امام صادق عليه السلام و تكريم شاگردان

اشاره: نوشتار حاضر، سيرى گذرا و اجمالى در سيره علمى امام صادق عليه السلام و گوشه‏اى از برخوردهاى آن حضرت را در تكريم اصحاب و ياران و شاگردان خود - آن گونه كه در تاريخ ثبت‏شده است - نشان مى‏دهد. چهره مقدس و ملكوتى امام جعفر صادق عليه السلام آن قدر روشن و تابناك است كه هرگز نيازى به تعريف و تمجيد ديگران ندارد، بلكه اين ديگران بودند كه با درك محضر آن حضرت و استفاده از وجود پرفيضش به عالى‏ترين مراتب كمال مى‏رسيدند.
شنبه، 27 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام صادق عليه السلام و تكريم شاگردان
امام صادق عليه السلام و تكريم شاگردان
امام صادق عليه السلام و تكريم شاگردان

نويسنده:محمدجواد طبسى

اشاره:

نوشتار حاضر، سيرى گذرا و اجمالى در سيره علمى امام صادق عليه السلام و گوشه‏اى از برخوردهاى آن حضرت را در تكريم اصحاب و ياران و شاگردان خود - آن گونه كه در تاريخ ثبت‏شده است - نشان مى‏دهد.
چهره مقدس و ملكوتى امام جعفر صادق عليه السلام آن قدر روشن و تابناك است كه هرگز نيازى به تعريف و تمجيد ديگران ندارد، بلكه اين ديگران بودند كه با درك محضر آن حضرت و استفاده از وجود پرفيضش به عالى‏ترين مراتب كمال مى‏رسيدند.
دوران 34 ساله امامت ايشان فرصتى طلايى بود تا كام تشنگان معارف ناب الهى را از زلال سرچشمه وحى سيراب سازد. از اين رو تمام برخوردهاى وى با افراد و گروهها حتى دگر انديشان خود باخته، آموزنده بود. در اين ميان ياران و شاگردان آن حضرت بيشترين استفاده را بردند و درسهاى ارزنده‏اى را براى آيندگان به يادگار گذاشتند. او سالها بر كرسى درس و منبر پيامبر قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مكتب خود تربيت كرد.
سلوك علمى امام صادق عليه السلام طى اين سى و چند سال، برخورد شايسته يك استاد را با شاگردان خود به زيباترين وجه ترسيم مى‏كند.

الف) تشويق و تكريم شاگردان شايسته

تاريخ زندگى برخى ياران و شاگردان امام صادق عليه السلام و تعبيرات بسيار زيبايى كه آن حضرت در حضور و يا در غياب آنها مى‏فرمود، به خوبى نشانگر آن است كه امام تا چه حد آنان را مورد تشويق و احترام قرار مى‏داد. اكنون نمونه‏هايى از رفتار احترام‏آميز آن حضرت را در حق شاگردان خود ذكر مى‏كنيم.
1- ابان بن تغلب
ابان بن محمد بن ابان بن تغلب گويد: از پدرم شنيدم كه مى‏گفت‏به اتفاق پدرم ابان بن تغلب خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم; همين كه نگاه امام به پدرم افتاد دستور داد بالش براى پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه كرد و به او خوش آمد گفت. (1)
2- فضيل بن يسار
هرگاه امام فضيل بن يسار را مى‏ديد مى‏فرمود: بشر المخبتين، سپس مى‏فرمود: هركه دوست دارد به سوى مردى از اهل بهشت نظر كند، به او نگاه كند. و آنگاه مى‏افزود: فضيل از اصحاب پدر من است و من دوست مى‏دارم كسى را كه دوست‏بدارد ياران پدرش را. (2)
3- هشام بن محمد:
امام عليه السلام نسبت‏به هشام بن محمد السائب كلبى بسيار عنايت داشت‏به گونه‏اى كه هرگاه بر حضرت وارد مى‏شد، امام صادق او را در نزد خود مى‏نشانيد و با او با گشاده‏رويى و انبساط سخن‏مى‏گفت. (3)
4- حمران:
بكير بن اعين در ايام حج ‏بر امام صادق وارد شد. حضرت سراغ حمران را از او گرفت. بكير گفت: امسال نتوانسته به حج‏بيايد با آنكه شوق شديدى داشت كه به حضور شما شرفياب شود، لكن به شما سلام رساند. حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد ... حمران مؤمن است و از اهل بهشت مى‏باشد... . (4)
5- چهار نفر از نيكان:
امام صادق عليه السلام درباره چهار نفر از ياران وشاگردان خود فرمود: استوانه ‏هاى زمين و پرچمهاى دين چهار نفرند: محمد بن مسلم، بريد بن معاويه، ليث‏بن البخترى مرادى و زرارة بن اعين. (5)
همچنين در باره اين چهار نفر فرمود: همانا ياران پدرم افتخار ما هستند چه در حيات و چه پس از مرگشان كه آنها زراره، محمد بن مسلم، ليث مرادى و بريد عجلى مى‏باشند. قيام كنندگان به عدل و داد و صدق و راستى با آنانند، آنها پيشتازان پيشتازانند و آنان مقربان درگاه حق تعالى مى‏باشند. (6)
6- احترام شاگرد جوان و پرتلاش:
در ميان ياران امام صادق عليه السلام شاگردان جوانى هم حضور داشتند. يكى از اين جوانان هشام بن الحكم بود كه به گفته شيخ مفيد آنچنان در نزد ابى‏عبد الله عليه السلام مقام و منزلت داشت (7) كه گاهى برخى را به شگفتى وا مى‏داشت. وى مى‏نويسد: روزى هشام بن الحكم در منى بر آن حضرت وارد شد در حالى كه تازه جوانى بيش نبود و در آن مجلس، بزرگان شيعه همانند حمران بن اعين و قيس ماصر و يونس بن يعقوب و ابوجعفر احول و غير آنها حضور داشتند. در حالى كه از تمامى حاضران كوچكتر بود، امام صادق عليه السلام او را بر همگان مقدم داشت. همين كه امام دريافت كه احترام به هشام بر حضار گران آمده است، فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده; (8) «اين با قلب و زبان و دستش يارى كننده ماست.»

ب) انس با شاگردان:

امام صادق عليه السلام شاگردان و ياران خود را دوست مى‏داشت و به هنگام ديدارشان شادى و خوشحالى مى‏كرد و بارها اين سرور و شادمانى از آن حضرت ديده شد. اينها نمونه‏هايى از آن است:
عنبسه گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود من از دست مردم مدينه و تنهايى خودم به خدا شكايت مى‏كنم تا اينكه شما بر ما وارد شويد و شما را ببينم و از ديدنتان شادمان شوم. اى كاش اين طاغيه - ابوجعفر منصور - مرا آزاد مى‏گذاشت كه خانه‏اى بگيرم و در آن سكونت كنم و شما را نيز همراه خود در آن جاى دهم. (9) روزى آن حضرت شخصى را به دنبال ابوحمزه فرستاد و او را طلبيد. چون وارد شد، حضرت فرمود: انى لاستريح اذا رايتك. (10) اى ابوحمزه وقتى كه تو را مى‏بينم قلبم آرام مى‏شود.
ممكن است گفته شود امام صادق با ياران و شاگردانى كه در كوفه داشته بسيار مانوس بوده است. دو حديث‏ياد شده نيز دلالت‏بر همين مطلب مى‏كند. ياران و شاگردان آن حضرت در كوفه معرفت ‏بسيار بالايى نسبت ‏به امام داشته‏اند و بدين جهت ‏حضرت نيز متقابلا از حضور آنها شاد مى‏گشته و اگر روزى يكى از آنها را نمى‏ديده است، وى را مورد تفقد قراد مى‏داده است و نسبت ‏به برخى افراد همانند ابو حمزه، تقاضا مى‏كنند تا به حضورشان شرفياب شود. در پاسخ مى‏گوييم اگر چه ممكن است واقعيت امر همين باشد اما تكرار اين ماجرا نسبت‏ به برخى ديگر از ياران و شاگردان امام ، اين احتمال را كه احترام آن حضرت مخصوص ياران و شاگردانشان در كوفه باشد ، كم‏رنگ مى‏كند. به همين دليل است كه مى‏بينيم روزى كه نگاه امام صادق عليه السلام به عقبة بن خالد كه به همراه معلى بن خنيس و عثمان بن عمران بر حضرتش وارد شده بودند، افتاد ; حضرت فرمود:
خوش آمديد! خوش آمديد! چهره‏هايى است كه ما را دوست مى‏دارند و ما آنها را دوست مى‏داريم. سپس فرمود: جعلكم الله معنا في الدنيا و الآخرة. (11) «خداوند شما را در دنيا و آخرت همراه ما قرار دهد.»

ج) اجازه سخن:

با اينكه در بسيارى از موارد هيبت امام صادق عليه السلام به هيچ كس اجازه نمى‏داد تا به خود جرئت‏سخن گفتن در محضر آن حضرت را بدهد و تمام ياران و شاگردان امام به گوش جان سپرده بودند اما اين امام بود كه به برخى از ياران دستور مى‏داد تا سخن گويند.
روايت‏شده است كه عده‏اى در محضر آن حضرت مناظره و گفتگو مى‏كردند و حمران بن اعين ساكت ‏بود. حضرت به او فرمود: اى حمران چرا تو ساكتى و سخن نمى‏گويى؟
حمران گفت: اى آقاى من! سوگند ياد كرده‏ام كه در مجلسى كه شما در آنجا حضور داريد هرگز سخن نگويم. حضرت فرمود: من به تو اذن دادم، حال سخن بگو. (12)

د) بهره‏گيرى از افراد توانا و آموزش در حين كار

امام صادق عليه السلام با ارزيابى قابليتها و توانمنديهاى شاگردان خود، برخى از آنها را براى پاره‏اى از مسائل و پيشآمدها و پاسخ به سؤالات و گفتگوهاى علمى پرورش داده بود. مثلا در مباحث كلام و مباحث اعتقادى بويژه مسائل امامت، زبدگانى همانند حمران بن اعين و هشام بن سالم و محمد بن النعمان احول و قيس ماصر و هشام بن الحكم و غير آنها را تربيت كرده بود و بموقع از آنها استفاده مى‏كرد.
يونس بن يعقوب گويد: در خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردى از اهل شام بر آن حضرت وارد شد و اظهار داشت من مردى هستم صاحب كلام و فقه و فرايض; اكنون آمده‏ام تا با يارانت‏بحث و گفتگو و مناظره كنم. حضرت فرمود: اين علم كلامى كه تو از آن دم مى‏زنى از كلام رسول خداست‏يا ساخته ذهن خود تست؟
مرد گفت: بخشى از كلام رسول خدا و بخشى از خودم است. امام فرمود: پس تو شريك رسول خدا هستى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس به تو وحى رسيده است؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس اطاعت تو واجب است همان گونه كه اطاعت از پيامبر واجب مى‏باشد؟ گفت: نه.
اينجا بود كه حضرت به من رو كرد و فرمود: اى يونس! اين مردى است كه پيش از آنكه سخن گويد خود را محكوم كرده است. سپس فرمود: اى يونس اگر كلام را خوب مى‏دانستى، با او مناظره مى‏كردى. يونس گفت: بسى جاى حسرت است ولى ما از شما شنيديم كه از كلام نهى كرديد ... حضرت فرمود: من گفتم واى بر مردمى كه سخن مرا ترك گويند و به سوى آنچه كه خود مى‏خواهند بروند.
سپس فرمود: اكنون بيرون رو و ببين چه كسانى از صاحبان كلام را مى‏يابى; آنها را نزد من بياور. گويد: بيرون رفتم و حمران بن اعين و محمد بن النعمان احول و هشام بن سالم و قيس بن ماصر را ديدم، كه همه آنها از متكلمين بودند. پس آنها را به حضور امام بردم وقتى كه در چادر امام نشستيم، آن حضرت سر خود را از خيمه بيرون برده بود، گويا انتظار كسى را مى‏كشيد. نگاهمان به شتر سوارى افتاد كه از دور نمايان بود. حضرت فرمود: سوگند به خداى كعبه هشام است كه مى‏آيد.
ما خيال كرديم هشام مردى از اولاد عقيل است كه امام بسيار او را دوست مى‏داشت. ناگهان هشام بن الحكم كه در آن روز جوانى بود و تازه مو بر صورتش بيرون آمده بود از در وارد شد. امام پس از خوش آمد گويى، جايى براى او باز كرد و فرمود: ناصرنا بقلبه و لسانه و يده. سپس به حمران فرمود: با مرد شامى سخن بگو. حمران سخن را آغاز كرد و در گفتگوى خودبر او غالب شد. سپس به ابوجعفر احول فرمود: اى طاقى با او مناظره كن. او نيز به دستور امام با شامى سخن گفت و بر او غالب گشت. آنگاه هشام بن سالم را فرمود و او نيز به بحث و گفتگو پرداخت و غالب گشت. سپس به قيس ماصر دستور سخن داد و در پايان در حالى كه از طرز سخن گفتن آنان و چيرگى‏شان بر شامى خوشنود بود و تبسم مى‏كرد، به او گفت‏با اين جوان (هشام بن الحكم) گفتگو كن ... (13)

ه) تقدير از تلاشهاى علمى

بسيارى از شاگردان امام صادق عليه السلام در حفظ آثار اهل بيت تلاشهاى فراوانى كردند و تقريبا در تمام ابواب فقهى و ديگر زمينه‏هاى عقيدتى و اخلاقى و غير آن از حضرتش حديث و روايت نقل كرده‏اند. زرارة بن اعين و ابو بصير و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه از همان چهره‏هاى محترم و شاگردان مكتب آن حضرت صادق عليه السلام هستند. بدين جهت امام عليه السلام اين تلاشهاى صادقانه را مورد تقدير قرار داده و در باره زراره فرموده است: «رحم الله زرارة بن اعين، لولا زرارة لا ندرست آثار النبوة و احاديث ابى; (14) «خداى رحمت كند زرارة بن اعين را. اگر زراره نبود آثار نبوت و احاديث پدرم از بين مى‏رفت.»
همچنين در باره وى و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه و ليث‏بخترى فرمود: اينان از نجبا هستند و از امناى الهى در حلال و حرام خدا مى‏باشند; اگر ايشان نبودند آثار نبوت منقطع مى‏شد و از بين مى‏رفت. (15)
نيز به سليمان بن خالد فرمود: هيچ كس احاديث پدرم را زنده نكرد مگر زراره و ابو بصير و ليث مرادى و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلى و ... ; اينان حافظان دين و امناى پدرم بر حلال و حرام خدا هستند ... (16)

و) ارجاع مردم به شاگردان خود

از ديگر نشانه‏هاى روابط بسيار خوب امام و شاگردان خود آن است كه بسيارى از مردم را كه دور از مدينه به سر مى‏بردند و دسترسى به آن حضرت نداشتند، به برخى از شاگردان عالم و فقيه خود كه پاسخگوى نيازهاى دينى و اعتقادى مردم بودند ارجاع مى‏داد; مثلا:
1- به فيض بن مختار فرمود: هر وقت‏خواستى بر حديث ما دست‏بيابى، آن را از اين شخص كه اينجا نشسته است‏بگير; و با دست‏خود به زراره بن اعين اشاره فرمود. (17)
2- به شعيب عقرقوقى كه به امام جعفر صادق عليه السلام گفته بود بسا مى‏شود به برخى از مسائل نياز پيدا مى‏كنيم; آنها را از چه كسى بپرسيم؟ فرمود: بر تو باد بر اسدى يعنى ابوبصير. (18)
3- به مسلم بن ابى حيه كه پس از مدتى شاگردى در خدمت امام صادق عليه السلام مى‏خواست‏به وطنش برگردد و توصيه‏اى از آن حضرت درخواست كرده بود، فرمود: نزد ابان بن تغلب برو، زيرا وى احاديث زيادى از من شنيده است; پس هر چه از من براى تو روايت كرد، تو آنها را از من روايت كن. (19)
4- عبد الله بن ابى يعفور گويد: به حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم ممكن نيست هميشه خدمت‏شما برسم و بسا مى‏شود برخى سؤال مى‏كنند و جواب آن را آماده ندارم; در اين گونه مواقع چه كنم؟
حضرت فرمود: چرا با محمد بن مسلم تماس نمى‏گيرى; زيرا كه او از پدرم گرفته و نزد او وجيه بوده است. (20)
5- در زمان حضرت صادق عليه السلام مردى شامى براى بحث و گفتگو با امام به مدينه آمده بود كه حضرت او را به حمران ارجاع داد. آن مرد شامى گفت: من براى مناظره با تو به اينجا آمده‏ام نه با حمران!
حضرت فرمود: اگر بر حمران غلبه كردى مثل آن است كه بر من غالب شده‏اى. پس آن مرد از حمران سؤال مى‏كرد و او پاسخ مى‏گفت چندانكه آن مرد شامى خسته شد. حضرت به وى فرمود: اى شامى! حمران را چگونه يافتى؟ گفت: بسيار حاذق است زيرا هر چه از او پرسيدم جواب مرا مى‏گفت. (21)

ز) درخواست گزارش از فعاليتهاى تبليغى

يونس بن يعقوب گويد: من و جمعى ديگر در محضر امام صادق عليه السلام بوديم و هشام بن حكم حضور داشت. حضرت رو به هشام نمود و فرمود: داستان خود را با عمرو بن عبيد براى دوستانت نقل كن. هشام عرض كرد: شنيده بودم كه عمرو بن عبيد در بصره براى خود محلى در مسجد ترتيب داده و مردم اطراف او را مى‏گيرند و او مردم را گمراه مى‏كند. اين مطلب بر من خيلى گران آمده بود. بدين جهت‏به سوى بصره سفر كردم. اتفاقا روز جمعه بود كه وارد بصره شدم. به مسجد رفتم و او را ديدم كه با كمال وقار و بزرگى نشسته و مردم اطراف او حلقه زده‏اند و پيوسته از او سؤال مى‏كنند.
من خود را در كنار آن مردم جاى دادم. آنگاه رو به او كردم و گفتم: اى دانشمند! من از تو سؤالى دارم. گفت: بگو. پرسيدم: آيا چشم دارى؟ گفت: اى پسرك اين چه سؤالى است كه مى‏كنى؟ مگر نمى‏بينى كه چشم دارم؟ ! گفتم: سؤال من در همين حد است. گفت: بپرس، اگر چه سؤال تو احمقانه است. باز سؤال كردم: آيا چشم دارى؟ گفت: آرى. گفتم: چه استفاده‏اى از آن مى‏كنى؟ گفت: مردم را مى‏بينم و رنگها را تميز مى‏دهم. گفتم: بينى دارى؟ گفت: آرى. گفتم: چه بهره‏اى از آن مى‏برى؟ گفت: بوها را استشمام مى‏كنم. گفتم: دهان دارى؟ گفت: آرى. گفتم: از آن چه فايده‏اى مى‏برى؟ گفت: غذاها را به آن وسيله مى‏چشم. گفتم: آيا قلب دارى؟ گفت: آرى. پرسيدم: با او چه مى‏كنى؟ گفت: آنچه را كه اعضا و جوارح بدنم لمس كنند خصوصيات آن را با قلب تميز مى‏دهم. گفتم: با آنكه اين اعضا و جوارح، صحيح و سالم هستند چه نيازى به قلب است؟ گفت: قلب رئيس بدن است آنچنانكه هر چه انسان بشنود و در آن حيرتى باشد به وسيله قلب و تامل كردن در آن مى‏توان خصوصيات و واقعيت آن را كشف كرد.
گفتم: پس قلب به منزله رئيس و فرمانده اعضا و حواس انسان است و بدن از وجود چنين فرمانروايى مستغنى و بى‏نياز نيست؟ گفت: آرى.
آنگاه گفتم: اى ابا مروان! خداوندى كه براى اعضا و جوارح انسان رئيس و امامى قرار داده كه در وقت جهل و حيرت خود به او رجوع كنند، چگونه ممكن است اين امت را حيران و سرگردان در جهل خود فرو گذارد و براى آنان امام و رئيسى قرار ندهد تا در موارد حيرت و نادانى خود به او رجوع كنند؟ عمرو چون اين كلام را از من شنيد رو به من آورد و گفت: اهل كجايى؟ گفتم: اهل كوفه. گفت: پس يقين دارم كه تو هشام هستى. بى‏درنگ از جاى برخاست و مرا در آغوش گرفت و در جاى خويش نشانيد و تا وقتى كه من در آن مجلس بودم هيچ سخن نگفت تا آن زمان كه برخاستم.
حضرت صادق عليه السلام از اين جريان خنديد و فرمود: اى هشام! اين مناظره را از كجا ياد گرفتى؟
هشام گويد: عرض كردم يابن رسول الله بر زبانم جارى شد. حضرت فرمود: اى هشام به خدا سوگند اين مطالب در صحف ابراهيم و تورات موسى نگاشته شده است.

ح) راهنمايى و تذكر

هر دانشمندى هر چند كه از نظر دانش، توانا باشد معمولا داراى ضعفهايى نيز هست كه بايد آنها را به قوت مبدل كند و اگرنقاط قوتى دارد بايد بر آنها تكيه زند تا بهتر مورد استفاده قرار گيرد.
امام صادق عليه السلام در ضمن جلسات درسى و يا در ملاقاتها و نشستهاى علمى كه با شاگردان خود داشت، هرگاه به نقاط ضعف يا قوت آنان برخورد مى‏كرد هرگز از يادآورى آن خوددارى نمى‏كرد.
امام پس از آنكه عده‏اى از شاگردان خود را براى بحث و گفتگو با يك مرد شامى فرا مى‏خواند، در پايان به نقاط مثبت و منفى كه در آنها ديده است اشاره مى‏كند. در باره حمران مى‏فرمايد: اى حمران! تو در بحث، سخنى را دنبال مى‏كنى و به نتيجه مى‏رسانى.
به هشام بن سالم فرمود: مى‏خواهى بحث را دنبال كنى و به نتيجه برسانى اما توانايى ندارى و به احول فرمود: در بحث و مناظره بسيار قياس مى‏آورى و حيله‏گرى مى‏كنى; باطل ديگران را به باطل جواب مى‏دهى و خرد مى‏كنى; جز اينكه باطل تو گوياتر و آشكارتر از باطل اوست. و به قيس ماصر فرمود: به هنگام گفتگو به حق نزديك مى‏شوى اما از اخبار و احاديث پيامبر بسيار فاصله مى‏گيرى و حق را به باطل مى‏آميزى، اما بدان كه سخن حق اگر چه كم باشد تو را از باطل بسيار بى‏نياز خواهد ساخت. سپس افزود: تو و احول در بحث و مناظره جنب و جوش خوبى داريد و بسيار حاذق و هوشيار هستيد.
يونس گويد: يك لحظه با خود گفتم كه شبيه همين سخنان را حضرت به هشام بن الحكم خواهد گفت اما ديدم كه حضرت وى را مخاطب قرار داد و فرمود: اى هشام تو پيش مى‏روى اما همين كه مى‏خواهى به زمين بخورى ناگهان پرواز مى‏كنى و همانند تو بايد با مردم سخن گويند. از لغزش بپرهيز كه امداد شفاعت در پشت‏سر تو خواهد بود. (22)

ط) ابراز خشم از اسائه ادب بر شاگردان

جميل بن دراج گويد روزى به قصد ديدار امام صادق عليه السلام به خانه ايشان روانه شدم. پيش از ورود، شخصى از اهل كوفه را ديدم كه از محضر امام بيرون رفت.
وقتى بر آن حضرت وارد شدم، حضرت فرمود: آن كس را كه هم‏اكنون از نزد من بيرون رفت ملاقات كردى؟ عرض كردم: آرى، او مردى از ياران ما و از كوفيان است. حضرت فرمود: خداى روح او را و هر كه همفكر اوست پاك نگرداند. او از كسانى ياد كرد و عيب جويى نمود كه پدرم آنها را بر حلال و حرام خدا امين شمرده بود و جايگاه علم پدرم بودند و امروز در نزد من چنين هستند. اينان جايگاه سر من مى‏باشند.
از ياران حقيقى پدرم بوده‏اند و اگر اهل زمين در اثر گناه، مستحق عذاب الهى باشند، خداوند به واسطه همين چهره‏ها سوء و عذاب را از آن مردم برطرف مى‏كند.
اينان ستارگان شيعيانم هستند چه زنده باشند و چه مرده. اينان كسانى هستند كه ياد پدرم را زنده كرده‏اند. سپس گريه كرد. عرض كردم: اينان چه كسانى هستند؟
حضرت فرمود: كسانى هستند كه مشمول صلوات و رحمت‏خداوند مى‏باشند چه زنده باشند و چه مرده; آنان بريد عجلى و زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم هستند. (23)

ى) تاثر از فوت ياران و اظهار همدردى

امام صادق عليه السلام با دريافت‏خبر رحلت غم‏انگيز برخى از ياران و شاگردان سخت متاثر مى‏شد و با صاحبان عزا اظهار همدردى مى‏كرد. چنانچه نقل گرديده وقتى كه ابان بن تغلب از دنيا رفت و خبر وفات او به امام صادق عليه السلام رسيد، حضرت بر او رحمت فرستاد و سوگند ياد كرد كه مرگ ابان دل مرا به درد آورد. (24)

ك) ترحم و طلب آمرزش

از آن حضرت سخنان بسيار مهم و ارزشمندى در باره برخى شاگردان كه از دنيا رفته بودند شنيده شده است. در اين سخنان زيبا نه تنها بر عدالت و وثاقت آن بزرگ مردان صحه گذاشته شده، بلكه به ثبات ايمان و اهل بهشت‏بودنشان نيز اشاره گرديده است. بهترين مصداق سخن آن حضرت افرادى همانند حمران بن اعين و عبد الله بن ابى يعفور و يونس بن ظبيان و بكير بن اعين هستند.
1- امام صادق عليه السلام پس از فوت يونس بن ظبيان فرمودند: رحمه الله و بنى له بيتا في الجنة كان و الله مامونا على الحديث .. . (25)
خداى رحمت كند او را و خانه‏اى برايش در بهشت‏بنا كند. به خدا سوگند كه اونسبت‏به ضبط و نقل حديث امين بود.
2- آن حضرت پس از فوت حمران بن اعين فرمود: مات والله مؤمنا (26)
به خدا سوگند كه وى به حالت ايمان از دنيا رفت.
3- امام پس از فوت بكير بن اعين فرمود: والله لقد انزله بين رسوله و اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليهما (27) به خدا سوگند كه پروردگارش جايگاه او را بين پيامبر و اميرمؤمنان قرار داد.
4- و پس از وفات عبد الله بن ابى يعفور، نامه‏اى به مفضل بن عمر نوشت و چنين يادآور شد: خداوند او را قبض روح كرد در حالى كه نيكنام بود، تلاشش مورد تقدير، خودش آمرزيده و مورد رضايت‏خدا و پيامبر و امامش بود ... در زمان ما كسى مطيع‏تر از او براى خدا و رسول و امامش يافت نمى‏شد و بر همان حال بود تا خداوند روحش را به سوى خود گرفت و به بهشت روانه‏اش ساخت. (28)

ل) زيارت قبر ياران

عبد الملك بن اعين شيبانى كوفى يكى از ياران با وفا و از شاگردان امام صادق عليه السلام بود كه در نزد امام، قرب و احترام فراوان داشت. حضرت پس از آنكه وى در مدينه از دنيا رفت، دست‏به دعا برداشت و فرمود: خدايا ما در نزد ابو ضريس از بهترين بندگانت‏بوديم; خدايا او را در روز قيامت جزو ثقل محمد صلى الله عليه و آله قرار ده. سپس در باره‏اش فرمود: چه كسى همانند ابو ضريس است، بلكه همانند او كسى نيامده است. (29)
آنگاه با ياران خود به زيارت قبر او در مدينه رفت (30) و در كنار تربتش بر او رحمت فرستاد.

پي‌نوشت‌ها:

1) رجال نجاشى، ص 8
2) سفينة البحار، ج 2، ص 370
3) منتهى الآمال، ج 2، ص 179.
4) شاگردان مكتب ائمه، ج 1، ص 261 و اختصاص مفيد، ص 192
5) همان، ص 239
6) منتهى‏الآمال، ج 2، ص 167.
7) سفينة البحار، ج 2، ص 719
8) همان
9) همان، ج 2، ص 21
10) شاگردان مكتب ائمه، ص 100
11) تنقيح المقال، ج 2، ص 247
12) سفينة البحار، ج 1، ص 334
13) ارشاد مفيد، ص 261.
14) اختصاص مفيد، ص 61
15) تنقيح المقال، ج 1، ص 165.
16) همان، ص 165
17) منتهى الآمال، ج 2، ص 171
18) همان، ص 175
19) شاگردان مكتب ائمه، ص 2، رجال نجاشى، ص 10
20) جامع الرواة، ج 2، ص 193
21) منتهى‏الامال، ج 2، ص 170 و تنقيح المقال، ج 1، ص 371
22) ارشاد مفيد، ص 262 و احتجاج طبرسى، ج 2، ص 122
23) تنقيح المقال، ج 1، ص 165
24) معجم رجال الحديث، ج 1، ص 25
25) منتهى الآمال، ج 2، ص 180
26) جامع الرواة، ج 1، ص 278 و تنقيح المقال، ج 1، ص 370
27) معجم رجال الحديث، ج 3، ص 353
28) منتهى الآمال، ج 2، ص 173
29) جامع الرواة، ج 1، ص 519
30) همان

منبع:مجله مبلغان (حوزه)




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط