به خاطر عمل من، قلب ايشان ناراحت مي شود، خوشحال مي شويم؟ اگر با هزار واسطه هم بفهميم، خود را نمي بخشيم؛ حتي اگر آقا هم ببخشد.
اندکي بيشتر چشم و زبان و گوش را مواظبت کنيم. وقتي غضب مي کنيم، هر چه به زبان مي آيد، نگوييم. کمي کمتر بگوييم و بيشتر فکر کنيم.
برخي از بزرگان مانند مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي از مرحوم سيد بن طاووس نقل مي کنند که آخر هر روز، امام زمان را بشناس و اعمال خود را به او عرضه بدار و بخواه که نقايص آن را رفع کند. خطاها را ببخشد يا خوبيها را اصلاح کند.
حاج شيخ حسين فاضلي، آن اهل دل مي گفت: برمبناي سنت بي بي فاطمه سلام الله عليها در روزهاي آخر حياتشان، از مدينه به احد پياده مي رفتم. به ذهنم آمد که عجب! ما اينقدر آقا را دوست داريم، ياد او مي کنيم، هديه مي دهيم و... اما توجهي به ما نشده است. يعني آقا به فکر ما هستند؟ ناگاه ديدم پشت سرم کسي حرکت مي کند و سلام کرد. ديدم حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند. فرمود: « آشيخ حسين! فکر مي کني ما به ياد تو نيستيم؟» و بعد گفتند که يادت هست آن روز، فلان جا مي خواست چه شود؟ ما چه کرديم؟ به ياد داري چه بيماري داشتي که منجر به مرگت مي شد، ما نجاتت داديم؟ ... و شيخ حسين مي گفت: من به ايشان گفتم: توجه نداشتم! و در دل مي خواستم زمين دهان باز کند و مرا در خود فروبرد که اين چه فکري بود که کردم؟!
به طور اجمال از امام رضا عليه السلام و امام باقر عليه السلام حسن ظنّ به خدا و امام را بپذير. او در امر ما، سستي نمي کند، وگرنه اوضاع و احوال ديگري داشتيم. اگر دقت کرده باشيم، گاه اشتباه مي کنيم، نتيجه اش خوب مي شود. تا حال فکر کرديم چرا؟ بدان که صاحب نظري نظر مي کند؛ صاحب نفسي، نفس مي زند و ما غافليم. ما او را نمي بينيم، اما او ما را مي بيند: «ان لم تکن تراه فاعلم انّه يراک» بدان اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند، پس اگر ما از او غافليم، او از ما غافل نيست.
بخش اول
امام سجاد عليه السلام در مناجات خود با خداوند متعال مي فرمايند: « و أنا يا سيدي عائذ بفضلک، هارب منک اليک متنجز ما وعدت من الصفح عمن أحسن بک ظنا» (1) و من اي آقايم به فضل تو پناهنده شده و از تو به سوي خودت گريخته ام و خواستارم آنچه وعده کردي از چشم پوشي نسبت به کسي که به تو خوش گمان است، عمل کني».
سوءظن، حسن ظن و جلب محبت الهي
البته نسبت به يک چيز بايد سوءظن داشت و آن نفس آدمي است. در حالي که بسياري از افراد، به خود خوش بين هستند و گويا از خود چيزي طلب دارند! اين گونه افراد، انتظار دارند ديگران در مقابل آنها کرنش کنند. از سوي ديگر، نسبت به خداوند بدبين اند و بدي هاي زندگي را از خدا مي دانند. با اندکي دقت مي توان دريافت که چنين تفکري آرام آرام انسان را دچار مشکل عقيدتي مي کند. طبيعي است که چنين انسانهايي به خداوند توکل نمي کنند، تسليم او نمي شوند و در خصوص آنچه رخ مي دهد، راضي نيستند.
اما انسان مؤمن اين گونه نيست. او بيش از همه، به نفس خود بدبين است. فردي مانند يوسف عليه السلام مي فرمايد: «ما ابرئ نفسي؛ من نفس خود را تبرئه نمي کنم». (3)
و حال آنکه حضرت يوسف عليه السلام جرمي انجام نداده بود. بعد از آن که عمل زليخا افشاء شد و حضرت يوسف از زندان آزاد شد و واقعيت ماجرا را سؤال کردند، فرمود: « انّ النفس لأماره بالسّوء الا ما رحم ربي» (4) نفس قطعاً به بدي امر مي کند، مگر کسي را که خدا رحم کند. اوامر نفس به بدي ها، ممکن است مرا زمين زده يا بزند.
انحراف و اشتباهي در رفتار و گفته ي خداوند نيست. بنابراين در مواردي که سخن از خوف خدا به ميان مي آيد، در حقيقت خوف از نفس و اعمال انسان است و بايد نسبت به لطف و رحمت و احسان خداوند اعتماد داشت و اميدوار بود. حتي اگر مرتکب گناهي شده ايم، بايد به خدا خوش بين باشيم که او توبه ي ما را مي پذيرد، يعني به توبه ي خود ظنين و تنها به بخشش او اميدوار باشيم.
در روايت ديگري نيز آمده است: « لا يحسن ظنّ عبد مؤمن بالله الا کان الله عند ظنّ عبده المؤمن لانّ الله کريم بيده الخيرات » (5) فرد مؤمن به خدا خوش گمان نشد مگر اينکه خداوند هم با او به ظن او عمل کرد. او کريم است و همه ي خيرها به دست اوست.
خدا حيا مي کند که بنده خوشبين به او باشد، ولي خداوند خلاف ظنّ و اميد او عمل کند. پس به خدا خوشبين باشيد و به او رغبت کنيد.
يک آسيب عمومي
گويا مشکل از سوي آقاست، و حال آن که او همواره معصوم علي الاطلاق بوده و هست و ما بايد در تفکرات واعمال خود تجديدنظر کنيم. اگر ما سرباز خوبي بوديم، ظهور اين همه به تأخير نمي افتاد. بيش از 1711 سال از عمر حضرت گذشته است. اين نشان از بردباري حضرت دارد. معلوم مي شود ما آماده ي ظهور نيستيم. نسل ها مي آيند و مي روند، و حضرت هر روز و هر روز در انتظار ظهور است.
غصه هاي دين و دنيا و گناهان دوستان و محبين را او تحمل مي کند. از پدر مهربان، مهربان تر است. برخي از پدر و مادرها مي دانند اگر کوچک ترين مشکلي براي فرزند آنها پيش بيايد، از درون غصه مي خورند و به کسي نمي گويند. امام مي بيند که چه استعدادهايي را در خود از بين مي بريم:
مرا دردي است اندر دل اگر گويم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
يک درس بزرگ، از يک عارف بزرگ
در مثل مي گويند: « بي خبري، خوش خبري است»، اما امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف که بي خبر نيست. او نه تنها مشکلات ما، بلکه مشکلات قرن هاي گذشته را نيز ديده و تحمل کرده است.
حضرت آيت الله بهجت حفظه الله مي فرمود: « کسي به خدمت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مشرف شده بود، امام به او فرموده بود: «شهيد ثاني غذاي مرجعيت را نخورد». عجب! بعد از 400 سال، آقا ناراحت هستند که مرحوم شهيد ثاني مورد اذيت و آزار بودند و در جامعه، او را محترم ندانستند.
پس بکوشيم خار چشم و مانع ظهور نباشيم. هر کس خود را بنگرد و سعي کند پيش از ديگران، خود را بسازد. مخصوصاً کساني که متعلق به حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند، مراقبت بيشتري کنند. لااقل ما به حضرت حسن ظن داشته باشيم و کم کاري ها، کوتاهي ها و مشکلات جامعه را از خود بدانيم. طوري نشود که به خاطر ما حضرت قلبش را بگيرد. آيا اگر ما بفهميم که به خاطر عمل من، قلب ايشان ناراحت مي شود، خوشحال مي شويم؟ اگر با هزار واسطه هم بفهميم، خود را نمي بخشيم؛ حتي اگر آقا هم ببخشد.
اندکي بيشتر چشم و زبان و گوش را مواظبت کنيم. وقتي غضب مي کنيم، هر چه به زبان مي آيد، نگوييم. کمي کمتر بگوييم و بيشتر فکر کنيم.
برخي از بزرگان مانند مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي از مرحوم سيد بن طاووس نقل مي کنند که آخر هر روز، امام زمان را بشناس و اعمال خود را به او عرضه بدار و بخواه که نقايص آن را رفع کند. خطاها را ببخشد يا خوبيها را اصلاح کند.
رأفت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به دوستداران
حاج شيخ حسين فاضلي، آن اهل دل مي گفت: برمبناي سنت بي بي فاطمه سلام الله عليها در روزهاي آخر حياتشان، از مدينه به احد پياده مي رفتم. به ذهنم آمد که عجب! ما اينقدر آقا را دوست داريم، ياد او مي کنيم، هديه مي دهيم و... اما توجهي به ما نشده است. يعني آقا به فکر ما هستند؟ ناگاه ديدم پشت سرم کسي حرکت مي کند و سلام کرد. ديدم حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند. فرمود: « آشيخ حسين! فکر مي کني ما به ياد تو نيستيم؟» و بعد گفتند که يادت هست آن روز، فلان جا مي خواست چه شود؟ ما چه کرديم؟ به ياد داري چه بيماري داشتي که منجر به مرگت مي شد، ما نجاتت داديم؟ ... و شيخ حسين مي گفت: من به ايشان گفتم: توجه نداشتم! و در دل مي خواستم زمين دهان باز کند و مرا در خود فروبرد که اين چه فکري بود که کردم؟!
به طور اجمال از امام رضا عليه السلام و امام باقر عليه السلام حسن ظنّ به خدا و امام را بپذير. او در امر ما، سستي نمي کند، وگرنه اوضاع و احوال ديگري داشتيم. اگر دقت کرده باشيم، گاه اشتباه مي کنيم، نتيجه اش خوب مي شود. تا حال فکر کرديم چرا؟ بدان که صاحب نظري نظر مي کند؛ صاحب نفسي، نفس مي زند و ما غافليم. ما او را نمي بينيم، اما او ما را مي بيند: «ان لم تکن تراه فاعلم انّه يراک» بدان اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند، پس اگر ما از او غافليم، او از ما غافل نيست.
پي نوشت ها:
1- مفاتيح الجنان، بخشي از دعاي ابوحمزه ثمالي.
2- الکافي، ج2، ص27.
3- يوسف، 35.
4- يوسف، 35.
5- الکافي، ج2، ص27.