امام راحل در متن جامعه زندگي مي كرد

حكومت اسلامي از ديدگاه امام حكومت اسلامي از ديدگاههاي حضرت امام 2 ركن ضروري و اساسي دارد: الف ) اسلام : وقتي عموم مردم مسلمانند و اعتقاد به اصول اسلام دارند ، بايد قوانيني كه در اين حكومت تدوين مي شود، اسلامي بوده و مخالفتي با اسلام نداشته باشد؛ البته اين بدان معنا نيست كه تلقي كنيم بايد موضوعات جديد و روز آمد را كه در زمان معاصر پديد مي آيند، در اسلام باشد.
دوشنبه، 29 مهر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام راحل در متن جامعه زندگي مي كرد
امام راحل در متن جامعه زندگي مي كرد
امام راحل در متن جامعه زندگي مي كرد

نويسنده: آيت الله دكتر سيد محمد موسوي بجنوردي

حكومت اسلامي از ديدگاه امام

حكومت اسلامي از ديدگاههاي حضرت امام 2 ركن ضروري و اساسي دارد:
الف ) اسلام : وقتي عموم مردم مسلمانند و اعتقاد به اصول اسلام دارند ، بايد قوانيني كه در اين حكومت تدوين مي شود، اسلامي بوده و مخالفتي با اسلام نداشته باشد؛ البته اين بدان معنا نيست كه تلقي كنيم بايد موضوعات جديد و روز آمد را كه در زمان معاصر پديد مي آيند، در اسلام باشد. خود مكانها و زمانها به اعتبار شرايط ، موضوع سازند و مفاهيم جديدي پديد مي آورند. بنابراين اشتباه است كه مشاهده موضوع يا مفهومي كه در اسلام آن زمان نبوده ، بگوييم اين خلاف اسلام است .
ب ) مردم كه رهبر يا جمهوريتي را انتخاب مي كنند و بر اين اساس ،‌كل ملت در حاكميت خويش ، سرنوشت ، نظاههاي سياسي ، اقتصادي و فرهنگي ، جنگ و صلح خودش كاملا دخالت داشته، مستقيم شركت كند.
اسلام ، حكم عقل را به عنوان يكي از منابع اجتهاد مي پذيرد، چرا كه عقل جمعي كارساز است . در اين جايگاه فعاليت ما به اين قضيه معطوف مي شود كه عقلاي عالم (عقلاي غير منحرف ) چه چيزهايي را نيكو يا ناپسند مي شمارند. آن چيزي را كه نيكو يا ناپسند بيندارند ؛ يقين بدانيد كه شريعت هم آن را نيكو يا ناپسند مي داند.
احكام شريعت هيچ گاه از احكام عقلاني جدا نيست . شريعت هميشه در راستاي احكام عقلاني است .بنابراين متكلمان شيعه در اين مضمون عبارتي بسيار زيبا دارند: «الاحكام الشريعه الطاف في الاحكام العقليه» ذات باري تعالي بر اين اساس كه نمي خواهد جامعه اي در اتحراف به سر برد يا فطرتهاي مردم آلايش پيدا كند (اما چنانچه چنين اتفاقي افتاد) به همان چيزي رهنمودشان مي كند كه عقل و فطرتهاي انساني بدانها نظر مي دوزند و ما را رهنمون مي شوند. يعني همه شرايع آسماني (از ابراهيم ، موسي ، عيسي ، تا رسول خاتم (ص) احكامي كه آورده اند از باب قاعده لطف است والا عقل سليم آدمي نيز به همين ها مي درسد و حكم مي كند.
حال ،‌ با غور در اين موضوع كه چرا جامعه ما همگام با جهان متحول نشده است ، مي توان به اين نكته انديشيد كه واقعا به ما باورانده بودند نبايد با مدنيت همسو باشيم ؛ بلكه بايستي به همان طرز قديمي خودمان عمل كنيم . چنانچه براي مدتي گرفتن شناسنامه را براي بچه ايشان خلاف شرع مي شمردند! آنها را براي تحصيل به مدارس نمي فرستادند يا درباره دختران عقيده داشتند كه بايد بيسواد بار بيايند، نبايد كتابت بياموزند…. جامعه اي با چنين ويژگي هايي نمي تواند جامعه اي متزقي باشد. در حالي كه اسلام برعكس اعلام مي كند تحصيل علم بر همه مسلمان ها اعم از مرد و زن واجب است . علم را ولو در دورترين نقطه جهان باشد، هجرت كن و فرابگير . ز گهواره تا گور دانش بجوي . اسلام دين علم است ، اسلام دين مدنيت است .
مسلم ، دوري ما از اسلام باعث اين عقب ماندگي ها شده است وگرنه چنانكه ملتزم به اسلام بوده باشيم ، بايستي همه علوم را فرا بگيريم و جامعه ما بايد جامعه دانشمندان و فرهيختگان باشد. استعمار به مردم باورانيده بود كساني كه باورهاي ديني دارند، نبايد علم روز را بياموزند! در مبارزه با چنين طرز تلقي اي و محو اين ذهنيت ويرانگر بود كه حضرت امام (ره) انقلابي فرهنگي را در همه ابعاد شروع كرد و تاكيد داشت در اين قالب بايد فرهنگ متعالي ، جايگزين فرهنگ منحط شود.
توجه به نظم در زندگي حضرت امام به عنوان الگو و فراگير شدن اين انتظام در سطح جامعه مي تواند تحولاتي اساسي را به جلو بيندازد.

امام جامع علوم زمان خود

امام در عين حالي كه به علوم مختلف (فلسفه و ….)‌احاطه داشت ؛ ولي طرز نگرشش در برداشت ها و استنباط هاي فقهي ، طرز تفكر عقلايي بود. به اين معني كه خودش را چون يكي از افراد جامعه برمي شمرد ( نه اين كه مثلا بنده در مدرسه نشسته ام و خودم را دور از جامعه و اقتضائات آن نگه داشته …) طرز تفكر امام اين بود كه در متن جامعه زندگي مي كند . من اعتقاد دارم كه يك مسلم واقعي اين طوري است . امام خميني نمونه اي است از كسي كه واقعا پايبند تمام عقايد اسلام است ، كلمه اسلام را درك كرده و به باورداشت هاي ديني اش بحق اعتقاد دارد . تمام رفتار و سيره اي را كه ايشان داشت ، اسلام بيان كرده است ( شما در روايات ،‌آيات ،‌توصيه هاي پيامبر (ص) ،‌امام علي و ائمه اطهار (ع) دقيق شويد ) منتها ما عمل نمي كنيم .
انساني كه همه صفات و اخلاق نيك و بايدهاي مذهبي را دارا باشد. بحق شاگرد مكتب امير المؤمنين است؛ چون الگوي كامل و اسوه به نظر من خود آن حضرت (ع) است . پيامبر كه اشرف كائناتند درباره بعد از ايشان صحبت مي كنيم. امير المؤمنين (ع)‌مسلمان به تمام معناست . انساني كه معناي آيينه تمام نماي اسلام بود. مستجمع تمام كمالات . بحق جامع اضداد بود. يعني در ميدان جنگ عليه دشمنان اسلام، سينه مباركش (مثل كبد شتر) خونفشان و خوشرنگ مي شد، حال آن كه همين آدم وقتي يتيمي را مي بيند، به گريه مي افتد… اينها اصلا با هم جمع نمي شود، نمي توانيد در يك انسان اينها را مجموع كنيد؛ اما چرا در امام علي (ع) اين طوري است ؟ چون هر دوي اين كنشگري ها و امثال آن براي خدا بود… و امام خميني در همين مسير گام مي زد.
ما بايد از سيره زندگاني امام درس بگيريم . پيش از اين كه در فوت يكي از مراجع تقليد (آيت الله العظمي آسيد ابوالحسن اصفهاني ) بود كه مرحوم كاشف الغطاء (در رثاي ايشان) چه رسا بيان كرد: لقد انسيت من قبلك و اتعبت من بعدك . تو آمدي و هر آنچه كه پيش از تو بود به فراموشي رفت و عرصه بعدي را نيز مشكل كردي؛ زيرا بعدي ها بايد مثل تو شوند… خيلي كلمه زيبايي است . من مي خواهم اين گفته را براي امام خميني به كار ببرم .
در بعد خويش بايد گفت : امام بحق كسي بود كه با وجود تمان نياكان و فقهاي بزرگ قبلي كه همه جزو اعاظم هستند. طوري عمل كردند كه كار را خيلي مشكل كردند، براي كسي كه بخواهد مثل او باشد، كار سنگيني است . بايد بگويم : لقد انسيت من قبلك واتعبت من بعدك .

نظم ركن اصلي زندگي امام

امام در تمام زندگيش برنامه داشت . از همان نصفه شب كه براي عبادت بيدار مي شد تا زمان خواب فردا شب . يعني كارهايش سر دقيقه و ساعت انجام مي شد . اين كه درسش در چه ساعتي تدريس شود، چه وقت و تا چه ساعتي مي خواهد مطالعه كند. يا بنويسد. شبها ساعت معيني حرم مي رفتند. مي توانستيم ساعتمان را با ورود ايشان به حرم تنظيم كنيم نه يك دقيقه ديرتر نه زودتر . سر ساعت معين به حرم مي آمدند، زيارتشان را انجام مي دادند و سر وقت هم مي رفتند. به عبارتي ديگر يك زندگي تمام منظم و برنامه ريزي شده.
چنين كساني هيچوقت عمرشان تلف نمي شود. اين افراد هميشه موفقند. در ابعادي ديگر كشوري هم كه برنامه دارد، هميشه پيشرفته است . در كشوري نابساماني پيدا مي شود كه برنامه نداشته باشد اگر چه ما در همه چيز (اقتصاد، فرهنگ ، روابط خارجي ، اجتماعي و …..) برنامه داشته باشيم، كشورمان مترقي خواهد شد.
اصلا اسلام به عقيده من، دين برنامه است . اسلام تاكيد به نظم مي كند ( نظم امركم در فرمايش حضرت اميرالمؤمنين ع ) با هرج و مرج و آنچه كه موجب اختلال نظام باشد، مخالف است. اسلام هميشه به طرف نظم گرايش دارد؛ زيرا كه حكم عقل است .




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط