ايرج اسكندري، عضو مؤسس حزب توده
منبع:فرهنگ ناموران معاصر ايران
ايرج اسكندري در 21 شهريور 1287 در تهران زاده شد. پدرش، يحيي ميرزا اسكندري، از شاهزادگان قاجاري مشروطهخواه بودكه پس از به توپ بسته شدن مجلس در 23 جماديالثاني 1326 و دستگيري مشروطهخواهان،مدتي در زندان باغشاه زنداني بود و اندكي پس از آزادي، به سبب تحمل سختيهاي محبس، درگذشت. عموي ايرج اسكندري، سليمانميرزا ، نيز از طرفداران مشروطه و از مؤسسان حزب دمكرات بود كه در 1300 ش حزب سوسياليست را تشكيل داد و در 1306 ش، كه رضاشاه حزب سوسياليست را منحل كرد، از سياست كناره گرفت. پدر بزرگ ايرج، محسن ميرزا كفيلالدوله، نيز از شاهزادگان تحصيل كردة قاجار بود. پرورش در چنين خانوادهاي خيلي زود اسكندري را به عرصة سياست كشاند. از سوي ديگر، اوضاع سياسي آن روز ايران (حوادث گيلان و خراسان و آذربايجان، پيروزي انقلاب اكتبر شوروي و متعاقب آن لغو قراردادهاي بين ايران و روسيه) اسكندري علاقهمند به سياست را دوستدار ماركسيسم ـ لنينيسم كرد، بدون آنكه از مباني آن آگاهي چنداني داشته باشد.
اسكندري نخست در مدرسة سپهر، سپس دردارالفنون و بعد در مدرسة علوم سياسي درس خواند و در بيست سالگي، بنا بر وصيت پدرش و به همت پدربزرگش،براي ادامة تحصيل به فرانسه رفت و در آنجا حقوق خواند. ارتباط با دانشجويي بلغاري به نام كيسيلوف، كه دانش خوب دربارة ماركسيسم داشت، موجب آشنايي بيشتر و علاقهمندي افزونتر اسكندري به ماركسيسم شد. وي به توصية عمويش، سليمان ميرزا،با تعدادي از دانشجويان ايراني دانشگاه برلين آلمان شرقي ـ كه در 1925 م فرقة جمهوري انقلابي ايران را تشكيل داده بودند ارتباط يافت. او از اين گروه :كه مهمترين افراد آن مرتضي علوي، تقي اراني و احمد اسدي بودند، با عنوان كمونيستهاي برلين نام برده است اين نامگذاري را اقدام آگاهانه و سياسي اسكندري براي تحريف ماهيت ايدئولوژيك اين جريان دانستهاند.
همكاري اسكندري با فرقة جمهوري انقلابي ايران سه سال طول كشيد. وي در اين مدت تعدادي از دانشجويان ايراني مقيم فرانسه را به طرف اين گروه جذب كرد تا جايي كه ادارة سرپرستي،ارتباط داشتن دانشجويان ايراني را با او منع كرد. سرانجام هنگامي كه عبدالحسين تيمورتاش، وزير دربار رضا شاه، در اروپا بود، فرقة جمهوري بر ضد او و حكومت پهلوي اعلاميهاي منتشر كرد كه اسكندري آن را در فرانسه توزيع نمود؛ از اين رو، به دستور تيمورتاش، كمك هزينة تحصيلي او قطع شد و اسكندري به سبب مشكلات مالي، نتوانست دورة دكتري را به پايان برد و در 1310 ش به ايران بازگشت.
وي پس از مدتي از دادگستري تقاضاي پروانة وكالت كرد، اما به توصية علياكبر داور (وزير دادگستري) به جاي وكالت،كار در دادگستري را پذيرفت و در 1311 ش ابلاغ معاونت دادستاني تهران با كفالت رتبة 9 براي او صادر شد. البته پس از مدتي به وكالت نيز پرداخت. چندي بعد دولت تصميم گرفت عدهاي را براي ادامة تحصيل به فرانسه بفرستد، اسكندري نيز متقاضي بود اما او را، به سبب فعاليتهايش در اروپا، نپذيرفتند و همين موضوع، سبب نخستين ارتباط مستقيم او با تقي اراني شد كه آغاز دورة جديدي در زندگي اسكندري به شمار ميآيد. اراني و اسكندري تصميم به انتشار مجلة دنيا گرفتند و سرانجام گروه سه نفرة اراني، اسكندري و بزرگعلوي به اين مهم پرداختند. هر سه نفر نوشتههاي خود را با نام مستعار امضا ميكردند. نام مستعار اسكندري، «الف. جمشيد» و بيشتر نوشتههايش در مجلة دنيا، در مورد مسائل اقتصادي بود.
اسكندري در چندين باشگاه و انجمن عضويت يافت و به تأسيس مجمع فارغالتحصيلان فرانسه و انجمن حقوقدانان پرداخت. به ادعاي وي، اين كارها به توصية كمينترن (كمونيزم بينالملل) و اراني پيغامآور كمينترن بوده است.
پس از انتشار چهارده شماره از مجلة دنيا، اراني دستگير و چند روز بعد، در ارديبهشت 1316، اسكندري به اين اتهام كه «داخل فرقة كمونيستي» است، دستگير شد. وي در بازجويي نخست، تمام اتهامات را رد كرد و مدعي شد كه از مخالفان كمونيسم است اما در بازجويي دوم برخي از اتهامات را پذيرفت. در 24 آبان 1317 رأي دادگاه اعلام شد و براساس آن، ايرج اسكندري به سبب عضويت در فرقه اشتراكي در ايران طبق مادة يك قانون خرداد 1310، به پنج سال حبس مجرد محكوم شد و اتهام او مبني بر تبليغ مرام اشتراكي در دادگاه ثابت نشد. بدين ترتيب گروهي به زندان رفتند كه به گروه پنجاه و سه نفر معروف شدند.
اسكندري در 28 شهريور 1320، 25 روز پس از خروج اجباري رضا شاه از ايران، از زندان آزاد شد. وي پس از آزادي، تلاش زيادي براي آزادي دوستان زندانياش كرد،تأسيس حزب توده نيز از مهمترين اهدافش بود. نخستين جلسة مؤسسان حزب در مهر 1320 تشكيل شد و در پي آن، اسكندري به همراه جعفر پيشهوري و عبدالقدير آزاد مأمور تهيه اساسنامه حزب شدند. عدهاي به تركيب مؤسسان حزب توده اعتراض كردند، زيرا تمام اعضا كمونيست نبودند و به نظر معترضان، اين موجب دور شدن از هدف اصلي ـكه تأسيس حزب كمونيست بود ـ ميشد. براي حل اين مشكل، در كنار حزب يك «مركز مخفي كمونيستي» ايجاد شد تا تمام امور را اداره كند و اسكندري عضو آن بود. از طرف ديگر، اسكندري چون هدف عمده را در آن زمان ايجاد جبههاي ضد فاشيستي ميدانست، به حضور افراد غير كمونيست اعتراض نداشت پس از تأسيس حزب، داشتن روزنامه بسيار ضروري بود؛ نخست روزنامة سياست كه صاحب امتياز آن عباس اسكندري (دايي ايرج اسكندري) بود، به عنوان ارگان حزب منتشر شد، سپس همراه با مصطفي فاتح (از مديران شركت نفت ايران ـ انگليس)، روزنامة مردم چاپ شد كه هيئت تحريريه پنج نفره، به رياست اسكندري، روزنامه را اداره ميكرد. بعدها روزنامة رهبر چاپ شد كه اسكندري صاحب امتياز و سردبير آن بود.
انتخابات مجلس چهاردهم، به سبب باز شدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي كشور، از اهميت خاصي برخوردار بود و هر گروه سياسي سعي داشت تا در كانون قانونگذاري كشور سهمي از قدرت داشته باشد. حزب توده نيز كه ميكوشيد چند كرسي در مجلس به خود اختصاص دهد، افرادي را از حوزة انتخابيه ساري روانه مجلس كرد. نامزدهاي حزب توده بيشتر در شهرهايي كه تحت نفوذ ارتش شوروي بودند رأي آوردند. اين حزب در مجلس فراكسيوني هشت نفره تشكيل داد. به عقيدة عدهاي، فراكسيون حزب توده نتوانست در مجلس كارنامة قابل قبولي به دست آورد اما به نظر اسكندري، عملكرد او همچنين سرپرستي هيئتي از شوراي متحدة مركزي كارگران و زحمتكشان را كه تحت نظارت حزب توده بود در همايش بينالمللي كار در پاريس بر عهده داشت.
در مرداد 1325 احمد قوام، نخستوزير، تصميم گرفت براي نزديكتر شدن به شوروي و حل برخي مشكلات خارجي و داخلي، سه مقام وزارت را در اختيار حزب توده قرار دهد؛ اسكندري وزير بازرگاني و پيشه و هنر شد. اين موضوع بحثها و گفتگوهاي زيادي در پي داشت؛ عدهاي حضور در كابينه را ـ كه هم حزب توده و هم شوروي در ايجاد آن نقش داشتند ـ اشتباهي بزرگ ميدانستند و گروهي ديگر با شركت حزب در حكومت موافق بودند، اما نه با حضور در كابينة قوام. اما به نظر اسكندري، اين كار، پيروزي بزرگ و تصميم سياسي درست و فرصتي بود تا حزب بسياري از شعارهاي خود را به مرحله عمل برساند. به گفته او، كه در كنگره دوم حزب (فرودين و ارديبهشت 1327) قطعنامهاي به تصويب رسيده كه شركت در كابينة قوام را رفتاري كاملاً درست ارزيابي كرده است عمر حضور وزيران تودهاي در دولت قوام حدود دو ماه و نيم بود و پس از شكست پيشهوري در آذربايجان، ديگر نخستوزيري نياز به حضور آنان در كابينه نداشت. پس از اين، دولت فشار بر حزب توده را آغاز كرد و اسكندري متهم شد كه درزمان انتخابات مجلس چهاردهم قصد داشته است با كمك شوروي، جمهوري طبرستان را تأسيس كند. مدتي بعد، ادارة دادرس ارتش او را به اقدام عليه امنيت كشور و تحريك مردم به اغتشاش و مقاومت مسلحانه در برابر مأموران دولت متهم كرد. اتهاماتي كه به نظر اسكندري ساختگي بود. سرانجام اسكندري با كمك شوروي، مخفيانه از ايران خارج شد و به باكو رفت و از آنجا رهسپار پاريس شد. در 1948 م. در فرانسه به تحصيل پرداخت و در آنجا دكتري خود را در رشتة اقتصاد سياسي گرفت . پس از خروج از كابينه، رهبران درجة دوم حزب به رهبري خليل ملكي از اسكندري و عدهاي ديگر از رهبران حزب توده، به سبب پشتيباني از قوام و دموكراتهاي آذربايجان، انتقاد كردند. منتقدان، آنان را مسئول رويدادهاي ناگوار اخير حزب ميدانستند و خواهان اصلاحات بنيادي در حزب بودند و اين موضوع نيز در خروج اسكندري از ايران بيتأثير نبود. با وجود تمام انتقادها از رهبران پيشين حزب، در دومين كنگرة حزب، ايرج اسكندري با اينكه در خارج از كشور بود،به عضويت كميتة مركزي حزب توده برگزيده شد.
در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران به جان محمدرضا شاه سوء قصد شد و در پي آن،دولت حكومت نظامي اعلام كرد و بسياري از رهبران حزب توده دستگير شدند و چندي بعد عدهاي از رهبران حزب توده كه در خارج از كشور بودند، از جمله ايرج اسكندري، از طرف دادستاني فرماندار نظامي تهران احضار شدند، سرانجام اسكندري و سه نفر ديگر غياباً به مرگ محوم شدند و اين آغاز تبعيدي حدوداً سيساله بود.
اسكندري در فرانسه در فدراسيون سنديكاي جهاني مشغول به كار شد. پس از مدتي با لويي سايان ـكه از شخصيتهاي سرشناس جنبش سنديكاي فرانسه بود ـ اختلاف پيدا كرد و اين موضوع باعث شد كه از فرانسه به پراگ و سپس به شوروي برود.
در آذر 1348، در پلنوم سيزدهم كميتة مركزي حزب توده، رأي به بركناري رضا رادمنش از دبيركلي حزب داده شد و هيئت اجرائيه، بنا بر پيشنهاد غلام يحيي دانشيان،ايرج اسكندري را دبير اول حزب كرد و سرانجام در پلنوم چهاردهم كه در دي 1349 برگزار شد، تصميم هيئت اجرائيه تأييد و اسكندري براي هفت سال دبير كل حزب توده شد. در 23 دي 1357، در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اسكندري از دبير اولي حزب بركنار شد و نورالدين كيانوري جاي او را گرفت.
به عقيدة اسكندري، هيچ گونه ايراد سياسي و تشكيلاتي بر او وارد نبوده و اين جابهجايي، با اوضاع سياسي ايران در آن روزگار و تغيير سياست شوروي نسبت به ايران، مربوط بوده است، زيرا سرعت تحولات ايران، شوروي را به اين تحليل كشانده بود كه ممكن است امريكا در ايران دخالت آشكار بكند و شوروي بايد خود را براي اين مسئله آماده نمايد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اسكندري به ايران آمد و در مصاحبهاي جنجالي با مجله تهران مصور از برخي مواضع حزب توده و بعضي رفتارهاي گذشتة آن، انتقاد كرد. حزب توده به اين مصاحبه اعتراض،و سپس آن را انكار كرد و اسكندري مجبور به پس گرفتن سخنان خود شد و در نهايت تحت فشار حزب توده و به خصوص دبير اول آن، نورالدين كيانوري، مجبور به خروج از ايران شد. وي در 11 شهريور 1364 بر اثر بيماري سرطان در آلمان شرقي درگذشت.
اسكندري نخست در مدرسة سپهر، سپس دردارالفنون و بعد در مدرسة علوم سياسي درس خواند و در بيست سالگي، بنا بر وصيت پدرش و به همت پدربزرگش،براي ادامة تحصيل به فرانسه رفت و در آنجا حقوق خواند. ارتباط با دانشجويي بلغاري به نام كيسيلوف، كه دانش خوب دربارة ماركسيسم داشت، موجب آشنايي بيشتر و علاقهمندي افزونتر اسكندري به ماركسيسم شد. وي به توصية عمويش، سليمان ميرزا،با تعدادي از دانشجويان ايراني دانشگاه برلين آلمان شرقي ـ كه در 1925 م فرقة جمهوري انقلابي ايران را تشكيل داده بودند ارتباط يافت. او از اين گروه :كه مهمترين افراد آن مرتضي علوي، تقي اراني و احمد اسدي بودند، با عنوان كمونيستهاي برلين نام برده است اين نامگذاري را اقدام آگاهانه و سياسي اسكندري براي تحريف ماهيت ايدئولوژيك اين جريان دانستهاند.
همكاري اسكندري با فرقة جمهوري انقلابي ايران سه سال طول كشيد. وي در اين مدت تعدادي از دانشجويان ايراني مقيم فرانسه را به طرف اين گروه جذب كرد تا جايي كه ادارة سرپرستي،ارتباط داشتن دانشجويان ايراني را با او منع كرد. سرانجام هنگامي كه عبدالحسين تيمورتاش، وزير دربار رضا شاه، در اروپا بود، فرقة جمهوري بر ضد او و حكومت پهلوي اعلاميهاي منتشر كرد كه اسكندري آن را در فرانسه توزيع نمود؛ از اين رو، به دستور تيمورتاش، كمك هزينة تحصيلي او قطع شد و اسكندري به سبب مشكلات مالي، نتوانست دورة دكتري را به پايان برد و در 1310 ش به ايران بازگشت.
وي پس از مدتي از دادگستري تقاضاي پروانة وكالت كرد، اما به توصية علياكبر داور (وزير دادگستري) به جاي وكالت،كار در دادگستري را پذيرفت و در 1311 ش ابلاغ معاونت دادستاني تهران با كفالت رتبة 9 براي او صادر شد. البته پس از مدتي به وكالت نيز پرداخت. چندي بعد دولت تصميم گرفت عدهاي را براي ادامة تحصيل به فرانسه بفرستد، اسكندري نيز متقاضي بود اما او را، به سبب فعاليتهايش در اروپا، نپذيرفتند و همين موضوع، سبب نخستين ارتباط مستقيم او با تقي اراني شد كه آغاز دورة جديدي در زندگي اسكندري به شمار ميآيد. اراني و اسكندري تصميم به انتشار مجلة دنيا گرفتند و سرانجام گروه سه نفرة اراني، اسكندري و بزرگعلوي به اين مهم پرداختند. هر سه نفر نوشتههاي خود را با نام مستعار امضا ميكردند. نام مستعار اسكندري، «الف. جمشيد» و بيشتر نوشتههايش در مجلة دنيا، در مورد مسائل اقتصادي بود.
اسكندري در چندين باشگاه و انجمن عضويت يافت و به تأسيس مجمع فارغالتحصيلان فرانسه و انجمن حقوقدانان پرداخت. به ادعاي وي، اين كارها به توصية كمينترن (كمونيزم بينالملل) و اراني پيغامآور كمينترن بوده است.
پس از انتشار چهارده شماره از مجلة دنيا، اراني دستگير و چند روز بعد، در ارديبهشت 1316، اسكندري به اين اتهام كه «داخل فرقة كمونيستي» است، دستگير شد. وي در بازجويي نخست، تمام اتهامات را رد كرد و مدعي شد كه از مخالفان كمونيسم است اما در بازجويي دوم برخي از اتهامات را پذيرفت. در 24 آبان 1317 رأي دادگاه اعلام شد و براساس آن، ايرج اسكندري به سبب عضويت در فرقه اشتراكي در ايران طبق مادة يك قانون خرداد 1310، به پنج سال حبس مجرد محكوم شد و اتهام او مبني بر تبليغ مرام اشتراكي در دادگاه ثابت نشد. بدين ترتيب گروهي به زندان رفتند كه به گروه پنجاه و سه نفر معروف شدند.
اسكندري در 28 شهريور 1320، 25 روز پس از خروج اجباري رضا شاه از ايران، از زندان آزاد شد. وي پس از آزادي، تلاش زيادي براي آزادي دوستان زندانياش كرد،تأسيس حزب توده نيز از مهمترين اهدافش بود. نخستين جلسة مؤسسان حزب در مهر 1320 تشكيل شد و در پي آن، اسكندري به همراه جعفر پيشهوري و عبدالقدير آزاد مأمور تهيه اساسنامه حزب شدند. عدهاي به تركيب مؤسسان حزب توده اعتراض كردند، زيرا تمام اعضا كمونيست نبودند و به نظر معترضان، اين موجب دور شدن از هدف اصلي ـكه تأسيس حزب كمونيست بود ـ ميشد. براي حل اين مشكل، در كنار حزب يك «مركز مخفي كمونيستي» ايجاد شد تا تمام امور را اداره كند و اسكندري عضو آن بود. از طرف ديگر، اسكندري چون هدف عمده را در آن زمان ايجاد جبههاي ضد فاشيستي ميدانست، به حضور افراد غير كمونيست اعتراض نداشت پس از تأسيس حزب، داشتن روزنامه بسيار ضروري بود؛ نخست روزنامة سياست كه صاحب امتياز آن عباس اسكندري (دايي ايرج اسكندري) بود، به عنوان ارگان حزب منتشر شد، سپس همراه با مصطفي فاتح (از مديران شركت نفت ايران ـ انگليس)، روزنامة مردم چاپ شد كه هيئت تحريريه پنج نفره، به رياست اسكندري، روزنامه را اداره ميكرد. بعدها روزنامة رهبر چاپ شد كه اسكندري صاحب امتياز و سردبير آن بود.
انتخابات مجلس چهاردهم، به سبب باز شدن نسبي فضاي سياسي و اجتماعي كشور، از اهميت خاصي برخوردار بود و هر گروه سياسي سعي داشت تا در كانون قانونگذاري كشور سهمي از قدرت داشته باشد. حزب توده نيز كه ميكوشيد چند كرسي در مجلس به خود اختصاص دهد، افرادي را از حوزة انتخابيه ساري روانه مجلس كرد. نامزدهاي حزب توده بيشتر در شهرهايي كه تحت نفوذ ارتش شوروي بودند رأي آوردند. اين حزب در مجلس فراكسيوني هشت نفره تشكيل داد. به عقيدة عدهاي، فراكسيون حزب توده نتوانست در مجلس كارنامة قابل قبولي به دست آورد اما به نظر اسكندري، عملكرد او همچنين سرپرستي هيئتي از شوراي متحدة مركزي كارگران و زحمتكشان را كه تحت نظارت حزب توده بود در همايش بينالمللي كار در پاريس بر عهده داشت.
در مرداد 1325 احمد قوام، نخستوزير، تصميم گرفت براي نزديكتر شدن به شوروي و حل برخي مشكلات خارجي و داخلي، سه مقام وزارت را در اختيار حزب توده قرار دهد؛ اسكندري وزير بازرگاني و پيشه و هنر شد. اين موضوع بحثها و گفتگوهاي زيادي در پي داشت؛ عدهاي حضور در كابينه را ـ كه هم حزب توده و هم شوروي در ايجاد آن نقش داشتند ـ اشتباهي بزرگ ميدانستند و گروهي ديگر با شركت حزب در حكومت موافق بودند، اما نه با حضور در كابينة قوام. اما به نظر اسكندري، اين كار، پيروزي بزرگ و تصميم سياسي درست و فرصتي بود تا حزب بسياري از شعارهاي خود را به مرحله عمل برساند. به گفته او، كه در كنگره دوم حزب (فرودين و ارديبهشت 1327) قطعنامهاي به تصويب رسيده كه شركت در كابينة قوام را رفتاري كاملاً درست ارزيابي كرده است عمر حضور وزيران تودهاي در دولت قوام حدود دو ماه و نيم بود و پس از شكست پيشهوري در آذربايجان، ديگر نخستوزيري نياز به حضور آنان در كابينه نداشت. پس از اين، دولت فشار بر حزب توده را آغاز كرد و اسكندري متهم شد كه درزمان انتخابات مجلس چهاردهم قصد داشته است با كمك شوروي، جمهوري طبرستان را تأسيس كند. مدتي بعد، ادارة دادرس ارتش او را به اقدام عليه امنيت كشور و تحريك مردم به اغتشاش و مقاومت مسلحانه در برابر مأموران دولت متهم كرد. اتهاماتي كه به نظر اسكندري ساختگي بود. سرانجام اسكندري با كمك شوروي، مخفيانه از ايران خارج شد و به باكو رفت و از آنجا رهسپار پاريس شد. در 1948 م. در فرانسه به تحصيل پرداخت و در آنجا دكتري خود را در رشتة اقتصاد سياسي گرفت . پس از خروج از كابينه، رهبران درجة دوم حزب به رهبري خليل ملكي از اسكندري و عدهاي ديگر از رهبران حزب توده، به سبب پشتيباني از قوام و دموكراتهاي آذربايجان، انتقاد كردند. منتقدان، آنان را مسئول رويدادهاي ناگوار اخير حزب ميدانستند و خواهان اصلاحات بنيادي در حزب بودند و اين موضوع نيز در خروج اسكندري از ايران بيتأثير نبود. با وجود تمام انتقادها از رهبران پيشين حزب، در دومين كنگرة حزب، ايرج اسكندري با اينكه در خارج از كشور بود،به عضويت كميتة مركزي حزب توده برگزيده شد.
در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران به جان محمدرضا شاه سوء قصد شد و در پي آن،دولت حكومت نظامي اعلام كرد و بسياري از رهبران حزب توده دستگير شدند و چندي بعد عدهاي از رهبران حزب توده كه در خارج از كشور بودند، از جمله ايرج اسكندري، از طرف دادستاني فرماندار نظامي تهران احضار شدند، سرانجام اسكندري و سه نفر ديگر غياباً به مرگ محوم شدند و اين آغاز تبعيدي حدوداً سيساله بود.
اسكندري در فرانسه در فدراسيون سنديكاي جهاني مشغول به كار شد. پس از مدتي با لويي سايان ـكه از شخصيتهاي سرشناس جنبش سنديكاي فرانسه بود ـ اختلاف پيدا كرد و اين موضوع باعث شد كه از فرانسه به پراگ و سپس به شوروي برود.
در آذر 1348، در پلنوم سيزدهم كميتة مركزي حزب توده، رأي به بركناري رضا رادمنش از دبيركلي حزب داده شد و هيئت اجرائيه، بنا بر پيشنهاد غلام يحيي دانشيان،ايرج اسكندري را دبير اول حزب كرد و سرانجام در پلنوم چهاردهم كه در دي 1349 برگزار شد، تصميم هيئت اجرائيه تأييد و اسكندري براي هفت سال دبير كل حزب توده شد. در 23 دي 1357، در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اسكندري از دبير اولي حزب بركنار شد و نورالدين كيانوري جاي او را گرفت.
به عقيدة اسكندري، هيچ گونه ايراد سياسي و تشكيلاتي بر او وارد نبوده و اين جابهجايي، با اوضاع سياسي ايران در آن روزگار و تغيير سياست شوروي نسبت به ايران، مربوط بوده است، زيرا سرعت تحولات ايران، شوروي را به اين تحليل كشانده بود كه ممكن است امريكا در ايران دخالت آشكار بكند و شوروي بايد خود را براي اين مسئله آماده نمايد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اسكندري به ايران آمد و در مصاحبهاي جنجالي با مجله تهران مصور از برخي مواضع حزب توده و بعضي رفتارهاي گذشتة آن، انتقاد كرد. حزب توده به اين مصاحبه اعتراض،و سپس آن را انكار كرد و اسكندري مجبور به پس گرفتن سخنان خود شد و در نهايت تحت فشار حزب توده و به خصوص دبير اول آن، نورالدين كيانوري، مجبور به خروج از ايران شد. وي در 11 شهريور 1364 بر اثر بيماري سرطان در آلمان شرقي درگذشت.