ای غایب ازنظر
تا کی در انتظار تو شب را سحر کنم
شب تا سحر به یاد رخت ناله سر کنم
ای غایب از نظر، نظری کن به حال من
تا چند سیل اشک ، روان از بصر کنم
چشمم به راه و حال تباه و الم فزون
از هجر، ارتزاق به خون جگر کنم
بگذشت عمر و راه وصال تو طی نشد
آیا شود که بر رخ خوبت نظر کنم
اندر هوای فیض لقای تو، روز و شب
خود را قرین، محنت و رنج و خطر کنم
ای فیض بخش عالم امکان، عنایتی
کن تا در آستان جلالت گذر کنم
در هر کجا که تویی ، چه به رضوی چه ذی طوی
منت گذار تا که به سویت سفر کنم
دست مرا بگیر که از پا فتاده ام
باشد که در ره تو فدا جان و سر کنم
حیرانم و لقای تو می خواهد ای حبیب
خود آگهی به آن که سخن مختصر کنم(1)
شب تا سحر به یاد رخت ناله سر کنم
ای غایب از نظر، نظری کن به حال من
تا چند سیل اشک ، روان از بصر کنم
چشمم به راه و حال تباه و الم فزون
از هجر، ارتزاق به خون جگر کنم
بگذشت عمر و راه وصال تو طی نشد
آیا شود که بر رخ خوبت نظر کنم
اندر هوای فیض لقای تو، روز و شب
خود را قرین، محنت و رنج و خطر کنم
ای فیض بخش عالم امکان، عنایتی
کن تا در آستان جلالت گذر کنم
در هر کجا که تویی ، چه به رضوی چه ذی طوی
منت گذار تا که به سویت سفر کنم
دست مرا بگیر که از پا فتاده ام
باشد که در ره تو فدا جان و سر کنم
حیرانم و لقای تو می خواهد ای حبیب
خود آگهی به آن که سخن مختصر کنم(1)
کوکب رخشان
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
و آن سهی سو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جا زتن رفته به تن باز رسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبر گیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده ی «حافظ» یارب
به مرادش ز غریبی به وطن باز رسان(2)
منابع: و آن سهی سو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جا زتن رفته به تن باز رسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن باز رسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبر گیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده ی «حافظ» یارب
به مرادش ز غریبی به وطن باز رسان(2)
1- شعر از حضرت آیت الله سید محمد حسن میرجهانی (رحمت الله علیه) با تخلص حیران، گزیده ی دیوان حیران ص 59.
2- دیوان حافظ شیرازی.