عدالت ‏سالاری در خانواده

پرسش: مردسالاری و زن‏سالاری چه نشانه‏ها و عوارضی دارد و چگونه می‏توان از آن جلوگیری کرد و به جای آن عدالت و دین‏سالاری را جایگزین کرد؟ پاسخ: از حکمتهای الهی در آفرینش انسان آن است که افراد آن هر یک دارای ویژگیهایی‏اند که در دیگری نیست و وجود هر یک از آنها نیز برای زندگی لازم و ضروری است و وجود هر یک از آن در یکی و نبود آن در دیگری، خود موجب احساس نیاز افراد انسانی به یکدیگر و به دنبال آن تشکیل اجتماع، همگرایی و مدنیّت است
يکشنبه، 5 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عدالت ‏سالاری در خانواده
عدالت ‏سالاری در خانواده
عدالت ‏سالاری در خانواده

نويسنده: سیدمهدی موسوی کاشمری

پرسش:

مردسالاری و زن‏سالاری چه نشانه‏ها و عوارضی دارد و چگونه می‏توان از آن جلوگیری کرد و به جای آن عدالت و دین‏سالاری را جایگزین کرد؟
محمدباقر صفاری ـ قم

پاسخ:

از حکمتهای الهی در آفرینش انسان آن است که افراد آن هر یک دارای ویژگیهایی‏اند که در دیگری نیست و وجود هر یک از آنها نیز برای زندگی لازم و ضروری است و وجود هر یک از آن در یکی و نبود آن در دیگری، خود موجب احساس نیاز افراد انسانی به یکدیگر و به دنبال آن تشکیل اجتماع، همگرایی و مدنیّت است. این منظور در حیوانات به طور غریزی حاصل است و لذا این اختلاف در حیوانات بسیار ناچیز است. و اینکه انسان «مدنیّ بالطبع» است غیر از غریزی بودن آن است، بلکه به این معناست که انسان با وجود طبیعتی این چنین و آفرینشی این گونه، به اقتضای طبع خود و با اختیار، به سوی حیات جمعی می‏رود و برای دستیابی به خواسته‏های خود و رسیدن به کمال زندگی چاره‏ای جز آن ندارد.
قرآن کریم می‏فرماید: «و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضا سخریا؛(1)
ما برخی از مردم را بر برخی برتری دادیم تا یکدیگر را در تخسیر هم گیرند.»
علامه طباطبایی در تفسیر آیه می‏نویسد: «کثرت نیازمندی‏های انسان در زندگی دنیا به گونه‏ای که با انفرادی به سر بردن قادر به تأمین همه آنها نیست او را نیازمند حیات جمعی کرد که به دو صورت تحقق می‏پذیرد؛ یکی از راه به خدمت گرفتن فردی، فرد دیگر را و دیگری از راه همکاری و همیاری.»(2)
خانواده که خود مهمترین و بنیادی‏ترین نهاد اجتماعی است، جز در سایه وجود اختلاف در مظاهر و مواهب وجودی هر یک از زن و مرد، پدید نمی‏آید. نهاد خانواده دارای اهداف و مقاصدی است که به تنهایی از هیچ یک از زن و مرد ساخته نیست و در حقیقت وقتی صفات موجود در مرد با ویژگیها و صفات موجود در زن جمع می‏شوند، نقصها تبدیل به کمال می‏شود و استعدادها و مواهب مختلف در مسیر واحدی قرار می‏گیرند و اهداف مورد نظر تحصیل می‏گردد.

«ویل دورانت» و تفاوتهای زن و مرد

«ویل دورانت» در زمینه اختلاف زن و مرد به لحاظ غرایز فردی می‏نویسد:
«طبیعت زن بیشتر پناه‏جویی است نه جنگجویی، به نظر می‏رسد که در بعضی از انواع، ماده اصلاً غریزه جنگی ندارد، اگر ماده خود به جنگ آید برای کودکان خویش است. و اگر گاهی درندگی در او دیده می‏شود در واقع ضروری و ناگهانی است، که نفع نوع آن را ایجاب کرده است. روشن است که زن گرایش کمتری به خشونت دارد و جنایات نادر او بیشتر در دوره‏های اضطرابهای فیزیولوژیکی است. زن از مرد شکیباتر است و گرچه شجاعت مرد در کارهای خطیر و بحرانهای زندگی بیشتر است، اما تحمل دائمی و روزانه زن در مقابله با ناراحتیهای جزیی بیشمار بیشتر است. زن بیماری را با آرامش تحمل می‏کند و گویی در آن لذتی نهانی در می‏یابد و در آن خود را از مشاغل و زحمات بیشمار خود فارغ حس می‏کند اما چون مرد به زندگی راکد و آرام عادت ندارد، در بیماری ناراحت است و رنج خود را به همه باز می‏گوید. جنگجویی زن در وجود دیگری است. زن سربازان را دوست دارد و از مرد توانا خوشش می‏آید. در مشاهده قدرت، نوعی عامل عجیب «خوشی فرودستانه» او را تحریک می‏کند، اگرچه خودش قربانی این قدرت باشد. در هر نسل، ماده، نر جنگی را برمی‏گزیند، بی‏آنکه خود بداند در این کار، احتیاج به حمایت از کودک و منزل نهفته است ... زن به مردی که فرماندهی بلد است با خوشحالی تسلیم می‏شود. اگر این روزها فرمانبرداری زن کمتر شده است، برای آن است که مردان در قدرت و اخلاق ضعیف‏تر از پیش شده‏اند ...»(3)
باز از لومبروسو نقل می‏کند: «پایه طبیعی عشق زن فقط یک صفت ثانوی از مادری اوست و همه احساسات و عواطفی که زنی را به مردی پیوند می‏دهد از دواعی جنسی برنمی‏خیزد بلکه از غرایز انقیاد و تسلیم سر می‏زند و این غرایز برای انطباق با اوضاع به وجود آمده است.»(4)
او در باره هنر مادری و اهمیت بسیار آن می‏نویسد:
«علل کمی نبوغ در میان زنان هم متعدد است و هم گمراه‏کننده. شاید ما در این باره بی‏تعمق حکم می‏کنیم و فراموش می‏کنیم که نبوغ در مادری همان اندازه امکان دارد که نبوغ در سیاست و ادب و جنگ. در باره برابری در نبوغ نباید از روی برابری در قدرت یا توانایی در اجرای امور با مهارت مساوی حکم کرد. بلکه برابری در نبوغ را باید از روی توانایی در اجرای مشاغل و وظایفی دانست که طبیعت بر هر یک از زن و مرد مقرر کرده است ...»(5)
و باز همو در بیان نقش بی‏بدیل و ممتاز زن در بقاء نوع و برجسته بودن این نقش می‏نویسد:
«در نمایش بزرگ توالد که محور حیات است عمل نر حقیر است، او فقط سیاهی لشکر است. در بحران وضع حمل، مرد با دستپاچگی و حیرت در کنار زن می‏ایستد و سرانجام به حقارت و غیر ضروری بودن هستی خود در پهنه رشد نوع پی می‏برد. در این لحظه است که می‏فهمد زن از او به نوع نزدیکتر و وابسته‏تر است و جریان عظیم حیات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم اوست و به تدریج در می‏یابد که چرا اقوام ابتدایی و ادیان بزرگ مادری را می‏پرستیدند.»(6)
مقصود از ذکر این موارد این است که در کارگاه خلقت به هر یک از زن و مرد، سهمی از وجود داده شده است و این مسأله‏ای است روشن برای هر انسان منصف و متفکر. و به نظر می‏رسد، اصرار برخی بر نفی این دوگانگی و مساوی دانستن زن با مرد از جهات مختلف، که برخاسته از تفسیر و دیدگاهی خاص از «فیمینیسم» است،(7) به فراموشی سپردن امتیازات و ویژگیهای برتر زن و اصالت دادن به جنس مرد است و خود تحقیری ناخواسته و پنهان نسبت به جنس زن به شمار می‏رود. بهترین رویکرد در این باره توجه شایسته و جامع هر یک از زن و مرد نسبت به ویژگیهای خود و پرورش و دفاع از آن است. در این صورت مرزها حفاظت، اصالتها پاس داشته، حقوق شناخته شده و اعتدال حاکم می‏شود و در سایه این تعامل، مقاصد نوع تأمین می‏گردد و در غیر این صورت مفاسد بسیاری پیش می‏آید که مردسالاری و یا زن‏سالاری بخشی از آن است و به گفته «ویل دورانت» «زنان دریابند که مردان قابل این همه ستایش نیستند که مورد تقلید زنان واقع شوند و نیز دریابند که ... کمال در اجرای وظایف طبیعی خاص هر جنس است و نیز زمانی که آزادی را تبلیغ می‏کنند بدانند که مرد ناقص شدن کاری نیست، بلکه مهم زن کامل بودن است، مادری را فنی بدانند که برای آن، همان اندازه هوش و استعداد لازم است که در به کار بردن اهرم و قرقره و چرخ و پیچ و مهره و شاید دریابند که مهمترین هنرها همین است. این آزادی نوین، برای زنان، مسایل مشکل و پیچیده‏ای مانند آنچه در دوران اسارت و بندگی با آن مواجه بودند پیش آورده است.»(8)
بنابراین همچنان که نادانی و ستم‏پذیری در زن، موجب پیدایش مردسالاری در ساحت خانواده است، خودفراموشی، بیزاری از جنسیت زنانگی، مردانه‏آرایی و تقلید از مردان نیز، خود نوعی خودباختگی جنسی و پذیرش مردمحوری و مردسالاری است.

نشانه ‏های زن ‏سالاری و مردسالاری

هر یک از پدیده‏های زن‏سالاری و یا مردسالای گاهی از منظر اجتماعی و عام آن منظور می‏شوند و گاهی تنها در محدوده خانواده و در دایره مدیریت آن مورد ملاحظه قرار می‏گیرد. و طبعا آثار هر کدام نیز، متفاوت خواهد بود. البته در این پاسخنامه بعد اجتماعی این دو پدیده مورد نظر نبوده و تنها به بعد خانوادگی آن پرداخته شده است، و اینک به نشانه‏های هر یک از زن و یا مردسالاری در محیط خانواده اشاره می‏کنیم.
نشانه‏ های زن ‏سالاری عبارتند از:
1ـ نادیده گرفتن حقوق و مدیریت کلی شوهر.
2ـ وا داشتن مرد به کار اضافی و اشتغال طاقت‏فرسا و گاهی غیر قانونی و جرم‏آلود برای کسب درآمد بیشتر و رفاه افزونتر.
3ـ وادار شدن مرد به خرید و تهیه اسباب و لوازمی برای زندگی که چندان به مصلحت و یا ضروری و یا در طاقت مالی خود نمی‏داند، تنها به صرف اینکه خانم با آن موافق بوده و دستور تهیه آن را داده است.
4ـ تأثیرگذاری در روابط اجتماعی و حتی گاهی قطع رابطه با کسانی که زن بدان رضایت نمی‏دهد گرچه آنان از خویشاوندان نزدیک مرد باشند.
نشانه‏های مردسالاری نیز از این قراراند:
1ـ به کارگیری انواع خشونت از سوی مردان بر ضد زنان.
2ـ محصور کردن زن در خانه و ممانعت از خروج منطقی و مشروع او.
3ـ جهت‏دهی اجبارگونه نوع خوراک و مشی و منش زن و فرزندان مطابق میل و خواست مرد گرچه غیر منطقی و یا حتی غیر مشروع باشد.
4ـ تحمیل کارهای دشوار و طاقت‏فرسا بر زن و وظیفه دانستن رسیدگی بی‏ عیب و نقص و بی‏ کم و کاست به امور مختلف منزل برای زن.
5ـ جلوگیری غیر معقولانه و مستبدانه مرد از اشتغال سالم، مورد نیاز و مشروع زن در بیرون خانه.
6ـ بی‏توجهی به حقوق مالی زن و قایل نشدن حق مالکیت برای او و امساک از پرداخت دیون و حتی مهریه او در صورت مطالبه.
البته آنچه گفته شد نمونه‏های روشن آن بود و ممکن است آثار دیگری نیز برای هر یک از آن دو وجود داشته باشد که از این قلم افتاده باشد.
و روشن است که برخی از آنچه گفتیم، در صورتی که برخاسته از نوعی زورگویی و اجبار باشد، منفی و غیر قابل قبول و از نشانه‏های مردسالاری و یا زن‏سالاری است، ولی چنانچه با توافق، مصلحت‏سنجی و خیراندیشی طرفین صورت پذیرد، از این مدار خارج است.

موارد حاکمیت دین‏سالاری در خانواده

هرگاه سخن از حاکمیت دین در خانواده می‏شود عرصه‏های زیر مورد نظر است:
1ـ تنظیم برخوردها، روابط و مناسبات عمومی و خصوصی هر یک از زوجین با یکدیگر بر اساس آموزه‏ها، تعالیم و حقوق تعیین شده دینی و مقتضای عدالت در مورد خانواده.
2ـ رجوع به داوری حَکَم و یا حاکم مقبول دینی برای رفع اختلاف و رضایت قلبی و عملی به نتیجه آن و تلاش در بهبود روابط بر پایه آن.
3ـ ایجاد فضایی مناسب در خانواده برای تربیت دینی و اخلاقی اعضاء آن بویژه فرزندان و هموار کردن بستری مساعد برای انجام هرچه بهتر وظایف دینی و از بین بردن موانع آن.
برای برقراری حاکمیت دینی در هر یک از این سه عرصه، توجه به محصولات فکری و عقلی و نیزموازین اخلاقی در کنار توجه به حقوق، بایسته و لازم است.

راههای ایجاد دین و عدالت ‏سالاری در خانواده

1ـ مهمترین عامل برقراری عدالت‏سالاری در مناسبات زن و شوهر، اطلاع و وقوف کامل به حقوق زوجین است؛ به این صورت که هر یک از زن و مرد، هم آشنا به حقوق خود و هم واقف به حقوق دیگری باشند. بنابراین همچنان که جهل به حق خود می‏تواند منشأیی برای آن دو باشد، بی‏اطلاعی از حق همسر نیز می‏تواند موجب چنین انحرافی در ساحت خانواده گردد. لذا اگر زن نداند که شوهرش، گذشته از نفقه و مسکن و زمینه مناسب برای زندگی، حق زورگویی و تحمیل کار داخل و یا خارج خانه را بر او ندارد و یا مجاز به ایراد ضرب و شتم و اذیت و آزار ستمگرانه بر او نیست، و یا به حمایت دادگاههای خانواده از او در صورت تجاوزگری مرد توجه نداشته باشد، چنانچه دچار شوهری تندخود، مستبد و سختگیر باشد، به سرعت زندگی‏اش گرفتار مردسالاری و مردخشونتی خواهد شد. و همچنین اگر مرد توجه به حق خود که مدیریت کلی سالم، مدبرانه و هوشمندانه و مانند آن است نداشته باشد، ممکن است به زن‏سالاری در خانواده‏اش کمک کند و رفته رفته، نقش خود را در هدایت امور آن از دست بدهد.
به همین سان، اگر زن به حقوق خود واقف باشد، ولی به حقوقی که در قبال آن، شوهرش بر عهده او دارد، ناآگاه و یا بی‏اعتنا باشد و به آن تن ندهد، و از طرف دیگر مرد نیز قدرت مقاومت در برابر آن را نداشته باشد، زن‏سالاری نتیجه طبیعی چنین وضعیتی است و یا برعکس چنانچه مرد به حقوقی که خود بر گردن همسرش دارد واقف باشد ولی از حقوق زن بر شوهر اطلاعی نداشته و یا بی‏توجه به آن باشد، مردسالاری پی‏آمد قهری آن خواهد بود که متأسفانه بسیاری از موارد این دو پدیده در خانواده‏ها از نوع دوم است.
2ـ از راههای پیش‏گیری و مبارزه با پدیده مردسالاری و یا زن‏سالاری در خانواده گفتگو و مراقبت از شیوه و نوع برخوردها نسبت به یکدیگر است. بسیاری از مرزشکنیها، حرمت‏ستیزی‏ها و سلطه‏طلبی‏ها از بیگانه‏احساسی و ناشناخته بودن عواطف، احساسات و خواسته‏ها و انتظارات زوجین از همدیگر ناشی می‏شود. زن و مرد چنانچه به نیازها و مطالبات به حق یکدیگر و نیز روحیات و خلق و خوی هم آشنایی کامل داشته باشند، به تدریج مرزها و دوئیت‏ها رنگ می‏بازد، محبت و صفا، یگانگی و یکرنگی، خلوص و عشق بین آن دو تقویت می‏گردد، و روابط سلطه‏جویانه به دوستی و احساس نیاز به مشارکت و همدلی و همفکری در اداره خانه و تربیت فرزندان، بدل می‏شود.
در بسیاری از مواردی که مرد از روی اشتباه و یا خودخواهی به تندخویی و سلطه‏جویی متمایل می‏شود، اگر همسر در موقعیت مناسب با او به گفتگو بنشیند و گرفتاریها و رنجهای خود را در داخل زندگی و در اداره امور فرزندان، با او در میان بگذارد و اشتباهات او را با زبانی نرم، مستدل و قانع‏کننده به او گوشزد کند، چه بسا شوهر در رویه خود تجدید نظر کند و دست از لجاجت و ستم بردارد.
و نیز در مواردی که زن از آنچه وظیفه قانونی و واجب او در برابر شوهر است، بیرون رود و در جایی که باید در اطاعت او باشد، از آن سر باز زند و برتری‏جویی و سلطه‏طلبی پیشه کند، بدیهی است چنین پدیده‏ای در زندگی زناشویی به سرعت پایه‏های آن را تضعیف کرده و ریشه‏های آن را می‏خشکاند. بهترین راه چاره برای چنین معضلی، راهکار درون خانوادگی است و اینکه زن و شوهر خود برای آن راه حلی بیندیشند.
قرآن کریم در این باره می ‏فرماید:
«الرّجال قوّامون علی النّساء بما فضّل اللّه‏ بعضهم علی بعض و بما انفقوا من أموالهم فالصّالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ اللّه‏ و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهنّ فی المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا إنّ اللّه‏ کان علیما خبیرا؛
مردان مدیر و برپادارنده بر امور زنان هستند به واسطه برتری که خداوند برخی را بر برخی دیگر داده است و به واسطه آنکه باید مردان از اموال خود به زن نفقه دهند، پس زنان شایسته، مطیع دائمی همسران خود و نگهبان حقوق آنان در غیبت آنها باشند، حقوقی را که خداوند مقرر و پاس داشته است. و آن زنانی که نافرمانی و استکبار آنان را واهمه می‏کنید پس آنها را پند دهید و ـ اگر در اطاعت نیامدند ـ در بستر از آنان کناره گیرید و ـ اگر باز هم مطیع نشدند ـ آنان را بزنید، پس اگر به اطاعت شما در آمدند، هیچ حق ستمگری بر آنان ندارید و خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.»(9)
در آیه کریمه نکات قابل توجهی است که به برخی اشاره می‏شود.
2ـ1ـ آیه شریفه پس از بیان اینکه مردان بپادارنده و قائم بر زنان هستند، دو سبب برای آن ذکر می‏کند، یکی برتری بعضی بر بعضی دیگر و دیگری اینکه مردان از ثروت خود نفقه همسران خود را عهده دارند که ظاهر مقدم داشتن اولی نشان‏دهنده نقش اساسی و عمده آن در این قضیه است. و جالب این است که وقتی سخن از دومین جهت به میان می‏آید آن را به مردان نسبت می‏دهد که «آنان از اموالشان انفاق می‏کنند.» ولی در بیان علت نخست نمی‏فرماید چون مردان بر زنان برتری دارند، بلکه با این عبارت که «برخی بر برخی دیگر برتری دارند» آن را ذکر می‏کند و این خود دربردارنده نکته لطیف و دقیقی است که هر یک از زن و مرد در برخی جهات و صفات انسانی بر یکدیگر برتری دارند و دست خلقت صرف نظر از جهات ویژه هر کدام را به صفاتی ممتاز ساخته است، که در دیگری، ضعیف‏تر قرار داده شده است، و با اجتماع این جهات در کانون خانواده مجموعه کامل انسانی تشکیل می‏شود.
برتری نیروی تعقل و تدبیر، شدت و صلابت در مردان، عواطف و احساسات، انعطاف‏پذیری و لطافتهای روحی و مانند آن در زنان، هر یک را برای بر عهده گرفتن کار و مسؤولیتی در نظام زندگی مستعد و مهیا ساخته است، که هر کدام به طور طبیعی و غریزی به سوی همان کاری می‏رود و سرمایه و عشق و خلوص خود را در همان جهتی مصروف می‏کند که آفریدگار آنها برایشان مقرر ساخته است. و جریان غالب زندگی از گذشته تاکنون نشان می‏دهد که هر یک، نقش خاص طرف مقابل خود را، با میل نفسانی و با جان و دل پذیرا بوده است، که به برخی از آن در پیش اشاره شد.
2ـ2ـ مدیریت، تأمین معاش و دفاع از کیان و اساس خانواده وظایفی است که به تناسب ویژگیهای مردان بر عهده آنان نهاده شده و مصلحت بقا و حیات خانواده اقتضا می‏کند این نقش از سوی زنان مورد قبول واقع شود. همچنان که حضانت، مراقبت و تربیت فرزندان و رسیدگی به امور آنان در درون خانواده، متناسب با خصوصیات روحی و جسمی زنان بر دوش آنها گذاشته شده است و آنان با میل طبیعی خود در جهت ایفای این نقش به حرکت می‏آیند و طبیعت خدا داده آنها قوایشان را در اجرای این وظیفه بسیج می‏کند.
هرگاه زن از پذیرش نقش همسر خود در زندگی مشترک سر باز زند و از اطاعت قانونی و مشروع از شوهر خود بیرون رود، بی‏شک استمرار چنین وضعیتی بنیان خانواده را تهدید می‏کند و آن را در مخاطره جدی قرار می‏دهد.
راهکاری که در این آیه کریمه ارائه شده است، درون خانوادگی و فیمابین زن و شوهر است، که تا ممکن است زوجین، خود به حل مشکل به وجود آمده بین خویش اقدام کنند و این قطعا به مصلحت حال و آینده زندگی مشترک آنان نزدیکتر و سودمندتر است.
این راهکار، سه مرحله دارد که از ضعیف به شدید و از آسان به دشوار طی می‏شود و با بر آمدن مقصود توسط ضعیف‏تر توسل به مرحله شدیدتر آن جایز نیست.(10)
اولین مرحله، نصیحت و گفتگو است که بدان اشاره شد و به فرموده علامه طباطبایی این مرحله تناسبی هم با «خوف نشوز» که در ابتدای این جمله آمده است دارد، زیرا گفتگوی زوجین همچنان که در رفع اختلاف مؤثر است در پیش‏گیری از آن، هنگام خوف بروز آن نیز نقش عمده دارد.(11)
دومین مرحله، کناره‏گیری در بستر و مقابله منفی معرفی شده است.
مرحله سوم، مقابله عملی و زدن. و آن هم نباید شدید و زیاد باشد بلکه باید به مقدار ضرورت، کم و خفیف باشد که اثری بر بدن بر جای نگذارد.(12)
و روشن است با توجه به جایز نبودن ورود به مرحله‏ای با ثمربخش بودن مرحله پیش با مراتب آن، موارد نیاز به آخرین آنها بسیار نادر است و چنانچه مراحل پیش از آن به درستی و مدبّرانه طی شود، هیچ گاه در طول زندگی زناشویی به چنین چیزی احتیاج نمی‏افتد و این کار، آخرین راه چاره‏ای است که برای پیش‏گیری از فساد عظیم‏تر ارائه شده است. و خداوند متعال در ارائه راهکار برای تأمین مصالح بندگان خود حقایق و مصالح واقعی را ملاحظه می‏فرماید و بی‏هیچ مماشات و بی‏هیچ ملاحظه خوش آمد و یا بد آمد آنان، آنچه به مصلحت فردی، خانوادگی و اجتماعی آنها است بر آنان عرضه می‏فرماید و حیایی از بیان حقیقت ندارد. وظیفه بندگان این است که آنچه او به عنوان آفریدگار آنان ـ که زن و مرد نزد او یکسان و هر دو آفریده او هستند ـ برایشان مقرر کرده است با تمامی وجود پذیرا باشند.
به یقین آنچه در این مرحله با همه شروط و حدود آن مجاز دانسته شده است با آنچه در زندگیهای مردسالارانه اتفاق می‏افتد، بسیار فاصله است که هم به لحاظ مبدأ و هم از جهت صورت و هم از منظر غایت در دو سوی مقابل هم قرار دارند.
دلیل مؤید این گفته گزارشی است که در خصوص شگفتی رسول خدا(ص) نسبت به عمل مردانی که همسران خود را کتک می‏زنند وارد شده است.(13)
2ـ3ـ نکته سوم اینکه در پایان این آیه آمده است اگر همسرانتان به اطاعت شما در آمدند، حق آزار و اذیت آنان را ندارید و این نشان می‏دهد که مقصود از این حکم مبارزه با پدیده زن‏سالاری است، و نباید جمله «و اضربوهن» رهزن ذهن شود و تصور شود که آیه کریمه در صدد ترویج و تحکیم پایه‏های مردسالاری است. زیرا همچنان که گفتیم، جواز «ضرب» به منظور ایجاد تعادل و بازگرداندن جریان امور به حالت طبیعی است و در صورت حصول آن، آنچه پیش از این جایز بود، دیگر مجاز نیست و شوهر حق سلطه‏جویی، کناره‏گیری آزاردهنده و ضرب و شتمهای مردسالارانه را ندارد.(14)
و این چیزی است که با مرام مردسالارانه در تقابل جدی است.
3ـ نظارت معقول، دلسوزانه و ارشادی والدین زوجین و راهنمایی و توصیه آنان نسبت به فرزند خود در خصوص رعایت حق همسر و پشتیبانی نکردن بی‏مورد از او که بی‏گمان چنین شیوه‏ای به مصلحت خانواده و ضامن بقا و استمرار آن خواهد بود.
قرآن کریم می‏فرماید:
«و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من أهله و حکما من أهلها إن یریدا إصلاحا یوفّق اللّه‏ بینهما انّ اللّه‏ کان علیما خبیرا؛(15)
اگر از دشمنی و جدایی بین آن دو به هراس آمدید یک نفر از خانواده مرد و یکی هم از خانواده زن به عنوان حاکم برگزینید، اگر اراده اصلاح داشته باشند خداوند بین آنان موافقت و همدلی به وجود خواهد آورد و یقینا خداوند دانا و آگاه است.»
مورد آیه شریفه جایی است که زوجین به هر دلیلی با یکدیگر اختلاف یافته‏اند و این اختلاف به ستیز و نزاع کشیده شده به گونه‏ای که خوف تلاش خانواده و زندگی مشترک آنان می‏رود. قرآن کریم این اختلاف را مردود و غیر مشروع نشمرده است و به لزوم اطاعت یکی از دیگری فرمان نداده است؛ بر خلاف مورد پیشین که چون تمرّد از ناحیه زن بوده که حق قانونی و مشروع شوهر خود را نادیده گرفته بود، دستور به لزوم اطاعت زن از شوهر و بازگرداندن او به مسیر اعتدال داده است. در این آیه برای حل مشکل، راهکار دیگری اراده شده است و این خود نشان‏دهنده موافق نبودن دین با پدیده مردسالاری و یا زن‏سالاری در خانواده است که در موارد نزاع در غیر حقوق واجب جانب سخن هیچ یک را به صرف اینکه مرد و یا زن است تقویت نکرده است بلکه ایجاد توافق و مسالمت را نخست به خواست و اراده قلبی آنان و سپس به حکمیت عادلانه دو نفر از افراد عاقل و دلسوز خانواده دو طرف، منوط دانسته است و جالب است که ترکیب این هیأت به صورتی است که کاملاً رعایت حق هر یک از زن و مرد شده باشد و هیچ شائبه‏ای از مقدم داشتن بی‏دلیل یکی از آن دو، حتی در ترکیب هیئت حل اختلاف در میان نباشد.
آنچه در شرح این آیه گفتیم قرینه و دلیل دیگری است بر اینکه مضمون آیه پیش، که بحث آن گذشت، ترویج مردسالاری نیست بلکه همان گونه که گفتیم، راهکاری درون خانوادگی برای مبارزه با زن‏سالاری و ایجاد اعتدال و قانون‏سالاری در روابط زوجین است.
4ـ راهکار دیگر برای ایجاد عدالت و دین‏سالاری در خانواده، بهره‏گیری از یک اصل اخلاقی است که در کلمات معصومان علیهم‏السلام به طور مکرر به مؤمنان توصیه شده است(16) و در حقیقت نسخه شفابخشی برای بسیاری از مشکلات و مسایل روحی، روانی و اخلاقی موجود در رابطه با دیگران است. و آن «خود را به جای دیگری انگاشتن» است.
در حدیثی حضرت صادق(ع) در قسمتی از پاسخ به پرسش معلّی بن‏خنیس که از آن حضرت در باره حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر سؤال کرده بود فرمودند: «أیسر حقّ منها ان تحبّ له ما تحبّ لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک ...؛(17)
آسان‏ترین آنها این است که آنچه برای خود می‏پسندی برای مؤمن دیگر نیز بخواهی و آنچه برای خویشتن روا نمی‏داری برای او نیز ناخرسند باشی.»
بنابراین راهکار تربیتی اخلاقی، اگر مرد سخت‏گیر زورگوی مستبد که با سوء استفاده از برخی زمینه‏ها، جبارانه و خودخواهانه با همسر و فرزندان خود رفتار می‏کند، لحظه‏ای بیندیشد که اگر دست توانای آفریدگار جهان، او به جای همسرش بود، آیا رضایت می‏داد، همان رفتاری که اکنون او با همسر خود دارد، در باره او نیز دیگران عمل می‏کردند؟ همین دستی که او را مرد و جفت او را زن قرار داد، می‏توانست به صورت دیگر عمل کند. و جابجایی در کیفیت آفرینش این دو صورت پذیرد.
این موضوع را اگر کسی به درستی دنبال کند، قادر خواهد بود تا به بسیاری از روابط فیمابین خود و دیگران سامان دهد و رفتار اشتباه، ستمگرانه و ناپسند خویش را با آنان تصحیح و عادلانه سازد. و این تصحیح در مورد اعضای یک خانواده، از اهمیت، ضرورت و ارزش بسیار بالاتری از سایر موارد، برخوردار است.

پی نوشتها

1 ـ سوره زخرف، آیه 32.
2 ـ المیزان، ج18، ص104.
3 ـ لذات فلسفه، چاپ دانشجویی تهران، ص139.
4 ـ همان، ص135.
5 ـ همان، ص144.
6 ـ همان، ص134.
7 ـ ن.ک: نامه پژوهش، سال دوم، شماره 6، پاییز 1376، مقاله‏های اکبر ملکی‏زاده، ص137 ـ 146.
8 ـ لذات فلسفه، ص147.
9 ـ سوره نساء، آیه 34.
10 ـ ظاهر آیه کریمه که شروع از خفیف به شدید و شدیدتر است، مفید عدم جواز مرحله شدید با ثمربخش بودن مرتبه خفیف و توسل به «ضرب» یا مفید واقع شدن «هجران» است و نیز مطابق دنباله آیه که خواهیم گفت، ملاک حرمت و عدم جواز این امور در صورت رفع «نشوز» صدق عنوان ظلم، تجاوز و اذیت مؤمن است و همین ملاک در صورت توسل به مرحله شدید و یا شدیدتر در صورت منتج بودن مرحله پیش از آن وجود دارد و با وجود ملاک حرمت، حکم آن نیز مترتب بر آن است.
11 ـ المیزان، ج4، ص345.
12 ـ محقق اردبیلی، زبدة البیان، مکتبة المرتضویة، تهران، ص537.
13 ـ المیزان، ج4، ص350.
14 ـ زبدة البیان، ص537.
15 ـ سوره نساء، آیه 35.
16 ـ وسائل الشیعه، ج8، ابواب احکام العشرة، باب 122.
17 ـ همان، ص544، ح7.
منبع: ماهنامه پیام زن



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.