شاعر: دکتر قاسم رسا
موکب باد صبا بگذشت از طرف چمن
تا چمن را پرنیان سبز پوشاند به تن
سبزه اندر سبزه بینی ارغوان در ارغوان
لاله اندر لاله بینی یاسمن در یاسمن
بلبل آنجا هر سپیده دم سراید نغمهای
در ثنای خسرو خوبان امام ممتحن
از حریم فاطمه در نیمه ماه صیام
چهره ماه حسن تابید با وجه حسن
میوه بستان زهرا نورچشم مصطفی
پاره قلب علی بن ابیطالب حسن
در محیط علم و دانش آفتابی تابناک
بر سپهر حلم و بخشش کوکبی پرتو فکن
شد عیان از چهره تابان او نور خدا
شد جوان از چشمه احسان او چرخ کهن
چون دمد صبح وصالش دل شود دارالسرور
چون رسد شام فراقش جان شود بیتالحزن
گر ببارد ابر احسان عمیمش بر زمین
گردد از هر قطرهای دریای رحمت موج زن
در شبستان ولایت مشعل گیتی فروز
در گلستان فصاحت بلبل شیرین سخن
سینه از نور فضایل روشنی بخش جهان
چهره در حسن شمایل رشگ خوبان زمن
بر حصار حلم او شد مایه دین استوار
محکم از ایمان او شرع نبی مؤتمن
پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفی
تا براندازد لوای او در قلب کفر و آشوب و فتن
نورجاویدان او بر جان ما بخشد فروغ
عشق روزافزون او در قلب ما دارد وطن
در لگن شمع فروزان اشگ ریزد ای دریغ
خون دل جای سرشگ آن شمع ریزد در لگن
منبع فیض و عطای کبریای ذوالجلال
مظهر ذات و صفای کردگار ذوالمنن
تن مپرورجز به مهر خاندان حق رسا
تا زدل شوید غبار رنج و اندوه و محن
تا چمن را پرنیان سبز پوشاند به تن
سبزه اندر سبزه بینی ارغوان در ارغوان
لاله اندر لاله بینی یاسمن در یاسمن
بلبل آنجا هر سپیده دم سراید نغمهای
در ثنای خسرو خوبان امام ممتحن
از حریم فاطمه در نیمه ماه صیام
چهره ماه حسن تابید با وجه حسن
میوه بستان زهرا نورچشم مصطفی
پاره قلب علی بن ابیطالب حسن
در محیط علم و دانش آفتابی تابناک
بر سپهر حلم و بخشش کوکبی پرتو فکن
شد عیان از چهره تابان او نور خدا
شد جوان از چشمه احسان او چرخ کهن
چون دمد صبح وصالش دل شود دارالسرور
چون رسد شام فراقش جان شود بیتالحزن
گر ببارد ابر احسان عمیمش بر زمین
گردد از هر قطرهای دریای رحمت موج زن
در شبستان ولایت مشعل گیتی فروز
در گلستان فصاحت بلبل شیرین سخن
سینه از نور فضایل روشنی بخش جهان
چهره در حسن شمایل رشگ خوبان زمن
بر حصار حلم او شد مایه دین استوار
محکم از ایمان او شرع نبی مؤتمن
پرچم صلح و صفا افراشت سبط مصطفی
تا براندازد لوای او در قلب کفر و آشوب و فتن
نورجاویدان او بر جان ما بخشد فروغ
عشق روزافزون او در قلب ما دارد وطن
در لگن شمع فروزان اشگ ریزد ای دریغ
خون دل جای سرشگ آن شمع ریزد در لگن
منبع فیض و عطای کبریای ذوالجلال
مظهر ذات و صفای کردگار ذوالمنن
تن مپرورجز به مهر خاندان حق رسا
تا زدل شوید غبار رنج و اندوه و محن