جنگ کره

درست از فردای پایان جنگ دوم جهانی، دنیای غرب با قدرت مهاجمی روبه رو شد که نه تنها ضعیف‌تر از ارتش رایش نبود بلکه با بهره‌گیری از تجارب جنگ با آلمان و بعلیدن نیمی از اروپا و شمال ژاپن اکنون مبدل به قدرت زمینی اول
يکشنبه، 16 خرداد 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جنگ کره
 جنگ کره

 

نویسنده: علی غفوری




 

درست از فردای پایان جنگ دوم جهانی، دنیای غرب با قدرت مهاجمی روبه رو شد که نه تنها ضعیف‌تر از ارتش رایش نبود بلکه با بهره‌گیری از تجارب جنگ با آلمان و بعلیدن نیمی از اروپا و شمال ژاپن اکنون مبدل به قدرت زمینی اول جهان شده بود: ارتش سرخ. نامی که در کلیه دهه‌های 50، 60، 70 و حتا 80، پشت ژنرال‌های غربی را می‌لرزاند.
استالین در 1950 را در کلیه‌ی جبهه‌های جهان به جز اروپای غربی تسلط کامل داشت. کمونیسم مانند آتشی که به کاغذ روزنامه‌های خشکیده سرایت کند به سرعت در حال گسترش بود. در 1949 مائوتسه دونگ در چین با بیرون راندن نیروهای ملی‌گرا به فرماندهی چیانک کای شک عملاً پرجمعیت‌ترین کشور جهان یعنی چین را به اردوی «سرخ‌ها» کشانده و وضعیت دول استعماری نظیر آمریکا، فرانسه و انگلیس را در شبه جزیره کره، هند و چین و کلاً شرق آسیا به شدت تضعیف کرده بود.
در این میان وضیعت شبه جزیره‌ی کره از همیشه حساس‌تر بود.
شبه جزیره از 1945 به دو قسمت شمالی (تحت نفوذ روس‌ها و جنوبی تحت نفوذ آمریکا) تقسیم شده بود اما سیاستمداران قسمت شمالی با تحریک روس‌ها و چینی‌ها تصمیم گرفتند مرز قراردادی را از بین ببرند.

عبور از مدار 38 درجه

مدار 38 درجه خط جغرافیایی سیاسی دو کشور را تعیین می‌کرد و سازمان ملل نیز از خط فرضی مذکور حمایت می‌کرد. اما رهبری کره شمالی در این زمان بر عهده‌ی مردی قدرت‌طلب به نام کیم ایل سونگ بود که تا نیم قرن بعد نیز در عرصه‌ی سیاسی کره حضور داشت.
به دستور وی 7 لشکر آموزش‌دیده‌ی کره شمالی در 25 ژوئن 1950 با عبور از مدار 38 درجه نیروهای ضعیف و پراکنده‌ی کره جنوبی را از هم پاشیده و به سرعت مسیر پایتخت کره جنوبی یعنی سئول را پی گرفتند. آمریکا به عنوان متحد اصلی کره جنوبی در این زمان نیروی قابل توجهی برای مقابله با مهاجمان شمالی نداشت و تنها سعی کرد با استفاده از نیروی هوایی سرعت هجوم آن‌ها را کُند سازد. در روزهای 27 و 28 ژوئن جنگنده‌های جت آمریکایی با ساقط کردن هفت هواپیمای کره‌ای از نوع یاک- 9 و ال- ای- 7 نخستین ضربه را به نیروی هوایی کره زدند در 28 ژوئن داگلاس مک آرتور، فرمانده قوای آمریکا، در خاور دور دستور بمباران خطوط تهاجمی شمالی‌ها را داد. در روزهای 28 و 29 ژوئن بمب‌افکن‌های مهیب ب- 29 و ب- 26 موسوم به دژ پرنده با بمباران هم‌زمان پایگاه‌های نظامی و هوایی کره شمالی ضربات سنگینی به آن‌ها وارد کردند و به ویژه آن که 25 هواپیمای کره‌ای در پیونگ یانگ پایتخت کره شمالی بر روی زمین منهدم شدند اما این وقایع تأثیری بر توان زمینی شمالی‌ها نداشت و آن‌ها در 30 ژوئن دیوار دفاعی جنوبی‌ها را در رودخانه‌ی مان شکسته و به جنوب سرازیر شدند.

ورود سازمان ملل

در اول ژولای 1950 با دستور ترومن، رئیس جمهور آمریکا، ده‌ها هزار سرباز آمریکایی در بندر پوسان کره جنوبی (در جنوب شرق این کشور) پیاده شدند. این در حالی بود که شورای امنیت سازمان ملل نیز در قطعنامه‌ای که از سوی روس‌ها و چینی‌ها وتو نشد از کشورهای مختلف درخواست کرد که به کمک کره جنوبی بشتابند. جنگنده‌های اف- 80 آمریکایی که اولین نسل از جت‌های با سرعت مافوق صوت بودند در کنار هواپیماهای موستانک و بی- 26 در یک گروه عظیم 140 فروندی از روی ناوهای هواپیمابر و پایگاه‌های محلی علیه اهداف کره شمالی به پرواز درآمدند. شدت بمباران به اندازه‌ای بود که کره‌ای برای مدتی دچار انفعال شدند به ویژه آن که بمب‌افکن‌های سنگین آمریکایی از ارتفاع بالا بمباران می‌کردند و هواپیماهای جت نیز به دلی سرعت عمل قابل ره‌گیری نبودند.
اما سئول، پایتخت کره جنوبی، سقوط کرد و ظرف 10 روز کل کره جنوبی به جز بندر پوسان به اشغال شمالی‌ها درآمد.

ضدحمله متحدان

با ورود استرالیا، ژاپن، انگلیس و یازده کشور دیگر به سود کره جنوبی ورق برگشت شهر پوسان که پس از یک هفته نبرد تا سقوط فاصله‌ای نداشت بیش از 50 روز مقاومت کرد. البته یکی از دلایل طولانی‌شدن این مقاومت بمباران بی‌وقفه بمب‌افکن‌های عظیم بی- 29 بر روی قوای کره شمالی در اطراف پوسان بود به طوری که در یک حمله در 16 اوت 1950، 98 فروند از این هواپیماهای غول‌پیکر 40 هزار سرباز شمالی‌ها را به گونه‌ای زیر بمباران گرفتند که از بین آن‌ها کسی حتا به عنوان مجروح جان به در نبرد. بررسی‌های بعدی نشان داد که بمباران این هواپیماها تأثیری معادل 30 هزار گلوله توپ سنگین را بر نیروی مهاجم داشته است.
در سپتامبر حملات متعدد به پوسان بی‌نتیجه ماند و در 19 سپتامبر نیروهای سازمان ملل متحد در پناه بمباران سنگین هواپیماهای آمریکایی خط محاصره‌ی پوسان را شکسته و نیروهای مضمحل شده‌ی شمالی را عقب راندند. از آن طرف مک‌آرتور با انجام یک عملیات آبی- خاکی سئول را آزاد کرد و واحدهای پراکنده شمالی به آن سوی مرز عقب رفتند. اما این بار نوبتِ جنوبی‌ها بود که با پشتگرمی متحدان به داخل کره شمالی حمله کنند.
پیشروی به داخل کره شمالی در ابتدا بسیار ساده صورت گرفت اما خبر وحشتناکی در این زمان به ستاد ارتش آمریکا رسید.

ورود چین به جنگ

مائو در این زمان درنگ را جایز ندید و به واحدهای بزرگ زرهی و پیاده خود که در شرق چین مستقر بودند دستور داد تا از شمال وارد کره شوند. هنگامی که تفنگداران و چتربازان واحد 118 آمریکا آماده ورود به پیونگ یانگ بودند ناگهان احساس کردند پاسخ آتش آن‌ها را حریف قدرتمندتری جواب می‌دهد. این حریف واحدهای ارتش خلق چین بود.
در ماه نوامبر مجدداً همه چیز به زیان جنوبی‌ها تغییر کرد. ژنرال پیااو 18 لشکر نیروی چینی را وارد کارزار کرد و در اولین برخورد قوای متحدین را کاملاً خرد و نابود کرد. این بار از نیروی هوایی نیز کاری ساخته نبود چرا که جتی جدید به نام میگ 15 جنگنده‌های نسل قبلی آمریکا نظیر اف- 80 و موستانگ را مانند برگ خزان بر زمین می‌ریخت.
خلبانان ورزیده‌ی میگ در موج بعدی حملات خود بمب‌افکن‌های بزرگ بی- 29 را مورد حمله قرار دادند. این غول‌های پرنده علی رغم بزرگی جثه به دلیل کندی عمل به شدت آسیب‌پذیر بودند و اگر بدون جنگنده محافظ حرکت نمی‌کردند انهدام آن‌ها توسط میگ 15 به سادگی انجام می‌شد.
اما از ماه دسامبر 1950 با ورود جنگنده مدرن اف- 86 موسوم به سیبر، آمریکایی‌ها تا حدودی موفق به عقب راندن نیروی هوایی چین و کره شمالی شدند. از این زمان به بعد آمریکا در پناه این جنگنده‌ها بمب‌افکن‌های بزرگ خود را بر فراز قوای زمینی چین می‌فرستاد. در حالی که جنگنده‌های میگ با سیبرهای محافظ درگیر نبرد بودند، بی- 29 ها نیز به بمباران اهداف خود می‌پرداختند.

تسخیر مجدد سئول

در ژانویه 1951 چینی‌ها با استفاده از برتری قابل ملاحظه‌ی قوای خود متحدین را از سئول عقب راندند و حتا بمباران‌های شدید آن‌ها توسط واحدهای پروازی آمریکا سرعت پیشروی آن‌ها را کم نکرد. آمریکا تنها در 5 روز 2600 سورتی پرواز علیه آن‌ها انجام داد که منجر به کشته و زحمی شدن حدود 38 هزار چینی شد. (در ماه دسامبر نیز 33 هزار چینی در اثر بمباران کشته شده بودند).
این بمباران‌ها سرانجام در ماه فوریه کار خود را کرد و چینی‌ها و شمالی‌ها در جنوب غرب کره جنوبی متوقف شدند. البته تلفات هوایی آمریکا نیز در این مدت سنگین بود. از جمله سقوط 3 فروند بی 29 و از کار افتادن 5 فروند دیگر آن‌ها.

آغاز نبردهای سنگین هوایی

از اوایل سال 1951 با ورود خلبانان جدید و ورزیده‌ی آمریکایی، تلفات شمالی‌ها رو به افزایش گذاشت به طوری که شماره‌ی میگ‌های ساقط شده از 100 فروند گذشت (در جنگ کره در مجموع 790 میگ 15 سقوط کرد) و از آن طرف حملات متمرکز متحدان خطوط آهن، جاده‌ها و پل‌های مورد استفاده کمونیست‌ها را به شدت تخریب کرد. اما شمالی‌ها هم‌زمان با تقویت پدافند خود و سرعت دادن به بازسازی‌ها، حملات هوایی متحدین را خنثی کرده و تنها در 3 ماه 81 هواپیمای آمریکایی و متحدین آن‌ها را ساقط کردند.
از سوی دیگر از ژوئن 1951 روس‌ها رسماً با آموزش خلبانان چینی محور پکن- پیونگ یانگ را تقویت کرده و از ماه سپتامبر نیروی هوایی آمریکا را مجبور به عقب‌نشینی کردند. از جمله نبردهای بزرگ این دوره نبرد ماه اکتبر بود در این حمله 8 بمب‌افکن بی- 29 تحت حفاظت 50 جت قدرتمند اف-84 با حرکت به سمت پایگاه‌های هوایی شمال کره سعی کردند بازوان اصلی نیروی هوایی شمال را از کار بیاندازند اما ناگهان با 100 میگ 15 آماده مبارزه مواجه شدند، اف-84 با حرکت به سمت پایگاه‌های هوایی شمال کره سعی کردند بازوان اصلی نیروی هوایی شمال را از کار بیاندازند اما ناگهان با 100 میگ 15 آماده مبارزه مواجه شدند، اف-84ها از گروه جدا شده و به نبرد با واحدهای شمالی رفتند غافل از آن که 50 میگ دیگر آماده برای ورود به صحنه و حمله به بمب‌افکن‌های بی 29 می‌شدند. در آن روز آمریکایی‌ها یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های هوایی این جنگ را تحمل کردند. از 8 بمب‌افکن بی- 29، 3 بمب‌افکن ساقط و 5 فروند دیگر با وضعیتی دشوار در حالی که نیمی از خدمه‌ی خود را از دست داده بودند به جنوب بازگشتند.
آمریکا در این زمان پی برد که نبرد شبه جزیره کره نبردی درجه دو با خلبانان جهان سوم نیست بلکه خلبانان کره شمالی و چین با ابراز شجاعت خود دست کمی از آمریکایی‌ها ندارند بنابراین در ماه نوامبر 1951 دست به آخرین تلاش خود زد: استفاده از تیپ شکاری پنجاه و یکم به فرماندهی فرانسیس گابرسکی. این سرهنگ خلبان که از تک‌خال‌های جنگ دوم جهانی بود با به کارگیری شیوه‌های جدید و بهره‌گیری از خلبانان مجرب ظرف 3 ماه بازی را مجدداً به سود آمریکا برگرداند. تنها در ماه‌های ژانویه و فوریه 1952، 83 میگ 15 توسطِ واحد او منهدم شدند در حالی که تنها 6 هواپیما از دست داد. در واحدهای تحت فرمان او خلبانانی مانند سروان جوزف مک دانل با 16 پیروزی هوایی، سرهنگ جابارا با 15 پیروزی، سروان فرناندز با 14 پیروزی و سرهنگ دوم دیوس با 14 پیروزی شرایطی را برای چینی‌ها و شمالی‌ها به وجود آوردند که پس از آن جنگنده‌های خود را تنها برای مواقع ضروری به کار می‌گرفتند.

مذاکرات صلح

اما نیروهای سازمان ملل اما در زمین قادر به پیشروی قابل ملاحظه‌ای نبودند چرا که سیل دواطلبان چینی در کنار مبارزه شجاعانه‌ی شمالی‌ها به آن‌ها اجازه نفس کشیدن نمی‌داد. آن‌ها خواستار آتش‌بس بودند حال آن که شمالی‌ها شرایط مذاکره را نمی‌پذیرفتند. در بهار 1952 آمریکا سعی کرد با بمباران‌های شدید کره را مجبور به قبول آتش‌بس کند. شبکه‌های راه‌آهن، نیروگاه‌ها، پل‌ها، خطوط تدارکاتی کاملاً منهدم شدند و کاری از جنگنده‌های شمالی نیز ساخته نبود چرا که مستشاران روس نیز تحت فشار بین‌الملل از کره شمالی رفته بودند. آمریکا زمانی که مقاومت کره شمالی را دید در ماه مه 1953 با حمله به سدهای این کشور دست به اقدامی زد که به نوعی جنایت جنگی بود چرا که با از بین بردن سدهای مذکور عملاً تلاش یک سال مردم این کشور در کاشت محصول برنج، که غذای اصلی آن‌ها بود، از بین رفت مضافاً آن که جاده‌ها، روستاها و ارتباطات زمینی آن‌ها نیز کلاً قطع شد.

آتش‌بس

در 28 ماه مه صدها هزار سرباز چینی و کره‌ای دست به آخرین تلاش برای بیرون ریختن آمریکایی‌ها زدند اما صدها هواپیمای جنگی بارانی از آتش را بر سر آن‌ها فرو ریختند و عملیات مذکور را با شکست مواجه کردند. در این نبردها 72 هزار شمالی کشته شدند. سرانجام کره شمالی در 28 ژوئیه تن به آتش‌بس داد چرا که چاره‌ای نداشت بنابراین طرفین به مدار 38 درجه بازگشتند.

نتایج این نبرد

نبرد کره از جمله پرتلفات‌ترین نبردهای نیمه دوم قرن بیستم است. در این نبرد 54 هزار آمریکایی کشته و حدود 300 هزار نفر زخمی، مفقود و اسیر شدند. نبرد کره «پیروزی» برای هیچ‌کس نبود و فقط تلفات در پی داشت 20 هزار سرباز سازمان ملل، 900 هزار چینی و کره شمالی و 400 هزار غیرنظامی تلفات دیگر این جنگ بودند.
اما جنگ کره را می‌توان اولین اقدام جدی چینی‌ها برای ورود به عرصه بین‌الملل دانست آن هم در منطقه‌ای که برای آمریکا اهمیت بسیار زیادی داشت. شکی نیست اگر شمالی‌ها در هوا جنگ را نمی‌باختند جنگ به سود آن‌ها تمام می‌شد. کره شمالی در عین حال اولین میدان آزمایش قدرت جت‌های جدید بود. جت‌هایی که از نظر چابکی و سرعت اصلاً با هواپیماهای 2 موتوره‌ی جنگ دوم جهان قابل مقایسه نبودند.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط