محله ایست‌ساید جنوبی به عنوان غرب وحشی وحشی

کشمکش طبقات جامعه بر سر خیابان بی

در شب ششم اوت 1988، شورشی در سراسر حاشیه‌های بوستان میدان تامپکینز رخ داد. این بوستان، فضای سبز کوچکی است که در محله ایست‌ساید جنوبی نیویورک قرار دارد. در این شورش که در سراسر شب ادامه یافت، پلیس در
چهارشنبه، 22 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
کشمکش طبقات جامعه بر سر خیابان بی
 کشمکش طبقات جامعه بر سر خیابان بی

 

نویسنده: نیل اسمیث
برگردان: حسام زندحسامی



 

محله ایست‌ساید جنوبی به عنوان غرب وحشی وحشی

در شب ششم اوت 1988، شورشی در سراسر حاشیه‌های بوستان میدان تامپکینز رخ داد. این بوستان، فضای سبز کوچکی است که در محله ایست‌ساید جنوبی نیویورک قرار دارد. در این شورش که در سراسر شب ادامه یافت، پلیس در یک طرف و آمیزه‌ای از مخالفان بهسازی از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر، پانک‌ها، فعالان مسکن، بی‌خانمان‌های داخل بوستان، هنرمندان، عیاشان شب یکشنبه و ساکنان محل در طرف دیگر قرار داشتند. این درگیری، پس از زمانی رخ داد که شهر نیویورک کوشید منع رفت و آمد را بعد از ساعت یک صبح در بوستان، اعمال کند. بهانه‌ی منع رفت و آمد، بیرون راندن شماری زیادی از بی‌خانمان‌هایی بود که در این بوستان سکونت داشتند یا شب را در آن سپری می‌کردند، جلوگیری از حضور جوانانی که تا دیر وقت، در بوستان موسیقی پخش می‌کردند و همچنین، ممانعت از خرید و فروش مواد مخدر. با این حال، بسیاری از ساکنین محله دلیل منع رفت و آمد را چیز دیگری می‌دانستند. شهرداری نیویورک می‌کوشید این بوستان را مهار کند تا بهسازی فراگیر بافت شهری را تسهیل کرده باشد. این بهسازی، پیش از آن نیز از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر در محله به انجام رسیده بود. در تظاهراتی که شنبه شب با هدف مخالفت با منع رفت و آمد در این بوستان برگزار شد، روی بزرگ‌ترین پلاکارد نوشته بودند:
«این بهسازی بافت شهری، جنگ بین طبقات جامعه است!».
تظاهرکنندگان شعار می‌دادند: «جنگ طبقاتی، جنگ طبقاتی، مرگ بر نوکیسه‌های آشغال!» یکی از سخنرانان در این تظاهرات اظهار داشت: «جوانان نوکیسه و غول‌های املاک و مستغلات به مردم بوستان میدان تامپکینز اعلام جنگ داده‌اند. یکی از شعارهایی که به طور دائم تکرار می‌شد این بود: «این بوستان آشغال مال کیه؟ این بوستان آشغال مال ماست.» حتی یکی از عناوین بزرگ روزنامه‌ی محافظه‌کار نیویورک تایمز (1)، در دهم اوت، این بود: «جنگ بین طبقات جامعه، در سراسر خیابان بی (2)» (3).
در واقع، در ششم اوت 1988، شورش در این بوستان، به سبب حضور نیروهای پلیس رخ داد. مأموران پلیس، که لباس ضد شورش به تن داشتند و به موجودات فضایی شبیه بودند، نام و درجه‌ی خود را مخفی کرده بودند و تا قبل از نیمه شب، همه را از بوستان بیرون راندند و سپس، مانند «قزاق‌ها» چندین بار با باتوم به تظاهرکنندگان و افراد محلی هجوم بردند:
عجیب این بود که به نظر می‌رسید مأموران پلیس، از کنترل خارج شده‌اند و نفرتی به آنها قدرت می‌داد و دلیل آن را درک نمی‌کردم. رفتار نیروی پلیس سبب شده بود که یک اعتراض به نسبت کوچک، تشدید شده و کل محله را دربرگیرد. به این ترتیب صدها نفر که به خشم آمدند، پیش از آن، هرگز به این بوستان نرفته بودند. نیروی پلیس درخواست اعزام بالگرد کرد و در نهایت، 450 افسر به محل فراخوانده شدند... جنون بین نیروهای پلیس موج می‌زد. یکی به طرف تاکسی‌ای دوید که پشت چراغ قرمز ایستاده بود و فریاد زد: «گورت از اینجا گم کن، مردک عوضی...». نیروی موتورسوار (4) به خیابان‌های ایست ویلیج (5)، هجوم آورده بود، بالگردی بر فراز منطقه می‌چرخید و افرادی که برای خرید روزنامه‌ی یکشنبه از خانه بیرون آمده بودند، از ترس، در خیابان اول می‌دویدند. (6)
سرانجام، کمی پس از ساعت چهار صبح، پلیس «با خفت عقب‌نشینی» کرد و تظاهرکنندگان سرمست از پیروزی، دوباره وارد بوستان شدند و به شادمانی و پایکوبی و هیاهو پرداختند. چند نفر از تظاهرکنندگان با استفاده از موانع پلیس درهای فلزی و شیشه‌ای مجتمع ساختمانی کریستودورا (7) را شکستند. این مجتمع، در خیابان بی و در مرز بوستان تامپکینز قرار داشت و یکی از نمادهای منفور بهسازی در این محله شده بود (8)، (9).
در روزهای پس از وقوع این شورش، تظاهرکنندگان، سیاستی بسیار بلندپروازانه‌تر در خصوص جغرافیای سیاسی این شورش اخذ کردند و همچنان که نیروی پلیس را ریشخند می‌کردند و آزادی خود را در این بوستان جشن می‌گرفتند، شعارشان این بود: «همه جا میدان تامپکینزه». در این زمان، شهردار نیویورک، ادوارد کاک (10)، پیوسته بوستان میدان تامپکینز را «لانه‌ی فساد» توصیف می‌کرد و این شورش را تقصیر «دولت‌ستیزان» (11) می‌دانست. رییس انجمن خیرخواه نیروهای گشت (12)، در دفاع از مأموران پلیس، با شور فراوان ابراز داشت: «انگل‌های جامعه، معتادان، اراذل و اوباش، یعنی، جماعتی نامتناجس و ناجور (13)» سبب این شورش شده‌اند. در روزهای بعد، هیئت بررسی شکایات شهروندان (14)، 121 شکایت از خشونت پلیس دریافت کرد. براساس شواهدی که اغلب برگرفته از یک نوار ویدیویی چهارساعته بود، 17 تن از افسران نیروی پلیس، متهم به «رفتار خلاف قانون» شدند. این نوار ویدیویی را یکی از هنرمندان محلی به نام کلایتن پترسن (15) ضبط کرده بود. سرانجام، شش افسر محاکمه شدند ولی هیچکدام از آنها محکوم نشد. رییس پلیس فقط همین را اذعان داشت که شاید چند تن از افسران، به سبب «بی‌تجربگی» کمی «بیش از حد از خود حرارت نشان داده‌اند» ولی او پیوسته براساس سیاست رسمی ایالات متحده، قربانیان این شورش را مقصر دانست. (16)
پیش از وقوع شورش در اوت 1988، بیش از پنجاه بی‌خانمان که از فضاهای خصوصی و دولتی متعلق به بازار رسمی مسکن، بیرون رانده شده بودند، پیوسته از بوستان، به منزله‌ی جای خواب استفاده می‌کردند. در ماه‌های پس از شورش، تعداد بی‌خانمان‌شدگان ساکن در این بوستان افزایش یافت، زیرا اقدامات نیمه سازماندهی شده علیه بهسازی و بیرون راندن تصرف کنندگان غیرقانونی از این بوستان (17)، با اقدامات گروه‌های محلی تأمین مسکن، ارتباط یافت. همچنین، برخی از بی‌خانمان شده‌هایی که «فضای آزاد شده‌ی» جدید آنها را به خود جذب کرده بود، سازماندهی شدند. از طرف دیگر، شهرداری نیویورک هم به تدریج تجدید قوا کرد. منع رفت و آمد را در سراسر بوستان (که پس از شورش، دیگر اجرا نمی‌شد) دوباره اعمال کردند، چند ساختمان در این محله که محل سکونت تصرف کنندگان غیرقانونی بود، در ماه مه 1989 تخریب شد و سرانجام، در ماه ژوئیه‌ی همان سال، نیروی پلیس چادرها، آلونک‌ها و وسایل ساکنین بوستان را نابود کرد. در آن زمان، به طور میانگین، هر شب حدود 300 نفر از افراد بی‌خانمان شده، در این بوستان حضور داشتند که دست کم 3/4 از آنها مرد بودند. بیشتر این افراد، دو رگه‌های آفریقایی - آمریکایی، بسیاری از آنها سفیدپوست و برخی از آنها از تبار آمریکای لاتین، سرخپوستان و کشورهای دریای کاراییب بودند. در 14 دسامبر 1989، در یکی از سردترین روزهای زمستان، کل جمعیت بی‌خانمان را از این بوستان بیرون راندند و وسایل آنها را به همراه پنجاه آلونک، در صفی از کامیون‌های حمل پسماند سازمان بهداشت (18)، بارگیری کرده و از آنجا بردند.
رییس ریاکار اداره‌ی بوستان‌ها، هنری جی‌استرن (19)، اظهار کرد، «در چنین هوای سردی غیرمسئولانه است که اجازه دهیم افراد بی‌خانمان، در فضای باز بخوابند»، ولی نگفت که شبکه‌ی گرمخانه‌های شهر، فقط برای 1/4 از بی‌خانمان‌های شهر نیویورک، تخت خواب در اختیار دارد. در واقع، خدماتی که این شهر به افراد بی‌خانمان شده عرضه می‌کرد، بر عهده‌ی یک «مرکز کمک‌رسانی» بود و ثابت شده بود که این مرکز، جایی جز محل توزیع ساندویچ کالباس خیریه نیست (20). بسیاری از بیرون رانده شدگان، در ساختمان‌های متروک و غصبی محله سکونت یافتند، عده‌ای دیگر نیز برای مدتی در گوشه و کنار محله در کنار هم چادر زدند اما بلافاصله و آرام آرام به میدان تامپکینز بازگشتند. در ژانویه‌ی 1990، دولت به ظاهر مترقی شهردار دیوید دینکینز (21)، آن قدر از تصرف نهایی این بوستان مطمئن بود که «طرحی برای بازسازی» اعلام کرد. در تابستان، تجهیزات و مبلمان زمین‌های بسکتبال واقع در انتهای شمالی بوستان را جمع کرده و به نحوی بازسازی کردند که دسترسی به آنها قابلیت کنترل بیشتری داشته باشد. زمین بازی تازه تأسیس کودکان را با تور سیمی، به طور کامل محدود کردند. همچنین، در اعمال مقررات این بوستان، سختگیری بیشتری نشان دادند. مؤسسات شهرداری نیویورک، در تلاش برای راندن افراد بی‌خانمان از این بوستان، بیش از پیش، به آزار و اذیت تصرف کنندگان غیرقانونی بوستان (ساکنین سکونتگاه‌های غیرقانونی) پرداختند. در آن زمان، این تصرف کنندگان، پیشگام در اقدامات علیه بهسازی به شمار می‌آمدند. با تمامی این اوصاف، هنگامی که زمستان نزدیک شد، بی‌خانمان‌شدگان نیویورک، بیشتر و بیشتر، به بوستان بازگشتند و دوباره سازه‌هایی غیردائمی را در آنجا احداث کردند.
در ماه مه 1991، این بوستان محل برگزاری کنسرت روز یادبود شورش شد. شعار حاضران این بود: «مسکن، حق بشر است (22)». شواهد نشان می‌دهد که قرار است این مراسم به طور رسمی هر سال در ماه مه برگزار شود و به همین سبب، نیروی پلیس دوباره با ساکنین بوستان درگیر شد. از نخستین تظاهرات برای بازپس‌گیری بوستان، حدود سه سال گذشته بود و به تقریب یکصد آلونک، چادر و سازه‌هایی دیگر در میدان تامپکینز وجود داشت.
در این زمان بود که دولت شهردار دینکینز، تصمیم به اجرای اقدامی جدی گرفت. سرانجام، در ساعت پنج صبح سوم ژوئن 1991، این بوستان تعطیل شد و بین 200 تا 300 نفر از ساکنان آن، به بیرون رانده شدند. شهردار دینکینز، این اتهام را به «افراد بی‌خانمان» وارد کرد که آنها میدان تامپکینز را «از جامعه‌ی محلی ربوده‌اند» و اعلام نمود: «اینجا یک بوستان است و محل زندگی نیست» (23). دورتادور بوستان، حصاری از تور سیمی به ارتفاع حدود 2/5 متر برپا شد و گروهی متشکل از پنجاه مأمور با لباس نظامی و یا لباس شخصی، برای حفاظت دائمی از بوستان اعزام شدند. تعداد این مأموران، در نخستین روزها و در خلال هر یک از تظاهرات، به چند صد نفر می‌رسید. همچنین، پروژه‌ای 2/3 میلیون دلاری برای بازسازی آنجا آغاز شد. در واقع، سه ورودی بوستان، همواره باز بود و نگهبانان به شدت از آنها محافظت می‌کردند: دو ورودی، برای دسترسی کودکان به زمین بازی بود (برای استفاده همراهی یک بزرگسال با کودک الزامی بود). ورودی دیگر، که روبه‌روی مجتمع ساختمانی کریستودورا قرار داشت، برای دسترسی به محوطه‌ی پیاده‌روی با سگ بود. سارا فرگوسن،‌ گزارشگر شبکه‌ی رادیویی صدای ویلیج (24)، اظهارنظر کرد که تعطیلی این بوستان، همچون «صدای ناقوس مرگ» تصرفی است که «نماد ناتوانی شهر نیویورک در رسیدگی به وضع جمعیت بی‌خانمان این شهر شده بود.» (25) هیچ مسکن و سرپناهی به رانده‌شدگان بوستان عرضه نشد. بی‌خانمان‌ها، دوباره به ساختمان‌های غصبی محله نقل مکان کرده و یا به درون شهر نیویورک رفتند. در قطعه زمین‌های خالی واقع در شرق این بوستان، مجموعه‌ای از آلونک‌ها شکل گرفت و به سرعت، «آبادی شهردار دینکینز» (26) نام گرفت. این نام، «آبادی رییس جمهور هوور» (27) را به یاد می‌آورد که در سال‌های رکود اقتصادی ایالات متحده پدید آمده بود. آبادی شهردار دینکینز، منحصر به یک محدوده منحصر بفرد نبود بلکه لکه لکه و پراکنده منطقه‌هایی بود که تعیین دقیق مکان جغرافیایی آن امکان‌ناپذیر بود. شکل توسعه یافته این آبادی را می‌توان همانند بپوتاتسوانه دانست. به این ترتیب، مجموعه آلونک‌نشینی‌های زیر پل‌های مناطق بروکلین، منهتن و ویلیمزبرگ (28) گسترش یافت.

حدود چهار هکتار از زمین‌های بوستان میدان تامپکینز، به عنوان محل جنگجویانه‌ترین درگیری‌های علیه بهسازی از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر، به سرعت نماد شهرسازی نوین در «مرزبندی شهری» شد. پس از جنگ جهانی دوم، زمین‌های مناطق حاشیه‌ای مرکز شهر نیویورک، در خلال گسترش حاشیه‌نشینی آزاد شد و کارگران در این مناطق ساکن شدند. سپس مناطق مزبور، به صورت زمین‌های تخصیص یافته به اقلیت‌های نژادی و قومی، در اختیار فقرا و بیکاران قرار گرفت. در حال حاضر این مناطق ارزشمند شده‌اند. این شهرسازی نوین، نشانگر بروز دوباره‌ی دوگانگی‌های گسترده و شدید طبقاتی از جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی نیویورک از دهه‌ی 1970 است که مکمل تغییرات بزرگ‌تر جهانی به شمار می‌آیند. بهسازی بافت شهری از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر از دهه‌های 1960 و 1970 از یک سو، واکنشی است به مجموعه تغییرات و گذاری‌های جهانی و از سوی دیگر در ماهیت این تغییرات و گذارها نقش بسزایی داشته‌اند. این تغییرات عبارتند از توسعه‌ی اقتصاد جهانی در دهه‌ی 1980؛ بازسازی اقتصادهای ملی و شهری در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌دار در عرصه‌های خدمات، تفریح، مصرف و پیدایش سلسله مراتبی در کشورهای جهان و شهرهای ملی و منطقه‌ای (29). این تغییرات، بهسازی از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر را پیش بردند و آن را از دغدغه‌ای کم اهمیت و حاشیه‌ای در بازار صنعت املاک و مستغلات، به مهم‌ترین عامل دگرگونی شهری نیویورک تبدیل ساختند.

در هیچ نقطه‌ای از جهان، عوامل مؤثر اشاره شده، به اندازه‌ی محله ایست‌ساید جنوبی عیان نبوده است. حتی تعدد نام‌های این محله، خود نشان از درگیری‌ها و اختلافاتی دارد که در این محله رخ داده است و دلال‌ها و واسطه‌های معاملات ملکی و اشخاصی از جهان هنر که بهسازی را به انجام می‌رساندند، مشتاقند خود را از سابقه‌ی تاریخی این محله محو کنند تا ذکر نام قدیمی این محله، یادآور مهاجرانی فقیر نباشد که در پایان سده بیستم، بیشتر جامعه‌ی محلی را تشکیل می‌دادند. به همین خاطر، به جای آنکه از نام محله ایست‌ساید جنوبی یا نام این محله در زبان اسپانیایی پورتوریکویی محلی یعنی لوییسایدا (30) استفاده کنند، ترجیح می‌دهند، از نام «ایست ویلیج» استفاده کنند. در اصل، نام «ویلیج» متعلق به محله‌ی بالای خیابان هیوستن (31) است. محله‌ی ایست‌ساید جنوبی، از جنوب، در مجاورت منطقه‌ی مالی وال استریت (32) و محله‌ی چینی‌ها قرار دارد، از غرب، در کنار ویلیج و محله‌ی سوهو (33) واقع است، از شمال، هم مرز با بوستان گرمرسی (34) و از شرق، مجاور تنگه‌ی شرقی (35) است. محله‌ی ایست‌ساید جنوبی، بیش از هر جای دیگر از شهر نیویورک، دچار دوگانگی سیاسی است.
این محله از تنوع جمعیتی برخوردار است. از دهه‌ی 1950، ساکنان دارای تبار آمریکای لاتین در آن افزایش می‌یافت، در دهه‌ی 1980 به منزله‌ی «مرز جدید بین تمدن و توحش» شناخته می‌شد (36). این محله، فرصتی استثنایی برای سرمایه‌گذاران املاک و مستغلات به شمار آمد و در عین حال خیابان‌های آن، در روز هم تا حدودی خطرناک بودند. به قول نویسندگان محلی، محله‌ی ایست‌ساید جنوبی به اشکال مختلف «مرزی بین تمدن و توحش به حساب می‌آید که در آن، بافت شهری رو به زوال و ناهماهنگی است» (37) یا «کشوری برای سرخپوست‌های [آمریکای جنوبی] به شمار می‌آید، که سرزمین قتل و کوکائین است» (38). نه تنها طرفداران بهسازی بلکه مخالفان این فرایند نیز با چنین تصورهایی درباره‌ی این محله موافق هستند. پس از وقوع شورش ناشی از حضور نیروی پلیس، گزارشگری نگاشته است: «همچنان که بافت این محله، به آهستگی و به طور اجتناب‌ناپذیری از راه اسکان جمعیت مرفه‌تر بهسازی می‌شود، بوستان میدان تامپکینز مکانی برای ابراز مخالفت با این بهسازی و به آخرین سنگر نمادین در برابر بهسازی تبدیل شده است» (39). چند هفته بعد، در «برنامه‌ی زنده‌ی شنبه شب» (40)، در نمایشی طنز در یکی از دژهای مرز بین تمدن و توحش، شخصیتی به نام سرلشگر کاستر (41) (که یادآور شهردار کاک بود) در دفترش به رییس جنگجویان جنگ‌طلب از قبیله‌ی عقاب اوج گرفته (42)، خوشامد گفت و پرسید: «خوب، اوضاع محله ایست‌ساید جنوبی چطور است؟»
دوگانگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در این «کشور سرخپوست‌ها» به سرعت و بسیار گسترش یافته است. اجاره‌بهای آپارتمان‌های این محله، در سراسر دهه‌ی 1980 به طور فزاینده‌ای سیر صعودی داشت و به این ترتیب، تعداد افراد بی‌خانمان نیز بیشتر شد. با افزایش احداث مجتمع‌های لوکس ساختمانی، ساخت خانه‌های سازمانی کاهش یافت. در منطقه‌ی وال استریت که در مجاورت این محله قرار دارد، دستمزدها هفت هشت رقمی شد لیکن میزان بیکاری در میان افراد فاقد مهارت افزایش پیدا کرد. در دهه‌ی 1990 فقر در میان زنان، افرادی از تبار آمریکای لاتین و آفریقایی - آمریکایی‌ها به طور چشم‌گیری گسترش و عرضه‌ی خدمات اجتماعی، کاهش پیدا کرد. به این ترتیب، محافظه‌کاری دهه‌ی 1980 موجب بروز دوباره‌ی خشونت نژادی در این دهه شد. با پیدایش رکود اقتصادی شدید در اوایل 1990 اجاره‌بها تثبیت شد، ولی بیکاری به اوج خود رسید. در اواخر دهه‌ی 1990 آغاز دوباره‌ی بهسازی و توسعه، دوگانگی دهه‌ی 1980 این محله را چند برابر کرد.
میدان تامپکینز، در قلب محله‌ی ایست‌ساید جنوبی قرار دارد. در حاشیه‌ی جنوبی این میدان و در امتداد خیابان هفتم، یک رشته از ساختمان‌های مسکونی قرار دارند که به بوستان میدان تامپکینز اشراف دارند. بیشتر این ساختمان‌ها، مجتمع‌های استیجاری پنج شش طبقه و فاقد آسانسور هستند که در اواخر سده نوزدهم احداث شده‌اند. پله‌های اضطراری این ساختمان‌ها، مسیرهایی ناامن برای فرار از آتش‌سوزی است. البته در میان این ساختمان‌ها، ساختمانی بزرگ با نمای زشت و ملال‌آور امروزی و به رنگ سفید مایل به زرد نیز قرار دارد. در جهت غرب، مجتمع‌های استیجاری در امتداد خیابان ای، به همان اندازه ملال آورند. با این همه، وجود خیابان‌های فرعی متعدد و تلفیقی از میکده‌های سطح پایین و ارزان قیمت، رستوران‌های اوکراینی و لهستانی، کافه‌های گران قیمت، میکده‌های لوکس، خواربار فروشی‌ها، شکلات و آبنبات فروشی‌ها و نیز کلوب‌های شبانه، آنجا را تبدیل به سرزنده‌ترین مکان در حاشیه‌ی بوستان تامپکینز ساخته است. در حاشیه‌ی شمالی بوستان و در امتداد خیابان دهم، ردیفی از خانه‌های شهری عظیم و باشکوه دهه‌های 1840 و 1850 قرار دارد که بهسازی آنها در اوایل دهه‌ی 1970 به انجام رسیده است. در جهت شرق بوستان، یعنی در خیابان بی، نماهایی با ناهماهنگی بیشتر مشاهده می‌شود. در اینجا مجتمع‌های استیجاری، کلیسای بریجید (43) مقدس (احداث شده در اواسط سده نوزدهم) و نیز ساختمان بدنام کریستودورا قرار دارند. این ساختمان عظیم آجری شانزده طبقه، در سال 1928 احداث شده و از همه‌ی ساختمان‌های محله بلندتر است.
در دفترچه‌ی راهنمای انجمن معماران آمریکا برای معماری در نیویورک (44) چنین ابراز تأسف شده است: «روزی که این منطقه را بازسازی کنند، این بوستان، پس از تکمیل، مکانی مطلوب و موهبتی الهی خواهد شد» (45). در واقع، خود این بوستان، هم اکنون نیز، مکانی استثنایی است. پیاده‌روهای منقطع و منحنی شکل، مانند گلبرگ‌های بیضوی و درختان بزرگ چنار و چند درخت نارون به جای مانده، بر این بوستان سایه می‌اندازند. در گذشته ردیفی طولانی از نیمکت‌های سیمانی، در کنار پیاده‌روهای بوستان قرار داشت، ولی در هنگام بازسازی، به جای آنها، نیمکت‌هایی چوبی به کار بردند و در طرفین هر نشیمنگاه، میله‌های آهنی شکل داده شده نصب کرده تا بی‌خانمان‌ها نتوانند روی نیمکت‌ها بخوابند. زمین‌های بزرگ پوشیده از چمن و عاری از گونه‌های درختی و سایر پوشش‌های گیاهی، بخش اصلی بوستان را تشکیل می‌داد. هنگام بازسازی، دور این زمین‌ها را حصار کشیدند. در انتهای شمالی بوستان، زمین‌های هندبال و بسکتبال، زمین بازی کودکان و محوطه‌ی پیاده‌روی با سگ قرار دارد. در انتهای جنوبی بوستان، جایگاه نیمه سرپوشیده و دارای دیوار کروی شکل برای دسته‌ی نوازندگان (46) قرار داشت که در دهه‌ی 1960، جایگاه اجرای کنسرت برای گروه‌های فاگس (47) و گریتفول دد (48) بود و در اواخر دهه‌ی 1980، برای تظاهرات روز جشن بهاران (49) و راهپیمایی سالانه‌ی مردان همجنس باز برای دریافت کمک مالی به منظور مبارزه با ایدز (50) به کار رفت. پیش از بازسازی، این بوستان، روزها آکنده از مردان اوکراینی بود که شطرنج بازی می‌کردند، جوانانی که مواد مخدر می‌فروختند، جوانان تازه به دوران رسیده‌ای که به سر کار می‌رفتند و از سر کار بر می‌گشتند، تعدادی پانکی که پخش صوت به همراه داشتند، زنان پورتوریکویی که بچه‌هایشان را می‌گرداندند، ساکنانی که با سگ‌هایشان پیاده‌روی می‌کردند و کودکانی که در زمین بازی سرگرم بودند. پس از سال 1988، مأموران پلیس سوار بر خودروهای گشتی به این جمعیت اضافه شدند و عکاس‌ها و جمعیت زیادی از بی‌خانمان‌شدگانی که به محیط به نسبت امن این فضای «آزاد شده» و در عین حال، «موضوع بحث و جدل» جذب شده بودند. قبل از ژوئن 1991، سکونتگاه‌های موقت و در کنار هم، به سرعت در این بوستان توسعه یافت. این سکونتگاه‌ها از چادر، کارتن مقوایی، برزنت‌هایی به رنگ آبی سیر و همه نوع موادی تشکیل می‌شد که از درون پسماندها یافت شده بودند و می‌شد به جای سرپناه از آنها استفاده کرد. از قدیم، معتادان در شرق بوستان جمع می‌شدند و پاتوق جاماکایی‌های پیرو آیین راستافاری (51)، در کنار آبنمایی بود که در دوره‌ی جنبش خویشتن‌داری (و اغلب پرهیز از نوشیدنی‌های الکلی) (52) در نزدیکی خیابان‌ای احداث شده بود. فعالان سیاسی و تصرف کنندگان غیرقانونی در نزدیکی جایگاه نیمه سرپوشیده برای دسته‌ی نوازندگان جمع می‌شدند که در هنگام باران، به جای سرپناه به کار می‌رفت. این جایگاه نیمه سرپوشیده‌ای، در زمان بازسازی بوستان تخریب شد.
افراد حاضر در میدان تامپکینز، که گاهی کثیف، آرام و خودمانی و گاهی پرتحرک و پرنشاط بودند و به جز در مواقع رزمایش‌های پلیس، به ندرت خطرناک بودند، نمونه‌ای از افرادی بودند که جین جیکبز (53) در رساله‌ی مشهور خود علیه نوگرایی، با نام مرگ و زندگی شهرهای بزرگ ایالات متحده (54) (1961) آن را مکانی بدنام نامید. اگرچه جنبه‌های کالبدی این بوستان فاقد شباهتی به یک منطقه‌ی مرزی بود، ولی درگیری طبقات اجتماعی و شورش‌های ناشی از حضور پلیس، در این بوستان تازگی نداشت. این بوستان، در ابتدای پیدایش آشفته بازاری باتلاقی بود و نخستین افراد بی‌خانمان ساکن در آن، گروهی بودند که آنها را به سبب استفاده از لباس مندرس و تسبیح، از زادگاهشان در جزیره‌ی منهتن بیرون رانده بودند. این باتلاق را جان جیکب استر (55)، تاجر پوست و سرمایه‌دار معروف، وقف شهر نیویورک کرد. پس از آن، این باتلاق را خشکاندند و در سال 1834، بوستانی در محل آن احداث شد. نام این بوستان، برگرفته از نام دنیل تامپکینز (56)، فرماندار سابق نیویورک و معاون رییس جمهور وقت آمریکا بود. این بوستان بلافاصله محلی برای برگزاری جلسات توده‌ی کارگران و بیکاران شد و در عین حال، در دهه‌ی 1850 و در سراسر دوران جنگ داخلی ایالات متحده، برای ارعاب و تهدید جمعیت محلی به تصرف ارتش درآمد و به مثابه‌ی زمین رژه‌ی ارتش به کار رفت.
قدرت نمادین این بوستان، به منزله‌ی فضایی برای مقاومت، پس از سال 1873 و در هنگامی قطعیت یافت که فروپاشی مصیبت‌بار مالی، شمار زیادی از کارگران و خانواده‌ها را بیکار و بی‌خانمان کرد. مؤسسات خیریه‌ی نیویورک، ظرفیت و امکان رسیدگی به وضع افراد بیکار و بی‌خانمان را نداشتند و حتی با اصرار طبقات تاجر، دولت این شهر، از کمک‌رسانی به این افراد امتناع کرد. «در هر صورت، اعتراضی مسلکی و قدرتمند به مفهوم کمک‌رسانی وارد کردند و بر این باور بودند که مشکلات ناشی از بیکاری، تجربه‌ای ضروری، ناگوار و در عین حال، عبرت‌آموز برای طبقات کارگر است» (57). در 13 ژانویه‌ی 1874 یک راهپیمایی در اعتراض به وضع موجود در میدان تامپکینز برگزار شد و فیلیپ فنر (58)، مورخ کارگران، راهپیمایی مزبور را این گونه توصیف می‌کند:
حتی هنگامی که نخستین راهپیمایان به میدان وارد شدند، اهالی نیویورک شاهد بزرگ‌ترین تظاهرات کارگران در این شهر بودند. قرار بود شهردار برای تظاهرکنندگان سخنرانی کند، ولی نظرش را تغییر داد و در آخرین دقایق، نیروی پلیس برگزاری جلسه در این میدان را ممنوع اعلام کرد. با این حال، هیچ اخطاری به کارگران ندادند و مردان، زنان و کودکان حاضر در راهپیمایی هنگامی که به میدان تامپکینز آمدند، انتظار داشتند شهردار هومیر (59) برایشان سخنرانی کند و برنامه‌ای را برای کمک به بیکاران ارائه کند. زمانی که میدان از تظاهرکنندگان پر شد، نیروی پلیس به آنها هجوم آورد. به روایت شاهدان ماجرا «باتوم‌های پلیس، بر مردم فرود می‌آمد و زنان و کودکان جیغ می‌کشیدند و هراسان به هر طرف می‌دویدند. بسیاری از این زنان و کودکان، در هجوم مردم به سمت خروجی‌های میدان، زیر دست و پا ماندند. خشونت به حدی بود که افسران سواره نظام، تماشاگران تظاهرات را نیز بی‌رحمانه با باتوم می‌زدند.» (60)
یک ساعت پس از آغاز درگیری و ضرب و شتم نیروی پلیس، نسخه‌ی ویژه‌ای از نشریه‌ی نیویورک گرافیک (61) انتشار یافت که عنوان اصلی آن، «شورشی در بوستان میدان تامپکینز در جریان است» (62) بود.
پس از وقوع شورش ناشی از حضور نیروی پلیس در سال 1988، نشریات نیویورک، متنی را تنظیم کردند که مایه‌ی خشنودی شهردار وقت شود. نشریه‌ی محلی ورلد، تظاهرکنندگان را «کمونیست» نامید و به باد انتقاد گرفت و مطالبی را از «کابوس توده‌ی کمونیستی مردم» نوشت. این نشریه، سرکوبی جماعت آشوبگر را شبیه به رشادت سرهنگ کاستر (63) در سفر دلیرانه به کوهستان تپه‌های سیاه (64) برای مقابله با قبیله‌ی وحشی سو (65) در ایالت داکوتای جنوبی (66) دانست. آنچه در سال 1874، تشبیه عجیب این بوستان به مرز بین تمدن و توحش دانسته خوانده شده بود (67)، در دهه‌ی 1980 توصیفی تکان دهنده و در عین حال، طبیعی از این بوستان به شمار می‌آمد.
سرنوشت محله‌ی ایست‌ساید جنوبی، همواره ارتباط تنگاتنگی با رویدادهای جهانی داشته است. مهاجرت صدها هزار کارگر و رعیت اروپایی به ایالات متحده طی چند دهه‌ی بعد، تنها موجب تشدید کشمکش‌های سیاسی در این محله شد و مطبوعات، محله‌ی مزبور را به منزله‌ی محیطی محروم توصیف کردند. تا سال 1910، جمعیتی حدود 540 هزار نفر، مجتمع‌های استیجاری این محله را بسیار پرازدحام ساخته بودند و همه‌ی این افراد، برای یافتن کار و مسکن، با هم رقابت می‌کردند. این افراد شامل کارگران دوزنده‌ی لباس، کارگران بارانداز، کارگران چاپخانه، کارگرهای ساده، استادکارها، مغازه‌دارها، خدمتکارها، کارکنان بخش دولتی (68)، نویسندگان و گروهی فعال و آشوبگر می‌شد که متشکل از کمونیست‌ها، پیروان سوسیالیسم افراطی، دولت ستیزان، طرفداران اعطای حق رأی به زنان و نوابع فعالی بود که خود را وقف سیاست و درگیری‌های سیاسی کرده بودند. رکودهای پی‌درپی اقتصادی، بسیاری را بیکار کرد، خودرأیی رؤسا از یکسو و اوضاع خطرناک کار و نبود حقوق کارگران از سوی دیگر، موجب تشکیل اتحادیه‌های کارگری شد. علاوه بر اینها، صاحبخانه‌ها بیش از پیش، اجاره‌بها را افزایش می‌دادند و این محله در دهه‌ی 1910 شاهد رویدادهای بسیاری بود. در سال 1911، آتش‌سوزی شرکت تولید لباس‌های زنانه‌ی ترای انگل (69) رخ داد و در آن، 146 زن کارگر خیاط که اهل محله‌ی لئر ایست بودند، پشت درهای بسته‌ی کارگاه بیگاری خود زندانی شدند و با پریدن به خیابان جان باختند. در سال 1919، حمله‌ی نیروی پلیس (70) شکل یافت که در آن به پشتوانه و حمایت حکومت محلی هراس و وحشت علیه مردم محله‌ی بدنام ایست‌ساید جنوبی ایجاد شد. همچنان که نواحی حومه‌ی نیویورک در دهه‌ی 1920 به سرعت توسعه می‌یافتند، صاحبخانه‌های سراسر این محله اجازه دادند ساختمان‌هایشان به حالت نیمه مخروبه درآید و بسیاری از ساکنان محله به دنبال درآمد به حومه‌ی شهر نقل مکان کردند.
به نظر اصلاحگران طبقه‌ی متوسط، بوستان میدان تامپکینز نیز مانند برخی دیگر از بوستان‌ها، به مثابه‌ی «سوپاپ اطمینان» برای محیط بی‌ثبات اجتماعی و برای سکونتگاهی متراکم بود. به دنبال شورش 1874 و در آخرین دهه‌ی سده بیستم، یعنی در دوره‌ی جنبش‌های اصلاحات و خویشتنداری، یک زمین بازی کودکان و آبنمایی در این بوستان احداث شد. گاهی بحث و درگیری در این بوستان، شدت می‌گرفت و گاهی فرو می‌نشست. اما طی دوران رکود اقتصادی ایالات متحده (71) (1939-1929)، هنگامی که رابرت مزز (72) دوباره این بوستان را طراحی کرد و دو دهه‌ی بعد، هنگامی که اداره‌ی بوستان‌ها (73) بیهوده کوشید زمین‌های این بوستان را به بهانه‌ای احداث زمین بسکتبال تصرف کند، راهپیمایی‌هایی به وقوع پیوست. راهپیمایی محلی، تصمیم‌گیران را مجبور کرد تا تغییراتی را در طراحی بوستان اعمال کنند و نسخه جدیدی از طراحی بوستان ارائه شد (74). این بوستان، در دهه‌ی 1950، پاتوقی برای شاعران هیپی و در دهه‌ی 1960، خاستگاهی برای فرهنگ مغایر با ارزش‌های جامعه شد. در سال 1967، هنگامی که نیروی پلیس به بهانه نشستن یا دراز کشیدن روی چمن‌ها با وجود تابلوهای «وارد چمن نشوید»، به هیپی‌ها هجوم آورد باز هم درگیری‌هایی در این منطقه به وجود آمد.
تاریخچه‌ی ناآرامی، ناملایمات و درگیری‌های این بوستان، مغایر با ظاهر پیش پا افتاده‌ی آن است که آن را مکانی مناسب برای ایجاد «آخرین سنگر» در برابر بهسازی ساخته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. New York Times
2. Avenue B
3. Wines 1988
4. Cavarly
5. East Village
6. Carr 1988:10
7. Christodora
8. Ferguson 1988; Gevirtz 1988
9. شاعر معروف آمریکایی، الن گینزبرگ (Allen Ginsberg 1926-1997)، این واقعه را از قول یکی از دانشجویان چینی نقل می‌کند که در درگیری‌های بین دانشجویان و نیروی پلیس چین در ماه ژوئن همان سال در میدان تیانامن (Tiananmen Square) حضور داشته است. در چین، نیروی پلیس «لباس‌هایی پارچه‌ای مانند مردم عادی می‌پوشد. این دانشجو گفته است که تفاوت بین پوشش نیروهای پلیس چین و ایالات متحده جالب بود، زیرا در چین، نیروی پلیس، گاهی عقب می‌نشست و گاهی جلو می‌آمد و گهگاه از باتوم استفاده می‌کرد. ولی اینجا در ایالات متحده، افرادی که انگار از فضا آمده بودند و کلاهخود داشتند، وسط خیابان سبز شده بودند و همه را از جمله رهگذران و خانه‌داران و هر کسی را که سر راهشان بود، کتک می‌زدند. این مأموران، به طور کامل جدا از مردم بودند و هیچ تفاوتی با فضایی‌ها نداشتند». برگرفته از: "A Talk with Allen Ginsberg" 1988
10. Edward Koch
11. Anarchists
12. Patrolmen"s Benevolent Association
13. Human misfits
14. Civilian Complaint Review Board
15. Clyton patterson
16. Gevirtz 1988; Pitt 1989
17. Squatters" movements
18. Sanitation Department
19. Henry J.Stern
20. Weinberg 1990
21. David Dinkins
22. Housing is a human right
23. Quoted in Kifner 1991
24. Village Voice
25. Ferguson 1991 b
26. Dinkinsville
27. Hoovervilles
28. Brooklyn, Manhattan and Williamsburg Bridges
29. Sassen 1991
30. Loisaida
31. Houston Street
32. Wall Street financial district
33. SoHo
34. Gramercy Park
35. East River
36. Levin 1983
37. Rose and Texier 1988:xi
38. Charyn 1985:7
39. Carr 1988:17
40. Saturday Night Live
41. جرج آرمسترانگ کاستر، سرلشگری آمریکایی (1876-1839) بود.
42. Soaring Eagle
43. St. Brigid"s Church
44. AIA guide to New York architecture
45. Willensky and White 1988:163
46. Bandshell
47. Fugs
48. Greatful Dead
49. May Day demonstrations
50. Annual Wigstock Parade
51. Rastafarians
52. Temprance founatain
53. Jane Jacobs
54. The Death and Life of Great American Cities
55. John Jacob Astor (1763-1848)
56. Daniel Tompkins (1774-1825)
57. Slotkin 1985:338
58. Philip Foner
59. Havemeyer
60. Foner 1978:448
61. New York Graphic
62. Gutman 1965:55
63. Colonel Custer
64. Black Hills
65. Sioux
66. South Dakota
67. Slotkin 1985
68. Public workers
69. Triangle fire
70. Palmer Raids
71. Depression
72. Robert Moses
73. Parks Department
74. Reaven and Houck 1994

منبع مقاله :
اسمیث، نیل؛ (1390)، مرزبندی نوین شهری بهسازی بافت شهری از راه اسکان جمعیت مرفه در شهرهای کینه‌توز، ترجمه حسام زندحسامی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط