مؤلف: محمدرضا افضلی
صد کتاب ار هست جز یک باب نیست *** صد جهت را قصد جز محراب نیست
این طرق را منتهی یک خانه است *** وین هزاران سنبله یک دانه است
گونهگونه خوردنیها صد هزار *** جمله یک چیز است اندر اعتبار
از یکی چون سیر گشتی تو تمام *** سرد شد اندر دلت پنجه طعام
در مجاعت پس تو احول دیدهای *** که یکی را صد هزاران دیدهای
مولانا در مثنوی بارها بر وحدت جوهری ادیان تأکید ورزیده است، به نحوی که تحقیقاً میتوان آن را یکی از مبانی مکتب فکری و ذوقی او شمرد. البته وحدت جوهری ادیان و مذاهب در نزد او تنها به الفاظی توخالی ختم نمیشود، بلکه او با تمام وجود بدین مطلب اعتقاد دارد و آن را در سلوک خود با پیروان سایر فرق و ادیان به ثبوت رسانده است. مولانا اختلاف و تعدد ادیان را قالبی و عرضی میداند، نه قلبی و جوهری. به عقیدهی او شعارات و عبارات ادیان تماماً بر حقیقت واحد دلالت دارد: «الطرق الی الله بعدد انفس الخلائق».
مولانا میگوید: اگر صد کتاب هم باشد، بیش از یک باب نیست؛ یعنی اگر صد کتاب از کتب دینی و عرفانی همهی ادیان و مذاهب را جمع کنی و مطالعه نمایی، متوجه میشوی که مفهوم و مقصود نهایی این کتب بیش از یک چیز نیست و آن اعتقاد به حقیقت ثابت و تغییر ناپذیری که در پشت پردهی این جهان پویا و دائمالتغییر قرار دارد. چنان که اگر مردم به صد جهت روی آورند مقصودشان فقط روی کردن به محراب عبادت الهی است؛ یعنی گرچه بر حسب ظاهر هر دینی منسک و پرستشگاه مخصوص به خود دارد، ولی در اصل، همه به یک جهت روی آوردهاند و آن، پرستش حضرت حق است. همهی این راهها به یک خانه منتهی میگردد؛ چنان که این هزاران سنبل از یک دانه است. مثلاً اگر با دیدهی بصیرت به صد هزار نوع غذا بنگری یک نوع بیشتر نیست؛ یعنی هدف از غذا خوردن سیر شدن حقیقی است، نه کاذب. وقتی از یک غذا سیر شدی غذاهای دیگر برایت هیچ مزهای ندارد و اصلاً میلی به خوردن آنها پیدا نمیکنی.
گر ببندی در صطبلی گاو نر *** بازیابی در مقام گاو خر
از خری باشد تغافل خفتهوار *** که نجویی تا کی است آن خفیه کار
خود نگفته این مبدل تا کی است *** نیست پیدا او مگر افلاکی است
تیر سوی راست پرّانیدهای *** سوی چپ رفته است تیرت دیدهای
سوی آهویی به صیدی تاختی *** خویش را تو صید خوکی ساختی
در پی سودی دویده بهر کبس *** نارسیده سود افتاده به حبس
چاهها کنده برای دیگران *** خویش را دیده فتاده اندر آن
در سبب چون بیمرادت کرد رب *** پس چرا بدظن نگردی در سبب
بس کسی از مکسبی خاقان شده *** دیگری زآن مکسبه عریان شده
بس کس از عقد زنان قارون شده *** دیگری از عقد زن مدیون شده
پس سبب گردان چو دمّ خر بود *** تکیه بر وی کم کنی بهتر بود
در سبب گیری نگردی هم دلیر *** که بس آفتهاست پنهانش به زیر
سخن از بیاعتباری اسباب و عوامل دنیایی و نیز کارها و اتفاقاتی است که وقوع آنها را با این اسباب و عوامل نمیتوان سنجید. همانند آن اطبای مغرور، چنان اسیر علل و اسباب ظاهری بودند که از تدبیر الهی غافل مانده بودند. چه بسا انسان سبب میسازد ولی مشیت الهی سبب را میسوزاند. مثل اینکه کسی گاو نری در اصطبل ببندد و روز بعد به جای آن خر نری در اصطبل ببیند. در صورتی که هم چون افراد خوابآلود خود را به غفلت بزنی و جستوجو نکنی که چه کسی مخفیانه گاو نر را برده و خر به جایش بسته است. مضمون کلی این ابیات و مثالهای متعددی که مولانا میآورد، یادآور این کلام مولا علی (علیهالسلام) است: «عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم؛ بشناختم خدای را به گسسته شدن عزمها و گشوده شدن گرهی تصمیمها.»
«کبس»، یعنی انباشتن جیب خود. همچنین اشاره دارد به این حدیث: «من حفر بئرا لاخیه وقع فیه». مولانا میگوید: با ذکر این مثالها نتیجه میگیریم که علل و اسباب ظاهری مانند دم خر، در نوسان و گردش است. بهتر است کمتر به آن دستآویز تکیه کنی. اگر به علل و اسباب تمسک جستی، نباید با دل و جان بدان اعتماد کنی، زیرا آفات بسیاری در زیر آن پنهان شده است و چه بسا از مسببالاسباب غافل شویم.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
این طرق را منتهی یک خانه است *** وین هزاران سنبله یک دانه است
گونهگونه خوردنیها صد هزار *** جمله یک چیز است اندر اعتبار
از یکی چون سیر گشتی تو تمام *** سرد شد اندر دلت پنجه طعام
در مجاعت پس تو احول دیدهای *** که یکی را صد هزاران دیدهای
مولانا در مثنوی بارها بر وحدت جوهری ادیان تأکید ورزیده است، به نحوی که تحقیقاً میتوان آن را یکی از مبانی مکتب فکری و ذوقی او شمرد. البته وحدت جوهری ادیان و مذاهب در نزد او تنها به الفاظی توخالی ختم نمیشود، بلکه او با تمام وجود بدین مطلب اعتقاد دارد و آن را در سلوک خود با پیروان سایر فرق و ادیان به ثبوت رسانده است. مولانا اختلاف و تعدد ادیان را قالبی و عرضی میداند، نه قلبی و جوهری. به عقیدهی او شعارات و عبارات ادیان تماماً بر حقیقت واحد دلالت دارد: «الطرق الی الله بعدد انفس الخلائق».
مولانا میگوید: اگر صد کتاب هم باشد، بیش از یک باب نیست؛ یعنی اگر صد کتاب از کتب دینی و عرفانی همهی ادیان و مذاهب را جمع کنی و مطالعه نمایی، متوجه میشوی که مفهوم و مقصود نهایی این کتب بیش از یک چیز نیست و آن اعتقاد به حقیقت ثابت و تغییر ناپذیری که در پشت پردهی این جهان پویا و دائمالتغییر قرار دارد. چنان که اگر مردم به صد جهت روی آورند مقصودشان فقط روی کردن به محراب عبادت الهی است؛ یعنی گرچه بر حسب ظاهر هر دینی منسک و پرستشگاه مخصوص به خود دارد، ولی در اصل، همه به یک جهت روی آوردهاند و آن، پرستش حضرت حق است. همهی این راهها به یک خانه منتهی میگردد؛ چنان که این هزاران سنبل از یک دانه است. مثلاً اگر با دیدهی بصیرت به صد هزار نوع غذا بنگری یک نوع بیشتر نیست؛ یعنی هدف از غذا خوردن سیر شدن حقیقی است، نه کاذب. وقتی از یک غذا سیر شدی غذاهای دیگر برایت هیچ مزهای ندارد و اصلاً میلی به خوردن آنها پیدا نمیکنی.
گر ببندی در صطبلی گاو نر *** بازیابی در مقام گاو خر
از خری باشد تغافل خفتهوار *** که نجویی تا کی است آن خفیه کار
خود نگفته این مبدل تا کی است *** نیست پیدا او مگر افلاکی است
تیر سوی راست پرّانیدهای *** سوی چپ رفته است تیرت دیدهای
سوی آهویی به صیدی تاختی *** خویش را تو صید خوکی ساختی
در پی سودی دویده بهر کبس *** نارسیده سود افتاده به حبس
چاهها کنده برای دیگران *** خویش را دیده فتاده اندر آن
در سبب چون بیمرادت کرد رب *** پس چرا بدظن نگردی در سبب
بس کسی از مکسبی خاقان شده *** دیگری زآن مکسبه عریان شده
بس کس از عقد زنان قارون شده *** دیگری از عقد زن مدیون شده
پس سبب گردان چو دمّ خر بود *** تکیه بر وی کم کنی بهتر بود
در سبب گیری نگردی هم دلیر *** که بس آفتهاست پنهانش به زیر
سخن از بیاعتباری اسباب و عوامل دنیایی و نیز کارها و اتفاقاتی است که وقوع آنها را با این اسباب و عوامل نمیتوان سنجید. همانند آن اطبای مغرور، چنان اسیر علل و اسباب ظاهری بودند که از تدبیر الهی غافل مانده بودند. چه بسا انسان سبب میسازد ولی مشیت الهی سبب را میسوزاند. مثل اینکه کسی گاو نری در اصطبل ببندد و روز بعد به جای آن خر نری در اصطبل ببیند. در صورتی که هم چون افراد خوابآلود خود را به غفلت بزنی و جستوجو نکنی که چه کسی مخفیانه گاو نر را برده و خر به جایش بسته است. مضمون کلی این ابیات و مثالهای متعددی که مولانا میآورد، یادآور این کلام مولا علی (علیهالسلام) است: «عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم؛ بشناختم خدای را به گسسته شدن عزمها و گشوده شدن گرهی تصمیمها.»
«کبس»، یعنی انباشتن جیب خود. همچنین اشاره دارد به این حدیث: «من حفر بئرا لاخیه وقع فیه». مولانا میگوید: با ذکر این مثالها نتیجه میگیریم که علل و اسباب ظاهری مانند دم خر، در نوسان و گردش است. بهتر است کمتر به آن دستآویز تکیه کنی. اگر به علل و اسباب تمسک جستی، نباید با دل و جان بدان اعتماد کنی، زیرا آفات بسیاری در زیر آن پنهان شده است و چه بسا از مسببالاسباب غافل شویم.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول