ویژگی های آیت‌الله انصاری همدانی (ره) (1)

متخلق به اخلاق الله حضرت آیت الله انصاری كه شاگرد مكتب اهل بیت عصمت(ع) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بود، فردی بسیار مهربان و حلیم و مصداق كاملی از « من یذكركم الله رؤیته » بود. بسیار مهمان نواز بود و با چهره‌ای باز از مهمانان استقبال می‌كرد، تقریباً در تمام طول سال مهمان داشت و شخصاً خود از آنان پذیرایی می‌كرد شاگردان او از نقاط دیگر به دیدنش می‌آمدند اقامت های یكماه، دو ماهه در منزل ایشان داشتند، شاگردان آقا نقل می‌كردند:
شنبه، 2 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگی های آیت‌الله انصاری همدانی (ره) (1)
ویژگی های آیت‌الله العظمی  حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدس‌سره)- (1(
ویژگی های آیت‌الله انصاری همدانی (ره)(1)

خصوصیات فردی

متخلق به اخلاق الله

حضرت آیت الله انصاری كه شاگرد مكتب اهل بیت عصمت(ع) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بود، فردی بسیار مهربان و حلیم و مصداق كاملی از « من یذكركم الله رؤیته » بود. بسیار مهمان نواز بود و با چهره‌ای باز از مهمانان استقبال می‌كرد، تقریباً در تمام طول سال مهمان داشت و شخصاً خود از آنان پذیرایی می‌كرد شاگردان او از نقاط دیگر به دیدنش می‌آمدند اقامت های یكماه، دو ماهه در منزل ایشان داشتند، شاگردان آقا نقل می‌كردند: به محض اینكه لباسمان كثیف می‌شد و از تن بیرون می‌آوردیم سریعاً فرزندان آقا، آنها را به اندرون می‌بردند و آنها را می‌شستند، از شهرت و معروفیت و دنیا خواهی بسیار گریزان بود و می‌فرمود:
« آرزو دارم بر سر كوهی روم كه هیچكس مرا نشناسد و بارها تكرار می‌كردند كه از زمانی كه مشهور شدم به زحمت افتادم ».
آقای انصاری بسیار رقیق القلب بود و از ابتلائاتی كه دوستانش پیدا می‌كردند بسیار ناراحت می‌شد و در جهت رفع مشكلات بسیار همكاری می‌كرد و ایشان انسانی سلیم النفس، بی ریا، ساده زیست، بی آلایش و متواضع بودند. ایشان با همه مراتب بالای علمی هرگز ادعای بزرگی نداشت و روحیه مردمی بودن در ایشان زبانزد همگان بود.
در بین راه هرگاه فرصتی دست می‌داد با كسبه به گفتگو می‌نشست. یكی از روحانیون بر جسته نقل می‌كنند كه:
یكی از مریدان آقای انصاری چند رأس گاو داشت روزی آقای انصاری را دیدم كه وی را در بردن گاوها به صحرا همراهی می‌كرد و بدون اینكه این همراهی را كسر شأن خود بداند.
ایشان مدتی در روستای دهلق در منزل مرحوم شیخ میرزا رضا صالحی(ره) كه از نیكان بود سكونت داشت در این مدت كم (حدود چهل روز) مردم روستا رفتارهایی از ایشان مشاهده كردند كه سخت به اهل علم علاقمند گردیدند آری ایشان با عمل صالح خویش مردم را به دینداری فرا می‌خواند و به علمای دین خوشبین می‌نمود. این مرد بزرگ متخلق به اخلاق الهی بود و با گفتار و كردار خویش بسیاری از تشنگان را به سرچشمه مقصود راهبری می‌كرد.
یكی از مداحان اهل بیت(ع) گوید: روزی آقای انصاری مرا در خیابان دید مقداری پول به من داد و فرمود:
« یك مجلس روضه بخوان اما قربة الی الله. »
یكی از همدانیهای مقیم نجف روزی به ایشان عرض كرد: آقا چرا از مجالس كناره‌گیری می‌كنید شاید این كناره‌گیری شما موجب شود كه در مورد شما حرفهایی بزنند، ایشان فرمود:
« مجالس آلوده است در این مجالس از علماء دین و بزرگان غیبت می‌شود و نهی از منكر هم نمی‌شنوند بنابراین هر چه می‌خواهند بگویند من در هر مجلسی شركت نمی‌كنم. »
آیت الله انصاری همدانی تقید شدیدی به شرع داشت به همین خاطر «آیه الكرسی» را با خط زیبای شاگرد خود آقای همایونی بر بالای دیوار اتاق خویش در گرداگرد اتاق نوشته بود وقتی از ایشان پرسیدند در جواب فرمود:
« در روایت است كه هرگاه خانه‌ای بلندتر از هفت ذرع ساخته شود برای دور نمودن شیطان از آن، آیه الكرسی بر آن نوشته شود. »

سخاوت

حضرت آیت الله انصاری از وجوهات شرعیه استفاده نمی‌كردند بلكه از درآمد باغ كوچك و چند عدد گوسفند و گاو كه داشتند إمرار معاش می‌نمودند و بارها می‌فرمودند:
« خدای تعالی هیچ وقت ما را مقروض نكردند ».
با اینكه ایشان از نظر مالی و مادی ثروتی نداشت لكن در مقام بذل و بخشش مضایقه‌ای نداشت، محضر مقدسش محل قضاء حوائج بود، افرادی كه برای حوائج مادی و شفای بیماریها مراجعه می‌كردند حتی اگر خارج از اسلام بودند آنان را با آغوش باز می‌پذیرفت.
و چه بسا افرادی را، كه با نفس مسیحائی خود مداوا می‌نمود. صبیه حضرت آیت الله انصاری به نقل از همسرش نقل می‌كردند كه:
یك شب زمستانی بسیار سرد در همدان پدرم سراسیمه در حالی كه عبایش بر دوشش نبود وارد منزل شد، حالش چنان بود كه در آن وقت نمی‌شد علت را از او سؤال كرد مستقیماً به اتاق رفت و چند تا لحاف و تشك بر دوش انداخت و بیرون رفت، بعد از مدت زمانی برگشت و كاملاً درصورت او آرامش و رضایت دیده می‌شد.

شجاعت

در بیان حق از هیچكس ابایی نداشت، گر چه طرف مقابل از ایشان می‌رنجید، آنچه كه باید بگویند می‌گفتند.
جناب حاج آقا گل آرایش نقل می‌كند:
« در زمان جنگ جهانی دوم كه انگلیسها داخل ایران بودند، روزی در همدان زن محترمی جهت كار منزل از خانه خارج می‌شود، یك سرباز انگلیسی به دنبال ایشان می‌افتد زن وقتی احساس می‌كند كه سرباز دنبال او را گرفته تندتر می‌رود، تا در خیابان به آیت الله انصاری برخورد می‌كند، زن خطاب به آقای انصاری می‌كند و فریاد می‌زند مرا از دست این خبیث نجات دهید، آقای انصاری جلوی سرباز را می‌گیرد ولی سرباز به حضرت آقا جسارت می‌كند، آقا هم با عصایش محكم بر سر سرباز می‌زند و او را فراری می‌دهد. »

فروتنی، تواضع و کتوم بودن

آقای انصاری خود كارهای منزل را انجام می‌داد، از بازار شخصاً خریداری می‌كرد و اجازه نمی‌داد كه كسی در خرید خانه و حمل كالا او را كمك كند، در تواضع او این سخن كفایت می‌كند كه:
یكی از شاگردانش نقل می‌كردند كه با اینكه من بیست سال بیشتر نداشتم و مشغول خواندن كفایه بودم و آیت الله انصاری مجتهد مسلم و بیش از چهل سال داشت، روزی من مشغول نماز شدم یك دفعه متوجه شدم این مرد الهی در نماز به من اقتداء كرده ‌است.
مرد آن را دان كه خود را بشكند
مرد آن نبود كه صف‌ها بشكند
آقای افراسیابی در این مورد چنین می گوید:
« ایشان خیلی متواضع و فروتن بود، عموماً مهمان ها که می آمدند منزل ایشان حدوداً از سه چهار روز تا یکی دو ماه می ماندند و ایشان از آن ها پذیرایی می کرد و نمی گذاشت کسی کاری انجام دهد. خیلی عادی بودند اگر وارد می شدی نمی فهمیدی ایشان کدام یکی است. کارشان را به کسی نمی دادند. حتی وقتی شاگردها و مهمان هایشان از شهرستان می آمدند، خانواده شان لباس آن ها را جمع می کردند و می شستند، تمام کارهای مهمانان بر عهده خانواده شان بود. »
منظور این که هیچ تشخصی برای خودشان قائل نبودند، زندگی ساده، بی تشخص و بی تشریفات داشتند.
از مرحوم دولابی نیز نقل شده که ایشان توی خانه نمی گذاشت کسی حتی یک استکان چایی برایش ببرد، خودش چایی می آورد، سفره می گذاشت.
آری فروتنی، تواضع، بی توقعی و بی تکلفی وی کم نظیر است.
استاد الهی و عارف ربانی، مرحوم حاج شیخ جواد انصاری همدانی می‌فرمود:
« یكی از مؤمنان، شبی كه برای نماز شب بیدار شده بود مشاهده كرد كه حدود پانصد خانه از خانه های همدان نورافشانی می‌كنند. به او الهام شده بود كه در این خانه ها نماز شب خوانده می‌شود، در نقطه‌ای از زمین عمودی از نور دیده بود كه تا آسمان كشیده شده ‌است و به او الهام شده بود كه در آن مكان وجود مقدس حضرت مهدی(ع) هست كه به نماز ایستاده ‌است. »
( رساله لقاءالله / 130 و 131 )
بعضی از شاگردان آقا معتقدند كه منظور خودش بوده كه اینجا از باب تواضع نام خودش را ذكر نكرده و این حالت عادت آقا بود كه در گفتن اسرار خیلی كتوم بودند.
حتی آقا می‌فرمودند:
« اگر ملا كاظم كربلایی كه بطور اعجاز، قرآن به حافظه او سپرده شد آن را افشا نمی‌كرد از جانب خدای تعالی بیشتر نصیبش می‌شد. »

تقید به شرع مقدس و پرهیز از گناه

از خصوصیات بارز ایشان تقید به تمام معنا به شرع مقدس بود به تمام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات اهتمام تام داشت، برای غسل جمعه اهمیت زیادی قائل بود. نه خود غیبت می‌كرد و نه اجازه غیبت كردن در حضورش را می‌داد.
جناب آقای اسلامیه نقل می‌كردند كه:
در زمانی كه مرحوم انصاری در قم ساكن بودند و به درس آیت الله العظمی حائری می‌رفتند، مرتباً برای برادرش كه در همدان عطاری داشت نامه می‌نوشتند یكبار در نامه‌ای نوشته بود،
« برو از آیت الله آخوند ملا علی همدانی برای من حلال بودی طلب كن، چون در قم من در مجلسی بودم كه جمعی شركت داشتند در آن جلسه از آخوند ملا علی بدگویی شد من پیش خود فكر كردم كه آیا باید دفاع كنم یا نه، به این نتیجه رسیدم كه باید از ایشان دفاع كنم ولی قبل از اینكه سخنی بگویم، جلسه پاشید و آنها متفرق شدند، پس به جهت این كوتاهی از او برای من طلب حلالیت بعمل آور. »
جناب آقای اسلامیه می‌فرمود:
وقتی برادر آیت الله انصاری این مسأله را با آخوند در میان گذاشتند آخوند فرمود: حلال كردم، حلال كردم، عجب! هنوز اینگونه افراد پیدا می‌شوند. آیت الله انصاری عصرها اغلب جهت قدم زدن از منزل خارج می‌شدند و آخرالآمر جهت تفكر به قبرستانها می‌رفتند و تأكید داشتند كه شخص سالك باید روزانه ساعتی را برای تفكر قرار دهد، تفكر در قبور و اهل دنیا و كسانی كه آمدند و رفتند، تفكر در احوال بزرگان، تفكر در حالات اولیاء خدا و تفكر در مرگ و ... .
یك روز آقا جهت قدم زدن به سمت عباس آباد كه در آن زمان بیرون از شهر بود و با شهر فاصله زیادی داشت و محلی تفریحی محسوب می‌شد رفتند هنگام برگشتن كه نزدیك غروب بوده در یك سواری كه آخرین وسلیه برگشت بوده سوار می‌شود ولی در این اثناء یك زن بی‌حجاب هم در ماشین سوار می‌شود، آقا از ماشین پیاده می‌شود و تمام راه را با آن پیكر ضعیف و لاغرش پیاده به شهر بر می‌گردند.
مرحوم ثقة الاسلام حاج غلامحسین راجی كه از مقدسین و پاكان همدان بود نقل می‌كرد:
وقتی از سفری كه به مكه مكرمه و عتبات عالیات داشتم برگشتم، آیت الله انصاری و چندی از دوستانشان به منزل ما آمدند من خدمت معظم له عرض كردم كه: آقای ... كه از معمّمین و محترمین سامراء هستند به شما ارادت زیادی دارند و درخواست كردند كه به ایشان التفات و توجهی بفرمایید آیت الله انصاری سر به زیر انداخت و بعد از دقایقی سربلند كردند و فرمودند:
« چگونه می‌توانیم به ایشان توجه كنیم در حالی كه در نماز تحت‌الحنك نمی‌اندازد. »

بی اعتنایی به دنیا

سیره عملی و رفتاری ایشان فرار از دنیا بود، بارها در جلساتش نسبت به دنیا و خطرات آن هشدار می داد، آیه شریفه 14 سوره آل عمران طلیعه سخنانش بود:
« زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ »
جناب مرحوم غلامحسین سبزواری نقل می‌كردند كه:
روزی آقای انصاری در عنفوان جوانی به تجارتخانه من آمد و من آقا را روی فرشهایی كه روی هم گذاشته شده بود نشاندم، با آقا مشغول صحبت بودیم كه دیدم ایشان ناگهان تكان سختی خوردند و مانند برق از سر جایش پریدند و به اطراف نگاه كردند، بعد دستش را روی فرشها گذاشتند و فرمودند:
« خودش است، این دنیاست كه انسان را اینگونه می‌گیرد. »

پرهیز از بحث و جدل

و او بیشتر دوست داشت در حال خودش باشد. اهل بحث نبود و از آن دوری می کرد.
و اینک خاطره ای بشنویم از آقای اسلامیه:
« یک بار یک عده از تهران آمده بودند همدان خدمت آقا. بعد آن ها شروع کردند به بحث کردن و یکی از آقایان گفت: الان آقا می آیند و جواب را از خودشان می گیریم. آقای انصاری تشریف آوردند و دو زانو نشستند سر جای خودشان و در همان حالت سکوت مخصوص خود بودند. یکی از آقایان گفت: آقا این بحث مطرح بود و ما می خواستیم جوابش را از شما بشنویم و ایشان فرمودند: من حال بحث ندارم. »
یعنی بعضی ها هستند که کارشان فقط بحث کردن است و اهل راه رفتن نیستند. شاید او می خواست با این سکوتش بالاترین جواب ها را بدهد.

كتمان اسرار الهی و ملاقات امام زمان(ع)

از خصوصیت بارز آیت الله انصاری كتمان شدید اسرار بود. تأكید داشت كه شاگردان او اسرار الهی را بروز ندهند. روی این جهت شاگردان مقید بودند كه مطالبی را كه در جلسات گفته می‌شود مكتوب نگردد. یكی از شاگردان آیت الله انصاری از ایشان سؤال می‌كند: چه زمانی ما می‌توانیم خدمت صاحب‌الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟
آیت الله انصاری جواب می‌دهند:
زمانی كه حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نكند.
در زمانی دیگر یكی از شاگردان ایشان سؤال می‌كند: آیا می‌شود به حضور حضرت حجت(ع) رسید؟ آقا جواب می‌دهند:
بنده خدا، به حضور خداوند هم می‌توانیم برسیم به حضور بنده‌اش نمی‌توانیم برسیم!
درمرتبه دیگر كه آیت الله دستغیب (ره) و آیت الله فهری هم بوده‌اند آیت الله نجابت سوا ل می‌كند كه: آیا به حضور امام زمان(ع) رسیده اید؟ آقا جوابی می دهند به این مضمون که:
ماازددت یقیناً،
کنایه از اینکه من چنان حضور حضرت قائم(ع) را همیشه با تمام وجود احساس می‌كنم كه حضور و غیبت او علی الظاهر برایم یكسان است.

قریحه نیکو

حضرت آیت الله انصاری همدانی علاوه بر مراتب علمی و عرفانی، صاحب قریحه ای بس نیكو بودند. از ایشان اشعاری بجای مانده ‌است و تخلص او «فانی» است كه همه، دلالت بر التهاب درونی و سوز و گداز وی دارد، اینك نمونه ای از این اشعار عارفانه ذكر می‌گردد:
ای شه ملك ملاحت، دلبر زیبای من
قومی از غم كرده‌ای دلخون، بت رعنای من
از هلال ابرویت، خم كرده‌ای بالای من
روزگارم ساخت چشمت، ترك بی پروای من

« آخر از رحت نگر بر زردی سیمای من »

در شب هجران ندارم قصه جز با موی تو
هر زمان با چشم نمناكم بیاد روی تو
ای خوش آن ساعت گذارم افتد اندر كوی تو
گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو

« یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من »

هر دلی كز عشق رویت دلبرا دیوانه شد
در بر شمع جمالت جان او پروانه شد
جغد آسا در فراقت ساكن ویرانه شد
عاری از دنیا و دین و خویش و زبیگانه شد

« حال زارش شد گواه محنت و غمهای من »

آن سر انگشت كز زلفت حمایت می‌كند
از عبیر نافه چینی حكایت می‌كند
با نسیم صبحدم از گل سعایت می‌كند
از پریشانی دلها بس شكایت می‌كند

« كز امیران جهان خون شد دل زیبای من »

عالم همه از روی جمیلت شده پر نور
در دیده اعمی رخ زیبای تو مستور
موسی كلیمی نبود تا كه ببیند
هر لحظه پدیدار تجلی تو بر طور
هر جام دلی گشت پر از ساغر مهرت
مأنوس تو گردید و زغیرت همگی دور
ما دست ز دامان جلال تو نداریم
زین درگه لطف است طلبكار تو منصور
یكباره بزن آتش غیرت به دل ای دوست
تا جز تو نماند دگری مقصد و منظور
این خانه كه بیگانه در او ساخته منزل
خالص كن و دشمن همگی ساز تو مقهور
در فضل عمیم تو نگنجد كه فتد دوست
در مهلكه و دشمن او خرم و مسرور
ای مهدی موعود تو را باد تحیت
پس رحمت حق و بركاتش به تو منثور
پیوسته بر آباء كرامت ز خدا باد
شایان صلوات ابدی نازل و منشور
ما دست به دامان تولای تو داریم
بر بندگی درگه شه نامی و مشهور
ای آنكه پسندیده درگاه الهی
دریاب یكی خسته و وامانده و منفور
گر یك نظر از لطف بر این بنده نمایی
مقبول به درگاه خدا افتد و مغفور
زین در كه گدا باز از او نامده محروم
امید شود سعی من شیفته مشكور
روی سیهم از كرم حضرت مولی
مستور به درگاه خدا آمد و مبرور
بنمای به «فانی» ز كرم یك نظر ای دوست
كان سوخته در راه تو شد كشته و مهجور

« نگار نازنین »

گر شبی از در درآید آن نگار نازنیم
كلبه احزان نماید مقدمش خلد برینم
برنگیرد گر حجاب از چهره آن دلدار جانی
هرگز آسایش نبیند این دل زار غمینم
روزگار غم سرآید آنچنان گردد كه گویی
غم نزد از روز اول داغ حسرت بر جبینم
بر سریر مسند عشقست حالی تكیه گاهم
مهر جانان ملك جان بنهاده در زیر نگینم
در هوای عشق او پر می‌زنم تا عرش اعلی
كی گذارد عشق جانان آشیان اندر زمینم
«فانیا» گر شمع رویش طالب پروانه باشد
من به كوی عشقبازی سوزش آتش گزینم

« منزلگه یار »

منزلگه آن یار اگر خانه من بود
فردوس برین گوشه كاشانه من بود
شاهان جهان را نشدی هیچ میسر
آن گنج مرادی كه به ویرانه من بود
هر گوشه چشمی كه نمود آن شه خوبان
تیری به دل خسته دیوانه من بود
گر سوخت مرا جلوه دیدار عجب نیست
كان شمع مراد دل ویرانه من بود
هر ناحیه شد جلوه گر از حسن نگاری
از پرتو آن دلبر جانانه من بود
گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد
كان آب حیات و می و میخانه من بود
برد آن خم ابرو ز كنشتم سوی محراب
در بی خبری دید كه بت خانه من بود
لطف ازلی گفت كه ای «فانی» محروم
آزادیت از پند حكیمانه من بود

« ناخدا باشد خدا »

اندر این كشتی و این بحر عمیق
ناخدا باشد خدا اینجا رفیق
ناخدا در بحر تو باشد خدا
كی شود این ناخدا از تو جدا
اندر این دریا خدایت ناخداست
غم مخور چون ناخدا اینجا خداست
كشتی هر شط و هر بحر است او
عشق حقّ سكانی و فلك نكو
عشق مجنون چون پدید آمد مجاز
آن مجازی بهتر از شرك نماز
ای برادر جامه شركت ببر
اندر آن بازار عشق آن را بدر
چو پای از جاده بیرون شد، چه نفع از رفتن راهم
چو كار از دست بیرون شد، چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب كم كن، كه من ناجنس شاگردم
پدر گو پند، كمتر ده، كه من نااهل فرزندم
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم
دل بی غم كجا جویم، كه در عالم نمی‌بینم
دمی بی همدمی خرم، ز جانم بر نمی‌آید
دلم با جان برآمد، چونكه یك همدم نمی‌بینم
منبع:کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط