جایگاه و نقش رسانه های فرهنگی در عصر ارتباطات(1)
نويسنده: علیرضا فایضی مهابادی
گسترش تكنولوژی ارتباطات وایجاد تحولاتی شگرف در عرصه های مختلف فردی و اجتماعی سبب شده است تا بسیاری از صاحب نظران مسایل فرهنگی و اجتماعی این عصر را عصر ارتباطات نام گذاری كنند.د ر فرایند گسترش فناوری اطلاعات و تأثیرگذاری آن در تاروپود زندگی مردم و جوامع انسانی سؤال اصلی این است كه در تكوین پدیده های مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رسانه ها چه جایگاه و نقش و كاركردی را دارند و چگونه می توان از این دستاورد امروزی بشر، بهترین استفاده را در جهت رشد و تعالی جوامع انسانی نمود. نگارنده مطلب حاضر در مقام تبیین این موضوع برآمده است كه با هم آن را از نظر می گذرانیم.
به بیان دیگر در باور این گونه جامعه شناسان، عصر ما زمان انحصار رسانه های اطلاعاتی است و در چنبره این انحصار، راهی برای گریز از تأثیرات ناخودآگاه امواج رسانه ای وجود ندارد، امواجی كه با ظهوری دلنواز وجود آدمی را تسخیر می كنند.
یكی از مسایلی كه برای توجیه نظریه فوق مطرح می شود مسأله تفاوت ویژگی های جامعه شناختی بین جوامع پیام گیرنده و پیام رسان است بدین نحو كه چون منابع خبررسانی در گستره جهانی معمولا در اختیار قدرتهای بزرگ و صاحب تكنولوژیهای برتر است و كشورهای مزبور از نظر جاذبه های فرهنگی و ویژگی های تمدنی در سطح بالایی قرار دارند. به همین لحاظ كشورهای مزبور از طریق رسانه های نافذ خود بر كشورهای پیام گیرنده كه از نظر ساختارهای فرهنگی و درون مایه های مدنی در سطح پایینی هستند به صورت معنوی حكومت می كنند
(Spritual government) و این حاكمیت معنوی یا حاكمیت امواج نامریی، تضمین كننده منافع ملی و اهداف فرهنگی كشورهای پیام رسان است؛ در واقع در این فرآیند نوع خاصی از جبر اطلاعاتی حاكم است. علاوه بر این، در روند جریانات تاریخی و فرآیندهای جامعه شناختی همواره كشورهای ضعیف، تابع و مطیع محض قدرت های بزرگ هستند به همین دلیل راهی برای گریز از چنین گرداب هولناكی ندارند.
در نظر معتقدان به نظریه فوق در شرایط جبر رسانه ای انسان همانند موم در دستان ناپیدای امواج رسانه ای و پیام های گوناگون قرار دارد. به همین دلیل، اصولا امواج مزبور قادر به تعیین مسیر و اهداف روزمره و حتی آینده نیز خواهند بود. طرفداران نظریه جبر رسانه ای برای اثبات ادعای خود، شواهدی را به عنوان دلیل مطرح می سازند. به عنوان مثال می گویند: روند فزاینده شبیه سازی و قرابت فرهنگی كشورهای پیام گیرنده با كشورهای پیام رسان دلیل روشنی بر این امر است، كه هیچ كشوری نمی تواند خود را از خوراك فرهنگی جوامع پیام رسان بی نیاز كند و درد كوچك پنداری یا عقده حقارت خود را با داروی دیگری جز عناصر فرهنگی فرهنگ برتر زمان (كشورهای صاحب صنعت و فناوی برتر رسانه ای) درمان كند.
دیدگاه جبر رسانه ای اصولا مبتنی بر این تفكر است كه انسان را در مفهوم عام رسانه ای خود موجودی منفعل و پذیرا می داند، كه این جریان انفعالی زمینه را برای تأثیرگذاری بیشتر پیامهای رسانه ای به ویژه در حوزه های فرهنگی و اجتماعی فراهم می آورد.
دیدگاه فوق درباره انسان و رسانه مبین نوعی نگرش كوتاه، محدود و دور از واقعیت در مورد ماهیت انسان و بیانگر تحلیلی نادرست از روابط انسانی است و چنین اندیشه هایی ناشی از ناآگاهی از ابعاد وجودی بشر یا غرض ورزی های خاص است.
بسیاری از اندیشمندان علوم رفتاری و روان شناسان تجربی در تحلیل رفتارهای انسانی به ویژگی های مهم شناختی و ادراكی نوع بشر اشاره می كنند و ویژگی های مربوط به پردازش فكری در وجود انسان را به عنوان خصیصه برتر و مؤثر بشر مورد توجه قرار می دهند؛ ویژگی هایی كه با اراده فعال و انتخابگر (الكترال) انسان در ارتباط است.
در دیدگاه جبر رسانه ای به ویژگی های مزبور، توجه چندانی نشده است و تفسیر و تحلیل های به ظاهر علمی به گونه ای جهت یافته اند كه در نهایت به بی ارزش شدن افكار و اندیشه های انسانی منجر خواهد شد.
از نظر تفكر اسلامی، اراده و رفتارهای اندیشمندانه انسانی دارای اصالت و اهمیت است. در این دیدگاه انسان به عنوان برترین آفریده كردگار، در پرتویی از خرد و اندیشه قرار دارد كه به یاری عنصر ایمان از ورود انسان به وادی جبر مطلق رسانه ای و پذیرش های شهوت گرایانه محض جلوگیری و انسان را با موجودیت و ماهیت انسانی خود حفظ می كند.
در پاسخ به این اشكال باید بگوییم مستندات اصلی آیین مقدس اسلامی یعنی قرآن و احادیث گرانمایه ادعای فوق را مردود اعلام می كند. چرا كه در هیچ آیه ای از قرآن كریم و در هیچ حدیث یا روایتی نیامده است كه انسان خود را صرفا به امور آرمانی مشغول بدارد و از محیط و دایره عمل به دور افتد.
اسلام از همان زمانی كه شروع به تابانیدن انوار فروزان خود بر چهار گوشه عالم كرد. در جایگاه عمل قرار داشت نه در بستر آرمان مطلق. به عبارت دیگر، اسلام از همان ابتدا دین فكری و عملی بود و برای هیچ فكر و اندیشه سلیمی بدون عمل، ارزش كامل قایل نبود. بر همین اساس اسلام به امور پنداری و ذهنی صرف نمی پردازد بلكه رفتار را جایگزین پندار می سازد و به آن اهمیت خاصی می دهد ولی با این وجود در حد متعادل به امور آرمانی و درونی نیز اهمیت می دهد و از آن غافل نمی شود.
حال، با توجه به این كه اسلام شریعت آرمان بدون عمل نیست به صورت ذیل به رد اشكال مزبور می پردازیم:
انسان از یكسو دارای ویژگی های عقلانی است و از سوی دیگر، خصلت های غریزی و حسی، به گونه ای كه هر یك از این امور در تأثیرگذاری بر مجموعه رفتارهای انسان نقش دارند ولی این امر هیچ گاه نمی تواند دال بر غلبه مطلب و كامل امیال غریزی و امور حسی بر ساختار اندیشمندانه و خردمندانه وجود انسان باشد، دلیل این امر آن است كه امور عقلی، ارادی و ادراكی در وجود انسان دارای عمق و ژرفای بیشتری نسبت به امور حسی و غریزی است.
درست است كه امور غریزی سطح بیشتری از رفتارهای انسانی را دربرمی گیرد اما به هیچ وجه دارای عمق و ژرفای بعد عقلی و شناختی وجود انسان نیست. به عبارت دیگر، امور غریزی و حسی در سطح قرارگرفته اند و وابسته به عمق وجود یعنی امور عقلی و شناختی هستند. بر این مبنا، هر چند انسان تحت تأثیر غرایز، امیال، هوس ها و آرزوهای ظاهری قراردارد ولی این امور توسط عقل، ادراك و درونمایه های انسانی هدایت می شوند.
انسان زمانی تحت تأثیر كامل و بدون اختیار و غرایز قرارمی گیرد كه به عقل، ادراك و ایمان اهمیت نداده، جایگاهی برای ظهور امور معنوی و باطنی قایل نشود و به عبارت دیگر، از وادی عقل و ایمان پویا خارج و به عرصه حس مطلق وارد گردد وگرنه با بهره گیری از عناصر عقل و ایمان می توان برحس و غریزه غلبه كرد و آن را تحت اختیار اراده خود قرارداد.
بنابراین، اصولاً بر مبنای ویژگی های فطری، عقلی و درونمایه های انسانی است كه مفهوم واقعی انسان تجلی می یابد، نه با اتكا به امور ظاهری و حسی. به عبارت دیگر، اصالت و اعتبار كامل دادن به امور غریزی و ظاهری در واقع به مفهوم نفی واقعی انسان بودن انسان است، زیرا در امور غریزی تفاوت و اختلاف بنیادین بین انسان و حیوان- به نحوی كه این دو را به طور كامل از همدیگر جداسازد- وجود ندارد. چون كه انسان از حیث امور غریزی نوعی حیوان است و در زیر مجموعه عام حیوانات قرارمی گیرد.
برهمین مبناست كه منطقیون انسان را در یك تعریف كامل (حدتام) به عنوان یك «حیوان» مطرح ساخته و با پسوند ناطق بودن یا خردپیشگی، آن را از سایر حیوانات متمایز می كنند.
۱) در درجه اول باید باور و یقین راستین پیدا كرد، كه انسان به دلیل داشتن قوه اراده و اختیاری كه مبتنی بر امور درونی و ادراكی است قادر است از هر قید و بندی كه بر سر راه ترقی و پیشرفت انسانی او قرارگیرد، رهایی یابد. به عبارت دیگر، هر فرد انسانی باید به این امر یقیناً ایمان بیاورد كه می تواند با درون خود، برون خویش را به تسخیر درآورد و از تأثیرات نامطلوب عوامل بیرونی بر اندیشه های درونی رهایی یابد؛ چنین ایمان و اعتقادی تضمین كننده استقلال فردی انسان است؛ استقلالی كه ارزش دهنده و اصالت آفرین است.
۲) در مرحله بعد انسان باید سعی كند تا موقعیت خود را در دنیای رسانه های جهانی درك كند و دریابد كه رابطه او با رسانه چگونه باید باشد. از نظر جامعه شناختی، دریافت و ادراك صحیح انسان از موقعیت های گوناگون و درك درست او نسبت به امور پیرامونی می تواند راهگشای بسیاری از مشكلات اجتماعی و فرهنگی باشد؛ وقتی كه ما ندانیم در چه دنیایی قرارداریم و با چه پدیده ها و كیفیاتی روبرو هستیم چگونه می خواهیم راه برخورد صحیح با این دنیا و پدیده ها و امور پیچیده موجود در آن را بشناسیم؟!
۳) یكی از راههای بسیار مهم و اساسی برای جلوگیری از ورود ارزش های منفی بیگانگان از طریق منابع پیام رسانی، «تقویت منابع ارسال پیام و محتوای پیام های ارسالی» است.
برخی از صاحبنظران مسائل اجتماعی برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی در بعد ارتباطات، صرفاً به اتخاذ راه حل های بیرونی توجه داشته، به منابع پیام رسانی داخلی توجه چندانی نمی كنند. این گونه افراد بر این عقیده اند كه باید به هر طریق ممكن از ورود اطلاعات فرهنگی بیگانگان كه غالباً دارای خصوصیات منفی هستند جلوگیری كرد و در جنبه بیرونی قضیه هیچ راه نفوذی را باز نگذارد.
در پیش گرفتن این گونه تدابیر، كه بیشتر معطوف به مسائل خارجی است هر چند ممكن است به صورت مقطعی بتواند راه ورود معیارهای منفی فرهنگی بیگانگان را سد كند اما در بعد وسیع و همه جانبه به توفیق چندانی دست نخواهد یافت.
البته، هدف ما، نفی این گونه تدابیر نیست بلكه منظور ما این است كه وقتی كشوری از نظر مبانی درونی خود را تقویت نكند و درصدد انتقال پیامهای ارزشمند فرهنگی جامعه خود از طریق منابع بومی برنیاید، نخواهد توانست در برابر فشارهای شدید اطلاعاتی و فرهنگی بیرون از كشور خود محافظت كند و از هر گونه تعرض فرهنگی اجتماعی در امان بماند. نمونه چنین واقعیتی را در مورد ابتلای انسان به بیماریهای جسمی نیز می توان صادق دانست.
به عنوان مثال اگر ما بدن خود را از نظر مواد غذایی و پروتئینی لازم در سطح بسیار بدی نگه داریم و از ورود میكروب ها و ویروس ها به بدن جلوگیری نكنیم و تدابیر پیشگیرانه لازم را به كار نبندیم، جسم ما به راحتی تحت تأثیر عوارض منفی بیماری های گوناگون قرار می گیرد و روز به روز نسبت به گذشته ضعیف تر می گردد.
منبع:روزنامه کیهان
● تاثیرات انقلاب اطلاعات با انقلاب اطلاعات
به بیان دیگر در باور این گونه جامعه شناسان، عصر ما زمان انحصار رسانه های اطلاعاتی است و در چنبره این انحصار، راهی برای گریز از تأثیرات ناخودآگاه امواج رسانه ای وجود ندارد، امواجی كه با ظهوری دلنواز وجود آدمی را تسخیر می كنند.
یكی از مسایلی كه برای توجیه نظریه فوق مطرح می شود مسأله تفاوت ویژگی های جامعه شناختی بین جوامع پیام گیرنده و پیام رسان است بدین نحو كه چون منابع خبررسانی در گستره جهانی معمولا در اختیار قدرتهای بزرگ و صاحب تكنولوژیهای برتر است و كشورهای مزبور از نظر جاذبه های فرهنگی و ویژگی های تمدنی در سطح بالایی قرار دارند. به همین لحاظ كشورهای مزبور از طریق رسانه های نافذ خود بر كشورهای پیام گیرنده كه از نظر ساختارهای فرهنگی و درون مایه های مدنی در سطح پایینی هستند به صورت معنوی حكومت می كنند
(Spritual government) و این حاكمیت معنوی یا حاكمیت امواج نامریی، تضمین كننده منافع ملی و اهداف فرهنگی كشورهای پیام رسان است؛ در واقع در این فرآیند نوع خاصی از جبر اطلاعاتی حاكم است. علاوه بر این، در روند جریانات تاریخی و فرآیندهای جامعه شناختی همواره كشورهای ضعیف، تابع و مطیع محض قدرت های بزرگ هستند به همین دلیل راهی برای گریز از چنین گرداب هولناكی ندارند.
در نظر معتقدان به نظریه فوق در شرایط جبر رسانه ای انسان همانند موم در دستان ناپیدای امواج رسانه ای و پیام های گوناگون قرار دارد. به همین دلیل، اصولا امواج مزبور قادر به تعیین مسیر و اهداف روزمره و حتی آینده نیز خواهند بود. طرفداران نظریه جبر رسانه ای برای اثبات ادعای خود، شواهدی را به عنوان دلیل مطرح می سازند. به عنوان مثال می گویند: روند فزاینده شبیه سازی و قرابت فرهنگی كشورهای پیام گیرنده با كشورهای پیام رسان دلیل روشنی بر این امر است، كه هیچ كشوری نمی تواند خود را از خوراك فرهنگی جوامع پیام رسان بی نیاز كند و درد كوچك پنداری یا عقده حقارت خود را با داروی دیگری جز عناصر فرهنگی فرهنگ برتر زمان (كشورهای صاحب صنعت و فناوی برتر رسانه ای) درمان كند.
دیدگاه جبر رسانه ای اصولا مبتنی بر این تفكر است كه انسان را در مفهوم عام رسانه ای خود موجودی منفعل و پذیرا می داند، كه این جریان انفعالی زمینه را برای تأثیرگذاری بیشتر پیامهای رسانه ای به ویژه در حوزه های فرهنگی و اجتماعی فراهم می آورد.
دیدگاه فوق درباره انسان و رسانه مبین نوعی نگرش كوتاه، محدود و دور از واقعیت در مورد ماهیت انسان و بیانگر تحلیلی نادرست از روابط انسانی است و چنین اندیشه هایی ناشی از ناآگاهی از ابعاد وجودی بشر یا غرض ورزی های خاص است.
بسیاری از اندیشمندان علوم رفتاری و روان شناسان تجربی در تحلیل رفتارهای انسانی به ویژگی های مهم شناختی و ادراكی نوع بشر اشاره می كنند و ویژگی های مربوط به پردازش فكری در وجود انسان را به عنوان خصیصه برتر و مؤثر بشر مورد توجه قرار می دهند؛ ویژگی هایی كه با اراده فعال و انتخابگر (الكترال) انسان در ارتباط است.
در دیدگاه جبر رسانه ای به ویژگی های مزبور، توجه چندانی نشده است و تفسیر و تحلیل های به ظاهر علمی به گونه ای جهت یافته اند كه در نهایت به بی ارزش شدن افكار و اندیشه های انسانی منجر خواهد شد.
از نظر تفكر اسلامی، اراده و رفتارهای اندیشمندانه انسانی دارای اصالت و اهمیت است. در این دیدگاه انسان به عنوان برترین آفریده كردگار، در پرتویی از خرد و اندیشه قرار دارد كه به یاری عنصر ایمان از ورود انسان به وادی جبر مطلق رسانه ای و پذیرش های شهوت گرایانه محض جلوگیری و انسان را با موجودیت و ماهیت انسانی خود حفظ می كند.
● دیدگاه واقع گرایانه اسلام
در پاسخ به این اشكال باید بگوییم مستندات اصلی آیین مقدس اسلامی یعنی قرآن و احادیث گرانمایه ادعای فوق را مردود اعلام می كند. چرا كه در هیچ آیه ای از قرآن كریم و در هیچ حدیث یا روایتی نیامده است كه انسان خود را صرفا به امور آرمانی مشغول بدارد و از محیط و دایره عمل به دور افتد.
اسلام از همان زمانی كه شروع به تابانیدن انوار فروزان خود بر چهار گوشه عالم كرد. در جایگاه عمل قرار داشت نه در بستر آرمان مطلق. به عبارت دیگر، اسلام از همان ابتدا دین فكری و عملی بود و برای هیچ فكر و اندیشه سلیمی بدون عمل، ارزش كامل قایل نبود. بر همین اساس اسلام به امور پنداری و ذهنی صرف نمی پردازد بلكه رفتار را جایگزین پندار می سازد و به آن اهمیت خاصی می دهد ولی با این وجود در حد متعادل به امور آرمانی و درونی نیز اهمیت می دهد و از آن غافل نمی شود.
حال، با توجه به این كه اسلام شریعت آرمان بدون عمل نیست به صورت ذیل به رد اشكال مزبور می پردازیم:
انسان از یكسو دارای ویژگی های عقلانی است و از سوی دیگر، خصلت های غریزی و حسی، به گونه ای كه هر یك از این امور در تأثیرگذاری بر مجموعه رفتارهای انسان نقش دارند ولی این امر هیچ گاه نمی تواند دال بر غلبه مطلب و كامل امیال غریزی و امور حسی بر ساختار اندیشمندانه و خردمندانه وجود انسان باشد، دلیل این امر آن است كه امور عقلی، ارادی و ادراكی در وجود انسان دارای عمق و ژرفای بیشتری نسبت به امور حسی و غریزی است.
درست است كه امور غریزی سطح بیشتری از رفتارهای انسانی را دربرمی گیرد اما به هیچ وجه دارای عمق و ژرفای بعد عقلی و شناختی وجود انسان نیست. به عبارت دیگر، امور غریزی و حسی در سطح قرارگرفته اند و وابسته به عمق وجود یعنی امور عقلی و شناختی هستند. بر این مبنا، هر چند انسان تحت تأثیر غرایز، امیال، هوس ها و آرزوهای ظاهری قراردارد ولی این امور توسط عقل، ادراك و درونمایه های انسانی هدایت می شوند.
انسان زمانی تحت تأثیر كامل و بدون اختیار و غرایز قرارمی گیرد كه به عقل، ادراك و ایمان اهمیت نداده، جایگاهی برای ظهور امور معنوی و باطنی قایل نشود و به عبارت دیگر، از وادی عقل و ایمان پویا خارج و به عرصه حس مطلق وارد گردد وگرنه با بهره گیری از عناصر عقل و ایمان می توان برحس و غریزه غلبه كرد و آن را تحت اختیار اراده خود قرارداد.
بنابراین، اصولاً بر مبنای ویژگی های فطری، عقلی و درونمایه های انسانی است كه مفهوم واقعی انسان تجلی می یابد، نه با اتكا به امور ظاهری و حسی. به عبارت دیگر، اصالت و اعتبار كامل دادن به امور غریزی و ظاهری در واقع به مفهوم نفی واقعی انسان بودن انسان است، زیرا در امور غریزی تفاوت و اختلاف بنیادین بین انسان و حیوان- به نحوی كه این دو را به طور كامل از همدیگر جداسازد- وجود ندارد. چون كه انسان از حیث امور غریزی نوعی حیوان است و در زیر مجموعه عام حیوانات قرارمی گیرد.
برهمین مبناست كه منطقیون انسان را در یك تعریف كامل (حدتام) به عنوان یك «حیوان» مطرح ساخته و با پسوند ناطق بودن یا خردپیشگی، آن را از سایر حیوانات متمایز می كنند.
● چگونگی حفظ اصالتهای فرهنگی
۱) در درجه اول باید باور و یقین راستین پیدا كرد، كه انسان به دلیل داشتن قوه اراده و اختیاری كه مبتنی بر امور درونی و ادراكی است قادر است از هر قید و بندی كه بر سر راه ترقی و پیشرفت انسانی او قرارگیرد، رهایی یابد. به عبارت دیگر، هر فرد انسانی باید به این امر یقیناً ایمان بیاورد كه می تواند با درون خود، برون خویش را به تسخیر درآورد و از تأثیرات نامطلوب عوامل بیرونی بر اندیشه های درونی رهایی یابد؛ چنین ایمان و اعتقادی تضمین كننده استقلال فردی انسان است؛ استقلالی كه ارزش دهنده و اصالت آفرین است.
۲) در مرحله بعد انسان باید سعی كند تا موقعیت خود را در دنیای رسانه های جهانی درك كند و دریابد كه رابطه او با رسانه چگونه باید باشد. از نظر جامعه شناختی، دریافت و ادراك صحیح انسان از موقعیت های گوناگون و درك درست او نسبت به امور پیرامونی می تواند راهگشای بسیاری از مشكلات اجتماعی و فرهنگی باشد؛ وقتی كه ما ندانیم در چه دنیایی قرارداریم و با چه پدیده ها و كیفیاتی روبرو هستیم چگونه می خواهیم راه برخورد صحیح با این دنیا و پدیده ها و امور پیچیده موجود در آن را بشناسیم؟!
۳) یكی از راههای بسیار مهم و اساسی برای جلوگیری از ورود ارزش های منفی بیگانگان از طریق منابع پیام رسانی، «تقویت منابع ارسال پیام و محتوای پیام های ارسالی» است.
برخی از صاحبنظران مسائل اجتماعی برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی در بعد ارتباطات، صرفاً به اتخاذ راه حل های بیرونی توجه داشته، به منابع پیام رسانی داخلی توجه چندانی نمی كنند. این گونه افراد بر این عقیده اند كه باید به هر طریق ممكن از ورود اطلاعات فرهنگی بیگانگان كه غالباً دارای خصوصیات منفی هستند جلوگیری كرد و در جنبه بیرونی قضیه هیچ راه نفوذی را باز نگذارد.
در پیش گرفتن این گونه تدابیر، كه بیشتر معطوف به مسائل خارجی است هر چند ممكن است به صورت مقطعی بتواند راه ورود معیارهای منفی فرهنگی بیگانگان را سد كند اما در بعد وسیع و همه جانبه به توفیق چندانی دست نخواهد یافت.
البته، هدف ما، نفی این گونه تدابیر نیست بلكه منظور ما این است كه وقتی كشوری از نظر مبانی درونی خود را تقویت نكند و درصدد انتقال پیامهای ارزشمند فرهنگی جامعه خود از طریق منابع بومی برنیاید، نخواهد توانست در برابر فشارهای شدید اطلاعاتی و فرهنگی بیرون از كشور خود محافظت كند و از هر گونه تعرض فرهنگی اجتماعی در امان بماند. نمونه چنین واقعیتی را در مورد ابتلای انسان به بیماریهای جسمی نیز می توان صادق دانست.
به عنوان مثال اگر ما بدن خود را از نظر مواد غذایی و پروتئینی لازم در سطح بسیار بدی نگه داریم و از ورود میكروب ها و ویروس ها به بدن جلوگیری نكنیم و تدابیر پیشگیرانه لازم را به كار نبندیم، جسم ما به راحتی تحت تأثیر عوارض منفی بیماری های گوناگون قرار می گیرد و روز به روز نسبت به گذشته ضعیف تر می گردد.
منبع:روزنامه کیهان