توکل جبریّون در بیان مثنوی

به نظر استاد فروزان‌فر، مولانا در مناظره‌ی شیر و نخجیران، شیر را نمونه‌ی مرد بیدار دل و به کمال رسیده‌ای می‌داند که با وجود اعتقاد به قدرت حق و اراده و عمل پروردگار، خود را هم موظف به کوشش می‌بیند. نخجیران را هم
يکشنبه، 27 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
توکل جبریّون در بیان مثنوی
 توکل جبریّون در بیان مثنوی

 

مؤلف: محمدرضا افضلی




 

جمله گفتند‌ای حکیم با خبر *** الحذردع لیس یغنی عن قدر
در حذر شوریدن شور و شر است *** رو توکل کن توکل بهتر است
با قضا پنجه مزن‌ای تند و تیز *** تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
مرده باید بود پیش حکم حق *** تا نیاید زخمت از ربّ الفلق
گفت آری گر توکل رهبر است *** این سبب هم سنت پیغمبر است
گفت پیغمبر به آواز بلند *** با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب الله شنو *** از توکل در سبب کاهل مشو

به نظر استاد فروزان‌فر، مولانا در مناظره‌ی شیر و نخجیران، شیر را نمونه‌ی مرد بیدار دل و به کمال رسیده‌ای می‌داند که با وجود اعتقاد به قدرت حق و اراده و عمل پروردگار، خود را هم موظف به کوشش می‌بیند. نخجیران را هم نمونه‌ی مردمی می‌داند که به بهانه‌ی توکل، روی به سستی و تنبلی می‌آورند. مولانا توکل را منافی سعی و عمل نمی‌داند، زیرا ترک اسباب و تلاش و تنها به امید خدای متعال نشستن که - مثلاً - تشنه را سیراب کند، جهل محض است و در شرع جایز نیست.
نخجیران به شیر می‌گویند: ‌ای حکیم با خبر! در حدیث آمده است: حذر کردن را واگذار، زیرا حذر کردن تو را از قدَر محفوظ نمی‌دارد. حذر کردن و کنار نشستن و ترس و بیم، باعث انگیختن شور و شر می‌شود، زیرا بنده به جای تکیه به خداوند، به عمل و احتیاط خود اعتماد می‌کند، در حالی که در توکل انسان به کلی در اختیار اراده حق است و طبعاً با قضا و قدر الهی در نمی‌افتد. توکل کمال انسان است که در آن بنده پیش حکم حق، مرده است و پروردگار با او جز لطف نمی‌کند.
شیر می‌گوید: توکل، واگذاشتنِ کار به پروردگار است، اما نه چنان که بنده هیچ حرکتی نکند و نابرده رنج در پی گنج باشد. هم باید به خدا توکل کرد و هم باید عمل نمود و اسباب کار را فراهم ساخت. لذا پیامبر فرموده: «اعقلها و توکل؛ زانوی شتر را ببند و توکل به خدا کن»، در حدیث دیگر نیز آمده است: کوشنده و تلاشگر دوست خداست.

قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق *** لقمه‌ی تزویر دان بر قدر حلق
نیست کسبی از توکل خوب‌تر *** چیست از تسلیم خود محبوب‌تر
بس گریزند از بلا سوی بلا *** بس جهند از مار سوی اژدها
حیله کرد انسان و حیله‌اش دام بود *** آن که جان پنداشت خون‌آشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود *** حیله‌ی فرعون زین افسانه بود
صد هزاران طفل کشت آن کینه کش *** وآن‌که او می‌جست اندر خانه‌اش

نخجیران گفتند: کسب، نشانه‌ی ضعف خلق است و لقمه‌ای است که ظاهراً سیری می‌بخشد اما در حقیقت فریب است و انسان را از حق باز می‌دارد. انسان‌هایی که ارزش توکل و پذیرفتن مشیت الهی را نمی‌دانند همواره خود را به این در و آن در می‌زنند و از بلایی به بلای دیگر پناه می‌برند.
بعضی از مفسرانِ مثنوی، این سخن را برگرفته از آیات 2 و 3 سوره طلاق می‌دانند که: (وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ). حدیثی هم در این باره داریم که خداوند به اهل توکل چنان روزی می‌رساند که به پرندگان می‌رساند. البته فراموش نکنیم که آن پرنده هم خود در پی دانه می‌رود و در گوشه‌ی لانه خود رزق پروردگار را دریافت نمی‌کند. نخجیران ادامه می‌دهند که، انسان در کارها تدبیر می‌کند و همین تدبیر او ممکن است او را از مقصود دور سازد و آن‌چه خوشی او می‌نماید، شاید خون او را بریزد. برای مثال، قصه‌ی فرعون با موسی که کودکان بنی‌اسرائیل را می‌کشت تا سلطنت خود را برقرار سازد، زیرا به او گفته بودند که مردی از این قوم بساط او را بر می‌چیند. اما سرانجام مادر موسی او را در سبدی بر رودخانه رها کرد و همسر فرعون موسی را از آب گرفت و در خانه فرعون پرورش داد.

دیده‌ی ما چون بسی علت در اوست *** رو فنا کن دید خود در دیدِ دوست
دید ما را دید او نعم العوض *** هست اندر دید او کل غرض
طفل تا گیرا و تا پویا نبود *** مرکبش جز گردن بابا نبود
چون فضولی کرد و دست و پا نمود *** در عنا افتاد و در کور و کبود
جان‌های خلق پیش از دست و پا *** می‌پریدند از وفا سوی صفا
چون به امر اهبطوا بندی شدند *** حبس خشم و حرص و خرسندی شدند
ما عیال حضرتیم و شیر خواه *** گفت الخلقُ عیالٌ للإله
آن که او از آسمان باران دهد *** هم تواند کو ز رحمت نان دهد

«دیده‌ی ما»، یعنی چشم ظاهر. علتی که در آن است این‌که فقط امور مادی و این جهانی را می‌بیند اما اگر انسان از علایق این جهانی بگذرد، هستی را به چشم حق می‌بیند و دید خود را در دید دوست فنا خواهد نمود. دید مرد حق، دید حق است و اگر به جای دید خود با دید حق ببینیم هرچه بخواهیم می‌بینیم. بچه‌ای که توان راه رفتن ندارد، پدر و مادر او را بر دوش یا در آغوش می‌گیرند و نیازهایش را برآورده می‌کنند. اما عنا و رنج از آن‌جا آغاز می‌شود که آدمی می‌خواهد خود مسئول زندگی خود باشد.
مولانا این مثال را به طور کلی مربوط به انسان و خدا و بحث توکل می‌داند که انسان اگر خود را به حق بسپارد، تمام مشکلاتش حل می‌شود. پیش از آن‌که جان ما در جسم خاکی قرار گیرد در عالم صفا آزاد بود، اما چون به این جان‌ها فرمان «اهبطوا» (فرود آیید) به عالم خاکی داده شد، مسئله‌ی حرص و آز، خشم، رضایت و هر نیک و بد، گریبان‌گیر آنها گردید. انسان همواره مانند بچه‌ی شیر خواره نیاز مبرم به حق دارد. مضمون سخن مولانا بر گرفته از این حدیث است: «الخلق کلهم عیال الله فاحبهم الی الله انفعهم لعیاله».

گفت شیرآری ولی ربّ العباد *** نردبانی پیش پای ما نهاد
پایه پایه رفت باید سوی بام *** هست جبری بودن این جا طمع خام
پای داری چون کنی خود را تو لنگ *** دست داری چون کنی پنهان تو چنگ
خواجه چون بیلی به دست بنده داد *** بی‌زبان معلوم شد او را مراد
دست هم چون بیل اشارت‌های اوست *** آخر اندیشی عبارت‌های اوست
چون اشات‌هاش را بر جان نهی *** در وفای آن اشارت جان دهی
پس اشارت‌های اسرارت دهد *** بار بر دارد ز تو کارت دهد

بار دیگر شیر می‌گوید: کوشش برای انسان ضروری است. کوشیدن با توکل و تکیه به فضل الهی منافاتی ندارد و توکل جبریان طمع بی‌حاصل است، زیرا می‌خواهند بی‌هیچ کوشش، برای آنها هر نعمتی فرستاده شود. در این جا مولانا مثالی می‌آورد تا بگوید که پروردگار به انسان دست و پا داده است تا آن را به کاری گیرد؛ مثل اربابی که بیل به دست کارگر می‌دهد و معلوم است که از او کاری انتظار دارد. بنابراین اگر به هدف نهایی هر چیزی بیندیشی، نظر پروردگار برای تو بیان می‌شود؛ یعنی حکمت آفریدن دست و پا این است که انسان کار و تلاش و فعالیت کند. اگر انسان دلیل آفرینش ابزارها را به عنوان یک اشارت حق، با جان و دل دریابد و جان در راه اجرای فرمان او بگذارد، به جایی می‌رسد که پروردگار او را با اسرار عالم غیب آشنا می‌کند. چنین انسانی دیگر هرچه می‌کند به اراده‌ی حق و عمل حق است و تکلّف و مشقّتی ندارد.

حاملی محمول گرداند تو را *** قابلی مقبول گرداند تو را
قابل امر وی‌ای، قائل شوی *** وصل جویی بعد از آن واصل شوی
سعی، شکر نعمت قدرت بود *** جبر تو انکار آن نعمت بود
شکر قدرت قدرتت افزون کند *** جبر، نعمت از کفت بیرون کند
جبر تو خفتن بود در ره مخسب *** تا نبینی آن در و درگه مخسب
هان مخسب‌ای کاهل بی‌اعتبار *** جز به زیر آن درخت میوه‌دار
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد *** بر سر خفته بریزد نقل و زاد
جبر و خفتن در میان رهزنان *** مرغ بی‌هنگام کی یابد امان

تا هنگامی که بار تکالیف بر دوش اوست، حامل است، اما چون به حق پیوست هرچه می‌کند و هر جا می‌رود به فعل حق است و او در دست پروردگار «محمول» است. تاکنون امر حق را «قابل» و اجرا کننده بوده است، اکنون هرچه بگوید امر حق است و او گوینده و «قائل» کلام خداست. تاکنون در جست‌وجوی وصل بوده و اکنون واصل شده است. خلاصه کلام مولانا این است که رهروان راه حق تا هنگامی که حقایق عالم غیب را در نیافته‌اند گرفتار تکالیف و ریاضت‌ها، جهاد با نفس‌اند، اما پس از ادراک آن حقایق حتی عبادات ظاهری آنها نیز دیگر در شمار تکالیف شرعی نیست و هرچه از آنها سر می‌زند از حق است.
سپس می‌گوید: خداوند به ما دست و پا و زبان و چشم و گوش و عقل داده است. اگر این نمعمت‌های خدا را در جای خود و در راه رضای او به کار ببریم، شکر نعمت گزارده‌ایم وگرنه منکر نعمت‌های خداییم. قدرت جسمی ما نعمتی است که سعی و تلاش، شکر آن و اعتقاد به جبر و به کار نبردن این قدرت، کفران و انکار نعمت است. همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: (لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ).
برای تو که هنوز در راهی و به حق نپیوسته‌ای، جبر و سعی نکردن، مثل این است که در راه و بیابان بخوابی، در حالی که تا وقتی به حقایق عالم غیب آشنا نشده‌ای نباید بخوابی. مولانا به کسی که پیش از پیوستن به درگاه حق می‌خواهد در راه بخوابد، کاهل خطاب می‌کند و می‌گوید: ‌ای کاهلِ ناآگاه و عبرت نیافته! اولاً در راهی و راهرو نباید بخوابد، ثانیاً اگر می‌خواهی بخوابی لااقل در زیر درخت میوه‌داری بخواب تا شاید شاخه‌های آن توسط باد تکانی بخورد و خوردنی و توشه‌ی راه بر تو فرو ریزد. اگر تو جبری باشی و پیش از رسیدن به چنان درختی بخوابی، سرنوشت تو در میان رهزنان راه حق، مانند خروسی است که بی‌هنگام آواز بخواند که مطابق سنت‌های کهن، خروس بی‌هنگام شوم است و سرش را می‌برند.

ور اشارت هاش را بینی زنی *** مرد پنداری و چون بینی زنی
این قدر عقلی که داری گم شود *** سَرکه عقل از وی بپرّد دم شود
زآن‌که بی‌شکری بود شوم و شنار *** می‌برد بی‌شکر را در قعر نار
گر توکل می‌کنی در کار کن *** کشت کن پس تکیه بر جبّار کن

«بینی زنی»، یعنی کسی یا چیزی را خوار ببینی یا با تکبر نگاه کنی. «شنار»، یعنی زشت و شرم‌آور و ننگ‌آمیز. مولانا می‌گوید: اگر به اشارت‌های حق توجه نکنی، مرد راه خدا نیستی و اگر خود را مرد راه خدا بدانی این فقط یک پندار باطل است. که مختصر عقل تو را هم بر باد می‌دهد و سر بی‌عقل دگر سر نیست، بلکه دم است. زشت و ننگ‌آور است که تو نعمت و نیروی خداداد را به کار نبری. به هر حال این ناسپاسی، تو را به دوزخ می‌برد.

جمله با وی بانگ‌ها بر داشتند *** کان حریصان که سبب‌ها کاشتند
صد هزار اندر هزار از مرد و زن *** پس چرا محروم ماندند از زمن
صد هزاران قرن زآغاز جهان *** همچو اژدرها گشاده صد دهان
مکرها کردند آن دانا گروه *** که زین برکنده شد زآن مکر کوه
کرد وصف مکرها شان ذوالجلال *** لتزول منه اَقلالُ الجبال
جز که آن قسمت که رفت اندر ازل *** روی ننمود از سگال و از عمل
جمله افتادند از تدبیر و کار *** ماند کار و حکم‌های کردگار
کسب جز نامی مدان‌ای نامدار *** جهد جز وهمی مپندار‌ای عیار

بار دیگر نخجیران از بی‌اثر بودن کوشش سخن می‌گویند و توکل و جبر را درست می‌شمارند. کسانی را که به دنبال سبب و کار و کوشش می‌روند، حریصانِ بی‌توکل و بی‌ایمان می‌دانند و می‌گویند: میلیون‌ها زن و مرد دنبال سبب رفتند و از زمانه خیری ندیدند. اقوام مختلف دنیا با حرص و آز توکل را رها ساختند و دهان خود را مانند اژدها باز کردند، مکرهایی به کار بردند که می‌توانست کوه را از جا برکند، مکرهایی که - به فرموده‌ی پروردگار - می‌توانست قله‌های کوه‌ها را به حرکت درآورد. اما چیزی جز آن‌چه خدا در ازل خواسته بود از کار آنها و شکار آنها به دست نیامد: (وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ) (1).

شیر گفت آری ولیکن هم ببین *** جهدهای انبیا و مرسلین
حق تعالی، جهدشان را راست کرد *** آن‌چه دیدند از جفا و گرم و سرد
جهد می‌کن تا توانی‌ای کیا *** در طریق انبیا و اولیا
با قضا پنجه زدن نبود جهاد *** زآن‌که این را هم قضا بر ما نهاد
کافرم من گر زیان کرده است کس *** در ره ایمان و طاعت یک نفس
سرشکسته نیست این سر را مبند *** یک دو روزک جهد کن باقی بخند

شیر در پایان مناظره می‌گوید: جدّ و جهد با توکل به پروردگار منافات ندارد: جهد کن پس تکیه بر جبار کن. انبیا و مؤمنان هم با تکیه به پروردگار برای هر کار، جهد بسیار کرده‌اند. پروردگار کوشش آنها را به ثمر نشاند. آنها جفا و سرد و گرم روزگار را چشیده‌اند و تدبیرشان حالات لطیف روحانی به آنها داده است. این حالات ظریف و خوش‌آیند از جانب پروردگار بوده است که خود نیز متصف به همین لطف و ظرافت است. تدبیر انبیا و رسولان مانند دام، مرغان آسمانی را می‌گیرند؛ یعنی اسرار غیب را کشف می‌کنند و همین موفقیت، نقص‌های آنها را به کمال تبدیل می‌کند.
جهادی که من به آن اعتقاد دارم مقابل قضای الهی نیست، زیرا این جهاد نیز به خواست پروردگار در من پدید می‌آید. اگر من بگویم که ایمان و پیروی از امر پروردگار زیان‌آور است، مرا کافر بشمارید. حرف من این است که وقتی سرتان شکسته نیست چرا به آن دستمال می‌بندید؟ بدنی که توانایی دارد باید آن را به کار انداخت. چند روزی باید کوشش کرد و بعد آسوده نشست و خندید و شادی نمود.

بد محالی جُست کو دنیا بجُست *** نیک حالی جُست کو عقبی بجُست
مکرها در کسب دنیا بارد است *** مکرها در ترک دنیا وارد است
مکر آن باشد که زندان حفره کرد *** آن که حفره بست آن مکری است سرد
این جهان زندان و ما زندانیان *** حفره کن زندان و خود را وارهان
جهد حق است و دوا حق است و درد *** منکر اندر نفی جهدش جهد کرد

مکر و تدبیر در راه زندگی مادی، خنک و بی‌لطف است اما اگر در راه بریدن از دنیا و پیوستن به آخرت و ادراک حقایق الهی باشد، پذیرفتنی و پسندیده است. دنیا زندان است و باید حفره‌ای در آن پدید آوریم و از آن بگریزیم نه آن که حفره‌ها را ببندیم و خود را بیشتر زندانی کنیم، چون این کار تدبیری خنک است. آری‌ ای عزیز! درد حق است، زیرا مشیت الهی است، دوا هم حق است، زیرا توسل به اسباب و کوشش در راه مقصود، سپاس‌گزاری انسان در برابر قدرتی است که حق به او داده است. آنها که منکر جهد و کوشش‌اند، در واقع برای نفی آن تلاش می‌کنند.

هرکه ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر *** او همین داند که گیرد پای جبر
هر که جبر ‌آورد خود رنجور کرد *** تا همان رنجوری‌اش در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ *** رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
جبر چبود بستن اشکسته را *** یا بپیوستن رگی بگسسته را
چون در این رهپای خود نشکسته‌ای *** بر که می‌خندی چه پا را بسته‌ای
وآن‌که پایش در ره کوشش شکست *** در رسید او را براق و برنشست
حامل دین بد او محمول شد *** قابل فرمان بد او مقبول شد
تا کنون فرمان پذیرفتی ز شاه *** بعد از این فرمان رساند بر سپاه
تا کنون اختر اثر کردی در او *** بعد از این باشد امیر اختر او

توانایی‌های ما نعمت خداست و شکرگزاری این نعمت، به کار بردن آن است. در مقابل، آن جا که آرزویی برآورده نمی‌شود یا درد و رنجی به انسان روی می‌آورد، انسان باید خویشتن‌دار و صبور باشد. انسان کاهل و سست‌ایده، نه آن شکرگزاری را دارد و نه آن تحمل را، به همین دلیل به اصطلاح به جبر می‌چسبد و خود را کاهلِ جبری می‌کند و با اعتقاد به این‌گونه جبر که پسندیده نیست، خود را همواره ناتوان‌تر می‌سازد. این سخن مضمون این حدیث نبوی است: «لاتمارضوا فتمرضوا و لاتحفروا قبورکم فتموتوا؛ خود را به مریضی نزنید که مریض خواهید شد و برای خود همواره قبر حفر نکنید که خواهید مرد». یعنی تلقین‌های منفی و باورهای نادرست اثر نامطلوبی روی شما خواهد گذاشت. «رنجوری بلاغ»، یعنی تظاهر به رنجوری. مولانا مضمون تازه‌ای از کلمه‌ی جبر اراده می‌کند و آن این که جبر یعنی شکسته‌بندی یا بستن رگ پاره شده. تو که پایت نشکسته است تا به شکسته‌بندی نیازمند باشی.
به هر حال اگر انسان در راه حق بکوشد و تلاش نماید و آسیب ببیند، پروردگار برای او براق می‌فرستد تا مانند پیامبر به پیشگاه الهی برود. مطابق روایات، جبرئیل در شب معراج برای پیامبر مرکبی آورد که براق نام داشت. چنین انسانی اگر تاکنون به کمال نرسیده، از این پس مشیت حق او را می‌برد و به منزلی که باید می‌رساند. اگر تاکنون فرمان حق را می‌پذیرفت، اکنون خود پذیرفته‌ی بارگاه حق است و فرمان حق را به بندگان دیگر می‌رساند و انسان راه یافته‌ای است که دیگران را هدایت می‌کند. او به مشیت الهی بر ستارگان هم فرمانروایی دارد. در این مرتبه است که مرد راه حق می‌تواند جبری باشد و همه چیز را به اراده حق مربوط کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابراهیم، آیه‌ی 46.

منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بین‌المللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها