قبض و بسط الهی در مثنوی

«قبض»، گرفتی و تنگ‌دلی است که هرگاه سالک خود را در سیر‌الی‌الله کامیاب نبیند به او دست می‌دهد. در مقابل آن، «بسط» و شادی حاصل از توفیق و امید به عنایت حق است. مولانا می‌گوید: ترک وردها و عبادات مخصوص، قبض
يکشنبه، 20 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
قبض و بسط الهی در مثنوی
 قبض و بسط الهی در مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 
پیش از آن کاین قبض زنجیری شود *** این‌که دل‌گیری است پاگیری شود
رنج معقولت شود محسوس و فاش *** تا نگیری این اشارت را بلاش
در معاصی قبض‌ها دل‌گیر شد *** قبض‌ها بعد از اجل زنجیر شد
لفظ من أعرض هنا عن ذکرنا *** عیشةً ضنکاً و نحشر بالعمی
دزد چون مال کسان را می‌برد *** قبض و دل‌تنگی دلش را می‌خورد
او همی گوید عجب این قبض چیست *** قبض آن مظلوم کز شرّت گریست
چون بدین قبض التفاتی کم کند *** باد اصرار آتشش را دم کند

«قبض»، گرفتی و تنگ‌دلی است که هرگاه سالک خود را در سیر‌الی‌الله کامیاب نبیند به او دست می‌دهد. در مقابل آن، «بسط» و شادی حاصل از توفیق و امید به عنایت حق است. مولانا می‌گوید: ترک وردها و عبادات مخصوص، قبض می‌آورد و اگر سالک تدارک نکند و زود به راه حق نیاید این قبض محکم و مداوم می‌شود و چون زنجیر به پای او می‌ماند. مولانا معتقد است که اثر حالت قبض در این دنیا دل‌تنگی و گرفتاری روحی است، ولی اثر آن جهانیِ قبض، کیفر الهی خواهد بود. دل‌تنگی اکنون در این دنیا دل را می‌آزارد اما در جهان دیگر گرفتاری و عذاب به دنبال دارد. «پاگیر شدن»، اشاره به همین کیفر است. تو در این دنیا رنج ذهنی و درونی داری اما کیفر آخرت آشکار است، مبادا آن را هیچ بشماری. «لاش»، ناچیز و به لاش گرفتن است؛ یعنی به حساب نیاوردن و اهمیت ندادن.
مولانا با استناد به آیه 124 سوره طه می‌گوید: هرکه در این دنیا از یاد حق روی بگرداند زندگی دشواری به او می‌دهیم و در قیامت او را نابینا بر می‌انگیزانیم: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى‏).

قبض دل قبض عوان شد لاجرم *** گشت محسوس آن معانی زد علم
غصه‌ها زندان شده است و چارمیخ *** غصه بیخ است و بروید شاخ بیخ
بیخ پنهان بود هم شد آشکار *** قبض و بسط اندرون بیخی شمار
چون‌که بیخ بد بود زودش بزن *** تا نروید زشت‌خاری در چمن
قبض دیدی چاره‌ی آن قبض کن *** زآن‌که سرها جمله می‌روید ز بن
بسط دیدی بسط خود را آب ده *** چون بر آید میوه با اصحاب ده

جان کلام این است که فراموشیِ حق، قبض و تنگ‌دلی می‌آورد. مولانا در ادامه، حال بنده‌ای که ذکر حق را فراموش کرده، به دزدی تشبیه می‌کند که عذابِ وجدان، او را می‌آزارد. وی غالباً می‌اندیشد که گنه‌کاران هم راهی به خدا دارند و از کار خود رنج می‌برند. لذا می‌گوید: آن قبض دل و عذاب وجدان ناچار به دست‌گیری دزد از جانب مأموران حکومت می‌انجامد و آن چه در ذهن بود صورت می‌گیرد. «زد علم»، یعنی جلوه کرد و آشکار شد. «آب دادن بسط»، یعنی به ثمر رساندن و گسترش دادن حالت خوشی که در اثر عنایت حق و با یاد او دست می‌دهد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.