نویسنده: علیرضا صدرایی
مقاله حاضر پاسخی است به این پرسش که عناصر اصلی در نوآوری و شکوفایی جوامع کدامند؟ و چه ارتباطی میان فرهنگ و تمدن و ارزشهای فرهنگی بانوآوری و شکوفایی وجود دارد؟ که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
انسان به عنوان خلیفه الهی در زمین مأموریت یافته تا زمین را مدیریت کرده و با عناصر وجودی خویش، آن را به سوی هدف اصلی آفرینشش هدایت کند. عناصر وجودی که در ذات انسان سرشته شده به گونه ای است که می تواند همه اهداف مورد نظر خداوند را برآورده سازد و برخلاف تحلیل و پیش بینی دیگرانی چون فرشتگان، از این توان برخوردار می باشد که به عنوان ربوبیت طولی عمل کرده و هر موجود و عنصر زمینی را به درست ترین شکل بهره برداری کنند و به کمال شایسته و بایسته خود برساند.
این مأموریت راهبردی بشر به شکل فرهنگ و تمدن بروز و ظهور می یابد. آن چه را که ما در اصطلاح زبانی خود از آن به فرهنگ و تمدن یاد می کنیم در حقیقت همان مأموریت بشری است. تمدن شکل تجسمی همان فرهنگ متعالی است که بشر در زمان دست یابی به شکوفایی و رشد به دست می آورد و به صورت عناصر عینی و تجسمی آشکار می سازد. از این جوامع با فرهنگ، دارای تمدن های پیشرفته و متعالی هستند که نمود عینی آبادانی زمین می باشد.
زمین با عناصر تمدنی، آباد می شود و هر یک از عناصر و موجودات آن به دست آدمی پرورانده می شوند و به کمال شایسته خویش دست می یابند. بر این اساس بازسازی تمدنی و فرهنگ، مأموریت دایمی و همیشگی بشر دانسته شده است. بازسازی فرهنگی و تمدنی به معنای آن است که بشر در شکل جوامع و ملت های همسو و همدل و همگرا می بایست همواره مواردی را که مطلوب نیست و یا مطلوبیت خود را در شرایط خاص از دست داده بازنگری و بازسازی کند و آن را متناسب با شرایط، سامان دهی نماید.
بازسازی فرهنگی و تمدنی همانند فرهنگ سازی و تمدن سازی، امری دشوار است، اما به جهاتی این دشواری کم تر می باشد؛ زیرا در طول تاریخ تمدنی بشر، مجموعه های مهم و پشتوانه های بسیاری فراهم آمده که می تواند برای هر ملتی مفید و سازنده باشد و با بهره گیری از آن، متناسب با شرایط نوشونده و نیازهای تازه و جدید عمل کرده و پاسخ های درخور و شایسته به مأموریت راهبردی خود در قبال هستی و زمین و زمان دهد.
این در حالی است که مطلق شکوفایی، امری پسندیده ومفید ارزیابی می شود؛ زیرا شکوفایی به معنای آزادسازی و بهره گیری از همه سرمایه ها و نیروها و توان های فردی و یا جمعی است. اگر به گیاهان توجه شود به خوبی این معنا درک می شود که آنها از توان و نیرویی که ذخیره ساخته اند به خوبی بهره می گیرند و به شکل غنچه های زیبا آن را شکوفا ساخته و در نهایت گل ها و میوه های زیبا و مفیدی را به هستی و جهان ارایه می دهند. بنابراین می توان گفت که ارتباط تنگاتنگی میان سرمایه های فرهنگی و تمدنی و شکوفایی وجود دارد. این بدان معنا خواهد بود که شخص و یا جامعه اگر بخواهد معنای شکوفایی را در خود و جامعه بروز و ظهور دهد می بایست از عناصر و سرمایه های وجودی خود بهره گیرد. این گونه است که هرگونه گسست فرهنگی و تمدنی می تواند بسیار آسیب زا باشد و جلوی شکوفایی را بگیرد. عناصر فرهنگی و تمدنی هر ملتی سرمایه های آن ملت است که با استفاده از آن می تواند در مسیر تعالی و تکامل گام بردارد. هرگاه ملت و جامعه ای به خوبی و درستی از سرمایه های اندوخته در طول تاریخ خویش بهره گیرد به سادگی می تواند بسیاری از پرسش ها و نیازهای خود را پاسخی در خور دهد.
از این جاست که نقش سازنده ارزش ها و اصول در بازسازی فرهنگی و تمدنی آشکار می شود. به این معنا که هر جامعه و ملتی برای دست یابی به اهدافی کلان گرد آمده و بر اساس اصول ارزشی خاصی شکل یافته اند، این اصول ارزشی هستند که ملت را در کنار هم قرارداده و انگیزه اصلی همدلی و همگرایی و همسویی مردم شده است. بنابراین عناصر فرهنگی در حقیقت به معنای عناصر روانی و روحی هر جامعه است و بی آن جامعه و ملت همانند جسدی می شود که روح از آن بیرون رفته است. عناصر فرهنگی و اصول های ارزشی هر جامعه ای در حقیقت روح و جان کالبد ملت و تمدن های ملی و یا فراملی است. عناصر فرهنگی و اصول ارزشی است که به سازه های بشری معنا و مفهوم می دهد. هر ابزار و سازه تمدنی چون تلویزیون و یا رادیو و رایانه، زمانی معنا و مفهوم می یابد که عناصر فرهنگی و بهره گیری از آن شناسایی شده و به درستی به کار گرفته شود؛ وگرنه چیزی بی ارزش و بی معنا خواهد بود.
از این رو در بازسازی تمدنی می بایست این مسئله مورد توجه قرارگیرد که این بازسازی به دور از اصول ارزشی انجام نشود تا گسست فرهنگی پدیدار نگردد.
بازسازی فرهنگی نیز می بایست این گونه باشد و عناصر فرهنگی که مورد بررسی و تحلیل و تغییر قرارمی گیرد می بایست با توجه به اصول اساسی و اصلی فرهنگی انجام شود و از هرگونه تضادی با آن در امان ماند وگرنه هرگونه بازسازی فرهنگی در بیرون از چارچوب های اصول اساسی می تواند به گسست فرهنگی همانند گسست نسلی بیانجامد که پیامد آن چیزی جز فروپاشی تمدنی نخواهد بود.
همان گونه که در شکوفایی نیاز است تا شخص و جامعه از همه سرمایه های وجودی و دارایی های خود بهره گیرد و آن را به منصه ظهور برساند و از آثار و پیامدهای سازنده آن بهره مند شود همینطور می بایست در نوآوری ها عناصر اصلی و اصول ارزشی را حفظ کند تا جلوی هرگونه گسست تمدنی و فرهنگی گرفته شود و ارتباط میان گذشته با آینده گردد.
بشر دارای تفاوت هایی در روش های دست یابی و تنظیم اهداف ابتدایی، میانی و غایی است که این امر تفاوت های فرهنگی را سبب می شود. این تفاوت های فرهنگی البته متاثر از عوامل مختلفی چون شرایط محیطی و جغرافیایی و نیازهای زمانی و مکانی است، بنابراین، برخی از ویژگی هایی از این دست خود را بر فرهنگ و ارزش های فرهنگی تحمیل می کند که نادیدن آن ها یا نادیده گرفتن آن ها می تواند بسیار خطرناک و زیانبار باشد.
آن چه ملتی را از دیگر ملت ها و جوامع متمایز می کند همین تفاوت های فرهنگی است. به عنوان نمونه در مناطقی که چهار فصل وجود ندارد و آب و هوای آن دو فصلی است نمی توان از این مسئله سخن گفت و متأثر از آن بود. در حالی که در مناطقی که آب و هوای آن چهار فصلی است فرهنگ هایی براساس این اختلاف آب و هوائی پدید می آید و نیازهای خاصی را می طلبد که تمدن به آن ها به شکل تجسمی پاسخ می دهد.
از این رو برخی از ارزش های فرهنگی خاص و نیازهای تمدنی خاص پدید می آید و این در حالی است که در جوامع دیگر و یا مناطق فرهنگی و تمدنی دیگر نمی تواند معنا و مفهوم درستی یابد و امری لغو و بیهوده است.
این دسته از ارزش ها هر چند که نمی تواند به عنوان ارزش های فرهنگی و تمدنی بشری قلمداد گردد ولی تمدن و فرهنگ ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد و نمی توان به سادگی از کنار آن ها گذشت. این گونه است که می بایست به این دسته از ارزش های تمدنی و فرهنگی نیز توجه کافی مبذول داشت و در بازسازی تمدنی و فرهنگی از آن غافل نشد.
هر نوآوری و بازسازی فرهنگی و تمدنی می بایست در چارچوب و محوریت اصول ارزشی جامعه و ملت باشد تا بتواند افزون بر مفید بودن، تأثیر کاملی را به جا گذارد و موجبات شکوفایی و پیشرفت تمدنی جامعه را فراهم سازد.
این بدان معناست که هر نوآوری تمدنی نیز می بایست در حوزه ارزش های راهبردی جامعه و ملت باشد تا بتواند از هرگونه گسست میان عناصر تمدنی با عناصر فرهنگی جلوگیری نماید.
به این معنا که نوآوری ها در حوزه فناوری ها و عناصر تمدنی می بایست در چارچوب عناصر فرهنگی پذیرفته شده عقلی و عقلایی و شرعی باشد تا بتواند رشد و تعالی انسانی را به دنبال داشته باشد؛ زیرا هرگونه گسست میان عناصر فرهنگی و نوآوری تمدنی می تواند تمدن را بی روح گرداند و آن را به کالبدی بی جان تبدیل کند که نتواند نیازهای واقعی بشر و یا جامعه و ملتی را برآورده سازد. فرهنگ می بایست در همه سازه های تمدنی و نوآوری های فیزیکی، خود را نشان دهد تا ارتباط کامل میان عناصر فرهنگی و فن آوری ها و نوآوری های تمدنی کمال بشری را رقم زند.
قرآن در آیات بسیاری بدعت و نوآوری هایی را که بیرون از چارچوب و محور اصول ارزشی و فرهنگی باشد به عنوان نوآوری های زیانبار قلمداد کرده و از امت اسلام خواسته است تا از آن پرهیز کنند.
قرآن حتی یکی ازماموریت ها و وظایف پیامبران و به تبع آن دولت اسلامی را مبارزه با هرگونه بدعت هایی برمی شمارد که با عناصر عقلانی و عقلایی و وحیانی در تضاد است و برخاسته از اوهام و خیالات و خرافات می باشد و یا موجب می شود تا آدمی نتواند ازمواهب طبیعت بهره گیرد و یا از ماموریت آبادسازی و تمدن سازی زمین باز ماند. (اعراف آیه 32 و نیز انعام، آیات 143- 145 و 148 و 150)
قرآن از بشر می خواهد که نوآوری هایش در چارچوب اصول ارزشی و فرهنگی درست باشد و در هر زمینه چه روشی و یا شکلی و حتی در برخی ازمحتوا اگر نوآوری دارد می بایست از اصول کلی ارزشی بیرون نباشد تا بتواند برای شخص و جامعه و زمین مفید و سازنده باشد.
از آن جایی که ماموریت بشر از سوی خداوند تمدن سازی بیان شده می بایست همه عناصر و مولفه های مورد نیاز برای این ماموریت در وی نهادینه شده باشد و آدمی طوری سرشته شود که بتواند این ماموریت را با ابزارها و توانایی های ذاتی خویش به سرانجام خوش برساند. از این رو در آدمی همه عناصر مورد نیاز و در زمین همه ابزارها و مواد خام برای این کار فراهم آمده است. آن چه در آدمی به صورت فردی و جمعی سرشته شده، به عنوان اسما و نام های الهی، خوانده شده است. این گونه است که آدمی، خلاق و مبتکر و معلم و مبدع و مانند آن می باشد.
این توانمندی ها در یک فرآیند زمانی و هم چنین رشدی به بلوغ و کمال می رسد و شخص می تواند از آن ها برای دست یابی به نیازهای فردی و جمعی بهره گیرد. از این مسئله در روان شناسی به شکوفایی یاد می شود و خودشکوفایی اصطلاحی است که به معنای بهره گیری شخص از همه سرمایه های ذاتی می باشد.
در حوزه اجتماعی و تمدنی نیز می بایست هر جامعه ای از همه عوامل درونی و بیرونی و سرمایه های ذاتی و جمعی و عناصر موجود در محیط زیست خویش بهره گیرد تا بتواند به تمدنی با روح فرهنگ سازنده دست یابد.
این ها بخشی از مسئله است که در این نوشتار بدان اشاره شده است. مباحث زیادی در این حوزه مطرح است که در فرصتهای دیگر قابل طرح می باشد.
منبع: روزنامه کیهان
فرهنگ و تمدن، مأموریت راهبردی بشر
بازسازی تمدن از وظایف دایمی جوامع بشری است. قرآن از بشر می خواهد تا در آبادانی زمین و بهره گیری از همه مواهب زمینی تلاش کنند. آبادانی به عنوان وظیفه شرعی و تکلیف الهی برای انسان ها معرفی شده و به عنوان یکی از راهبردهای اساسی در دستور کار آنها قرارگرفته است.انسان به عنوان خلیفه الهی در زمین مأموریت یافته تا زمین را مدیریت کرده و با عناصر وجودی خویش، آن را به سوی هدف اصلی آفرینشش هدایت کند. عناصر وجودی که در ذات انسان سرشته شده به گونه ای است که می تواند همه اهداف مورد نظر خداوند را برآورده سازد و برخلاف تحلیل و پیش بینی دیگرانی چون فرشتگان، از این توان برخوردار می باشد که به عنوان ربوبیت طولی عمل کرده و هر موجود و عنصر زمینی را به درست ترین شکل بهره برداری کنند و به کمال شایسته و بایسته خود برساند.
این مأموریت راهبردی بشر به شکل فرهنگ و تمدن بروز و ظهور می یابد. آن چه را که ما در اصطلاح زبانی خود از آن به فرهنگ و تمدن یاد می کنیم در حقیقت همان مأموریت بشری است. تمدن شکل تجسمی همان فرهنگ متعالی است که بشر در زمان دست یابی به شکوفایی و رشد به دست می آورد و به صورت عناصر عینی و تجسمی آشکار می سازد. از این جوامع با فرهنگ، دارای تمدن های پیشرفته و متعالی هستند که نمود عینی آبادانی زمین می باشد.
زمین با عناصر تمدنی، آباد می شود و هر یک از عناصر و موجودات آن به دست آدمی پرورانده می شوند و به کمال شایسته خویش دست می یابند. بر این اساس بازسازی تمدنی و فرهنگ، مأموریت دایمی و همیشگی بشر دانسته شده است. بازسازی فرهنگی و تمدنی به معنای آن است که بشر در شکل جوامع و ملت های همسو و همدل و همگرا می بایست همواره مواردی را که مطلوب نیست و یا مطلوبیت خود را در شرایط خاص از دست داده بازنگری و بازسازی کند و آن را متناسب با شرایط، سامان دهی نماید.
بازسازی فرهنگی و تمدنی همانند فرهنگ سازی و تمدن سازی، امری دشوار است، اما به جهاتی این دشواری کم تر می باشد؛ زیرا در طول تاریخ تمدنی بشر، مجموعه های مهم و پشتوانه های بسیاری فراهم آمده که می تواند برای هر ملتی مفید و سازنده باشد و با بهره گیری از آن، متناسب با شرایط نوشونده و نیازهای تازه و جدید عمل کرده و پاسخ های درخور و شایسته به مأموریت راهبردی خود در قبال هستی و زمین و زمان دهد.
جایگاه ارزش ها و اصول در بازسازی تمدنی
نوآوری به معنای ایجاد چیزهای نوین برای پاسخ گویی به نیازهای جدید و یا قدیمی در شکل نو و ابتکاری است. نوآوری زمانی می تواند مفهوم و معنای درستی یابد که ارتباط صحیح و کاملی میان نوآوری ها و اهداف و راهبردهای هر جامعه و یا شخص وجود داشته باشد. به این معنا که هر نوآوری نمی تواند مفید و سازنده باشد بلکه حتی اگر در راستای اهداف اصلی و راهبردی نباشد می تواند بسیار زیانبار و خطرناک باشد. از این رو گفته اند مطلق نوآوری، امری مفید و سازنده نیست.این در حالی است که مطلق شکوفایی، امری پسندیده ومفید ارزیابی می شود؛ زیرا شکوفایی به معنای آزادسازی و بهره گیری از همه سرمایه ها و نیروها و توان های فردی و یا جمعی است. اگر به گیاهان توجه شود به خوبی این معنا درک می شود که آنها از توان و نیرویی که ذخیره ساخته اند به خوبی بهره می گیرند و به شکل غنچه های زیبا آن را شکوفا ساخته و در نهایت گل ها و میوه های زیبا و مفیدی را به هستی و جهان ارایه می دهند. بنابراین می توان گفت که ارتباط تنگاتنگی میان سرمایه های فرهنگی و تمدنی و شکوفایی وجود دارد. این بدان معنا خواهد بود که شخص و یا جامعه اگر بخواهد معنای شکوفایی را در خود و جامعه بروز و ظهور دهد می بایست از عناصر و سرمایه های وجودی خود بهره گیرد. این گونه است که هرگونه گسست فرهنگی و تمدنی می تواند بسیار آسیب زا باشد و جلوی شکوفایی را بگیرد. عناصر فرهنگی و تمدنی هر ملتی سرمایه های آن ملت است که با استفاده از آن می تواند در مسیر تعالی و تکامل گام بردارد. هرگاه ملت و جامعه ای به خوبی و درستی از سرمایه های اندوخته در طول تاریخ خویش بهره گیرد به سادگی می تواند بسیاری از پرسش ها و نیازهای خود را پاسخی در خور دهد.
از این جاست که نقش سازنده ارزش ها و اصول در بازسازی فرهنگی و تمدنی آشکار می شود. به این معنا که هر جامعه و ملتی برای دست یابی به اهدافی کلان گرد آمده و بر اساس اصول ارزشی خاصی شکل یافته اند، این اصول ارزشی هستند که ملت را در کنار هم قرارداده و انگیزه اصلی همدلی و همگرایی و همسویی مردم شده است. بنابراین عناصر فرهنگی در حقیقت به معنای عناصر روانی و روحی هر جامعه است و بی آن جامعه و ملت همانند جسدی می شود که روح از آن بیرون رفته است. عناصر فرهنگی و اصول های ارزشی هر جامعه ای در حقیقت روح و جان کالبد ملت و تمدن های ملی و یا فراملی است. عناصر فرهنگی و اصول ارزشی است که به سازه های بشری معنا و مفهوم می دهد. هر ابزار و سازه تمدنی چون تلویزیون و یا رادیو و رایانه، زمانی معنا و مفهوم می یابد که عناصر فرهنگی و بهره گیری از آن شناسایی شده و به درستی به کار گرفته شود؛ وگرنه چیزی بی ارزش و بی معنا خواهد بود.
اصول ارزشی، جانمایه تمدنها
جوامع در پناه عناصر فرهنگی معنا و مفهوم می یابند و اصول ارزشی و فرهنگی در حقیقت جان تمدن هستند.از این رو در بازسازی تمدنی می بایست این مسئله مورد توجه قرارگیرد که این بازسازی به دور از اصول ارزشی انجام نشود تا گسست فرهنگی پدیدار نگردد.
بازسازی فرهنگی نیز می بایست این گونه باشد و عناصر فرهنگی که مورد بررسی و تحلیل و تغییر قرارمی گیرد می بایست با توجه به اصول اساسی و اصلی فرهنگی انجام شود و از هرگونه تضادی با آن در امان ماند وگرنه هرگونه بازسازی فرهنگی در بیرون از چارچوب های اصول اساسی می تواند به گسست فرهنگی همانند گسست نسلی بیانجامد که پیامد آن چیزی جز فروپاشی تمدنی نخواهد بود.
همان گونه که در شکوفایی نیاز است تا شخص و جامعه از همه سرمایه های وجودی و دارایی های خود بهره گیرد و آن را به منصه ظهور برساند و از آثار و پیامدهای سازنده آن بهره مند شود همینطور می بایست در نوآوری ها عناصر اصلی و اصول ارزشی را حفظ کند تا جلوی هرگونه گسست تمدنی و فرهنگی گرفته شود و ارتباط میان گذشته با آینده گردد.
نوآوری در محور ارزش ها
می توان گفت تنها آن نوآوری برای تمدن ها و ملت ها مفید و سازنده است که براساس اصول ارزشی و فرهنگی باشد؛ زیرا جوامع براساس اصول اساسی شکل گرفته که خاستگاه آن عقل مستقل، عقلانیت جمعی و اصول ارزشی وحیانی است که از آن به دین تعبیر می کنند. در حقیقت جوامع بشری براساس نیازهای جمعی شکل گرفته و برای دست یابی به اهدافی عقلانی و عقلایی چون عدالت، آرامش، امنیت، آسایش، آزادی و قانون گرایی و مانند آن ایجاد شده است.بشر دارای تفاوت هایی در روش های دست یابی و تنظیم اهداف ابتدایی، میانی و غایی است که این امر تفاوت های فرهنگی را سبب می شود. این تفاوت های فرهنگی البته متاثر از عوامل مختلفی چون شرایط محیطی و جغرافیایی و نیازهای زمانی و مکانی است، بنابراین، برخی از ویژگی هایی از این دست خود را بر فرهنگ و ارزش های فرهنگی تحمیل می کند که نادیدن آن ها یا نادیده گرفتن آن ها می تواند بسیار خطرناک و زیانبار باشد.
آن چه ملتی را از دیگر ملت ها و جوامع متمایز می کند همین تفاوت های فرهنگی است. به عنوان نمونه در مناطقی که چهار فصل وجود ندارد و آب و هوای آن دو فصلی است نمی توان از این مسئله سخن گفت و متأثر از آن بود. در حالی که در مناطقی که آب و هوای آن چهار فصلی است فرهنگ هایی براساس این اختلاف آب و هوائی پدید می آید و نیازهای خاصی را می طلبد که تمدن به آن ها به شکل تجسمی پاسخ می دهد.
از این رو برخی از ارزش های فرهنگی خاص و نیازهای تمدنی خاص پدید می آید و این در حالی است که در جوامع دیگر و یا مناطق فرهنگی و تمدنی دیگر نمی تواند معنا و مفهوم درستی یابد و امری لغو و بیهوده است.
این دسته از ارزش ها هر چند که نمی تواند به عنوان ارزش های فرهنگی و تمدنی بشری قلمداد گردد ولی تمدن و فرهنگ ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد و نمی توان به سادگی از کنار آن ها گذشت. این گونه است که می بایست به این دسته از ارزش های تمدنی و فرهنگی نیز توجه کافی مبذول داشت و در بازسازی تمدنی و فرهنگی از آن غافل نشد.
هر نوآوری و بازسازی فرهنگی و تمدنی می بایست در چارچوب و محوریت اصول ارزشی جامعه و ملت باشد تا بتواند افزون بر مفید بودن، تأثیر کاملی را به جا گذارد و موجبات شکوفایی و پیشرفت تمدنی جامعه را فراهم سازد.
بدعت یا نوآوری زیانبار و ضدارزشی
در آیات قرآنی از مسئله نوآوری به دو شکل سخن به میان آمده است. قرآن با آن که مردم را به رشد و تعالی از طریق بهره گیری ازهمه دانش ها و علوم اکتسابی و علوم تجربی و حسی دعوت می کند و حتی خود در حوزه قوانین همواره از قوانین تازه و متناسب با شرایط زمانی و مکانی جوامع سخن می گوید و قوانین را به دو دسته ثابت و متغیر بخش کرده و حتی منطقه فراغی را برای برخی از قوانین و یا در حوزه شکلی و روشی ارایه می دهد، با این همه از هرگونه بدعت و نوآوری در بیرون ازچارچوب های اصول و ارزش های راهبردی باز می دارد.این بدان معناست که هر نوآوری تمدنی نیز می بایست در حوزه ارزش های راهبردی جامعه و ملت باشد تا بتواند از هرگونه گسست میان عناصر تمدنی با عناصر فرهنگی جلوگیری نماید.
به این معنا که نوآوری ها در حوزه فناوری ها و عناصر تمدنی می بایست در چارچوب عناصر فرهنگی پذیرفته شده عقلی و عقلایی و شرعی باشد تا بتواند رشد و تعالی انسانی را به دنبال داشته باشد؛ زیرا هرگونه گسست میان عناصر فرهنگی و نوآوری تمدنی می تواند تمدن را بی روح گرداند و آن را به کالبدی بی جان تبدیل کند که نتواند نیازهای واقعی بشر و یا جامعه و ملتی را برآورده سازد. فرهنگ می بایست در همه سازه های تمدنی و نوآوری های فیزیکی، خود را نشان دهد تا ارتباط کامل میان عناصر فرهنگی و فن آوری ها و نوآوری های تمدنی کمال بشری را رقم زند.
قرآن در آیات بسیاری بدعت و نوآوری هایی را که بیرون از چارچوب و محور اصول ارزشی و فرهنگی باشد به عنوان نوآوری های زیانبار قلمداد کرده و از امت اسلام خواسته است تا از آن پرهیز کنند.
قرآن حتی یکی ازماموریت ها و وظایف پیامبران و به تبع آن دولت اسلامی را مبارزه با هرگونه بدعت هایی برمی شمارد که با عناصر عقلانی و عقلایی و وحیانی در تضاد است و برخاسته از اوهام و خیالات و خرافات می باشد و یا موجب می شود تا آدمی نتواند ازمواهب طبیعت بهره گیرد و یا از ماموریت آبادسازی و تمدن سازی زمین باز ماند. (اعراف آیه 32 و نیز انعام، آیات 143- 145 و 148 و 150)
قرآن از بشر می خواهد که نوآوری هایش در چارچوب اصول ارزشی و فرهنگی درست باشد و در هر زمینه چه روشی و یا شکلی و حتی در برخی ازمحتوا اگر نوآوری دارد می بایست از اصول کلی ارزشی بیرون نباشد تا بتواند برای شخص و جامعه و زمین مفید و سازنده باشد.
ماموریت تمدن سازی بشر
چنان که گفته شد ماموریت بشر در زمین آبادانی است و خداوند به صراحت می فرماید: هو الذی انشاکم من الارض و استعمرکم فیها (هود آیه 61) او خداوندی است که شما را از زمین ایجاد کرد و برای آبادانی در زمین به کارگرفت. این حقیقت به معنای آن است که ماموریت بشر در زمین و هدف از آفرینش انسان در آن ماموریت، تمدن سازی است. به عبارت دیگر یکی از ماموریت های بشری آن است که زادگاه خویش را که زمین است آباد گرداند و آبادانی زمین به اشکال مختلف انجام می شود که یکی از آن ها تمدن سازی و بهره گیری از عناصر زمینی برای سازه های خلاقانه و ابتکاری بشر است.از آن جایی که ماموریت بشر از سوی خداوند تمدن سازی بیان شده می بایست همه عناصر و مولفه های مورد نیاز برای این ماموریت در وی نهادینه شده باشد و آدمی طوری سرشته شود که بتواند این ماموریت را با ابزارها و توانایی های ذاتی خویش به سرانجام خوش برساند. از این رو در آدمی همه عناصر مورد نیاز و در زمین همه ابزارها و مواد خام برای این کار فراهم آمده است. آن چه در آدمی به صورت فردی و جمعی سرشته شده، به عنوان اسما و نام های الهی، خوانده شده است. این گونه است که آدمی، خلاق و مبتکر و معلم و مبدع و مانند آن می باشد.
این توانمندی ها در یک فرآیند زمانی و هم چنین رشدی به بلوغ و کمال می رسد و شخص می تواند از آن ها برای دست یابی به نیازهای فردی و جمعی بهره گیرد. از این مسئله در روان شناسی به شکوفایی یاد می شود و خودشکوفایی اصطلاحی است که به معنای بهره گیری شخص از همه سرمایه های ذاتی می باشد.
در حوزه اجتماعی و تمدنی نیز می بایست هر جامعه ای از همه عوامل درونی و بیرونی و سرمایه های ذاتی و جمعی و عناصر موجود در محیط زیست خویش بهره گیرد تا بتواند به تمدنی با روح فرهنگ سازنده دست یابد.
این ها بخشی از مسئله است که در این نوشتار بدان اشاره شده است. مباحث زیادی در این حوزه مطرح است که در فرصتهای دیگر قابل طرح می باشد.
منبع: روزنامه کیهان