بل عقول ماست سایههای او *** میافتد چون سایهها در پای او
عقل از جان گشت با ادراک و فر *** روح او را کی شود زیر نظر
لیک جان در عقل تأثیری کند *** زآن اثر آن عقل تدبیری کند
نوحوار ار صدمتی زد بر تو روح *** کو یم و کشتی و کو طوفان نوح
عقل اثر را روح پندارد ولیک *** نور خور از قرص خور دورست نیک
زآن به قرصی سالکی خرسند شد *** تا ز نورش سوی قرص افکند شد
زآنکه این نوری که اندر سافل است *** نیست دائم روز و شب او آفل است
مولانا میگوید: عقل ما سایهی آن روح آزاد است و باید پای او را ببوسد و به او احترام گذارد. «جان»، همان روح انسانی است که عقل را به کار میاندازد. بنابراین روح - چه روح فردی ما و چه روح مطلق - در حیطهی تصرف و داوری عقل جزئی نمیگنجد، تا عقل با استدلال، آن را اثبات یا تأیید کند، زیرا عقل جزئی از روح قدسی و الهام الهی، صاحبِ معرفت و جلالت شده و امکان ندارد که روح عالی مرتبه، مقهور عقل جزئی باشد و از آن متابعت کند. اما روح در عقل جزئی تأثیر میگذارد و آن را تحت تصرّف خود قرار میدهد. عقل نیز به واسطهی آن اثر روحانی به تدبیر و چارهجویی توفیق مییابد. روح حضرت نوح در درون او به او میگفت که مورد تأیید حق است. حال اگر روح تو هم به تو همین را بگوید، باور نکن. اول نگاه کن که آیا دیگر نشانههای مردان حق را داری یا نه؟ گاهی خوشخیالی و خودبینی نتیجه آن است که «عقل جزئی» آثار روح را با روح اشتباه میکند و آن چه در درون تو با تو سخن میگوید ممکن است روح نباشد، «اثر روح» باشد. نور خورشید، خورشید نیست. «قرص»، همان قرص نان و بهرهی مختصر و ادراک محدود از عوالم غیب است. سالک راه حق از ادراکات اولیه شادمان میشود، زیرا همین ادراکات وسیلهای برای ادراک حقیقت است. «سوی قرص افکند شد»؛ یعنی به سرچشمهی حقیقت یا اصل هستی رسید. «نوری که اندر سافل است» یعنی آثار روح مطلق در عالم ماده است و «آفل» به معنای فرو رونده و ناپایدار است.
منبع مقاله :افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.