روانشناسی روابط انسانی

یک رابطه نارسا می تواند سلامت جسمی شخص را تحت تاثیر قرار دهد و با وجود این ، میزان تاثیر گفتگوی سازنده یا مخرب بر کنشهای جسمانی ، بسیاری از مردم را متعجب می سازد. یا گوینده از روشهای اثربخش برقراری رابطه ، آگاه نبوده است ، یا شنونده روش های کارآمد گوش كردن را یاد نگرفته بوده و یا میان منظور واقعی گوینده و روش ارتباطی او ، هماهنگی و همخوانی مناسبی وجود نداشته است . در نتیجه ، تعاملی روی داده است که هم برای گوینده ، هم برای شنونده ،
چهارشنبه، 23 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روانشناسی روابط انسانی
روانشناسی روابط انسانی
روانشناسی روابط انسانی

نويسنده:رابرت بولتون
مترجم: حمیدرضا سهرابی
یک رابطه نارسا می تواند سلامت جسمی شخص را تحت تاثیر قرار دهد و با وجود این ، میزان تاثیر گفتگوی سازنده یا مخرب بر کنشهای جسمانی ، بسیاری از مردم را متعجب می سازد.
یا گوینده از روشهای اثربخش برقراری رابطه ، آگاه نبوده است ، یا شنونده روش های کارآمد گوش كردن را یاد نگرفته بوده و یا میان منظور واقعی گوینده و روش ارتباطی او ، هماهنگی و همخوانی مناسبی وجود نداشته است . در نتیجه ، تعاملی روی داده است که هم برای گوینده ، هم برای شنونده ، و هم برای تداوم رابطه آنان مضر بوده است . آنان ، به جای آن که از این فرصت برای نیرومند کردن رابطه میان خود استفاده کنند ؛ آن را در جهت تضعیف رابطه به کار برده اند و بنابر این ، هم گوینده به خواسته خود نرسیده است ، هم شنونده به احساس گناه ، افسردگی ، دلسرد شدن از طرف مقابل و یا احساس دور شدن از او دچار شده است و هم رابطه تضعیف شده است .
هر قدر احساسات دردناک تر ، خجالت آورتر و ناگوارتر باشند افشا کردن آنهاحساس تر ، شکننده تر و فشرده تر خواهد بود . گاهی اوقات ، افراد به دوست در حال صحبت خود خیره می شوند و ذهن خود را رها می کنند تا به سمت موضوعات دیگر منحرف شود. بعضی وقتها، هنگامی که دوستشان صحبت می کند ، تظاهر به گوش کردن می کنند اما در واقع ، فقط در جا می زنند و به تنظیم مطلبی می پردازند که به محض یافتن راهی برای آغاز صحبت ، بیان کنند . گفتگو ، مسابقه ای رقابت آمیز است که به اولین فردی که نفس عمیقی می کشد شنونده اطلاق می شود .
در جامعه ما، عمیق ترین مشکل مردم تنهایی ، انزوا و مشکل عزت نفس است . در حالی که ، مشکل موجود در دهه های اولیه عصر فروید ، سرکوبی جنسی و مشکل عمده اوایل دهه سی ( قرن حاضر ) خشونت مبدل بود ولی امروزه ، تنهایی است که مشکل اصلی به شمار می رود .
تنها بودن دو نوع است نخست ، عزلت که می تواند تنهایی کامل ، سازنده و مسرت بخشی باشد و دوم ، تنهایی که نوعی بی کسی دردآور ، مرده و پوچ است فرد تنها ، به طور عمیقی از انزوا و بیگانگی خود با دیگران آگاه است .
متاسفانه ، اکنون شدیدترین نوع تنهایی در خانواده دیده می شود ، نهادی که در آن ، ارتباط در حال فروپاشی است، یا در قتلگاه به سر می برد . ازدواج ، این پیچیده ترین شکل روابط انسانی ، بدون ارتباط اثربخش نمی تواند شکوفا شود . زندگی اغلب زوج هایی که امیدوارند ازدواجی بارور داشته باشند به دلیل فقدان مهارتهای ارتباطی لازم به یک رابطه موازی بدون صمیمیت می انجامد .دو فردی که می دانند یکدیگر را درک نمی کنند ، بچه هایی می پرورند که درکشان نمی کنند ، و هرگز هم درکشان نخواهند کرد . مجاورت بدون صمیمیت ، همیشه مخرب است . هنگامی که ارتباط متوقف می شود انرژی عشق به آزردگی و خشم تبدیل می شود و در نتیجه ، منازعه های فراوان ، طعنه های خجل کننده ، انتقادهای مکرر ، عدم علایق جنسی و یا پناه بردن به سکوتی یخ گونه را موجب میشود .
والدین در دشوارترین مدرسه دنیا تدریس می کنند . مدرسه آدم سازی ، شما تخته سیاه کلاس ، مدیر ، معلم و سرایدار مدرسه اید . از شما انتظار می رود که خبرگان همه موضوع های مربوط به حیات و زندگی باشید . برای آموزش شغل شما ، مدارس معدودی وجود دارد و در مورد برنامه آموزشی نیز توافق عامی دیده نمی شود . در نتیجه مجبور هستید خود آن را تهیه کنید . مدرسه شما فاقد تعطیلات ، مرخصی اتحادیه ترفیع سالیانه و یا افزایش حقوق است . شما برای هر فرزندتان حداقل ۲۴ ساعت در روز ، ۳۶۵ روز در سال و حداقل به مدت ۱۸ سال مشغول خدمت یا آماده خدمت هستید . بجز این ، شما در اداره ای تلاش می کنید که صرف نظر از موضوع ، دو رهبر یا رئیس دارد . در چنین بافتی ، شما به آدم سازی اشتغال دارید . من این کار را به عنوان دشوارترین ، پیچیده ترین ، اضطراب انگیز ترین و ترس آور ترین کار دنیاتلقی می کنم .
برای اداره کردن خانواده ، ارتباط سالم از اهمیتی بسزا برخوردار است . پدر یا مادر بودن می تواند برای زوجهایی که در مهارتهای ارتباطی از کفایت لازم برخوردارند یکی از پاداش ‌دهنده‌ترین و مسرت‌بخش ترین تجربه های زندگی باشد . اما زمانی که والدین بر مهارتهای لازم برای برقراری ارتباط صحیح و هماهنگ مسلط نیستند ، تشویش ، احساس بیگانگی و تنهایی ناشی از آن هم برای آنان و هم برای کودکان ، به یک اندازه مخرب است .
(۷۰ درصد مردمی که در نظرخواهی بخصوصی در مورد فرزندانشان شرکت کرده بودند از داشتن فرزند متاسف بودند که البته در کشور ما ممکن است این رقم مقداری تغییر یابد ولی این درصد در قرن ما فاجعه ای در روابط والدین و فرزندان بشمار می‌رود. ) ۸۰ درصد افرادی که در کار خود شکست می خورند فقط یک دلیل برای آن دارند .آنان قادر نیستند به خوبی با دیگران رابطه برقرار کنند . تصور شغلی که در آن ارتباط عامل مهمی نباشد کاری بس دشوار است .
مهارتهای برقراری ارتباط ، یقینا از رموز موفقیت در کار به شمار می روند . بیشتر تعامل های بشری در جهت بهتر یا بدتر شدن پیش می روند . هر لحظه از بودن با فرد دیگر ، می تواند فرصتی برای کشف خود و رشد شخصی ، و یا فرصتی برای کاهش هویت و تخریب شخصیت انسان باشد ، رشد شخصیت و بهداشت روانی و جسمی ما با توانایی برقراری ارتباط رابطه دارد . یک فرد بدون تعامل با انسانهای دیگر ، انسان کاملی نخواهد شد.
هر شخصی از طریق گفتگوهای خود با دیگران است که به بلوغ دست می یابد . برعکس ، عدم ارتباط یا مواجهه مکرر با ارتباطی ضعیف ، خویشتن فرد را هم از نظر هیجانی و هم از نظر جسمی تضعیف می‌کند برخی معتقدند که بیماری روانی ، در اصل ناشی از مشکلات مربوط به ارتباط نامناسب است . یک رابطه نارسا می تواند سلامت جسمی شخص را تحت تاثیر قرار دهد و با وجود این ، میزان تاثیر گفتگوی سازنده یا مخرب بر کنشهای جسمانی ، بسیاری از مردم را متعجب می سازد .
امپراتور فردریک ، فرمانروای قرن سیزدهم امپراتوری مقدس ، می‌خواست بداند که در زمان خلق نوع بشر ، در بهشت به چه زبانی صحبت می کرده اند : زبان عبری ، یونانی ، لاتین و یا زبان های دیگر؟ پس فرمان آزمایشی را صادر کرد که در آن امکان ایجاد دوباره شرایط اصلی ، تا حدودی ، وجود داشت ، به دستور او ، گروهی از کودکان را از لحظه تولد تا هنگام زبان باز کردن ، از شنیدن صدای انسان محروم کردند . کودکان توسط دایه‌هایی بزرگ می شدند که با تاکید از آنان خواسته شده بود تا زمانی که در کنار کودکان هستند ساکت باشند . همه شرایط آزمایش ، به خوبی رعایت شد . اما نتیجه چه بود ؟ همه بچه ها از بین رفتند . فقدان ارتباط در اغلب موارد، سمی است که می‌تواند مهلک باشد .
در مورد روشها و شیوه ها ی برقراری ارتباط ، یک موضوع قطعی است و آن این که ، این روشها قبل از هر چیز، پاسخهایی آموخته شده اند . شاید موثرترین معلمان شما ، والدینتان بوده اند که آنان نیز به نوبه خود ، رویکردی برقراری ارتباط را از والدین خویش یاد گرفته اند و معلمان ، مسئولان پیشاهنگی ، دوستان و بسیاری از افراد دیگر نیز بر میزان درونداد آنان افزوده اند . فرهنگ ، همواره به وسیله رادیو ، تلویزیون و منابع دیگر بر نحوه برقراری ارتباط انسان تاثیر گذارده است .
برقراری ارتباط ضعیف را ، افراد خیرخواهی به ما آموخته اند که خود ، راه های نامناسب برقراری ارتباط را از دیگران یاد گرفته اند . به این ترتیب ، در مورد مسائل مربوط به ارتباط ، در واقع ، بسیاری از ما قربانیان قربانیانی دیگر هستیم .
بزرگسالان زندگی ما ، علاوه بر تذکر کلامی الگوهای عملی نیز از شیوه های رفتاری خاص ارائه می کردند . شاید آنان ، احساسات خود را به ندرت بروز می دادند . شاید کنایه آمیز و تحقیر آمیز صحبت می کردند و یا با خشم فریاد می کشیدند . اما به هر حال همه ما به عنوان کودک ، از نمونه‌های رفتاری افراد مهم زندگی خود نیز ، به اندازه تعلیماتشان ، چیزهایی آموخته‌ایم.
▪ بسیاری از راههای اختلال آمیز برقراری رابطه ، که معمولا در فرهنگ ما به کودک آموزش داده می شود ، به قرار زیرند :
ـ چگونه ظاهربین باشیم،
ـ چگونه ظاهرسازی کنیم،
ـ چگونه به بازیهای بین فردی بپردازیم،
ـ چگونه پنهانکاری کنیم ،
ـ چگونه در روابط انسانی، از احتمال خطر بکاهیم،
ـ چگونه دیگران را به شکلی ماهرانه کنترل کنیم ( یا کنترل آنان را بر خود تحمل کنیم)
ـ چگونه در صورت لزوم به دیگران آسیب برسانیم و یا آنان را تنبیه کنیم .
بیشتر ما، اغلب در زمینه راههای بسیار مخرب و ناموثر برقراری رابطه آموزش می بینیم . زمانی که نقصهای ارتباطی والدین باعث آزار کودکان می شود، یک دور باطل به وجود می‌آید. اما این دور را می توان شکست . شما می توانید آن بخش از روشهای رابطه ای را که کارایی مثبتی ندارند یادگیری زدایی کنید .
البته تغییر دادن راههای برقراری ارتباط کار آسانی نیست . سالها عادت موجب شده است که برخی گرایشها ، در طول مدت زمانی بسیار طولانی ، چنان ریشه دار شوند که برقراری رابطه به شکلی متفاوت با گذشته را غیر طبیعی جلوه دهند . هر روش جدیدی ، نامناسب و ناجور به نظر می‌رسد در نتیجه افراد وسوسه می شوند که دست از تلاش بردارند .
در قرن حاضر ، تغییرات فرهنگی با چنان سرعت نفس‌گیر و ناراحت کننده ای همراه بوده است که الوین تافلر اقرار می کند در دوره ای از شوک آینده زندگی می کنیم. منظور وی آن است که تغییر با چنان سرعت گیج کننده ای بر ما فرود می آید که برای کنارآمدن با آنان، با مشکلات زیادی مواجه خواهیم بود . با توجه به تغییراتی که پیوسته دردرون ما ، در افراد دیگری که با آنان رابطه داریم و درجهان فیزیکی و فرهنگ ما روی می دهد ، ثابت ماندن غیر ممکن است . به قول ریچارد نیبوهر هنگامی که امروز ، دست به کاری می زنیم که دیروز انجام داده ایم ، در واقع کاری متفاوت را انجام می دهیم ، زیرا در این فاصله هم ما و هم محیطمان تغییر کرده است .
قانون تغییر می گوید : اوضاع یکسان نمی ماند . اگر بهتر نشود بدتر خواهد شد ، رابطه ها اگر قوی تر نشوند ، ضعیف خواهند شد ، اگر نزدیک تر نشوند ، فاصله شان افزایش خواهد یافت و اگر سازنده تر نشوند ، باروری خود را از دست خواهند داد.
بدیهی است کنترل ماهرانه تغییرات بهتر از آن است که بگذارید زندگی ، خود این کار را صورت دهد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط