نگاهى به زندگى و شخصيت محمد بن ابى‏بكر (قسمت دوم)

محمد بن ابى بكر همانند مولايش حضرت على عليه‏السلام ، معاويه را شخصى غاصب، ظالم و فريبكار مى‏دانست. قيس بن سعد حاكم پيشين مصر به محمد پيشنهاد كرده بود كه سياست حيله و فريبكارى را عليه معاويه به كار گيرد و از رويارويى جدى با او بپرهيزد، اما محمد كه شخصى راستگو و درستكار بود، فريبكارى و حيله‏گرى در انديشه‏اش جايگاهى نداشت. از اين رو در همان نخستين ايام حكومتش بر مصر نامه‏اى به معاويه نوشت
چهارشنبه، 8 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهى به زندگى و شخصيت محمد بن ابى‏بكر (قسمت دوم)
نگاهى به زندگى و شخصيت محمد بن ابى‏بكر (قسمت دوم)
نگاهى به زندگى و شخصيت محمد بن ابى‏بكر (قسمت دوم)

نويسنده: سيد حسن حسينى

محمد و معاويه

محمد بن ابى بكر همانند مولايش حضرت على عليه‏السلام ، معاويه را شخصى غاصب، ظالم و فريبكار مى‏دانست. قيس بن سعد حاكم پيشين مصر به محمد پيشنهاد كرده بود كه سياست حيله و فريبكارى را عليه معاويه به كار گيرد و از رويارويى جدى با او بپرهيزد، اما محمد كه شخصى راستگو و درستكار بود، فريبكارى و حيله‏گرى در انديشه‏اش جايگاهى نداشت. از اين رو در همان نخستين ايام حكومتش بر مصر نامه‏اى به معاويه نوشت كه در آن حضرت على عليه‏السلام را تنها شخص لايق امامت و خلافت دانسته بود و معاويه را نفرين شده، فرزند نفرين شده خوانده بود و خطاب به وى اظهار داشت:
«تو و پدرت همواره براى دين غائله برپا مى‏كرديد و براى خاموش كردن پرتو خدا مى‏كوشيديد و به اين منظور لشكرها فراهم كرده، مالها هزينه كرديد و با قبايل در اين مورد هم‏پيمان شديد... بازماندگان احزاب و سران نفاق و دشمنان رسول خدا به تو پناه آورده‏اند و تو را ملجأ خويش ساخته‏اند... واى بر تو چگونه خودت را همسنگ على عليه‏السلام مى‏دانى و حال آنكه او وصى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و وارث او و شوهر فرزند اوست و نخستين كس از مردم است كه از او پيروى كرده است...»(77).
معاويه نيز در جواب محمد او را سرزنش‏كننده پدر خود خواند و عنوان داشت كه وى و ابوبكر در زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رعايت حق حضرت على عليه‏السلام را مى‏كرده‏اند و فضيلت آن حضرت بر آنها آشكار بوده است. او در نامه خود اظهار داشت كه ابوبكر و عمر بن خطاب نخستين كسانى بودند كه هماهنگ، با على عليه‏السلام به مخالفت پرداختند. او عنوان كرد كه پدر محمد زمينه حكومت وى (معاويه) و استوارى پادشاهى او را فراهم كرده و ابوبكر را پايه‏گذار حكومت خود خوانده، خود را شريك ابوبكر دانست(78).
نامه محمد بن ابى بكر به معاويه و جواب آن بيانگر واقعيتهاى مهمى است؛ از جمله:
1ـ برخى خصايل منفى معاوية بن ابى سفيان از جمله دشمنى او با اسلام و اتحادش با سران كفر و نفاق را افشا كرد.
2ـ امامت حضرت على عليه‏السلام و فضيلت ايشان بر ساير صحابه پيامبر را اثبات كرد، چرا كه معاويه خود اقرار كرد كه او و ابوبكر و عمر در زمان پيامبر عليه‏السلام حق حضرت على عليه‏السلام را رعايت مى‏كرده‏اند.
3ـ معاويه با جوابى كه براى محمد نوشت، مشروعيت خلافت ابوبكر، عمر و عثمان را زير سؤال برد و در واقع آشكارا اين موضوع را مطرح ساخت كه با توجه به اينكه ابوبكر و عمر، خلافت و امامت را حق مسلم حضرت على عليه‏السلام مى‏دانستند، باز با يكديگر برنامه‏ريزى كرده حكومت را به دست گرفتند.
شواهد دال بر اين است كه محمد بن ابى بكر در جنگ صفين در سپاه امام على عليه‏السلام عليه معاويه جنگيد(79). او در جريان جنگ همراه حسنين عليهماالسلام در ركاب حضرت على عليه‏السلام قرار داشته و آن حضرت وى را فرمانده پياده نظام، و به نقلى، فرمانده ميسره سپاه خويش قرار داده بود(80). وجود محمد در سپاه امام على عليه‏السلام نقطه قوتى به شمار مى‏آمد. سپاه امام على عليه‏السلام در اشعار خود عليه شاميان اين شعر را مى‏سرودند: «هان پاك، پسر پاك محمد بن ابى بكر همراه ماست»(81).
در ادامه جنگ هنگامى كه معاويه، عبد اللّه‏ بن عمر بن خطاب را با سپاهى منظم به جنگ امام على عليه‏السلام فرستاد، امام عليه‏السلام محمد را با سپاهى از سواران به سوى او فرستاد كه ميان آنان جنگى در گرفت و تعداد زيادى از دو طرف كشته شدند(82).
محمد در جريان صفين رشادتهاى خاصى از خود نشان داد و تعداد زيادى از شاميان را از بين برد(83).
جنگ معاويه و عمرو عاص و غلبه آنان بر محمد بن ابى بكر
پس از پايان جنگ صفين و موضوع حكميت و هنگامى كه امور مصر به علت شورش عزلت‏نشينان عثمانى بر محمد مشكل شده بود، معاويه تصميم گرفت مصر را از چنگ وى درآورد. در پى اين تصميم او به عزلت‏نشينان عثمانى نامه‏اى نوشته آن را به پايدارى در مقابل محمد بن ابى بكر تشويق كرد(84). او به عمرو عاص دستور داد كه شش هزار مرد جنگى را براى حمله به مصر مهيا كند. عمرو عاص در شمال مصر توقف كرده، نامه‏اى به محمد بن ابى بكر نوشت و اظهار داشت كه دوست ندارد خون وى را بر زمين ريزد و آسيبى به او رسد. او از محمد خواست تا مصر را ترك گويد؛ چرا كه مصريان از تبعيت او پشيمان‏اند(85).
معاويه نيز نامه‏اى براى محمد بن ابى بكر نوشته بود كه به پيوست نامه عمرو عاص به وى داده شد. او در آن نامه محمد را متهم به توطئه عليه عثمان كرد و در ادامه تأكيد كرد كه بيشتر مصريان با شاميان هستند و از معاويه براى مقابله با وى كمك خواسته‏اند. او تأكيد كرد كه تنها به اين سبب براى وى نامه مى‏نويسد كه دوست ندارد يك قريشى را مثله كند و به قتل رساند و در پايان به اين نكته اشاره كرد كه محمد از قصاص خونخواهان عثمان نجات نخواهد يافت(86).
محمد بن ابى بكر هر دو نامه معاويه و عمرو عاص را نزد حضرت على عليه‏السلام فرستاد. حضرت در جواب محمد، او را به مقاومت در مقابل آنها تشويق كرد و اميد داد كه سپاهى به كمكش خواهد فرستاد(87). امام على عليه‏السلام به محمد بن ابى بكر دستور داد نامه‏هاى عمرو عاص و معاويه را پاسخ مناسبى بفرستد. محمد در جواب معاويه نوشت كه در مسئله عثمان از وى پوزش نمى‏خواهد و از معاويه انتقاد كرد كه به خيال خود محمد را اندرز مى‏دهد و نيكخواه اوست و تأكيد كرد كه از كشته شدن و مثله گشتن نمى‏هراسد و اميد پيروزى در اين جنگ را دارد و به معاويه هشدار داد كه خداوند جزاى ستمكارى وى نسبت به مسلمانان را خواهد داد و بازگشت همه را به سوى خدا دانست(88) و در جواب عمرو عاص او را دروغگو و اسير شيطان خواند(89).
در جنگ نابرابرى كه ميان سپاه شش هزار نفرى معاويه و به پشتيبانى عزلت‏نشينان عثمانى صورت گرفت، سپاه دو هزار نفرى محمد بن ابى بكر به فرماندهى كنانة بن بشر، در منطقه «المسناة» شكست خورد و كنانة بن بشر فرمانده سپاه محمد نيز به شهادت رسيد(90).

شهادت محمد بن ابى بكر

در خصوص چگونگى شهادت محمد بن ابى بكر چند ديدگاه وجود دارد. بيشتر منابع بر اين عقيده‏اند كه پس از شكست سپاه محمد در مقابل شاميان، اطرافيانش او را تنها گذاشته، متوارى شدند و محمد به تنهايى به خرابه‏اى پناه برد و در آن پناهگاه از سوى معاوية بن حديج به شهادت رسيد و در دل الاغ مرده‏اى قرار داده شده سوزانده شد(91). همچنين گفته شده كه او پس از متوارى شدن اطرافيانش در خانه جبلة بن مسروق يا زنى از بنى غافق پنهان شد و پس از آن در جنگ با معاوية بن حديج و در ميدان جنگ به شهادت رسيد(92) و نيز نقل شده كه عمرو عاص وى را اسير كرد و سپس به شهادت رساند(93). تاريخ شهادت محمد بن ابى بكر را در ماه صفر سال 38 هجرى دانسته‏اند(94).
در خصوص علل شكست و ناكامى محمد بن ابى بكر در حكومت مصر چند عامل را مى‏توان ذكر كرد:
1ـ مهم‏ترين عامل، نابرابرى نيروى محمد بن ابى بكر با سپاه مشترك شام و عزلت‏نشينان بود. چنان كه ياد شد، سپاه شام حدود شش هزار نفر بود، در حالى كه سپاه محمد دو هزار نفر بيشتر نبود(95). اين نيروى اندك به محض شهادت كنانة بن بشر، فرمانده سپاه محمد از اطرافش پراكنده شدند و ميدان را براى شاميان خالى گذاشتند.
2ـ ساختار جامعه مصر كه در آن زمان مجموعه‏اى از فرقه‏هاى مختلف مذهبى را در خود جاى داده بود و هيچ گونه اتحادى ميان آنها حاكم نبود و با اندك احساس خطرى محمد را تنها گذاشته، به صف مخالفان وى پيوستند. حضرت على عليه‏السلام درباره مردم مصر پس از شهادت محمد چنين گفت:
«بدانيد كه مصر را جماعتى از فاجران و دوستداران جور و ستم و كسانى كه مردم را از راه خدا منحرف مى‏سازند و اسلام را به كژ راهه خواهند تصرف كردند»(96).
3ـ پيوستن عزلت‏نشينان عثمانى به سپاه شام. آنان با توافقى كه پيشتر با شاميان صورت داده بودند نيرويى بالغ بر ده هزار نفر(97) به كمك معاويه فرستادند كه عامل مهمى در شكست محمد بود.
4ـ بُعد مسافت و دورى مصر از مركز حكومت حضرت على عليه‏السلام كه باعث مى‏شد سپاه كمكى امام على عليه‏السلام به موقع به مصر نرسد.
5ـ اهمال و سستى مردم كوفه در كمك‏رسانى به محمد بن ابى بكر. هنگامى كه نامه استغاثه محمد به امام على عليه‏السلام رسيد آن حضرت براى مردم كوفه به سخنرانى پرداخت و ضرورت كمك به او را گوشزد كرد؛ اما مردم كوفه وقعى ننهادند و روز پس از سخنرانى آن حضرت جز اندكى از افراد كسى مهياى عزيمت به مصر نشده بود. امام عليه‏السلام شب هنگام سران قبايل كوفه را گرد آورد و براى آنان سخنرانى كرد. مالك بن كعب ارحبى داوطلبانه فرماندهى نيروى اعزامى به مصر را به عهده گرفت؛ اما پس از يك ماه، و به قولى پنجاه روز، نيروى اندكى حدود دو هزار نفر گرد آمدند. آن نيرو نيز هنوز چند منزلى بيشتر به سوى مصر حركت نكرده بود كه خبر شهادت محمد به آنها رسيد و آنان نيز بازگشتند(98).
6ـ جوانى و كم تجربگى محمد بن ابى بكر در امور سياسى و نظامى. حضرت على عليه‏السلام پس از شهادت محمد بن ابى بكر اين موضوع را مطرح كرد و اظهار داشت كه محمد جوانى نوخاسته بود، «مى‏خواستم هاشم بن عتبة را فرماندار مصر كنم. اگر او را انتخاب مى‏كردم ميدان را براى دشمنان خالى نمى‏گذارد و به عمرو عاص و لشكريانش فرصت نمى‏داد. نه اينكه بخواهم محمد بن ابى بكر را نكوهش كنم كه او مورد علاقه و محبت من بوده و در دامن من پرورش يافته بود»(99).
حضرت على عليه‏السلام در واقع چندى قبل از شهادت محمد بن ابى بكر به اين موضوع پى برده بود كه كار مصر را مى‏بايد فردى با تجربه‏تر و كارآزموده‏تر برعهده گيرد؛ از اين رو، امام عليه‏السلام مالك اشتر را كه شخصى كارآزموده‏تر و ثابت‏قدم‏تر از محمد در امور سياسى و نظامى بود به مصر فرستاد كه در راه مصر به شهادت رسيد.
شهادت محمد بن ابى بكر و فتح مصر از سوى شاميان بر حضرت على عليه‏السلام بسيار گران آمد. ايشان عليه‏السلام طى خطبه‏اى اهمال و سستى مردم كوفه و عدم اطاعت آنان را در كمك به محمد مورد نكوهش قرار داد و در نامه‏اى در اين خصوص به عبد اللّه‏ بن عباس نوشت:
«اما بعد، همانا مصر سقوط كرد و فرماندارش محمد بن ابى بكر كه خدا او را رحمت كند شهيد گرديد. در پيشگاه خداوند او را فرزندى خيرخواه و كارگزارى كوشا و شمشيرى برنده و ستونى بازدارنده مى‏شماريم. همواره مردم را براى پيوستن از آغاز تا انجام فرا خواندم، عده‏اى با ناخوشايندى آمدند و برخى به دروغ بهانه آوردند و بعضى خوار و ذليل بر جاى ماندند. از خدا مى‏خواهم به زودى مرا از اين مردم نجات دهد. به خدا سوگند اگر در پيكار با دشمن، آرزوى من شهادت نبود و خود را براى مرگ آماده نكرده بودم، دوست مى‏داشتم حتى يك روز با اين مردم نباشم و هرگز آنان را ديدار نكنم»(100).
غم و اندوه حضرت على عليه‏السلام در خصوص شهادت محمد بن ابى بكر به اندازه‏اى بود كه هنگامى كه عبد اللّه‏ بن شعيب ـ مأمور امام عليه‏السلام در شام ـ در خصوص شادى مردم شام از شهادت محمد بن ابى بكر خبر داد، آن حضرت گفت:
«همانا اندوه ما بر شهادت او به اندازه شادى شاميان است، جز آنكه از آنان يك دشمن و از ما يك دوست كم شده است»(101).
امام عليه‏السلام در جاى ديگر اظهار كرد:
«ما شهادت او را به حساب كار خدا مى‏گذاريم»(102) و به‏درستى كه «او شهيد زنده‏اى است كه نزد خداوند روزى مى‏خورد»(103).
درباره محل دفن محمد بن ابى بكر نقل شده كه وى در موضعى كه به شهادت رسيد، در مسجدى به نام «زمام» در خارج شهر فسطاط به خاك سپرده شد. برخى معتقدند كه تنها سر او در آن مكان به خاك سپرده شده است(104)، ولى برخى ديگر بر اين عقيده‏اند كه گروهى از مسلمانان پيكر وى را به همراه سرش در مسجد «زمام» به خاك سپرده‏اند(105).
از بازماندگان محمد بن ابى بكر مى‏توان از قاسم بن محمد بن ابى بكر (م 92 يا 108 ق)، فقيه و عالم بزرگ مدينه(106) ياد كرد كه پس از شهادت محمد، سرپرستى او بر عهده عمه‏اش عايشه گذاشته شد و او قاسم را تربيت كرد(107). قاسم از اصحاب و خواص امام سجاد و امام باقر عليهماالسلام بود. از اولاد قاسم از «ام فروه»، همسر امام محمد باقر عليه‏السلام مى‏توان ياد كرد كه امام جعفر صادق عليه‏السلام از وى متولد شده است(108).

پی نوشتها :

1 ـ نام اصلى پدر محمد، عبد اللّه‏ است و ابوبكر كنيه او به شمار مى‏آيد.
2 ـ ابى محمد بن عبد اللّه‏ دينورى، المعارف، تحقيق دكتر ثروت عكاشه، قاهره، دارالمعارف، بى‏تا، ص 175 ؛ خيرالدين زركلى، الاعلام؛ قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء، دارالعلم للملايين، 1986 م، ج 6، ص 220.
3 ـ عزالدين على بن اثير، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، قاهره، انتشارات المكتبة الاسلاميه، بى‏تا، ج 4، ص 324.
4 ـ يوسف بن عبد اللّه‏ عبدالبر قرطبى، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، تحقيق شيخ على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق، ج 3، ص 422.
5 ـ ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات، تحقيق مير جلال الدين حسينى ارموى، تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 1395 ق، ج 1، ص 288؛ مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، نجف، مطبعة المرتضويه، 1352ق، ج 2، قسمت دوم، ص 58؛ محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار الجامعةِ لدرر اخبار الائمة الاطهار، تصحيح محمد باقر محمودى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، بى‏تا، ج 33، ص 563.
6 ـ در عهد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسم بر اين بود كه اصحاب در هفتمين روز تولد فرزندانشان او را نزد آن حضرت مى‏بردند و ايشان بر آنها اسم مى‏گذاشت. بنگريد به: ابن شبه، تاريخ مدينة‏المنوره، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، انتشارات دارالفكر، قم، 1410ق، ج 4، ص 1303.
7 ـ محمد بن سعد، طبقات الكبرى، بيروت، دارالكتب، 1990م، ج 8 ، ص 282؛ عبداللّه‏ بن مصعب زبيرى، نسب قريش، تحقيق ا. ليفى برونسال، قاهره دارالمعارف للطباعة و النشر، 1953م، ص 277.
8 ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارت نى، 1368ش، ج 3، ص 190.
9 ـ مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 58؛ محمد حرزالدين، مراقد المعارف، تحقيق محمد حسين حرز الدين، قم، منشورات سعيد بن جبير، 1371ش، ج 2، ص 246.
10 ـ سيد رضى، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، قم، انتشارات مشهور، 1380ش، خطبه 67.
11 ـ چهار نفر ديگر عبارت بودند از: هاشم بن عتبه، جعدة بن هبيره مخزومى، محمد بن ابى حذيفه و ابن ابى العاص؛ بنگريد به: محمد بن حسن طوسى، رجال الكشى، تصحيح حسن المصطفى، بى‏جا، بى‏تا، ص 63؛ مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 57.
12 ـ شيخ مفيد، الجمل و النصرة سيد العترة فى حرب البصرة، تحقيق سيد على مير شريفى، قم انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1413ق، ص 162؛ محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، 1386ق، ج 7، ص 495.
13 ـ مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 57؛ طوسى، رجال الكشى، ص 64؛ مجلسى، بحارالأنوار، ج 33؛ شوشترى، قاموس الرجال، ج 7، ص 496.
14 ـ حرز الدين، مراقد المعارف، ج 2، ص 246.
15 ـ به نقل از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ، بنگريد به: مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 57؛ طوسى، رجال الكشى، ص 64؛ مجلسى، بحارالأنوار، ج 33، ص 585؛ شوشترى، قاموس الرجال، ج 7، ص 496.
16 ـ ثقفى، الغارات، ج 1، ص 296؛ محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوك، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1358ق، ج 4، ص 82؛ مجلسى، بحارالأنوار، ج 33، ص 565.
17 ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 83.
18 ـ احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، بيروت، دار صادر للطباعة و النشر و دار بيروت للطباعة و النشر، 1379ق، ج 2، ص 194.
19 ـ ثقفى، الغارات، ج 1، ص 226؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 203.
20 ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 92؛ نصر ابن مزاحم منقرى، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قم، مؤسسة العربية الحديثة للطبع و النشر و التوزيع، 1382ق، ص 118؛ احمد بن يحيى بلاذرى، انساب الاشراف، تحقيق شيخ محمد باقر محمودى، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1386ق، ج 2، ص 394؛ على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1347ش، ج 2، ص 15.
21 ـ نويسنده ايتاليايى كتاب تاريخ اسلام، منشتر شده در سال 1905م.
22 ـ ويلفرد مادلونگ، جانشينى حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، ترجمه احمد نمايى، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1377ش، ص 101.
23 ـ در اين جنگ كه در سال 31 يا به قولى 34 ق اتفاق افتاد، فرماندهى كل سپاه مسلمانان را معاوية بن ابى سفيان برعهده داشت. تعداد كشتيهاى سپاه روم به فرماندهى «هرقل» يا «هراكليوس» حدود هفتصد عدد بود، در حالى كه تعداد كشتيهاى مسلمانان از صد تجاوز نمى‏كرد و نتيجه نبرد به نفع مسلمانان رقم خورد. بنگريد به: حمال الدين يوسف بن تغرى بردى، النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهره، تحقيق محمد حسين شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلميه، 1413ق، ج 1، ص 102؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ترجمه عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، بى‏تا، ج 3، ص 196؛ محمديوسف كندى، ولاة مصر، تحقيق حسين نصار، بيروت، دار بيروت للطباعة و النشر و دار صادر للطباعة و النشر، 1379ق، ص 50 .
24 ـ انعام / 93.
25 ـ محمد بن حذيفة بن عتبة بن ربيعة بن عبد شمس، از شيعيان حضرت على عليه‏السلام بود كه در اواخر خلافت عثمان، عبد اللّه‏ بن ابى سرح را از مصر بيرون كرد و سرانجام توسط كارگزاران معاويه به شهادت رسيد. بنگريد به: ابن اثير، الكامل فى تاريخ، ج 4، ص 23-21؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 388.
26 ـ زيرا محمد برادر عايشه و پسر ابوبكر بود و محمد بن حذيفه نيز پسر خوانده عثمان به حساب مى‏آمد؛ بنگريد به: بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 88؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 22؛ عبدالرحمان بن على الجوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، تحقيق دكتر سهيل زكار، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر، 1415 ق، ج 3، ص 192.
27 ـ ابن قتيبه دينورى، الامامة و السياسه، تحقيق طه محمد الزينى، بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بى‏تا، ج 1، ص 44؛ ابن شبه، تاريخ مدينة المنورة، ج 4، ص 288.
28 ـ برگرفته از آيات 44-45 و 47 سوره مائده.
29 ـ ثقفى، الغارات، ج 1، ص 284.
30 ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 405.
31 ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 176.
32 ـ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 289؛ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363ش، ج 1، ص 587؛ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 417.
33 ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 418.
34 ـ ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 3، ص 73؛ ابن شبه، تاريخ مدينة المنوره، ج 4، ص 1301؛ ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى، تصحيح طباطبايى مجد، تهران، 1377ش، ص 382.
35 ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 405.
36 ـ ابن شبه، تاريخ مدينة المنوره، ج 4، ص 1288؛ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 415؛ ابن عبدربه، عقد الفريد، تصحيح احمد امين، بيروت، دارالكتب العربى، بى‏تا، ج 4، ص 269.
37 ـ ابن شبه، تاريخ مدينة المنوره، ج 4، ص 1300.
38 ـ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 411؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 291.
39 ـ ابن قتيبه، الامامة والسياسة، ج 1، ص 47؛ ابن عبدربه، عقد الفريد، ج 4، ص 270.
40 ـ ابن شبه، تاريخ مدينة المنورة، ج 4، ص 1288؛ قرطبى، الاستيعاب، ج 3، ص 423؛ ابن اثير، اسدالغابة، ج 4، ص 324؛ ابن قتيبه، الامامة و السياسه، ج 1، ص 44؛ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 3، ص 415؛ ابن عبدربه، عقد الفريد، ج 4، ص 269؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 296؛ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 587.
41 ـ شيخ مفيد، الجمل و النصرة سيد العترة فى حرب البصره، ص 239.



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.