یادداشت راسخون: خوانندهی گرامی به یاد داشته باشید که مقالهی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از دادههای آن به روز نباشد.
مازندران از شمال به دریای خزر و ترکستان شوروی، از جنوب به سمنان، از مشرق به خراسان و از مغرب به گیلان محدود است، مازندران جلگهای است به طول 120 و عرض 20 تا 30 کیلومتر، کوههای البرز در جنوب مازندران از مشرق به مغرب امتداد یافته و مانند سدی آن را از ایران مرکزی جدا میکند، شیب مازندران به طرف مشرق و دشت گرگان است که به ارتفاعات غربی خراسان ختم میشود، کوههای البرز رطوبت دریای خزر را در دامنهی شمالی خود متوقف ساخته و موجب فراوانی بارندگی در این ناحیه میشود، جنگلهای انبوه و اراضی حاصلخیز و رودخانههای بسیار در این منطقه هست، مهمترین رودخانههایش عبارتند از: هراز، بابل، تجن و تالار، مرکز آن شهر ساری است و شهرستانهای تابعهی آن عبارتند از: گرگان، علیآباد، بندر ترکمن، کردکوی، تنکابن، سختسر، قائمشهر، سوادکوه (پلسفید)، گنبد کاوس، آمل، بابل، بهشهر، نوشهر و نور است.
تاریخ
نام سرزمین مازندران در مآخذ و منابع اسلامی طبرستان است که از کلمهی طبر به اضافه ستان (پسوند مکان) ترکیب شده است، نام قدیم این استان تاپوریستان بوده و این نام را در سکههای اسپهبدان (اخلاف ساسانیان) با حروف پهلوی و همچنین در مسکوکات حکام عرب آن ناحیه که از جانب خلفای بغداد حکومت میکردند مشاهده میکنیم، مورخ ارمنی موسیخورنی از ناحیهی مذکور به نام طبرستان (1) یاد کرده و وچینیان آن را توپاستان (2) خواندهاند، تپورستان مرکب است از کلمه تپور (نام قوم) به اضافهستان (پسوند مکان) یعنی سرزمین تپورها مانند مردها از اقوام ماقبل آریایی هستند. این قوم در طی قرون از طرف ایرانیان مهاجم به سوی نواحی کوهستانی دریای خزر رانده شدند و بعدها بر اثر آمیزش با آریائیها فرهنگ و آداب و سنن آنها را پذیرفتند.در مورد معنای کلمه طبر قبل از الحاق آن به پسوند (ستان) و همچنین دربارهی طبرستان به صورت اسم مرکب بین جغرافیانویسان اسلامی و مورخان و مستشرقین اختلاف نظر وجود دارد، به عقیدهی بارتولد مستشرق روسی کلمهی طبرستان تحریف شده کلمه تاپورستان است که همین نام در روی سکههای ساسانیان دیده میشود، خواندمیر گوید: «طبر در لغت طبری به معنی کوه است» (3). ظهیرالدین مرعشی، معتقد است که «به زبان طبری طبرکوه را گویند» (4).
در فرهنگ آنندراج ذیل ماده تبرستان چنین ثبت شده است (تبره به معنی پشته و تپه کوههای کوچک است».
ابوالفداء در این باره چنین گوید: «چون مردم آن سرزمین به مناسبت جنگلهای انبوه غالباً از تبر برای شکستن هیزم استفاده میکردند به همین جهت این ناحیه به طبرستان معروف گردید» (5).
در کتاب لسترنج در بحث از طبرستان و مازندران چنین آمده است: «کلمهی طبر در زبان بومی به معنی کوه و بنابراین طبرستان به معنای ناحیه کوهستانی است» (6).
ولیکن آنچه مقرون به حقیقت است همان است که تپورستان و طبرستان به معنی سرزمین تپوریهاست (7).
ظاهراً از قرن هفتم هجری مقارن با حملهی مغول کلمهی مازندران جانشین طبرستان شد. یاقوت حموی چنین گوید: «طبرستان در بلاد معروف مازندران است و من نمیدانم از چه تاریخ به نام مازندران نامیده شده زیرا این نام را در کتب قدیم نیافتم و فقط از افواه مردم طبرستان کلمهی مازندران را شنیدهام و شک نیست که مفهوم هر دو لفظ یکی است» بیشتر اوقات نام مازندران تعمیم یافته و بر ناحیهی مجاور آن یعنی گرگان نیز اطلاق شده است. سیدظهیرالدین مرعشی مازندران را منسوب به ماز میداند به سبب آنکه ماز نام کوهی است که از گیلان شروع شده و به لار و قصران ختم میشود که همین کوه را مازیار دیوار سرزمین خود قرار داد و در همین مسافت برای حفظ و حراست مازندران دربانانی هم گماشته بود، این دیوار طبیعی را ماز و درون آن را مازندرون میخواندند. به عقیدهی دارمستتر (8) مستشرق و ایرانشناس فرانسوی در کلمهی مازندران (ومازندر) جزء دوم یعنی (در) یا تر علامت تفضیل است (9)، ولیکن عقیدهی پروفسورنلد که آلمانی در این باره صحیحتر به نظر میرسد، وی گوید: مازندر (10) (در و دروازهی مازن) موضع مخصوصی است که از دیگر بخشهای ناحیهای که موسوم به تپورستان (طبرستان) بود مشخص و ممتاز بوده است.
طبرستان را با پشتخوارگر که جزو قلمرو اردوان پنجم پادشاه اشکانی بود، کم و بیش منطبق شمردهاند، قباد اول (487- 531 م.) پادشاه سلسلهی ساسانی حکومت طبرستان را به یکی از سه پسر خود یعنی کیوس واگذار کرد. در دورهی سلطنت خسروپرویز (590-627 م.) دائی وی به نام وستام به حکومت خراسان، گرگان، قومس و طبرستان منصوب شد، در سال 592 میلادی دعوی استقلال کرده خود را پادشاه خواند لیکن در سال 596 میلادی کشته شد.
مقارن فتوحات اسلام از سلسلههایی چند نام برده شده است که در طبرستان یا قسمتی از آن حکومت داشتند مانند سلسلههای زیر:
1. پادوسبانان:
قلمرو این سلسله در طبرستان تا رستمدار، رویان، نور و کجور امتداد داشت، این سلسله منسوب است به شخصی به نام گاوباره که در زمان یزدگرد سوم (632- 652 م.) از ارمنستان به ایران آمد و به فرمان یزدگرد به حکومت طبرستان منصوب شد، دو پسر وی به نام دابویه و پادوسبان به ترتیب در گیلان و طبرستان مستقر شدند و سلسلههای دابووند و پادوسبانان از ایشان نام گرفته است، مدت حکومت پادوسبانان از سال 45-1006 هـ. ق است. فرمانروایان این سلسله در شورشهایی که علیه اشغال طبرستان و تسلط اعراب روی میداد شرکت داشتند، این سلسله سرانجام توسط شاه عباس اول منقرض شد.2. آل باوند (یا باوندیان):
آل باوند از امرای محلی مازندران بودند که از سال 45-750 هـ. ق در طبرستان فرمانروایی داشتند و به سه شاخه به شرح زیر تقسیم میشوند که هر سه شاخه منسوب بودند به باوندبن شاپور اسپهبد طبرستان که نسب خود را به کیوس برادر خسروانوشیروان میرسانید.الف. کیوسیه:
شاخه کیوسیه از آل باوند در واقع اخلاف مستقیم باوند بودهاند، مؤسس این شاخه باوندبن شاپور بود که مقارن حمله عرب به طبرستان از طرف مردم به امارت انتخاب شد و آخرین فرد این سلسله اسپهبدرستم بود. مدت زمامداری این سلسله از سال 45-419 هـ. ق است و مرکز فرمانروایی این شاخه پریم (فریم بود).ب. اسپهبدان:
شاخهی اسپهبدان یا ملوک جبال غیر از طبرستان بر گیلان، ری و قومس نیز فرمانروایی داشتند و غالباً دستنشاندهی سلاجقه و بعداً هم تبعیت خوارزمشاهیان را پذیرفتند، مؤسس این سلسله حسامالدوله شهریاربن قارن بود که در سال 466 هـ. ق امارت یافت و آخرین فرد این سلسله شمسالملوک رستم بود که در سال 607 هـ. ق کشته شد و متصرفات آن ضمیمهی قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه گردید، مرکز فرمانروایی این شاخه شهر ساری بود.ج. کینه خواریه:
شاخهی کینه خواریه که بعد از مغول و غالباً به عنوان عمال و دستنشاندگان آنها از سال635- 750 هـ. ق در طبرستان حکومت کردند، اولین امیر آن حسامالدوله اردشیربن کینهخوار بود و آخرین فرد این سلسله فخرالدوله حسن بن کیخسرو است.3. افراسیابیان:
مؤسس این سلسله افراسیاببن کیاحسن سپهسالار فخرالدوله حسن بن کیخسرو آخرین زمامدار شاخه کینه خواریه بود که او را کشته و طبرستان را به تصرف خود درآورد و بدین سبب اعقاب او را کیاهای چولاب یاچلابی (منسوب به یکی از بلوکات آمل) یا افراسیابیان مازندران خوانند، وی در سال 760 هـ. ق به دست مریدان سیدقوامالدین مرعشی کشته شد، آخرین فرد این سلسله کیاحسن بن لهراسب بن افراسیاب بود که در سال 909 هـ. ق با استیلای شاه اسماعیل اول مؤسس سلسلهی صفویه بر مازندران حکومت او خاتمه یافت.دربارهی اولین حمله مسلمانان به طبرستان مورخان وحدت نظر ندارند، بنابه قول عدهای از نویسندگان در سال 30 هـ. ق در زمان خلافت عثمان اولین بار سعیدبن عاص حاکم کوفه درصدد فتح طبرستان برآمد و سرانجام سواحل طبرستان و رویان و دماوند را به تصرف خود درآورد، زمانی که بین علی (علیه السلام) و معاویه بر سر خلافت اختلاف درگرفت مردم این ناحیه از این موقعیت استفاده کرده سر از اطاعت مسلمانان باز زدند، به همین علت معاویه پس از آنکه به خلافت رسید مصقلةبن هبیره را مأمور سرکوبی شورشیان طبرستان کرد، این سردار دو سال با فرخان اسپهبد طبرستان جنگید تا سرانجام کشته شد. در عهد سلیمان بن عبدالملک (96- 99 هـ. ق) یزیدبن مهلب عامل حجاج بن یوسف ثقفی برادر خود خالد را به جنگ اسپهبد طبرستان فرستاد، لیکن این سردار نیز در جنگ با اسپهبد کشته شد، در زمان مروان بن محمد (126- 132 هـ. ق) آخرین خلیفه بنی امیه اهالی طبرستان بار دیگر علیه حکام عرب سر به شورش برداشتند، در دورهی خلافت ابوالعباس سفاح (132- 136 هـ. ق) اولین خلیفهی عباسی یکی از عاملان وی رهسپار طبرستان شد و با اهالی آن منطقه از طریق صلح و مدارا کنار آمد لیکن در دورهی خلافت ابوجعفر منصور (136- 158 هـ. ق) دومین خلیفهی عباسی اهالی طبرستان برای چندمین بار سر به شورش برداشتند، درسال 137 هـ. ق عمربن العلاء آمل را تصرف کرد اما استیلای مسلمانان بر طبرستان تا زمانی که اسپهبد خورشید آخرین امیر از سلسلهی بنی دابویه از قوای اسلام شکست خورد استحکام چندانی نداشت، اسپهبد مذکور در سال 141 هـ. ق علیه سلطهی اعراب قیام کرد و فرمان داد کلیه اعرابی را که در طبرستان ساکن بودند بکشند در نتیجه شورش دامنهداری علیه نفوذ عرب برپا شد لیکن فرماندهان عرب با خشونت هرچه تمامتری آن را فرونشاندند، سپهبد خورشید چون درخود یارای مقاومت در مقابل سپاهیان منصور ندید به دیلم گریخت و در آنجا با زهر خودکشی کرد، سرانجام طبرستان کاملاً تحت اطاعت اعراب درآمد هرچند که بعد از آن هم در سرزمین طبرستان مانند سابق مسکوکاتی با خط پهلوی ضرب میکردند و سرانجام در سال 167 هـ. ق ونداد هرمز سلسلهی مستقلی در طبرستان تأسیس کرد، مازیاربن قارن نوادهی همین ونداد هرمز بود که از طرف مأمون خلیفه عباسی به اسپهبد طبرستان ملقب شد اما به علت تعلق خاصی که نسبت به دین زردشتی و آداب و سنن ایرانی داشت بر معتصم (218- 227 هـ. ق) خلیفهی عباسی شورید. خلیفه عبدالله بن طاهر را از خراسان مأمور سرکوبی او کرد عبدالله مازیار را دستگیر کرده به بغداد روانه داشت و طبرستان را ضمیمهی قلمرو خود کرد، پس از اینکه مأمون (198-218 هـ. ق) خلیفهی عباسی امام رضا (علیهالسلام) را به ولایت عهدی خود برگزید برادران و بستگان و ارادتمندان آن حضرت رهسپار ایران شدند، بعد از شهادت حضرت رضا (علیهالسلام) آنان برای فرار از دست مأمورین خلیفه به نواحی کوهستانی طبرستان و دیلم پناه بردند. در دورهی خلافت متوکل (232-247 هـ.ق) خلیفهی عباسی بر اثر بدرفتاری وی نسبت به خاندان آل علی (علیهالسلام) سبب شد که عده زیادی از آنها به نواحی مختلف ایران از جمله به طبرستان گریختند و در این نقاط به دعوت مردم علیه خلفای بنیعباس مشغول شدند. دیری نگذشت که سلسلهای از سادات علوی از 250- 316 ه. ق در مازندران و گیلان تأسیس شد، مؤسس آن حسن بن زید علوی (250- 270 هـ. ق) ملقب به داعی کبیر بود، وی با سرداران طاهریان جنگید و دست آنها را از طبرستان کوتاه کرد. در سال 260 هـ. ق یعقوب لیث صفاری وارد گرگان شد، داعی که در خود تاب مقاومت نمیدید رهسپار دیلم شد، یعقوب هم از طرف خود عمالی برای طبرستان تعیین کرد و عازم خراسان گردید، لیکن قبل از مراجعت او اهالی چالوس بر عامل یعقوب شوریدند، یعقوب برای سرکوبی شورشیان برگشت اما این بار بر اثر گل و رطوبت زیاد و تعرض دلاوران طبری به سپاهیانش لطمات زیاد وارد آمد ناچار از ساری به دامغان برگشت و فرمان آزادی علویان را که بوسیله او و عمالش دستگیر شده بودند صادر کرد، داعی کبیر بار دیگر به کمک اهالی دیلم به طبرستان مراجعت کرد و در سال 263 هـ. ق گرگان را مجدداً به تصرف خود درآورد، در سال 287 هـ. ق امیراسماعیل سامانی (279- 295 هـ. ق) که بر خراسان دست یافته بود سردار معروف خود محمدبن هارون سرخسی را مأمور تسخیر گرگان کرد، محمدزید داعی به جلو او شتافت لیکن در اولین برخورد بوسیله اصابت تیر درگذشت و در نتیجه این حادثه طبرستان ضمیمهی متصرفات سامانیان شد، در سال 298 هـ. ق روسها از راه دریا با 16 فروند کشتی به سواحل مازندران تاختند و جزیرهی آبسکون را اشغال کرده به تاراج دادند، سال بعد مجدداً به ساری و نواحی بهشهر حملهور شدند و بعد از قتل و غارت آن نواحی هنگام مراجعت به توسط شروانشاه (حاکم بین مرز کنونی ایران و اتحاد جماهیر شوروی) همگی کشته شدند.
در قرن چهارم و پنجم هجری طبرستان میدان کشمکش سلسلههای آل زیار و آل بویه از یک طرف و سامانیان و غزنویان از طرف دیگر شده بود، اغلب اوقات طبرستان تحت اداره امرای آل زیار بود، در سال 426 هـ. ق سلطان مسعود غزنوی از طریق گرگان وارد طبرستان شد و صدمات و خسارات جانی و مالی زیادی به اهالی آن سامان وارد آورد، هنوز این خرابیها ترمیم نشده بود که طغرل اول (431- 455 هـ. ق) مؤسس سلسلهی سلجوقی به گرگان و طبرستان حمله کرد، نوشیروان زیاری (423- 434 هـ. ق) آخرین فرد سلسله آل زیار ناچار فرمان طغرل را گردن نهاد.
در سال 606 هـ. ق طبرستان از جمله کبودجامه (عنوان طایفهای که بین استرآباد و خوارزم سکونت داشتند و مقر امرای آنها در این زمان شهر نو بوده است) به دست سلطان محمد خوارزمشاه افتاد و اسپهبد کبودجامه به نام رکنالدین کبودجامه به اتفاق فرزندانش به اسارت سلطان محمد خوارزمشاه درآمدند، فقط از این میان رکنالدین موفق به فرار شد ولی بقیه کشته شدند همین امر موجب شد که او کینهی خوارزمشاه را در دل گرفت، زمانی که سلطان محمد خوارزمشاه از جلو سپاهیان مغول فرار میکرد رکنالدین مغولان را به جایگاه سلطان محمد هدایت کرد و بر اثر این خوش خدمتی از طرف مغولان به حکومت کبود جامه منصوب شد و بازماندگان وی تا سال 737 هـ. ق در کبودجامه حکومت کردند و سرانجام توسط طغاتیموریان بساط حکمرانی آنها برچیده شد.
طغاتیمور از سال 737- 754 هـ. ق کبودجامه و گرگان را در تصرف داشت، سرانجام در سال 754 هـ. ق مغلوب سربداران گردید از این به بعد یکی از غلامان طغاتیمور به نام امیرولی تا سال 788 هـ. ق در کبودجامه و گرگان حکومت کرد، در این سال امیرتیمور گورکان به زندگی امیرولی خاتمه داد و مازندران را به تصرف خود درآورد. تیمور در سال 794 هـ. ق پس از نابودی امیرولی در شرق طبرستان مقارن زمامداری سیدکمالالدین مرعشی (سلسلهای از سادات که نسب خود را به سیدعلی مرعشی نوادهی امام زینالعابدین (علیه السلام) میرساندند و در ایران چهار شعبه معروف مرعشیه مازندران، مرعشیه قزوین، مرعشیه اصفهان و مرعشیه شوشتر دارند) به مازندران یورش آورد و آنجا را نیز تصرف کرد، بعد از درگذشت امیرتیمور، سادات مرعشی را کسب اجازه از شاهرخ میرزا (807- 850 هـ. ق) به مازندران برگشتند و به عنوان امیران باجگزار در این نواحی سلطنت کردند سرانجام در زمان سلطنت شاه عباس اول بطور کلی قدرت سادات مرعشی و بازماندگان ایشان از بین رفت.
پس از برچیده شدن بساط حکومت ملوکالطوایفی از بدو تاریخ طبرستان تا سال 1006 هـ. ق، استقرار امنیت در این منطقه مورد توجه شاه عباس اول و سلاطین بعدی سلسلهی صفویه قرار گرفت و در مدت سال به کرات یا به عنوان شکار و یا پس از احداث فرحآباد و اشرفالبلاد (بهشهر کنونی) جهت استراحت رفت و آمد کردند.
ساری
شهرستان ساری تا تهران 277 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به بهشهر، از جنوب به سلسله جبال البرز و از مغرب به شاهی محدود است، دارای 36 درجه و 38 دقیقه عرض شمالی و 53 درجه و 2 دقیقه طول شرقی است، در دشت واقع شده و تا دریای خزر 27 کیلومتر فاصله دارد، ارتفاع آن از سطح دریا 300 متر است. سلسله جبال البرز در منتهیالیه جنوبی شهرستان قرار گرفته با ارتفاع متوسط تقریبی سه هزار متر و هفت رشته فرعی از آن در جهت تقریباً جنوب به شمال و مایل به غرب کشیده شده، این ارتفاعات پوشیده از جنگل بوده و راههای آن محدود و صعبالعبور است. ساری دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است، رود تجن با شعبههایش، فریم، لاجیم، زارمرود و گرمارود مشروبش میکنند.شهر کنونی ساری در جوار یکی از شهرهای قدیمی بنا شده است. دربارهی شهر قدیمی مذکور جغرافیانویسان و نویسندگان عقاید گوناگون اظهار داشتهاند، از جمله بعضی گفتهاند نام آن فنا که بوده و بعضی دیگر نام آن را زدر کرته (11) ذکر کردهاند و برخی هم بر این عقیدهاند که شهر مذکور سیرنیکس (12) نام داشته است. در مآخذ و منابع اسلامی نام ساری ساریه آمده است، فرخان اسپهبد طبرستان در اواخر قرن اول هجری به یکی از بزرگان درباری خود به نام باو فرمان داده بود که شهر ساری را در محل ده (وهر) بنا کند و نام این شهر از سارویه فرزند فرخان گرفته شده است، ساری در طی تاریخ چندین بار در دورهی طاهریان و در زمان حسن بن زید علوی و تا سال 635 هـ. ق مرکز فرمانروایی آل باوند بود، شهر ساری را روسها در سال 298 هجری هنگامی که از راه دریا به سواحل مازندران تاخته بودند به آتش کشیدند، در سال 325 هـ. ق بر اثر جاری شدن سیل آسیب سخت دید تا جایی که ساکنین آن ناچار به نواحی کوهستانی پناه بردند. مقدسی در نیمهی دوم قرن چهارم هجری گوید ساریه محلی است آباد دارای چندین بازار و یک بارو که گرد آن خندقی حفر شده و در آنجا پارچههای مرغوب بافته میشود (13).
در سال 578 هـ. ق سلطان تکش خوارزمشاه (568- 596 هـ. ق) از طریق گرگان به مازندران لشکر کشید بعد از رسیدن به ساری شهر را به باد تاراج داد و اطرافش را بکلی ویران کرد، در زمان سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه (596- 618 هـ. ق) بار دیگر شهر تاراج شد و بکلی ویران گردید، ساری در قرن هفتم هجری از حمله مغول باز هم متحمل صدمات زیاد شد ولی با این همه لطمات باز هم به قول حمدالله مستوفی در اطرافش انگور، غلات، پنبه و میوه به مقدار زیاد بدست میآمد (14).
در مدت کوتاهی که خاندان جلال کیا در مازندران حکومت داشتند عمارتی در ساری بنا کردند ولیکن قسمت بزرگی از شهر هنوز در حال ویرانی بود، در سال 769 هـ. ق به فرمان سیدکمالالدین قوامالدین مرعشی دیواری بر دور شهر ساخته شد که خندقی عمیق محصور میشد، در سال 795 هـ. ق بوسیلهی امیرتیمور شهر غارت شد و عده زیادی از ساکنین آن کشته شدند، دیری نگذشت شهر ساری در دورهی حاکم جدید که نام وی جمشیدبن قارن غوری بود روی به آبادی نهاد و باز هم به صورت پایتخت مازندران باقی مانده و در دورهی صفویه در زمان شاه عباس اول بناهای مهمی در آنجا ساختند، هنگامی که زندیه طبرستان را فتح کردند مرکز طبرستان از ساری به بار فروش (بابل کنونی) منتقل شد. در دورهی آغامحمدخان قاجار (1200- 1211 هـ. ق) مرکز مازندران از بارفروش به ساری منتقل گردید به همین جهت به آبادی و عمران آن کمک شد، زلزله سال 1225 هـ. ق باعث خرابی شهر شد و متعاقب آن طاعون سال 1245 هـ. ق عده زیادی از سکنهی آن را به دیار عدم فرستاد و شهر بیش از بیش رو به ویرانی نهاد، در دوران اخیر با عبور راهآهن از کنار شهر و احداث خیابانها و ساختمانهای دولتی بار دیگر رو به آبادی نهاد.
آثار تاریخی آن عبارتند از: بقعه ملامجدالدین که دارای کتیبهای به خط رقاع است و متعلق به قرون اولیه اسلام است و امامزاده یحیی (علیهالسلام) متعلق به اواخر قرن نهم هـ. ق و مقبرهی سلطان محمدرضا در جنب ملامجدالدین که در قرن سیزدهم هجری مرمت شده است و برج سلطان زینالعابدین با گنبد مخروطی هشت ترک متعلق به اوایل قرن نهم هجری و برج امامزاده عباس از آثار قرن نهم هـ. ق در این بقعه سه تن از امامزادگان به نامهای عباس و محمد و حسن مدفون میباشند و مسجدجامع که بنای آن را امیریحیی در دورهی خلافت هارونالرشید (170- 193 هـ. ق) آغاز کرد و مازیاربن قارن آن را به اتمام رسانید.
گرگان
شهرستان گرگان تا تهران 420 کیلومتر فاصله دارد، از شمال و شمال غربی به مرز ایران و اتحاد جماهیر شوروی و دریای خزر، از مشرق به گنبد کاوس، از جنوب به سلسله جبال البرز و از مغرب به بهشهر محدود است، دارای 36 درجه و 50 دقیقه عرض شمالی و 54 درجه و 25 دقیقه طول شرقی است، در دامنهی شاهکوه واقع گردیده و ارتفاع آن از سطح دریا 120 متر و آب و هوای آن معتدل و مرطوب است.گرگان که در پهلوی وورکان (15) و در اوستا و هراکانه و هیرکانیای نویسندگان باستان است کمابیش مطابق قسمت غربی ناحیهی جرجان قدیم یا قسمتی از مغرب ولایت سابق استرآباد است، گرگان از شهرهای قدیمی ایران است و به آن استرک یا استراک هم میگفتند. مسلمانان گرگان را بعد از خراسان فتح کردند، گرگان در دورهی امرای آل زیار به ویژه قابوس بن وشمگیر (366- 403 هـ. ق) آباد گردید و در ضمن جنگهای آل بویه با آل زیار دژ شهر ویران شد و بعد از انقراض سلسلهی آل زیار (343 هـ. ق) اهمیت سیاسی خود را از دست داد. در زمان قدیم هرچند گرگان از توابع خراسان محسوب میشد ولی در حقیقت ایالتی مستقل به شمار میرفت. تغییرات و تحولاتی که در اثر فتنه مغول در اوضاع اداری ایران به وجود آورد گرگان تابع مازندران گردید و به علت واقع شدن بر سر راه تجارتی ابریشم و وجود بندرگاه آبسکون از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار بود، در شمال آبسکون و ساحل شرقی دریای خزر فقط دهستان آباد و مسکون بود که به فاصلهی شش روز راه از آبسکون واقع شده بود و سرحد بین ممالک اسلامی و متصرفات ایلات ترک از اقوام غز بود، بنای دهستان را به پارتها نسبت دادهاند و به اعتقاد نویسندگان اروپایی کلمهی دهستان باقیمانده قوم داهه (16) است که در مشرق دریای خزر سکونت داشتهاند. استخری و ابن حوقل از دهستان به نام قریه کوچکی که در ساحل دریا بوده و در آنجا ماهیگیران اقامت داشتهاند یاد کردهاند، از طرف دیگر به استناد گفتههای مقدسی دهستان در قرن چهارم هجری مشتمل بر 24 قریه بود که مرکز همگی شهر آخور نام داشت و در این محل منارهای ساخته بودند که از مسافتهای دور قابل رؤیت بود.
تاکنون این مسئله روشن نشده است که دهستان در چه زمانی از اهمیت و اعتبار افتاد، در مشرق آخور بر سر راه خوارزم شهر رباط قرار داشت. مقدسی از آن به نام شهری آباد با داشتن بازارهای خوب و عمارات خوشمنظر و مسجدی که ستونهایش از چوب بوده یاد کرده است.
بنا به گفتهی حمدالله مستوفی راه گرگان به خوارزم از دهستان میگذشته (17)، وی ایجاد این راه را به قباد پسر فیروز پادشاه ساسانی نسبت داده است.
در چهارمنزلی دهستان در حاشیهی کویر که از آنجا راه خوارزم شروع میشود شهری به نام فراوه وجود داشت که به قول استخری سرحد بیابان غز محسوب میشد. در قرن چهارم هجری این شهر دارای پادگان و قلعهی نظامی مستحکمی بود که آن منطقه را از تاخت و تاز ترکها حفظ میکرد، یاقوت حموی بنای شهر فراوه را به عبدالله طاهری (213- 230 هـ. ق) نسبت داده است.
به عقیدهی لسترنج به نظر میرسد فراوه با قزل اروات امروزی که از کلمهی قزل رباط مأخوذ شده یکی باشد (18).
گرگان مانند سایر نواحی جنوبی دریای خزر بر اثر حملهی مغول ویران گردید، مضافاً به اینکه در قرن هشتم هجری بر اثر لشکرکشیهای امیرتیمور یکسره ویران شد.
گرگان در نزد شیعیان شهرت بسیار داشت زیرا مزار معروف به گور سرخ قبر یکی از فرزندان علیبن ابیطالب (علیهالسلام) در آنجاست، به همین جهت در دورهی صفویه به دارالمؤمنین مشهور بود، در دورهی قاجاریه مرکز ایل آنها بود، بیشتر بناهای تاریخی گرگان بر اثر حدوث زلزلهها یا هجوم اقوام وحشی از بین رفته است، آثار باقیماندهی آن عبارتند از: برج آجری رادکان که در ناحیه کردکوی واقع شده و به استناد کتیبهی کوفی آن مقبره یکی از اسپهبدان طبرستان است که در سال 407 هـ. ق بنا شده و مسجدجامع و مناره گرگان بنای اصلی مسجد از آثار دورهی سلجوقیان بوده و فعلاً تنها منارهی آجری آن که کتیبهای هم به خط کوفی دارد باقی مانده است و امامزاده روشنآباد بر سر راه گرگان و بندر ترکمن از آثار قرن نهم هجری است.
شهسوار
شهرستان شهسوار تا تهران 257 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای مازندران، از مشرق به چالوس، از جنوب به سلسله جبال البرز و از مغرب به رودسر محدود است، دارای 36 درجه و 38 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 52 دقیقه طول شرقی است، قسمت شمالی آن دشت و نواحی جنوبی آن کوهستانی است، قله مرتفع و معروف تخت سلیمان به ارتفاع بیش از چهار هزارمتر در جنوب شرقی این شهرستان قرار دارد، آب و هوای ناحیهی ساحلی معتدل و مرطوب ولی در قسمتهای جنوبی سرد است، بوسیله رودخانههای نشتارود و دو هزار و سه هزار و صفارود مشروب میشود.ناحیهی تنکابن در سابق جزو گیلان بود، خرمآباد (شهسوار) حاکمنشین نواحی قشلاقی و دو هزار حاکمنشین ییلاقی آن محسوب میشد، از آثار و اشیایی که در ناحیهی شرقی کلاردشت و تپههای اطراف آن به حسب تصادف به دست آمده ثابت میکند که این منطقه در دورههای گذشته آباد و از تمدن خاصی برخوردار بوده است.
قائمشهر (شاهی)
شهرستان قائمشهر تا تهران 257 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به ساری، از جنوب به سلسله جبال البرز و از مغرب به بابل محدود است، دارای 36 درجه و 39 دقیقه عرض شمالی و 52 درجه و 53 دقیقه طول شرقی است، در دشت سبز و خرمی واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 15 متر است کوههای این شهرستان عبارت است از قلل سلسله جبال البرز که در جنوب شهرستان واقع شده بوسیله رودهای بابل و تالار مشروب میشود.قائمشهر (شاهی) در سابق دهی بیش نبود به نام علیآباد، در دورهی اخیر مورد توجه قرار گرفت و به صورت یک شهر صنعتی درآمد، بر طبق قانون تقسیمات کشور ایران سال 1316 هـ. ش از بخشهای شهرستان ساری بود، در مهرماه 1324 به شهرستان تبدیل شد.
اثر تاریخی آن برج رسکت است که در قریهای به همین نام واقع شده و از بناهای اوایل قرن پنجم هجری است، برجی است آجری و مدور، دارای گنبد شلجمی، و دارای دو رشته کتیبه به خط پهلوی و کوفی است، این برج را مدفن یکی از شهریاران آل باوند میدانند.
گنبدقابوس
شهرستان گنبد کاوس در 516 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به مرز ایران و اتحاد جماهیر شوروی، از مشرق به بجنورد، از جنوب به شاهرود و از مغرب به گرگان محدود است، دارای 37 درجه و 15 دقیقه عرض شمالی و 55 درجه و 10 دقیقه طول شرقی است، گنبد کاوس در دشت واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 150 متر است، آب و هوای آن در تابستان گرم و در زمستان معتدل است، گنبد کاوس و دشت گرگان توسط رودهای اترک و گرگان آبیاری میشود. خرابههای شهر قدیم جرجان در نزدیک آن واقع شده است، در حوالی شهر استرآباد و دشت گرگان و جرجان قدیم تپههای خاکی متعددی که مشتمل بر آبادیهای تاریخی است مشاهده میشود، مهمترین اماکن باستانی این منطقه عبارتند از: تورنگتپه واقع در 9 کیلومتری شمال شرقی استرآباد و یارم تپه و شاه تپه و تخماق تپه. در سال 1310 هـ. ش کاوشهایی بوسیله دانشگاه کانزاسسیتی در این نواحی بعمل آمد، آثار زیادی از عصر سنگ تراشیده و مفرغ و نیز آثاری از دورهی ساسانیان کشف شده است. آثار تاریخی دیگر گنبدقابوس بنای عظیم آجری گنبدقابوس است که آرامگاه شمسالمعالی قابوس بن وشمگیر و از آثار قرن چهارم هـ. ق و دارای دو ردیف کتیبه به خط کوفی است.آمل
شهرستان آمل در 240 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به دریای خزر، از مشرق به بال، از جنوب به رشته کوههای البرز محدود است، دارای 36 درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 52 درجه و 21 دقیقه طول شرقی است، قسمت جنوبی آن را کوههای البرز دربرگرفته و قسمت شمالی آن دشت آبرفتی حاصلخیزی است، ارتفاع آن از سطح دریا 80 متر، آب و هوای آن نسبتاً گرم و مرطوب است، رودخانه هراز در امتداد جنوب به شمال از وسط شهر میگذرد و به دریای خزر میریزد.آمل شهری است قدیمی در ناحیهای واقع شده که به استناد گفته مورخین قدیم مسکن قوم مارد یا آمارد بود، و ای بسا که آمل از این قوم نام گرفته باشد. رابینو در این باره گوید (19): آمل را آمله زن فیروز که پایتخت او بلخ بود بنا نهاد. مقر فرمانروایان عرب شهر آمل بود، چندی نگذشت که آمل از حیث سکنه و ترقی صنایع اولین شهر طبرستان شد و با اینکه طاهریان و علویان موقتاً پایتخت ولایت را مجدداً به ساری انتقال دادند باز هم اهمیت خود را حفظ کرد. به قول مقدسی آمل از قزوین بزرگتر بود و در آن منطقه جایی از آن آبادتر نبود، هم او گوید شهر دو مسجد و یک بیمارستان داشته داد و ستد در آنجا خالی از رونق نبود و محصول برنج آن زیاد بوده است (20). یاقوت حموی همین مطالب را تأیید کرده است.
سلطان مسعود غزنوی در سال 426 هـ. ق آمل را غارت کرد، در سال 606 هـ. ق شهر به تصرف سلطان محمد خوارزمشاه درآمد و مالیات سالیانهی آنجا به خوارزم ارسال میشد، این مقرری سالانه بعد از درگذشت سلطان محمد خوارزمشاه در سال 617 هـ. ق قطع شد و این حادثه در زمانی روی داد که مازندران میدان تاخت و تاز سپاهیان خانمان سوز مغول شده بود، در سالهای 743 و 750 هـ. ق در آمل مرض وبا شیوع پیدا کرد و عدهی زیادی از اهالی را کشت، در سال 795 هـ. ق امیرتیمور گورکانی آمل و ساری را غارت کرده فرمان قتل عام ساکنین آنها را صادر کرد و سه قلعهی مهم آن یعنی ماهانهسر که در نزدیکی ساحل و در چهار فرسخی آمل بود با خاک یکسان گردید، آمل رو به ویرانی نهاد هرچند سادات مرعشی پس از بازگشت از تبعید دوباره آمل را تجدید بنا کردند ولیکن از آن زمان به بعد دیگر نقشی اساسی در تاریخ سیاسی ایران نداشته است. عده زیادی از مورخان و علمای بزرگ که به طبری شهرت یافتهاند از آمل برخاستهاند، از جمله محمدبن جریر اولین مؤلف بزرگ تاریخی و گذشته از این اولین مؤلف تفسیر مفصل قرآن مجید است.
آمل چندین بار بر اثر حدوث زلزله و سیل ویران شده است، آمل جدید در شمال آمل قدیم بنا شده است.
مهمترین آثار تاریخی آن عبارتند از: گنبد ناصرالحق و شمس طبرسی، از این دو بنا که در جوار یکدیگر قرار گرفتند در حال حاضر آثاری جز ویرانه آنها دیده نمیشود، ساختمان این دو گنبد متعلق به قرن نهم هجری است و بقعه سه سید یا میرحیدر بنای اصلی آن از آثار قرن ششم هجری است و امامزاده ابراهیم از فرزندان حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام) که ساختمان آن متعلق به اوایل قرن دهم هجری است و مشهد میربزرگ (مرعشی)، بنای کنونی بقعهی مشهد میربزرگ متعلق به قرن یازدهم هجری است.
بابل
شهرستان بابل در فاصلهی 268 کیلومتری تهران واقع شده است، از شمال به دریای خزر، از مشرق به قائمشهر (شاهی)، از جنوب به سلسله جبال البرز و از مغرب به آمل محدود است، دارای 36 درجه و 33 دقیقه عرض شمالی و 52 درجه و 42 دقیقه طول شرقی است، قسمت شمال و مرکز شهرستان در دشت واقع شده و قسمت جنوب آن کوهستانی است، آب و هوای نواحی جلگهای مرطوب و معتدل و نواحی کوهستانی دارای آب و هوای سردسیری است، رودخانهی بابل از سوادکوه سرچشمه گرفته از مغرب گذشته در بابلسر به دریای خزر میریزد. بابل در سابق به بارفروش ده یعنی دهی که در آنجا بار میفروختند معروف بود، در قرن دهم هجری در محل سابق شهر مامطیر بنا شده و هنگامی که محمدبن خالد حاکم ایالت بود در آنجا بازار و عمارتی بنا کرد، در سال 160 هـ. ق مازیاربن قارن مسجدی در آن ساخت، یاقوت حموی از مسجدجامع و روستاهای فراوان آن یاد کرده است، شاه عباس اول از آنجا دیدن کرد و به فرمان وی باغی معروف به باغ شاه یا باغ ارم در قسمت جنوبی شهر بنا گردید، در زمان فتحعلیشاه قاجار شهر اهمیت یافت، قبل از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، بابل توسط بندر مشهدسر (بابلسر) با کشور روسیه ارتباط داشت و یکی از مراکز مهم بازرگانی شمال بود.مهمترین آثار تاریخی آن عبارتند از: امامزاده ابراهیم (علیه السلام) که در بابلسر واقع شده و از آثار قرن نهم هجری است و مقبره درویش فخرالدین در کنار رودخانه بابل و راه شوسه آمل به بابل قرار دارد، ساختمان این آرامگاه متعلق به قرن نهم هجری است و بقعهی سلطان محمدطاهر فرزند امام موسی کاظم (علیه السلام) در چهار کیلومتری بابل به قائمشهر واقع شده و متعلق به قرن نهم هجری است و امامزاده قاسم فرزند امام موسی کاظم (علیهالسلام) از آثار قرن نهم هجری است.
بهشهر
شهرستان بهشهر تا تهران 326 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به گرگان، از جنوب و مغرب به ساری محدود است، دارای 36 درجه و 43 دقیقه عرض شمالی و 53 درجه و 30 دقیقه طول شرقی است، این شهر در دامنهی البرز قرار گرفته و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است.بر طبق قانون تقسیمات کشوری ایران در سال 1316 هـ. ش جزو ساری بود و در اسفندماه 1332 به شهرستان تبدیل گردید، در سابق خرگوران نام داشته و به پیرهزنی متعلق بوده است، شاه عباس آن را خریداری کرد و شهر جدید را در سال 1031 هـ. ق به نام اشرفالبلاد بنا نهاد و آن را در مازندران اقامتگاه خود ساخت.
اشرفالبلاد از جنگهای داخلی و حملات ترکمنها صدمات بسیاری دید و در دورهی حکومت افاغنه در ایران خراب شد، مضافاً به اینکه هنگامی که سپاهیان زندیه وارد مازندران شدند باز هم متحمل زیانهای زیادی گردید، نادرشاه هنگامی که عازم جنگ با لزگیها بود مدتی را در این شهر سپری کرد، عادلشاه یکی از جانشینان نادر هم گاهی به اشرفالبلاد میرفت و مدتی را در آنجا میماند، محمدحسن خان قاجار علاقه زیادی نسبت به آن داشت و غالباً در این شهر اقامت میکرد، در زمان محمدخان سوادکوهی که به جای نظرخان زند به حکومت مازندران منصوب شده بود اشرفالبلاد رو به ویرانی نهاد، هنگامی که آغامحمدخان قاجار از شیراز گریخت و به استرآباد رسید مردم را تشویق و تحریک به تجدید بنای اشرف البلاد کرد و به تدریج شهر روی به آبادی گذاشت هرچند که دیگر مقام و اهمیت گذشته خود را نتوانست بدست آورد، سکنهی آن از اقوام مختلف از جمله مهاجران گرجی که شاه عباس از قفقاز آورده بود و عدهای از خانوادههای طالشی که از سواحل دریا نزدیک لنکران آمده بودند و عدهای از تاتها که یکی از قبایل ایرانی هستند تشکیل شده بود.
آثار تاریخی آن عبارتند از: غار هوتو که در مغرب بهشهر واقع شده و مربوط به دوران قبل از تاریخ است و کاخ صفیآباد (باغشاه) در یک کیلومتری شمال شهر روی تپه بلندی بنا شده و از آثار دورهی شاه عباس اول است.
نوشهر
شهرستان نوشهر تا تهران 195 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از جنوب به سلسله جبال البرز، از مشرق به نور و از مغرب به شهسوار محدود است، دارای 36 درجه و 40 دقیقه عرض شمالی و 51 درجه و 32 دقیقه طول شرقی است. بندر نوشهر در ساحل دریا واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 5 متر است، ناحیهی دشت دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و نواحی جنوبی آن دارای آب و هوای کوهستانی است.نوشهر در سابق دهکدهای بیش نبود و خواجک نام داشت و به علت واقع شدن در کنار دریا کشتیهای تجارتی درآن رفت و آمد میکردند، مورد توجه حبیبالله خان سردار خلعتبری قرار گرفت و معروف به حبیبآباد شد و در دورهی اخیر ده نو نامیده شد، در آنجا ساختمانهای جدید و اسکلهی زیبایی بنا گردید و بندر نوشهر نام گرفت. یکی از بخشهای تاریخی تابعهی آن چالوس است که به همین نام در تواریخ دورهی اسلامی آمده است، به فاصلهی پنج فرسخی مغرب آمل در جلگهای نزدیک به ساحل شهر ناتل یا ناتله و به همین فاصله شهری به نام سالوس یا شالوس واقع شده بود. مقدسی گوید در آنجا قلعهای است که آن را از سنگ بنا کردهاند. نام شالوس در ضمن جنگهای امیرتیمور به نام چالوس ذکر شده است.
بطور کلی بعد از اسلام تمام مورخین عرب چالوس را شالوس ذکر کردهاند و به احتمال زیاد این امر به علت نبودن حرف (چ) در الفبای زبان عربی است، چنانکه یاقوت گوید: «شالوس شهری است واقع در جبل در سرحد طبرستان»، این نویسنده در مقابل شهر چالوس از شهر دیگری نام برده به نام الکبیره یا الکثیره که در حال حاضر اثری از آن باقی نمانده است.
این رسته چالوس را (چالس) ضبط کرده است، فعلاً هم در نواحی کوهستانی در لهجههای بومی محلی چالوس را چالس تلفظ میکنند، محتملاً ریشهی این تلفظ از کلمهی چاله گرفته شده است زیرا شهر و آبادی چالوس در دشت و در کمترین ارتفاع نقاط منطقه قرار گرفته، هرچند که چالوس کنونی در مرتفعترین نقطهی دشت واقع شده، با این همه نسبت به ارتفاعات کوهستانی کلارستاق گود به نظر میرسد و همین پستی زمین در اصطلاح محلی به چاله معروف شده است. امیرتیمور در لشکرکشیهای خود به این نواحی گذشته از این بلاد کوهستانی جنوب این منطقه یعنی رویان را هم بکلی ویران ساخت.
نور
شهرستان نور تا تهران 243 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دریای خزر، از مشرق به آمل، از جنوب به سلسله جبال البرز و لاریجان و از مغرب به نوشهر محدود است، مرکز آن سولده است، دارای 36 درجه و 43 دقیقه عرض شمالی و 52 درجه و 2 دقیقه طول شرقی است، نور در جلگه ساحلی واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 120 متر، دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است.آثار تاریخی آن عبارتند از: بقعه آقاشاه بالو واقع در مغرب قریه آهودشت، این بقعه در جنوب جاده جدیدالاحداث نور و شهر آمل قرار دارد و از آثار قرن نهم هجری است.
در پایان جغرافیای طبیعی و تاریخی مازندران بیمناسبت نیست که ذکری هم از رویان به میان آید.
رویان ناحیهی قدیمی ایران شمالی شامل نواحی غربی مازندران میشد، این منطقه بین کوههای رویان و دیلم قرار گرفته بود، جبال رویان به کوههای ری متصل بوده، بعضی از محققین نام روبنج را که نام یکی از نواحی کوهستانی مازندران بوده است همان رویان دانستهاند، نام رستمدار که از یادگارهای دوران مغول است گاهی بر رویان نیز اطلاق میشده، ناحیه رویان ابتدا کورهای جداگانه و جزو دیلم محسوب میشده است، در سال 141 هـ. ق عمربن العلاء آنجا را فتح کرد و سپس ضمیمهی طبرستان کرد، شهر کجه که محتملاً با کجور حالیه تطبیق میکند مقر والی بوده است. به هر حال باید توجه داشت که در این اسامی به مرور اختلاط و اشتباهاتی هم روی داده است، بعید نیست کلار و کجه و رویان سه شهر متصل بهم بودهاند و ای بسا که هر سه اینها نام یک شهر بوده است، کلار بین رویان و دیلم واقع شده بود و به گفتهی یاقوت حموی تا آمل سه روز فاصله داشت، خرابههای آن در کلاردشت قرار دارد ضمناً متذکر است که کلاردشت حالیه بخش شهرستان نوشهر است و از جنوب از قله تخت سلیمان تا حدود گردنه کندوان به خط الرأس اصلی البرز محدود است، در کنار رودخانهی چالوس واقع شده و سراب رود از آن میگذرد و نیز بایستی توجه داشت که کلارستاق نام یکی از تقسیمات حکومتی سابق مازندران بوده، از شمال به دریای خزر، از مشرق به چالوس، از جنوب به کجور و از مغرب به تنکابن محدود میشد، سه ناحیه کلارستاق، کجور و تنکابن معروف به محال ثلاثه بود.
ابوالفداء مینویسد: شهر رویان به شهرستان نیز معروف و بر قلهی محلی کوهستانی در 16 فرسخی قزوین واقع بوده (21) و بر طبق گفتههای یاقوت حموی رویان پایتخت ناحیهی کوهستانی طبرستان بود (22)، همانطور که آمل مرکز قسمت جلگهای و هموار آن بود. رویان دارای عماراتی زیبا و باغهای آن از لحاظ حاصلخیزی مشهور بود، فرمانروایان رویان دارای عنوان استندار بودند، از معروفترین سلسلههای امرای رویان پادوسبانان بودهاند که از سال 45- 1006 هـ. ق حکومتشان دوام داشته است و هنگامی که در سال 857 هـ. ق کیومرثبن بیستون از امرای این سلسله درگذشت قلمرو وی به این ترتیب بین دو پسرش تقسیم شد، اسکندر در کجور و کاوس در نور به حکومت نشستند از اعقاب آنها امرای رستمدار میباشند که تا اوایل سلسلهی صفویه دارای خودمختاری بودهاند.
از آثار و اشیایی که در ناحیهی کلاردشت و تپههای اطراف آن کشف شده معلوم میشود که قسمتی از این منطقه در ادوار باستانی آباد و دارای ساکنین و تمدن خاصی بوده است، آثار مکشوفه این ناحیه را متعلق به پیش از میلاد مسیح میدانند.
پینوشتها:
1. Taprstan
2. Tho-pa-see-Tan یا Tho-pa-sa-Tan
3. حبیبالسیر، تألیف خواندمیر، ج1، ص 8.
4. تاریخ طبرستان و رویان، تألیف ظهیرالدین مرعشی، ص 5.
5. تقویم البلدان، ابوالفداء، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 498.
6. جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی، تألیف لسترنج، ترجمه محمود عرفان، ص 394.
7. برای کسب اطلاع بیشتر رجوع شود به:
J. M. Unvala, Numismatique, De, Tabaristan, Paris, 1938, p. 27. Sq.
8. Darmesteter
9. Mazan- tara
10. Mazan- dar
11. zadrakarta
12. Syrinx
13. احسنالتقاسیم، بخش دوم، ص 527.
14. نزهتالقلوب، به اهتمام لسترنج، ص 160.
15. Vurkan
16. Dahae
17. نزهتالقلوب، به اهتمام لسترنج، ص 176.
18. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص 406.
19. سفرنامه مازندران و استرآباد، تألیف رابینو، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، ص 66.
20. احسنالتقاسیم، بخش دوم، ص 526.
21. تقویمالبلدان، ابوالفداء، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 501.
22. معجمالبلدان، یاقوت، ج3، ص104.
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم