ولادت شهید رجایی
شهید محمد علی رجایی، در سال 1312، در خانوادهای مذهبی در شهر قزوین دیده به جان گشود. وی در چهار سالگی از نعمت پدری متدیّن و مهربان محروم گردید و از آن به بعد، تحت سرپرستی و تربیت مادر گرانقدر و برادر عزیزش قرار گرفت. شهید رجایی از همان کودکی با شرکت در جلسات مذهبی، همچون پدر گرانقدرش به نوحهخوانی میپرداخت و بدین وسیله، شور و حال خاصّی به آن مجالس میبخشید. وی سرانجام پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، در 13 سالگی به دلایلی به تهران مهاجرت کرد.
فعالیتهای رجایی در نیروی هوایی
شهید رجایی به دلیل فقر مالی و عاطفی ناشی از فوت پدر، دوران کودکیِ سختی را گذراند. وی در 13 سالگی از قزوین به تهران آمد و مدتی را در جنوب تهران به دستفروشی پرداخت. او در 17 سالگی به آموزشگاه گروهبانی نیروی هوایی وارد شد و در طول پنج سال حضورش در آنجا، با بعضی از گروهها و احزاب سیاسی، از جمله فدائیان اسلام آشنا شد و با وجود خطرات فروانی که برای یک ارتشی وجود داشت، به همکاری با آنان پرداخت.
پس از مدتی، فرماندهان نیروی هوایی که از رابطه رجایی با فدائیان اسلام آگاه شده بودند، وی را به نیروی زمینی تبعید کردند و همین امر، موجب شد که وی از ارتش استعفا بدهد. البته شهید رجایی در مدت این پنج سال، با پشتکار فراوان و استعداد خوبی که داشت، به ادامه تحصیل پرداخت و موفق شد در سال 1332 دیپلم بگیرد.
رجایی و آغاز معلمی
شهید رجایی پس از استعفا از ارتش، به مدت یک سال به آموزگاری در شهر بیجار پرداخت و پس از آنْ با شرکت و قبولی در کنکور سال 1335، وارد دانشسرای عالی شد. او ضمن تحصیل در آنجا، به همکاری با انجمنهای اسلامی دانشجویان پرداخت و مدتی پس از فارع التحصیلی، در دبیرستان «کمال» مشغول به کار شد و هم زمانْ به فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت. همین فعالیتها، به دستگیریهایِ متعدّد و شکنجههای طولانیمدّت او توسط ساواک انجامید.
رهایی از زندان
شهید رجایی در سال 1357، پس از آزادی از زندان ساواک، به جمعِ مردم مبارز پیوست و در جریان کمیته استقبال از امام قرار گرفت. او پس از پیروی شکوهمند انقلاب اسلامی، با عضویت در کمیته بررسی مشکلات آموزش و پرورش، به همکاری با وزارت آموزش و پرورش پرداخت و پس از مدتی، با اثبات لیاقت و کاردانی خودْ وزیر آموزش و پرورش شد. شهید رجایی با ارائه خدمات ارزنده به دانشآموزان محروم، گامی استوارتر از قبل در راه خودکفایی و شکوفایی استعدادهای نهفته این مرز و بوم برداشت. وی در دوران نخستوزیری خویش ـ که همزمان با شروع جنگ تحمیلی بود ـ با کارشکنیها و مشکلات فراوانی از سوی عناصر ضد انقلاب داخلی و خارجی مواجه شد، ولی با توکّل به خداوند و سعه صدر بسیار، از ادامه خدمتگزاری به مردم مأیوس نشد و سرانجام پس از عزل بنیصدر از ریاست جمهوری، با اکثریت آرای مردم، به مسؤولیتی دشوارتر، یعنی ریاست جمهوری رسید.
چه جوابی برای شهدا دارید؟
شهید رجایی، از بندگان مخلص خداوند و شیفته ارزشهای والای اسلامی و انقلابی بود. او به شهیدان عشق میورزید و به استمرار راه آنان توصیه میکرد. او در مجلسی خطلاب به دوستانش گفته بود: «شما در مرحله اول به فکر حساب و کتاب خدا نباشید، [به [یک مرحله پایینتر فکر کنید. ببینید اگر همه شهدا را خداوند در روز قیامت به صف کند و شما از جلوی آنها رد شوید و آنها به شما بگوید با این انقلاب که ما به دست شما دادیم چه کردید، شما چه جوابی به دارید به آنها بدهید؟ اگر جواب شهدا را دادید، جواب خدا را هم میتوانید بدهید».
حفظ بیتالمال
شهید رجایی درباره حفظ بیت المال حساسیت ویژهای داشت و از کسانی که به این مسأله بیتفاوت بودند، به شدّت ناراحت میشد. درباره ایشان گفتهاند: «در زمان نخست وزیری، به علّت نداشتن کولر در منزلشان، همانند سایر مردم با مراجعه به تعاونی محل، طبقِ نوبت درخواستِ یک کولر کرده بود. عدّهای از محافظانشان با علاقه شخصی و به منظور فراهم آوردن وسایل رفاه برای خانواده ایشان، خودسرانه کولری از دفتر نخست وزیری به منزلشان ایشان میآورند. هنگامی که ایشان از موضوع مذکور آگاه شد، با ناراحتی خطاب به آنان گفته بود: زود [این] کولر را به نخست وزیری برگردانید. این کولر مال بیتالمال است. هر وقت نوبتِ من در تعاونی رسید، کولرم را میدهند و نصب میکنم».
منش کاری شهید رجایی
شهید رجایی در تمام مراحل مختلف شغلی، هنگامی که مسؤول انجام کاری میشد، ضمن پیگیری جدّی آن، در عین رفتاری برادرانه و دوستانه با همکاران، اجازه سوء استفاده به کسی نمیداد و به شدّت از اسراف بیت المال پرهیز میکرد. تواضع ایشان به قدری بود که با اینکه در اواخر زندگی، مسؤولیتهای مهمّی را با عناوین والا بر عهده داشت، ولی هیچگاه عنوانی جز عنوان معلّم را برای خود نمیپسندید و همه کسانی را که در زمان وزارت در خدمتش بودند، همکار میدانست و همیشه خود را به عنوان یک مسؤول امضا معرفی میکرد، نه یک وزیر.
حفظ حرمت افراد
شهید رجایی به عنوان یک مسلمان آگاه و یک مسؤول عالیرتبه حکومت اسلامی، میکوشید به افراد حرمت نهد. او بارها میگفت: «هر کس در این مملکت شأنی دارد که باید حرمت آنرا نگه داریم. اگر ما در این مملکت کار و تلاش میکنیم، برای این است که انسانْ ساخته شود. اگر قرار باشد انسانها فدای کار شوند یا حرمت یک انسان مورد اهانت و تجاوز قرار گیرد، به هدفمان نرسیدهایم».
تهذیب نفس
شهید رجایی انسانی والا و خودساخته بود که هیچگاه ظواهر دنیا او را نفریفت. حتی زمانی که به مقام نخست وزیری و سپس به ریاست جمهوری رسید، خود را مانند سابقْ یک معلم دانست. و این مقامها و عناوین را آزمایشی از طرف خداوند میدانست. او برای سربلند بیرون آمدن از این امتحان الهی، آشکارا به دوستان نزدیکش توصیه میکرد که مراقب اعمال و رفتار وی باشند تا اگر کوتاهی یا رفتار غیرمنطقی و غیراخلاقی از وی دیدند، به او تذکر دهند و او را مهار کنند.
سادگی و قناعت
آنچه در دوران نخستوزیری و رئیس جمهوری شهید رجایی باعث حیرت مردم میشد، سادگی و بیپیرایگیِ زندگی ایشان بود. شهید رجایی به حدّی متواضع و فروتن بود که تا قبل از توصیه امام خمینی رحمهالله به حفظ جانش، بدون هیچ مراقب و نگهبانی در خیابان رفت و آمد میکرد و همین امر، سبب میشد که حتّی عدّهای تصور کنند که این فردی که میبینند، رئیس جمهور نیست؛ بلکه فری شبیه وی است. شگفت آور این که به گفته زن فقیری که به خانه آنها آمده بود، وضع زندگی وی، از زندگی آقای رجاییِ رئیس جهمور، بهتر بود.
عشق به شهادت
روح بلند و ملکوتی شهید رجایی، در کالبد مادّی نمیگنجید و همواره مشتاق عروج و رسیدن به مقام قرب الهی و شهادت بود. ایشان با اینکه در هنگام حضور رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل، در مسؤولیتی خطیر و بزرگ به حمایت از آنان میپرداخت، همچنان شوق پیوستن به آنها و رسیدن به شهادت را در دل میپروراند، چنانچه خطاب به رزمندگان اسلام فرموده بود: «من به شما غبطه میخورم و کیست که خود را در برابر عظمت روح شما و در برابر ایثاری که در برابر خدا دارید، احساس کوچکی نکند؟ شما میدانید که روح و جان من در جبهه و در سنگر [با[ شماست و ای کاش تکلیف دیگری نبود و منْ با همه وجودِ خویش، دوشادوش شما با دشمن کافر میجنگیدم».
توصیه شهید رجایی به دانشآموزان
با توجّه به علاقهای که شهید رجایی به مقام والای معلّمی داشت، خود نیز همواره به عنوان معلّمی خدمتگزارْ به بالا بردن سطح آگاهی سیاسی، فرهنگی و مذهبی فرزندان این مرز و بوم میپرداخت. ایشان در پیامی به دانشآموزان گفته بود: «فرزندان عزیز، از کلاس به عنوان سنگری علیه ضد انقلابْ در جهت بالا بردن کیفیت آموزشی و برآوردن نیازهای علمی جامعهمانْ و رهایی [از] سلطه تکنولوژی وابسته [استفاده کنید و در این راه،] تمام مساعی خود را به کار گیرید و نقش خویش را ایفا نمایید».
در جاری سخنان شهید رجایی
هر قطره خونِ عزیزی که بر خاک میریزد، بر قامت بلند و تناور این امّتْ سرخْشکوفههای رهایی، چه پرشکوه میروید و نسیم بیداری، در فراسوی مرزهای اسلامی، عطر روح بخش آزادی میپراکند.
من به جوانان میهن اسلامی هشدار میدهم که مراقب دسیسههای شیطان بزرگ باشند و بدانند که استقرار انقلاب اسلامی و تحقق اهداف آنْ با اتّکا به خدای بزرگْ و در سایه وحدت و یکپارچگی امت مسلمان ما امکانپذیر است.
رسالت اساسی ما، اسلامی کردن محیطهای آموزشی و استقرار تربیت اسلامی در محیطهای آموزشی است.
چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم میگفتم، این بود که فلانی، همهاش که نباید دیگران سرنوشت[ساز] باشند و تو سرنوشت آنها را بخوانی، حالا یک بار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.
آنچه ما فریاد میکنیم، این است که رهبری در ایرانْ صرفا باید به ولایت فقیه باشد، ولو اینکه بسیاری از روشنفکران و بسیاری از کسانی که محتوای انقلاب اسلامی ما را در نیافتهاند، این مطلب عظیم و این دستاورد مشترکِ انقلابِ ما را در نیابند.
باهنر، با هُنرِ تاریخ
شهید حجت الاسلام محمّد جواد باهنر، در سال 1312 ش، در یکی از محلههای بسیار قدیمی شهر کرمان دیده به جهان گشود. وی عمر کوتاه، ولی پربرکت خویش را در سنگر تعلیم و تربیت گذراند. این پیشهور زاده کرمانی، با فراگیری علوم جدید و قدیمْ به یاری امام خمینی رحمهالله شتافت و در نهضت عظیم انقلابِ فرهنگی او، نقشآفرین گشت. باهنر، با «هنرِ» تعلیم تربیتْ تا نخست وزیریِ دولت خدمتگزار پیش رفت و با یار دیرین خود، محمد علی رجایی به مبارزه با فقر فرهنگی و پرداخت و عاقبت نیز جانِ ارزشمند خویش را بر سر این راه نهاد و با کینه جاهلانه کوردلان ضد علم و آگاهی، در آتش نفاق سوخت.
ولادت و تحصیلات
شهید محمد جواد باهنر در سال 1312 ش در «محله شهرِ» کرمان دیده به جهان گشود. وی در پنج سالگی برای فراگیری قرآن به مکتبخانه رفت و از حدود 11 سالگی، وارد مدرسه معصومیّه کرمان شد و تعلیم دروس حوزوی را در آنجا آغاز کرد. همچنین وی در کنار دروس رسمی حوزوی، به فراگیری تحصیلات جدید پرداخت و به صورت متفرقه، در امتحانات آن شرکت میکرد. شهید باهنر در سال 1332 ش، برای ادامه تحصیلات دینی عازم شهر مقدّس قم گردید و با سکونت در مدرسه فیضیه، از محضر اساتیدی چون آیت اللّه سلطانی، آیت اللّه مجاهدی و شیخ محمد جواد اصفهانی بهرهها برد. همچنین وی ضمن بهرهمندی از درس خارج فقه آیت اللّه بروجردی، به مدّت هفت سال نیز از درس خارج فقه و اصول امام خمینی رحمهالله و شش سال نیز از فلسفه و تفسیر علامه طباطبایی رحمهالله بهره گرفت.ایشان در تحصیلات دانشگاهی هم موفق بود و توانست تا کارشناسی ارشد علوم تربیتی و دکترای الهیّات پیش رود.
شهید باهنر و هیأت مؤتلفه اسلامی
پس از اینکه شهید باهنر در سال 1341 ش برای انجام مقدمات سفر تبلیغی به ژاپنْ به تهران آمد، از طریق شهید بهشتی وارد تشکیلات هیأت مؤتلفه اسلامی شد و به آموزش عقیدتی نیروهای آن پرداخت. شهید باهنر پس از ترور حسنعلی منصور توسط اعضای هیأت مؤتلفه و دستگیری سران آن، به منظور ایجاد وحدت و جلوگیری از فروپاشی نیروهای مبارز و متعهد هیأت، با همکاری بزرگانی چون شهیدان رجایی، بهشتی و مطهّری، و نیز آیت اللّه هاشمی رفسنجانی، به تشکیل مؤسسه تعاونی و رفاه پرداخت. اهداف این مؤسسه، در ظاهرْ کمکرسانی به مردم، تشکیل صندوقهای قرض الحسنه و تأسیس مدارس؛ و در باطنْ هدایت کانونهای مؤتلفه و ارتباطات مخفی نیروهای مبارز بود.
فعالیّتهای فرهنگی
شهیدباهنر در سال 1342 ش، علیرغم مخالفت ساواک، به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وی علاوه بر تدریس، با دفتر تبلیغات و برنامهریزی آموزش و پرورش همکاری نزدیک داشت و برنامههای تعلیمات دینی کلاسهای مختلفْ تحت نظر او تهیه و تنظیم میگردید. همچنین وی در زمینه علوم دینی، به تألیف کتابهای درسیِ مورد نظر برای تدریس در سطوح مختلف آموزشی اقدام کرد و در این زمینه، حدود چهل کتاب و جزوه به رشته تحریر درآورد. حتی در زمانی که به واسطه فعالیتهای سیاسی خویش، علاوه بر اصلاح کتابهای درسی، از سخنرانی هم منع شده بود، با یاری خداوند و کمک و مساعدت همفکران خود، به تأمین و راهاندازی دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، مدرسه رفاه، مدرسه راهنمایی مفید و تعدادی دیگر از مراکز فرهنگی ـ مذهبی پرداخت.
فعالیتهای سیاسی
شهید باهنر مجاهد راه خدا بود که از همان جوانی، نمیتوانست در معرضِ خطر قرار گرفتن اسلام را تحمل کند و از راههای مختلف، به مبارزه با طاغوت زمان میپرداخت. او چندین بار به واسطه فعالیتهای سیاسی ـ مذهبیِ روشنگرانه خود، توسط رژیم وقت دستگیر شد، ولی همچنان بر اعتقادات خویش تأکید میورزید. وی پس از آزادی از زندان در سال 1357، به همراه شهید بهشتی و برخی شخصیتهای دیگرْ با تشکیل حزب جمهوری اسلامی، رسما فعالیت خویش را آغاز کرد. شهید باهنر پس از شهادت مظلومانه دکتر بهشتی، به دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی انتخاب گردید و تا زمان پذیرش نخستوزیری، این مسؤولیت مهم را بر عهده داشت. به این ترتیب، او تا لحظه شهادتْ خدمات ارزنده قابل توجّهی را به مردم ایران ارائه کرد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
شهادت پرافتخار
به دنبال برکناری بنی صدر از مقام ریاست جمهوی و انتخاب شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور، دکتر باهنر در سال 1360 به نخست وزیری انتخاب شد.
متأسفانه کابینه ایشان مدت زمان زیادی نتوانست به حیات خود ادامه دهد و در تاریخ هشتم شهریور سال 1360، منافقان، دفتر ریاست جمهوری را منفجر کردند و در نتیجه، رئیس جمهور و نخست وزیر به شهادت رسیدند. به دنبال شهادت این دو شخصیت برجسته انقلاب، امام خمینی طی بیاناتی در جمع اقشار مختلف مردم فرمودند: «آقای رجایی و آقای باهنر، هر دو شهیدی هستند که با هم، در جبهههای نبرد با قدرتهای فاسد همرزم بودند».
دیده دریایی
خواهم از طوفان غم، چون ابرْ درهامون بگریم دیده را دریا کنم، در سوگ یارانْ خون بگریم
در عزای عاشقانِ کوی لیلای حقیقت سر نهم اندر بیابان، زارْ چون مجنون بگریم
با دو چشمِ خونفشان، در مرگ جان سوز «رجایی» روز و شب در کنج حسرت با دلی محزون بگریم
یادِ روی «باهنر» در خاطرم چون نقش بندد بر جفای نقشبند گُنبد گردون بگریم
بنگرم چون ماجرای قتل این مردان حق را بر شقاوتها و پستیهای خصم دون بگریم
نی غلط گفتم نشاید بر شهیدان مویه کردن بر کسی کوشد به بزم قرب واصلْ چون بگریم
شوربختی بین که ما از کاروان ماندیم برجا «جذبه» میشاید که بر این بختِ نامیمون بگریم
منبع: ماهنامه گلبرگ