عباس اقبال آشتیانی
نويسنده: محمد دبيرسياقى
عباس اِقْبالِ آشْتيانى، فرزند محمدعلى، مورخ (1277-1334ش/1898-1956م).
اقبال در آشتيان از پدري فقير و مادري لايق، پرعاطفه و دلسوز به دنيا آمد. خانوادهاش در دوران كودكى او به تهران كوچ كردند. پدرش در اين شهر حمام بيمارستان وزيري را در اجارة خود آورد و خود وي نيز به سبب تنگدستى تا 14 سالگى به درودگري پرداخت و همزمان تحصيلاتش را در مكتب خانهها دنبال كرد. در همين سالها شيخ مرتضى نجم آبادي كه با خانوادة اقبال، آشنايى و مراوده داشت، او و برادر بزرگترش را به مدرسة «شركت گلستان» فرستاد. پس از اتمام دورة 3 سالة اين مدرسه، عباس جوان به پايمردي نجمآبادي و با مساعدت ابوالحسن فروغى، به دارالفنون راه يافت (دبيرسياقى، چهارده - پانزده؛ نجمآبادي، 602 -604؛ يغمايى، 45؛ افشار، 257).
اقبال دورة متوسطه را در دارالفنون با موفقيت طى كرد و به دليل توانايى فراوان، معاونت كتابخانة معارف را كه در همين مدرسه تأسيس گرديده بود، عهدهدار شد. او تدريس را از همين زمان در دارالفنون آغاز كرد و در 1297ش كه دارالمعلمين مركزي به همت ميرزا ابوالحسن فروغى تأسيسشد ( دايرةالمعارف...، 1/936)، در آنجا دركنار كسانى مانند عبدالعظيم قريب، به تدريس فارسى، تاريخ و جغرافيا مشغول شد و همزمان در مدرسة سياسى و مدرسة نظام به تدريس پرداخت (افشار، 258).
حضور اقبال در اين مدارس و كتابخانة معارف، از يك سو سبب آشنايى او با ملك الشعرا بهار، رشيد ياسمى، تيمور تاش و سعيد نفيسى - كه مجلة دانشكده را منتشر مىساختند - شد و از سوي ديگر موجب دوستى وي با محمد على فروغى، ابوالحسن فروغى، عبدالعظيم قريب و غلامحسين رهنما - كه مجلة فروغ تربيت را انتشار مىدادند - گرديد، و اين خود وسيلهاي شد تا اقبال به نوشتن مقالاتى در اين مجلات بپردازد و نامش بر سر زبانها افتد (همانجا؛ گلبن، 2/447).
در 1304ش، هنگامى كه اقبال در مدرسة نظام تدريس مىكرد، به منشىگري هيأت نظامى ايران انتخاب، و همراه اين هيأت به عنوان مترجم راهى فرانسه شد و در آنجا با علامه محمد قزوينى - كه پيشتر مقالات اقبال توجه او را جلب كرده بود - آشنا شد. اقبال در فرانسه علاوه بر شغل موظف خود، به ادامة تحصيل پرداخت و به اخذ درجة ليسانس از دانشگاه سربُن توفيق يافت (افشار، 258-259). ظاهراً در همين سفر بود كه از سوي وزارت معارف وقت مأموريت يافت تا در موزهها و كتابخانههاي پاريس تحقيقاتى انجام دهد و گزارشهايى از وضع تحصيلى دانشجويان ايرانى در فرانسه به مقامات ايرانى بفرستد (ميرانصاري، 1/250، 266-267).
اقبال پس از بازگشت به ايران بار ديگر تدريس خود را در دارالمعلمين مركزي - كه اكنون دارالمعلمين عالى نام گرفته بود - آغاز كرد و از مهر 1308، در كنار استادانى چون بديعالزمان فروزانفر، ملكالشعرا بهار، رضازاده شفق و محمود حسابى به تدريس تاريخ مفصل ايران، تاريخ ايران قبل از اسلام و جغرافياي كشورهاي بزرگ جهان مشغول شد. از قرائن برمىآيد كه اين دوره از تدريس اقبال كوتاه مدتى پيش از 1308ش بوده است (همو، 1/278-279). او از همين سالها درصدد بازگشت به اروپا براي تكميل تحصيلاتش بود، تا اينكه سرانجام در پاييز 1313ش توانست با كمك محمدعلى فروغى (نخست وزير) و علىاصغر حكمت (وزير معارف)، به عنوان نمايندة ايران در كنفرانس «طرز نگهداري موزههاي صنايع و تاريخ» در مادريد شركت كند و از همانجا راهى پاريس گردد (همو، 1/329-331).
در مدتى كه اقبال در فرانسه اقامت داشت، رسالهاي تأليف كرد و در 1314ش براي وزير معارف وقت فرستاد تا به پايمردي وي در شوراي دانشگاه تهران به عنوان رسالة دكتري به تصويب برسد. اين شورا نيز رسالة اقبال را در 21 اسفند 1314 به منزلة درجة دكتري در رشتة ادبيات پذيرفت (همو، 1/339، 344). اقبال پس از بازگشت به ايران، در دي ماه 1317 به سمت استادي دانشگاه تهران منصوب (همو، 1/355)، و در همين سال عضو پيوستة فرهنگستان ايران شد (افشار، 259؛ صديق اعلم، 2/246؛ شهرستانى، 29).
بعد از 1321ش كه ظاهراً شرايط جديدي بر دانشگاه تهران حاكم شد، اقبال احساس ناخشنودي مىكرد و به ادامة كار تدريس در دانشگاه بىميلى نشان مىداد. بدين سبب، بعضى از دوستان سياستمدار او در صدد برآمدند تا با ارجاع منصب وزارتى وي را راضى سازند، اما او تن به چنين مسئوليتى نداد. وي در اين زمان از پيشنهاد عباس مسعودي مدير روزنامة اطلاعات، مبنى بر راهاندازي مجلهاي ادبى استقبال كرد و به دلگرمى حضور محمد قزوينى در تهران و اطمينان از همكاري قاسم غنى، همفكري سيدحسن تقىزاده و مساعدت عبدالحسين نوايى، در شهريور 1323 مجلة يادگار را در تهران منتشر كرد (محيط طباطبايى، 17- 18).
اقبال در سر مقالة نخستين شمارة يادگار، تحت عنوان «مرام و روش مجله»، اهداف خود را از انتشار اين نشريه چنين بيان داشت: طبع و نشر آثار پيشينيان، معرفى ميراث فرهنگى و هنري ايرانيان، شناساندن وضعيت كنونى ايران، معرفى فرهنگ مردم و آداب و عادات بومى ايران و معرفى نسخههاي خطى (1/1-6).
انتشار يادگار به شكل ماهانه تا خرداد 1328، ادامه يافت و در طول 5 سال، مجموعاً 50 شماره از آن منتشر گرديد. بسياري از استادان طراز اول آن زمان در تأليف مقالات يادگار با اقبال همكاري مىكردند. مهمترين مطالبى كه تقريباً در تمامى شمارههاي يادگار به طور ثابت مورد بحث قرار مىگرفت، تحقيقات ادبا، مسائل روز، مباحث تاريخى، ترجمة احوال، مباحث جغرافيايى، باستانشناسى، بحث لغوي، اسناد تاريخى، مباحث هنري، معرفى كتابهاي چاپى و خطى، روزنامهنگاري و معرفى خاورشناسان بود.
در پايان بهار 1328ش، اقبال از انتشار يادگار منصرف شد. در اين زمان علىاصغر حكمت وزير خارجة وقت، چند شغل رايزنى فرهنگى در تشكيلات وزارت خارجه ايجاد كرد و اقبال به ميل خود به آنكارا فرستاده شد؛ چندي بعد ايتاليا را هم به حوزة عمل او در آوردند (محيط طباطبايى، 19). اقبال تا پايان عمر چند مأموريت ديگر از اين دست در آلمان، فرانسه، واتيكان و چند كشور عرب به عهده گرفت (ميرانصاري، 1/382-386، 390، 397، 399، 400) و در هر يك هم بر تجارب علمى خود افزود و هم براي تحقيقات تاريخى و فرهنگى ايران منشاً خدمات ارزندهاي گرديد.
اقبال كه مدتى بود از بيماري كليه رنج مىبرد، به رغم پارهاي معالجات سرانجام در 21 بهمن 1334 در شهر رم وفات يافت. پيكر او پس از آنكه در يكى از واپسين روزهاي اسفند همان سال در تهران تشييع شد، در جوار حضرت عبدالعظيم، رواق ابوالفتوح رازي، كنار آرامگاه علامه قزوينى به خاك سپرده شد (محيط طباطبايى، 20؛ شهرستانى، 29).
عباس اقبال بىگمان يكى از بزرگترين، عميقترين و جامعترين پژوهندگان معاصر ايران است كه هر يك از آثار متعدد و گونه گونش الگوي تحقيق و نگارش اصيل است. از برجستگيهاي وي تنوع حوزههاي تحقيق و تتبع اوست. اقبال در زمينههاي تاريخ، جغرافيا، علوم دينى، شعر و ادب و مباحث هنري، قدرت ذهن و قلم تواناي خود را به خوبى نشان داد. چيرهدستى و موشكافى عالمانة او با درست نويسى، سادهنويسى و استواري و دلنشينىِ نگارش، همراه بود (قزوينى، 959؛ دبيرسياقى، چهارده). اقبال شاعر نبود، اما گهگاه به تفنن شعري هم مىسرود (همو، بيست و دو). او پژوهشگري منتقد، روشمند، با انصاف و وجدان علمى، مهربان، سخى، دلسوز، سپاسدار محبت دوستان، قانع و نازك طبع بود.
آثار: از اقبال افزون بر 100 مقاله در موضوعات تاريخى، جغرافيايى، ادبى، كلامى، اخلاقى، اجتماعى و سياسى و حدود 50 تأليف، تصحيح و ترجمه برجاي مانده است. به علاوه، وي در ويرايش و تنقيح چند اثر تاريخى با كسانى ديگر، مانند محمد قزوينى همكاري داشت (براي فهرست نسبتاً كاملى از آثار اقبال، نك: افشار، 262-266؛ دبيرسياقى، سه - يازده، بيست و سه - بيست و شش). پارهاي از آثاري كه وي تأليف يا ويرايش يا ترجمه كرده، اينهاست:
1. تصحيح حدائقالسحر فى دقائقالشعر وطواط، تهران، 1309ش؛ 2. ترجمة مأموريت ژنرال گاردان در ايران، از آلفرد دو گاردان، تهران، 1310ش؛ 3. ترجمة طبقاتسلاطيناسلام، از استانلى لين پول، تهران، 1312ش؛ 4. تصحيح بيان الاديان، از ابوالمعالى محمد حسينى علوي، تهران، 1312ش ( آربري، )؛ II(6)/71 5. تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول تا اعلان مشروطيت، ج 1، تهران، 1312ش؛ 6. تصحيح تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، تهران، 1313ش (مشار، 1/1175)؛ 7. تصحيح ديوان امير معزي، تهران، 1319ش؛ 8. تصحيح لغت فرس اسدي طوسى، تهران، 1319ش؛ 9. تصحيح تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، تهران، 1320ش؛ 10. تصحيح كليات عبيد زاكانى، تهران، 1321ش؛ 11. ترجمة سه سال در دربار ايران، اثر فوريه، تهران، 1326ش؛ 12. تصحيح شدّ الازار فى حطّ الاوزار عن زوّار المزار، از معينالدين جنيد شيرازي، با مشاركت محمد قزوينى، تهران، 1328ش؛ 13. جغرافياي آسيا، افريقا، اقيانوسيه براي سال اول دبيرستان، تهران، 1328ش؛ 14. تصحيح سمط العلى للحضرة العليا، از ناصرالدين منشى، تهران، 1328ش؛ 15. تصحيح ترجمة محاسن اصفهان، از حسين بن ابىالرضا آوي، تهران، 1328ش؛ 16. وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى، تهران، 1338ش؛ 17. ميرزا تقى خان امير كبير، تهران، 1340ش. دو تأليف اخير اقبال، پس از درگذشت وي، يكى به كوشش محمدتقى دانشپژوه و يحيى ذكاء، و ديگري به اهتمام ايرج افشار به چاپ رسيد.
مآخذ: افشار، ايرج، «عباس اقبال آشتيانى»، سواد و بياض، تهران، 1334ش؛ اقبال آشتيانى، عباس، «مرام و روش مجله»، يادگار، 1323ش، ج 1، شم 1؛ دايرةالمعارف فارسى؛ دبير سياقى، محمد، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتيانى، تهران، 1350ش؛ شهرستانى، صالح، شخصيات ادركتها، 1978م؛ صديق اعلم، عيسى، يادگار عمر، تهران، 1345ش؛ قزوينى، محمد، مقالات، به كوشش ع. جربزهدار، تهران، 1363ش؛ گلبن، محمد، بهار و ادب فارسى، تهران، 1351ش؛ محيط طباطبايى، محمد، «مطبوعات و اقبال آشتيانى»، راهنماي كتاب، 1355ش، س 19، شم 1-3؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهاي چاپى فارسى، تهران، 1350- 1355ش؛ ميرانصاري، على، اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران، تهران، 1376ش؛ نجمآبادي، محمود، «استادم عباس اقبال»، راهنماي كتاب، 1355ش، س 19، شم 7-10؛ يغمايى، حبيب، «عباس اقبال»، يغما، 1355ش، س 9، شم 1؛
اقبال در آشتيان از پدري فقير و مادري لايق، پرعاطفه و دلسوز به دنيا آمد. خانوادهاش در دوران كودكى او به تهران كوچ كردند. پدرش در اين شهر حمام بيمارستان وزيري را در اجارة خود آورد و خود وي نيز به سبب تنگدستى تا 14 سالگى به درودگري پرداخت و همزمان تحصيلاتش را در مكتب خانهها دنبال كرد. در همين سالها شيخ مرتضى نجم آبادي كه با خانوادة اقبال، آشنايى و مراوده داشت، او و برادر بزرگترش را به مدرسة «شركت گلستان» فرستاد. پس از اتمام دورة 3 سالة اين مدرسه، عباس جوان به پايمردي نجمآبادي و با مساعدت ابوالحسن فروغى، به دارالفنون راه يافت (دبيرسياقى، چهارده - پانزده؛ نجمآبادي، 602 -604؛ يغمايى، 45؛ افشار، 257).
اقبال دورة متوسطه را در دارالفنون با موفقيت طى كرد و به دليل توانايى فراوان، معاونت كتابخانة معارف را كه در همين مدرسه تأسيس گرديده بود، عهدهدار شد. او تدريس را از همين زمان در دارالفنون آغاز كرد و در 1297ش كه دارالمعلمين مركزي به همت ميرزا ابوالحسن فروغى تأسيسشد ( دايرةالمعارف...، 1/936)، در آنجا دركنار كسانى مانند عبدالعظيم قريب، به تدريس فارسى، تاريخ و جغرافيا مشغول شد و همزمان در مدرسة سياسى و مدرسة نظام به تدريس پرداخت (افشار، 258).
حضور اقبال در اين مدارس و كتابخانة معارف، از يك سو سبب آشنايى او با ملك الشعرا بهار، رشيد ياسمى، تيمور تاش و سعيد نفيسى - كه مجلة دانشكده را منتشر مىساختند - شد و از سوي ديگر موجب دوستى وي با محمد على فروغى، ابوالحسن فروغى، عبدالعظيم قريب و غلامحسين رهنما - كه مجلة فروغ تربيت را انتشار مىدادند - گرديد، و اين خود وسيلهاي شد تا اقبال به نوشتن مقالاتى در اين مجلات بپردازد و نامش بر سر زبانها افتد (همانجا؛ گلبن، 2/447).
در 1304ش، هنگامى كه اقبال در مدرسة نظام تدريس مىكرد، به منشىگري هيأت نظامى ايران انتخاب، و همراه اين هيأت به عنوان مترجم راهى فرانسه شد و در آنجا با علامه محمد قزوينى - كه پيشتر مقالات اقبال توجه او را جلب كرده بود - آشنا شد. اقبال در فرانسه علاوه بر شغل موظف خود، به ادامة تحصيل پرداخت و به اخذ درجة ليسانس از دانشگاه سربُن توفيق يافت (افشار، 258-259). ظاهراً در همين سفر بود كه از سوي وزارت معارف وقت مأموريت يافت تا در موزهها و كتابخانههاي پاريس تحقيقاتى انجام دهد و گزارشهايى از وضع تحصيلى دانشجويان ايرانى در فرانسه به مقامات ايرانى بفرستد (ميرانصاري، 1/250، 266-267).
اقبال پس از بازگشت به ايران بار ديگر تدريس خود را در دارالمعلمين مركزي - كه اكنون دارالمعلمين عالى نام گرفته بود - آغاز كرد و از مهر 1308، در كنار استادانى چون بديعالزمان فروزانفر، ملكالشعرا بهار، رضازاده شفق و محمود حسابى به تدريس تاريخ مفصل ايران، تاريخ ايران قبل از اسلام و جغرافياي كشورهاي بزرگ جهان مشغول شد. از قرائن برمىآيد كه اين دوره از تدريس اقبال كوتاه مدتى پيش از 1308ش بوده است (همو، 1/278-279). او از همين سالها درصدد بازگشت به اروپا براي تكميل تحصيلاتش بود، تا اينكه سرانجام در پاييز 1313ش توانست با كمك محمدعلى فروغى (نخست وزير) و علىاصغر حكمت (وزير معارف)، به عنوان نمايندة ايران در كنفرانس «طرز نگهداري موزههاي صنايع و تاريخ» در مادريد شركت كند و از همانجا راهى پاريس گردد (همو، 1/329-331).
در مدتى كه اقبال در فرانسه اقامت داشت، رسالهاي تأليف كرد و در 1314ش براي وزير معارف وقت فرستاد تا به پايمردي وي در شوراي دانشگاه تهران به عنوان رسالة دكتري به تصويب برسد. اين شورا نيز رسالة اقبال را در 21 اسفند 1314 به منزلة درجة دكتري در رشتة ادبيات پذيرفت (همو، 1/339، 344). اقبال پس از بازگشت به ايران، در دي ماه 1317 به سمت استادي دانشگاه تهران منصوب (همو، 1/355)، و در همين سال عضو پيوستة فرهنگستان ايران شد (افشار، 259؛ صديق اعلم، 2/246؛ شهرستانى، 29).
بعد از 1321ش كه ظاهراً شرايط جديدي بر دانشگاه تهران حاكم شد، اقبال احساس ناخشنودي مىكرد و به ادامة كار تدريس در دانشگاه بىميلى نشان مىداد. بدين سبب، بعضى از دوستان سياستمدار او در صدد برآمدند تا با ارجاع منصب وزارتى وي را راضى سازند، اما او تن به چنين مسئوليتى نداد. وي در اين زمان از پيشنهاد عباس مسعودي مدير روزنامة اطلاعات، مبنى بر راهاندازي مجلهاي ادبى استقبال كرد و به دلگرمى حضور محمد قزوينى در تهران و اطمينان از همكاري قاسم غنى، همفكري سيدحسن تقىزاده و مساعدت عبدالحسين نوايى، در شهريور 1323 مجلة يادگار را در تهران منتشر كرد (محيط طباطبايى، 17- 18).
اقبال در سر مقالة نخستين شمارة يادگار، تحت عنوان «مرام و روش مجله»، اهداف خود را از انتشار اين نشريه چنين بيان داشت: طبع و نشر آثار پيشينيان، معرفى ميراث فرهنگى و هنري ايرانيان، شناساندن وضعيت كنونى ايران، معرفى فرهنگ مردم و آداب و عادات بومى ايران و معرفى نسخههاي خطى (1/1-6).
انتشار يادگار به شكل ماهانه تا خرداد 1328، ادامه يافت و در طول 5 سال، مجموعاً 50 شماره از آن منتشر گرديد. بسياري از استادان طراز اول آن زمان در تأليف مقالات يادگار با اقبال همكاري مىكردند. مهمترين مطالبى كه تقريباً در تمامى شمارههاي يادگار به طور ثابت مورد بحث قرار مىگرفت، تحقيقات ادبا، مسائل روز، مباحث تاريخى، ترجمة احوال، مباحث جغرافيايى، باستانشناسى، بحث لغوي، اسناد تاريخى، مباحث هنري، معرفى كتابهاي چاپى و خطى، روزنامهنگاري و معرفى خاورشناسان بود.
در پايان بهار 1328ش، اقبال از انتشار يادگار منصرف شد. در اين زمان علىاصغر حكمت وزير خارجة وقت، چند شغل رايزنى فرهنگى در تشكيلات وزارت خارجه ايجاد كرد و اقبال به ميل خود به آنكارا فرستاده شد؛ چندي بعد ايتاليا را هم به حوزة عمل او در آوردند (محيط طباطبايى، 19). اقبال تا پايان عمر چند مأموريت ديگر از اين دست در آلمان، فرانسه، واتيكان و چند كشور عرب به عهده گرفت (ميرانصاري، 1/382-386، 390، 397، 399، 400) و در هر يك هم بر تجارب علمى خود افزود و هم براي تحقيقات تاريخى و فرهنگى ايران منشاً خدمات ارزندهاي گرديد.
اقبال كه مدتى بود از بيماري كليه رنج مىبرد، به رغم پارهاي معالجات سرانجام در 21 بهمن 1334 در شهر رم وفات يافت. پيكر او پس از آنكه در يكى از واپسين روزهاي اسفند همان سال در تهران تشييع شد، در جوار حضرت عبدالعظيم، رواق ابوالفتوح رازي، كنار آرامگاه علامه قزوينى به خاك سپرده شد (محيط طباطبايى، 20؛ شهرستانى، 29).
عباس اقبال بىگمان يكى از بزرگترين، عميقترين و جامعترين پژوهندگان معاصر ايران است كه هر يك از آثار متعدد و گونه گونش الگوي تحقيق و نگارش اصيل است. از برجستگيهاي وي تنوع حوزههاي تحقيق و تتبع اوست. اقبال در زمينههاي تاريخ، جغرافيا، علوم دينى، شعر و ادب و مباحث هنري، قدرت ذهن و قلم تواناي خود را به خوبى نشان داد. چيرهدستى و موشكافى عالمانة او با درست نويسى، سادهنويسى و استواري و دلنشينىِ نگارش، همراه بود (قزوينى، 959؛ دبيرسياقى، چهارده). اقبال شاعر نبود، اما گهگاه به تفنن شعري هم مىسرود (همو، بيست و دو). او پژوهشگري منتقد، روشمند، با انصاف و وجدان علمى، مهربان، سخى، دلسوز، سپاسدار محبت دوستان، قانع و نازك طبع بود.
آثار: از اقبال افزون بر 100 مقاله در موضوعات تاريخى، جغرافيايى، ادبى، كلامى، اخلاقى، اجتماعى و سياسى و حدود 50 تأليف، تصحيح و ترجمه برجاي مانده است. به علاوه، وي در ويرايش و تنقيح چند اثر تاريخى با كسانى ديگر، مانند محمد قزوينى همكاري داشت (براي فهرست نسبتاً كاملى از آثار اقبال، نك: افشار، 262-266؛ دبيرسياقى، سه - يازده، بيست و سه - بيست و شش). پارهاي از آثاري كه وي تأليف يا ويرايش يا ترجمه كرده، اينهاست:
1. تصحيح حدائقالسحر فى دقائقالشعر وطواط، تهران، 1309ش؛ 2. ترجمة مأموريت ژنرال گاردان در ايران، از آلفرد دو گاردان، تهران، 1310ش؛ 3. ترجمة طبقاتسلاطيناسلام، از استانلى لين پول، تهران، 1312ش؛ 4. تصحيح بيان الاديان، از ابوالمعالى محمد حسينى علوي، تهران، 1312ش ( آربري، )؛ II(6)/71 5. تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول تا اعلان مشروطيت، ج 1، تهران، 1312ش؛ 6. تصحيح تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام، تهران، 1313ش (مشار، 1/1175)؛ 7. تصحيح ديوان امير معزي، تهران، 1319ش؛ 8. تصحيح لغت فرس اسدي طوسى، تهران، 1319ش؛ 9. تصحيح تاريخ طبرستان ابن اسفنديار، تهران، 1320ش؛ 10. تصحيح كليات عبيد زاكانى، تهران، 1321ش؛ 11. ترجمة سه سال در دربار ايران، اثر فوريه، تهران، 1326ش؛ 12. تصحيح شدّ الازار فى حطّ الاوزار عن زوّار المزار، از معينالدين جنيد شيرازي، با مشاركت محمد قزوينى، تهران، 1328ش؛ 13. جغرافياي آسيا، افريقا، اقيانوسيه براي سال اول دبيرستان، تهران، 1328ش؛ 14. تصحيح سمط العلى للحضرة العليا، از ناصرالدين منشى، تهران، 1328ش؛ 15. تصحيح ترجمة محاسن اصفهان، از حسين بن ابىالرضا آوي، تهران، 1328ش؛ 16. وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى، تهران، 1338ش؛ 17. ميرزا تقى خان امير كبير، تهران، 1340ش. دو تأليف اخير اقبال، پس از درگذشت وي، يكى به كوشش محمدتقى دانشپژوه و يحيى ذكاء، و ديگري به اهتمام ايرج افشار به چاپ رسيد.
مآخذ: افشار، ايرج، «عباس اقبال آشتيانى»، سواد و بياض، تهران، 1334ش؛ اقبال آشتيانى، عباس، «مرام و روش مجله»، يادگار، 1323ش، ج 1، شم 1؛ دايرةالمعارف فارسى؛ دبير سياقى، محمد، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتيانى، تهران، 1350ش؛ شهرستانى، صالح، شخصيات ادركتها، 1978م؛ صديق اعلم، عيسى، يادگار عمر، تهران، 1345ش؛ قزوينى، محمد، مقالات، به كوشش ع. جربزهدار، تهران، 1363ش؛ گلبن، محمد، بهار و ادب فارسى، تهران، 1351ش؛ محيط طباطبايى، محمد، «مطبوعات و اقبال آشتيانى»، راهنماي كتاب، 1355ش، س 19، شم 1-3؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهاي چاپى فارسى، تهران، 1350- 1355ش؛ ميرانصاري، على، اسنادي از مشاهير ادب معاصر ايران، تهران، 1376ش؛ نجمآبادي، محمود، «استادم عباس اقبال»، راهنماي كتاب، 1355ش، س 19، شم 7-10؛ يغمايى، حبيب، «عباس اقبال»، يغما، 1355ش، س 9، شم 1؛