برگردان: محبوبه مهاجر
... کار عالَم ... کم و بیش چیزی جز نزاع مدام بر سر کسب افتخار، ثروت و اقتدار نیست ... اینها فیالواقع مشکلات عظیمی هستند. ولی محالات نیستند زیرا با تربیت و انضباط میشود همسازشان کرد و گاه میشوند.
تامس هابز (1)
لویاتان (2)
محتوای کتابهای درسی باید شهروندی و شناخت نظام کار و کسب آزاد را تشویق و بر میهنپرستی و احترام به قدرت رسمی تأکید کند ... محتوای کتابهای درسی نباید مشوّق آن نوع شیوههای زندگی باشد که نسبت به ضوابط کلی مقبول در جامعه انحراف دارند.
اعلامیه آموزش و پرورش ایالتی تگزاس، 1982
1
اگر قدرت کیفردهنده و قدرت پاداش دهنده مرئی و عینیاند، قدرت شرطی به عکس ذهنی است؛ نه عامل قدرت همیشه لازم است از اعِمال آن آگاه باشد و نه تابع قدرت. تن دادن به قدرت یعنی تسلیم در برابر ارادهی دیگران، برای کسی که تسلیم شده اولویت اصلی میشود. این اولویت را میتوانیم به عمد- با ترغیب یا با آموزش- پرورش دهیم. این شرطی کردن صریح (3) است. یا میتوانیم آن را به کمک خودِ فرهنگ حقنه کنیم که در این صورت، تسلیم کاری بقاعده، درست یا از نظر سنّت صحیح تلقی میشود. این شرطی کردن ضمنی (4) است. خط فارق این دو قطعی نیست؛ شرطی کردن صریح تا حدودی با شرطی کردن ضمنی تداخل دارد (5). برای ملموستر نشان دادن این مفاهیم مجرّد، بار دیگر از وسایلی که در گذشته مرد برای تحمیل قدرت خود بر زن و تسلیم او در برابر خود استفاده میکرده و در حال حاضر نیز زیاد به کار میبرد صحبت میکنیم.بخشی از حاکمیت مردانه را باید ناشی از تفوق مرد نسبت به زن از نظر دسترسی به قدرت کیفردهنده، یعنی به قدرت بدنی بیشتر، و استفاده از آن برای تحمیل ارادهی او بر همسری که جسماً ضعیفتر و به قدرت کافی نافرمانبردار است، دانست. و البته نمیتوانیم در کاری بودن مدام قدرت پاداش دهنده- پاداش به صورت لباس، جواهرآلات، اتومبیل مجلل، خانه، سرگرمی و تفریح و شرکت در مراسم اجتماعی- شک کنیم. فایده این وسایل از بابت اجابت خواست مرد از طرف زن، از دیرباز و به قدرت کافی معلوم بوده است.
با این حال با کمی تأمّل معلوم خواهد شد که قدرت مرد و تسلیم زن، از همان قدیمالایام بیشتر متکی به اعتقاد بوده است؛ اعتقاد به اینکه چنین تسلیمی قاعده طبیعی امور است. مرد میتواند زنش را دوست بدارد، و به او احترام بگذارد و از او اطاعت کند. بخشی از این باور زادهی تعلیم و تربیت خاصی بود که میدادند- تعلیماتی که در خانه، در مدرسه و در کلیسا دربارهی نقش اصلی زن در نظام اجتماعی و در مقابل خانواده داده میشد. تا همین اواخر در دانشگاهها و مدارس عالی دورههای درس خاصی دایر بود که به زنان ولی نه به مردان، هنرهای خانگی- اقتصاد خانه و کدبانوگری- یاد میداد و البته سفت و سخت به زن حالی میشد که یادگیری این هنرها شرط اطاعت از مرد است. این دلالت ضمنی آن قبیل تعلیمات هنوز هم به کلّی زایل نشده است.
ولی فقط بخشی از اطاعت زن از راه این آموزش صریح یا شرطی کردن صریح به دست میآمد. بخش عمده این سرسپردگی و کم و بیش به طور قطع بخش اعظم آن ناشی از قبول محض چیزی بوده (و هست) که اجتماع و فرهنگ از دیرباز برحق و پسندیده، یا به اصطلاح ماکس وبر رابطهی پدرمندانه (6) معهود میان حاکم و محکوم، دانسته است. این همان شرطی کردن ضمنی است که خیلی هم پرزور است.
در مجموع، این اطاعت شرطی زن از مرد زادهی باور است، اعتقاد به اینکه خواست مرد نسبت به ابراز خواست ناحقّ خودِ او ارجح است و اعتقاد متقابل مرد به اینکه به علت مرد بودن و داشتن خصوصیات جسمی و روحی مردانه حق سلطه بر زن دارد. هم این اطاعت زن و هم آن زن نادره یا غریبی که خصلتاً، یا از سر نیرنگ، یا با استفاده دقیق یا مفرط از صلاحیت تجنسی خود، موفق به تحمیل ارادهی خود بر اجتماع، حکومت، دلباختگان یا شوهرانش شود، در مجموعهای عظیم و مکرر از آثار ادبی تجلیل شده است.
ماهیت تلاشهایی که امروزه برای آزادی بخشی زنان میشود- نهضت آزادی زنان- گواه همین قدرتِ باور است. قدرت کیفردهندهی مردان، از جمله حق ایراد تنبیه بدنی یا روحی شوهر مورد حمله واقع شده است. با افزایش امکانات شغلی برای زنان در خارج از محیط خانه و با افشای تبعیضهای شغلی که زن را در مشاغل پستتر نگه میدارد، خواسته شده است که زنان اسیرِ اعمال قدرت پاداش دهندهی مرد نباشند. ولی بخش عمدهی کار این نهضت مبارزه با باور بوده است، اعتقاد به اینکه تسلیم و تمکین کاری بقاعده و پسندیده و دست کم مقتضی است. اعتباربخشیدن دوباره به این باور- پافشاری بر چیزهایی که ارزشهای خانه، خانواده و مذهب خوانده میشوند- خود محور تلاشها و خواستهای کسانی بوده که سد راه نهضت آزادی زن شدهاند و شاید نقش زنان در این جمع بیش از مردان هم بوده است.
2
اعتقاد به دیگر تجلیات قدرت نیز چون قول به برتری مرد است. همان طور که گفتیم، قدرت کلیسا از قدیمالایام با اتکا به عقوبت کیفری هم در این دنیا و هم در جهان آخرت بود. و البته جاذبهی موقوفات کلیسا هم جای خود را داشت. ولی این قدرت بیش از هر چیز متکّی به اعتقاد بود همچنانکه امروزه هم هست؛ همّ اصلی کلیسا نیز همیشه مصروف همین القای تدریجی عقیده و دوام و قوام آن بوده و کار عاقلانهای هم کرده است. این تلاش کلیسا چنان عادی شده است که احکام اعتقادی با خود دیانت یکی گرفته شدهاند.در ارتش هم قضیه به همین قرار است. به سرباز در ازای خدمتی که میکند، باید چیزی داد. و اغلب برای کسانی که تن به خدمت نمیدهند یا حاضر به روبرو شدن با عواقب احیاناً مرگبار جنگ نیستند عقوبتی لازم میشود. ولی از دیرباز این عقیده وجود داشته است که سرباز خوب جاننثار هدفی است که برایش میجنگد- که لازمهی شهادت و معلول شدن داشتن روحیهای عالی است که این خود از اعتقاد مایه میگیرد (7). سرباز مزدور که انگیزهاش فقط قدرت پاداش دهنده است یا سرباز- وظیفهی ناشی که محرکش فقط قدرت کیفردهنده است همیشه رزمآوری درجه دوم به حساب آمده است.
در بخش اعظم جهان امروز، رهبران سیاسی به خاطر تشبّث به قدرت کیفردهنده- به این خاطر که میتوانند تهدید به حبس، شکنجه یا کشتن کسانی کنند که تسلیم ارادهی آنها نمیشوند- در حدّ اسفباری همچنان بر اریکهی قدرت باقیاند. این رهبران، استفادهی سرشاری هم از قدرت پاداش دهنده مثلاً قدرت خرید حمایت افراد یا به عبارتی قدرت خرید اطاعت کسانی که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند، میکنند. تا همین سالهای بالنسبه اخیر، معامله مستقیم با آرای مردم در قسمتهای مختلف ایالات متحدهی امریکا کاری رایج بود. در سایر دموکراسیها هم وضع به همین منوال بود. و قدرت تشویقی هم همچنان به صورتهای مختلف- حمایت و تشویق، دعوت در مجامع عمومی، تفویض مقام، و بخصوص واگذاری قراردادهای عمومی- برقرار است. ولی باز هم مثل مورد دیانت و ارتش، زور قدرت شرطی است که میچربد. سیاستمداران امروزی همّ و غم خود را صرف ایجاد باور میکنند. در دموکراسیهای سدهی بیستم، بخش عمدهی قدرت سیاسی را قدرت شرطی تشکیل میداد. این هم مطلبی است که دوباره مطرح خواهیم کرد.
قدرت شرطی در حیات اقتصادی نیز اهمیّتی بسزا دارد. کارگر عادی در قبال قدرت پاداش دهنده کار میکند و بدون آن زیربار نمیرود. ولی در تمام جهات کاریاش، مگر در کارهای بسیار توانفرسا، به کار خود میبالد و بازتاب همان چیزی است که تورستاین وبلن (8)، غریزهی کار (9) میخواند. این غریزه، با ارتقای فرد در سلسله مراتب سرمایهداری، بیش از پیش پرزورتر و آفتابیتر میشود. یک مقام اجرایی تراز اول (یا مقام تراز دوم او) افتخارش این است که به کار خود واقعاً معتقد است. مدیر بودن، قوت خود را به عنوان یک انگیزه همچنان دارد ولی مقاصد کار و کسب آزاد عمیقاً با باور عجین است و نیرویی خاص خود دارد. این هدفها خوب و برحقاند و اعتقاد به آنها تجلی بسیار کاری قدرت شرطی است و (10).
در گفت و گوهایی که معمولاً دربارهی قدرت میشود- خانوادگی، دینی، نظامی، سیاسی، اقتصادی- گفت و گوهایی که باید گفت قدرت را همانقدر لاپوشانی میکنند که آفتابی، نقش قدرت زیاد است. و این نقش قدرت در مقام ملازم توسعهی اجتماعی بیشتر هم میشود.
3
قدرت شرطی حاصل جریانی است که از تشویق عینی و مرئی شروع شده و تا معتقد ساختن فرد به صحت ذاتی یک چیز در بافت اجتماعی خود ادامه مییابد. همان طور که گفتیم، این قدرت میتواند صریح یعنی ماحصل تلاشی مستقیم و مرئی برای جلب اعتقادی باشد که خود بازگوی مقاصد فرد یا گروهی جویای قدرت یا اعمال کننده قدرت است. یا اینکه اعتقاد ضمنی اوضاع اجتماعی یا فرهنگی باشد یعنی اطاعت از اعمال قدرت دیگران بازتاب نظر مقبول در جامعه نسبت به رفتاری باشد که از فرد انتظار میرود. رفته رفته که از شرطی کردن صریح به سمت شرطی کردن ضمنی میرویم، تلاش برای جلب اعتقاد فرد نیز از حالتی مزاحم و متظاهر به صورت انقیادی تحمیلی درمیآید که فرد متوجه آن نیست و آن را مسلّم میگیرد. و یک نکتهی مهم اینکه به موازات حرکت تدریجی فرد از شرطی کردن صریح به سمت شرطی کردن ضمنی است که اجتماع نیز بتدریج پذیرای قدرت شرطی میشود.لذا یکی از صریحترین صور قدرت شرطی در جوامع صنعتی امروز با تبلیغات اعمال میشود. با استفاده از ترفندهای تبلیغاتی و تکرار آن، مردم را به این اعتقاد سوق میدهند. که فلان نوشابه خوب است، فلان سیگار خواصی دارد که حافظ تندرستی است، که فلان سروپُز احترام زیادی در جامعه دارد، که فلان سیاستمدار لحن اخلاقی منحصر به فردی دارد، و فلان ابتکار سیاسی مقبول یا نامعقول است. در همهی این موارد، نتیجه یکی است و آن اینکه خریدار به مقاصد فروشنده معتقد شود. خریدار در واقع تسلیم خواست معرکهگردان نوشابه، سیگار، پودر رختشویی یا مقصود سیاسی میشود. اگر کسی هم بگوید که این قبیل موارد همیشه اعمال قدرت تلقی نمیشوند باز هم چیزی از اهمیت آنها کم نمیکند. اگر بگوییم اعتقاد ممکن است سطحی و لذا تسلیم حاصل از چنین اعتقادی نه دوام داشته باشد و نه گزاف باشد باز هم در ماهیت قضیه فرقی نخواهد کرد. در عصر حاضر، کمتر تجلّی قدرتی چون ایجاد باور و در نتیجه اِعمال قدرت از راه تبلیغات هست که نیرویی اینقدر عظیم و سرسپرده صرف آن بشود.
با این همه، تبلیغات گاه به این خاطر که کاری سراسر ظاهرنمایانه برای تصرف اعتقاد است، شیوهای کاملاً خوشنام برای جلب باور به حساب نمیآید. تبلیغ معمولاً با مقاومت و مخالفت هم روبه روست. لذا شرکتی که میخواهد مصرف کننده را تسلیم خرید محصولات خود کند و مبارزهای تبلیغاتی به راه میاندازد، اگر بخواهد مردم را تسلیم هدفهای سیاسی خود- مثلاً طفره از قوانین سخت یا به قول معروف مالیات بندی نادرست- کند مبارزهای آموزشی نیز برپا میدارد. و همین کار را هر گروهی که میخواهد تسلیم خواست عمومیاش بشوند میکند. برای جلب اعتقاد مردم، آموزش در مقایسه با تبلیغات قدر اجتماعی بسیار بیشتری دارد.
ولی آموزش مشکلاتی هم دارد. آموزش هم گاه ممکن است زیاده علنی باشد. سیاستمدار میتواند دربارهی آگاه کردن هوادارانش داد سخن بدهد ولی اگر بخواهد بگوید که باید باسواد بشوند این طور وانمود میشود که به فهم و شعور آنها توهین کرده است. رئیس جمهور میتواند در خلوت بگوید که مردم باید دربارهی فلان یا بهمان موضوع آموزش داده بشوند ولی روی صفحهی تلویزیون که ظاهر شد قضیه به این صورت میشود که مردم باید به عنوان شهروندان جامعه از فلان یا بهمان موضوع مطلع باشند. برای مطبوعات، رادیو و تلویزیون و کلاً رسانهها، کارکرد آموزشی مهمّی قائل شدهاند ولی معمولاً آن را کتمان میکنند و موقعشناسی حکم میکند که بگویند هدف همان آگاه کردن خواننده، شنونده یا بیننده است.
کشاکش موجود بر سر دستیابی به رسانهها به اندازه کافی نشان میدهد که چقدر پای قدرت در میان است، که هدف اصلی تسلیم بعضی در مقابل مقاصد دیگران است. همهی رؤسای جمهور اخیر آمریکا، کراراً سر جنگ با تلویزیون، مطبوعات و رادیو را داشتهاند. علّت هم گاه این است که رسانهها دستیابی رئیس جمهور به قدرت شرطی را تا حدودی مهار میکنند. وانگهی، شرطی کردن که منظور نظر رسانههاست ممکن است مغایر با شرطی کردن باشد که رئیس جمهور میخواهد. اختلاف از همینجاست. تلاشهای مستمر رئیس جمهور برای اغوای مطبوعات با عنایات شخصیاش، ابراز اعتماد ظاهری، چرب زبانی بیش از حد حساب شدهاش، پذیراییهای اجتماعی، احترام و تمکین بیش از اندازه یا سایر تشبثاتی که بینتیجه هم نیست، از همین بابت است. و سرانجام، مهار قدرت رئیس جمهور توسط رسانهها که خیلی هم زبانزد است و خالی از اهمیت هم نیست، از همینجا ناشی میشود. یکی از نتایج این وضع به وجود آمدن نظری فوقالعاده اغراقآمیز در مورد قدرت مطبوعات و رادیو و تلویزیون است.
4
احتمالاً کسی نیست که در اهمیت شرطی کردن رسانهها به عنوان وسیله جلب اطاعت و اِعمال قدرت شک کند. دستاندرکاران رسانهها هم خوب به این نقش خود واقفاند؛ چیزی که کمتر به اهمیت آن پی برده شده است، شرطی کردن از راه آموزش رسمی- توسط خانواده، مدرسه، مدارس عالی و دانشگاه- است. همهی اینها با قوت تمام اعتقاداتی به وجود میآورند که اِعمال قدرت را جایز میداند. در بدترین مدارس، از همان بدو ورود به کودک یاد میدهند که احترام به قدرت پدر و مادر و معلّم واجب است، که اطاعت از قانون واجب است، که احکام حکومت دموکراتیک حکم عقل است، که برای مالکیت، پوشاک و بهداشت شخصی مجموعه قوانین قابل قبولی هست، که قبول رهبری- تسلیم رضامندانه در برابر اراده دیگران- کاری درست و پسندیده است (11) بخشی از ارزشی که همه مؤسسات آموزشی برای ورزشهای تیمی قائلاند، از تعلیماتی مایه میگیرد که اکثراً هدفهای گروهی یا دستهجمعی را خود به خود جانشین هدفهای فردی، و حکم مربی یا کاپیتان تیم را جانشین سلیقه یا نظر عضو تیم میکند.شرطی کردن آموزشی صور بسیار خاص قدرت را نیز مقبول میسازد. در همهی کشورها، مدرسه اصول میهنپرستی را با اجرای مراسم سنتی یک قوم چون ادای سوگند، وفاداری در حضور پرچم، تأکید بر پهلوان نامههای گذشته، و تعلیمات مستقیم در خصوص ارزش کنونی آمادگی رزمی و پیروزی نظامی تلقین میکند. این تعلیمات به سهم خود اهمیت زیادی برای جاافتادن هدفهای مورد نظر دولت دارد. شرطی کردنی که همه را ملزم به حلقه زدن به دور پرچم میکند جای بخصوصی از نظر جلب اطاعت مردم نسبت به سیاست نظامی و خارجی دارد. تأثیر آن در این است که مسائل امنیت ملّی و دفاع ملّی را فوق درگیریهای فرقهای یا سایر درگیریهای درون مرزی قرار میدهد.
پای شرطی کردن آموزش تا نظام اقتصادی و اجتماعی نیز کشیده میشود. در کشورهای کمونیستی، فضایل سوسیالیسم، لزوم تسلیم مخلصانه به هدفهای این نظام را بیرحمانه توی گوش کودک میکنند. ولی این روش مختصّ آموزش کمونیستی نیست، فقط شدت و ضعف آن فرق میکند. برای کودکان ایالات متحده امریکا هم به همین شکل در منقبت کار و کسب آزاد داد سخن میدهند؛ شرکتها و تشکیلات سرمایهداری بزرگ مستمراً خواستار همچشمی با الگوی سوسیالیستی و افزایش تعلیمات آنچنانی در مدارس و دانشگاهها و نیز برای عموم مردم بودهاند. کسانی که تحت این گونه تعلیمات قرار میگیرند به شرط آنکه تعلیماتشان مؤثر باشد، مقاصد عالم سرمایهداری را عین مصالح عمومی و شخصی خود تلقی خواهند کرد. جدّی بودن این قضیه شرطی کردن در مدارس بو میبرند که در کتابخانه جوانکی سراغ کتابهایی رفته است که نظرات مقبول جامعه مورد نظم اقتصادی یا اجتماعی موجود را مورد انتقاد یا مخالفت قرار میدهد، معرکه به پا میشود.
بگو و مگوی دائمی موجود در مدارس دولتی امریکا بر سر تعلیمات دینی نیز از همین شرطی کردن آموزشی مستقیم حکایت میکند. هدف اصلی و علنی این تعلیمات هم به وجود آوردن اعتقادی است که از همان اوان کودکی منتهی به اقتدار دین میشود. تردید نسبت به بد یا خوب بودن این شرطی کردن و اعمال قدرت ناشی از آن، همراه با اختلافنظرهای آشتیناپذیری که در مورد قبول اقتدار دینی به وجود آمده، موجب تحریم قانونی این نوع تعلیمات در مدارس امریکا شد. کسانی که چشم امید به اعمال قدرت حاصل از این تعلیمات دوختهاند هرگز به این تحریم تن ندادهاند. این جماعت با انجام اعمالِ عبادی معمولی نظیر نمازگزاری داوطلبانه و با صدای آرام هم که شده شرطی کردن ضمنی را ترغیب میکنند. مخالفان تعلیمات دینی، همین اعمال را هم منبعی برای ایجاد اعتقاد نهایی به دین میدانند که تسلیم به اقتدار دین را در پی خواهد داشت. مشاجرات دیگری که جریان دارد و آموزش مسائل جنسی نمونهی بارز آن است، اهمیت شرطی کردن اجتماعی توسط مدرسه و تسلیم (یا عدم تسلیم) در برابر اعمال قدرتی را که از این نوع القای عقیده حاصل میشود (یا گمان میرود که بشود) نشان میدهد. فقط در صورتی که میتوانیم به خصلت خصمانهی جنگ لفظی بر سر تعلیمات دینی و آموزش مسائل جنسی در مدارس پی ببریم که خوب برایمان روشن شود که پای قدرت در میان است.
5
این تصوّر که بخش عمده شرطی کردن و المثنای آن که تسلیم و اِعمال قدرت ملازم با آن با روشهای علنی مثلاً از طریق نظام آموزشی یا رسانهها به دست میآید، تصوری وسوسهانگیز است. گرایشی شدید هست نسبت به اینکه دیدنی یا شنیدنی را اصل بدانیم. ولی همهی جوامع شکل جامعتری هم برای شرطی کردن اجتماعی دارند. این شکل چنان ظرافت و شمولی دارد که جزء طبیعی و ذاتی خودِ زندگی فرض میشود؛ لزومی ندارد که هیچ اقدام مرئی یا بخصوصی صرف جلب اعتقاد و اطاعت حاصل از این اعتقاد بشود. به همین ترتیب است که قول به اقتدار والدین در اکثر موارد لزومی ندارد؛ این اقتدار قاعدهی زندگی است و چیزی است که همهی کودکان به اقتضای طبیعت باید بپذیرند. اقتدار معلم مدرسه و کشیش هم به همین ترتیب است و اقتدار رهبران جامعه و مقامات حقاً منتخب مردم و مأموران وصول مالیات و مجریان قانون هم هست. تا حدودی به تبعیت از تمایل و غریزهی جمعی است که برای کارفرما کار میکنی و رفتار معقود از عهد بوق را برای یک خدمتگزار خوب و فرمانبردار از خودت نشان میدهی. معمولاً برای اینکه مرتکب قتل نشوی، تجاوز به ناموس مردم یا حتی دزدی نکنی به نظر نمیرسد که تعلیم خاصی برایت لازم باشد. این نوع شرطی کردن ضمنی، با تمام وجود گیرم به صورت ذهنی و نامرئی از همان بدو تولد با توست. اهمیت این شرطی کردن قابل قیاس با شرطی کردن علنی نیست ولی جای شکّی هم نیست که خیلی مهمّ است.6
اعتقاد که پیدا شد، خواه با شرطی کردن علنی یا با شرطی کردن ضمنی، این تصور هم پیدا میشود که تسلیم فرد در برابر خواست دیگری، زادهی حسّ اخلاقی یا اجتماعی خودِ فرد یعنی احساس فرد نسبت به خوب و بد است. شکل خالص این مورد هیچ ارتباطی با پاداش تشویقی یا مجازات تنبیهی ندارد. درست همان طور که کودک از پدر و مادر خود اطاعت میکند همان طور هم یک بزرگسال استحمام میکند، عطر میزند، به کلیسا میرود یا تابع نظر یک رهبر سیاسی میشود؛ بزرگسال چنین میکند چون قاعدهی زندگی است یا برای خودش مفید است. تنبیه یا پاداشی در کار نیست. با وجود این، به صورت عام سه ابزار قدرت در آن دخیل است. کودک تسلیم قدرت پدر و مادر است چون امری بدیهی است ولی ممکن است وعده پاداش در برابر اطاعت و امکان تنبیه در برابر مقاومت هم در میان باشد. بسیاری از مردم نیز بر اثر نتیجهای مشابه با همین شرطی کردن خانواده و اجتماع تسلیم اقتدار دینی میشوند ولی برخی نیز از عذاب الیمی که در جهان آخرت در انتظار متمردان است به صرافت میافتند. به نظر بسیاری از بزرگسالان، تسلیم در برابر حکومت، همینقدر که لازمهی یک شهروند خوب است کافی است، ولی پاداش عینی به صورت موقع و مقام، کار و شغل و اعتبار اجتماعی نیز برای کسی که به این شکل تسلیم میشود در کار است. و برای کسی که از قبول نظر شرطی در مورد رفتار مقبول سرباز زند، اجتماع یا مستقیمتر از آن هیئت حاکمه ممکن است کیفری سخت تعیین کند. در بررسی قدرت ابداً نمیشود فرض کنیم که تنها یک منبع یا یک ابزار قدرت دخیل است.7
فایدهی بزرگ تجزیهی قدرت به اجزای تشریحیاش این است که پی میبریم آنچه را اغلب تفاوت از نظر نوع دانستهایم، در واقع اختلاف از لحاظ شدت و ضعف بوده است (12). و قوّت و زور عناصر سازندهی قدرت نیز در هر مورد فرق میکند. لذا اِعمال قدرت از طرف رژیمهای یکه تاز ترکیبی است از نوع خاصی استفاده متراکم (و بازدارنده) از زورگویی شرطی کننده- توسط مدرسه، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و سخنوران- و پاداش بزرگی هم برای کسانی که همنوا میشوند و نیز مجازات کیفری که اغلب هم دایمی است برای کسانی که نمیشوند. در دو دههی 1930. و 1940، تبلیغات پردامنهی یوزف پاول گوبلس (13) در آلمان هیتلری، زبانزدترین ویژگی ناسیونال سوسیالیسم و دستاویزی عمده برای توسل به قدرت شرطی علنی بود. ولی جاذبهی نیرومند مشاغل مهم و قراردادهای جنگی را هم داشت. و مجازات کیفری در بازداشتگاههای نظامی را هم برای کسانی که همچنان حاضر به تسلیم نبودند. در روسیهی استالینی هم وضع به همین منوال بود؛ در آن دیار هم پاداش و تنبیه و شرطی کردن علنی همه به طور کامل به کار گرفته میشد. در موارد دیگر، در اختلاط اجزا انتخاب بیشتری به عمل میآمد و میآید. دیکتاتورهای امریکای لاتین- رافائل تروخیلو (14) و آناستازیو سوموزا- شهرت خاصی در اعمال خشونت دارند چون به علت نداشتن مهارت کافی در اعمال قدرت شرطی (که به ظاهر فایدهای هم ندارد که چشم را بگیرد) و به علت نداشتن منابع کافی برای استفاده از قدرت پاداش دهنده، ناگزیر بودند کم و بیش به طور کامل به قدرت کیفردهنده متکی باشند. فرق بین قدرت اتوریتر (سلطهجو) که تقریباً به طور مطلق متکی به زورگویی توأم با تنبیه و مجازات است و قدرت توالیتر (تک قدرتی) که وجه ممیز آن استفادهی همهجانبهتر از قدرت کیفردهنده و قدرت پاداش دهنده و قدرت شرطی است، از همینجاست. دیکتاتورهای امریکای لاتین، افریقا یا آسیا اتوریتر هستند و کشورهای کمونیستی توتالیتر. البته این اظهار لحیه هم شده است که اِعمال قدرت به صورت اتوریتر که حدّ و حدودی دارد از نظر اخلاقی نسبت به اِعمال قدرت به صورت توتالیتر که فراگیر و همه جانبه است، ارجح است (15). البته این مزیّت دردی از مردم رژیمهای اتوریتر دوا نمیکند زیرا احتیاج و اتکای شدید این رژیمها به قدرت تنبیه کننده که با قساوت و مرگ نیز همراه است، چه بسا که این یک را عذابآورتر و متجاوزتر از آن یک کند.حکومتهای دموکراتیک نیز چارهای جز اعمال قدرت تنبیهکننده، پاداش دهنده، یا شرطی کننده ندارند؛ در این نوع حکومت هم این قدرتها اعمال میشوند. اما فرق قضیه باز هم در درجهی ترکیب آنهاست، در مضایق و محدودیتهایی است که برای ابزارهای اِعمال این قدرتها قائلاند، و نکته مهمّی را گفته باشم، در حدّ و حدودی است که دولت برای استفاده مطلق از قدرت شرطی برای خود قائل است.
وقتی اعمال قدرت را بررسی میکنیم، همیشه باید نسبت به انواع ترکیبهای حاصل از اجزای مؤلفهی آن حسّاس باشیم. بخش عظیمی از ادامهی مقالههای حاضر نیز صرف پرداختن به همین ترکیبهای مختلف خواهد شد و آن وقت شاهد واقعیتی خواهیم بود که در اکثر مطالب و گفت و گوهای مربوط به قدرت اقتصادی، سیاسی، دینی و غیره، مکتوم مانده است. به هیچ یک از این ترکیبها پی نخواهیم برد مگر آنکه عناصر تشکیل دهندهی آنها را حلّاجی کنیم.
پینوشتها:
1. Thomas Hobbs
2. Leviathan
3. explicit conditioning
4. implicit conditioning
5. برای آگاهی از شرح همه جانبهای دربارهی آنچه نگارنده قدرت شرطی میخواند نگاه کنید به مأخذ زیر، بویژه به صفحات 52 تا 62.
charles E. Lindblom, politics and Markets: The world's political- Economic systems (New York Basic Books, 1977)
6. patrimonial
7. برتراند راسل، در قسمت شایان ذکری از کتاب خود مؤید همین نظر است: «بآسانی میتوان این دعوی را مطرح کرد که باور دارای قدرت مطلق است. و همهی صورتهای دیگر قدرت از آن ناشی میشوند. ارتشها بیفایدهاند، مگر آنکه سربازان به امری که برایش میجنگند باور داشته باشند، یا در مورد سربازان مزدور، مگر آنکه افراد باور داشته باشند که سردارشان میتواند آنها را به پیروزی برساند، قانون بیاثر است مگر آنکه عموم مردم حرمت آن را نگه دارند. سازمانهای اقتصادی بر حرمت قانون متکی هستند، مثلاً در نظر بگیرید که اگر مردم عادی به جعل پول اعتراضی نداشته باشند، بانکها چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد.» نگاه کنید به:
power: A New social Analysis (New York: w. w. Norton, 1983), p. 136.
و ترجمهی فارسی آن: قدرت، ترجمه نجف دریابندری، (تهران، خوارزمی، 1361، ص 114). امّا در ادامهی مطلب، راسل بر اهمیت توجه به منافع قدرت اعتقاد و باور که این چنین مورد تأکید اوست، اصرار میورزد.
8. Thorstein veblen
9. instinct to workmanship
10. نکتهای بسیار عملی در این مطلب هست. معمولاً به شکلی نه چندان هم از سر بیعلاقگی این طور عنوان میشود که لازمهی کار بیشتر و بالابردن قابلیت تولید، افزایش درآمد مالیات دررفته است. ولی در این بخش خواهیم دید که در وهلهی نخست، این ایجاد باور است و نه پاداش که موجب تسلیم مدیران در برابر هدف تشکیلاتشان میشود. به فرض هم که چنان باشد، ازدیاد حقوق تأثیر چندان، یا هیچ تأثیری در افزایش مقدار کار نخواهد داشت، و در عمل هم ندارد.
11. برای آگاهی از نمونه یک اظهارنظر محکم در این باره نگاه کنید به:
c. wright Mills, The power Elite (New York: oxford university press, 1956), pp. 319-20.
12. گو اینکه همیشه لازم است یادآور شویم که اختلاف از نظر شدت و ضعف میتواند اختلاف فاحشی باشد.
13. Joseph paul Goebbels
14. Rafael Trujillo
15. این نظر از طرف دولت ریگان و خصوصاً خانم جین کرک پاتریک (Jane krikpatrick)، نمایندهی این دولت در سازمان ملل، اظهار شده است.
گالبرایت، جان کنت؛ (1390)، آناتومی قدرت، ترجمهی محبوبه مهاجر، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران)، چاپ چهارم.